سینماروزان: تهمینه میلانی کارگردانی که از وی به عنوان فمینیست ترین سینماگر وطنی یاد میشود این روزها با فیلمی به نام «ملی و راههای نرفته اش» در سینماها حضور دارد.
به گزارش سینماروزان «ملی…» هرچند به اعتقاد برخی فیلمی ضدمردان است اما اگر بخواهیم به نسبت بسیاری از آثار همین امسال بسنجیم فیلمی است به شدت استاندارد و دارای سر و شکل سینمایی که کمترین گاف تکنیکی در آن به چشم نمیخورد؛ بماند که فارغ از خط اصلی در باب خشونت، پیرنگهایی مانند خیانت زنان متأهل را به گونه ای اثرگذار ارائه کرده است.
میلانی در تازه ترین گفتگوی تفصیلی خود که با «شرق» انجام شده است کوشیده مروری داشته باشد بر فرازهایی از کارنامه هنری خویش.
متن گفتگوی میلانی را بخوانید:
اخيرا جایی خواندم که مخالفان فكري شما در اظهارنظری اعلام کردند که شما جدا از فیلمسازی، با ساخت فیلم «زن زیادی» به ارگان تبلیغاتی «حزب مشارکت» تبدیل شدید. اصلا تابهحال كار سياسي كردهايد؟
بله. اول انقلاب که دانشجوی سال اول بودم، به اقتضای آن روزها، من هم در دانشگاه همه جریانهای فکری را دنبال میکردم و در بحثها شرکت میکردم.
یعنی «هوادار» یا «عضو» تشکیلات سیاسی خاصی بوديد؟
کنجکاوانه همه جریانهای سیاسی آن زمان را دنبال میکردم. روزنامههایشان را میخواندم و در بحثهای سیاسی شرکت داشتم. اصولا از بچگي كنجكاو بودم. خوشم ميآمد درباره همه مسائل، خصوصا آن گروههاي سیاسی كه قبل از انقلاب فعال بودند و در زمان انقلاب نسبت به آنها سمپاتي زیادی در بین جوانان وجود داشت، بیشتر بدانم. مثلا زندگينامههاي شهدای گروههای مختلف را میخواندم یا در جلسات علنی که در دانشگاه تشکیل میشد، شرکت میکردم. بهویژه خسرو گلسرخي که محبوب همه نوع گرایش بود. از گروههای چپ تا گروههای مذهبی. بهطورکلی بهدلیل روحیه پرسشگری که دارم در هیچ قالبی جا نمیگیرم. ترجیح میدهم منتقد همه گروهها باشم تا دنبالهرو یک گروه خاص.
منظورتان این است که بیشتر دنبال پاسخِ سؤالهایتان بودید؟
همینطور است. مثلا در ميتينگها با هرنوع گرايش فكري از مائوئيستها، مجاهدين و فداييان خلق، گرفته تا گروههای مذهبی شركت ميكردم. حتی به جلسات پرسش و پاسخ نورالدین كيانوري که رهبر تودهایها بود، هم ميرفتم. بهطورکلی آدم کنجکاوی بودم و هستم و حالا هم صبح به صبح سرمقاله روزنامههای مختلف را میخوانم تا ببینم در جامعه چه خبر است اما روحیه عضوی از یک گروهسیاسیبودن را ندارم، چون به همه گروهها نقد دارم. تصورم این است که اگر وارد گروهی شوم، بهدلیل پرسشهای زیادی که میپرسم فوری اخراجم میکنند. همانطور که فرمودید من آدمی هستم كه سؤال زیاد ميكنم. احتمالا بههمیندلیل، هيچ تشكيلاتي من را به درون خود راه نميدهد. مثلا در دورهای عضو شوراي مرکزی «كانون کارگردانان» خانه سینما شدم. ولی شش ماه بعد خودم استعفا کردم! چون نتوانستم تحمل كنم كه حقي، ناحق شود و سؤالی بیپاسخ بماند.
تحلیلتان از این که به سیاسیکاری متهم شدید، چیست ؟
چه بگویم؟! این از تخیل یکی از سایتهای اصولگراست كه زمان ساخت فیلم «زن زيادي» را همزمان با حرکت جبهه مشارکت كه «كنوانسيون حقوق زنان» را امضا كردند، کنار هم گذاشته است و اینطور نتیجه گرفته است که این فیلم به سفارش ایشان ساخته شده است. جالب اینکه حتی گروههای متنوع اصلاحطلب هم روحیه من را نمیپسندند و در ٣٠سال فعالیت فیلمسازیام، حمایت جدی از من و همسرم نکردهاند اما میتوانم بگویم سقف تحملشان کمی بلندتر از سقف تحمل اصولگراهاست. بههرصورت به اصولگرایان اطمینان میدهم که هزینه ساخت فیلم «زن زیادی» صد درصد از جیب من و همسرم پرداخته شده است و حتی یک ماشین و پاسگاه پلیس هم از این فیلم دریغ کردهاند. بهطوریکه تمامی ایستگاهها را دکور زدیم. فيلمهاي پشتصحنه موجود است، میتوانید ببینید که بهطور علنی از همه ارگانها انتقاد كردهام.
يكي از سكانسهاي درخشان فيلم «زن زیادی»، سکانسی است که دوربین داخل یک رستوران در یک چرخش ٣٦٠ درجه تمام افراد داخل رستوران را که نماینده جامعه آن روز بودند، به تصویر کشید و هدف فيلمساز را كه همانا پرسشگري است به تصویر کشید.
بله، مسافرانی هستند که از طیفهای مختلف بهدلیل بستهشدن جاده در یک رستوران گیر افتادهاند و هر یک بر اساس دانش، تجربه و بینش خود نسبت به خبر قتلی که انجام گرفته است، قضاوت میکنند و با یکدیگر درگیری کلامی پیدا میکنند، بیآنکه تمام حقیقت را بدانند. درواقع در این فیلم هم قضاوت را به چالش میکشیم و نشان میدهیم که هیچکس تا زمانی که همه داستان را درباره آقای معلم که همسرش را کشته است، نمیداند، حق قضاوت ندارد.
فیلم «زن زیادی» بر اساس نگاهی به رمان «ساعت دهونیم تابستان» از «مارگریت دوراس» ساخته شده که از تم جسورانه و بدیعی برخوردار است و به موضوع جنایت در خانواده میپردازد. اما شما برای تطبیقدادن آن با موقعیت خانوادهای ایرانی به اخلاقیات توجه خاص داشتید. چرا ؟
اگرچه داستان فیلم «زن زيادي» داستانی بومی است، اما تحت تأثیر يكي از قصههاي خانم مارگریت دوراس نوشته شد. داستانی درباره خیانت همسر و درنهایت اخلاقمداری بدون قضاوت را ترسیم کردیم.
به نظر میرسد منتقدان فیلمهای شما اغلب از وسط داستان باز میمانند و بیشتر از فیلم عقاید شما را نقد میکنند. تحلیلتان چیست؟
بله، متأسفانه همینطور است. من نقد ساختار فیلم را کم میبینم. اغلب منتقدان عقاید و جهانبینی من را نقد میکنند، نه فیلم و ساختار آن را، بهویژه درباره این فیلم که فیلم جادهای بسیار سختی بود در کوهستانهای پوشیده از برف. در فیلم «زن زیادی» داستان زنی نقل میشود که متناسب با آموزههای تربیت سنتی بزرگ شده است و در اصطلاح عمومی زن نجیبی است، اما همین زن نجیب در مواجهه با اتفاقات خارج از چارچوب خانواده درمانده میشود، چون هیچ آموزشی برای مقابله با آنها ندیده است.
منظورتان را دقیق بیان میکنید؟
یعنی خانمهای نجیبی همچون سیما (مریلا زارعی) در فیلم «زن زیادی» گرچه همه قوانین اخلاقی را رعایت میکنند، حواشی ندارند و سرشان به کار خودشان گرم است، اما بیرون از محیط کار و خانوادگی آنها اتفاقاتی در جامعه میافتد که آنها را غافلگیر میکند. در این فیلم خاص، سیما در مواجهه با پدیده دختران فراری و خیابانی نمیداند چه کند. صبا (السا فیروزآذر) یک دختر فراری است که با احمد (امین حیایی)، همسر سیما، دوست شده و وارد زندگی سیما میشود. سیما پیش از این تنها بهعنوان معلم با دخترانی با سن صبا روبهرو بوده است، ولی تصوری از صبای فراری ندارد و نميداند با او چگونه برخورد کند؛ چون آموزههاي او ناقص است و جوابی براي اين نوع ارتباطات ندارد.
ضمن اينكه در آن زمان شاخصهای زیبایی برای زنان کلا دگرگون شده بود؛ مثلا پدیده جراحی زیبایی بيني باب شد و به قولی هر کسی نوک دماغش بالاتر میرفت، زیباتر به نظر میرسید! اما سیمای فیلم «زن زیادی» با همان بینی طبیعی خود، روزگار را سر میکرد. جالب است که در جایی از فیلم احمد خطاب به سیما بینی او را مورد تمسخر قرار میدهد. حالا دیگر نهفقط رفتار، بلکه ظاهر این زن نجیب هم در جامعه درک نمیشود!
بله، همینطور است. درک که جای خود دارد، متأسفانه با ارزشهای سطحی این روزهای برخی از شهروندان، تحقير هم میشود! در اين فيلم خاص، سیما در مواجهه با صبای کمسنوسال که معشوقه همسر اوست و ظاهرا برای نابودی خانواده کوچک او وارد زندگياش شده است، برخوردی انسانی دارد، چون معلم مدرسه است و درک خوبی از دختران نوجوان دارد. در انتهای قصه، سیما به اتفاق صبا و دختر کوچکش، همسر خود را ترک میکند و او را تنها میگذارد.
چون درنهایت میفهمد که آن دختر هم به نوعی قربانی همین جامعه است؟
بله و تصميم ميگيرد او را نجات دهد. حرف ما در فیلم همین است که این دختران باید فهمیده شوند، آنها قربانيان این جامعه هستند و چون تخصصی ندارند، برای ادامه زندگی بهناگزیر به زندگي دیگران آويزان میشوند، اما بسیاری از منتقدان فیلم، بیآنکه به عمق قصه بروند، در همذاتپنداری با احمد، همسر سیما، فيلم را فمينيستبازي ارزیابی کردند. متأسفم که بگویم در کنار چند منتقد باسواد، اغلب منتقدان سینمایی کمسواد و بازیچه دست گروههای سیاسی هستند و باز هم متأسفم که بگویم خطر کمسوادها صدها بار بیشتر از بیسوادان است.
قبل از فیلم «زن زیادی»، فیلمنامه «هتل كاليفرنيا» را نوشته بودم كه درباره دختران فراری و علل فرار آنها از خانه بود که با تیغ سانسور در همان قدم اول متوقف ماند و مجوز ساخت نگرفت!
خانم میلانی! چرا همواره درباره محتوا و پیام موجود در فیلمهایتان حرف میزنید. درحالیکه کمتر درباره ساختار و فرم سینمایی فیلمها بحث میکنید. انگار که فیلمهای شما فقط محتوا هستند.
هر فیلمی میسازیم، منتقدان محترم چنان درگیر موضوع میشوند که فرم و ساختار را از یاد میبرند. یادم هست در یکی از جلسات خانه سینما، يكي از صاحبنظران سينما، در دفاع از فیلمهای من گفته بود: «من مردی شبیه تهمينه ميلاني در سینما نديدهام كه در چله زمستان لوکیشن فیلمهایش را در جادههای یخزده انتخاب کند! يا در جادههای تهران تا بوشهر فيلم بسازد».
گفته بود يك مرد در سینما به من نشان دهيد كه بتواند با این امكانات محدود، خطر کند، سختی را به جان بخرد و یک فیلم جذاب بسازد. خب این نظر ایشان بود، خیلیها به این موارد توجه نشان نميدهند.
معتقدم در درجه اول زمانی از پدیدهای بهعنوان «فیلم» صحبت میکنیم که همه اجزایش متابعت از یکدیگر داشته باشد. درحالیکه فیلمهای شما فقط شده «پیام» و «محتوا»! بهنظرم خود شما آنقدر درگير اين مسائل شدهايد كه بخش زیباییشناسی را به فراموشی سپردهاید. چرا؟
فیلمهای من از لحاظ ساختار، فرم و بازی بازیگران و باقی اجزا جزء بهترینهای سینمای ایران هستند و دهها جایزه جهانی گرفتهاند. فقط در ایران است که همه انرژیها صرف محتوای فیلم میشود. همین فیلم «زن زیادی» در کنار چندین جایزه جهانی، سه جایزه اصلی فستیوال آسیاپاسیفیک که بهترین فیلمهای آسیا را در یک سال داوری میکنند، در رشتههای بهترین فیلمنامه، بهترین کارگردانی و بهترین فیلم از آن خود کرد، چون معیار قضاوت آنها مخالفت با نظر تهمینه میلانی نیست، فیلم را در همه ابعاد بررسی میکنند.
با اينكه زياد فيلم ميبينيد و كتاب ميخوانيد از آنها تأثیر نميگيرید؟
حتما تأثیر میگذارند، اما از هیچ فیلمی کپی نمیکنم. تلاشم این است که ساختار فیلمهایم متناسب با قصه و کانسپت آنها باشد.
اتفاقا از جمله زنان فیلمسازی هستید که کارگردانی در سینما را بلدید. معمولا برخی از فیلمسازان مرد در نقد زنان فیلمساز میگویند فلانی اصلا کارگردانی بلد نیست. نظرتان چیست؟
حسادت کلمه مناسبی دراینباره است. یادتان باشد در کشور مردسالار ما، برای اینکه یک زن کاربلدی خود را به اثبات برساند، باید چند برابر انرژی بگذارد تا با وجود این همه تبعیض، اثر خود را بسازد و به نمایش بگذارد و همین که من ١٤ فیلم سینمایی ساختهام که مورد استقبال تماشاگران داخل و خارج قرار گرفته است، یعنی موفق شدهام.
آیا دلیل این نوع موفقیت این است که پلهپله مراحل پیشرفت در سینما را گذراندید. از دستیار کارگردانی و برنامهریزی شروع کردید و به طراحی صحنه و فیلمنامهنویسی رسیدید و این معنایی نمیدهد جز اینکه واقعا کار کردید؟
شک ندارم پلهپله بالاآمدن، اتکابهنفس انسان را افزایش میدهد. چون شما روی پای خودتان هستید و خودتان را باور دارید، نه اینکه به شیوه گلخانهای شما را بزرگ کنند و با چیدن دهها متخصص در کنار شما و امکانات بادآورده، بادتان کنند. چقدر فیلمساز میشناسیم که یک یا دو فیلم ساختهاند، حتی چندین جایزه گرفتهاند، اما حالا نشانی از ایشان نیست؟ من راه درازی طی کردهام و برای رسیدن به هر مرحله از زندگی تلاش بسیار کردهام، تحقیرها و موانع را جدی نگرفتهام چون به خودم و کاری که میکردم، باور داشتم. حتی در زمینه معماری هم همین مسائل و مشکلات وجود داشته است، اما خوشبختانه از پا درنیامدم.
در فیلمهایتان کمتر اتفاق افتاده که حضور دوربین احساس شود؟
این تعریف بزرگی است که میفرمایید. معتقدم دوربین باید در خدمت موضوع باشد نه اینکه خود را به رخ بکشد.
چرا همیشه در فیلمهایتان از عوامل و بازیگران حرفهای استفاده میکنید ؟
درباره عوامل پشت صحنه حق با شماست. به تخصص اعتقاد داریم و سعی میکنیم با دعوت از بهترینها کیفیت فیلم را بالا ببریم. اما درباره انتخاب هنرپیشه گرچه در مرحله اول تلاش برای استفاده از بازیگران حرفهای است، اما بسیار پیش آمده است که در میان ایشان بازیگر مناسبی پیدا نکردهایم و از بازیگران تئاتر و درباره نقشهای کمسال از بازیگران غیرحرفهای بهره بردهایم همانند خانم «فتانه ملکمحمدی» در فیلم «سوپراستار». شاید چون خیلی از این بازیگران تبدیل به ستاره شدهاند، شما چنین تصوری پیدا کردهاید. اما فراموش نکنید برخی از این ستارهها اولینبار در فیلمهای ما بازی کردهاند و بعد ستاره شدهاند.
به عنوان نمونه محمدرضا گلزار توانست یکی از بهترين بازيهايش را در فيلم «آتشبس» ارائه دهد. چطور شد به اين فكر افتاديد كه ميتواند خوب بازي كند؟
آقای گلزار را همسرم انتخاب كردند. ابتدا قرار بود شهاب حسيني در «آتشبس» بازي كند، اما درگیر سریال «مدار صفردرجه» در خارج از کشور شدند و این اتفاق نیفتاد.
شهاب حسيني و طنز ؟
بله، ایشان بازیگر توانایی است و در طول ساخت فیلم «واکنش پنجم» ما متوجه شخصیت طنزپرداز ایشان شدیم.
ولي هيچوقت چنین طنزی از شهاب حسینی تاکنون نديدهايم.
امیدوارم یک روز با ایشان فیلم طنز بسازم تا توانایی ایشان را ببینید. سر فیلمبرداری فیلم «واکنش پنجم» گروه ما از دست آقای حسینی و جمشید هاشمپور آنقدر میخندیدند که باورکردنی نیست.
همانوقت من به فکر ساختن فیلمی طنز با بازی شهاب حسینی افتادم که متأسفانه ممکن نشد.
بر اساس چه معیاری در مرحله انتخاب بازیگر نقش اول یک فیلم میتوان از شهاب حسيني به محمدرضا گلزار رسید! درحالیکه این دو بازیگر نه چهره و فیزیک و نه بازی مشابه یکدیگر دارند؟
از دید من اولين اصل در بازیگری سينما اين است كه بازيگر اتكابهنفس كافي داشته باشد و خودش را باور كند. اين بخشي از وظیفه كارگردان است. فکر میکنم من در این مورد موفق عمل میکنم. البته وقتی بازیگر فیلم عوض میشود، با شناخت از شخصیت، فیزیک و رفتار او تغییراتی در قصه هم گریزناپذیر است.
این خودباوری چگونه درآقای گلزار شکل گرفت؟
كار خاصی نكردم. حقیقتا خودش بازي كرد. چون باور کرد كه ميتواند و دیدید که بهخوبی توانست.
شما يكي از كارگرداناني هستيد كه در بهتصویرکشیدن موقعیتهای طنز موفق بودید و در فيلمهايتان ديده ميشود. چرا تاکنون فيلم کمدی نساختهاید؟
طنز را بیشتر میپسندم. اصولا فيلمي كه محتواي اجتماعي داشته باشد و در قالب طنز بيان شود، یکی از علايق من است. به دلیل اینکه ما در یک فضای سیاسی قضاوت میشویم، بعضي از موضوعات را نميشود در قالب جدي مطرح كرد. از جمله موضوعي كه در فیلم «ديگه چه خبر» مطرح كردم. تقابل سنت و مدرنيته، آن هم با حضور یک دختر جوان که شخصیت اصلی است. دختری که برخلاف تربیت سنتی، زباندراز است و بلند حرف ميزند و میخندد. اينها را نميشود در قالب جدي به نمایش گذاشت. چون عدهای گارد ميگيرند و احتمالا فیلم توقیف میشود.
به نظر شما این مباحث بيشتر آموختني است يا غریزی – حسی؟
به دانش نياز دارد.
اين دانش را مبتنی بر تجربه به دست آوردهايد؟
از بچگي به دلیل علاقه مادرم به سینما هم زیاد فيلم میدیدم و هم كتابخوان بودم. تخيل قوياي هم داشتم و دارم. براي من همهچیز شدنی است، شاید برای اینکه اصولا به نشدنیها فکر نمیکنم. فيلم «بچههاي طلاق» اولین فیلم من، اولین فیلم در زمینه خشونت خانگي بود كه در ايران ساخته شد و فيلم «ديگه چه خبر» اولين فيلم طنزي است كه قهرمانش يك زن است. تا آن زمان كمدين زن نداشتيم.
به نظرم انتخاب ماهایا پطروسیان خوب بود.
بله، اما به خاطرش خيلي جنگيدم. چون پیش از آن خانم پطروسيان فقط يك نقش كوتاه در فيلم «پرده آخر» واروژ کریممسیحی بازی کرده بود و تهيهكنندهها حاضر نبودند ايشان نقش اصلی را بازي كند. اما انتخاب من ایشان بود. فيلم را با همکاری آقای رضا بانکی، فیلمبردار، شروع كردیم و بعدا تهيهكننده، زندهیاد مهدی احمدی، حاضر به همكاري شد. ایشان و تهیهکنندگان دیگر پیشنهاد میکردند من نقش دختر فیلم را به نقش مرد تغییر بدهم. فکر میکردند اگر آقای اکبر عبدی فیلم را بازی کند بهتر است. اما من با آنکه به آقای عبدی ارادت داشتم، میخواستم اولین کمدی زنانه را بسازم که ساختم. جالب است که بدون هیچ تبلیغی صف سينما در روز اول اکران فیلم و سئانس اول، از سینما آزادی تا بیمارستان آسیا کشیده بود و این یعنی من موفق شده بودم برخلاف نظر تهیهکنندگان فیلم، باحضور کمدین زن، پر فروشترین فیلم سال را بسازم.