1

ایفای نقش گردشی امین حیایی و امیرعلی دانایی در نمایش “غرب واقعی” مهرجویی/خواهر فردین، همبازی مشترک این دو نفر است!/آغاز تمرینات در منزل مهرجویی

سینماژورنال: روز گذشته خبرگزاری ایسنا خبر بازیگران حاضر در تئاتر جدید داریوش مهرجویی، کارگردان سرشناس سینما، را منتشر کرد. به گزارش ایسنا مهرجویی «غرب واقعی» نوشته سام شپارد را به زودی روی صحنه خواهد برد. در این خبر بازیگران اصلی این نمایش امین حیایی و امیرعلی دانایی معرفی شدند.

به گزارش سینماژورنال اما وحیده محمدی فر، همسر مهرجویی و مدیر تهیه و طراح صحنه و لباس این نمایش، امروز در گفت و گو با باشگاه خبرنگاران جوان اعلام کرد این دو بازیگر یک نقش را بازی خواهند کرد. وی گفت:« نقش اصلی نمایش دو بازیگر دارد. در واقع به دلیل اینکه اجراهای زیادی خواهیم داشت قرار به این است که یک هفته امیرعلی دانایی نقش را بازی کند و یک هفته دیگر امین حیایی آن نقش را ایفا کنند.»

وحیده محمدی‌فر همچنین افزود:«اکنون کرج در حال تمرین هستیم اما اوایل مرداد‌ماه این کار را در پردیس کوروش به روی صحنه خواهیم برد. به دنبال آن هستیم که نمایش «غرب واقعی» را در شهرستان‌ها و کشورهای خارجی هم به روی صحنه ببریم.»

این دومین تجربه پی در پی حضور امیرعلی دانایی ، بازیگر نقش اول سریال «کلاه پهلوی» در اصلی اثری از داریوش مهرجویی است. این بازیگر جوان پیش از این نقش اول فیلم «اشباح» را بر عهده داشت.

جایگزینی امین حیایی و امیرعلی دانایی

به گزارش سینماژورنال دانایی این روزها در غیاب امین حیایی تمرینات خود را در منزل مهرجویی شروع کرده است. حیایی تا چند هفته دیگر در شهر شیراز مشغول بازی در جدیدترین فیلم کامران قدکچیان است. البته شنیده ها حاکی از این است که حیایی شهریور ماه را هم ایران نخواهد بود.

بنابراین به نظر می رسد او قرار است در زمان هایی که دانایی نمی تواند روی صحنه باشد جایگزین این سوپراستار جدید سینما شود. این دو بازیگر شناخته شده پیش از این تجربه همکاری در سریال «کلاه پهلوی» را با هم داشتند.

به اشتراک خواهر فردین

گفتنی است جمیله فردین (خواهر مرحوم محمدعلی فردین)، امیرعلی دانایی، امین حیایی، محمدرضا خلج، جمال مرتضوی در این نمایش به ایفای نقش می‌پردازند. دستیاران داریوش مهرجویی در این اثر سهیل برخورداری و محمد پارسا حسینی هستند.




فاطمه معتمدآریا: از علی حاتمی برای “مادر” فیلم‌نامه خواستم، گفت نداریم؛ من هم گفتم این‌جوری کار نمی‌کنم

سینماژورنال: «پرتره فاطمه معتمدآریا، بازیگر سینمای ایران، در کنار ١٥ چهره بین‌المللی که در طول عمر خود، به منافع مشترک بشریت یاری رسانده‌اند، در گالری سازمان‌ملل متحد در نیویورک به‌نمایش درآمد. این نمایشگاه چندی پیش با پیام سام‌کوته سا، رئیس مجمع‌عمومی سازمان‌ملل، با مضمون «نزدیکی انسان با طبیعت و نگهداری از زمین و ایجاد زبان مشترک انسان و طبیعت» گشایش یافت.

به گزارش سینماژورنال این خبر مهمی بود که احتمالا روی خروجی خبرگزاری‌های جهانی هم آمد، اما لابد در ایران چون اتفاق‌های مهم‌تری در حال وقوع است، توجهی به آن نشد؛ در حالی که گاه رویداد‌هایی کم‌ارزش‌تر از این، در بوق و کرنا می‌شود. البته به آدمش بستگی دارد.

به این بهانه و البته بهانه‌های دیگر احمد طالبی نژاد در “شرق” با این بانوی هنرمند و پرآوازه ایرانی گفت‌وگو کرده‌است.

در بخشی از این گفتگو معتمدآریا درباره عدم همکاری با کارگردانان نسل اول سینمای ایران و از جمله چهره هایی چون علی حاتمی و ناصر تقوایی صحبت کرده است.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی معتمدآریا را ارائه می دهد:

گویا اخیرا در کارنامه هنری و فرهنگی شما اتفاق مهمی افتاده که خیلی‌ها از آن بی‌خبرند؛ اینکه شما به عنوان یکی از ١٦ چهره‌ تأثیرگذار در جامعه خود شناخته شده‌اید. جریان چیست؟
نمایشگاهی در سازمان‌ملل از کارهای Fabrizio Ruggiero نقاش ایتالیایی برگزار شده و ١٦ نفر از چهره‌های بین‌المللی فرهنگی را که در طول عمر خود به منافع مشترک بشریت یاری رسانده‌اند به ‌تصویر کشیده؛ به‌عنوان نماد مردم همه قاره‌های جهان.
چه چهره‌های آشنایی در این فهرست بوده‌اند؟
ساتیاجیت رای، ام‌کلثوم، ادری هیپبورن، کاندینسکی، جون بییز، مسعوو چندین چهره و شخصیت‌های دیگر از آسیا، آمریکا و اروپا که برای ما کمتر شناخته شده‌اند.
نحوه گزینش این چهره‌ها چگونه بوده؟
راستش من اطلاع دقیقی ندارم! فروردین امسال مروری بر کارهای من در فستیوال فیلم خاورمیانه در فلورانس برگزار شد. با خانمی ملاقات کردم که به من اطلاع دادند از طریق فیلم‌هایم پیگیر کارها و فعالیت‌های بشردوستانه من شدند و یکی از عکس‌های من را با آقای فابیزیو انتخاب کردند تا برای سازمان‌ملل تصویر کنند. من خیلی عکس‌العمل نشان ندادم؛ چون فکر کردم مثل همیشه فقط بروز احساسات علاقه‌مندان به فرهنگ و هنر ایران است. ولی بعد از دو ماه دیدم که عکس من را که از اینترنت درآورده‌اند، تصویر کرده و همراه تصاویر کسانی گذاشته‌اند که هر کدام برای خود من همیشه اسطوره بوده‌اند. این نمایشگاه از دهه آخر خردادماه آغاز شده و بیش از این اطلاعی ندارم. من اصلا آقای فابریزیو روججیرو را نمی‌شناسم. دارم سعی می‌کنم همان‌طور که ایشان من را پیدا کردند، من هم پیدایشان کرده و برای توجه فرهنگی و انسان‌دوستانه‌ای که به ایران کرده‌اند، تشکر کنم‌.
 شما صرفا به دلیل فعالیت در عرصه بازیگری انتخاب شده‌اید یا دلایل دیگری هم دارد؟ تا آنجا که می‌دانم در این انتخاب دلایلی غیر از بازیگری هم نقش داشته. این را پرسیدم چون شما در سال‌های اخیر علاوه بر بازیگری که اتفاقا از نظر کمی، چشمگیر نیست، بیشتر به عنوان فعال اجتماعی شناخته شده‌اید… .
فکر می‌کنم یکی از دلایل این گزینش، فعالیت‌های خیریه‌ای بوده که من سال‌هاست دارم انجام می‌دهم. چون دیگرانی هم که انتخاب شده‌اند، کم‌وبیش در این عرصه‌ها فعال بوده‌اند.
و شما جزء اولین هنرمندانی هم بودید که در ایران وارد این‌جور فعالیت‌ها شدید؟
فکر می‌کنم به شکل علنی در این دوره بله. در دوره‌های پیش از ما هنرمندانی بودند که علاوه‌بر هنرشان، به خیرخواهی نیز شهره بودند.
خود شما چه تصویری از اکنونتان می‌توانید ارائه دهید؟ بازیگر یا فعال فرهنگی و اجتماعی؟
من همیشه یک بازیگرم و بازیگری یک فعالیت فرهنگی است بنابراین خودم را یک فعال فرهنگی می‌دانم تا هر چیز دیگری و البته که فعالیت فرهنگی در یک کل بزرگ‌تر انجام می‌شود که همان فعالیت‌های اجتماعی است. بنابراین تصویری که از خودم می‌توانم بدهم، یک بازیگر فعال فرهنگی و اجتماعی است که طبعا در هر کدام از اینها گرفتاری‌ها و مشکلاتی وجود دارد.
و گرفتاری‌های شما ناشی از چه بوده؟
گرفتاری‌های من مثل بقیه بوده؛ کسانی که در عرصه‌های مختلف کار می‌کنند و نسبت به کارشان حساس هستند. من هم برای بهترشدن شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه‌ام و به‌تبع آن شرایط حرفه‌ای‌ فعالیت‌هایی کرده‌ام که گاهی اوقات سبب بروز مشکلات و گرفتاری‌هایی شده.
مسئولان و غیرمسئولانی که طی این سال‌ها گاه‌به‌گاه شما را بازخواست کرده‌اند، چه دلایلی داشته‌اند؟
بیشتر دچار سوءتفاهم بودند و غالبا متوجه می‌شدند که من دنبال چیزی غیر از بهترشدن شرایط خودم و جامعه‌ام نیستم. من دنبال جامعه‌ای هستم که از نظر فرهنگی به آن ببالم.
 چرا به حرفه‌تان نبالید وقتی این همه فیلم و تئاتر خوب در کارنامه‌تان دارید؟
نمی‌گویم کار‌هایی که کرده‌ام، باعث افتخارم نیستند ولی بحث خودم و کارهای خوب خودم یا دیگران نیست، صحبت از یک کلیت است که در خطر ابتذال است. من در ٣٠ساله بعد از انقلاب رشد کرده‌ام. اینجا درس خوانده‌ و موفق شده‌ام و خودم را به کشورم مدیون می‌دانم. برای همین نمی‌توانم در مورد خطراتی که وجود دارند، به‌خصوص در زمینه‌های فرهنگی، بی‌تفاوت باشم. من در مورد همه اتفاقات خوب و بد کشورم خودم را متعهد و مسئول می‌دانم.
این واژه تعهدی که به کار بردید، در مملکت ما خیلی دچار سوءتفاهم شده است. از نظر شما تعهد یعنی چه و در مقابل چه چیزی خود را متعهد می‌دانید؟
در مقابل مردم. در مقابل آن کسی که ٣٠، ٤٠سال قبل من را سر کلاس درس برده و به من قدردانی از زحمات دیگران را یاد داده، آقا یا خانم راننده‌ای که من را به اجرای تئاتر و صحنه می‌رساند؛ کارگر صحنه‌ای که با یک چای و لبخند همراهش خستگی کار را از تنم بیرون کرده؛ در برابر کسانی که فیلم‌ها و اجرا‌های من را دیده‌اند و هر کسی که به من کمک کرده تا سرپا بایستم و بشوم معتمدآریایی که می‌شناسید. درمقابل، مردمی که در کوچه و خیابان و ادارات، با لبخند و سلام و احوالپرسی مرا از خودشان می‌دانند و کسانی که کارشان را صادقانه و سلامت انجام می‌دهند. تمام کسانی که با ایمان و اعتقادشان کار می‌کنند. آنها به من یاد دادند کارم را درست انجام دهم و در مشکلات و گرفتاری‌ها همراهشان باشم. آنها به من یاد دادند در برابر ناهنجاری‌های دوروبرم بی‌تفاوت نباشم! همین‌ها من را متعهد می‌کنند اگر چیزی یاد گرفته‌ام، همین‌جا به‌نمایش بگذارم!
ولی چند وقتی کوچ کردید… .
خیلی کوتاه و به ناچار؛ شش ماهی دور بودم. ولی کوچ نکردم. من همیشه سعی کردم همین‌جا و خودم باشم؛ هرچند عده‌ای می‌خواستند یا من از اینجا بروم یا آدم دیگری باشم… فکر می‌کنم اگر حرف‌زدن و اعتقاداتم مال خودم نباشد، دیگر این من نیستم. برای همین هرچند وقتی، از این مشکلات پیش می‌آید… .
دارید هامون‌وار حرف می‌زنید. جایی که می‌گوید «من اگر من نباشم که دیگه من نیستم». (خنده).
من مثل خودم حرف می‌زنم. اصلا بلد نیستم ادای کسی را درآورم. به‌نظرم این یک فلسفه وجودی است و ربطی به هامون دارد یا ندارد، نمی‌دانم.
می‌شود توضیح دهید فاطمه معتمدآریا در این سن‌وسال و با این همه تجربه‌ای که پشت‌سر گذاشته، فلسفه زندگی‌اش چیست؟
من یک دانش‌آموخته هنرم که در فضای فرهنگی بزرگ شده و هیچ‌گونه تربیت غیرفرهنگی و غیراخلاقی نداشته. شغل دیگری هم غیر از بازیگری نداشته‌ام. تمرین هم کردم نشد یا نخواستم. من اگر بازیگر نباشم، منفعلم. از زمان کودکی و نوجوانی، عاشق این حرفه بودم. قدم با حرفه‌ام رشد کرده. صورتم با حرفه‌ام تغییر کرده. حتی اندازه کفش‌هایم با حرفه‌ام بزرگ‌تر شده. قبلا نمی‌فهمیدم که خودم دارم بزرگ می‌شوم یا حرفه من است که دارد بزرگم می‌کند. این حرفه با سلول‌های من رشد کرده است… .از ٩سالگی عضو فعال کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودم و از ١٣سالگی رسما تئاتر کار کرده‌ام، امروز فلسفه زندگی‌ام تلاش برای بازیگری در یک فضای فرهنگی و در جامعه‌ای پویا و سالم به‌دور از فساد و ابتذال است با صلح و آرامش.
هیچ وقت وسوسه کارگردانی تئاتر هم داشته‌اید؟
نه به صورت جدی… البته در زمینه مستندسازی و کارگردانی تجربه‌هایی داشته‌ام. ولی عاشق بازیگری هستم دلیلی برای انجام کار دیگری ندارم.
شما ازجمله معدود بازیگران سینما و تئاتر ایران هستید که اسمتان به اثر اعتبار می‌دهد. درواقع اسم شما به یک برند موفق و پرطرف‌دار تبدیل شده… .
این اعتبار را مردم به یک هنرمند می‌دهند. من چه‌جوری می‌توانم بدون نظر مردم خودم را محک بزنم؟ پس این اعتبار اگر هست، ناشی از سلیقه مردم است.
نکته جالب این است که تا حالا با نسل اول سینماگران جدی ما کار نکرده‌اید، البته غیر از بیضایی در فیلم مسافران. دلیل خاصی داشته است؟
من از زنده‌یاد علی حاتمی برای فیلم «مادر»، فیلم‌نامه خواستم، گفت نداریم من هم گفتم این‌جوری کار نمی‌کنم.
کدام نقش را پیشنهاد داد؟
نقش ماه‌طلعت که همسر حمید جبلی بود و خانم اکرم‌محمدی بازی کرد. آقای کیمیایی چندین‌بار اظهار لطف کرد و پیشنهاد داد که نتوانستم با ایشان کار کنم. آقای تقوایی سر فیلم ناتمام «چای تلخ» از من دعوت کرد که نقش یک پیرزن جنوبی را بازی کنم و چون من قبل از آن «گیلانه» را بازی کرده بودم، قبول نکردم آقای مهرجویی را هر چند سال یک بار می‌دیدم، می‌گفتند تو چرا جوانی برای نقشی که باید بازی کنی.
این ناشی از تقدیر است یا نوعی انتخاب؟
راستش هر دو. من روی فیلم‌نامه خیلی خیلی حساسم و برایم مهم است که فیلم‌نامه کامل و درست باشد.
ولی فیلم‌نامه «چای تلخ» عالی و بی‌نقص است… .
بله. ولی گفتم که نمی‌خواستم دوباره نقش پیرزن را بازی کنم. به کارنامه‌ام نگاه کنید.
جالب اینکه با وجود کاراکتر خیلی جدی و عاطفی‌ای که از شما در اذهان وجود دارد، چند نقش کمدی و طنزآلود هم بازی کرده‌اید، مثلا در کلاه‌قرمزی‌ها یا یکی، دو فیلم از محمدرضا هنرمند و عینک دودی لطیفی… .
اولین درس بازیگری این است که فرقی نمی‌کند چه نقشی را بازی کنی، مهم این است که به بهترین وجه بازی کنی. یادتان هست در فیلم گوزن‌ها، خانم بازیگر تئاتر‌های لاله‌زار با صدای گرم خانم فهیمه راستکار، می‌گوید یک روز نقش کلفت را بازی می‌کنم، یک روز نقش زن فرعون و آخر شب هم ١٠ تومان می‌گذارند کف دستم. این حقیقتی درباره بازیگری است، که تو باید آمادگی هرگونه نقشی را داشته باشی. اگر کسی موفق نمی‌شود عرصه‌های مختلف را تجربه کند، حتما آموزشش غلط بوده است. اگر بازیگر درست در این حرفه تربیت شده باشد، حتما هرجور نقشی را خوب بازی می‌کند. البته اگر از راه آکادمیک وارد شده باشد.
پس نقش غریزه چه می‌شود؟ چون کم نبوده‌اند بازیگرانی که از دانشگاه‌های داخل و خارج فارغ‌التحصیل شده‌اند ولی موفقیتی به‌دست نیاورده‌اند.
غریزه می‌تواند کمک کند دانسته‌هایش را درست به‌کار ببندد. غریزه نقش اصلی را ندارد کمک‌دهنده است.
ولی سینما و تلویزیون ما انگار ذاتا دانش‌گریز است.
نمی‌دانم ذاتش این است یا نه… ولی به‌عنوان یک خطر قبول دارم که در موارد زیادی تخصص و دانش کم‌کم کنار زده می‌شود، خب نتیجه‌اش می‌شود این وضعیتی که داریم می‌بینیم و این فقط محدود به بازیگری نمی‌شود، فیلم‌نامه‌هایی که به‌دلیل غلط‌های بسیار نمی‌شود خواندشان، چه برسد بازی کرد. در عرض چند سال گذشته، خیل عظیمی از بی‌خردان به عرصه هنر سینما سرازیر شده‌اند که نمی‌شود درباره آن بی‌تفاوت بود.
این اواخر کار با فیلم‌سازان جوان را ترجیح می‌دهید. مثل فیلم «بهمن» که به اتفاق همسرتان احمد حامد بازی کرده‌اید و فیلم خوبی هم از کار درآمده… .
یک فیلم دیگر هم کار کردم به نام «یحیی سکوت نکرد» ساخته کاوه ابراهیم‌پور که از آن هم راضی‌ام.
متأسفانه ندیدم! یک فیلم هم در آذربایجان کار کردید که شنیده‌ایم فیلم خوبی از کار درآمده.
بله و همه اینها فیلم‌های اول یا دوم سازندگانشان بودند.
بر چه اساسی به این جوان‌های تازه‌کار اعتماد کردید؟
در وهله اول، فیلم‌نامه‌ها را خواندم و خیلی خوشم آمد. بعد هم این دوستان نمونه کار‌هایی داشتند که دیدم و قبول کردم که بازی کنم. مثلا مرتضی فرشباف کارگردان فیلم بهمن، خیلی کارگردان باشعور و دانایی است.
ولی خیلی از بازیگران تثبیت‌شده ما حاضر نیستند ریسک کنند. این روحیه ریسک‌پذیری از کجا آمده؟
فکر می‌کنم بخش زیادی‌اش از اعتمادبه‌نفسم ناشی می‌شود. من به خودم و کاری که می‌کنم مطمئنم. چون آن‌قدر تجربه دارم که اشتباه نکنم و بفهمم نتیجه کار چه خواهد شد، به‌خصوص با نسل جوان سینما.
ولی در کارنامه بازیگران بزرگی مثل مارلون براندو، رابرت دنیرو، داستین هافمن، مریل استریپ و خیلی از غول‌های بازیگری هم فیلم‌های ضعیف یا بد وجود دارد. بالاخره یک بازیگر همان‌طور که اشاره کردید، باید بازی کند تا اموراتش بگذرد. نگران نیستید که با این همه نخبه‌گرایی و وسواس، به‌مرور فید شوید؟
دوره فیدشدن من گذشته! ولی چاره‌ای نیست؛ نمی‌شود اجازه بدهی که باد هرجا خواست تو را ببرد؛ باید ایستاد و تا جایی که توانش هست، مقاومت کرد تا از کف نروی. ضمن آنکه در کارنامه من هم دو تا از این فیلم‌ها هست ولی من از کسانی نیستم که هر چه پول به دست بیاورم، دلم بخواهد بیشترش کنم. همیشه خدا هم هشتم گروی نهم است. شاید سالی یک فیلم کار کنم، اندازه خودم را هم می‌دانم و بیشترش را هم نمی‌خواهم. به داشته‌هایم واقفم و با همان هم زندگی می‌کنم. بنابراین انگیزه‌ای برای فیلم‌بد بازی‌کردن ندارم. کارهای زیادی هست که بابتشان پولی دریافت نمی‌کنم و خوشحالم که فرصتی برای قبول کارهای بد درآمدزا برایم نمی‌گذارند.
برخی خانم‌های بازیگر ما، به‌محض اینکه پابه‌سن می‌گذراند، ستاره‌شان افول می‌کند. چون علت وجودی‌شان در سینما یا تلویزیون، وجاهت منظر است نه استعداد و دانش بازیگری. کم داریم بازیگرانی که از ابتدای ورودشان به این عرصه تا حالا، موقعیتشان حفظ شده باشد. یکی از آنها که توانسته است خودش را حفظ کند، به گمانم شما باشید… .
خیلی‌ممنون. نمی‌دانم این تعریف بود یا…؟! من با یک نقش اول در فیلم جدال وارد بازیگری شدم ولی در فیلم دومم تحفه‌ها، فرقی برایم نمی‌کرد که با ١٠، ١٢ تا بازیگر دیگر با هم همراه باشیم. در فیلم سومم جهیزیه برای رباب دوباره نقش اول داشتم…. مهم کیفیت نقش است. اگر حواسمان به این نکته باشد، همیشه جایگاهمان حفظ خواهد شد. نقش باید بر مخاطب تأثیرگذار باشد. اگر آدم بخواهد همیشه در اوج باشد، باید برایش تلاش کند. ولی اینکه چرا من هنوز هستم و بعضی‌ها متأسفانه نیستند، موضوعی است که شما باید تحلیل کنید.
در این سال‌ها چند کار مستند بلاتکلیف هم داشته‌اید. یکی در باره فرخ غفاری و یکی هم درباره یک خانم سینماگر هندی به نام آرونا واسادف. اینها به کجا رسیدند؟
کار فیلم مربوط به خانم آرونا که تمام شد و در چند جشنواره آسیایی هم به نمایش درآمد، کار آقای غفاری هم در حد راش باقی مانده، چون فوت کردند و راش‌ها دست وارث ایشان است. امیدوارم مشکلش حل شود.
 چون از جمله نخستین فعالان خانه سینما بوده‌اید، بحث‌هایی هم درباره فعالیت‌های شما در خانه سینما مطرح است که وقت تنگ است و بماند برای زمانی دیگر.
سپاس. من باید باعجله خودم را برسانم به تماشاخانه باران که چندماهی است راه افتاده برای اجرای یک نمایش ضدجنگ! نمایش «تونل» کار گروه تئاتر ترمینال به کارگردانی سیامک احصایی!




یک خواننده جوان بجای چاووشی در “سنتوری۲” آواز می‌خواند

سینماژورنال: در حالی که محسن چاووشی بخش عمده ای از شهرت خود را مرهون استفاده داریوش مهرجویی از وی در “سنتوری” بود اما این خواننده برای حضور در قسمت دوم این فیلم با مهرجویی به توافق نرسیده است.

به گزارش سینماژورنال گویا چاووشی برای آوازخوانی و ساخت قطعات “سنتوری2” رقمی نیم میلیاردی را به مهرجویی پیشنهاد داده و او نیز این پیشنهاد را نپذیرفته است.

چاووشی رقم بالایی را پیشنهاد داد و مرا رنجیده خاطر کرد

مهرجویی با بیان اینکه “سنتوری: مرد پاییزی” نام قسمت دوم “سنتوری” است با اشاره به عدم حضور چاووشی در این فیلم به “موسیقی ما” گفته است: چاووشی قطعا جایی در این فیلم نخواهند داشت و من از دست ایشان به شدت رنجیده ام. ایشان بخاطر حضور در «سنتوری» موفق به اخذ مجوز شدند و فعالیتهای رسمی شان را در کشور آغاز کردند ولی برای پروژه «سنتوری، مرد پائیزی» رقمی که ایشان تقاضا کردند، رقمی بود که دو سه برابر رقم کارگردان فیلم بود و همین باعث شد من خیلی از دست ایشان رنجیده خاطر شوم. ایشان به جای اینکه یک تشکر خشک و خالی از ما بابت فعالیت های رسمی شان داشته باشند اینگونه جواب ما را داد.

بهرام رادان با چاووشی مذاکره کرد
مهرجویی درباره مذاکره با چاووشی برای حضور در این فیلم بیان داشته است: بهرام رادان نماینده رسمی این فیلم بود که از طرف ما با ایشان رسما وارد مذاکره شده است و ظاهرا آقای چاوشی هم رقم عجیبی در حدود 500 میلیون تومان را به بهرام رادان گفته است که تنها با این میزان دستمزد حاضر به همکاری در این فیلم هستند که من هم به محض اینکه این موضوع را شنیدم بلافاصله خواستار کنار گذاشتن ایشان شدم.

یک خواننده جوان بجای چاووشی می خواند
این کارگردان درباره خواننده ای که بناست به جای محسن چاوشی در فیلم جدیدش بخواند اظهار داشته است: یک خواننده جدید و جوان را برای این فیلم در نظر گرفته ایم که هم از لحاظ صدا و خواندن و هم از لحاظ رفتارهای حرفه ای بهتر از خواننده قبلی هستند…به زودی این خواننده رسما به جامعه رسانه ای معرفی خواهد شد.

چاووشی: حتی اسمم در تیتراژ “سنتوری” هم نبود

به گزارش سینماژورنال گلایه های مهرجویی از چاووشی بابت طلب دستمزد بالا در شرایطی رخ می دهد که چاووشی بعد از ساخت “سنتوری” و در همه سالهای بعد از رفتارهای نامناسبی که حین فعالیت در آن فیلم با وی صورت گرفته بود گلایه داشت.
چاووشی یک بار در گفتگویی با “فیلم” حتی از نبودن نامش در تیتراژ فیلم هم چنین گلایه کرده بود: اولین اکران فیلم در سینما فلسطین بود و من به همراه همسرم رفتی که فیلم را ببینیم. من جزو آخرین کسانی بودم که وارد سالن شدم. اصلا جا نبود و خیلی سخت توانستیم بنشینیم. اقای فرازمند و اقای شایسته هم بودند. تا آخر فیلم نشستم و تماشا کردم. فیلم تمام شد و همه در حال ترک سالن بودند ولی من هنوز سرجایم نشسته بودم. فقط می خواستم ببینم اسمم در تیتراژ هست یا نه… اسمم مجوز گرفته بود یا نه؟ تیتراژ تمام شد و اسمم نبود. ننوشته بودند و دلیلش را هم هیچوقت نفهمیدم…



داریوش مهرجویی: نظارت سینمایی تبديل به رد كردن شده است/فقط مي‌شود نشست و دعا كرد كه مشكلي پيش نيايد

سینماژورنال: داريوش مهرجويي قرار است «غرب واقعي» را روي صحنه ببرد. اين كارگردان برجسته كه آثار سينمايي درخشاني چون «گاو»، «هامون» و «اجاره‌نشين‌ها» را در كارنامه‌اش دارد براي دومين بار در مقام كارگردان تئاتر اثري از سام شپارد را اجرا خواهد كرد.

به گزارش سینماژورنال او كه پيش‌تر نمايش «درس» اثر يونسكو را با بازيگران مطرحي چون امير جعفري و طناز طباطبايي در مجموعه تماشاخانه ايرانشهر به صحنه برده بود، اين بار مسير متفاوتي را در پيش گرفته است که درباره آن به “اعتماد” می گوید: « دوستان كرج برنامه‌اي گذاشته بودند. متني نوشته بودند و مرا دعوت كردند. خب به نظر من بچه‌هاي با استعداد و حرفه‌اي آمدند و قرار شد با هم همكاري كنيم. من قبلا دوتا از كارهاي سام شپارد را يكي كودك مدفون و ديگري غرب واقعي را از مجموعه آثار اين نمايشنامه‌نويس انتخاب و ترجمه كردم كه توسط نشر هرمس چاپ شد. هميشه دوست داشتم آنها را به صحنه ببرم. خوشبختانه فرصتي پيش آمد كه توانستم غرب واقعي را با مجموعه‌اي از بچه‌هاي كرج كار كنيم و اميدوارم كه بتوانيم بعد از اينجا، اين كار را در سالن‌هاي ديگر هم به صحنه ببريم.»

کرج فرقی با تهران ندارد
در سال‌هاي اخير كه مركزگرايي بدل به يكي از مشخصه‌هاي هنر در ايران شده است، اين رفتار مي‌تواند بسيار معنادار و البته قابل تحسين باشد. مركزگرايان غالبا عدم امكانات و عدم استقبال را علت مركزگرايي‌شان مي‌دانند. واقعيت هم اين است كه در اين نگرش هر جايي حتي كرج مي‌تواند به عنوان يك مكان حاشيه‌اي تلقي شود. داريوش مهرجويي اما نگاهي كاملا متفاوت دارد. «كرج يكي از شهرهايي است كه خيلي پيشرفت كرده و فرقي با تهران ندارد. نه تنها فرقي ندارد بلكه مشكلاتي مثل آلودگي هوا هم در اينجا وجود ندارد. به هيچ‌وجه حس نمي‌كنم كه جاي حاشيه‌اي و بدون امكاناتي دارم كار مي‌كنم. يك شهر خيلي مدرن و امروزي است كه برج‌هاي بلند، فروشگاه‌هاي بزرگ و خوب و همه آنچه يك شهر مدرن امروزي بايد داشته باشد را دارد.»

در فرانسه در تئاتر بازی هم میکردم
سينما و تئاتر خويشاوندي ديرسالي با هم دارند. سينماگراني كه در حوزه تئاتر فعال بوده‌اند، بسيارند. اما مهرجويي در ايران بيش از هر چيز به عنوان يك سينماگر شناخته شده است. مهرجويي با اشاره به اينكه به عنوان بازيگر تئاتر هم فعاليت كرده است، گفت كه تئاتر دلمشغولي و علاقه‌مندي هميشگي او بوده است. « رشته اصلي تحصيلي من فلسفه بود ولي رشته فرعي من هنرهاي تئاترال بود كه شامل تئاتر، سينما و تلويزيون مي‌شود. بنابراين از همان قديم پيگير آثار درام‌نويسان برجسته‌اي مثل يونسكو، آلبي، ويليامز و ميلر، اونيل، بكت و غيره بودم. حتي در دانشگاه UCLA  من نمايشنامه مادمازل ژولي را كه از معروف‌ترين آثار استرينبرگ است، به صحنه بردم كه خودم هم در آن بازي كردم. به همين دليل من هميشه تئاتر را هم دوست داشتم هم پيگير بودم و دوست داشتم كه كار كنم.»

دی.وی.دی “درس” به زودی منتشر می شود
كارگردان فيلم ماندگار «اجاره‌نشين‌ها» در گفت‌وگويش يك خبر هم دارد و آن هم اینکه «قرار است فايل تصويري تئاتر «درس» به زودي منتشر شود. در اين كار نظر تماشاچي‌ها، پشت صحنه، تمرين‌ها و خود اجرا هم هست.»

سینما هم وارد کار شده
از فضاي اين اثر پرسيدم و او گفت: « در اين كار يعني غرب واقعي من سينما را هم وارد كار كرده‌ام. در واقع تكه‌هايي از فيلم را با كار قاطي كرده‌ام كه فكر مي‌كنم خوب از آب درآمده.»

در تئاتر کارگردان هنگام اجرا کاری از دستش برنمی آید
بي‌ترديد وقتي كارگرداني برجسته از سينما پا به عرصه كارگرداني تئاتر مي‌گذارد، مي‌تواند پاسخي قابل تامل درباره شباهت و تفاوت‌هاي اين دو حوزه داشته باشد. پرسشي كه همواره كم‌و‌بيش وجود داشته و حتي گاهي در ارزش‌بخشي به يكي در مقابل ديگري نيز به كار رفته است. «به نظر من هر كدام خصوصيت خودشان را دارند و وجوه خاص خودشان را. هم تئاتر و هم سينما ولي خب از طرفي هم شبيه به هم هستند. اما در تئاتر كارگردان بعد از انجام تمرينات و وقتي تئاتر روي صحنه مي‌رود كاري از دستش برنمي‌آيد و كاملا دست بازيگرهاست. فقط مي‌تواند اميدوار باشد كه همه‌چيزهايي كه در تمرينات انجام شده روي صحنه هم اجرا شود چون به هر حال گاهي بازيگران تحت تاثير فضا و مواجهه بي‌واسطه‌اي كه با تماشاچي دارند، ممكن است اكت‌هاي متفاوتي بروز دهند يا چيزي را اضافه و كم كنند. عدم كنترل لحظه‌اي يكي از مسائل تئاتر است كه كارگردان نمي‌تواند اثري در لحظه اجرا بگذارد».

موقع اجرا فقط مي‌شود نشست و دعا كرد كه مشكلي پيش نيايد

اما تاكيد مي‌كند كه «شما در سينما مي‌توانيد پلاني را بارها تكرار كنيد تا به آنچه مي‌خواهيد برسيد. ولي اين اتفاق در تئاتر تنها در تمرين ممكن است. موقع اجرا فقط مي‌شود نشست و دعا كرد كه مشكلي پيش نيايد. البته وقتي بچه‌ها حرفه‌اي باشند و خوب تمرين شده باشد اين امكان خيلي كمتر است.» هرچند وي معتقد است اساسا فضاي تئاتر نسبت‌به‌قبل تفاوت چشمگيري پيدا كرده است. «خب فضا وامكانات تئاتر هم مثل سابق نيست كه مثلا لازم باشد بازيگر داد بزند تا صدايش به همه جاي سالن برسد. مي‌توانند ميكروفن‌هاي مخصوص داشته باشند و صداي خوبي را به مخاطب منتقل كنند. تئاتر مديوم جالبي است و براي من خيلي جذاب است. هر چند در نهايت كم و بيش مثل فيلم است. برايم فرقي ندارد. هر دو هوش و ذكاوت و حس و بقيه موارد لازم براي خلق يك اثر خوب را لازم دارند.»

نظارت تبديل به رد كردن شده است
مهرجويي فيلمساز اما دل خوشي از حال‌و‌روز سينماي ايران ندارد. «سيستم كنوني نظارت اصلا مناسب نيست. نظارت تبديل به رد كردن شده است. تمام موهبت‌هايي كه دولت در اختيار اين نهادها گذاشته مثل هزينه‌هايي كه بايد صرف سينما شود، صرف جوان‌هاي تازه‌كاري شود كه قرار است باعث تعالي سينما شوند، الان به عده خاصي مي‌رسد. برخي از اين مديران فقط به فكر خودشان هستند. فقط مي‌گويند خودي خودي خودي! و ما هم اين وسط شده‌ايم نخودي!»

يك سيستم انحصارگراي زشت كه بر سينماي ما حاكم شده
مترجم «جهان هولوگرافيك» كه دل ‌پري از برخي مديران و دست‌اندركاران اين روزهاي سينما دارد، مي‌گويد: «اين يك سيستم انحصارگراي زشت است كه بر وضع سينماي ما حاكم شده. امتيازات فقط به عده خاصي تعلق مي‌گيرد. خودشان اكران دارند، خودشان سالن‌هاي خوب سينما را دارند، خودشان بهترين سرگروه‌هاي سينمايي را دارند و ما نخودي و بيخودي هستيم و بايد كنار برويم. اين زشت و وقيح است. اميدوارم هرگز سينماي جهان نفهمد ما چه وضعي داريم. در بقيه جهان، جاهايي مثل مركز سيناتوگرافيك فرانسه اين‌طور نيست. آنها توجه مي‌كنند، هزينه مي‌كنند، ميدان مي‌دهند به جوان‌هايي كه مي‌خواهند وارد اين حوزه شود تا هنر سينما تعالي پيدا كند.»

اجرای “غرب واقعی” در شبهای مهرجویی
نمايش «غرب واقعي» قرار است در «شب‌هايي مهرجويي» از عوامل و بازيگران خود رونمايي كند. هادي خوانساري، مدير اجرايي اين نمايش گفت كه قرار است فيلم‌هاي «گاو»، «هامون» و«سنتوري» از پنجم تا هفتم خردادماه در برنامه‌اي با عنوان «شب‌هاي مهرجويي» با حضور خود آقاي مهرجويي و چهره‌هاي مطرح سينما اكران شوند.

اين برنامه در سال «سيروس صابر» در اداره فرهنگ و ارشاد استان البرز اجرا خواهد شد. وي همچنين از آغاز اجراي اين اثر از ٢٧ تيرماه مصادف با عيد فطر خبر داد كه قرار است به مدت يك ماه روي صحنه باشد. خوانساري تاكيد كرد كه پس از اجراي كرج، اين اثر در مجموعه «كوروش» تهران و پس از آن احتمالا در شهرهاي ديگر و در نهايت هم خارج از كشور اجرا خواهد شد.




مهرجویی یکی از منابع الهام “سنتوری” را روی صحنه می‌برد+عکس

سینماژورنال: داریوش مهرجویی تصمیم گرفته نمایشنامه ای از سام شپارد نمایشنامه نویس آمریکایی را بعد از عیدفطر در پردیس کوروش اجرا کند.
به گزارش سینماژورنال این نمایش “غرب واقعی” نام دارد که تصويري واقعي و کنايه‌آميز از دو برادر ارائه می‌دهد که خانه را تبدیل به فضای فيلم‌هاي وسترن کرده‌اند.
در آخر نمايش‌نامه و رودررويي آن‌دو، روشن می‌شود که فاجعه‌اي گریبانگیر اين خانواده شده است و هيچ اميدي براي حفظ روابط و تحقق رؤياي آمريکايي در آن نيست.

آخه یه قلم پیدا نمیشه اینجا؟…
نکته جالب درباره این نمایشنامه آن است که مهرجویی پیش از این در یکی از تحسین شده ترین آثار خویش “سنتوری” از بخشهایی از “غرب واقعی” الهام گرفته بود.
یکی از این الهامات جایی است که علی سنتوری کشوهای خانه اش را زیر و رو می‌کند که یک مداد پیدا کند و در دیالوگی دوپهلو می گوید: «آخه یه قلم پیدا نمی‌شه اینجا؟ … آخه این چه خونه‌ایه که یه قلم توش پیدا نمی‌شه؟»
مهرجویی چند سال قبل نمایش “درس” اوژن یونسکو را در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه برده بود که در زمان خود با استقبال خوبی هم روبرو شد.

اجرا بعد از عید فطر در پردیس کوروش
داریوش مهرجویی “غرب واقعی” را که خود پیشتر به همراه “کودک مدفون” آن را ترجمه کرده و به بازار نشر ارائه کرده بود بعد از عید فطر در پردیس کوروش روی صحنه خواهد برد. وی بازیگران این نمایش را هم انتخاب کرده است.

کودک مدفون و غرب واقعی
کودک مدفون و غرب واقعی




آهنگساز آخرین فیلم بیضایی: سریالهای ترک بلای جان مردم ایران شده است/پست‌ترین و مبتذل‌ترین سریال‌ها پخش می‌شود و مردم هم نشسته‌اند اینها را تماشا می‌کنند

سینماژورنال: محمدرضا درویشی پژوهشگر و آهنگساز از جمله چهره های موسیقی است که علیرغم صاحب نظر بودن، کمتر تن به مصاحبه می دهد.

به گزارش سینماژورنال این کمتر مصاحبه کردن اما نشانه کم دانشی نیست که اتفاقا او به شدت هم بر حوزه های مختلف موسیقی اشراف دارد شاید برای همین باشد که وقتی در زمینه ای مانند تاثیر آلودگیهای صوتی بر موسیقی مورد علاقه آدمیان، طرف پرسش “شرق” قرار می گیرد هم با دقت و جزییات به کالبدشکافی موضوع می پردازد.

اگر امروز موسیقی ما فاقد هویت شده به‌دلیل این است که جامعه ما فاقد هویت است

درویشی در این گفتگوی کاملا تخصصی گریزی هم می زند به اوضاع و احوال موسیقی روزگار ما و بخصوص موسیقی موسوم به تلفیقی. درویشی این نوع موسیقی می گوید: موسیقی تلفیقی که امروز شاهدش هستیم به خاطر جامعه تلفیقی است. اگر امروز موسیقی ما فاقد هویت شده به‌دلیل این است که جامعه ما فاقد هویت است. جامعه ما به‌لحاظ فرهنگی هیچ زبان معینی ندارد. یک جامعه فاقد مضمون و فاقد مسیر فرهنگی.

سازنده موسیقی متن “بمانی” مهرجویی ادامه می دهد: نگاه به تعداد قلیلی روشنفکر نکنید که ایده و طرح فرهنگی دارند. به ٧٠ میلیون مردم توجه کنید، به روستا‌ها و خانواده‌های شهری که فاقد مسیر فرهنگی و فکری هستند و نمی‌دانند چه موسیقی‌ای گوش دهند. ببینید مردم در تاکسی‌ها چه موزیکی گوش می‌دهند. ببینید چه کانال تلویزیونی نگاه می‌کنند.

سریالهای ترک بلای جان مردم ایران شده است

این آهنگساز با اشاره به شبکه های فارسی زبان می افزاید: این شبکه‌های{سریالهای} ترکی بلای جان مردم ایران شده است. ‌ای‌کاش مردم کانال‌های ایرانی می‌دیدند. پست‌ترین و مبتذل‌ترین سریال‌ها پخش می‌شود و مردم هم نشسته‌اند اینها را تماشا می‌کنند. مردم ما مسیر فرهنگی خود را گم کرده‌اند، پا در هوا هستند.

در جامعه تلفیقی است که موسیقی تلفیقی عرصه پیدا می کند

درویشی که همکاری با بهرام بیضایی را در آخرین ساخته این کارگردان “وقتی همه خوابیم” تجربه کرده خاطرنشان می سازد: در جامعه تلفیقی است که موسیقی تلفیقی عرصه پیدا می‌کند. البته موسیقی تلفیقی ذاتا اشکالی ندارد. تلفیق یک طیف است و از جدی‌ترین موسیقی تا مبتذل‌ترین شکل آن را در بر می‌گیرد. شاید اساسا درست نباشد بگوییم تلفیق خوب است یا بد. شاید بهتر باشد مشخص کنیم درباره کدام نوع از تلفیق صحبت می‌کنیم.

قبلا دو خواننده پاپ داشتیم و من هم آثارشان را گوش می دادم اما موسیقی پاپ این روزها وحشتناک و آزاردهنده است

محمدرضا درویشی درباره اوضاع و احوال موسیقی پاپ ایرانی نیز چنین نظری دارد: قبلا ما دو خواننده پاپ داشتیم؛ و من هم که کار جدی می‌کنم اگر بخواهم تفننی داشته باشم و یک مقدار با خودم شوخی کنم، اگر این موسیقی به دستم برسد، گوش می‌دهم و دستگاه را خاموش نمی‌کنم و لذت می‌برم، اما موسیقی پاپ این روز‌ها وحشتناک و آزار‌دهنده است؛ ذهن مرا آزار می‌دهد و در دل من وحشت ایجاد می‌کند. مخصوصا نمونه‌های خارجی مثل رپ و… نمونه‌های ایرانی‌اش هم کم نیست.




خسرو سینایی: هویدا با “گاو” مخالف بود و شدیدا از “قیصر” دفاع کرد!

سینماژورنال: خسرو سینایی کارگردان بااخلاق و محجوب وطنی که یک فیلم به شدت رنگارنگ و سرخوشانه به نام “جزیره رنگین” را آماده اکران دارد کمتر پیش آمده که درباره ناشناخته های زندگیش حرف بزند.

 به گزارش سینماژورنال سینایی به سبب حجب و حیایی ذاتی کمتر از خود می گوید و اغلب سعی می کند شنونده خوبی برای پیشنهادات و انتقادات باشد.

 با این حال گپ صمیمانه ای که عسل عباسیان در “شرق” با او زده سبب ساز آن شده است که وی واضحتر از همیشه درباره خواسته هایش حرف بزند.

 سینایی در این گپ از آرزویش برای ناهار خوردن با آنتونی هاپکینز گفته و البته بزرگترین اتفاق زندگیش را داوری در نخستین جشنواره فیلم تهران دانسته است؛ جشنواره ای که در آن هم “قیصر” حضور داشته و هم “گاو” و این طور که سینایی روایت میکند فریدون هویدا برادر نخست وزیر وقت با “گاو” مشکل داشته است.

 سینماژورنال متن کامل گفته های سینایی را ارائه می دهد:

“سالامی علیکم”؛ فیلمی که بیشترین تاثیر را روی من گذاشت

-فیلمی که به‌تازگی بیشترین تأثیر را بر من گذاشت یا برایم جالب بود: متأسفانه در ایران هم شناخته‌شده نیست اما نمونه یک فیلم مفرح و خوش‌ساخت است که در نهایت خیلی از حرف‌ها را در ارتباطات بین‌فرهنگی بیان می‌کند. فیلمی از علی احدی‌صمدی، جوان خوش‌فکر ساکن آلمان به نام «سالامی علیکم.» همه فکر می‌کنند من دنبال فیلم‌های خیلی خاص هستم. در حالی که درباره «سالامی علیکم» صرفا چون فیلم توسط کسی ساخته شده که معلوم است سینما را بلد است و خیلی حرف‌ها برای زدن دارد، آن را دوست دارم.

فیلم بعدی ام یک اثر کلاسیک است
-فیلم بعدی سینمایی‌ام: قطعا یک فیلم داستانی کلاسیک است با بازیگرانی که برای مردم شناخته‌شده‌اند. من انواع ژانر فیلم را امتحان کرده‌ام و برایم مهم است فیلم تازه‌ام متفاوت با جزیره رنگین باشد. برای من وقتی یک فیلم ساخته شد، تمام می‌شود و هر فیلمی با فیلم قبلی اگر متفاوت نباشد حوصله‌ام را سر می‌برد.

برای الهام گرفتن به درون خودم می روم
– برای الهام‌گرفتن در فعالیت هنری‌ام می‌روم به: درون خودم. جوشش خلاقه با قرارگرفتن در فضایی مؤثر است. من نمی‌توانم بگویم آن فضا چه چیز می‌تواند باشد. ممکن است شما در بیغوله قرار بگیرید و تکانتان بدهد و به ایده برسید و ممکن است گاهی هم در فضای زیبا ایده بگیرید. مهم سفر درونی است. هرروز موسیقی گوش می‌دهم و کتاب می‌خوانم و به درون خودم می‌روم تا به ایده‌های تازه برسم.

هنر عاملیست برای زیباتر زندگی کردن
– اگر بخواهم هنر را در یک واژه خلاصه کنم باید بگویم هنر عبارت است از: عاملی برای زیباترزندگی‌کردن.

شاهکار هنری باید در موزه باشد
– اگر روزی به ثروتی هنگفت دست پیدا کنم کدام شاهکار هنری را برای خود خریداری می‌کنم؟
شاهکارهای هنری باید در موزه‌ها باشند و در جاهایی که خوب حفاظت می‌شوند. قصد تملک ندارم و فکر می‌کنم باید از یک شاهکار هنری فقط لذت برد. اثر باارزش باید جایی باشد که همه از آن لذت ببرند. هنر برایم ابزار تجارت نیست. البته بماند که امیدی ندارم دیگر ثروتی هنگفت به دست بیاورم و علاقه‌ای هم البته به آن ندارم.

دوست دارم با آنتونی هاپکینز ناهار بخورم
– کارگردان یا بازیگری که تمایل دارم با او ناهار بخورم؟
اگر زنده بودند فلینی و برگمان و البته در میان زندگان آنتونی هاپکینز. اما به‌طورکلی از کسی برای خودم بت نمی‌سازم.

زندگی بزرگترین معلم است
– بزرگ‌ترین معلمم: خود زندگی.

با ستاره ها مشکل دارم؟!
– بزرگ‌ترین سوءتفاهم درباره من این است که گفته شود:
با ستاره‌ها مشکل دارم. اگر ستاره‌ای به نقشی بخورد و امکانات هنری‌اش را نشان دهد، خیلی هم استقبال می‌کنم.

به لذت بردن از زندگی فکر می کنم
– اصل مهم برای اینکه در دنیای هنر ماندگار باشید؟

من بیشتر به لذت‌بردن از فعالیت هنری فکر می‌کنم. ماندگاری دست ما نیست. عوامل مختلفی می‌خواهد که در زمانه‌های مختلف این عوامل متفاوتند. اگر اثری از ارزش‌های واقعی برخوردار باشد، شانس ماندگاری دارد.

فیلمهایی که نساخته ام…
– اگر در رشته هنری‌ام به عقب برگردم، آرزو می‌کنم:
فیلم‌هایی را که نساخته‌ام بسازم؛ فیلم‌هایی مثل پانته‌آ، یک راه یک شهر یک عمر، صورتگران عصر خون، سپید جامه و دادگاه تلویزیونی.

پزشک می شدم
– چه‌کاره بودم اگر کسی نمی‌شدم که حالا هستم؟
می‌توانستم پزشک باشم چون شغل سنتی خانوادگی‌مان بود. یادم هست وقتی دنبال سینما رفتم، همه به‌نوعی شوکه بودند، نمی‌دانستند عاقبتم چه خواهد بود. گاهی که پیش می‌آید فیلمی تکه‌تکه می‌شود یا اتفاقی در کارم مرا ناراحت می‌کند؛ اعضای خانواده و فامیل به من مشاوره می‌دهند. یک‌بار در این مشاوره‌ها از من پرسیدند دوست داشتی چه‌کاره می‌شدی؟ بازهم رسیدم به اینکه باز هم می‌خواستم کارگردان شوم. آنها هم گفتند پس مشکلاتش را هم بپذیر.

جهان به سمت فاجعه می رود
– آرزوی زندگی‌ام: این است که دنیای ما به جهت مثبت‌تر و بهتری حرکت کند. جهان در شرایطی قرار گرفته که به سمت فاجعه می‌رود به‌خصوص در زمینه محیط‌زیست. نباید یادمان برود ساکنان زمینی هستیم که نسبت به آن مسئولیم و ارتباطات انسانی با ظهور تکنولوژی کمرنگ می‌شود اما باید تلاش کنیم فراموش نشوند؛ آرزویی که به آسانی تحقق نمی‌یابد.

هویدا از “قیصر” دفاع کرد و من از “گاو”
– جالب‌ترین اتفاقی که طی این سال‌ها در سینما برایم افتاده؛
این بود که در اولین جشنواره فیلم تهران عضو هیأت‌داوران بودم؛ همان جشنواره‌ای که «گاو» و «قیصر»، رقیب هم بودند. در آن هیأت‌داوران، جوان‌ترین فرد بودم و ناشناخته. شدیدا از گاو حمایت کردم چون فکر می‌کردم یک سینمای فرهنگی را در سطح کشور مطرح می‌کند. متأسفانه فریدون هویدا، برادر نخست‌وزیر وقت با من مخالف بود و شدیدا از قیصر دفاع کرد.
به‌خاطر سابقه همکاری‌اش با نشریه «کایه‌دو سینما»ی فرانسه، همه به حرف او گوش دادند. تمام بحث ما تا یک شب طول کشید و نهایتا مدیر جشنواره، مهندس محسن فروغی گفت: بحث کافیست و رأی بگیریم. در آن رأی‌گیری من و فرخ غفاری که به گاو رأی دادیم، بازنده شدیم ولی اشتباهی که من کردم این بود که وقتی گفتند حالا قیصر برگزیده شده، برای اینکه تشتت آرا در رأی داوران احساس نشود، به‌جای اکثریت آرا بگوییم اتفاق آرا. اینجا به‌دلیل بی‌تجربگی پذیرفتم. دو روز بعد مرحوم هژیر داریوش و هوشنگ بهارلو مرا دیدند و گفتند تو چرا به گاو رأی ندادی؟ گفتم من دادم. آنها هم گفتند ولی اعلام شد به اتفاق آرا قیصر انتخاب شده. گفتم من اشتباه کردم و این تجربه را نداشتم که این موضوع هم می‌تواند ایجاد سوءتفاهم کند. امروز خوشحالم که «گاو» جای خودش را در تاریخ سینما به‌عنوان فیلم فرهنگی موفق تثبیت کرد




داریوش مهرجویی: از وزارت اطلاعات تماس گرفتند و گفتند با “سنتوری” مشکلی نداریم/ آن اتفاق{توصیف منتقدان با یک واژه دوحرفی!} ظلم تام و تمام بود

سینماژورنال: داریوش مهرجویی کارگردان مطرح ایرانی هرچند در ساخته های اخیرش چنان که باید نتوانسته توجه مخاطبان را جلب کند اما همچنان سرپاست و تلاش دارد باز هم فیلم بسازد.

به گزارش سینماژورنال مهرجویی در تازه ترین گفتگویی که داشته ضمن حرف زدن از اینکه چند پروژه سینمایی را به طور همزمان پیگیری میکند بلکه یکی از آنها به نتیجه برسد درباره برخی از اتفاقات مهم زندگیش هم صحبت کرده است.

یکی از نکات جالب گفتگو جایی است که مهرجویی درباره بزرگترین سوء تفاهم زندگیش از مصاحبه ای گفته که دو سال قبل با یکی از رسانه های مجازی داشت؛ گفتگویی که در آن مهرجویی منتقدان را با یک واژه دوحرفی توصیف کرده بود!!! این واژه دوحرفی که معادلش در مجموعه “کلاه قرمزی” همان “جیگر” معروف است حرف و حدیثهای فراوانی را درباره مهرجویی به وجود آورد.

مهرجویی حالا تازه ترین گفتگویش با عسل عباسیان در “شرق” را بهانه ای کرده برای اینکه بگوید هیچ گاه چنان واژه ای را به منتقدان نسبت نداده بود و آن مصاحبه را حاصل یک سوءتفاهم دانسته است.

مهرجویی در جایی از گفتگو هم به غم انگیزترین حادثه زندگیش اشاره کرده که توقیف “سنتوری” بوده است؛ فیلمی که به دلیل ورود نسخه قاچاقش به شبکه زیرزمینی باعث ورشکستگی تهیه کننده اش شد.

سینماژورنال متن کامل گفته های مهرجویی را ارائه می دهد:

حسودان دست به کار میشوند تا جلوی کار را بگیرند

 – این‌روزها درباره مشغولیت‌ام: ترجیح می‌دهم چیزی نگویم، چون حسودان و بخیلان فورا دست‌به‌کار می‌شوند تا جلو کار را بگیرند.

“بردمن” تاثیر عمیقی رویم گذاشت
– فیلمی که به‌تازگی بیشترین تأثیر را بر من گذاشت و برایم جالب بود: «بردمن» (Birdman) الخاندرو گونزالس ایناریتو بود. کارگردان این فیلم همیشه سینمای مدرن امروزی و جدیدی ارائه می‌دهد که محتوای غنی انسانی و اجتماعی روز دارد.

دو سه پروژه در دست دارم
-فیلم بعدی سینمایی‌ام: هنوز معلوم نیست. دو، سه پروژه در دست دارم که نمی‌دانم کدامش به سرانجام خواهد رسید.

ایران را بیشتر از هر جا دوست دارم
-برای الهام‌گرفتن در فعالیت هنری‌ام: به هیچ‌کجا نمی‌روم! سال‌هاست در ایران کار می‌کنم و کارکردن در ایران را بیشتر از همه‌جا دوست دارم، چون اینجا زاده شدم و با آدم‌های اینجا آشنا هستم، بنابراین ترجیح می‌دهم همین‌جا کار کنم. اگر کار در سینما شد، که شد؛ اگر هم نشد، می‌روم سراغ تئاتر یا رمان. بالأخره یک کاری می‌کنم و بیکار نمی‌نشینم.

هنر زندگیست
-اگر بخواهم هنر را در یک واژه خلاصه کنم باید بگویم هنر عبارت است از: زندگی.

شاهکار هنری را نمیشود با پول خرید
-اگر روزی به ثروتی هنگفت دست پیدا کنم؛ شاهکار هنری برای خود خریداری نمی‌کنم چون: شاهکار هنری را نمی‌شود با پول خرید کرد. خریداری اثر هنری هم یک کار ابزورد است که به بازار و شرایط روز بستگی دارد و مثل کار آژانسی‌ها و شرخرهاست.

اصلا ناهار نمی خورم
-کارگردان یا بازیگری که تمایل دارم با او نهار بخورم؟ با هیچ‌کس حوصله نهارخوردن ندارم، چون اصلا هیچ‌وقت ناهار نمی‌خورم.

بهترین نقدی که خواندم نقد “کایه دو سینما” بر “گاو” بود
-بهترین نقدی که در سال‌های گذشته خوانده‌ام؟ معمولا نقد سینمایی نمی‌خوانم. تنها نقدی که در این سال‌ها خوانده‌ام نقد «کایه دو سینما» بود بر فیلم گاو و البته نقدهای چند مجله فرانسوی دیگر درباره این فیلم، که همه متفق‌القول بودند گاو شاهکار تاریخ سینمای جهان است. فکر می‌کنم این نقدها را منتقدان ایرانی باید بخوانند تا ببینند نویسندگان سینمایی آن مجلات، برای هنر چطور ارزش قائلند.

بزرگترین معلمم مجسمه اش در دانشگاه یو.سی.ال.ای نصب است
-بزرگ‌ترین معلم‌ام؟ تاکنون معلم‌های بزرگ زیادی داشته‌ام، اما هیچ‌وقت فکر نکردم کدام‌شان بهترند. در دانشگاه یو‌سی‌ال‌ای، معلم فلسفه‌ای داشتم که بسیار خوب درس می‌داد و خیلی دوستش داشتم، به نام پروفسور هانس مایرهاف که مجسمه‌اش را هم در همان دانشگاه نصب کرده‌اند.

بزرگترین سوء تفاهم زندگی؛ “…” خطاب کردن منتقدان!
– بزرگ‌ترین سوءتفاهم درباره من این است که گفته شود: من برای منتقدان ارزش قائل نیستم. یک‌بار خبرنگاری به من زنگ زد و با او به شرطی مصاحبه کردم که متن نهایی گفت‌وگو را برایم بفرستد تا بخوانم و پس از تأیید و تصحیح من آن را منتشر کند. او قول داد که چنین کند، اما نکرد و یکی، دو روز بعد دیدم آن مصاحبه در رسانه‌ای، با تیتری خیلی بد منتشر شد؛ تیتری حاوی این معنی که مهرجویی به منتقدان فیلمش توهین کرده است و آن توهین را با فونت درشت نوشته بود. این اتفاق، ظلم تام و تمام بود. بعد هم با حمله منتقدان مواجه شدم. عدم رعایت اخلاق حرفه‌ای آن خبرنگار برای من وضعیت ناهنجار ابتدایی درست کرد و آبروریزی بدی ساخت. درحالی‌که من همیشه از منتقدان تعریف کرده‌ام و تأکید داشته‌ام آنها پلی هستند بین فیلم‌ساز و مخاطب.

داریوش مهرجویی
داریوش مهرجویی

برای ماندگار بودن نباید دنبال یک فرمول مشخص بود
– اصل مهم برای اینکه در دنیای هنر ماندگار شوید؟ چیزی نیست که کسی بتواند تعیین کند و آن را اندازه بگیرد. انسان باید بنشیند و هنر خودش را بپروراند و کار نداشته باشد به اینکه اثر او ماندگار می‌شود یا نمی‌شود. اگر کسی بخواهد برای ماندگارشدن دنبال یک فرمول مشخص باشد، تبدیل به هنرمندی قلابی می‌شود، چون هنرمند واقعی به دلایل دیگری کار می‌کند، نه ماندگارشدن. بعضی هنرمندها هم مثل ونگوگ پس از حیات‌شان شناخته و قدر دانسته می‌شوند. جهان، نسبت به هنر، رویکرد بی‌رحمانه و سختی دارد. بعضی آثار هنرمندان درحالی مطرح می‌شوند که فاقد ارزش هنری هستند و بعضی آثار ارزشمند هم در زمان خود شناخته نمی‌شوند و بعدها توسط چند نسل بعد، از آنها قدردانی می‌شود.

آرزویم آزادی است
-اگر در رشته هنری‌ام به عقب برگردم آنچه آرزو می‌کنم؛ آزادی است. آرزویم این است که وقتی کاری می‌کنم، در بند این نباشم خودم را سانسور کنم و به قضاوت دیگران فکر کنم، بلکه دلم می‌خواهد در کمال خونسردی بنشینم و آنچه در درونم هست را بیرون بریزم؛ چیزی که در همه این سال‌ها از آن محروم بودم، چون از همان ابتدای کارم، دائم با سانسور درگیر شدم. “گاو” که یک‌و‌نیم‌سال توقیف بود و “دایره مینا” هم که سه سال توقیف بود و دیگر فیلم‌ها هم هرکدام مدتی در تنگنا بوده‌اند. اینکه فیلمی اول توقیف می‌شود و بعد از آن استقبال می‌شود و شاهکار قلمداد می‌شود، نشانگر عمق روانشناسی شیزوفرنیک است که چطور یک جامعه در سه سال زیر و رو می‌شود و اثری که بد تلقی شده، تبدیل به اثری خوب و محبوب می‌شود.

سانسور نمیتواند جلوی موسیقی را بگیرد
-چکاره بودم، اگر کسی نمی‌شدم که حالا هستم؟ اتفاقا دوست داشتم موسیقی بخوانم. اگر کارگردان نمی‌شدم حتما به‌سمت موسیقی می‌رفتم، چون خالص‌ترین نوع هنر است و سانسور هم نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد. موسیقی هنری متعالی است. همه هنرها می‌کوشند تا از نظر خلوص به موسیقی نزدیک شوند.

مهرجویی اسلام و جامعه اش را به خوبی می شناسد
-مهم‌ترین آرزوی زندگی‌ام: این است که یک روز از خواب بیدار شوم و بشنوم، دیگر فیلم‌هایی که ساخته می‌شوند، توقیف نمی‌شوند. منِ مهرجوییِ فلسفه‌خوانده که اسلام و جامعه و کشورم را به‌خوبی می‌شناسم و تشخیص می‌دهم چه‌چیزی برای جامعه خوب است و چه‌چیزی خوب نیست چرا باید توسط اظهارنظر فردی که پایه سوادش معلوم نیست، از کار بیکار بشوم و نهایتا کسانی که هیچ‌چیزی، نه نوشته‌اند و نه ترجمه کرده‌اند و نه‌سواد هنری‌شان معلوم است، بشوند داور کار ما و تصمیم بگیرند فیلم‌های ما اکران بشود یا نشود. کسی هم نیست بگوید شما چه‌کسی هستید و اصلا پایه سوادتان چیست؟

از وزارت اطلاعات تماس گرفتند و گفتند با “سنتوری” مشکلی نداریم
-جالب‌ترین اتفاقی که طی این سال‌ها در سینما برایم افتاده؛ غم‌انگیزترین حادثه زندگی‌ام بوده: توقیف فیلم «سنتوری» که سبب شد این فیلم بی‌دلیل سقوط کند. تا آمدیم بجنبیم، سی‌دی قاچاق فیلم بیرون آمد و امکانات تجارتی فیلم از بین رفت. برای من از همه‌جای دنیا نامه نوشتند که این فیلم، فیلمی مؤثر بوده و خانواده‌ای حتی به من پیغام دادند که پسرشان با تماشای این فیلم آن‌چنان متأثر شده که دیگر حتی سیگار هم نمی‌کشد. در فستیوال فجر همان سال هم «سنتوری» بهترین فیلم توسط مردم شناخته شد. اما درست شب عید، بعد از کلی سرمایه‌گذاری، فیلم بی‌دلیل توقیف شد. حتی از وزارت اطلاعات با من تماس گرفتند و گفتند ما با این فیلم مشکلی نداریم و هیچ‌وقت معلوم نشد اصلا چرا جلو این فیلم گرفته شده و نهایتا سرنوشت «سنتوری» بر سر ظلم عده‌ای نابود شد. من از این فیلم به‌عنوان نویسنده و تهیه‌کننده و کارگردان هیچ درآمدی نداشتم، حتی مبلغی هم از جیب گذاشتم. البته بعدا نسخه ویدئویی این فیلم، مجوز انتشار گرفت اما سیستمی غیرمطلوب و شلخته، سرنوشت اکران این فیلم را نابود کرد و جالب‌ترین اتفاق عمر هنری مرا رقم زد!




اعطای خسارت ۴ میلیاردی بخاطر توقیف “سنتوری”؟/داریوش مهرجویی: تجدید دادرسی همه چیز را مشخص می‌کند/وکیل پرونده سکوت کرد

سینماژورنال/حـــامد مظفـــری: نُه سال بعد از ساخت و سپس توقیف “سنتوری” همچنان بازار رسانه ای پیرامون این فیلم داغ است.

چه زمانی که مهرجویی خبر از ساخت قسمت دوم آن می دهد و چه زمانی که خبر می رسد مهرجویی برای ساخت قسمت دوم باید از خانواده فرامرز فرازمند تهیه کننده قسمت اول اجازه بگیرد و مهرجویی این مساله را رد می کند.

تازه ترین خبر رسیده به سینماژورنال هم درباره تجدید دادرسی شکایتی است که مهرجویی در اعتراض به توقیف فیلمش علیرغم داشتن مجوز ترتیب داده بود.

آرزوهایی که نقش بر آب شد

وقتی در میانه های تابستان 86 بیلبوردهای شهری “سنتوری” در نقاط مختلف تهران رونمایی شد کسی فکرش را نمی کرد فقط چند روز مانده به اکران و با وجود داشتن پروانه نمایش جلوی اکران فیلم گرفته شود.

با این حال محمدحسین صفارهرندی وزیر وقت ارشاد فیلم را توقیف نمود و البته مدتی کوتاه بعد از توقیف هم نسخه قاچاق فیلم در سراسر ایران توزیع شد و به یک باره همه آرزوهایی که تهیه کننده و کارگردان فیلم برای فروش بالای فیلم و البته پرداخت بدهیهایی که بابت تولید فیلم متحمل شده بودند  نقش برآب شد.

اعطای خسارت 200 میلیونی به نتیجه نرسید

در آن مقطع زمانی و درجریان حکمیتی که یک سوی آن نمایندگان وزارت ارشاد بودند و سوی دیگرش تهیه کننده و کارگردان “سنتوری” بنا بر این شد که وزارت ارشاد مبلغی حدودا 200 میلیون تومان را بابت خسارت به این دو نفر پرداخت کند اما این پرداخت چون بلحاظ قانونی ایراد داشت به نتیجه نرسید.

اوایل 89 بنا بود فیلم اکران شود اما باز هم نشد

کش و قوس میان عوامل فیلم با ارشاد تا سال 89 هم ادامه داشت؛ در اوایل این سال باز هم تلاشهایی صورت گرفت برای روی پرده فرستادن فیلم اما باز هم در آستانه اکران، جلوی نمایش گرفته شد.

سنتوری
سنتوری

پخش ویدیویی بعد از مرگ تهیه کننده

نهایتا مرداد 89 شد و فرازمند تهیه کننده کار از دنیا رفت و تنها امتیازی که بواسطه مرگ تهیه کننده به آن تعلق گرفت، اعطای مجوز پخش در شبکه خانگی بود. طبیعی بود که این پخش هم سود چندانی را عاید مالکان فیلم نکرد. به هر حال نسخه ویدیویی فیلم همان سه سال قبل لو رفته بود و عرضه دوباره آن به صورت مجاز موفقیتی را در شبکه خانگی تجربه نکرد.

صدور حکم به نفع مهرجویی/پرداخت 1 میلیارد و 400 میلیون غرامت

اینجا بود که مهرجویی تصمیم گرفت بلحاظ حقوقی هم که شده از فیلم خود اعاده حق کند. این شد که با مشورت یک وکیل کارکشته دادخواستی را در دیوان عدالت اداری علیه وزارت ارشاد تنظیم کرد؛ به گزارش سینماژورنال حرف اصلی مهرجویی در این دادخواست آن بود که چون فیلمش مجوز نمایش وزارت ارشاد را داشته و ارشاد اجازه نمایش به آن نداده خسارت این توقیف باید به وی پرداخت شود.

دو سال قبل نتیجه دادگاه بدوی ناشی از این شکایت به نفع مهرجویی صادر شد. در آن زمان و طبق شنیده ها ارشاد موظف شده بود که بابت خسارات مادی و معنوی وارده به مهرجویی مبلغی یک میلیارد و 400 میلیون تومانی را به وی پرداخت کند.

اعتراض ارشاد کار را به دادگاه تجدیدنظر رساند

قابل پیش بینی بود که وزارت ارشاد به این حکم اعتراض کند و همین اعتراض باعث شد پرونده به دادگاه تجدیدنظر برود. به گزارش سینماژورنال این روزها پرونده “سنتوری” در مرحله تجدید دادرسی است و چند کارشناس زبده مشغول بررسی مجدد پرونده هستند.

این بررسیها نهایتا چهار ماه به طول انجامیده و بعد از آن در دادگاه تجدیدنظر حکم قطعی صادر خواهد شد. طبیعی است که اگر حکم باز هم به نفع مهرجویی صادر شود این بار علاوه بر رقم غرامت قبلی مبلغی بابت تاخیر در پرداخت مبلغ اول هم به وی پرداخته خواهد شد.

داریوش مهرجویی
داریوش مهرجویی در پشت صحنه “سنتوری”/برای وضوح، کلیک چپ کنید

غرامتی 4 میلیاردی برای مهرجویی؟!

شنیده های سینماژورنال حکایت از آن دارند که در مرحله دوم حدودا 4 میلیاردی برای مهرجویی غرامت درنظر گرفته خواهد شد؛ غرامتی که ارشاد این بار دیگر باید آن را بپردازد و البته که با این رقم مهرجویی هم خواهد توانست با فراغ بال به سراغ ساخت قسمت دوم “سنتوری” برود.

داریوش مهرجویی: تا دادگاه تجدیدنظر حکم ندهد هیچ چیز معلوم نیست

برای آن که درباره صحت و سقم ماجرا بیشتر بدانیم به سراغ داریوش مهرجویی رفتیم و درباره این ماجرا از او پرسیدیم. مهرجویی با تایید تلویحی اینکه پرونده به دادگاه تجدیدنظر رفته به سینماژورنال گفت: دادگاه بدوی به نفع ما حکم داد اما اعتراض طرف دوم باعث شد کار به دادگاه تجدیدنظر برسد.

وی ادامه داد: طبیعی است که تا دادگاه تجدیدنظر حکم نهایی را ندهد نمیتوان پیش بینی کرد که چه اتفاقی می افتد. تجدید دادرسی است که همه چیز را مشخص میکند.

مهرجویی از ما خواست برای بیشتر دانستن درباره روند حقوقی ماجرا با وکیلش صحبت کنیم.

وکیل مهرجویی سکوت کرد

فرهنگ سُروری وکیل مهرجویی اما در این باره تقریبا سکوت کرده و هرچند روال ماجرا تا رسیدن پرونده به دادگاه تجدیدنظر را تایید نمود ولی درباره جزییات ماجرا هیچ نکته ای را به سینماژورنال ارائه نکرد.

فقط چند ماه دندان روی جگر بگذارید…

به گزارش سینماژورنال حال فقط باید چند ماهی منتظر ماند و دید بالاخره سرنوشت اعاده خسارت یکی از محبوبترین فیلمهای ایرانی چه میشود؟

فیلمی که نه فقط به هنگام نمایش در جشنواره بیست و پنجم فجر-یعنی همان جشنواره ای که مسعود ده نمکی با “اخراجیها”یش” در آن حاضر بود- با اقبال مخاطبان مواجه شد و البته به همراه “اخراجیها” سیمرغ بهترین فیلم مردمی را گرفت که به هنگام توزیع نسخه قاچاقش هم زودتر از حد تصور فراگیر شد.

تنها دو نفر از تولید فیلم سود کردند

این فیلم هرچند برای صاحبان خود منفعت مالی چندانی نداشت اما در جهش حرفه ای دو نفر به شدت تاثیرگذار بود؛ یکی محسن چاووشی خواننده ای که تا پیش از آن بواسطه شباهت صدایش با س.ق و البته ترانه هایی که با مضمون نفرین و خودکشی می خواند جلب توجه کرده بود و دیگری بهرام رادان.

به گزارش سینماژورنال چاووشی مدتی بعد از همکاری با مهرجویی توانست از طریق مرکز موسیقی حوزه هنری اولین آلبوم مجازش با نام “یه شاخه نیلوفر” را به بازار فرستاده و در سالهای بعد هم یکی از پردرآمدترین خوانندگان پاپ شود.

بهرام رادان
بهرام رادان در حال دریافت سیمرغ بهترین بازیگری جشنواره بیست و پنجم

بهرام رادان هم بعد از همکاری در “سنتوری” و البته دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مرد از جشنواره بیست و پنجم فجر، این شانس را یافت که ایفای نقش در آثار کارگردانانی چون واروژ کریم مسیحی، تهمینه میلانی و محمد بزرگ نیا را تجربه کند.

نتیجه کار تکلیف چند کارگردان دیگر را هم مشخص خواهد کرد

به گزارش سینماژورنال این را هم نباید از خاطر برد که اگر نتیجه این دادگاه به نفع مهرجویی اعلام شود آن گاه مسیری باز خواهد شد برای کارگردانانی چون رضا درمیشیان و کیانوش عیاری که در سالهای اخیر با وجود داشتن پروانه نمایش، فیلمشان توقیف شده است.

به هر حال پروانه نمایشی که به فیلم تعلق می گیرد مجوز قانونی اکران آن است و وقتی فیلم اکران نمیشود به نوعی بی قانونی شکل گرفته است.

منتظر می مانیم تا ببینیم بالاخره چه می شود…




داریوش مهرجویی: وزیر فرهنگ پهلوی فکر می‌کرد “گاو” فیلم مستند است!/دعوای وزارت فرهنگ با تلویزیون باعث اکران “گاو” شد

سینماژورنال: اینکه گروه سینمایی تازه تاسیس “هنروتجربه” کمک می کند به بازسازی نسخه های قدیمی آثار کلاسیک سینمای ایران و تبدیل آنها به نسخه دیجیتال، نمی‌تواند تصمیم بدی باشد اما اینکه زمان مفیدی که می تواند به اکران فیلمهای پشت خط اکران مانده تعلق گیرد در اختیار اکران چنین آثاری که بارها و بارها دیده شده اند قرار می گیرد جای بحث دارد.

در تازه ترین تصمیم مدیر این گروه بنا شده نسخه دیجیتال شده فیلم “گاو” مهرجویی نیز در سینماها اکران شود.

به گزارش سینماژورنال به همین بهانه سجاد فیروزی متن کامل گفتگوی اخیر داریوش مهرجویی با “ژان میشل فرودون” سردبیر اسبق “کایه دو سینما” را که در آن به تفصیل درباره “گاو” صحبت شده ترجمه کرده و به “شرق” ارائه داده است.

در این گفتگو در کنار نکات جالب و کمتر شنیده شده ای که درباره دور زدن وزارت فرهنگ قبل از انقلاب برای ساخت “گاو” توسط مهرجویی بیان شده گلایه هایی کم و بیش غیرواقعی را هم از مهرجویی می شنویم.

گلایه هایی با این مضمون که در سالهای اخیر آنها که امکانات را در اختیار داشته اند سینماهای خوب را در اختیار گرفته اند و او را به حاشیه رانده اند. این گلایه ها در شرایطی رخ می دهد که فیلمهای آخر مهرجویی یعنی “اشباح” و “چه خوبه برگشتی” اتفاقا بلحاظ اکران گسترده و در بهترین سینماهای کشور وضعیتی مطلوب را تجربه کردند اما کیفیت پایین آثار بود که باعث شد مخاطبان چنان که باید از آثار استقبال نکنند.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی مهرجویی با ژان میشل فرودون را ارائه کرده است.

شما در دهه ٦٠ میلادی در کالیفرنیا درس خواندید؟
من مدرک فلسفه را در «یو‌سی‌ال‌‌ای» گرفتم ولی همان‌موقع هم عشق من سینما بود. انگلیسی یادگرفتم تا بتوانم تاریخ سینما بخوانم. دقیقا این دلیلی بود که باعث شد به آمریکا بروم. آنجا البته آغازی برای تضاد فرهنگی بود؛ موسیقی، فیلم‌های آن زمان و موج نو… در مجتمع دانشگاهی ما گدار، برگمان، آنتونیونی و… دیده می‌شدند… آنها می‌آمدند. بونوئل هم همین‌طور. وقتی به ایران برگشتم، می‌خواستم فیلمی با همان حال و هوا بسازم؛ فیلمی که واقعیت روزمره کشور را به تصویر بکشد ولی می‌خواستم فیلمم فرم نوینی داشته باشد.
با این حال وقتی سال ١٩٦٦به ایران برگشتید فیلمی متفاوت با آنچه می‌گویید به نام «الماس٣٣» ساختید.
ایده‌ام این بود که با آن فیلم تجاری آهسته‌آهسته جایگاه محکمی در سینما پیدا کنم. آن فیلم تقلید کمیکی از «جیمز باند» بود و سعی کردم از آن کاریکاتوری آبزورد بسازم. از این گذشته آن فیلم به من کمک می‌کرد تمرین کنم، چون قبل از آن مطلقا فیلمی نساخته بودم. حتی یک فیلم کوتاه هم نساخته بودم. برای آن فیلم عوامل عریض و طویلی با یک هنرپیشه زن آمریکایی و البته صدها نفر سیاهی لشکر داشتم. به هر حال از برخی جهات آن فیلم سوء‌برداشت بود. هرچند جنبه‌های سرگرم‌کننده هم داشت. آن فیلم، سینمایی نبود که من می‌خواستم.
پس «گاو» اولین فیلم واقعی شماست؟ ‌
دقیقا.
عادت کرده‌ایم فیلم‌های «موج نو» یا «موج‌های نو» را که یکباره در سراسر دنیا ساخته شدند با هم مقایسه کنیم. با این حال «گاو» به اندازه کافی متفاوت بود. فکر می‌کنم به این دلیل لوکیشن اغلب فیلم‌های موج نو در شهر‌ها واقع شده و درباره دنیای مدرن صحبت می‌شود.
من به مناطق مختلفی در ایران سفر کرده و دیده‌ام که روستایی‌ها چطور زندگی می‌کنند. روستایی‌ها جمعیت زیادی هستند که هرگز در سینما، رسانه‌ها و البته سخنرانی‌های سیاسی جایی ندارند. رویای من این بود به آنها تصویری بدهم. پیش‌تر غلامحسین ساعدی‌ نویسنده را می‌شناختم که مجموعه داستانی- که اتفاقاتش در روستای کوچک دورافتاده‌ای می‌افتد- منتشر کرده بود. در میان این داستان‌ها، ‌«گاو» هم قرار داشت که ما را به این فکر انداخت تا از روی آن فیلمی بسازیم. فیلمنامه فیلم را دونفری با هم نوشتیم، مثل کاری که غالبا قبل از تبعید او به پاریس انجام می‌دادیم. البته در فیلم از پرسوناژها و شرایط کلی آن مجموعه داستان استفاده کردیم و این‌طور نبود که فقط داستان «گاو» را مدنظر قرار بدهیم. ما شب‌ها مدت سه‌هفته در دفتر او کار می‌کردیم. آقای ساعدی روانپزشک بودند؛ او روزها کار می‌کرد و شب‌ها هم از کلینیک او استفاده می‌کردیم.
فیلم چطور به مرحله تولید رسید؟
توسط وزیر فرهنگ و هنر. در آن زمان آنها نمی‌دانستند که ما قرار است چه کاری انجام دهیم و فکر می‌کردند که کارمان مستند است. به همین دلیل به من ابزار لازم برای این فیلم دادند و از لحاظ مالی آن را تامین کردند. وقتی فیلم به پایان رسید آنها عصبانی شدند و جلوی پخش آن را گرفتند. در آن زمان تبلیغات شاه تاکید زیادی بر «مدرنیزاسیون» روستاها داشت و طبیعتا این موضوع با چیزهایی که در فیلم وجود داشت، همخوانی نداشت. ما بعد از بررسی تقریبی چندین مکان، «گاو» را در قزوین فیلمبرداری کردیم. چون معماری آن روستا و محیط اطرافش به نظرم مناسب آمد، ‌ولی داستان این فیلم می‌توانست هرجای کشور رقم بخورد.
هنرپیشه‌ها چه کسانی بودند؟
هنرپیشه‌های اصلی هم وابسته به وزارت فرهنگ و هنر بودند. بازیگران تئاتر بودند. من هنرپیشه‌های اصلی را با بازیگران غیرحرفه‌ای که اهالی همان روستا بودند و کم و بیش در نقش خودشان ظاهر شدند، ادغام کردم. صحبت‌های زیادی با آنها کردم تا بتوانم بازی متفاوتی از روستایی‌ها بگیرم. همه هنرپیشه‌ها در سینمای ایران به چهره‌های سرشناسی تبدیل شدند که اولین آنها عزت‌الله انتظامی، بازیگر صاحب گاو بود که بیش از صدنمایشنامه بازی کرده بود، ولی فیلم «گاو» اولین نقش سینمایی‌اش بود. او بعد از آن به ستاره‌ای بزرگ تبدیل شد و ما در هفت‌فیلم دیگر با هم همکاری کردیم.

گاو
گاو

غالبا این فیلم را میراثی از نئورئالیسم ایتالیایی می‌دانند، ولی سبک بسیار اصیلی دارد که به نظر می‌رسد به خوبی از اکسپرسیونیسم آلمان و سینمای بزرگ و صامت آن زمان شوروی برگرفته شده.
من از قبل تعریف مشخصی برایش نداشتم. فکر می‌کنم این فیلم را تحت تاثیر ترکیبی از آثار کارگردانان بزرگ اروپایی ساختم که در آمریکا با آنها آشنا شدم. «مهر هفتم» تاثیر زیادی روی من گذاشت، همان قدر فیلم‌های دسیکا و آیزنشتاین تاثیرگذار بودند. من البته تلاش زیادی هم کردم و به فیلمبردارم که مستندهای زیادی در شرایط سخت گرفته بود، اعتماد کردم. هرچند آن فیلم اولین فیلم داستانی بود که داشت فیلمبرداری می‌کرد. ما فیلمبرداری صحنه‌هایی در سیاهی مطلق را تجربه کردیم و در کنارش با استفاده از صفحات بزرگ، ‌استفاده غیرمعمول از نور را هم تجربه کردیم. با این حال، در کل همه چیز در لحظه اتفاق می‌افتاد، بدون اینکه از قبل درباره‌اش تصمیمی گرفته باشیم.
داستان مردی که گاوش ناپدید می‌شود و خودش را به جای گاو می‌پندارد، از نظر شما داستان کمیکی است؟
کمیک نه. یک وجه سورئالیست در این قصه وجود دارد، ولی منابع و مباحث بسیار عمیق‌تری در آن نهفته است.
ابن‌عربی، فیلسوف بزرگ می‌گوید یکی از مراحل مسیر عشق عرفانی رسیدن به لحظه‌ای است که بین عاشق و چیزی که به آن عشق می‌ورزد، ادغام به وجود بیاید. این اتفاقی است که برای روستایی فیلم که دیوانه‌وار گاوش را دوست دارد، می‌افتد. می‌توان این مورد را کمیک یافت ولی در کل هرگز حالتی خنده‌دار و مسخره‌کننده ندارد. اگر بعدی کمیک داشته باشد به این خاطر است که او بقیه روستایی‌ها را متهم به این می‌کند که گاوش را دزدیده‌اند. در حالی که روستایی‌ها در درد او شریک می‌شوند تا کمکش کرده و از او مراقبت کنند. با این حال این مورد فقط یکی از ابعاد این داستان است.
پخش فیلم ابتدا ممنوع شد و سرانجام با برچسبی مبنی بر اینکه اتفاقات این فیلم مربوط به ده‌ها سال قبل است، اجازه اکران یافت…  .
فیلم سه سال توقیف بود و بعد جشن هنر شیراز تصمیم گرفت آن را اکران کند. فیلم از دعوای بین وزارت فرهنگ و هنر و تلویزیون ملی که توسط فردی روشنفکر و مترقی، رضا قطبی، اداره می‌شد، بهره برد. به لطف آن اکران فیلم خیلی سریع با موفقیت روبه‌رو شد و واکنش‌ها و نقدهایی که درباره آن شد خصومت دربار را نرم‌تر کرد. در آن زمان، یک دوست فرانسوی، کارگردانی به نام رنو والتر، کپی آن را به صورت پنهانی از ایران خارج کرد و به جشنواره فیلم ونیز در سال١٩٧١ رساند. آنجا بود که از فیلم استقبال گسترده‌ای شد. البته فیلم زیرنویس نداشت و من به‌طورزنده در حین اکران فیلم، آن را ترجمه می‌کردم. بعد از آن «گاو» به ده‌ها جشنواره دیگر هم دعوت شد. وزیر فرهنگ و هنر گفت که این فیلم مایه افتخار ایران است و اجازه پخشش را با همان برچسبی که به آن اشاره کردید، داد؛ برچسبی که البته کسی را گول نزد.
آیا «گاو» در ایران فیلم مهمی ماند؟
بله. «گاو» اولین فیلمی است که که در ایران بازسازی دیجیتال شده است و دوباره در سینماهای ایران اکران می‌شود.
زمانی که «گاو» توقیف بود، شما به فیلمسازی‌تان ادامه می‌دادید؟
من ابتدا فیلمی کمدی به اسم «آقای هالو» ساختم و بعد هم «پستچی» را کارگردانی کردم که از «ویتسک» گرفته شد. در انتها هم نوبت به «دایره مینا» رسید که در ایران ممنوع شد. ولی در جشنواره‌های بین‌المللی موفقیت زیادی به دست آورد.
فیلمسازی‌تان تا بعداز انقلاب ایران هم ادامه پیدا کرد. شما فیلم «مدرسه‌ای که می‌رفتیم » را ساختید… فیلمی که در ایران اجازه اکران پیدا نکرد.
شرایط کاملا آبزورد بود. به خواست دولتی که نتیجه انقلاب بود، ‌من فیلمی ساختم که داستانش در یک مدرسه رخ می‌داد و در حمایت از انقلاب بود. مدیر آن مدرسه شخصیت دیکتاتوری بود اما اکران فیلم را ممنوع کردند و فیلم به مدت ٩سال دیده نشد. آن فیلم به فرانسه دعوت شد و در جمع کارگردانان به نمایش درآمد ولی اجازه ندادند که پخش شود.
در همان زمان بود که به طور غیرمنتظره‌ای فیلم «گاو» توسط امام خمینی به‌عنوان فیلمی نمونه معرفی شد.
«گاو» در دو نوبت نقش مهمی در سینمای ایران بازی کرد. اولین بار به مثابه نشانه‌ای بود که پرداختن و گذر به سینمایی دیگر را ممکن می‌کرد. ما به همراه کارگردانان دیگر راه را باز کردیم. سپس بعد از انقلاب در سال ١٩٨١سینما در شرایط بسیارحساسی قرار گرفته بود؛ سالن‌ها را آتش می‌زدند و سینما به عنوان محلی از فساد تلقی می‌شد، ولی خوشبختانه یک شب «گاو» از تلویزیون پخش شد و فردای آن روز آیت‌الله خمینی اعلام کرد که باید فیلمی مثل این ساخته شود. او گفت: «ما در کل مخالف سینما نیستیم. ما مخالف فحشا هستیم.» این جمله تیتر درشت همه روزنامه‌ها شد. هرچند نتوانست به شرایط شخصی من سروسامان بدهد. همان زمان بود که باید تبعید می‌شدم. من با ویزای «کن» به فرانسه رفتم؛ جایی که فیلم «مدرسه‌ای که می‌رفتیم» نمی‌توانست برود… .
شما در فرانسه طولانی‌مدت نماندید…  .
من به درخواست INA فیلمی ساختم و به همراه ساعدی که قبل از من کشور را ترک کرده بود فیلمنامه‌های زیادی نوشتیم، ولی سرانجام هیچ‌کدام‌شان به نتیجه نرسید و من برگشتم. در آن‌زمان جنگ ایران و عراق بود و همه‌چیز تاریک بود. ناگهان فیلم کمدی ساختم که در واقع فیلم سیاهی بود ولی آدم را به خنده می‌انداخت: «اجاره‌نشین‌ها» و بعد هم «هامون» را ساختم که ماجرای افسردگی یک روشنفکر بود. بعد هم «بانو» را ساختم که دوباره اکرانش ممنوع شد. چون فقر را نشان داده بودم. این بار هم ٩ سال ممنوعیت پخش داشت. بعد هم نوبت به «سارا» رسید که برگرفته از «خانه عروسک» ایبسن بود… آن فیلم اقتباسی نبود، ترجیح می‌دهم از کلمه اقتباس آزاد برای آن فیلم استفاده کنم. فیلم بعدی‌ام «پری» برگرفته از اثری از «سالینجر» بود… هر بار برای فیلم‌هایم داستانی درست می‌کردند تا مفهومی در زمان حال داشته باشد و با بافت خاصی در ایران آن را تشبیه کنند.
ولی با وجود همه این مشکلاتی که می‌گویید به فیلمسازی‌تان ادامه دادید.
بله. سال٢٠٠٢ «بمانی» را ساختم که درباره زن‌هایی بود که در جوامع قدیمی و بدوی زندگی می‌کردند. جایی که آنها را به سمتی می‌برد که با آتش خودشان را بسوزانند. دردناک و ناراحت‌کننده است. به من گفتند این فیلم به انجام این کارها کمک می‌کند. این‌طور نیست که من مشکلی با سانسور نداشته باشم، «سنتوری» که به یک آهنگساز اختصاص داشت هم دوباره ممنوع شد، ولی به محض اینکه پروژه‌ای رد می‌شد فیلمنامه دیگری می‌نوشتم. من هرگز متوقف نمی‌شوم. بعد «نارنجی‌پوش» را ساختم که فیلمی زیست‌محیطی بود. رفتاری که بسیاری از تهرانی‌ها دارند و مکان عمومی را مثل سطل زباله می‌بینند و هرچیزی در آن پرت می‌کنند. فیلم تازه‌تری هم به نام «اشباح» ساختم. با این حال آنهایی که امکانات را در دست دارند بقیه را به حاشیه می‌رانند؛ آنها چیزهای خوب را به خود اختصاص می‌دهند، فیلم‌هایشان در بهترین سینماها اکران و بعد هم در جشنواره‌های ایرانی برگزیده می‌شوند و جایزه می‌گیرند. فیلم‌های رسمی تقریبا همه‌جا را تسخیر کرده‌اند.