1

انتقادات تند و تیز کارگردان یک فیلم روی پرده⇐بازیگرانی داشتیم که تا پیامک واریز پول برایشان نمی‌آمد سر صحنه حضور پیدا نمی‌کردند/بازیگری که برای بازی در فیلم دستمزد دریافت کرده، باز برای حضور در اکران مردمی هم پول خواست!!!/چون اسم فیلم‌مان طاغوتی بود، نتوانستیم تیزرهای تلویزیونی کافی داشته باشیم!!/دسته و گروه راه انداختن، سینما را به این روز انداخته!

سینماروزان: درباره ارتباط بازیگران سرشناس با کارگردانان و تهیه کنندگان در محافل خصوصی زیاد شنیده‌ایم اما کم پیش آمده که کارگردان یا تهیه کننده ای به صراحت برخی رفتارهای غیراخلاقی بازیگران را زیر سوال ببرد.

به گزارش سینماروزان محمد عرب کارگردانی که فیلمی به نام «داش آکل» را روی پرده دارد که بر روی اقلام تبلیغاتی‌اش نام بانک قرض الحسنه مهر به چشم میخورد(!!) در نشستی که یک ماه بعد از اکران فیلمش برگزار شد تلاش کرد نقدهای تند و تیزی را به بازیگرانش واردد کند.

در ابتدای نشست محمد عرب کارگردان فیلم سینمایی «داش آکل» با انتقاد از همراهی نکردن برخی از بازیگران این فیلم سینمایی گفت: متأسفانه بازیگران فیلم سینمایی ما به هیچ عنوان با ما همراهی نداشتند و برای شرکت در اکران‌های مردمی و نشست خبری حضور پیدا نکردند. متأسفانه بازیگران برای تبلیغات فیلم و حضور در اکران‌ها از ما تقاضای پول کردند یا حتی می‌گفتند که استراتژی ما نیست تا در این مراسم حضور پیدا کنیم. صداوسیما هم گفت که چون اسم فیلم طاغوتی است، تنها ۶۵ تیزر تلویزیونی به شما می‌دهیم در صورتی که فیلم کاملا اجتماعی است.

محمد عرب گفت: برخلاف مقررات بازیگرانی داشتیم که تا پیامک واریز پول برایشان نمی‌آمد سر صحنه حضور پیدا نمی‌کردند. می‌گویند که سینما مافیا دارد اما من می‌گویم سینما مافیا ندارد، تنها به علت دسته بندی شدن و دسته و گروه راه انداختن، سینما به این روز افتاده است و برخی فکر می‌کنند چون دستی در سینما دارند باید همه کارها را هم انجام بدهند، فیلم فقط سلبریتی نیست بلکه عوامل فنی هم مهم هستند.

عرب اضافه کرد: فیلم ما سه هفته است که اکران شده و همچنان نمایش آن ادامه دارد، نسبت استقبال از فیلم ما با توجه به فصل اکرانش به هیچ عنوان رضایت بخش نبود اما خوشبختانه چند وقتی است که اوضاع کمی بهتر شده است. متاسفانه سینمای ما و همچنین رسانه‌ها ذائقه مردم را به سمت خاصی برده است که مردم فیلم‌های هنری را دیگر نمی‌پسندند.

این کارگردان با بیان اینکه “اسم این فیلم در ابتدا «آتش و قداره» بود و به دلایلی به «داش آکل» تغییر نام داد” گفت: ما به هیچ وجه نگاهی به فیلم «داش آکل»ی که قبل از انقلاب توسط مسعود کیمیایی ساخته شد، نداشتیم.  “داش” هم به معنای داداش و “آکل” هم به معنی جوانمرد است. ما ورژن دیگری از داستان صادق هدایت را ساختیم. به هرحال در کشور ما مرسوم نیست که از فیلمی نوستالژیک نسخه جدیدی ساخته شود.

محمد عرب درباره انتخاب بازیگران و فیلمنامه اظهار کرد: گاهی تغییراتی در فیلمنامه به وجود آمد اما با نظر نویسنده این اتفاق می‌افتاد. من سال‌هاست که بازیگری تدریس می‌کنم. به همین خاطر می‌توانم بگویم که بازیگران طنز هم می‌توانند طنز بازی کنند و هم جدی. اما برای یک بازیگر جدی کمی سخت است که فیلم کمدی بازی کند. مهران غفوریان بهترین کسی بود که می‌توانست نقش کاکا رستم را ایفا کند، چون فیزیک بدنی او بسیار مناسب بود و بسیار جدی در کار حاضر شد. به نظرم ظلم است که وقتی یک نفر، یک نقش و ژانر را ایفا می‌کند، تا آخر عمرش همان نقش به او پیشنهاد می‌شود بنابراین اگر  چندین بار دیگر هم فیلم «داش آکل» را بسازم، نقش کاکا رستم را به او می‌دهم.

 کارگردان این فیلم سینمایی اضافه کرد: ما هم در ابتدا از انتخاب بازیگرانی مثل غفوریان احساس خطر می‌کردیم اما بعد دیدیم که همه بازیگران به خوبی از پس بازی ها برآمدند، درباره خیلی از بازیگران دیگر هم این دافعه وجود دارد. برخی می‌گویند که فیلم ما نفروخت اما هنوز فروش فیلم ادامه دارد. یکی از دلایلی که فیلم ما فروش آهسته‌ای دارد این است که تیزرهای کمی در اختیار ما قرار داشت. بخش دیگر این است که فیلم‌های پرفروشی در کنار ما اکران شدند و سانس کمی در اختیار ما بود. سعی ما این است که بگوییم برخلاف تصور «داش آکل» طاغوتی نیست. ما حدود ۲و نیم میلیارد تومان هزینه ساخت این فیلم کردیم و بر اساس اصول عرفی کار کردیم.




تازه‌ترین خروجی شورای صنفی نمایش⇐اکران «داش آکل» و «آخرین بار کی سحرو دیدی؟» از همین هفته+حذف فیلم ارگانی «راه رفتن روی سیم» بعد از شکست سنگین در اکران

سینماروزان: در تازه ترین جلسه شورای صنفی نمایش مقرر شد دو فیلم تازه روی پرده بروند.

به گزارش سینماروزان فیلم سینمایی «داش آکل» ساخته محمدرضا عرب گرگانی در گروه ایران به جای فیلم ارگانی «راه رفتن روی سیم» به کارگردانی احمدرضا معتمدی که شکستی سنگین در اکران خورده و فیلم سینمایی «آخرین بار کی سحر را دیدی» به کارگردانی فرزاد موتمن در گروه زندگی به جای «کاتیوشا» ساخته علی عطشانی از چهارشنبه ۷ شهریور ماه روی پرده برود.

اکران «راه رفتن روی سیم» و «کاتیوشا» در زیرگروه ادامه می یابد و با توجه به اینکه بقیه فیلم ها کف فروششان را حفظ کرده اند همچنان روی پرده باقی می مانند.




تازه ترین خروجی شورای صنفی نمایش⇐ ثبت قرارداد اکران دو فیلم ارگانی+آغاز اکران یک فیلم ارگانی!

سینماروزان: در تازه ترین جلسه شورای صنفی نمایش قرارداد اکران سه فیلم به ثبت رسید.

قرارداد فیلم ارگانی «راه رفتن روی سیم» محصول انجمن دفاع مقدس به کارگردانی احمدرضا معتمدی در گروه ایران بعد از فیلم سینمایی «من دیوانه نیستم» به کارگردانی علیرضا امینی و قرارداد فیلم ارگانی «چراغ های ناتمام» به کارگردانی مصطفی سلطانی محصول موسسه آوینی بعد از «راه رفتن روی سیم» در گروه ایران ثبت شد.

همچنین قرارداد اکران فیلم «داش آکل» به کارگردانی محمد عرب در گروه باغ کتاب بعد از «دُم سرخ‌ها»ی آرش معیریان بسته شد.

شورای صنفی نمایش مقرر کرد فیلم سینمایی «همه چی عادیه» به کارگردانی محسن دامادی از چهارشنبه ۱۷ مردادماه جایگزین «دشمن‌زن» به کارگردانی کریم امینی در گروه ماندانا شود.

فیلم ارگانی «تنگه ابوقریب» محصول سازمان هنری-رسانه ای اوج هم از همین روز به صورت آزاد اکران میشود.




۴۷ سال بعد از اقتباس کیمیایی⇐نسخه‌ای تازه از «داش آکل» پروانه نمایش گرفت+فهرست تمام پروانه‌های صادرشده

سینماروزان: شورای پروانه نمایش در جلسه 5 اردیبهشت که با حضور اکثریت اعضای شورای پروانه نمایش فیلمهای سینمایی برگزار شد، مجوز نمایش سه فیلم را صادر کرد که در میان این آثار بیش از هر چیز فیلمی با نام «داش آکل» جلب توجه میکند.

«داش آکل» از جمله داستانهای صادق هدایت نویسنده سرشناس ایرانی است که اول بار در 1311 در مجموعه داستان «سه قطره خون» منتشر شد و نزدیک 40سال بعد از انتشار، مسعود کیمیایی فیلم «داش آکل»(1350) را با بازی بهروز وثوقی براساس آن ساخت.

حالا 47سال بعد از فیلم کیمیایی، نسخه ای تازه از «داش آکل» را محمد عرب با بازی حسین یاری ساخته که به تازگی پروانه نمایشش صادر شده است.

فهرست کامل پروانه نمایشهای صادرشده به شرح زیر است:

–«داش آکل» به تهیه کنندگی ،کارگردانی و نویسندگی محمد عرب در ژانر اجتماعی

–«بهت» به تهیه کنندگی محمد نشاط ، کارگردانی و نویسندگی  عباس رافعی در ژانر اجتماعی

–«گرگ بازی» به تهیه کنندگی  محمدعلی نجفی، کارگردانی و نویسندگی  عباس نظام دوست در ژانر اجتماعی




یک کارگردان خطاب به حامد بهداد⇐مگر پسران عباس صغیرند که شما داش آکل این شهر شده‌ای؟

سینماژورنال: تصویر وارونه ای که حامد بهداد در روز پزشک از بوعلی سینا در صفحه اجتماعیش قرار داد سبب ساز انتقادات فراوانی به وی شد.

به گزارش سینماژورنال هوشمند ورعی فیلمساز ایرانی که خود فرزند یک پزشک است کوشیده به نوبه خود با نوشته ای طنازانه این اقدام بهداد را نقد کند.

متن یادداشت طنازانه این فیلمساز خطاب به بهداد را بخوانید:

گذر شیخ الرییس از یک شهر
شیخ الرییس بوعلی سینا ، هنگام گذر از شهری ، روبروی قهوه خانه ای اسبش را به درختی بست و مقداری نیز کاه و یونجه برایش ریخت تا لَختی بیاساید و نَفَسی چاق کند. خرسواری نیز به آنجا رسید، وی هم از خرش فرود آمد و آن را پهلوی اسب ابن سینا بست تا در خوردن کاه شریکش شود و خودش هم کنار ابن سینا نشست.
شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من نبند ، چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند.
صاحب خر ، آن سخن نشنیده گرفت و به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن چاشت شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. صاحبش فریاد زد
اسب تو ، خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی؛ اما شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و پاسخ نداد. او نیز ، ابن سینا را نزد قاضی برد. قاضی پرسید که چه شده؟ ابن سینا که خود را به لال بودن زده بود هیچ چیز نگفت.

من حامد بهداد هستم!
قاضی به صاحب خر گفت: این مرد که پاسخ نمیدهد انگار لال است لااقل تو خود را معرفی کن و بگو چه اتفاقی افتاده است؟
او نیز گفت:  قربانت گردم ، من حامد بهداد هستم! سوپراستار معروف این شهر! چطور مرا نمیشناسید؟
قاضی گفت:  همان که به خونخواهی عباس خان کیارستمی برخاسته و کل اطبا و حکیمان این دیار را از فحش و دشنام و کینه و عقده بی نصیب نگذاشته؟
حامد بهداد پاسخ داد: قبله ی عالم ، من به فدایت اما چه کنم که تا انتقام مولای خود عباس خان را از این قومِ قاتلِ خونخوارِ پول پرست نگیرم هرگز آرام ننشینم.

شهاب و اصغر کن و اسکار درو می کنند آن وقت تو…
قاضی گفت: شهاب حسینی و اصغر فرهادی ، کن و اسکار درو میکنند آن وقت تو شده ای آتش بیار معرکه ای که اصلا به تو ربطی نداشته و به سوادت قد نمیدهد! مگر پسران عباس مرده اند؟ یا صغیرند! یا تو داش آکل این شهری و مامور استیفای حق و حقوق مرجان؟ وقتی خودت هزار و یک عیب و اشتباه و نقصان داری چرا از مرگ دیگری، پیراهن عثمان ساخته ای تا از آب گل آلود ، نهنگ صید کنی؟! نام و نانت کم شده یا افق بازیگریت رو به افول گذاشته؟ حال شکایتت بگو و خلاصم کن.
بهداد گفت: این مرد خود را به لال بودن زده ؛ میخواهد تاوان خر مرا ندهد. وی قبل از این پیشامد با من حرف میزد. او خودش گفت ، خرت را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پایش را میشکند.
قاضی به ابن سینا گفت: پس حکمتِ سکوتت این بود تا این مرد ، خودش ، خودش را رسوا سازد.
ابن سینا پاسخ داد: در بیمارستان جم تهران ، طبیبی سهوا ، مولای این مرد را به دیار عدم فرستاده حال او ، روز پزشک به انتقام آش نخورده دهان مرا سوزانده و با فتوشاپ ، عکس مرا وارونه کرده! سرزمینی که این تحفه سوپراستارش باشد همان بهتر سکوت پیشه کنم که جواب ناشکیبایان خاموشیست ، همین!

تصویر اجتماعی حامد بهداد در روز پزشک
تصویر اجتماعی حامد بهداد در روز پزشک
هوشمند ورعی
هوشمند ورعی



“داش آکل” با چشمان کاملا بسته یا “خوزه ساراماگو” چه ربطی دارد به صادق هدایت؟!

سینماژورنال/علی کیانی‌موحد: همسر دکتر:«چرا ما کور شدیم؟ نمی دانم! شاید روزی بفهمیم. می خواهی عقیده ی مرا بدانی؟ بله، بگو. فکر نمی کنم که ما کور شدیم، فکر می کنم ما کور هستیم، کور اما بینا. کورهایی که می توانند ببینند اما نمی بینند.»

پایان رمان «کوری» با جملاتی بود که مطالعه کردید. چند باری که این رمان را خواندم، هیچگاه معنایش را نفهمیدم تا به تماشای نمایش «گل و قداره» به کارگردانی بهزاد فراهانی نشستم. نه اینکه این نمایش بخواهد ذهن من را عوض کند بلکه اتفاقاتی در اجرای آن افتاد که متوجه شدم چقدر نابینا هستم!

«گل و قداره» همان «داش آکل» صادق هدایت است. داستانی مربوط به زمانی که قداره و قداره کشی در ایران مرسوم بوده و لوطی ها برای خود بروبیایی داشتند. کاک رستمی که عاشق بلقیس شده اما پدر بازاری بلقیس مخالف ازدواجشان است. «داش آکل» که یک شب از روی مستی به خواستگاری بلقیس رفت و از پدر جواب نه شنید و قداره اش را به امانت در خانه بلقیس گذاشت. بلقیس که دل در گروی داش آکل دارد و دختر بلقیس که داش آکل با دیدنش عاشق وی شد اما به خاطر مردانگی اش هیچگاه این موضوع را با فردی در میان نگذاشت.

نویسندگان داخلی خوبی که بهشان توجه نمی‌کنیم

اجرای این نمایش اثبات کرد هنوز هم در ادبیاتمان داستنهایی پر از حرف برای اجرا وجود دارد و می توان با استناد به آنها مخاطبانی که دل در گروی تکنولوژی و سینمای هالیوودی دارند را دو ساعت در جای خود نشاند و حتی به فکر وادار کرد.

کاری که بهزاد فراهانی این روزها با اجرای این نمایش در حال اثبات آن است و چند روز پیش نیز عارف لرستانی با کارگردانی تئاتر «شام آخر» که نویسنده اش فرهاد آئیش است، نشان داد حتی در عصر معاصرمان نیز نویسندگان بسیار خوبی وجود دارند که نوشته هایشان پرمحتواست و می توان از آن استفاده کرد.

اتفاقی که متاسفانه چند سالی است در تئاتر کشورمان نمی افتد و اکثر کارگردانها دل به گرو متنهای خارجی و نویسندگان بیگانه رفته اند که حتی برخی مواقع متن مورد نظرشان هیچ ربطی به جامعه ما نداشته و به اصطلاح «ایرانیزه» نشده است.

از خوزه تا صادق

اینکه «کوری» خوزه ساراماگو چه ارتباطی به «داش آکل» صادق هدایت دارد، هنوز در ذهن شما خوانندگان گرامی وجود دارد و می خواهم آن را برای شما شفاف سازی کنم.

چندی قبل به توصیه دکتر حسین خطیبی، قرار شد که انجمن نابینایان ایران تعداد 150 نفر از اعضای خود را به تماشای این تئاتر دعوت کند. اتفاقی که شنبه هفته قبل افتاد و سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر برای اولین بار شاهد جمع شدن عزیزان روشن دل در خود بود. صندلی ها به تدریج پر شدند و تمام ظرفیت سالن تکمیل شد. پیش از آغاز نمایش دکتر خطیبی کمی با تماشاچیان صحبت کرد و گفت قرار است چشم بندی به همه حضار داده شود تا آنها که از این نعمت الهی بهره می برند، چند دقیقه ای با نابینایان عزیز هم دل شوند. چشم بندها پخش شد و بسیاری از تماشاچیان از آن استفاده کردند.

من نیز از این قضیه استقبال کرده و پیش از آنکه گروه برای اجرا بر روی صحنه بیاید، چشم بند را به چشم زدم تا بدون هیچ قضاوت و پیش داوری بتوانم تئاتر را با دل مشاهده کنم. نمایش آغاز شد و نزدیک به صد و بیست دقیقه اجرای آن به طول انجامید. اجرای پر از موسیقی و حرکات که هیچکدام را مشاهده نکردم. به عنوان روزنامه نگار خیلی دوست داشتم که تئاتر را ببینم و چند باری حتی حس کنجکاوی ام به شدت تحریک شد و می خواستم چشم بند را بردارم اما به شدت با این حس جنگیدم و تا آخر اجرا دوام آوردم. از میانه داستان بود که یاد رمان «کوری» و جملات آخر داستان افتادم.

کورهایی که می توانند ببینند

این جمله به من اثبات شد که ما کورهایی هستیم بینا! زمانی که چشمان بسته بود، متوجه شدم که چقدر حس تصویرسازی در درون من مرده است! برای خودم هم جای تعجب داشت که حتی چهره بهزاد فراهانی را هم نمی توانستم تصور کنم! هیچ کدام از چهره های بازیگران را در ذهن خود نتوانستم مجسم کنم و حتی میزانسن صحنه را هم که هنگام ورود دیده بودم، از یاد بردم. این تئاتر به من اثبات کرد که چقدر نمی‌بینم! تا چه میزان به اطراف خود بی توجه هستم و حتی تفاوت رنگها را هم نمی توانم تشخیص دهم! تجربه دو ساعته تماشای تئاتر با چشمان بسته نقطه عطفی برای حس بینایی من بود.

گل و قداره
گل و قداره/عکسها: محبوبه خلجی

از سوی دیگر آن شب متوجه شدم که وقتی گفته می شود افراد نابینا، حسهای دیگرشان قوی تر است، یعنی چه؟! آن شب متوجه شدم که حتی چقدر نمی شنوم! در برخی صحنه ها، نمی توانستم تشخیص دهم که کدام شخصیت در حال دیالوگ گفتن است. تا آن شب صدا و تصویر برای من همیشه «سینک» بود و به راحتی می توانستم شخصیت های مختلف را تشخیص دهم اما شناسایی تنها از روی صدا؟! بسیار سخت است.

شاید به خودتان بگویید که رادیو گوش دادن هم چنین حسی دارد و شما چیزی را نمی بینید اما تفاوت عمده ای در این باره وجود دارد! شما رادیو را گوش نمی دهید بلکه می شنوید. تفاوت عمده ای است بین گوش دادن و شنیدن. هنگام پخش رادیو چشمانتان باز است و اکثرا مشغول انجام دادن کاری هستید. از شستن ظرف تا رانندگی و به همین دلیل می بینید. همین دیدن باعث می شود که ذهن شما مشغول آنالیز تصاویر دور و اطراف شده و کمتر بتوانید به چیزی که می شنوید، دقت کنید. اما تجربه تئاتر با چشمان کاملا بسته، بسیار متفاوت بود. تجربه ای که کمی هولناک بود. چند دقیقه ای ذهن من فقط درگیر این بود که اگر چشم بند را بردارم و واقعا نابینا بشوم، چه اتفاقی می افتد؟!

شقایق فراهانی: فکر می کردم که نمی توانم تمام نمایش را دوام بیارم

شقایق فراهانی یکی از مهمانهای ویژه نمایش پدر بود. وی سالها قبل خودش در این نمایش بازی کرده اما معتقد بود که این بار اتفاق جدیدی برایش افتاده است: البته تجربه بسیار حیرت انگیزی بود. برای اولین بار همیشه من روی صحنه بودم و کارها را به عنوان یک بیننده یا بازیگر تجربه کرده ام اما امشب تجربه خیلی خاصی بود! فکر می کردم که نمی توانم تمام نمایش را دوام بیارم یا ممکن است این نمایش برایم خسته کننده شود اما الان جنس دیگری از تئاتر را تجربه کردم که برایم بسیار جذاب بود. اینکه بخواهم با تصویرسازی، تئاتری را ببینم.

مردم چه می گویند؟!

خانم 29 ساله هم عنوان کرد: سعی می کردم به حس ها و صداهای اطراف خودم توجه بیشتری کرده و از شنوایی ام بیشتر کمک بگیرم اما پس از مدتی چهره بازیگران، مدل لباس، دکور و صحنه باعث شد تا چشم بند را بردارم و تئاتر را تماشا کنم. آن زمان متوجه شدم که نابینایان واقعا صبور هستند.

گل و قداره
گل و قداره

بهزاد فراهانی: امشب متوجه شدم تخیل یک نابینا در وصل کردن لحظه چگونه است

بهزاد فراهانی از اینکه کارش توسط دوستان روشندل دیده شده، بسیار هیجان داشت: امشب متوجه شدم تخیل یک نابینا در وصل کردن لحظه چگونه است! فکر می کنم چیزی که در ذهن تماشاگر نابینای امشب گذر می کرد با نمایش من متفاوت بود، نه به این معنا که کم بود. نه، خیلی هم بیشتر بود چرا که تخیل آنها میزانسن دیگر،آدم های متفاوت، رنگ و سخن متفاوتی داشت. من در کودکی کارگری می کردم. کار من پر کردن کامیون های سیمان بود. من و سه نفر دیگر با بیل باید سیمان ها را درون کامیون می ریختیم. روزی 25 کامیون باید پر می کردیم. یک روز هوا بارانی بود و کارم طول کشید. خیلی دیر به کلاس رسیدم. استاد خضرایی که استاد ادبیات من بود، نابینا بود. به این تصور که متوجه ورود من به کلاس نمی شود، در کلاس را باز کرده و آرام خواستم وارد شوم که استاد با صدای بلند گفت فراهانی چرا دیر آمدی؟ گفتم که من کارگری می کنم و امروز کارم طول کشید. گفت بیا جلو! دستانم را لمس کرد و متوجه شد دروغ نمی گویم. دفتردار را صدا کرد گفت تا زمانی که من اینجا درس می دهم فراهانی نباید پولی پرداخت کند و همیشه مدیون استاد هستم.

خیلی بهتر از مردم می توانیم تصویرسازی نسبت به محیط پیرامون خود داشته باشیم

جمالی به عنوان رییس انجمن نابینان نیز نظر جالبی درباره این تجربه داشت: این حسی که دوستان بینا بدست آوردند کمی نزدیک به حس نابینایان بود. اینگونه نیست که ما همه چیز را سیاه ببینیم و یا تصویری از جهان پیرامون خود نداشته باشیم. اتفاقا با آموزشهایی که از ابتدای نابینایی به ما داده می شود، خیلی بهتر از مردم می توانم تصویرسازی نسبت به محیط پیرامون خود داشته باشیم.




افشاری راز “داش آکل” توسط یک فارغ‌التحصیل نقاشی+عکس

سینماژونال: فیلم انیمیشن «داش آکل» که اقتباسی است از داستان مشهور صادق هدایت به کارگردانی هاجر مهرانی، به مراحل پایانی انیمیت رسید.

به گزارش سینماژورنال هاجر مهرانی درباره‌ چرایی انتخاب این داستان معروف برای ساخت جدیدترین فیلم انیمیشن خود اظهار داشت: «علاقه شخصی‌ام به این داستان، دلیل اصلی ساختن انیمیشن «داش آکل» بود؛ ضمن اینکه در دوران دانشجویی، عروسک داش آکل را ساخته بودم و ایده‌های جذابی برای به تصویر کشیدن این داستان با استفاده از این نماد به ذهنم رسیده بود.»

وی ادامه داد: «در این انیمیشن از عنصر نماد به جای دیالوگ استفاده کرده‌ام. در واقع «داش آکل» با کار قبلی‌ام که موزیکال بود، تفاوت زیادی دارد. این انیمیشن دو بُعدی است و ساخت آن هم دشواری‌های خاص خودش را دارد.»

انیماتور دوبعدی کم شده

این هنرمند تاکید کرد: «در چند سال اخیر انیمیشن‌های دو بُعدی ریزش داشته‌اند و انیماتوری که کار دو بُعدی انجام دهد، کم پیدا می‌شود. به همین خاطر مدت زیادی منتظر ماندم تا انیماتور دو بُعدی برای همکاری روی این پروژه پیدا کنم. به اعتقاد من و با همه سختی‌هایی که انیمیشن دو بُعدی دارد، این تکنیک مانند فرش دست‌بافت می‌ماند و ارزش فراوانی دارد.»

افشای راز داش آکل

به گفته مهرانی انیمیشن «داش آکل» ساختاری سینمایی دارد؛ اما از آنجایی که در مدت زمان کوتاهی روایت می‌شود، تاکید وی بر استفاده از زبان نماد بوده است. برای مثال به جای نمایش توده‌ی مردم، چشم‌های زیادی به تصویر درآمده است.

همچنین مهرانی در این انیمیشن به دنبال فاش کردن رازی از داستان «داش آکل» است که البته تا زمان نمایش آن مسکوت خواهد ماند!

فارغ التحصیل نقاشی

گفتنی است که هاجر مهرانی فارغ‌التحصیل رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد انیمیشن از دانشکده سینما- تئاتر دانشگاه هنر است. او علاوه بر «داش آکل» انیمیشن‌های «نمکی» و «روز نو» را نیز در کارنامه فیلمسازی خود دارد.

عوامل فیلم انیمیشن «داش آکل» که بیش از نیمی از انیمیت‌های آن به پایان رسیده، عبارتند از: فیلمنامه: هاجر مهرانی و مریم چالش/ موسیقی: مریم چالش/ انیمیت: سیامک تک‌لو، زهرا آیت‌الهی/ بک‌گراند: مرتضی نائیجی/ تهیه‌کننده و کارگردان: هاجر مهرانی/ تهیه شده در مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی.

داش آکل
انیمیشن “داش آکل”



روایت عجیب بهزاد فراهانی از دیدار با صادق هدایت و پولی که از او گرفت…

سینماژورنال: بهزاد فراهانی بازیگر، نویسنده و کارگردان ایرانی اخیرا نمایشی با عنوان “گل و قداره” را روی صحنه برده است.

به گزارش سینماژورنال این نمایش با گرته برداری از داستان معروف “داش آکل” صادق هدایت نوشته شده است.

فراهانی  پیش از این و حدودا شانزده سال قبل هم این نمایش را روی صحنه برده بود و حالا چنان که خودش بیان کرده اجرای تازه اش از ادا و اطوارهاي اين روزهاي تئاتر مبراست.

فراهانی در گفتگویی به بهانه اجرای این نمایش که با “اعتماد” انجام شده با اشاره به گرته برداری از داستان صادق هدایت، ماجرای جالب آشنایی خود با صادق هدایت و دیدار روبرو با وی را بیان کرده است.

وقتی هدایت را دیدم نمی دانستم کیست

وی درباره نخستین بازی که هدایت را دیده بود می گوید: بچه كه بودم دستفروشي مي‌كردم. تصنيف مي‌فروختم. مي‌خواندم و آن را دوزار مي‌فروختم. يك‌بار با كلك وارد كافه نادري شدم. وقتي {صادق هدایت} را ديدمش، من كه نمي‌دانستم كيست، نشسته بود و كلاهش را روي ميز گذاشته بود. صدايم كرد و رفتم جلو. مسوول كافه آمد مرا بيرون كند. گفت بگذار بماند و من جلو رفتم. گفت بنشين و نشستم.

هدایت بهم شیرکاکائو داد

فراهانی ادامه می دهد: خلاصه هدایت بهم شيركاكائو داد و بعد همه تصنيف‌هايم را خريد و پنج تومان بهم پول داد. مي‌داني پنج تومان چقدر بود؟ پنج تومان خيلي پول بود. بعد هم وقتي خواستم تصنيف‌ها را بهش بدهم گفت نه يكيش براي من كافي است.

شروع عاشقی ام از همان اسکناس پنج تومانی بود

این نویسنده و کارگردان خاطرنشان می سازد: بعدها عكسش را در كتاب‌هاي دايي‌ام ديدم. روي جلد ديدم. من عاشق هدايت هستم. شروع عاشقي‌ام از همان پنج تومان بود چون باعث شد فيلم‌هاي خوب ببينم. نون خامه‌اي بخورم. ساندويچ خوردم. ليموناد خوردم و كلي كيف كردم. به همين دليل دوست داشتم كاري كنم.

بهزاد فراهانی در پاسخ به این سوال که آیا “گل و قداره” به نوعي اداي ديني به همان پنج‌توماني است كه از هدايت گرفته تأکید می کند: بله. چرا نه. خب خيلي خوب بود!

پی نوشت سینماژورنال:

وجه اعجاب برانگیز روایت بهزاد فراهانی از دیدار با هدایت، اختلاف سنی این دو نفر و بازه زمانی حیات این دو است.

صادق هدایت در انتهای سال 1329 از ایران رفته و در فروردین 30 هم در پاریس خودکشی کرد.

از آن سو بهزاد فراهانی متولد بهمن 1323 بوده و در بهترین حالت احتمالا باید 6 سالی می داشته که بتواند به دستفروشی در لاله زار بپردازد.

طبیعی است که در این حالت فراهانی درست در آخرین روزهای حضور هدایت در ایران با او دیدار کرده است و آن هم در شرایطی که هدایت در اوج بحران روحی خویش قرار داشته است.

اینها را بگذارید کنار اینکه فراهانی متولد روستای درمنک از توابع فراهان در استان مرکزی است و تا مدتها در زادگاهش زندگی می‌کرده است و نه در تهران!

 




بهمن مفید: فکر می‌کردم “قیصر” یک فیلم تجربی است!/قرار بود “آنتونی کوئین” نقش “داش آکل” را بازی کند!/ ایرج قادری خیلی دوست داشت اسمش اول بیاید/ در جواب شاملو که به فردوسی فحش داد برایش شعر خواندم/۱۵ سال است که به ایران بازگشته‌ام و از زندگیم راضیم

سینماژورنال: بهمن مفید از جمله بازیگران سینمای موسوم به “فارسی” است که بعد از انقلاب اسلامی از ایران مهاجرت کرد.

 به گزارش سینماژورنال با این حال وی در اواخر دهه هفتاد توانست مجددا به کشور بازگردد و البته در یک فیلم سینمایی به نام “سرود تولد” هم بازی کند؛ فیلمی که به دلیل حضور بهمن مفید دچار مشکلات فراوانی شد و البته بعد از مدتی که از اکران آن میگذشت با حذف نماهای اصلی بهمن مفید روی پرده رفت.

 بهمن مفید در سالهای اخیر به جز تلاشهای ناکام برای بازیگری در سینما یا تئاتر به عنوان صداپیشه در دوبله چند انیمیشن و البته صداپیشگی چند کار عروسکی مانند “دربدرها” هم حضور داشته اما این حضورها نیز برایش حاشیه ساز بوده است.

 این بازیگر فارغ التحصيل رشته تئاتر از دانشكده هنرهاي دراماتیک در یکی از معدود گفتگوهای تفصیلی خود که با بابک صحرایی در “هفت نگاه” انجام شده نکات جالبی را درباره کارنامه هنریش در پیش از انقلاب بیان کرده و اشاراتی هم داشته به سالهای حضورش در آمریکا و البته بازگشتش به کشور.

 مسخره کردن یک لمپن در قهوه خانه درویش تبدیل شد به نقشم در “قیصر”

بهمن مفید که بازيگري سينما را از سال 1348 و با فيلم “قيصر” آغاز كرد درباره مابه‌ازای بیرونی کاراکترش در این فیلم می گوید: یک قهوه خانه بود حوالی میدان شهدای امروز به اسم قهوه خانه درویش. ما که جوانهای محل بودیم در آنجا جمع می شدیم. آدمی هم بود که به قهوه خانه می آمد و به اصطلاح خیلی چاخان می کرد. می آمد می گفت سه تا رو زدم و چهارتا رو کشتم و بچه های دبیرستانی هم مات و مبهوت به این آدم نگاه می کردند. به گزارش سینماژورنال مفید با اشاره به بازیگوشی کیمیایی به هنگام حضور این چاخان در قهوه خانه می افزاید: هر وقت این یارو شروع می کرد به حرف زدن مسعود کیمیایی یک چشمک به من می زد و من هم شروع می کردم مثل او حرف زدن و ادایش را درمی آوردم. یارو هم چاقو می کشید و دنبال من می افتاد و میگفت تو نمیذاری من دوزار کاسبی کنم.

 فکر می کردم “قیصر” یک کار تجربی است

بهمن مفید با اشاره به گرته برداری اش از این کاراکتر برای بازی در “قیصر” می گوید: کیمیایی به من زنگ زد و گفت می خواهم فیلمی بسازم و میخواهم آن دیالوگی که حین مسخره کردن آن یارو در قهوه خانه می گفتی را در فیلم من بگویی. من هم بخاطر رفاقت با کیمیایی به قهوه خانه محل فیلمبرداری رفتم و بدون هیچ قرارداد خاصی برای کیمیایی بازی کردم.

 وی ادامه می دهد: من فکر نمیکردم این کار یک فیلم سینمایی است و نظرم این بود که مسعود در حال ساخت فیلمی تجربی است.

بهمن مفید
بهمن مفید در نمای معروف قهوه خانه در “قیصر”

 برای “قیصر” 5 هزار تومان از عباس شباویز گرفتم

مفید درباره دستمزدش برای بازی در این کار اظهار می دارد: من هیچ توقع مالی نداشتم چون مسعود رفیقم بود اما بعد از اکران “قیصر” یک روز کیمیایی با عباس شباویز تهیه کننده کار به خانه ما که آن زمان در آبسردار اجاره نشین بودم آمدند و بعد از خوردن چای، یک پاکت به من دادند. داخل پاکت 5 هزار تومان بود.

وی می افزاید: من آن موقع تازه ازدواج کرده بودم و فشار مالی هم رویم بود. در شرایطی که اگر استخدام اداره تئاتر می شدی ماهی 250 تومان بهت می دادند کیمیایی به من 5 هزار تومان داد. با این پول یخچال خریدیم، تلویزیون خریدیم و هر کاری میکردیم این پول تمام نمی شد.

 قرار بود “آنتونی کوئین” نقش “داش آکل” را بازی کند!

این بازیگر قدیمی درباره دیگر همکاریش با کیمیایی در “داش آکل” می گوید: قرار بود نقش اصلی این فیلم یعنی “داش آکل” را آنتونی کوئین بازی کند که پولش را هم گرفت و بعدها آمد به جایش در “کاروانها” بازی کرد اما بعد از مدتی بنا شد عباس جوانمرد این نقش را بازی کند و در نهایت نقش به بهروز وثوقی رسید. به گزارش سینماژورنال مفید ادامه می دهد: در همه این تغییرات، ا من گزینه اول و آخر نقش “کاک رستم” بودم و البته ابتدا خودم را برای بازی در برابر آنتونی کوئین آماده میکردم و اگر این اتفاق می افتاد شاید من هم بین المللی می شدم.

 ایرج قادری خیلی دوست داشت اسمش اول بیاید

بهمن مفید که سابقه همکاری با ایرج قادری را هم داشته است درباره علاقه این بازیگر به اینکه اسمش همیشه در ردیف اول نامها در تیتراژ و پوستر باشد اظهار می دارد: در “توبه” با ایرج قادری همبازی بودم و ایشان خیلی دوست داشت که در پوسترها اسمشان را اول بگذارند اما زرین باف تهیه کننده “توبه” زیر بار نمی رفت و دست آخر با یک پلتیک اسم ایرج قادری را اول نوشتند، اسم مرا بالاتر در وسط نوشتند و اسم زری خوشکام را هم در انتها.

بهمن مفید
بهمن مفید در برابر ایرج قادری

این بازیگر ادامه می دهد: بعد از این ماجرا ایرج قادری مرتب مرا در فیلمهایش به عنوان رل کوچک به کار میگرفت تا تلافی کند اما من واقعا برایم مهم نبود که اسم ام اول باشد یا آخر.

 از خیر دستمزدم گذشتم تا اسم ارحام صدر ابتدای فیلم بیاید

وی با بیان خاطره ای دیگر درباره این ماجرا می گوید: در فیلم “جوجه فکلی” با ارحام صدر همبازی بودم که فیلمبرداری در اصفهان انجام می شد. بعد از اینکه آنونس ساخته شد دیدم اسم مرا اول گذاشته اند اما من زیربار نرفتم و گفتم ارحام صدر پیشکسوت است و باید اسمش اول باشد. به گزارش سینماژورنال مفید می افزاید: تهیه کننده “جوجه فکلی” می گفت ما 35 هزار تومان خرج شما کردیم که اسم شما اول بیاید و من هم برای اینکه مشکل را حل کنم تمام این پول را برگرداندم که اسم ارحام صدر اول بیاید.

 برای آخرین فیلم ام 250 هزار تومان گرفتم

بهمن مفید که نزدیک به یک دهه در سینمایفارسی مشغول فعالیت بوده است درباره دستمزدهای خود در آن دوران بیان می کند: من برای هیچ فیلمی بیشتر از 35 هزار تومان نگرفتم ولی یادم هست که برای آخرین فیلم ام 250 هزار تومان گرفت.

 بعد از انقلاب در سینما ممنوع الکار شدم و برای همین سراغ تئاتر رفتم

این بازیگر 73 ساله پیرامون شرایط فعالیتش بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اظهار می دارد: بعد از انقلاب مدتی در سینما بازی کردم اما بعد از چندی گفتند یک سری هستند که نمی توانند فیلم بازی کنند شما هم جزو آنهایی و برای همین سراغ تئاتر رفتم.

بهمن مفید که گویا در تئاتر هم کارش پرمخاطب بوده ادامه می دهد: من هیچ وقت آدم سیاسی نبودم. در آن زمان هم به تئاتر سنگلج رفتم و شروع به تمرین یک نمایش کردم تا اینکه آمدند و گفتند شما باید به لاله زار بروید و لاله زاری ها بیایند جای شما و به این ترتیب جای تماشاگران مان هم عوض شد.

 یک روز آقایی آمد و گفت تئاتر را تعطیل کنید و من هم از ایران رفتم

وی درباره دلایل مهاجرت از ایران می گوید: به کار تئاتر ادامه می دادم که یک روز یک آقایی آمد و گفت تعطیل کنید. مرتضی عقیلی گفت به چه مجوزی و آن آقا هفت تیرش را درآورد و یک تیر هوایی در کرد و گفت به این مجوز. ما هم تعطیل کردیم و از ایران رفتیم.

 در آمریکا با درآمد بازی در میان پرده‌ها زندگی می‌کردیم

به گزارش سینماژورنال یکی از اسفناک ترین بخشهای گفتگوی بهمن مفید جایی است که از وضعیت بد اقتصادی اش در آمریکا سخن گفته و بیان می دارد: در خارج از کشور من و مرتضی عقیلی با همان میان پرده هایی زندگی می کردیم که گهگاه در تلویزیونهای ماهواره ای پخش می شد. زندگی در آنجا برای هنرمندان قدیمی به خوبی نمی گذشت و ما هم از این قاعده مستثنی نبودیم.

بهمن مفید
بهمن مفید

 وقتی به ایران برگشتم پاسپورتم را گرفتند

بهمن مفید که در بحبوحه انقلاب در چند فیلم انقلابی و از جمله “فریاد مجاهد”، “منافق” و “قدیس” بازی کرده بود درباره ماجرای بازگشتش به ایران چنین می گوید: بعد از اینکه رییس دولت اصلاحات اعلام کرد که همه ایرانیان خارج از کشور می توانند برای 19 روز به ایران بیایند و خانواده شان را ببینند من هم به سفارت ایران در دوبی رفتم و برایم پاسپورت ایرانی صادر کردند و به ایران آمدم که خاک ایران را ببینم. به گزارش سینماژورنال وی ادامه می دهد: از صبح تا شب هم پیش مادرم بودم و خیلی کیف کردم تا اینکه ایشان فوت کردند. البته بعد از اینکه به ایران آمدم پاسپورتم را گرفتند و بعد از پنج سال بهم دادند. در مجموع 15 سال است که به ایران بازگشته ام و از زندگیم راضیم.

 در جواب شاملو که به فردوسی فحش داد برایش شعر خواندم

این بازیگر که سابقه سرودن شعر هم دارد و البته علاقه اش به فردوسی را کتمان نمی کند با اشاره به درگیری لفظی اش با احمد شاملو می گوید: شاملو که به آمریکا آمد در دانشگاه برکلی به فردوسی فحش داد و بعد که آمد به دانشگاه یو.سی.ال.ای من در پاسخ به توهین ایشان شعری سروده بودم و منتظر بودم به فردوسی توهین کند تا جوابش را بدهم اما کلمه ای درباره فردوسی نگفت اما بعدها از من خواست شعرم را بخوانم که برایش خواندم.