1

بهروز غریب‌پور با نگارش یادداشتی ۱۵۰۰ کلمه‌ای درباره “دونده” مطرح کرد⇐امیر نادری، در جریان ساختن فیلم، من را حذف کرد!/امیر نادری، در جریان مونتاژ فیلم، من را حذف کرد!/امیر نادری، در دادن حق‌الزحمه نوشتن فیلم‌نامه، خودش را به آن راه زد!/امیر نادری، در سفارت فرانسه هیچ اسمی از من نبرد!/امیر نادری، در هر جشنواره که زورش می‌رسید، نامم را حذف کرد!!

سینماروزان: در اکستریم کلوزآپ، «امیروی ساز دهنی» از درون چراغ درون نادری بیرون آمد؛ این بار نه‌تنها ساز دهنی بلکه می‌خواست صاحب ساز دهنی را به دریا پرتاب کند: در جریان ساختن فیلم من را حذف کرد. در جریان مونتاژ فیلم من را حذف کرد. در دادن حق‌الزحمه نوشتن فیلم‌نامه خودش را به آن راه زد و بالاخره تسلیم شد. در سفارت فرانسه که هر دو ما دعوت بودیم تا جایزه فستیوال نانت را دریافت کنیم هیچ اسمی از من نبرد. در هر جشنواره که زورش می‌رسید، نامم را از پوستر حذف می‌کرد: آخرین بار ایادی‌اش در بنیاد فارابی و پس از پالایش نسخه قدیمی این خطا را تکرار کردند و در نهایت بی‌مزگی و بی‌سلیقگی از من دعوت کردند که آن را رونمایی کنم و روی پررویشان را به خاک مالیدم و نرفتم…

به گزارش سینماروزان بهروز غریب‌پور با نگارش یادداشتی بلندبالا در روزنامه شرق، ادعاهایی را درباره امیر نادری و ماجرای تولید “دونده” با حمایت کانون، طرح نموده است.

متن یادداشت بهروز غریب‌پور را به نقل از “شرق” با این توضیح بخوانید که مشتاقیم پاسخ امیر نادری به ایشان را هم بی کم و کاست انتشار دهیم:

لانگ‌شات: سینمایش را کمابیش دوست داشتم اما با دیدن «ساز دهنی» مطلقا از او دور شدم؛ چنان دور که از چشمم افتاد اما برخلاف من، جامعه از صدر تا ذیل «امیرو» را تأیید می‌کرد و من نمی‌دانستم که ابراز احساسات تماشاگران و به‌خصوص روشنفکران مزه برآشفتن دارد و طغیان و شورش و چنگ‌زدن به صورت ثروتمندان و قدرتمندان و فراتر از آن آمادگی آنها برای به‌زیرکشیدن هرکسی است: «که بالاتر است» یا چیزی بیشتر دارد: از مدیر مدرسه بگیر تا وکیل و وزیر و شاه در یک کلام برخاستن علیه صدرنشینان؛ به زبان نادری: آن کس که ساز دهنی دارد باید له بشود- تصویرش را با دندان‌قروچه نادری به یاد بیاورید- این نگاه و این سینما هنوز محبوب بود: حدود سال 1362 بود.

امیر نادری در طبقات ساختمان مرکزی «کانون»- ساختمان خیابان جم، بالا و پایین می‌رفت– سناریوی دونده‌اش هم در تلویزیون و هم در شورای تولید کانون رد شده بود. در آن شورا من، عباس کیارستمی، ابراهیم فروزش، ایرج کریمی و… حضور داشتیم اما برخلاف تمام اعضای شورای تولید آن روزگار کانون، من تنها کسی بودم که گفته بودم: موضوع خوب است اما فیلم‌نامه بی‌نهایت ضعیفی دارد و می‌توان آن را زیرورو کرد… نادری هر شورایی را سیاسی و دست‌نشانده می‌دانست. بگذریم که کیارستمی و فروزش شناختشان از او بیشتر بود و بسیار بیش از من به جزئیات شخصیت او تسلط داشتند: امیر نادری همان پسربچه‌ای بود که می‌توانست ساز دهنی دیگری را از او بقاپد و بعد چنان به دریا پرتاب کند که هرگز پیدا نشود و به همین دلیل از برخورد با او اجتناب می‌کردند… بگذریم اما برای من او هنوز در لانگ‌شات بود: تنگسیرش را پسندیده بودم، تنگنایش خوب بود اما به حیطه کودکان که وارد شده بود نمی‌دانست که لازم است ارتفاع اندیشه‌اش را با قد و قواره کودکان و نوجوانان اندازه بگیرد و در فیلم‌نامه آنچه مهم نبود مخاطب عام و به‌خصوص کودکان و نوجوانان بود. و هر آنچه به نظر می‌رسید با خشم به گذشته نگریستن بود.

مدیوم کلوزآپ: ایرج کریمی آن روزها جانشین مدیر سینمایی کانون بود و به دلیل دوستی بسیار نزدیکمان هر وقت که جلسه شورای تولید تمام می‌شد من و او یکی، دو ساعت با هم خلوت می‌کردیم یا با استفاده از موویلا- میز مونتاژ – فیلم می‌دیدیم. پس از ردشدن سناریوی نادری او پرسیده بود که چه کسانی سناریوی من را رد کرده‌اند و بین همه آن اسم‌ها به سراغ من آمد. ایرج ملاحظه کرد و سکوت کرد اما من گفتم: من نقدم را نوشته‌ام و با ادله آن را به‌ صورت مشروط رد کرده‌ام. او عاشق آدم‌های قلدر بود و استنباطش را به ‌زبان آورد: من از جربزه‌ات خوشم اومد بگو ضعف این فیلم‌نامه چیه؟ گفتم فردا هر چند ساعت که بخواین در خدمتم و برای فردا در مرکز تئاتر کانون که مدیرش بودم قرار گذاشتیم… فردای آن روز امیر نادری رأس ساعت وارد اتاقم شد: سؤال کرد کجا بشینم، گفتم می‌بینین که میزم گرده و بالا و پایین نداره هرجا که بشینین اونجا بالاست. نشستیم و گپ زدیم: اولین ایراد را که مطرح کردم، مکث کرد و من پس از آن گفتم: من از جانب شورای تولید حرف نمی‌زنم. گفت من فکر می‌کردم شما را مأمور کرده‌اند که فیلم‌نامه را اصلاح کنین! … فهمیدم که حسابی گمراه شده است: گفتم: خیر اولا من «مأمور» نشده‌ام ثانیا ما دیروز سرپایی صحبتی داشتیم که به اینجا ختم شد. من حرفی با شما ندارم… دوباره احساس کردم که در من هم رگه‌هایی از خودش را یافته و از محکم صحبت‌کردنم خوشش آمده است… بلافاصله جمع و تفریقی کرد و من را نگاه کرد: پس چرا حاضر شدین با من حرف بزنین؟ گفتم: به احترام اینکه از فیلم‌سازان ایران بودین و هستین و زمانی در ردیف اول بودین.
پرسید: الان چی؟!
گفتم: اما من با شما اختلاف نظر عمیق دارم و بحث را به «ساز دهنی» کشاندم… .

کلوزآپ: آن روزها خانه ما در کوچه مزین‌الدوله خیابان بهار بود و همسایه «کامران شیردل» بودیم. قرار بعدی من و امیر نادری در همین کوچه و همان خیابان بود. وقتی نفس‌نفس‌زنان – به‌خاطر بالاآمدن از پله‌ها و رسیدن به آپارتمان وارد شد: گفت رفته بودم سری به کامران بزنم. کامران خیلی ازت تعریف کرد، منم ازت خوشم اومده… .
وارد کتابخانه که شدیم گفت: خیلی کتاب دارین!!
بعدها فهمیدم که این حرف به معنی تأیید نیست بلکه اگر می‌توانست، پنجره را باز می‌کرد و فریاد می‌زد: برو عمو، می‌خوای کتابخون‌بودنت رو به‌ رخم بکشی و بعد کتاب‌ها را پرت کند و به من زل بزند و سؤال بکند: چی میگی!! اما در آن روز او ترک عادت کرده بود: شمشیرش غلاف شده بود و گوش داد و به‌راستی گوش داد. گفتم دیر به مدرسه رفتن یک پسربچه یتیم مطلقا دراماتیک نیست… گفت این حکایت منه، گفتم حکایت هرکسی باشه، این حکایت دراماتیک نیست، دوچرخه دست هزارم داشتن مهم نیست، کنار ساحل و توی اسکله خوابیدن مهم نیست، یعنی به تنهایی مهم نیست، برای عکاسی خوبه اما برای فیلم‌شدن کافی نیست… و همین‌طور ادامه دادم و گفتم: اگر امیرو بداند که از دیگران عقب مانده است و بداند که برای رسیدن به آنها و جلوزدن از آنها و پشت سر گذاشتن آنها باید چنان بکوشد که دنیا را متوجه تلاشش و نتیجه تلاشش بکند. اگر «امیرو» بخواهد که به همه بفهماند که جاماندنش از دیگران به ‌خاطر عقل و شعور و میل به آموختنش نیست بلکه از نداشتن خانواده است، از نداشتن یک دلسوز است و… گفتم من این یادگیری را و ریاضت و مبارزه را نوشته‌ام و اسم آن را سمفونی الفبا گذاشته‌ام و شروع به خواندن کردم… خواندنم که تمام شد از جایش پرید و بغلم کرد و با قدرت یک پهلوان شروع به چرخ‌زدن کرد… خسته که شد ایستاد و گفت: فیلم رو دیدم: حالا دوچرخه، قطار، کشتی و هواپیما معنا پیدا کرده بود: شعله‌های آتش چاه‌های نفت، یخ‌فروشی امیرو، بساط واکسی او معنی متفاوتی یافته بود و… امیر نادری چنان شادمان از من جدا شد که دیدنی بود: چهار طبقه را رقص‌کنان پایین رفت. از آن پس دیدارهای‌مان صمیمانه‌تر شد و سفره دلش را برایم باز کرد و هر بار با داستانی غریب‌تر از آنچه می‌شد تصور کرد… .

اکستریم کلوزآپ: فیلم‌نامه جدیدی که من نوشته بودم خوانده شده بود و در مرکز میز دفتر آقای زرین منتظر رأی اعضای شورا بود. من فیلم‌نامه را پیش کشیدم و روی آن، جمله‌ای شبیه به این نوشتم: اگر این فیلم ساخته بشود دروازه‌های فستیوال‌های جهانی به روی این فیلم و سینمای بعد از انقلاب ایران باز خواهد شد – اگر متن فیلم‌نامه دونده در آرشیو کانون مانده باشد، که به احتمال بسیار قوی مانده است، جمله اصلی را می‌توان نقل کرد– و جمله‌ام را برای اعضای شورا خواندم و چنان محکم از فیلم‌نامه دفاع کردم که در همان جلسه با ساختن آن موافقت شد… همان شب امیر نادری با دو تابلو‌عکس به خانه‌مان آمد و پس از نشستن توضیح داد: من با این کفش‌ها – به کفش‌هایش اشاره کرد- تمام اروپا را زیر پا گذاشته‌ام و عکس گرفته‌ام… این دو عکس را در پاریس گرفته‌ام و هدیه‌ام به شماست بابت این همه محبت و تلاش و خلاقیت.
این آخرین دیدار صمیمانه ما بود: در اکستریم کلوزآپ «امیروی ساز دهنی» از درون چراغ درون او بیرون آمد؛ این بار نه‌تنها ساز دهنی بلکه می‌خواست صاحب ساز دهنی را به دریا پرتاب کند:
در جریان ساختن فیلم من را حذف کرد.
در جریان مونتاژ فیلم من را حذف کرد.
در دادن حق‌الزحمه نوشتن فیلم‌نامه خودش را به آن راه زد و بالاخره تسلیم شد.
در سفارت فرانسه که هر دو ما دعوت بودیم تا جایزه فستیوال نانت را دریافت کنیم هیچ اسمی از من نبرد.
در هر جشنواره که زورش می‌رسید، نامم را از پوستر حذف می‌کرد: آخرین بار ایادی‌اش در بنیاد فارابی و پس از پالایش نسخه قدیمی این خطا را تکرار کردند و در نهایت بی‌مزگی و بی‌سلیقگی از من دعوت کردند که آن را رونمایی کنم و روی پررویشان را به خاک مالیدم و نرفتم…

امیر نادری عاشقانی داشت مثل سردبیر یکی از مجلات مشهور سینمایی و زمانی که من معترض مسائل «دونده» بودم به حساب اینکه او یک دوره دانشجوی من بوده است به دفتر مجله‌شان رفتم: زانوی ادب زدم!! و دست آخر و پس از کلی حرف و حدیث در یک پاراگراف چندخطی ادعای من را منعکس کرد. ای‌ کاش نمی‌نوشت… با تمام اینها بارها گفته‌ام که: مطلقا از نوشتن این فیلم‌نامه پشیمان نیستم اما ای‌ کاش نادری در همان نمای دور و آن لانگ‌شات می‌ماند و من در اکستریم کلوز‌آپ پی به نکات و نقاطی از او و تفکرش و رفتارش بردم که بسیاری از آنها را «مطلقا» نمی‌توان نوشت… آنها که او را از نزدیک و در اکستریم کلوزآپ دیده‌اند می‌دانند از چه چیزهایی، لب‌بسته، می‌گویم.
آب‌ها که از آسیاب افتاد و از جمع هوادارانش کاسته شد، به تقاضای من پاسخ دادند و خواستند که فیلم‌نامه را چاپ کنند. روی جلد اسمی از امیر نادری نبود، اسم او نبود اما خدای او که بود: من گفتم ایده اصلی از امیر نادری ا‌ست و حتی نام او باید مقدم بر نام من نوشته بشود و چنین هم شد…

بهروز غریب پور+دونده
بهروز غریب پور+دونده




کارگردان تئاتری که مدیر کاخ مهمترین جشنواره سینمایی شده⇐من کارگردان “تنبل قهرمان” بوده‌ام

سینماژورنال: استفاده از چهره های تئاتری برای مدیریت در سینما ایده ای بود که توسط رییس سازمان سینمایی دولت یازدهم ابداع شد و البته به جشنواره فیلم فجر هم تسری یافت.

به گزارش سینماژورنال بعد از آن که محمد حیدری یکی از چهره های سرشناس مدیریت تئاتر در کشور به عنوان دبیر جشنواره سی و چهارم فیلم فجر برگزیده شد یک چهره تئاتری به نام سیدصادق موسوی به عنوان مدیر روابط عمومی او انتخاب شد و اخیرا نیز بهروز غریب پور کارگردان سرشناس تئاتر به عنوان مدیر کاخ جشنواره انتخاب شده است.

فیلمنامه نویس “دونده” بوده ام و کارگردان “تنبل قهرمان”

غریب پور که بیش از هر چیز به واسطه نویسندگی و کارگردانی تئاتر شناخته می شود و در دو دهه اخیر نیز درگیر فعالیتهای مختلف از راه‌اندازی فرهنگسرای بهمن گرفته تا اجرای اپراهای عروسکی مختلف بوده است در گفتگویی با “ایسنا” به بهانه انتصابش به عنوان مدیر کاخ جشنواره مهمترین جشنواره سینمایی وطنی، کوشیده در خلال شرح برنامه ریزی اش برای بهبود اوضاع کاخ جشنواره از سوابق سینمایی اش هم سخن گوید.

بهروز غریب پور گفته است: من فکر می کنم در جشنواره فیلم فجر یک مدیر بینابینی هستم چرا که علاوه بر فعالیت در تئاتر کارگردان، فیلم‌نامه نویس و تهیه کننده سینما بوده‌ام.

وی ادامه داده است: اگر مروری به چند فیلم داشته باشید می‌بینید که فیلم‌نامه نویس فیلم “دونده” بهروز غریب پور بوده است. تهیه کننده فیلم “زینت” بهروز غریب پور بوده و نویسنده و کارگردان فیلم “تنبل قهرمان” نیز بهروز غریب پور بوده است.

هم در سینما نقش فعال داشته ام هم در تئاتر

وی افزوده است: به این ترتیب من هم در سینما نقش فعال داشته ام هم در تئاتر. با این حال معتقدم نباید به طور مطلق تقسیم‌بندی میان تئاتر و سینما انجام شود چون در اینجا مساله مهم مدیریت است. آنجایی می‌توان به سابقه تئاتری یک نفر ایراد وارد کرد که به جای فیلم در جشنواره تئاتر نشان داده شود. اما اگر فیلمی به شکل آبرومند و با کیفیت نمایش داده شود مهم نیست چه کسی این کار را انجام داده همان طور که وظیفه اصلی دبیر جشنواره هرچه بهتر برگزار کردن آن است. نکته مهم این است که امتیازات مدیریتی وجود داشته باشد.

جالب است غریب پور در شرایطی به عنوان مدیر کاخ جشنواره فجر انتخاب شده که تا دو روز مانده به جشنواره درگیر اجرای اپرای عروسکی مولوی است!!!

خودش در این باره گفته است: زمانی که بحث حضور من در کاخ جشنواره فراهم شد برای اینکه تداخلی میان این دو پیش نیاید زمان اجرای اپرای مولوی را که قرار بود تا آخر بهمن ماه باشد تغییر دادم و اجرای این اپرای عروسکی دهم بهمن ماه به پایان می‌رسد تا از روز یازدهم بتوانم در کاخ جشنواره حضور داشته باشم.

پی نوشت سینماژورنال:

آنچه بهروز غریب‌پور درباره سوابق سینمایی‌اش گفته است صددرصد درست است اما این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که آخرین کارهای سینمایی ایشان که کارگردانی فیلمی به نام “تنبل قهرمان” و مستندی به نام “دست، پا، بافته” است به حدودا یک دهه قبل بازمی‌گردد و در این یک دهه اخیر ایشان کاملا از سینما دور بوده است و حتی در کاخ جشنواره هم حضور نداشته است که درباره فضای تکثرگرایانه(!) و پرحرف و حدیث این کاخ آگاهی لازم را داشته باشد.

مگر اینکه ایشان از تعدادی مشاور آگاه در کنار خود استفاده کند تا به وی درباره بی نظمیهایی که در همه سالهای اخیر به واسطه حضور افراد بی ربط به سینما در کاخ ایجاد شده اطلاعات لازم را بدهند تا ایشان با آگاهی کامل به مدیریت بپردازند.

این مسأله هم جای بحث دارد ایشان که یکی از فعالان حیطه تئاتر است چرا برای بیان کفایت خود اتکا کرده به آثاری چون “تنبل قهرمان”؟ آیا اگر ایشان درباره نقش خود در تبدیل کشتارگاه تهران به فرهنگسرای بهمن سخن می گفت مفیدفایده‌تر نبود؟




صدور مجوز نمایش خانگی “دوران عاشقی”

سینماژورنال: شورای صدور پروانه نمایش خانگی با عرضه 4 عنوان موافقت کرد.

به گزارش سینماژورنال در جلسه 3 آبان شورای پروانه نمایش خانگی كه با حضور اكثريت اعضاء برگزار شد،با عرضه فیلم هاي زیر موافقت شد:

–“دوران عاشقی ” به تهيه كنندگي و به کارگردانی علیرضا رئیسیان

— “دیو و دلبر” به تهيه كنندگي و به کارگردانی وحید نیکخواه آزاد

–“دونده” به تهيه كنندگي بهروز مفید و به کارگردانی اصغر هاشمی

–“نیم” به تهيه كنندگي محمد شهبازی و به کارگردانی بهمن کامیار

همچنين در اين جلسه با عرضه 9عنوان فيلم خارجي ،9 عنوان فیلم مستند و 2 عنوان فیلم کوتاه نيز موافقت به عمل آمد.




خالق “دونده” و “ساز دهنی” زندگی یک کشاورز ایتالیایی را فیلم می‌کند

سینماژورنال: مقصد بعدی امیر نادری، ایتالیاست. این کارگردان ایرانی که این‌روزها در هفتادودومین جشنواره فیلم ونیز به‌سر می‌برد، باز هم در ایتالیا باقی می‌ماند تا «کوه» را بسازد. او می‌گوید هر کارگردانی می‌خواهد یک فیلم در ایتالیا بسازد.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “شرق” نادری کارگردان آثاری چون “دونده” و “ساز دهنی” از سال ١٣٦٩ در آمریکا زندگی می‌کند و در سال ٢٠٠٨ برای فیلم «وگاس: بر‌اساس یک داستان واقعی» نامزد جایزه شیر طلای شصت‌وپنجمین جشنواره فیلم ونیز شد. حضور او در این جشنواره محدود به همین دوره نشده و «کات» که تجلیلی از سینمای یاکوزو است، بخش افق‌های این جشنواره در سال ۲۰۱۱ را افتتاح کرد.

نادری پارسال هم با فیلم «گفت‌وگویی با آرتور پن» در بخش کلاسیک جشنواره ونیز حضور داشت و این‌روزها که هفتادودومین دوره آن درحال برگزاری است، این کارگردان ایرانی بار دیگر در ونیز به‌سر می‌برد. علاقه او به جشنواره فیلم ونیز موجب شده است که «ورایتی» در شروع گفت‌وگویی که در حاشیه جشنواره با نادری انجام داده، او را به‌عنوان طرفدار جشنواره فیلم ونیز توصیف کند.

ساخت “کوه” در یکی از روستاهای دورافتاده ایتالیا

ورایتی همچنین با بیان اینکه نادری، کارگردان فیلم «دونده» و یکی از فیلم‌سازان مؤلف است، به دو فیلم «کات» و «وگاس» اشاره کرده و در ادامه گفته است که فیلم جدید نادری «کوه» نام دارد و در یکی از روستاهای دورافتاده ایتالیا ساخته خواهد شد.

 «کوه» فیلمی سمبلیک است که داستان آن قرن‌ها قبل در روستایی رخ می‌دهد که زیر کوه لاتمار در بخش التو آدیجی ایتالیا واقع است. یک کشاورز و همسرش باید با این واقعیت که قله دوهزارو ٥٠متری مانع تابیده‌شدن خورشید به زمین‌هایشان می‌شود، مقابله کنند.  

آندرآ سارتورتی، بازیگر ایتالیایی که در سریال‌های تلویزیونی‌ای مانند «رمان جنایی» و «مأموریت غیرممکن۳» بازی کرده و کلادیا پوتنزا در این فیلم بازی خواهند کرد و عکاسی این فیلم از ۱۴ سپتامبر (٢٣ شهریور) آغاز می‌شود و قرار است فیلم‌برداری آن به مدت شش‌هفته در یک دهکده دورافتاده که برای این منظور ساخته شده، شروع شود. 


یک شرکت ایتالیایی با نام «سترولو» در زمینه عکاسی با نادری همراهی می‌کند و کارلو هینترمان، جراردو پانیچینی، میشل پتوچی و جرومی کالتاگیرونه در کنار ژیواگومدیای ایتالیا و شرکت نیویورکی «سیتریم» از تهیه‌کنندگان «کوه» هستند. 

شخصیتهایم به حیات ادامه می دهند
نادری همچنین در مصاحبه خود با بیان اینکه این اثر همچون دیگر فیلم‌هایش، دیالوگ زیادی ندارد، عنوان کرده است: «در فیلم‌هایم، سعی می‌کنم شخصیت‌هایی را با فرهنگ‌های مختلف و کشورهای مختلف و موقعیت‌های مختلف در کنار هم قرار دهم. در نهایت شخصیت‌های من به حیات ادامه می‌دهند زیرا باور دارم بشر می‌تواند چیزهای غیرممکن را ممکن کند».

ورایتی در بخشی از این گفت‌وگو به نکته دیگری هم پرداخته و از آن به‌عنوان یک موضوع جالب یاد کرده است: «نادری فیلم «کوه» را پس از ساختن فیلم «کات» در ژاپن، در ایتالیا می‌سازد و این در حالی است که عباس کیارستمی، فیلم‌ساز ایرانی، هم اولین فیلمش را در ایتالیا با عنوان «کپی برابر اصل» در سال ۲۰۱۰ ساخت و پس از آن فیلم «شبیه یک عاشق» را در سال ۲۰۱۲ در ژاپن جلو دوربین برد».

نادری هم در واکنش به این موضوع گفته است: «عباس دوست نزدیک من است و پس از اینکه «کات» را در ژاپن ساختم، به او اصرار کردم تا یک فیلم آنجا بسازد و او به من گفت ایتالیا را انتخاب کرده است. هر فیلم‌سازی می‌خواهد یک فیلم در ایتالیا بسازد».




امیر نادری: به دنبال ساختن فیلم‌های چرک بودیم/ اولین زنی که می‌دیدیم عاشقش می‌شدیم/ بچه داستایوفسکی هستم/خیلی جنگیدم که “چند متر مکعب عشق” جایزه بگیرد

سینماژورنال: امیر نادری حدودا سه دهه ای می شود که ایران را ترک گفته و ایده آلهای سینمایی اش را فرسنگها دورتر از وطن می جوید.

به گزارش سینماژورنال با این حال گفتگوهایی که از او منتشر می شود بیش از پیش این ظن را به ذهن می رساند که همچنان گذشته ای که او در ایران برای خود ساخت همراهش است.

تازه ترین صحبتهای این نویسنده و کارگردان که در یکی از جلسات نمایش فیلم “نه ما نه سینما” در دانشگاه تورنتو بیان شده و در “شرق” منعکس شده هم همچنان پر است از ریشه هایی که او با گذشته اش دارد.

“تنگنا” سیاه و سفید بود چون دنبال ساخت فیلمهای چرک بودیم

در ابتدای جلسه، فیلم «تنگنا» به نمایش درآمد. در ادامه شرکت‌کنندگان نشست سؤالات خود را درباره سینمای امیر نادری مطرح کردند و او نیز نظرات خود را دراین‌باره بیان کرد. «تنگنا» فیلم‌نامه، ترانه تیتراژ و موسیقی فوق‌العاده‌ای دارد. زندگی قماربازی حرفه‌ای به نام علی خوشدست را با بازی سعید راد به تصویر می‌کشد که در یک قمارخانه با سه برادر به نام‌های اکبر، حسن و نبی به ترتیب با بازی عنایت‌الله بخشی، حسن زارعی و محمد اسکندری بازی می‌کند. قصه از جایی آغاز می‌شود که برادرها به علی خوشدست می‌بازند اما حاضر نمی‌شوند باخت خود را پرداخت کنند. علی خوشدست با برادرها درگیر می‌شود و بی آنکه بخواهد یکی از آنها را می‌کشد و فرار می‌کند. ادامه داستان تعقیب و گریز علی خوشدست است در کوچه‌ها و ویرانه‌ها و تلاش او برای خروج از شهر. در ‌گیرو‌دار خروج از شهر و تعقیب‌وگریزهای داستان، علی خوشدست یکی دیگر از سه برادر را هم می‌کشد. در سکانس پایانی می‌بینیم که علی خوشدست با سروروی خون‌آلود و کتک‌خورده از دست برادری که باقی مانده (اکبر) فرار می‌کند تا به زنی که دوستش دارد بپیوندد و از شهر برود و اکبر نیز به چنگ پلیس افتاده است. در همین سکانس است که صدای جادویی فریدون فروغی ترانه «تنگنا» را می‌خواند و ما را با قهرمان فیلم همراه می‌کند تا فراموش کنیم که او تا به این لحظه دو نفر را به قتل رسانده است. نادری فیلم را سیاه – سفید ساخته است.

او تأکید می‌کند این «دقیقا انتخاب و خواست من بود که فیلم سیاه‌وسفید باشد، به دو دلیل؛ اول اینکه در دهه ٥٠ ما فیلم رنگی کم داشتیم و دوم اینکه خودم به اینکه فیلم سیاه‌وسفید ساخته شود علاقه‌مند بودم، چرا که معتقدم سیاه‌وسفید برای فضای شهری جذاب‌تر بود و رنگ‌ها موقعیتی که من می‌خواستم را از فیلم می‌گرفت».

به گزارش سینماژورنال امیر نادری که درحال‌حاضر در آمریکا به تدریس سینما مشغول است در پاسخ به پرسشی که آیا فیلم «تنگنا» با آثار «نوآر» در سینمای آمریکا شباهت دارد یا خیر این نظر را نادرست خواند چرا که به گفته او «در ساخته‌های سیاه‌وسفید سینمای نوآر نورپردازی‌ها مستقیم‌تر و حساب‌شده‌تر هستند. ما در این دوره به دنبال ساختن فیلم‌های چرک بودیم که شیک نباشد».
«جامپ‌کات» را از گدار فراگرفتم
در این جلسه امیر نادری در حضور بیش از ٤٠ شرکت‌کننده از چگونگی ورود خود به عرصه سینما گفت: «من خیلی زود وارد سینما شدم؛ از ١٢سالگی، در تمام مراحل فیلم‌سازی کار کرده‌ام. از چایی‌آوردن سر صحنه شروع کردم تا اتاق ادیت و عکاسی و تا هر کار دیگر. در ٢١ سالگی به انگلستان رفتم و وقتی برگشتم می‌دانستم می‌خواهم موج نوی مدرن سینمای خیابانی را آغاز کنم که با «تنگنا» انجام شد. من همه‌اش به‌دنبال این بودم که با تجربه شخصی‌ام می‌خواهم کاری انجام بدهم. همیشه هم کسانی را انتخاب می‌کنم که مستندی، فیلم کوتاهی، چیزی ساخته باشند. همیشه فیلم‌بردارهایی انتخاب می‌کنم که زیاد ندانند. چون همه‌چیز را خودم کنترل می‌کنم. با کسانی که استعدادی دارند و جوان هستند کار می‌کنم. دنبال کسانی می‌روم که مثل خودم تشنه باشند». او می‌گوید که تنها در «تنگسیر» از فیلم‌بردار حرفه‌ای استفاده کرده است آن‌هم به دلیل اینکه کار فیلم‌برداری این فیلم سخت بود اما در این فیلم هم از نتیجه کار راضی بوده و به قول خودش خیلی زود با هم کنار آمده‌اند. اگرچه معتقد است به دلیل کنترل‌کردن‌های زیاد، آدم‌هایی که با او کار می‌کنند رنج می‌کشند و وقتی فیلم تمام می‌شود با یک حال بدی می‌روند.

امیر نادری
امیر نادری

جامپ کات را از گدار یاد گرفتم
یکی از حاضران از آشنایی نادری با گدار می‌پرسد و اینکه «تنگنا» در نظر او شباهت زیادی با «ازنفس‌افتاده» گدار دارد. نادری در برابر این پرسش می‌گوید: «من ١٩ سالگی از سربازی معاف شدم و رفتم به لندن و فیلم دیدم. چیزی که از گدار فراگرفتم «جامپ‌کات» در فیلم‌هایش بود. هرگز به کاراکتر دختر این فیلم فکر نکردم. گرچه کاراکتر دختر آن فیلم را خیلی دوست داشتم، ولی چیزی که ممکن است «تنگنا» را به فیلم گدار نزدیک کند این است که هردو کاراکتر زن و مرد من جوان‌اند. شما درست می‌گویید. فیلم‌های موج نو فرانسه روی من بسیار تأثیرگذار بود». کارگردان «سازدهنی» از تجربه شخصی روزهای کودکی‌اش می‌گوید و اینکه نقش پسربچه فیلم «تنگنا» را از همان دوران وام گرفته است و در تمام مدت ساخت فیلم مراقب بوده که کسی با او بدرفتاری نکند و اگر چیزی می‌خواسته به‌سرعت برای او فراهم می‌کرد.
کودکی، بوشهر و تنگسیر
نادری به دلیل همین تأثیری که به گفته او از سینمای موج نو فرانسه گرفته، پس از ساختن سه فیلم «خداحافظ رفیق»، «تنگنا» و «تنگسیر» اعلامیه‌ای داد و در آن اعلام کرد دیگر فیلم حرفه‌ای نخواهد ساخت و تا به امروز هم این‌کار را نکرده است. می‌گوید فیلم‌هایی را ساخته که تجربه زیستی و شخصی خودش بوده‌اند. مثلا در مورد ساخت «تنگسیر» می‌گوید: «من تنگسیر را ساختم به‌دلیل اینکه کودکی‌ام در بوشهر گذشت و وقتی پدرم کوچک بود «زار محمد» را با تفنگ در کوچه دیده بود». او می‌گوید «تنگنا» را هم به ‌دلیل مشابه ساخته است. «این فیلم را ساختم به دلیل اینکه خودم چنین زندگی‌ای داشتم. من با فضای آن سالن‌ها زندگی کرده بودم».

اولین زنی که می دیدیم عاشقش می شدیم
به گزارش سینماژورنال یکی از حاضران در ارتباط با بازیگری زنان در فیلم‌های امیر نادری سؤالی مطرح می‌کند؛ اینکه چرا بازی مادران در این فیلم‌ها ملموس، باورپذیر و قابل‌قبول است و مخاطب به راحتی با آن ارتباط برقرار می‌کند در حالی که نقش‌های دیگر در این فیلم‌ها غیرطبیعی و اغراق‌شده ایفای نقش می‌کنند؟ امیر نادری در تأیید این نظر بیان می‌کند که نقش مادر در فیلم «تنگنا»و همین‌طور «تنگسیر» را از خاله‌اش الهام گرفته است. او می‌گوید: «مقطع زمانی‌ای داشتیم در ایران که خیلی مردانه زندگی می‌کردیم. دیزی بخور، کافه برو. اولین زنی که می‌دیدیم عاشقش می‌شدیم و… خیلی نمی‌شناختیم جنس بازی زن را و شما دراین‌باره درست می‌گویید».
امیر نادری درباره انتخاب فیلم‌نامه‌هایش و انتخاب داستان برای ساخت فیلم گفت: «من تنها فیلمی که از روی کتاب صادق چوبک ساختم «تنگسیر» بود. دلیلش را هم قبلا گفتم. من باید خودم کار کنم، تجربه کنم، بنویسم و بسازم. برای همین هم ٩٠ درصد خودم انتخاب می‌کنم».
نادری داخل، نادری خارج
یکی از حاضران درباره فیلم‌سازی امیر نادری در خارج از کشور و داخل کشور و تأثیر این فاصله بر روی فیلم‌های امیر نادری سؤال می‌کند؛ فیلم‌سازی که به گفته او فیلم‌هایش را با گوشت، پوست و استخوان می‌شود درک کرد. او با اشاره به دو فیلم مهجور از امیر نادری به نام‌های «منهتن از روی شماره» محصول ١٩٩٣و «آ. ب. ث… منهتن» محصول ١٩٩٧ این سؤال را مطرح می‌کند. امیر نادری ساختن و ناتمام‌ماندن این فیلم‌ها و تعلیق هفت‌ساله پس از این اتفاق در زمینه فیلم‌سازی‌اش را با تجربه فیلم اول خود در ایران مشابه می‌داند. به گفته امیر نادری، وقتی «خداحافظ رفیق» ساخته شد، مدتی را زندگی کرده بود تا بداند چه کار می‌خواهد بکند. او می‌گوید زاده آبادان است و وقتی به تهران آمده بود تا روز آخر حیران بوده، چراکه خودش را بچه تهران نمی‌دانسته. او می‌گوید: «من هیچ‌وقت تهرونی نشدم و خیلی زود به خوزستان برگشتم. تفاوت ساختن فیلم برای من در ایران و خارج از ایران اینجاست که من اینجا جاه‌طلب‌ترم. من اهل ساختن فیلم‌های عاشقانه نیستم. توی فیلم‌های من آدمی که آب می‌خواهد، باید دل به دریا بزند. به همین دلیل هم بیرون از ایران بیشتر امکانش را دارم که این مدل فیلم را بسازم و فضا بسیار به اندیشه من نزدیک‌تر است».
احمدرضا احمدی خیلی رویم تأثیر گذاشت/بچه داستایوفسکی هستم
کارگردان «خداحافظ رفیق» در ادامه از تأثیر شعر و ادبیات در دوران فیلم‌سازی‌اش در ایران می‌گوید: «من زیاد اهل ادبیات نیستم. شانسی که آوردم این بود که از کودکی اهالی ادبیات را در سینما دیدم، مثلا خانم فرخزاد وقتی که در استودیو گلستان فیلم می‌ساختند را از نزدیک دیدم. یکی از شاعرانی که روی من خیلی تأثیر گذاشت، احمدرضا احمدی بود. او مهم‌ترین آدم در این زمینه، در زندگی من بود و اصلا یک رمبو برای من بود؛ آدمی مدرن، جذاب و شاعر درجه‌یکی که با یک زبان پر از ایما هنوز هم تأثیرگذار است. بعد از او، متأثر از داستایوفسکی هستم، یعنی اصلا انگار بچه داستایوفسکی هستم. فیلمی که الان دارم در ژاپن می‌سازم، به‌نوعی متأثر از جنایت و مکافات داستایوفسکی است. ولی درکل، کاری زیاد به شعر و شاعری نداشتم. من داستان‌های احمد محمود و صادق چوبک را خیلی دوست داشتم، اما مثلا «رمئو و ژولیت» را هیچ‌وقت دوست نداشتم».
خیلی جنگیدم که “چند متر مکعب عشق” جایزه بگیرد
امیر نادری، به‌عنوان کسی که پایه‌گذار سینمای موج‌نو در ایران بوده، در برابر پرسش یکی از شرکت‌کنندگان در این جلسه در ارتباط با دنبال‌کردن سینمای امروز ایران، عقیده‌اش را درباره کسانی که امروز در ایران فیلم‌سازی می‌کنند، چنین بیان می‌کند: «راستش خیلی کم. اگر فیلمی را دیدید که گفتند من هم دیده‌ام، یقین بدانید چندین‌بار از من خواسته شده و حتی گاهی توسط خود سازندگان و به همراه آنها فیلم را دیده‌ام. در فیلم‌هایی هم که دیده‌ام همه‌چیز عوض شده. مردم، خیابان‌ها و دیگر تهران، آن تهرانی که من می‌شناختم، نیست. من ٣٢ سال است که از ایران خارج شده‌ام و هرگز در این مدت بازنگشته‌ام. حتی تلفن هم نزده‌ام. خیلی هم ایران را دوست دارم. حتی یک فامیل خیلی کوچکی دارم که اگر یک دلار دربیاورم نصفش را برایشان می‌فرستم و حتی نمی‌دانم که آنها،‌ آن را می‌گیرند یا نه. در مجموع اگر از فیلم‌سازان داخل ایران فیلمی هم دیده باشم در جشنواره‌ها بوده؛ مثل فیلم «گبه». آنچه بیشتر دیده‌ام شیفتگی این بچه‌هایی است که حالا در ایران فیلم می‌سازند. ولی کم دیده‌ام و نمی‌توانم درباره‌اش حرف بزنم. اما فیلم‌هایی که دیده‌ام حتما در هیأت‌های داوری و جشنواره‌ها بوده که دیدم. مثلا فیلم «چندمتر مکعب‌عشق» را وقتی در ژاپن عضو هیأت داوران بودم، دیدم؛ خیلی جنگیدم که جایزه هم بگیرد. چون بسیار فیلم خوب و قوی و استخوان‌داری از آب درآمده بود. اما بقیه اعضای هیأت داوران موافقت نکردند».

هر فیلم مهمی که در ایران ساخته شد من در آن مسئولیتی برعهده داشتم
امیر نادری بعد از ساختن «تنگسیر» در هیچ فیلم دیگری از موسیقی فیلم استفاده نکرده و از این کار احساس رضایت می‌کند. می‌گوید به‌دنبال ساختن قهرمان از این طریق نبوده. همیشه در پی این بوده که از خودش در سینما مایه بگذارد. وقتی یکی از حاضران در جلسه می‌پرسد که اگر با اطلاعات امروزش به سال‌ها پیش و زمان ساختن تنگسیر بازگردد باز همین موسیقی را برای فیلم بر می‌گزیند که قاطعانه پاسخ می‌دهد: «نه!»
در خلال پرسش‌ها از امیر نادری، صحبت از لحن و زبان در فیلم‌های دهه‌های ٤٠ و ٥٠ ایران می‌شود؛ اینکه تهران استانداردی بوده برای ساختن فضاها و زبان کاراکترهای فیلم نیز اغلب زبان و لحن لمپن‌های تهران بوده است. از او مشخصا سؤال می‌شود که آیا در این دوران فیلم‌سازی بوده که لمپن‌هایی را در فیلمش نشان دهد که شهرستانی‌اند و با لحنی جز آنچه همه در فیلم‌فارسی‌ها شنیده‌ایم، صحبت کنند؟ پاسخ می‌دهد: «هر فیلم مهمی که در ایران ساخته شد من در آن مسئولیتی برعهده داشتم. مثلا در «قیصر»، «حسن‌کچل» و «پنجره» عکاس بودم. این شانس را من خیلی داشتم. فریدون گله این کار را کرد. او چیزی داشت در دیالوگ‌ها که متفاوت بود. فیلم‌های آقای کیمیایی را هم آن‌موقع مردم دوست داشتند اما نمی‌دانم الان ماندگار می‌شود یا نه. ولی فریدون گله این چیزی که شما می‌گویید را داشت و متن را خوب می‌نوشت».

خودم را در آنهایی مجسم میکنم که با من کار میکنند
یک نفر از میان جمع می‌گوید: «برای من فیلم «دونده» بهترین فیلم ایران است». صدای نادری در جمع می‌پیچد: «برای من هم همین‌طور. هر فیلم‌برداری برای اینکه اوج بگیرد یک فرمی دارد. من خودم را در تن همه کسانی که با آنها کار می‌کنم، مجسم می‌کنم. در تن یک بچه، در تن فیلم‌بردار. در تن همه. یعنی وقتی می‌گویم اکشن، دیگر امیر نادری نیستم و یک‌جوری با اینها رفیق و برادر می‌شوم که خودشان را بیرون بریزند و بازی‌شان را بکنند. به آنها جرئت می‌دهم که انگار آنها کارگردان من هستند و این ارتباط خیلی سخت و شکننده است. از روز اول من اطمینان گروه را جلب می‌کنم. همه‌چیز سر فیلم‌برداری با جلب اعتماد شروع می‌شود».

خانه آدم بدبخت کجاست؟ خرابه
به گزارش سینماژورنال در فیلم «تنگنا» لوکیشن خرابه‌ها و ویرانه‌های شهر زیاد است. بخش زیادی از فیلم در تعقیب‌وگریز علی خوشدست در این فضاها می‌گذرد. یکی از حاضران از نادری می‌پرسد: «آیا در پس انتخاب چنین فضای ویرانی، حرف و سخن و تفکر خاصی هست؟» جواب می‌دهد: «خانه آدم بدبخت کجاست؟ خرابه. در واقع جای آخر آدم بیچاره است. تهران آن روزها بعضی بخش‌هایش بازسازی و مدرن شده بود برای همین این خرابه‌ها بیشتر به چشم ما می‌آمد».امیر نادری بارها در طول صحبت‌هایش تأکید می‌کند کسی است که هرکاری را شروع کند، باید آن را به بهترین شکل به انجام برساند. کسی می‌پرسد با این شرایط در خارج از ایران برایش سخت نیست که به زبان دوم فیلمنامه بنویسد؟ جواب می‌دهد البته که سخت است. اما نه سخت‌تر از اینکه به ژاپن رفته و آنجا درس خوانده. از تجربه دیدن فیلم‌های مطرح در ژاپن می‌گوید و این که دلش نخواسته در دنیای مادی سینما غرق شود. از بی‌مهری‌ها می‌گوید که چهار، پنج سال نخست آزارش داده است و باعث شده گذشته، فیلم‌سازی و خاطره‌های ایران را در یک جعبه بگذارد و درش را ببندد و تصمیم گرفته موفقیتی تازه را تجربه کند. یکی از حاضران به یادش می‌آورد که او درست شبیه «امیرو» است؛ همو که بعد از بردن رقیبش در مسابقه همچنان می‌دود. می‌دود تا ببیند تا کجا می‌تواند ادامه دهد… .