1

تعویق اکران «قانون مورفی» بخاطر همسر رییس اسبق شورای صنفی نمایش؟؟⇔این اتفاق، یک ماه باقیمانده تا جشنواره را به فصل مُرده اکران بدل نخواهد کرد؟؟

سینماروزان: در شرایطی که دست اندرکاران کمدی «قانون مورفی» مقدمات اکران فیلم خود از پنجم دی ماه در گروه استقلال را فراهم کرده بودند ولی شورای صنفی نمایش از ثبت قرارداد اکران این فیلم سرباز زد تا تکلیف اکران این فیلم پیچیده تر از قبل شود.

فیلم فعلی گروه استقلال «پاستاریونی» است که بعد از یک ماه اکران و علیرغم داشتم شرکت قدرتمند بهمن سبز به عنوان پخش کننده به زحمت رقم فروشش از یک میلیارد گذشته است و خیلیها پیش بینی میکردند این هفته سرگروهش را از دست دهد.

با این حال شورای صنفی نمایش در تازه ترین جلسه خود کمترین توضیحی درباره وضعیت سرگروه استقلال ارائه نداد تا پرسشهایی جدی شکل گیرد درباره چرایی امتداد اکران «پاستاریونی».

«پاستاریونی» را بیتا منصوری تولید کرده است. منصوری همسر ابوالحسن داوودی است که حضور پرحاشیه‌اش بر ریاست شورای صنفی نمایشی که فیلم «رخ دیوانه»داوودی(!) را به اکران نوروزی رساند در خاطر سینماگران باقی مانده است.

چرا شورای صنفی نمایشی که در دو هفته اخیر مدام با غیبت یکی از دو نماینده تهیه کنندگان روبرو بوده است وضعیت گروه استقلال را اعلام نکرد؟ به خاطر حرمت داری رییس اسبق شورای صنفی نمایش؟؟

آیا شورای صنفی نمایش حواسش به رکود گریبانگیر اکران در هفته های اخیر و اینکه هیچ فیلمی نتوانسته فروش فوق العاده داشته باشد نبوده؟؟

بهترین راهکار برای شارژ مجدد گیشه در چنین اوضاعی، روی پرده فرستادن فیلمی بود که بتواند کمی گیشه را گرم کند. شورای صنفی نمایش این کار را نکرد تا همچنان فیلمهایی روی پرده بمانند که بیش از پتانسیل فروش روی پرده مانده اند تا با انصراف احتمالی «قانون مورفی» از اکران، یک ماه باقیمانده تا جشنواره به فصلی کاملا مُرده در اکران بدل شود؟؟




چرا «زادبوم»-متعلق به حوزه هنری- را هدایت فیلم پخش می‌کند؟/چرا نام فارابی به عنوان سرمایه‌گذار «زادبوم» در پوستر آمده؟⇐ آیا به مانند «رستاخیز» برای خرید یا مشارکت در «زادبوم» هم فارابی دست به جیب شده؟/اگر این طور است فارابی چقدر هزینه کرده؟

سینماروزان: دو سال قبل بود که فیلم توقیفی “زادبوم” ابوالحسن داوودی بعد از هفت سال پشت خط ممیزی ماندن پروانه نمایش گرفت و امیدواریهایی ایجاد شد برای اکران آن.

به گزارش سینماروزان با این حال از زمان رفع توقیف تا اخیرا که قرارداد اکران فیلم در شورای صنفی نمایش ثبت شد دو سالی طول کشید.

دلیل این تاخیر در اکران را باید به مشکلاتی مرتبط دانست که سرمایه گذار اصلی فیلم که حوزه هنری بود با مفهوم فیلم داشت؛ مشکلاتی که ابوالحسن داوودی کارگردان “زادبوم” هم بارها به آنها اشاره کرده بود.(اینجا را بخوانید)

حالا فیلم در شرایطی در مسیر اکران قرار گرفته که نه نام “بهمن سبز” موسسه پخش متبوع حوزه هنری بلکه نام هدایت فیلم به عنوان پخش کننده فیلم آمده!

کمتر پیش آمده که حوزه هنری فیلمی تولید کند اما پخش آن را به موسسه ای دیگر واگذارد آن هم با حجم بالای سینماهایی که بخصوص در شهرستانها دارد.

پس ماجرا چیست؟

اگر به اولین پوستر رسمی “زادبوم” نگاهی بیندازیم درمی یابیم که به جای حوزه هنری نام فارابی و بیتا منصوری همسر داوودی به عنوان سرمایه گذار آمده است!

منصوری هرچند در دولت یازدهم و بعد از خوردن نامش به عنوان تهیه کننده در “رخ دیوانه” توانست با حمایت فارابی همزمان با هم بعنوان تهیه کننده دو فیلم کودک “قهرمانان کوچک” و “کاتی و ستاره” در جشنواره امسال کودک حضور داشته باشد اما هنگام تولید “زادبوم” و بعدتر در زمان توقیف چندساله فیلم هیچ گاه نامش به عنوان سرمایه گذار مطرح نبود و فقط نامش بعنوان مجری طرح و مدیر تولید مطرح بود.

درباره فارابی هم وضع به همین شکل است یعنی هیچ گاه در این سالها نام فارابی به عنوان سرمایه گذار “زادبوم” مطرح نبوده و همواره این حوزه هنری بود که نامش به عنوان مالک “زادبوم” می آمد.

اصلا اگر تولید این فیلم با سرمایه فارابی و بیتا منصوری صورت گرفته بود که دیگر ادعاهای داوودی مبنی بر مشکل با حوزه بر سر اکران معنا نمی یافت.

پس ماجرا چیست؟ چرا نام حوزه حذف شده و فارابی جایش را گرفته؟ آیا فارابی با هزینه از بودجه سالانه تولیدش، رایت فیلم را از حوزه خریده؟ اگر این اتفاق افتاده چرا ماجرا به صورت رسمی اعلام نشده؟

همین یک ماه قبل بود که بعد از بالا گرفتن شایعات مربوط به پرداخت غرامت میلیاردی به صاحبان فیلم توقیفی “رستاخیز” به ناگاه چهار سال بعد از تولید مدیران فارابی از مشارکت 45 درصدی(حدودا 13.5 میلیارد؟؟؟) در فیلم خبر دادند!! آن هم در حالیکه در تمام زمان تولید “رستاخیز” و پس از آن بر تولیدش در بخش خصوصی تاکید شده بود.(اینجا را بخوانید)

آیا درباره “زادبوم” هم چنین اتفاقی افتاده؟؟؟ یعنی نه سال بعد از تولید به ناگاه فارابی هوس مشارکت در فیلم به سرش زده و مالکیت را از حوزه خریده؟

اگر این اتفاق افتاده باشد دو پرسش شکل میگیرد؛ اول آن که درصد مشارکت فارابی چقدر بوده و رقم دقیق بودجه تخصیص یافته به آن چقدر است؟؟

پرسش دوم آن است که آیا این روندیست که صاحبان دیگر فیلمهایی که توقیف میشوند یا با سرمایه گذارانشان دچار مشکل میشوند هم میتوانند از آن استفاده کنند یا این شانس فقط مخصوص امثال احمدرضا درویش و ابوالحسن داوودی است؟؟؟

پوستر "زادبوم"
پوستر “زادبوم”



چشمک جشن هفدهم خانه سینما به افاغنه/”رخ دیوانه” علیرغم کنار کشیدن از رقابت، برنده جایزه شد!

سینماژورنال: خروجی هفدهمین جشن خانه سینما به کام دو برادر افغانی الاصل به نامهای جمشید و نوید محمودی بود که فیلمشان “چند متر مکعب عشق” بیشترین جوایز را به خود اختصاص داد.
به گزارش سینماژورنال از آن سو عجبب ترین اتفاق جشن هم خواندن نام “رخ دیوانه” بعنوان برنده یک جایزه اصلی بود.
این فیلم که کارگردانش ابوالحسن داوودی پیشتر ادعای خروجش از جشن را کرده بود برنده جایزه بهترین تیتراژ یا همان عنوان بندی شد!!!

فهرست کامل برندگان جشن خانه سینما به شرح زیر است:
بهترین کارگردانی
تندیس و دیپلم افتخار برای جمشید محمودی برای فیلم «چند متر مکعب عشق»
بهترین فیلم
تندیس و دیپلم افتخار برای نوید محمودی برای «چند متر مکعب عشق»
بهترین صداگذاری
تندیس و دیپلم افتخار برای امیرحسین قاسمی برای «در دنیای تو ساعت چند است؟»
بهترین طراحی لباس
تندیس و دیپلم افتخار ایرج رامین فر برای فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
بهترین عنوان بندی
دیپلم افتخار برای «رخ دیوانه» ساخته فراز اسکندری بهترین پوستر
تندیس برای بابک یادگاران برای «ماهی و گربه»
بهترین تیزر
دیپلم افتخار برای فیلم «خانوم» ساخته محراب مشهدبان
بهترین آنونس
تندیس برای فیلم «سیزده» ساخته مهدی سعدی بهترین عکس
دیپلم افتخار و تندیس برای ایران انتظام برای فیلم «تابو»
بهترین استعداد تازه (فیلم اول)
تندیس و دیپلم افتخار برای جمشید محمودی کارگردان «چند مترمکعب عشق»
بهترین جلوه‌های بصری
تندیس و دیپلم افتخار برای بهنام خاکسار برای فیلم «مه‌مان داریم»
بهترین جلوه‌های ویژه میدانی
تندیس و دیپلم افتخار برای حمید رسولیان برای فیلم «نهنگ عنبر»
بهترین چهره‌پردازی
تندیس و دیپلم افتخار برای سعید ملکان برای «نهنگ عنبر»
بهترین صدابرداری
تندیس و دیپلم افتخار برای پرویز آبنار برای «ماهی و گربه»
بهترین طراحی صحنه
تندیس و دیپلم افتخار برای آبتین برقی برای «چند متر مکعب عشق»
بهترین نقش مکمل زن
تندیس و دیپلم افتخار برای پانته آ پناهی‌ها برای فیلم «گس»
بهترین نقش مکمل مرد
تندیس و دیپلم افتخار برای نادر فلاح برای بازی در «چند متر معکب عشق»
بهترین تدوین
تندیس و دیپلم افتخار برای سپیده عبدالوهاب برای «چند متر مکعب عشق»
بهترین موسیقی
تندیس و دیپلم افتخار برای کریستف رضاعی برای فیلم «ماهی و گربه»
بهترین بازیگر نقش اول زن
تندیس و دیپلم افتخار برای مریلا زارعی برای «شیار ۱۴۳»
بهترین بازیگر نقش اول مرد
تندیس و دیپلم افتخار برای ساعد سهیلی برای فیلم «چند متر مکعب عشق»
بهترین فیلمبرداری
تندیس و دیپلم افتخار برای همایون پایور برای فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟»
بهترین فیلمنامه
تندیس و دیپلم افتخار برای جمشید محمودی برای «چند متر مکعب عشق»




ابوالحسن داوودی: با هر تمایل به غصبی در خانه سینما مشکل دارم

سینماژورنال: “ایران برگر”، “دوران عاشقی” و “رخ دیوانه” سه فیلم مطرح سینمای ایران در سال اخیر بوده اند که تولیدکنندگان آنها آثار خویش را از داوری در جشن خانه سینما کنار گذاشتند.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماژورنال در این میان ابوالحسن داوودی درباره عدم شرکت فیلم «رخ‌دیوانه» در جشن خانه سینما یادداشتی را منتشر کرد.

 این کارگردان در پی درج نظریاتی منتسب به او در بعضی از رسانه‌ها و مطبوعات، درباره عدم شرکت فیلمش در جشن خانه سینما در نوشتاری آورده است:

دلایل هر زمان که لازم باشد برشمرده خواهد شد
١- دلایل عدم شرکت “رخ دیوانه” از نظر تهیه‌کننده و بنده به‌جز واگذاری عرصه رقابت به نیروهای جوان‌تر، بقیه کاملا شخصی بوده و هر زمان که لازم باشد برشمرده خواهد شد. بنابراین نیازی به تفسیر و تأویل دیگران ندارد، چنانچه حضور هرکدام از عزیزان همکار فیلم که اظهار تمایل برای شرکت در رقابت کرده‌اند با استقبالمان روبه‌رو شده (و البته در این مورد تنها از جانب یکی از سازندگان تیتراژ اظهار تمایل شد که بلافاصله شرایط شرکت فیلم در این بخش مهیا گردید).

انتقاد به معنای نفی ارزش تشکل صنفی نیست

 ٢- شاید معدود کسانی در خانه باشند که من با آنها هم‌سلیقه نباشم اما حفظ احترامشان همواره بر من وظیفه بوده و اختلاف‌سلیقه به معنای نفی تلاش صنفی‌شان نیست و قرار نیست انتقاد دلسوزانه از تصمیماتشان هم به معنای نفی ارزش‌های تشکیلات صنفی تلقی شود.

با هرگونه تمایل به غصبی مشکل دارم
٣- من تنها با هرگونه تمایل غصبی به خانه‌ای که متعلق به همه اهالی سینماست، مشکل دارم، چه آنها که به‌مثابه دیگی که برای تمایلات سیاسی آنها نمی‌جوشد… می‌خواهند درِ خانه سینما را گِل بگیرند!  و چه درمقابل، انگشت‌شمار کسانی که تنها تصویرشان از تشکیلات خانه سینما، حقی است که مادام‌العمر به آنها تعلق گرفته است.

افتخار به جوایز

٤- شخصا به تندیس و لوح‌های گرامیداشتی که از خانه سینما و از همکاران و اهالی حرفه‌مان گرفته‌ام، بیش از همه جوایزم افتخار می‌کنم.

خانه اهالی مظلوم سینما

٥- … و در انتها همواره و از اعماق قلبم معتقدم که خانه سینما، خانه همه اهالی مظلوم سینما و به‌تبع آن خانه من هم بوده، هست و خواهد ماند.




“ایران برگر”، “دوران عاشقی” و “رخ دیوانه” از داوری جشن خانه سینما کنار رفتند! چرا؟!

سینماژورنال: در حالی‌که در دومین نشست مرتبط با جشن خانه سینما، اسامی نامزدهای نهایی رشته‌های مختلف اعلام شد؛ چند فیلم مهم سال از داوری در جشن کنار کشیدند.

از جمله این فیلم‌ها «ایران برگر» ساخته مسعود جعفری جوزانی است؛ فیلمی که یکه‌تاز اکران نوروزی سال 94 بود و علیرغم محدودیتها در تبلیغات محیطی فروشی نزديك به شش میلیارد را تجربه کرد.

«دوران عاشقی» تازه‌ترین فیلم «علیرضا رئیسیان» ملودرام پرفروش تابستان دومین فیلم مهمی است که به درخواست صاحبش از داوری خانه سینما کنار رفت.

این فیلم علیرغم داستان کاملا جدی و گاه تلخ خود خیلی خوب توانسته مخاطبان را به سمت خود جلب کند و فروش اش به نزدیکی یک میلیارد و نیم رسیده است.

سومین فیلمی که به درخواست تولیدکننده اش از داوری خانه سینما کنار رفت «رخ دیوانه» ابوالحسن داوودی بود. داوودی نیز از هیأت داوران جشن خانه سینما خواسته بود فیلمش را داوری نکنند.

هم «دوران عاشقی» و هم «ایران برگر» و هم «رخ دیوانه» از جمله آثار مطرح در جشنواره سی و سوم فیلم فجر بودند. با این حال هنوز مشخص نیست که چرا عوامل این فیلمها خواستار خروج فیلمهایشان از داوری خانه سینما شده اند.

برخی شنیده ها از مخالفت عوامل این فیلمها با خط مشی برگزارکنندگان جشن خانه سینما حکایت دارند و برخی نیز اختلاف نظرات سیاسی را عامل این مساله دانسته اند. باید منتظر روزهای آینده ماند و در این باره بیشتر شنید.




سند مجرد بودن بازیگر جوان “ستایش”+عکس

سینماژورنال: بسیاری از رسانه های کاغذی و مجازی که سبک کاری خویش را پرداختن به سبک زندگی هنرمندان قرار داده اند سعی می کنند تا می توانند درباره وضعیت زندگی شخصی هنرمندان و تجرد یا تأهل آنها اطلاع رسانی کنند.

به گزارش سینماژورنال این اطلاع رسانی در برخی مواقع بدون داشتن شواهد کافی صورت می گیرد و همین باعث می شود که سوءتفاهماتی برای هنرمندان شکل گیرد.

تازه ترین هنرمندی که این سوءتفاهمات آزاردهنده برایش به وجود آمده امیرمحمد زند بازیگر آثاری چون “تقاطع”، “اتوبوس شب” و “رخ دیوانه” است.

این بازیگر که در فصل دوم سریال “ستایش” هم حضور داشت با انتشار یک عکس اجتماعی توضیح جالبی را درباره ازدواجش نوشته است.

زند با گلایه از رسانه هایی که درباره ازدواج او مطلب نوشته اند بیان کرده است: در بعضى سايت ها نوشته اند بنده همسر دارم. اين عكس از كنار يخچال گرفته شده؛ بنظرتون اگر همسر داشتم اين وضعيت بود؟!!

وی ادامه داده است: اگر {بواسطه انتشار این عکس} براى اين رستورانها تبليغ بشه نوش جونشون! همين كه فعلا ما رو مريض نكردن دستشون درد نكنه.

امیرمحمد زند
تصویری که امیرمحمد زند برای اثبات تجردش متشر کرده



آقای مرجع فروش اینترنتی بلیت! لطفا نظرات مخاطبان را هوشمندانه‌تر سانسور کن!

سینماژورنال/ورتا چمانی: این روزها اغلب رسانه های مجازی در کنار ایجاد امکان برای مخاطبان جهت امتیازدهی به مطالب، شرایطی را برای انعکاس نظرات مخاطبان نسبت به مطالب هم فراهم کرده اند.

به گزارش سینماژورنال اساس کار هم بر این منوال است که در این بخش تمامی نظراتی که فاقد توهینهای اخلاقی و اعتقادی باشد بی سانسور منعکس شود تا نگارنده هر مطلب از کیفیت نوشته خویش آگاهی یابد.

در سایتهای مربوط به فروش اینترنتی بلیتهای سینما، تئاتر یا کنسرتهای موسیقی نیز عموما این امکان ایجاد میشود که مخاطبان بتوانند نظرات خود درباره فیلم یا نمایش یا کنسرتی که به تماشا نشسته اند را به صراحت بیان کنند.

این انعکاس بی سانسور نظرات مخاطبان نسبت به یک اثر هنری هم دیدی نسبی از کیفیت اثر را پیش روی صاحب محصول قرار می دهد و هم سبب ساز آن می گردد که مخاطبانی که هنوز آن محصول را به تماشا ننشسته اند با آگاهی کاملتری، محصول مطلوب خویش را انتخاب کنند.

اما کافیست نظرات مخاطبان به نفع یک فیلم یا به ضرر فیلمی دیگر در این رسانه ها سانسور شود تا آن گاه ماهیت باکس اظهارنظرات از بین برود.

سانسور نظرات مخاطبان در یک سایت مرجع

متاسفیم که بگوییم تحقیقات سینماژورنال حکایت از آن دارد که این سانسور نظرات مخاطبان در یکی از سایتهای مرجع فروش اینترنتی بلیت سینماها در حال رخ دادن است.

در چند ماهی که از ابتدای سال گذشته است این سایت اینترنتی سعی زیادی داشته که نظرات منفی مخاطبان نسبت به برخی فیلمهای خاص را سانسور کرده ولی درباره برخی فیلمهای دیگر تندترین نقدها را نیز منعکس کند.

از هفته دوم نوروز سینماژورنال مرتب مواجه شد با مخاطبانی که در تماس با این رسانه از سانسور نظراتشان در این سایت گلایه کرده و خواستار اطلاع رسانی درباره آن شدند.

در آن زمان چندین مخاطب از این گلایه داشتند که چرا نظرات منفی کاملا مودبانه ای که درباره “رخ دیوانه”  داده اند از باکس نظرات این سایت حذف شده در حالی که تندترین نقطه نظرات درباره فیلم “ایران برگر” در این سایت بی سانسور منتشر می شود.

سانسور نظرات منفی “گینس”

در روزهای اخیر هم تحریریه سینماژورنال بار دیگر با گلایه های مخاطبانی مواجه شده که به تماشای “گینس” رفته اند و خواسته اند نقطه نظر صریح خود درباره این فیلم را از طریق این سایت به گوش عوامل آن برسانند.

این مخاطبان اغلب کوشیده اند با ادبیاتی محترمانه و بدون استفاده از هر نوع کلمه دور از اخلاقی درباره این فیلم در این سایت نظر دهند اما نظراتشان بعد از تایید اولیه در کسری از ساعت از باکس نظرات این سایت حذف شده است.

حتی در یک مورد استثنایی وقتی یکی از خبرنگاران سینماژورنال اخیرا نقدی درباره مناسب نبودن تماشای دو فیلم از آثار روی پرده برای کودکان و نوجوانان و نیاز به درجه بندی این فیلمها، را در بخش نظرات این فیلم قرار داد هرچند هر دو نظر حدودا یک ساعتی بر روی خروجی قرار داشت اما به یک باره یکی از نظرات که درباره “گینس” بوده از روی خروجی حذف شد ولی نظری مشابه که درباره فیلمی دیگر بود هنوز هم روی خروجی سایت قرار دارد!

با زیرنظر گرفتن باکس نظرات “گینس” در چند روز گذشته هم مشاهده شده ساعت به ساعت نظرات مخاطبانی که نسبت به محتوای این فیلم و الفاظ به کار رفته در آن گلایه داشته اند ممیزی می شود و کلیت نظرات به سمتی رفته که این تصور ایجاد شود رویکرد کلی مخاطبان نسبت به فیلم مثبت است.

با این حال این ممیزی سختگیرانه در دیگر فیلمهایی که همزمان با این فیلم روی پرده رفته اند و مثلا “پاداش” یا “عصر یخبندان” اصلا وجود ندارد و اگر درباره این فیلمها نقد تندی هم نوشته شود به راحتی منتشر می شود.

نزدیکی گردانندگان سایت به مدیران شهری؟

اینکه هدف این سایت مرجع از این سانسور نادرست و نامنصفانه چه بوده مهم نیست و اینکه شایعات درباره نزدیکی گردانندگان این سایت به یکی از مدیران شهری چقدر در روی خوش نشان دادن به برخی فیلمها نقش داشته است را که کنار بگذاریم به این واقعیت می رسیم که این سانسورها در نهایت به ضرر این سایت منجر خواهد شد.

مخاطب دهه نودی را نمی شود فریب داد؛ اینکه مخاطب یکی دو بار نظری محترمانه ولی انتقادی به یک محصول عرضه دارد و نظرش سانسور شود فقط و فقط به بی اعتمادی مخاطب نسبت به رسانه منجر شده است.

درست است که در ظرف زمانی فعلی انحصار فروش بلیت اینترنتی در اختیار شماست ولی اگر دری به تخته خورد و خویشاوندی شما با آن مدیر، در سایه یک خویشاوندی قویتر قرار گیرد و فقط یک سایت همپای این سایت راه اندازی شود که به دور از سانسور به انعکاس نظرات مخاطبان بپردازد آنجاست که زودتر از حد تصور، مخاطب، سایت اولی را کنار زده و سراغ سایت آلترناتیو می رود.

قدری هوشمندانه تر سانسور کنید

پس دوستانی که سایت مذکور را اداره می کنند برای کمک به اعتبار خودشان هم که شده قدری هوشمندانه تر به سانسور نظرات فیلمهای متبوع خویش بپردازند.




“ایران برگر” برنده اصلی و “رخ دیوانه” شکست خورده اصلی تنها جشن سینمایی بخش خصوصی ایران!

سینماژورنال: پانزدهمین جشن سینما و تلویزیون حافظ با یک ساعت تاخیر و از ساعت 8:30 سه شنبه شب 26 خردادماه آغاز شد و تقریبا تا حوالی 1 بامداد روز چهارشنبه  27 خرداد ادامه داشت.

به گزارش سینماژورنال استقبال از جشن نسبتا خوب بود و البته همین استقبال بود که استرس فراوانی را به هنرمندانی وارد کرد که به دعوت علی معلم بنیانگذار جشن روی سن می رفتند.

این استرس بخصوص در مورد بانوان هنرمند بیشتر به چشم می آمد و اغلب آنها در برابر جمعیت حضار منکوب شده و یا دستشان میلرزید و یا صدایشان.

پانزدهمین جشن حافظ متعلق به آخرین ساخته مسعود جعفری جوزانی بود. فیلمی که علاوه بر معرفی بعنوان بهترین فیلم، برنده تندیسهای بهترین دستاورد فنی و بهترین موسیقی تیتراژ شد.

بهروز افخمی کارگردانی که در روزهای اخیر بخاطر درگیری نوشتاری یا امیر قادری روزنامه نگار خوش ذوق وطنی در کانون توجه قرار گرفته دیگر فیلمساز خوشحال جشن حافظ بود چون از یک طرف تندیس بهترین فیلمنامه را بخاطر “آذر شهدخت…” گرفت و از طرف دیگر بازیگر فیلمش گوهر خیراندیش برنده تندیس بهترین بازیگری شد.

حمید نعمت ا.. نیز در رده بعدی موفقیت قرار داشت که تندیس بهترین کارگردانی را برای “آرایش غلیظ” از آن خود کرد و البته فیلمش تندیس بهترین موسیقی تیتراژ را هم گرفت.

اگر بخواهیم به شکست خورده اصلی مراسم اشاره کنیم هم باید از “رخ دیوانه” بگوییم که علیرغم کاندیداتوری در چند رشته اما حتی یک تندیس هم دریافت نکرد. این اتفاق در کنتراست با موفقیت تمام و کمال این اثر در جشنواره فجر که قرار میگیرد پر از ناگفته هاست.

فهرست کامل برندگان جشن پانزدهم حافظ را در ادامه می خوانید:

 

برندگان بخش سینما

1- تندیس حافظ بهترین فیلم: ایران برگر (فتح‌الله جعفری جوزانی)

2- تندیس حافظ بهترین کارگردان: حمید نعمت‌الله (آرایش غلیظ)

3- تندیس حافظ بهترین فیلمنامه:  آذر، شهدخت، پرویز و دیگران (بهروز افخمی براساس داستانی از مرجان شیرمحمدی)

4- تندیس حافظ بهترین فیلمبرداری: مرتضی غفوری (چند مترمکعب عشق)

5- تندیس حافظ بهترین موسیقی متن: بهزاد عبدی (متروپل)

6- تندیس حافظ بهترین دستاورد فنی-هنری (در زمینه‌های تدوین، صدا، طراحی صحنه و لباس و چهره‌پردازی):  صدابرداری ایران برگر (حسن زاهدی)

7و8- تندیس حافظ بهترین بازیگران مرد (2 جایزه): امین حیایی (خانوم) و مجید صالحی (استراحت مطلق)

9و10- تندیس حافظ بهترین بازیگران زن (2 جایزه): گوهر خیراندیش (آذر، شهدخت، پرویز و دیگران) و آنا نعمتی (انارهای نارس)

11- تندیس حافظ بهترین ترانه‌ی فیلم و سریال: همایون شجریان (آرایش غلیظ) و شهرام ناظری (ایران برگر)

 

برندگان بخش تلویزیون

12- تندیس حافظ بهترین مجموعه‌ی تلویزیونی: کلاه قرمزی93 (حمید مدرسی)

13- تندیس حافظ بهترین کارگردانی مجموعه‌ی تلویزیونی: بهروز شعیبی (پرده‌نشین)

14- تندیس حافظ بهترین فیلمنامه‌ی مجموعه‌ی تلویزیونی: پایتخت3 (سرپرست نویسندگان: محسن تنابنده)

15- تندیس حافظ بهترین بازیگر مرد درام تلویزیونی: داریوش ارجمند (ستایش 2)

16- تندیس حافظ بهترین بازیگر مرد کمدی تلویزیونی: مهران رجبی (معراجی‌ها و دردسرهای عظیم)

17- تندیس حافظ بهترین بازیگر زن درام تلویزیونی: شبنم مقدمی (مدینه)

18- تندیس حافظ بهترین بازیگر زن کمدی تلویزیونی: ریما رامین‌فر (پایتخت 3)

19- تندیس حافظ بهترین چهره‌ی تلویزیونی: رامبد جوان (خندوانه) و عادل فردوسی‌پور (نود)

20- تندیس حافظ بهترین مستند: جایی برای زندگی (محسن استادعلی)

21- تندیس حافظ جایزه‌ی ویژه‌ی هیئت داوران: رضا عطاران (رد کارپت)

22- تندیس حافظ یک عمر فعالیت هنری: مرضیه برومند

23- تندیس حافظ فعالیت پربار در حوزه‌ی ادبیات سینمایی: امیر پوریا

 




اعتراف نویسنده “رخ دیوانه” به اینکه “کندو” منبع الهامش بوده/گلایه از اینکه نام داوودی به عنوان طراح فیلمنامه آمده!/انتقاد از دیالوگهایی که داوودی به پایان بندی اضافه کرده

سینماژورنال: محمدرضا گوهری فیلمنامه نویس جوان ایرانی که نگارش آثاری چون “یه حبه قند” و “ملکه” را در کارنامه دارد این روزها “رخ دیوانه” را روی پرده دارد.

به گزارش سینماژورنال داستان شکل گیری فیلمنامه “رخ دیوانه” داستانی طولانی است و آن طور که گوهری می گوید نگارش فیلمنامه اولیه آن به ده سال قبل بازمیگردد.

گوهری برای نگارش این فیلمنامه مدتی را به تحقیقات میدانی درباره آدمهای داستان پرداخته است و البته نیز پیش از ابوالحسن داوودی فیلمنامه را برای کار در اختیار تهیه کنندگان دیگری هم قرار داده است.

فیلمنامه به دست موتمن رسید و از آن خوشش آمد

گوهری در گفتگویی با همکارش حسین مهکام در “24” با اشاره به نام اولیه “رخ دیوانه” بیان می دارد: “رخ دیوانه” با نام اصلی “باخت پنهان” حدودا ده یازده سال پیش نوشته شد…فیلمنامه را برای تهیه کننده یا کارگردان خاصی نوشته نشده بود و حتی یکی از نسخه های آن به دست فرزاد موتمن رسید و از آن خوشش آمد.

اینکه نوشته شد براساس طرحی از داوودی، اشتباه است

به گزارش سینماژورنال گوهری ادامه می دهد: برای تبدیل “باخت پنهان” به “رخ دیوانه” چند جلسه با ابوالحسن داوودی صحبت کردیم. بعد که فیلمنامه را نوشتم و میخواستم در بانک فیلمنامه ثبت کنم به احترام آن چند جلسه صحبت، دو پیشنهاد به ایشان دادم؛ یا نامشان به عنوان مشاور فیلمنامه ذکر شود یا اینکه ذکر شود طرح مشترکی از من و ایشان. آقای داوودی نظرشان طرح مشترک بود و همان هم شد اما در اخبار جراید نوشته شد براساس طرحی از ابوالحسن داوودی که اشتباه است.

در ایران همه دوست دارند در فیلمنامه نقشی داشته باشند

گوهری در جایی دیگر از گفتگویش در ادامه این مبحث بیان می دارد: البته آقای داوودی بزرگ منشی کردند و در تیتراژ اشاره ای به طرح مشترک نکردند اما به هر حال ما این مشکلات را در سینما داریم. در سینمای دنیا هر کس کار خودش را میکند و درنهایت هم فیلم را به نام کارگردانش می شناسند…در ایران اما همه دوست دارند در فیلمنامه نقشی داشته باشند.

محمدرضا گوهری
محمدرضا گوهری

نگارش فیلمنامه متأثر از “کندو”ی فریدون گُله

به گزارش سینماژورنال یکی از نکات جالب مرتبط با فیلمنامه “رخ دیوانه” آنجاست که فیلمنامه نویس کار با صداقت تمام از تاثیرپذیری از فیلم “کندو” برای نگارش “رخ دیوانه” یا “باخت پنهان” پرده برداشته و می گوید: بعد از تحقیقاتم در دبیرستانهای دخترانه و پسرانه تهران و مصاحبه با دانش آموزان، از دل تحقیقات دو طرح بیرون آمد؛ یکی از آنها فیلمنامه سه اپیزودی “باخت پنهان” بود.

گوهری ادامه می دهد: وقتی داستانکهای فیلمنامه “باخت پنهان” از تحقیقات به دست آمد اتفاقی فیلم “کندو” را دیدم. تا آن زمان این فیلم را ندیده بودم. راستش جرقه اصلی یک فیلمنامه سه اپیزودی با دیدن این فیلم در ذهنم زده شد.

وی می افزاید: در هر سه اپیزود کاراکترها شرط بندی می کردند که وارد یک خانه یا مکان نامعلوم شند که البته بعدا این ایده گسترش پیدا کرد و تغییر یافت.

به عنوان فیلمنامه نویس دروغ تحویل مخاطب ندادم

یکی از نکات سوال برانگیز “رخ دیوانه” پایان بندی آن است که بسیاری از مخاطبان آن را درک نکرده و درباره آن سوال دارند. گوهری نیز گویا از این پایان بندی که داوودی بر فیلمنامه او قرار داده چندان راضی نیست. وی بیان می دارد: این طور نبود که به عنوان فیلمنامه نویس دروغ تحویل مخاطب بدهم اما در تیتراژ آقای داوودی چند دیالوگ را به دیالوگهای “پیروز” اضافه کردند که من هم در جریان نبودم و اینها تنها دیالوگهایی بودند که به فیلم اضافه شدند.

آخرین دیالوگ این بود “…و دروغهای من” اما داوودی چند دیالوگ دیگر اضافه کرد

به گزارش سینماژورنال گوهری در تشریح کامل این وضعیت اظهار می دارد: در فیلمنامه، آخرین دیالوگ “پیروز” همزمان با مرگش و زمین خوردن این است: “…و دروغهای من” که منظور دروغهایی است که در طول فیلم به شخصیتای دیگر میگوید اما آقای داوودی بعد از این دیالوگ چند دیالوگ دیگر همزمان با تیتراژ و تصاویری از پیروز و صفحات فیسبوک اضافه کرده که مضمونش این است که فردا این دروغها روی پیجها میرود و لایک میخورد.

این دروغ، مخرب است

این نویسنده می افزاید: بدیهی است که برخی تماشاگران چنین برداشت کنند که با این تیتراژ و دیالوگها، سکانس آخر و مرگ “پیروز” هم دروغ بوده است. این دروغ، مخرب است چون دروغیست که پیروز به مخاطب گفته است.

به داوودی گفتم این دیالوگها را حذف کند اما حذف نکرد!

گوهری درباره پیشنهادش به داوودی برای تغییر این پایان بندی اظهار می دارد: بعد از جشنواره به آقای داوودی گفتم که بهتر است این دیالوگها و تصاویر پیروز بعد از مرگش را حذف کند اما ظاهرا حذف نشده و هنوز در فیلم وجود دارد. اگر بخواهم نگاه انتقادی به فیلم داشته باشم ایرادش را همین می دانم.




ابوالحسن داوودی: ریشه بحران در سینما را باید در رفتار تهیه‌کنندگان جستجو کرد

سینماژورنال: دیدار اخیر شورای‌عالی تهیه‌کنندگان با رئیس سازمان سینمایی به تفاهمی برای تشکیل “کمیته بحران سینمای ایران” منجر شده است

به گزارش سینماژورنال اصلی ترین اموری که این کمیته بایستی درباره آن تصمیم گیری کند سرقتهای فرهنگی چه در بازار زیرزمینی و چه در شبکه های ماهواره ای، وضعیت سینماهایی که در اختیار حوزه هنری قرار گرفته اند و ارتباط سینمای ایران با ارگانها و نهادهای مختلف دولتی است.

بحران موجود در ذات تهیه کنندگان نهفته است

ابوالحسن داوودی کارگردان سینما اما از زاویه ای دیگر به این تفاهم نامه برای حل بحران می نگرد. او با بیان اینکه بخشی از بحران ریشه دارد در رفتار سینماگران به “شرق” می گوید: بحران موجود، در ذات رفتار خود تهیه‌کننده‌ها و برخی دفاتر پخش سینمایی نهفته است. بسیار اتفاق افتاده که سرمایه‌های کلان برای سینمای ایران فراهم شده است منتها در اکثر موارد بعضی از تهیه‌کننده‌ها و دفاتر پخش عملا با اطلاعات نادرستی که به سرمایه‌گذار ارائه داده‌اند و با عدم رعایت امانت داری در صرف سرمایه، اعتماد آنها را برای ادامه سرمایه‌گذاری خدشه‌دار کرده‌اند.

ریشه بحران را باید در رفتار تهیه کنندگان جستجو کرد

وی در توصیف ریشه های بحرانی بودن وضعیت سینما بیان می دارد: ریشه بحران را نباید صرفا با فرافکنی در رفتارهای بخش دولتی جست‌وجو کرد، بلکه باید در رفتار خود تهیه‌کنندگان جست‌وجو کرد. بسیار دیده‌ایم که اتفاقا در بخش خصوصی سینما، سرمایه‌گذاری‌های کلان صورت می‌گیرد اما در همان تولید اول، سرمایه‌گذار با فضایی روبه‌رو می‌شود که دیگر به کلی از سینما گریزان می‌شود.

تصحیح رفتار حرفه ای درباره آنها که مسئولیت صنفی دارند

به گزارش سینماژورنال داوودی راه‌حل برون‌رفت از بحران را این‌گونه مطرح می‌کند: اگر هریک از ما مسئولیت حرفه‌ای‌مان را بهتر بشناسیم و فکر کنیم این فقط دیگی نیست که باید برای ما بجوشد و اگر برای ما نجوشید، مصداق همان مَثل معروف باشد، آن وقت است که امنیت سرمایه‌گذاری به سینما بازمی‌گردد. تصحیح رفتار حرفه‌ای در تک‌تک افراد، به‌خصوص افرادی که مسئولیت صنفی هم دارند، بیش از همه می‌تواند به رفع این بحران کمک کند.




رایت ویدیویی “خانه دختر” ۷۰۰ میلیون/”ایران برگر” ۵۵۰ میلیون

سینماژورنال: بسیاری از شرکتهای پخش شبکه خانگی همزمان با برگزاری جشنواره سی و سوم فیلم فجر و براساس واکنشهایی که از مخاطبان جشنواره نسبت به فیملها گرفته بودند اقدام به رایزنی و انعقاد قراردادهای اولیه برای خرید رایت ویدیویی فیلها کردند.

به گزارش سینماژورنال البته که همواره نیز آگاهی از قیمت رایت ویدیویی فیلمها برای مخاطبان جذابیت داشته است.

شهاب کاظمی مدیر تامین و طرح محتوای موسسه گلرنگ اخیرا در گفتگویی ارقام تقریبی رایت برخی آثار جشنواره سی و سوم را بیان کرده است.

رایت فیلمهای سینمایی 200 میلیون به بالاست

این چهره فعال شبکه خانگی که با “هفت صبح” گفتگو میکرده با اشاره به رقم کلی رایت فیلمهای سینمایی می گوید: الان حق رایت فیلمهای سینمایی 200 میلیون تومان به بالاست.

“ایران برگر” 550 میلیون فروخته شد/”خانه دختر” 700 میلیون

وی می افزاید: رایت فیلم “ایران برگر” موقع تدوین 550 میلیون تومان فروخته شد. قیمت رایت “خانه دختر” و “رخ دیوانه” نیز 700 میلیون تومان برآورد می شود.

شهاب کاظمی ادامه می دهد: قیمت رایت ویدیویی “استراحت مطلق” هم حدود 500 میلیون است.

به گزارش سینماژورنال البته که ارقامی که مدیر تامین محتوای گلرنگ درباره فیلمهای “خانه دحتر” و “رخ دیوانه” بیان کرده صرفا برآورد است و نه رقم واقعی فروش رایت.

آیا حق رایت فیلم دوم از فیلم اول بیشتر است؟

البته که رقم رایت 700 میلیونی “خانه دختر” به واسطه حاشیه هایی که برایش ایجاد شده بود آن قدرها غیرمتعارف نیست اما اینکه قیمت رایت “رخ دیوانه” که در جدول فروش اکران نوروزی جایگاه دوم را به خود اختصاص داده بالاتر از صدرنشین اکران نوروزی یعنی “ایران برگر” باشد کمی عجیب است.




نادیده گرفتن حقوق حیوانات در مورد سگی که در “رخ دیوانه” ایفای نقش کرده؟!/صاحب سگ: نه تنها دستمزدی نگرفتیم که در تیتراژ هم نامی از ما برده نشد/ابوالحسن داوودی: قرار نبود چیزی پرداخت شود یا نامشان در تیتراژ بیاید

سینماژورنال/حامد مظفری: “رخ دیوانه” تازه ترین ساخته ابوالحسن داوودی دومین پرفروش اکران نوروزی است.

 به گزارش سینماژورنال این درام ماجرایی داستانی درباره رکب زدن چند جوان به یکدیگر را در شرایطی بیان می کند که بناست این رکب زدنها بهانه ای باشد برای ترغیب مخاطب به تماشای ادامه داستان.

 “رخ دیوانه” از جمله آثار سینمای ایران است که در کنار استفاده از اکتهای بازیگران و گره های دراماتیک برای ایجاد تعلیق از رفتارهای یک سگ تربیت شده نیز برای پیشبرد درام و بالا بردن درصد جذابیت استفاده کرده است.

 در سکانسی از فیلم سگی را می بینیم که حساسیت بالایی نسبت به صدای صاحبش دارد و همین حساسیت است که به نوبه خود نمایی جالب و البته تا حدی دلهره آور خلق می کند.

 سگ روسی 4 ساله

شاید جالب باشد که بدانید این سگ “کیلر” نام دارد؛ سگی روسی از نژاد “پیتبول” که 4 سال سن دارد و از ماه دوم زندگیش توسط جوانی به نام علیرضا رجبی نگهداری می شود.

 رجبی به واسطه آشنایی با فراز داوودی فرزند پسر کارگردان “رخ دیوانه” سگش را در اختیار پروژه قرار داد و چنان که خود می گوید بی هیچ چشمداشت مالی این کار را کرد اما گویا نه نام خودش و نه نام سگش حتی در تیتراژ پایانی هم ذکر نشده است!

 از طریق مربی سگ فرزند کارگردان به پروژه معرفی شدم

علیرضا رجبی درباره چگونگی حضور سگش در “رخ دیوانه” به سینماژورنال می گوید: سگ من یک مربی داشت به نام مرتضی کی‌منش. فرزند کارگردان “رخ دیوانه” هم سگی داشت که پیش این مربی تربیت شده بود. من از طریق کی‌منش به فرزند داوودی معرفی شدم و ایشان هم از من خواست سگم را در اختیار پروژه قرار دهم.

 من چشمداشت مالی نداشتم اما اخلاق حرفه ای حکم میکرد نام ام در تیتراژ بیاید

وی ادامه می دهد: البته من هم بی کمترین چشمداشت مالی یا حتی انعقاد قرارداد سگم را در اختیار پروژه گذاشتم و البته که خودم هم کنار سگم حضور داشتم تا نماهای مربوط به حضور سگ به درستی فیلمبرداری شود اما اخلاق حرفه ای حکم می کرد حداقل نام من در تیتراژ بیاید.

علیرضا رجبی
علیرضا رجبی در کنار “کیلر”

 یک بار با فرزند داوودی تماس گرفتم اما جواب نداد!

رحبی می افزاید: در کمترین حالت باید به هنگام اکران با من تماس می گرفتند و ازم تشکر می کردند ولی نه تنها بلحاظ مادی یک ریال به من نداند بلک نام من یا “کیلر” را در تیتراژ نیاوردند و حتی یک تماس ساده برای تشکر نگرفتند. شاید باورتان نشود اما بعد از تولید فیلم یک بار با فراز داوودی تماس گرفتم تا در این باره گلایه کنم ولی جوابم را نداد.

18 تا 20 ساعت با سگم در کنار پروژه بودم

رجبی با اشاره به اینکه حدودا یک شبانه روز درگیر این پروژه بوده به سینماژورنال می گوید: فکر می کنم نزدیک به 18 تا 20 ساعت به همراه “کیلر” کنار پروژه بودم و برای گرفتن طبیعی ترین نما ساعتها با “کیلر” کار کردم. شما اگر به نمایی که بازیگر اصلی کار امیر جدیدی وارد میشود و از جلوی سگ رد می شود دقت کنید و فقط نگاه سگ را که باید او را دنبال کند ببینید متوجه میشوید که چقدر نگاه این حیوان، درست و دقیق درآمده است.

 سختترین نما با حضور “کیلر”

وی تاکید می کند: گرفتن این نما واقعا سخت بود و علیرغم تربیت شده بودن “کیلر” اما باز هم چند ساعتی با او کار کردم و به نظرم سختترین نما بود.

 رجبی می افزاید: البته من کارم این نیست و سگم را هم برای این تربیت کرده ام که به هنگام اتفاقات غیرمنتظره مثلا زلزله یا گروگان گیری و حتی زنده یابی به کمکم بیاید ولی چون فکر می کردم کمک من می تواند به بالا رفتن وجه واقع گرایانه “رخ دیوانه” کمک کند پذیرفتم.

علیرضا رجبی
از راست: فراز داوودی(فرزند کارگردان)، علیرضا رجبی و امیر جدیدی

 تشخیص صدای تلفن از جانب سگ محل تردید است

یکی از نکاتی که درباره حضور سگ در “رخ دیوانه” وجود داشت این بود که در فیلم این طور متبادر می شد که این سگ نسبت به صدایی که از پشت تلفن شنیده میشود حساس است و به بیان بهتر قادر به تشخیص صداهای غیرمستقیم است.

وقتی از علیرضا رجبی درباره این نکته می پرسیم به سینماژورنال اظهار می دارد: “کیلر” سگی است که همه صداها را تشخیص میدهد و افعالی مانند نشستن، برخاستن، سرجایش نشستن را با شنیدن صدای من اجرایی میکند اما درباره اینکه صدایم را از پشت موبایل تشخیص دهد چنین چیزی را من امتحان نکرده ام.

 وی ادامه میدهد: من درباره سگ خودم تابحال این مساله را امتحان نکرده ام که ببینم صدایم را از پشت تلفن تشخیص میدهد یا نه ولی فکر نمیکنم چنین مساله ای صحت داشته باشد. البته در این باره کسی از من چیزی نپرسید و من هم در جریان این مساله نبود که بناست در فیلم چطور کیفیت حواس سگ به نمایش درآید.

 فقط می گویم رنجیده خاطرم

علیرضا رجبی در انتهای گفتگویش با سینماژورنال بار دیگر با تاکید بر اینکه به اندازه کافی درآمد دارد که نیازمند کسب پول از سینما نباشد بیان داشت: رفتارهای آدمیانی که کار هنری می کنند نمادی می شود از کل جامعه هنری. من همه حرفم این است که به عنوان یک جوان که همواره نسبت به سینمای ایران تعلق خاطر داشته ام از رفتار تیم تولید “رخ دیوانه” رنجیده ام.

 ابوالحسن داوودی: ایشان با پای خودشان آمد و قرار نبود چیزی بهشان پرداخت شود یا اسمشان در تیتراژ بیاید

برای درمیان گذاشتن دلخوری علیرضا رجبی به سراغ ابوالحسن داوودی کارگردان “رخ دیوانه” می رویم و از او درباره حضور “کیلر” و صاحبش در “رخ دیوانه” و چرایی عدم ذکر نام رجبی در تیتراژ پرسیدیم.

 داوودی که انگار از شنیدن شرح این دلخوری ناراحت شده به سینماژورنال می گوید: این ماجرا صحت ندارد. اصلا بنا نبود اسم ایشان را در تیتراژ بزنیم.

ابوالحسن داوودی
ابوالحسن داوودی

 وی ادامه می دهد: ایشان با همین شرایطی که طی شد به ما قول همکاری داد و قرار نبود چیزی بهشان پرداخت شود یا اسمشان در تیتراژ بیاید.

 کارگردان آثاری چون “تقاطع” و “نان عشق موتور هزار” درباره اینکه آیا در قراردادی که با ایشان بسته شده ذکر شده بود که نباید اسمشان در تیتراژ بیاید بیان می دارد: ایشان با پای خودشان آمدند و ابراز علاقه کردند و هیچ قراردادی هم مبنی بر پرداخت دستمزد یا ذکر اسم در تیتراژ با ما نداشتند.

ای کاش با یک اقدام بهتر، اهمیتی که هنرمندان به حقوق حیوانات میدهند تثبیت می شد!

به گزارش سینماژورنال این روزها که خبری درباره پدیده سگ کشی مسئولان شهری یک استان توسط سرنگ در کانون توجه مخاطبان قرار دارد استفاده از تیتری با حضور عبارت “نادیده گرفتن حقوق حیوانات” همان قدر که می تواند طنازانه باشد تامل برانگیز هم هست.

در جامعه هنری ما کم نیستند چهره هایی که علاقه به نگهداری حیوانات خانگی دارند و هرازگاه نیز در صفحات مجازی خود از این حیوانات پرده برداری می کنند.

از آن سو بارها هم شده که هنرمندان ما در کمپینهای حمایت از حقوق حیوانات فعالیت کرده اند.

در چنین اوضاع و احوالی قطعا ذکر نام صاحب سگی که در یک فیلم نقش آفرینی کرده می توانست کمکی کند به تثبیت اهمیتی که هنرمندان ما به حقوق حیوانات نشان می دهند.




به فروش اکران نوروزی اعتماد کنیم یا آرای مردمی(!) خانه سینما؟

سینماژورنال/اشرف‌السادات موسوی: اتفاقی که یکی دو سال است در شمارش آرای مردمی جشنواره فجر رخ می دهد اختلافی است که میان این آمار با آمار استقبال از آثار وجود دارد.

به گزارش سینماژورنال در جشنواره سی و دوم یکی از پرمخاطب ترین فیلمهای جشنواره یعنی “عصبانی نیستم” به دلایل آنچه دوری از حواشی قلمداد شد در فهرست آرای مردمی لحاظ نشد و در جشنواره سی و سوم نیز این اتفاق به گونه ای دیگر افتاد.

در این جشنواره یکی دو فیلم مانند “ایران برگر” و “خانه دختر” که اتفاقا دست اندرکاران جشنواره مرتب درباره سانسهای فوق العاده آنها خبررسانی میکردند جایی در میان سه فیلم برتر آرای مردمی منتج از خانه سینما نداشتند و همین پاره ای شک و شبهه ها را ایجاد کرد.

بخصوص که در این جشنواره دو فیلم از سه فیلم برگزیده آرای مردمی متعلق به یک تهیه کننده خاص بود!

“رخ دیوانه” صدرنشین بود و “ایران برگر” اصلا در فهرست نبود

به گزارش سینماژورنال در جشنواره سی و سوم این “رخ دیوانه” بود که عنوان فیلم مردمی جشنواره را از آن خود کرد و به دنبال آن نیز “عصر یخبندان” و “کوچه بی نام” قرار گرفتند با این حال هیچ نامی از “ایران برگر” در این فهرست نبود.

حالا اگر آمار فروش نوروزی و اختلاف نیم میلیاردی که میان رقم فروش “ایران برگر” و “رخ دیوانه” وجود دارد را ملاحظه کنیم شک و شبهه هایمان درباره آرای مردمی خانه سینما بیشتر می شود.

اختلاف فروش نیم میلیاردی با وجود مشکلات ابتدایی در پخش تیزر

“ایران برگر” تا اینجای کار رقم فروش 2 میلیارد تومان را رد کرده است و در همین بازه زمانی “رخ دیوانه” فروشی یک میلیارد و نیمی داشته است.

اختلاف فروش 500 میلیونی این دو فیلم در شرایطی رخ داده که “رخ دیوانه” تقریبا از همان ابتدای اکران تیزرهای تلویزیونی فراوانی داشته است اما “ایران برگر” تمام یک هفته اول نوروز را بدون تیزر روی پرده بود.

این تناقض را توجیه کنید

حالا این اختلاف فروش را بگذارید کنار آرای مردمی(!) خانه سینما در جشنواره سی و سوم که در آن “رخ دیوانه” فیلم اول است و نام “ایران برگر” حتی در میان پنج فیلم اول هم دیده نمیشود.

این تناقض چطور می تواند توجیه شود جز آن که در انتخاب فیلم مردمی جشنواره پارامترهایی جز استقبال مخاطبان هم لحاظ می‌شود؟!




ابوالحسن داوودی شائبه افت مخاطبان اکران نوروزی را منسوب دانست به طرفداران “معراجیها”!!!

سینماژورنال: ابوالحسن داوودی کارگردانی که با “رخ دیوانه” ردیف دوم باکس آفیس نوروزی را به خود اختصاص داده افت مخاطب در اکران نوروزی امسال را رد کرد.

 به گزارش سینماژورنال داوودی که از زمان جشنواره به این سو مرتب سعی کرده با اظهارنظرات صریح و بعضا عجیب خود نگاهها را به سمت فیلمش جلب کند در تازه ترین مورد هم طرح شائبه در افت مخاطبان نوروزی را به آنهایی نسبت داد که سال قبل در اکران نوروزی فیلم داشتند و امسال نه.

 این فضا تبعات اظهارنظر گروهی است که سال گذشته “معراجیها” را داشتند

این کارگردان افت مخاطبان سینما را در اکران نوروزی کاملا رد می‌کند، آن را محصول ذهن افرادی می‌داند که به عمد چنین فضایی را به‌وجود آورده‌اند و به “شرق” می گوید: شاید این فضا تبعات اظهارنظر گروهی است که سال گذشته فیلم داشتند و با حمایت‌هایی فیلم‌هایشان فروش بسیار خوبی هم داشت؛ مثل فیلم «معراجی‌ها» که اکرانش از هفته‌ها پیش از نوروز آغاز شد و سینماهای بسیاری را نیز در اختیار داشت.

امسال تبلیغات تلویزیونی محدودتر شده بود

داوودی که فیلمش جزو یکی از آثاری بود که تقریبا از همان ابتدای اکران تیزرهایش روی آنتن سیما رفت ادامه می‌دهد: سال گذشته فیلم‌های نوروزی تبلیغات بسیار خوبی داشتند. در حالی که امسال مجموع فیلم‌های اکران نوروزی تبلیغات تلویزیونی بسیار اندکی داشتند. آنقدر که ما اعلام کردیم اگر قرار است این تبلیغات آنقدر محدود باشد اصلا بهتر است تبلیغی از تلویزیون پخش نشود.

سال گذشته بیشتر فیلمها بلیت نیم بها فروختند
به گزارش سینماژورنال این کارگردان سینما معتقد است فیلم‌های امسال ارتباط بهتری با مخاطب برقرار کرده‌اند: فیلم‌های امسال پتانسیل جذب مخاطب بیشتری نسبت به سال گذشته دارند. کما اینکه سال گذشته بسیاری از ارگان‌ها و سازمان‌ها فیلم‌هایشان را با بلیت نیم‌بها یا مجانی می‌فروختند در حالی که این اتفاق را امسال نمی‌بینید.




مسعود فراستی: جشنواره سی و سوم یک ديوانه‌خانه بود!/مطلب من باعث شد “عصر یخبندان” فیلم اول جشنواره نباشد!/”رخ دیوانه” يك جاهايي فيلمفارسي است/روح‌ا.. حجازی هیچ کدام از آدمهای “مرگ ماهی” را نمی‌شناسد/ فيلم دوم امیر ثقفی از نخستين فيلمش بد‌تر بود؛ به فیلم سومش هم امیدی نیست/فیلم تازه کمال تبریزی، كابوس است و نه طعم خوش ‌خيال!!!/به “من دیگو مارادونا نیستم” از ٢٠ نمره يك و نيم مي‌دهم!!!/ شخصيت اطلاعاتي “روباه” كيلومترها عقبتر از اطلاعاتی “قلاده‌هاي طلا” است/”هنر و تجربه” فيلمساز را متوهم مي‌كند/پول دولتی باعث شد بزرگ‌نیا فیلم بد “راه آبی ابریشم” را بسازد/وزارت ارشاد كنوني، هم در باز كردن فضا و هم در بستن فضا عقب‌تر از گذشته حركت مي‌كند

سینماژورنال: نه فقط شنیدن که همواره خواندن نظرات و گفته های مسعود فراستی مخاطب را با حجم بالایی از علامتهای سوال و تعجب روبرو می کند.

به گزارش سینماژورنال این منتقد سرشناس که همزمان با جشنواره هم اغلب آثار آن را نواخته بود در تازه ترین گفتگویش نیز نزدیک به 99 درصد آثار جشنواره از اثر مردمی تا اثر هیات داوران را زیر سوال برده است.

مسعود فراستی که در گفتگو با حسین لامعی و بهنام شریفی در “اعتماد” شرکت جسته کوشیده به مانند همیشه بی تعارف درباره ارزیابیش از جشنواره سی و سوم و البته تاثیرپذیری کیفی این جشنواره از اوضاع نامساعد سینمای ایران حرف بزند و از همین حیث گفتگویش پر شده از جملات و عباراتی که علامتهای تعجب و سوال را پیش رویمان می گذارد.هنر

سینماژورنال متن کامل این گفتگو را ارائه میکند.

براي شروع بياييم از جشنواره سي و سوم شروع كنيم. فيلم‌ها را ديديد؟

بله ديدم و به نظرم اين بد‌ترين جشنواره فجر حداقل در ٢٠ سال اخير است. چرا؟ چون فيلم‌ها تصوير ناجوري از ما ارايه مي‌دهند. تصويري فاسد، بزهكار، عصبي، خل و بي‌ترمز. اگر كسي ما را نشناسد و اين فيلم‌ها را ببيند چه نظري راجع به ما پيدا خواهد كرد؟

   اين تصوير را خلاف واقع مي‌دانيد؟

اين تصوير تصوير نامردانه‌اي از جامعه ايران است. اخلاقي حرف نمي‌زنم. اتفاقا از منظر زيبايي‌شناسانه مي‌گويم. اين تصوير دور و بر فيلمسازهاست نه تصوير دور و بر ما. نمي‌گويم اين مسائل در جامعه وجود ندارد ولي اين تعميم دادن (به غير از يك فيلم كه بعدا اسمش را مي‌گويم)، يا پرت و پلا، انتلكت، ادايي، بي‌معني يا مريض، بزهكار، خشن،
خل و چل، يا تحت تاثير آن ور آب‌هاست.

   بياييد  مصداقي  بحث كنيم.

نمونه‌اش فيلم بسيار بد «عصر يخبندان». فيلم كيايي ظاهرا نقد اجتماعي مي‌كند ولي تصويري كه ارايه مي‌دهد اتفاقا در راستاي تثبيت وضع موجود است. وقتي همه آدم بدهاي فيلم به قول خود كارگردان و خود فيلم محصول اجتماعند و هيچ تقصيري ندارند، تصويرش مي‌شود سازش با وضع موجود. وقتي آدم خوب‌هايش آنقدر منفعل، مفلوك، بي‌خطر و بي‌اثرند باز هم به تثبيت وضع موجود مي‌رسيم. فيلم انتقاد مي‌كند ولي جوري كه نه سيخ بسوزد و نه كباب.
نه انتقاد شونده ناراضي باشد و نه به كسي بر بخورد.

 اين وسط البته كاراكتر محسن كيايي را داريم.

آن شخصيت هم خرده بزهكاري است كه قاتل مي‌شود. اين شخصيت هم از نظر فيلمساز تابع و مولود شرايط است. اين تصوير مخدوش و سازشكاري از مردم است. فيلم ظاهري راديكال و مخدوش و بيمار، اما باطني پوك و سازشكار دارد. اين فيلم به نظرم الگوي اين جشنواره است. فيلم مطلوب آقايان است. نمي‌خواهم از خودم تعريف كنم، اما مطلب من باعث شد كه اين فيلم نه فيلم اول جشنواره و نه فيلم اول تماشاگران شود.

 يعني مي‌گوييد پشت فيلم كيايي جريان خاصي ايستاده است؟

نه. اما چند تا فاكتور او را به اينجا رساند: اول مميزي. كيايي فيلمساز معصوم و صاحب قريحه و با استعدادي بود كه در اثر سانسورهاي شديد و بي‌در و پيكر، تبديل به چنين آدمي شد. وقتي قصه فيلم «خط ويژه» را برايم تعريف كرد خيلي خوشم آمد اما ساخته كه شد گفتم اين فيلم چه ربطي به آن داستان دارد؟ داستان تند و درست فيلم تبديل به يك فيلم خنثي بد تلويزيوني شد. مسلما به دليل سانسور چنين اتفاقي افتاد.

  يعني معتقديد كه مميزي فيلمسازان را بي‌خاصيت و متوسط مي‌كند؟

ببينيد، حرف من اصلا به اين معني نيست كه مميزي نبايد باشد. مميزي بايد روي دو چيز استوار باشد. يك: توهين به آرمان‌هاي انقلابي مردم نشود. دو: عليه منافع ملي نباشد. متاسفانه خيلي از فيلمسازان ما اصلا نمي‌دانند منافع ملي چيست. امريكايي‌ها اين مساله را خوب بلدند و مي‌فهمند. آنها حتي اگر به رييس‌جمهورشان هم انتقاد كنند، به پرچم‌شان توهين نمي‌كنند. پرچم خط قرمزشان است. ما تا بقال سركوچه بيشتر نمي‌توانيم انتقاد كنيم. چرا؟ پس خط قرمزمان كجاست؟ نداريم و چون نداريم مدام خودسانسوري مي‌كنيم و مي‌آييم پايين و چون مي‌آييم پايين در واقع انتقادي هم نمي‌كنيم. وقتي هم مي‌خواهيم انتقاد كنيم نتيجه‌اش مي‌شود فيلمي مثل «عصر يخبندان» كه كاملا به نفع جبهه مقابلش است. شما شمايل شخصيت منفي فيلم كيايي را ببينيد: وقتي سردسته دزد‌ها و رييس كل باند مواد مخدر فيلم اين شكلي است و شكل معلم‌ها مي‌ماند نتيجه بهتر از اين نمي‌شود!

 شايد فيلمساز قصد آشنايي‌زدايي از اين جنس كاراكتر‌ها را داشته باشد.

آشنايي زدايي از چي؟ اين كاراكتر را با عينك و آرام و متين نشان مي‌دهد. اين آشنايي‌زدايي است؟

 فيلمساز حواسش نيست كه چه مي‌كند؟

نه، اتفاقا او حواسش نيست كه چه مي‌كند. مساله‌اش اين است كه فيلم بسازد، قيافه بگيرد و پول دربياورد. حاصلش مي‌شود يك فيلم خنثي بي‌خطر ظاهرا راديكال. هرچند كارگرداني «عصر يخبندان» نسبت به خط ويژه كمي رو به جلو است ولي همه آن آشفتگي‌هاي فيلم قبلي را با خودش دارد. صحنه‌‌اي كه دوربين بالا مي‌رود و توهم مهتاب كرامتي را مي‌بينيم هيچ ربطي به فيلم ندارد و كارگردان مي‌خواهد بگويد كه مثلا سينما ياد گرفته است.

 آقاي فراستي، مشكل شما با بعضي فيلم‌ها چقدر به ايدئولوژي سياسي‌تان برمي‌گردد؟ در فضاي نقد شما به عنوان چهره‌اي شناخته شده‌ايد كه با نگاه ايدئولوژيك به فيلم‌ها نگاه مي‌كنيد. حرف‌هاي‌تان مي‌تواند گستره بسيار وسيعي داشته باشد. اما اگر بخواهيم ريز بشويم و مثلا همين «عصر يخبندان» را بشكافيم، آن‌وقت اين سوال پيش مي‌آيد كه دليل پيدايش چنين تلقي‌هايي نسبت به اين فيلم چيست؟

در نقدم كاملا توضيح داده‌ام. اتفاقا اين فيلم ايدئولوژيك است نه حرف‌هاي من! فيلمساز چه بخواهد و چه نخواهد، «شرايط» را عامل اصلي تمامي رويداد‌ها معرفي مي‌كند. آدم‌ها به نظر فيلمساز گرفتار اين شرايطند. نمايي در فيلم وجود دارد كه كرامتي كه معتاد است و خيانتكار، در حال مصرف مواد است. دوربين بالا مي‌رود و به پايين بازمي‌گردد و همراه با موسيقي، اين شخصيت تطهير مي‌شود. اين صحنه‌ها ايدئولوژيكند نه حرف‌هاي من. من كه مي‌گويم اين نگاه غلط است. ممكن است آدم‌ها از جامعه تاثير بگيرند، اما تاثيري هم بر جامعه مي‌گذارند.

 معتقديد كه هنرمند بايد جدا از نشان دادن مشكلات در فيلمش راه‌حل هم ارايه بدهد؟

ابدا. راه‌حل را مصلح اجتماعي و سياستمدار ارايه مي‌دهد. هنرمند بايد مساله را مطرح كند. مساله‌اي كه مساله خودش است. نياز به گنده‌گويي و ژست گرفتن هم نيست. اگر بخواهيم همه مشكلات را مطرح كنيم و ژست بگيريم، حاصلش چنين فيلم‌هايي مي‌شود. تنها به مسائل نوك مي‌زنيم. وقتي «مساله» و «درگيري شخصي» نباشد، نه هنري به وجود مي‌آيد و نه نقدي. اين فيلم‌ها با ظاهر انتقادي‌شان نتيجه‌گيري درستي ندارند. آقايان فيلم سفارشي مي‌سازند و ژست اپوزيسيون مي‌گيرند. از دولت پول مي‌گيرند و تظاهر مي‌كنند كه دغدغه فروش دارند. اين سينما كه هيچ چيزش بنا بر قاعده نيست. دليل انقطاع مردم از سينما هم همين است.

   به خاطردولتي بودن سينما؟

قطعا. انقطاع به خاطر اين است كه سينماي دولتي وجود دارد. وقتي رييس انجمن منتقدان بودم به فيلم خوب «كشتي آنجليكا» جايزه داديم. چه اتفاقي مي‌افتد كه فيلمساز محترمي چون محمد بزرگ‌نيا كه كشتي آنجليكا را ساخته فيلم بد «راه آبي ابريشم» را مي‌سازد؟ پول دولتي. اگر او فيلمسازي‌اش را با سرمايه‌اي غيردولتي ادامه داده بود، هم جايگاه بهتري و هم مخاطبان بيشتري پيدا مي‌كرد. اين انقطاع حاصل پول دولتي، تصويب دولتي و مميزي كامل دولتي است. اين شرايط فيلمساز را وادار مي‌كند كه به مخاطب فكر نكند، فقط به كسي كه تصويب مي‌كند و بودجه‌اش را تامين مي‌سازد، نگاه كند. اين سير غلط آنقدر ادامه يافته كه به فاجعه كنوني رسيده‌ايم. الان ديگر فروش فيلم‌ها سر سوزني اهميتي ندارد. كوروساوا سر شكست اقتصادي يكي از فيلم‌هايش خودكشي كرده است. فيلم در همه جاي دنيا دغدغه فروش دارد جز كشور ما.

  در ميزگردي در دهه ٧٠ شما گفته بوديد اگر دولت هم پاي خودش را از سينما بيرون بكشد از اين فيلمسازان بي‌استعداد چيزي درنمي‌آيد. آيا الان هم آن نظر را داريد؟ فرض كنيد الان سينماي ما خصوصي شود، از فيلمسازان كنوني كه اكثرا معمولي و ضعيف هستند، آثار درخشاني خواهيم ديد؟

بايد سر اين رويداد‌ها مفصلا صحبت كرد. اصل كلام اينكه شرايط فعلي، محصول سينماي دولتي است و محصول تهي شدن فيلمسازان از خود و پيرامون‌شان. كدام يك مقصرند؟ دولت يا فيلمساز؟ قطعا هر دو. يك فيلمساز خوب تابع اوضاع نمي‌شود. دولتي نمي‌شود، باج نمي‌دهد و بي‌اثر نمي‌شود.

    اما اينجا برعكس است.

چون فيلمساز‌ها رفاه مي‌خواهند. هيچ ايرادي هم ندارد ولي اگر قرار است به جاي هنرمند بودن برج‌ساز شويم، بهتر است سر خيابان دلار بفروشيم يا همان برج‌مان را بسازيم. در اين صورت تكليف مشخص است. آن آدم «برج‌ساز» است نه «فيلمساز». فيلمساز و برج‌ساز با هم جمع نمي‌شوند. من ترجيح مي‌دهم كه زندگي در حاشيه‌اي داشته باشم و به جاي آن صدايم بلند باشد. خسارتش را هم مي‌پردازم. اصلا بدون خسارت كه چيزي به دست نمي‌آيد. مي‌خواهي آدم اهل هنر و اهل مردم باشي؟ خسارت دارد رييس. خسارتش را بپرداز، به اندازه‌اي كه مي‌‌پردازي، مي‌گيري. اما اگر فقط يك ذره بخواهي بپردازي و چند برابر دريافت كني نمي‌شود. دوستان فيلمساز مي‌خواهند هم خسارت نپردازند، هم برج‌ساز باشند و هم مردمي باشند و هم اپوزيسيون.

 بالاخره نگفتيد الان اگر سايه دولت را از سر سينما‌برداريم به كجا مي‌رويم؟

سوال آساني نيست. اگر دولت را از اوضاع حذف كنيم و به سمت خصوصي شدن برويم، معلوم است كه فردايش بهشت به وجود نمي‌آيد اما مسلما بد‌تر از اوضاع فعلي هم نمي‌شود. حتما دچار يك ركود خواهيم شد. ولي تنها راه‌حل همين است.

 در اين ميان كار دولت در قبال هنر چه مي‌شود؟

زير ساخت‌ها را مهيا مي‌كند. نه فقط براي تهران لعنتي پرهياهوي پر از ترافيك و شمال شهرش. براي شهرستان‌ها و بچه‌هاي با استعداد شهرستان. به آنها معلم و كتاب و دوربين بدهد. استوديو بسازد. مميزي را هم اگر بخواهند مي‌توانند حفظ كنند. الان سينماي ايران زندگي طبيعي ندارد. زندگي غيرطبيعي نتيجه‌اش مي‌شود اين: يك
ديوانه خانه به تمام معنا. اين جشنواره كه ديديد بيش از همه‌چيز ديوانه خانه بود.

 خيلي وقت است راجع به خصوصي شدن سينماي ايران حرف مي‌زنيم. فكر مي‌كنيد مي‌شود به همين سادگي ساختار دولتي سينماي ايران را عوض كرد؟

مگر احمدي‌نژاد با همه اشتباه‌هايي كه داشت يك شبه يارانه دادن را رسمي نكرد؟ البته كار درستي هم نبود، چون زيرساخت درست نكرده بود. خب همين فردا دولت اعلام كند كه ديگر پول به سينماگران نمي‌دهم. اگر پول نداريد برويد فيلم ارزان بسازيد. اصلا نسازيد! چون راه‌حل سينماي ايران بيگ پروداكشن نيست. ما محتاج سينماي ارزان هستيم.

مسعود فراستی
مسعود فراستی

 وقتي سينماي ايران در تمام اين سال‌ها هيچ تلاشي نكرده است كه مثل همه سينماهاي دنيا به سمت صنعتي شدن حركت كند، چطور مي‌شود كه حالا اينقدر راحت و يك‌شبه خصوصي بشود؟

 اتفاقا در اين سال‌ها از طرف بعضي فيلمسازان اين تلاش صورت گرفته، منتها به خاطر اينكه براي اين تلاش آمادگي وجود نداشته، الان سينمايي به وجود آمده كه نه صنعت دارد و نه هنر و نه مخاطب. مخاطب فيلم‌هاي پرفروشي چون اخراجي‌ها و بقيه فيلم‌هاي پرفروش، نسبت به جمعيت ما خيلي‌خيلي كم هستند. نسبت به سينماي قبل از انقلاب هم كمتر هستند. پس يعني ما مخاطب نداريم. ما اصلا سينما به معناي جدي‌اش نداريم. سينمايي كه سر و شكل و بدنه داشته باشد. سينماي ما سرطاني جلو آمده و بعضي جا‌هايش رشد كرده و بعضي جا‌هايش ماقبل بلاهت است. يك رشد ناقص‌الخلقه و بي‌ثبات چون اين سينما زندگي طبيعي نداشته است. متولد نشده، راه نيفتاده و تاتي تاتي نكرده. مدرسه نرفته، دانشگاه نرفته تا بعد خود به مقام استادي برسد. سينماي ما پرتابي و به صورت جامپ كات است. ممكن است سالي يكي، دو فيلم داشته باشيم كه مسعود فراستي دوست داشته باشد و شايد نهايتا سه چهار تا. در ‌‌نهايت اختلاف ما سر دو تا فيلم است. يكي دو تا را من دوست دارم و چند تا را شما. اين شد سينما؟ سينمايي كه دخل و خرج نمي‌كند سينما نيست. كسي انگيزه ندارد كه برود دنبال تكنيك و فرم. انگار اين سينما از اساس محتاج است به پول دولتي و نفروختن!

 نگاه دولت جديدي كه سر كار آمده را نسبت به مقوله فرهنگ و هنر چگونه مي‌بينيد؟

در ادامه دولت‌هاي قبل است. فرقي با هم ندارند. با عرض معذرت در زمينه سينما كه عقب‌تر از دولت قبل هم هست. من قطعا دوره قبل را كه كلي به آن انتقاد دارم به اين دوره ترجيح مي‌دهم. وزارت ارشاد كنوني، هم در باز كردن فضا و هم در بستن فضا عقب‌تر از گذشته   حركت  مي‌كند.

 تا اينجاي كار كه همه‌اش منفي شد ولي اين را هم بگوييم كه در جشنواره امسال فيلم‌هاي خوش آب و رنگي ديديم. سينماي ايران تنوع بيشتري هم پيدا كرده است. البته مانند گذشته فيلم‌ها مشكلات اساسي فيلمنامه دارند، دچار چند پاياني هستند و اصلا خيلي از اين آثار مشخص نيست براي چه ساخته شده‌اند، اما در بخش‌هاي فني مثل فيلمبرداري و تدوين پيشرفت داشته‌ايم.

فيلمبرداري و تدوين و صدا به جلو رفته، اما قطعا فيلمنامه و كارگرداني و بازيگري عقب رفته است. نكات فني اگر جلو رفته به خاطر سالم بودن آن آدم‌ها و در جست‌وجوي علم بودن‌شان است. اما سينماي ايران جلو نرفته هيچ، در جا هم نزده، فرو رفته است. سياست وزارت ارشاد جديد حذف يكسري آدم و جايگزيني يكسري آدم ديگر است. هيچ استراتژي و سياستي در سينما     نمي‌بينيم.

 به فيلم «رخ ديوانه» برسيم كه جايزه‌ها را درو كرد. در بحث‌هاي جشنواره‌اي اين فيلم را كنار «عصر يخبندان» قرار مي‌دادند و اين دو فيلم را از آثار برجسته اين دوره مي‌دانستند. آيا اين دو فيلم ربطي به هم دارند؟

هيچ ربطي ندارند. در شلوغ پلوغي و نقد اجتماعي شايد كمي شباهت داشته باشند اما «رخ ديوانه» با اينكه فيلم خوبي نيست، خيلي بهتر از «عصر يخبندان» است. يك جاهايي فيلمفارسي است ولي فيلم توهين‌آميزي نيست. فيلم هدرشده‌اي است با يك پايان‌بندي بد. ضمن اينكه رفت و برگشت‌هاي مثلا مدرنش هم درست نيست.

 نظرتان درباره راوي فيلم چيست؟ آيا به نظر شما هم راوي به مخاطب دروغ مي‌گويد.

بله. راوي به مخاطب دروغ مي‌گويد اما اين از ناتواني تكنيكي است نه از تفكر ناسالم.

  نظرتان راجع به فيلم «ارغوان» اميد بنكدار  و كيوان عليمحمدي  چيست؟

اين دو جوان نسبت به فيلم قبلي‌شان جلو آمده‌اند. بالاخره فهميده‌اند كه سينما قصه مي‌خواهد. كلاژ كارت‌پستالي، سينما نيست. قصه مي‌گويند و يك جاهايي موفق نمي‌شوند و راديويي‌اش مي‌كنند، اما اينكه مي‌خواهند قصه بگويند خوب است. فيلم خيلي خيلي كوچكي است اما مي‌تواند شروع خوبي براي اين دو كارگردان باشد. اين دو پيش از اين اداي فرم را درمي‌آوردند. در ارغوان اداي فرم‌شان را كم كرده‌اند و همين نكته بدي نيست.

 فيلم «اعترافات ذهن خطرناك من» هومن سيدي را چطور ديديد؟ در فضاي نقد ما مرسوم شده كه يك وجه فيلم را پررنگ مي‌كنند و از بقيه ضعف‌ها و وجوه ديگر غافل مي‌مانند. چرا فيلمسازان ما فكر مي‌كنند يك ايده دوخطي براي ساختن يك فيلم بلند كافي است؟

مشكل اين است كه در چند سال اخير بعضي از اين فيلمسازهاي جوان ما فيلم جديد زياد ديده‌اند و به قول معروف دي‌وي‌دي بلعيده‌اند. منتقدش هم
همين‌طور است. افتخارش اين است كه روزي چند تا دي‌وي‌دي مي‌بلعد. اين بلعيدن‌ها زيبايي‌شناسي درست نمي‌كند. بلكه تك‌پلان‌هاي آماده‌اي براي دزدي درست مي‌كند. با دي‌وي‌دي بلعيدن نمي‌شود به سينما    رسيد.

 حتي اگر فيلمساز ادعا كند من فيلمي انتزاعي و فارغ از جامعه ساخته‌ام؟

خب بسازد. به شرط اينكه يك فيلم درست انتزاعي بسازد. انتزاع از آسمان نمي‌آيد. انتزاع از شرايط معيني حاصل مي‌شود. كپي فيلم «يادآوري» – كه به نظرم فيلم خوبي هم نيست -، اينجا جواب نمي‌دهد. هر چيزي محصول مكان و زمان معيني است. وگرنه خنده‌دار و مضحك مي‌شوي. همه‌چيز اين بچه‌هاي تازه‌پا، شده سينماي آن ور آب. سوژه از آن ور برمي‌داريم، پلان برمي‌داريم، رنگ و نور برمي‌داريم، قاب از آن ور برمي‌داريم. هيچ كدام را هم هضم نمي‌كنيم. اگر هم تعريفي مي‌شنويم تعريفي از‌‌ همان آدم‌هاي فيس‌بوكي است كه افتخارشان بلعيدن روزي هشت دي‌وي‌دي است. اما مردم و مخاطب عام هم خود فيلمساز و هم فيلمش را با هم پس مي‌زنند.

 فيلم «مرگ ماهي» روح‌الله حجازي را ديديد؟ حجازي فيلم را تقديم كرده به علي حاتمي و ملاقلي‌پور.

من يك يادداشت طنز راجع به اين فيلم نوشتم و فكر كنم همه حرف‌ها را آنجا زده‌ام. فيلم حجازي محصول سوءتفاهمي است كه فكر مي‌كند مي‌شود يك ايده يك‌خطي را اندازه يك فيلم كش داد. ما چقدر آن آدم‌ها را مي‌شناسيم؟ چقدر آدم‌ها قصه دارند؟ فيلمساز هيچ كدام از اين آدم‌ها را نمي‌شناسد، قصه‌شان را هم به تبع اين عدم شناخت نمي‌تواند تعريف كند. پس فيلم مي‌شود يك دور همي در يك مكان. در فضاي بيروني آقاي كلاري كارت‌پستال و عكس يادگاري تحويل‌مان مي‌دهد و در خانه مي‌ماند و چيزهاي بي‌ربطي كه هيچ كدام جزييات نيست .

 تلقي غلطي در سينماي ايران باب شده كه فيلمسازان فكر مي‌كنند اگر لحظات مرده را نشان بدهند و بر چيزهاي پيش پا افتاده تاكيد كنند جزييات را نشان داده‌اند.

فيلمساز ما هيچ چيزي را نمي‌تواند دراماتيك كند. مثلا اين كتاب و فندك روي ميز ما را، در قابش مي‌آورد. اين جزييات نيست. اينها بايد به يك كليت برسند. بايد روزمرّگي يا درد يا يك چيزي را توليد كرد. شما بايد ميزانسن بلد باشي. ميزانسن هم از شعور و زندگي و بلدي مي‌آيد. بلدي هم كه در فيلم مشاهده نمي‌شود. فيلمساز بلد نيست از جزييات كليات بسازد. جمله‌اي از
رابين وود هست كه اكثرا شنيده‌ايم: «سينما يعني جزييات»؛ اين جمله نصف حقيقت است، نصف ديگرش اين است كه جزيياتي كه كليات   بسازد.

 آقاي رضاداد فيلم‌هاي سامان مقدم، فرمان‌آرا و رضا كاهاني را از جشنواره كنار گذاشته تا مثلا فضا آرام شود. شايد تنها فيلم جنجالي امسال كه صداي اصولگرا‌ها را درآورده فيلم «خانه دختر» شهرام شاه‌حسيني باشد. رسانه‌هاي اصولگرا برايش تيتر زدند: فيلمي ناآرام در جشنواره‌اي آرام!

يك چيزي پيش آمده كه فقط براي مسوولان نيست؛ اينكه ما نسبت به سينما و نسبت به «چگونگي» مساله نداريم. فقط نسبت به «چه» مساله داريم. همه روي «چه» حساس هستند نه «چگونه». فيلمساز فكر مي‌كند چون موضوع ملتهب است فيلم خوبي مي‌سازد. مسوول هم از موضوع مي‌ترسد. در حالي كه نوع نگاه و پرداخت تعيين‌كننده است. هر موضوعي را مي‌شود مطرح كرد منتها بايد به چگونگي و بستر جامعه‌اي كه در آن موضوع مطرح مي‌شود توجه كنيم. جوري بايد به سوژه نزديك شد كه اولا قابل هضم باشد و ثانيا اين موضوع آنقدر پرداخت درستي داشته باشد كه خودش در كنار تندي و ملتهب بودنش تبديل به مساله شود.

 كارگرداني شهرام شاه‌حسيني در «خانه دختر» را چطور ديديد؟

پرداخت بد است. موضوع ملتهب است و كارگردان پشت اين موضوع سنگر گرفته و فكر كرده با يك موضوع ملتهب مي‌شود يك دفعه مطرح شد. جامعه‌شناسي و كالبدشكافي ندارد و تهي است. بد‌تر اينكه در نيم ساعت آخر نقطه ديد عوض مي‌شود و ديگر نمي‌توانيم فيلم را از زاويه ديد آن دو دختر ببينيم. باران كوثري نشسته و به موبايلش نگاه مي‌كند. كات به ماجرايي كه بهداد آن را ديده و اين كاملا غلط است. علاوه بر اين، موضوع مبهم مي‌ماند. تنها يك نگاه از پدر داريم در كلوزآپ كه نگاه هيزي است. يعني چه؟ منظور كارگردان از نگاه پدر چيست؟ اگر قصه اين بوده است كه آن وقت تمام حرف‌هاي بهداد و نامزدش در ماشين روي هوا مي‌رود. پديده‌اي تحميلي مي‌شود كه با منطق اثر نمي‌خواند و در ‌‌نهايت اين سوال پيش مي‌آيد كه چي؟ توي كارگردان داري چيزي را مي‌گويي كه نمي‌تواني بگويي يا نتوانسته‌اي كه بگويي.

 به نظر شما چرا سينماي ما نتوانسته است مثل نمونه‌هاي موفق هاليوودي فيلم‌هاي سفارشي‌اي داشته باشد كه ارزش‌هاي مورد نظر نظام را هم تبليغ كند؟ در اين ٣٦ سال حتي يك فيلم درست تبليغاتي و سفارشي درست نديده‌ايم.

اول بگويم كه مي‌شود فيلم سفارشي خوب هم ساخت. اما حق مطلب را بايد ادا كرد. چرا اين فيلم‌ها در نمي‌آيند؟ چون فيلمساز به اين سفارش‌ها اعتقاد ندارد. چرا «روباه» اين شكلي است؟ اگر قرار به سفارش است بايد يك فيلم پليسي قوي سرپا بسازيم. شخصيت اطلاعاتي فيلم كيلومترها از شخصيت فيلم ابوالقاسم طالبي در «قلاده‌هاي طلا» هم عقب‌تر است. فيلم طالبي لااقل شخصيت و اكشن دارد. فيلم «روباه» چه دارد؟ مامور اطلاعاتي‌اش كه مدام لبخند مي‌زند، بدمن هم ابله است و در ابتداي فيلم فقط يك ضربه خوب مي‌زند كه احتمالا از دستش در رفته.

  فيلم‌هاي جشنواره امسال كه قرار است سينماي سال ٩٤ را پوشش دهند، لحن درستي هم نداشتند. از عصر يخبندان تا همين روباه. بعضي صحنه‌ها كمدي است و بعضي صحنه‌ها جدي و نمي‌توانند به هارموني مناسبي برسند. درست مثل فيلمفارسي‌ها كه يك پرده كمدي دارند، يك پرده درام و يك پرده ملودرام. اين عدم تجانس در لحن از كجا مي‌آيد؟

دليل اول اينكه اساسا لحني وجود ندارد. تضاد در لحن بحث بعدي است كه به آن نمي‌رسيم. بدون خواست كارگردان موضوع در نقطه‌اي خود به خود كميك مي‌شود. بعضي جا‌ها هم مي‌خواهد درام باشد و كمدي ناخواسته مي‌شود. فيلمسازان ما نابلد‌تر از ديروزشان هستند. هر بلايي سر فيلم بيايد براي‌شان مهم نيست. در اين جشنواره تنها يكي دو فيلم ديدم كه براي كارگردانش مهم است. براي صفي يزدانيان مهم است كه «شخصيت فرهاد» را دربياورد. و چه پايان‌بندي خوبي دارد اين فيلم. جمله «مي‌ارزيد» پاياني خيلي درست و خوب است با موسيقي‌اي به‌شدت جذاب. موضوع، مساله فيلمساز است. فيلمساز هم محيط و هم عشق برايش مساله است. ما عشق يك‌طرفه سالم در سينماي ايران نداريم و يزدانيان توانسته عشق سالمي در بياورد.

 حالا كه رسيديم به بحث فيلم «در دنياي تو ساعت چند است؟» بايد پرسيد آيا اين تعريف‌هاي‌تان با نظريات هميشگي شما تعارض ندارد؟ فضاي رشت در اين فيلم با فضايي كه تا به حال از رشت ديده‌ايم قرابتي ندارد. آدم‌ها فرانسوي حرف مي‌زنند، قصه به آن صورتي كه شما هميشه طرفدارش بوديد اينجا شكل نمي‌گيرد. پس چرا بايد فيلم را دوست داشته باشيد؟

به نظرم اتفاقا رشت خيلي عادي ترسيم شده. در لحظاتي از فيلم فضا ساخته شده و در خيلي از لحظه‌ها هم فضا ساخته نشده. مثلا بازار رشت فضا نشده، توريستي است. اما حياط خانه و محله در آمده. اينكه در فضاي رشت دو تا آدم فرانسه حرف بزنند از نظر من هيچ اشكالي ندارد. اينكه در قاب‌سازي عكس‌هاي نقاشي‌هاي امپرسيونيستي و سوررئال باشد اگر به فضا بخورد، مشكلي نيست. اگر موسيقي كلاسيك با موسيقي سنتي تلفيق شود باز هم مشكلي نيست چون اينها به آدم‌ها مي‌خورند. اينها از خواست كارگردان به اثر تحميل نشده‌اند و در اثر نشسته‌اند و به دل مي‌نشينند.

 فراموشي زن خيلي عجيب نيست؟ فرهاد هر كاري مي‌كند زن او را به جا نمي‌آورد.

به نظرم روي شخصيت زن بايد بيشتر كار مي‌شد. تمام تمركز روي كاراكتر فرهاد است. به نظرم صفي يزدانيان بايد بيشتر روي قصه‌اش كار مي‌كرد. قصه حميد و سلماني را بايد ما مي‌دانستيم. ضعف‌هاي فيلم كم نيست اما مجموعه‌اي كه ما مي‌بينيم و آن عشق و آن فضا و خوابيدن فرهاد درست است و به ثمر مي‌نشيند. حال و هوا در مي‌آيد. فيلم ادعا ندارد و وراجي نمي‌كند. من به‌شدت آدم ضد نوستالژي‌‌اي هستم اما اين فيلم يك نوستالژي‌اي مي‌سازد كه حسرت گذشته نيست. نوستالژي زنده‌اي است. تا زمان حال ادامه دارد و جلو آمده. فرهاد از گذشته تا حال همين طور است. يك نوستالژي مرده ارتجاعي نيست. نوبر بهاره بستني پرويز دوايي‌وار نيست. اين نكته خيلي مهمي است. اين فرق نوستالژي  است  با خاطره بازي.

 گفتيد اين فيلم «عشق سالم»ي دارد كه در سينماي ما شبيهش نبوده.

بعد از «شب‌هاي روشن»، فيلم
صفي يزدانيان تنها اثري در اين ٣٠ سال است كه يك عشق انساني و تميز را به ما نشان مي‌دهد. چقدر خوب كه اين عشق را لوث‌اش نمي‌كند. دارم اخلاقي حرف مي‌زنم؟ خير. دارم زيبايي‌شناسانه حرف مي‌زنم. حتما در زيبايي‌شناسي اخلاق هم هست. وقتي در انتهاي فيلم مرد و زن كنار هم مي‌ايستند، هيچ ذهنيت جنسي‌اي در مخاطب شكل نمي‌گيرد و همه‌چيز تميز است. اين به فضاي پاكيزه فيلم  برمي‌گردد.

 راجع به «مردي كه اسب شد» حرف بزنيم.

نديده‌ام  و  فكر نمي‌كنم كار خوبي باشد.

  فيلم را ببينيد. به نظر من فيلم خوبي است.

بعيد مي‌دانم! مگر مي‌شود كه بعد از آن دو فيلم اثر خوبي را از اين كارگردان ببينيم؟ در سينما معجزه اتفاق نمي‌افتد. ردش بايد در ديروز باشد. يك شبه هيچ چيزي تغيير نمي‌كند. به همين دليل مي‌توانم پيش‌بيني كنم كه فيلم خوبي نيست. فيلم دوم كارگردان از نخستين فيلمش بد‌تر بود. اصلا به اين  فيلم  اميدوار نيستم.

 ثقفي در گفت‌وگويي كه در هفت با شما داشت اشاره كرده بود كه من دوست دارم تماشاگرم را عذاب بدهم. در اين فيلم هم نماهاي بلندي داريم مثل صحنه‌اي كه چند دقيقه پياده‌روي كارگران    را  مي‌بينيم.

همان موقع هم به او گفتم كه سينما شكنجه‌گاه نيست. هرچقدر هم كه درد تو عظيم باشد، نبايد به شكنجه من بينجامد؛ درد انساني‌اي كه من مخاطب در آن سهيم بشوم و در انتها مفري باقي بماند. برگمان كه در ظاهر مفر نمي‌گذارد، در انت‌هايش يك تكه باخ مي‌گذارد، يك تنفس. چون تجربه هستي هم همين است: هميشه در كنار تمام رنج‌ها مفري هم وجود دارد.

 در يادداشت‌تان براي فيلم ايران‌‌برگر نوشته‌ايد: فيلمي بد از فيلمسازي محترم و معتبر. كم پيش مي‌آيد از شخصيت فيلمسازي اين‌طور تعريف كنيد .

 جوزاني «اعتبار»ش به خاطر فيلمي مثل جاده‌هاي سرد و يك فيلم نصفه و نيمه به نام شير سنگي است. «احترام»ش هم براي اين است كه از بيننده طلبكار نيست. هر كاري كه مي‌كند رو و مشخص است. هرچند نگاه ايران برگر ظاهرا سياسي- عرفاني است و به همين خاطر به كمدي  نمي‌رسد.

 تعريف‌تان از قهرمان كمدي چيست؟ ايران‌برگر قهرمان كمدي ندارد؟

ويژگي قهرمان كمدي عدم سازگاري‌اش با محيط است. اگر سازگار باشد كه اصلا كمدي درست نمي‌شود. اساسا ما در كشورمان اصلا نمي‌توانيم قهرمان كمدي درست كنيم. ما يك‌هزارم چاپلين هم كمدين نداريم.

   قبل از انقلاب هم همين طور بود؟

قبل از انقلاب در اين زمينه وضع‌مان بهتر بود. كمدي‌هاي روحوضي سخيف داشتيم. بعد از انقلاب سخيفش را هم نداريم. آدم كميك  نداريم.

 در تلويزيون مديري و عطاران نمي‌توانند  قهرمان كميك   باشند؟

مديري در تلويزيون داشت به قهرمان كميك مي‌رسيد. اما دو سه سال بيشتر دوام نياورد. او تبديل شد به آدمي كه كار كمدي را بلد است. خوب هم بلد است. اما همين. به بازي‌اش ربطي ندارد. ساعت خوشش خوب است، اما آنجايي كه مي‌خواهد خودش را قهرمان كميك كند هپروتي مي‌شود مثل برره. آدمش مدام فاز عوض مي‌كند و مدام انقطاع دارد. مرد هزار چهره مي‌شود و… قهرمان كميك و همين طور قهرمان تراژيك بايد از دل شرايط بيرون بيايند.

 عطاران چطور؟

عطاران ابدا قهرمان كميك نمي‌شود. البته سريال‌هايش را   نديده‌ام.

 كاراكتر عطاران در سريال‌هايش ويژگي‌هاي مشخصي دارد: آدم ساده بي‌خيال آويزاني كه تا حدي دست و پا چلفتي  است.

چقدر اين را ادامه مي‌دهد و چقدر مثل يك قهرمان كميك شما را مي‌خنداند؟ واقعيت اين است كه ما در كل نمي‌توانيم قهرمان كميك توليد كنيم. در سريال‌ها نسبت به سينما شايد وضع‌مان كمي بهتر باشد. در سينماي‌مان كسي مثل پيمان قاسم‌خاني را داشتيم كه تا حدودي كارش را بلد بود هرچند او نويسنده است و نه قهرمان كميك. حالا نوشته‌هاي اخيرش هم كه خيلي خيلي بد است. مثل فيلمنامه طبقه حساس تبريزي.

 حالا كه اسم تبريزي آمد از طعم شيرين خيال بگوييد. گويا در اكران نوروزي هم در فروش موفق نبود.

از فيلم‌هاي جنگي‌اش در دهه ٦٠ هم عقب‌تر است. فيلم او سخنراني اكولوژيك است. معلوم است كه سفارش‌دهنده اين را از او خواسته است. اين فيلم كابوس است نه طعم خوش‌خيال! انيميشن‌هاي سياه فيلم واقعا كابوس هستند. مطلقا لحظه‌اي طنز و لحظه‌اي درام ندارد. مي‌توانست ٢٠ دقيقه باشد يا چهار ساعت هم ادامه پيدا كند.

 چرا فيلمسازان دهه ٦٠ ما به چنين روزي  افتاده‌اند؟

اين بلايي است كه خودشان سر خودشان آورده‌اند و سينماي دولتي تشديدش كرده. اين طيف قبلا به چيزي اعتقاد داشتند. اينها قبلا به جنگ اعتقاد داشتند. در دو فيلم اعتقادشان تمام شد. حالا پراتيك جديد اجتماعي دارند و سر افكنده‌اند. اگر سرافكنده نبودند راجع به آن حرف مي‌زدند. چرا پنهانش مي‌كنند؟ قبلا محل زيست اين فيلمسازان طرف پامنار بوده ولي الان در فلان برج شمال شهر زندگي مي‌كنند. چرا از محيط جديدشان حرف نمي‌زنند؟ چرا اين محيط را تبديل به مساله نمي‌كنند. براي اينكه با آن مماس نشده‌اند و از گذشته هم بريده‌اند.

  از اين نسل رسول ملاقلي‌پور در سينما عاقبت‌بخير مي‌شود؟

كم و بيش. در فيلم «سفر به چزابه» جدا از ديگر آثارش مي‌ايستد. فيلم «كمكم كن» كارنامه‌اش را نقض مي‌كند. «ميم مثل مادر» خيلي اشك‌انگيز است. ولي باز رسول بهتر از بقيه است. هرچند نبايد حاتمي‌كيا را همچنان ناديده گرفت.

 در يادداشت‌هاي جشنواره‌تان از چند فيلم كم و بيش تعريف كرديد. مثلا راجع به آخرين فيلم توكلي نوشته‌ايد كه فيلم متوسطي است و برخلاف كارهاي قبلي‌اش روشنفكرانه نيست و بهترين كارش است. در حالي كه به نظر بسياري، تا آخر اين فيلم قصه‌اي وجود ندارد. فيلمساز سعي كرده يكسري از آن مايه‌هاي ذهني‌اش را به زور به فيلم الصاق كند. همان بحث مرز واقعيت و خيال كه به گمان بسياري اينجا درنيامده.

فيلم حرف حسابش چيست؟ يك خانه شلوغ داريم و يك دعوايي بين دخترك و هومن سيدي كه خوب است. گلاب آدينه‌اش خوب است. هومن سيدي براي نخستين بار خوب است.

    هاشم‌پور كاراكتر بي‌ربطي نيست؟

چرا. بي‌ربط است. عيب اصلي فيلم هم شخصيت اولش است. حرف‌هاي قلمبه سلمبه مي‌زند كه گاهي از اين حرف‌ها خنده‌مان هم مي‌گيرد. بابك حميديان كاراكترش پادرهواست. شخصيت صابر ابر به كل اضافي است. در دو سوم اول اين شلوغي قابل تعقيب و پذيرفتني است.

 آيا اين شلوغي به درام تبديل مي‌شود؟

شلوغي لحظاتي به درام تبديل مي‌شود. يك ذره قصه تعريف مي‌كند و اين خوب است. حرف‌هاي اضافي تنسي ويليامزي كه فيلمساز از پسش برنمي‌آيد نمي‌زند. من از ٢٠ به اين فيلم نمره يك و نيم مي‌دهم. به بقيه فيلم‌ها كه زير صفر نمره مي‌دهم منهاي فيلم صفي يزدانيان و تا حدودي ارغوان علي‌محمدي و بنكدار. فيلم صفي يزدانيان قطعا بهترين فيلم جشنواره است.

    و خداحافظي طولاني فرزاد موتمن؟

فيلمساز فضا عوض كرده است. رفته حاشيه شهر و قصه يك كارگر را مي‌گويد. اين خوب است. اينكه آقاخاني مي‌آيد خانه و با زن حرف مي‌زند خوب است اما چرا وقتي بيرون است دل و جگر مي‌خورد و دوباره خانه كه مي‌آيد نيمرو درست مي‌كند؟ چرا با زنش در خانه (كه رابطه‌اش كمي خوب درآمده) اين شكلي رفتار مي‌كند اما به محض اينكه مي‌رود سر كار نظربازي مي‌كند؟

     شايد ياد خاطره زنش مي‌افتد.

يعني چه؟ آدم معيني را دارد نگاه مي‌زند. خاطره بايد بماند و هر جا كه بخواهد پاي شخصيت اصلي بلغزد، آن خاطره نگذارد. اين كاراكتر لحظه به لحظه به اين خاطره خيانت مي‌كند و اين اتفاقا روشنفكري است و نگاه يك كارگر نيست. من اصلا كار نمي‌بينم. دو تا نما از كارگاه مي‌بينم و تمام. لحظه مرگ را درست نمي‌بينيم. چرا او اين كار را كرد؟ چرا عذاب وجدان  ندارد؟

 در آخر بحث دوباره برگرديم به اينكه چرا فيلم‌هاي ما با وجود ظاهر متفاوت‌شان نسبت به گذشته، نه قصه دارند و نه مهم‌تر از همه فكر و جهان‌بيني مشخصي؟ جدا از مميزي و دولتي بودن علت اين امر را در چه مي‌بينيد؟

غير از سانسور و سينماي دولتي مساله اصلي بريدن فيلمساز از جامعه است. شما مي‌تواني طبقه‌ات را تغيير دهي و پيشرفت كني. اما چي مي‌دهي آن را مي‌گيري؟ يكسري همه‌چيز را مي‌دهند و به آنجا مي‌رسند. از آنجايي كه ما سينما نداشتيم و نداريم، هر چيز خوب‌مان تصادفي است و هر چيز بدمان قاعده است. مثلا ويسكونتي «زمين مي‌لرزد» مي‌سازد. آن دوره ماركسيست است و نگاهش به او اجازه مي‌دهد چنين چيزي بسازد. آريستوكرات مي‌شود و يك قطعه مكالمه‌اي را مي‌سازد يا نفرين‌شدگان را
و همه جا را به هم مي‌ريزد.

   در هر طبقه‌اي هست‌‌ همان طبقه را به تصوير مي‌كشد.

به اضافه اينكه سينما بلد است. از اول سينما بلد است و سينما مديوم بياني‌اش است. ما سينما مديوم بياني‌مان نشده است و به همين دليل سينما نداريم. مدام در حال دست وپا زدن‌ايم. هيچ هنرمندي نيست كه جهان را عوض كند. يا جهان ندارد و دارد به سمت جهان شخصي‌اش پيش مي‌رود و از آنجا هنرمند مي‌شود و به سبك مي‌رسد. آدمي كه از نخستين اثرش يك جهان منطقي داشته باشد، نداريم. شايد تنها كسي كه به شكلي كاريكاتوري اين جهان را دارد مسعود كيميايي است اما بقيه فيملسازان همين را هم ندارند.

 يكسري از فيلم‌هاي جشنواره در گروه هنر و تجربه اكران شدند و استقبال بدي هم از آنها نشد. نظر شما راجع به اين گروه  چيست؟

با كلمه هنرش مشكل دارم. هنر بايد طي زمان توسط مردم و منتقدان شناخته و راجع به آن حرف زده شود. ما بايد نسبت به استفاده از كلمه‌ها حساس باشيم. طرف، مسجد شيخ لطف‌الله را ساخته و اسم خودش را هنرمند نمي‌گذارد. خود را صنعتگر مي‌داند. برگمان مي‌گويد من صنايع دستي مي‌سازم. هنر بايد بتواند صاحبش را انسان‌تر و مخاطبش را قوي‌تر و لطيف‌تر كند و نقد هم قرار است احيانا كاري كه اثر نمي‌تواند بكند را انجام دهد.

 يعني نگاه‌تان به گروه «هنر و تجربه» منفي   است؟

قطعا منفي است. چون فيلمساز را متوهم مي‌كند. فيلمساز مي‌گويد كه من در تك‌سانس خيلي خوب فروختم در حالي كه مجموعه مخاطب‌هاي فيلمساز هزار نفر هم نبوده. هر فيلمي كه مي‌دانيم اكران ندارد را مي‌ريزيم در اين بخش. يك جعبه‌اي كه پر از فيلم‌هاي جورواجور است كه هيچ كدام با هم ربطي ندارند.

 در پايان اين گفت‌وگو به خودتان برسيم. نقدي كه بر نقد‌ها و حرف‌هاي خود شما وجود دارد اين است حرف‌هايي كه شما راجع به نيت فيلمسازان مي‌زنيد سوءتفاهم درست مي‌كند. هر چه جلو‌تر رفته‌ايد، صحبت راجع به فرم را كنار گذاشته‌ايد و به صورت رگباري كلمه‌ها و جمله‌هايي را به كار مي‌بريد و فيلمساز را به توپ مي‌بنديد و تمام! و همين سوءتفاهم درست مي‌كند.

من بعضي جا‌ها آنقدر تلگرافي حرف مي‌زنم كه فقط كساني كه مرا مي‌شناسند متوجه مي‌شوند چه مي‌گويم. اين انتقاد بر من وارد است. مساله‌ام اين است كه نقدم توسط مخاطب عام و خاص خوانده شود. نقد من هرجايي كه آنقدر تلگرافي مي‌شود كه «خاص»اش مي‌كند اين انتقاد بر آن وارد است. خيلي جا‌ها بي‌حوصله بوده‌ام، تنها مي‌خواستم اعلام موضع كنم، نمي‌خواهم ادا دربياورم و خاصش كنم. هرجا حرف‌ها در آمده كه وقت گذاشتم. بعضي وقت‌ها يك خط حرف زدم، اما قابل فهم است. بعضي وقت‌ها فيلم‌ها آنقدر كلافه‌ام مي‌كند كه مي‌دانم آمده‌ام بگويم و بروم. حتما اين انتقاد بر من وارد است.

 بسياري از منتقدان سينماي ايران اعتقاد دارند كه بايد حسن‌هاي فيلم‌ها را برجسته كرد و راجع به آنها حرف زد.

براي من نقد آن يك ذره خالي ليوان است. براي من نقد فلفل است، نه شكر و نه نمك.

 




انتقاد ابوالحسن داوودی از سانسور صحبتهایش در روزنامه اصلاح‌طلب

سینماژورنال: ابوالحسن داوودی کارگردان “رخ دیوانه” که فیلمش بعد از “ایران برگر” دومین فیلم پرفروش اکران نوروزی است قبل از نوروز گفتگویی با یکی از روزنامه های منسوب به اصلاح طلبان داشت و در آن نکاتی را درباره این فیلم و وضعیت فیلم قبلیش “زادبوم” بیان کرده بود.

به گزارش سینماژورنال اما برخی اشتباهات ویرایشی این گفتگو موجب آن شد که داوودی با نگارش متنی زیر صفحه ای در شبکه اجتماعی که بازنشر این گفتگو را ارائه داده نسبت به این اشتباهات واکنش نشان دهد.

جای سوال و جواب عوض شده

از جمله این اشتباهات پرسیدن این سوال از داوودی بود که آیا فیلم “تقاطع” که خودش آن را ساخته دیده است(!) یا نه؟! داوودی در این باره نوشت: احتمالا به خاطر شتابزدگی آخر سال جای سئوال و جواب چند جا در چاپ عوض شده که مفهوم مصاحبه را تغییر داده.. درواقع این سئوال مصاحبه شونده است ونه مصاحبه کننده!

سانسور صحبتهایم درباره بی اخلاقی مفرط در جامعه

به گزارش سینماژورنال این کارگردان با اشاره به سانسور صحبتهایش در این رسانه افزود: به علاوه چند مورد سانسوری از حرف های من (بخصوص در جایی که از بی اخلاقی مفرط رایج در جامعه در تمامی سطوح صحبت میشود!..) به چشم می خورد که البته محافظه کاری بیش از حد روزنامه “…” را نشان می دهد!…

“تقاطع” قبل از “تصادف” نوشته شده

وی با اشاره به “تقاطع” بیان داشت: سناریوی این فیلم هم سالها قبل از فیلم “تصادف” اثر “پل هگیس” نوشته شده … فقط محض اطلاع.

متن چاپی را ندیدم

داوودی در پایان خاطرنشان ساخت: البته من متاسفانه متن چاپی را ندیدم چون به من اطلاع داده نشده که کی چاپ می شود.




شکست سنگین فیلمهای سفارشی در اکران نوروز؛ درس عبرتی برای آنها که عاشق فیلمسازی با سرمایه‌های دولتی هستند

سینماژورنال: تازه ترین آمار فروش نوروزی سینماها حکایت از یک حقیقت تلخ برای آنهایی دارد که علاقه زیادی دارند با پول ارگانها و نهادهای دولتی و شبه دولتی فیلم بسازند.

به گزارش سینماژورنال نگاهی به جدول فروش اکران نوروزی و مشاهده دو فیلم “روباه” و “طعم شیرین خیال” در انتهای جدول بیش از پیش این فرضیه را به اثبات می رساند که وقتی عوامل اصلی کار در سود و زیان نهایی شریک نباشند کیفیت قابل ملاحظه ای هم برای محصول خلق نخواهد شد.

“روباه” که با بودجه بنیاد سینمایی فارابی ساخته شده تا اینجای کار فقط کمی بیشتر از 14 میلیون تومان فروش داشته است و “طعم شیرین خیال” که شنیده هایی مبنی بر سرمایه گذاری یکی از بانکها در تولید آن به گوش می رسد نیز عایدی اش 86 میلیون ونیم بوده است!

اگر بخواهیم با رقم متوسط قیمت بلیت سینماها در سال جدید یعنی 5 هزار تومان به محاسبه تعداد مخاطبان این دو فیلم بپردازیم می فهمیم که “روباه” در دو هفته اکرانش فقط 3 هزار نفر مخاطب داشته است و “طعم شیرین خیال” نیز در همین دو هفته 17 هزار مخاطب داشته است.

ممنوعیت پخش تیزر؛ بلای جان صدرنشین

به گزارش سینماژورنال اما در بالای جدول فروش نام “ایران برگر” به چشم می خورد؛ “ایران برگر” تا اینجا حدود 370 میلیون تومان عایدی داشته است و پس از آن “رخ دیوانه” با 350 میلیون تومان و “استراحت مطلق” با 280 میلیون تومان حضور دارند یعنی به ترتیب هر کدام از این سه فیلم 80 هزار، 70 هزار و 56 هزار نفر مخاطب داشته اند.

جدول فروش
جدول فروش اکران نوروزی در دو هفته(هفته آخر اسفند+هفته اول فروردین)

جالب است دو فیلم از سه فیلم پرفروش اکران نوروزی یعنی “ایران برگر” و “استراحت مطلق” با ممنوعیت پخش تیزر هم مواجه بوده اند و همین باعث شده بسیاری از مخاطبان از اکران این دو فیلم آگاهی نداشته باشند.

درس عبرتی برای آنها که به دنبال لابی در ارگانهای دولتی هستند

از آن طرف فیلمهای کم فروش “روباه” و “طعم شیرین خیال” نه تنها بلحاظ پخش تیزر کم ندارند که اتفاقا تیزرهای فراوانی هم برای آنها روی آنتن می رود اما از آنجایی که مخاطب روزگار جدید را نمی توان فریب داد مخاطبان حتی در این رقابت نابرابر نیز به سراغ آثاری می روند که سازندگان آنها حین تولید بر روی تک تک بلیتهایی که خریده می شود نیز حساب باز کرده اند.

به گزارش سینماژورنال این می تواند سرمشقی باشد برای آن دسته از سینماگرانی که از حالا منتظر اتمام دو هفته تعطیلات نوروز هستند تا پاشنه هایشان را ور کشیده و به دنبال پیدا کردن لابی جهت در ارگانهای مختلف دولتی باشند تا با پول ملت فیلمهایی بسازند که حتی در اکران نوروزی هم مخاطب ندارند!




ابوالحسن داوودی: اختلاف نظر با مدیران حوزه هنری موجب عدم اکران “زادبوم” است/این فیلم پروانه نمایش دارد

سینماژورنال: ابوالحسن داوودی کارگردانی که تازه ترین فیلمش “رخ دیوانه” این روزها روی پرده است یک فیلم اکران نشده به نام “زادبوم” را هم در کارنامه دارد.

به گزارش سینماژورنال “زادبوم” حدودا 6 سال قبل ساخته شد و در جشنواره فجر بیست و هفتم هم اکران شد اما در این سالها فرصت اکران نیافت.

درباره عدم اکران این فیلم همواره صحبت از توقیف به دلیل مضمون بود اما داوودی در تازه ترین گفتگویش که با فرانک آرتا در “شرق” انجام شده این مساله را مطرح کرده که فیلم پروانه نمایش دارد اما اختلافات با حوزه هنری که ارگان سرمایه گذار فیلم بوده باعث عدم اکران آن است.

“زادبوم” پروانه نمایش دارد

داوودی با اشاره به اینکه پروانه نمایش “زادبوم” صادر شده می گوید: “زادبوم” هفت، هشت‌ماه قبل، پروانه نمایش گرفت و مشکلی برای اکران ندارد. منتها اختلاف‌نظری با مدیران جدید حوزه هنری به‌وجود آمد. چون حوزه هنری ٦٠درصد سرمایه‌گذار این فیلم است. از آنجا که من تهیه‌کننده این کار بودم، عملا می‌توانستم فیلم را اکران کنم و ٦٠درصد عوارض حوزه را به آنها پس دهم. اما احساس کردم به فضای آرام‌تری احتیاج داریم. چون در این فضا می‌توانیم بعضی از مشکلاتی که هست را نه‌تنها در مورد این فیلم، بلکه درباره فیلم‌های دیگری نیز حل کنیم. خوشبختانه مقدمات این مساله فراهم شده. با این مقدمه نمایش فیلم «رخ دیوانه» زودتر اتفاق افتاد و در این اکران از خدمات سینماهای متعلق به سینمای حوزه هم برخوردار شدم. ازاین‌نظر اتفاق خوبی افتاد تا بعدا راحت‌تر بتوانیم با همکاری حوزه فیلم «زادبوم» را هم اکران کنیم.

“زادبوم” هیچ وقت توقیف نبود
این کارگردان ادامه می دهد:  واقعیت این است که “زادبوم” بیشتر دستخوش سوءتفاهمات بود تا اینکه مشکل جدی داشته باشد. همان موقع که فیلم در جشنواره فیلم فجر اکران شد، فیلم دچار گرفتاری‌هایی هم شد. اما بعدا در کمال شگفتی متوجه شدم که فیلم هیچ‌وقت توقیف نبوده است! به گزارش سینماژورنال داوودی در پاسخ به این سوال که آیا “زادبوم” حتی در دوره شمقدری هم توقیف نبوده بیان می دارد:
حتی آن ‌زمان فیلم در شورای پروانه نمایش مطرح شده و فقط اصلاحیه خورد. اما عجیب این بود که هیچ‌وقت این اصلاحیه‌ها به من که تهیه‌کننده فیلم هم بودم، اعلام نشد!

بعد از 1388 حساسیتها زیاد شد و برخورد عقلایی، ضعیف!
این کارگردان درباره اینکه با وجود اینکه فیلم توقیف نبوده پس چرا اکران نشده بیان می دارد: شاید دوستان به‌دلیل شخصی سعی داشتند که این فیلم خیلی مطرح نشود. چون این فیلم در جشنواره فیلم فجر چند جایزه گرفت. در بخش بین‌الملل دوجایزه سیمرغ دریافت کرد. در بخش سینمای ایران هم سیمرغ گرفت و مهم‌تر اینکه با گرفتن سیمرغ طلایی «نگاه ملی» مورد تایید هم واقع شد. بعد از وقایع سال١٣٨٨ به نظر می‌رسید که حساسیت‌ها آنقدر زیاد شده که در بعضی موارد برخورد عقلایی ضعیف شده است. فیلمی که سه‌سال قبل نطفه فکر آن بسته شده بود را به زمان حال تسری دادند و درنهایت نمایشش درآن شرایط مجاز به‌نظر نرسید.

سری که درد نمی کرد را دستمال نبستند!!!
وی می افزاید: شاید براساس این قول معروف «سری که درد نمی‌کند، دستمال نمی‌بندند» ترجیح دادند فیلمی مثل «زادبوم» اکران نشود تا مشکلات خودشان کمتر شود.




آیا نسخه اصلی “رخ دیوانه” در کاخ جشنواره به نمایش درآمد؟

اولین پرسشی که بعد از تماشای “رخ دیوانه” ابوالحسن داوودی به ذهن خطور میکند این است که آیا همین نسخه به نمایش درآمده در کاخ جشنواره بوده که در سینماهای مردمی با اقبال مخاطبان روبرو شده یا فیلم دو نسخه داشته که نسخه ای دیگر از آن در سینماهای مردمی اکران شده است.

سینماژورنال/حـــامد مظفـــری: مخاطبان درام غیرخطی “تقاطع” انتظارات بالایی از “رخ دیوانه” داشتند بخصوص که از روز ابتدایی جشنواره تا به امروز مرتب بر نام این فیلم به عنوان اثر مردمی جشنواره تاکید شده بود با این حال اسفناک است که بگوییم ابوالحسن داوودی حتی از خودش هم جامانده است. انگار بیکاری 5 ساله این فیلمساز که به دلیل توقیف “زادبوم” ایجاد شده بود بدجوری باعث عقب ماندن وی از سینمای روز شده است و همین می شود که برخورد مخاطب با “رخ دیوانه” دقیقا برخوردی باشد که در برخورد با سریالهای پلیسی محمدرضا آهنج یا ملودرامهای حسین سهیلی زاده روی می دهد.

داوودی بلحاظ ایده اولیه یا همان پیش نویسی که زمینه خلق اثر شده دست روی مضمون خوبی گذاشته است؛ جریان دوستیهای اینترنتی و گروههای شکل گرفته در فضای مجازی که وقتی از این فضا خارج شده و به فضای بیرونی می رسد تناقضات فراوانی را رقم می زند.

اما این ایده اولیه از یک طرف به شدت قابل پیش بینی و دور از خرق عادت توسعه یافته و از طرف دیگر اجرای اپیزودیک‌وار آن که در نسخه فعلی پر است از راشهای اضافی باعث شده “رخ دیوانه” تقریبا از نیمه به بعد خسته کننده شود.

اجرای نادرست مفهوم رکب زدن

مفهومی با نام “دست بالای دست بسیار است” که در بسیاری از آثار مختلف سینمای جهان از آثار جنایی گرفته تا حتی ملودرامها، با رَکَب زدن های متوالی کاراکترها به یکدیگر روایت میشود اگر اجرای درستی داشته باشد حتما میتواند زمینه ساز بروز هیجان های فراوان به مخاطب و البته تعقیب فیلم توسط مخاطب شود. همین ساخته اخیر وودی آلن با عنوان “جادوی مهتاب” نیز به واسطه ماجرای رکب زدن دو دوست به یکدیگر است که قابل تحمل می شود.

ای کاش این ورود و خروج شخصیت هوشمندانه تر بود

اما مشکل اینجاست که “رخ دیوانه” داوودی بلحاظ اجرا گافهایی دارد که نبض فیلم را می گیرد. مهمترین گاف در خلق بدمنی شکل میگیرد که بناست از چند جوان که درگیر یک ماجرای قتل شده اند اخاذی کند. این بدمن دقیقا از جایی وارد داستان می شود که یکی از جوانان از داستان بیرون می رود.

طبیعی است که وقتی درست لحظاتی بعد از غیبت این جوان، ماجرای اخاذی آغاز میشود، اولین ظنّی که مخاطب نسبت به هویت این اخاذ پیدا میکند همان جوانی است که از ماجرا خارج شده! از آن بدتر اینکه نقش این جوان را ساعد سهیلی بازی میکند که صدایش برای مخاطب آشناست حتی وقتی بناست با تغییر صدا، خود را شخصیتی موهوم جابزند که شاهد ماجرای قتل بوده!

دعوت به تماشای بازیهایی که لو می رود

گاف دوم “رخ دیوانه” در لحن روایی آدمهایی است که به شدت رفتار و گفتارشان قابل پیش بینی است. کافی است یک ربع فیلم دیده شود تا حدس بزنیم همه به نوعی در حال بازی کردن و به اصطلاح سرکار گذاشتن یکدیگرند. نامگذاری اپیزودهای فیلم به نام “بازی” نیز حدس مخاطب را به یقین نزدیکتر می کند و البته که در ادامه نیز با هویدا شدن تصمیماتی که کاراکترها برای رکب زدن به یکدیگر گرفته اند تا پایان اثر هم قابل پیش بینی است.

تیپهای “تقاطع” اینجا هم هستند

گاف بعدی فیلم داوودی تیپهایی هستند که درست از “تقاطع” به “رخ دیوانه” پا گذاشته اند. بیژن امکانیان همان پدر نگران و مغموم “تقاطع” است که اینجا هم با فرزند جوانش مشکل دارد. جوانانی که در مرکزیت قصه قرار گرفته اند از پیروز تا غزل و حتی ماندانا نیز کاملا شباهت دارند با جوانان سطحی گرای “تقاطع”؛ جوانانی که انگار کاری جز بطالت ندارند و همین که به قولی سر یکدیگر را بتراشند برایشان کافی است! درباره تیپ مادران خطاکار فیلم که به مانند زنان بدنام فیلمفارسیها هستند هم چیزی نگوییم بهتر است.

از یارانه 45 هزارتومانی تا رهن 35 میلیونی

این گافها را که بگذاریم کنار طعنه های سطحی سیاسی-اجتماعی که در فیلم وجود دارند و از یارانه 45 هزار تومانی گرفته تا قیمت رهن 35 میلیونی خانه ای 50 متری در پامنار را شامل میشود، فقط و فقط افسوس میخوریم بابت تلف شدن یکی از فیلمسازان نسل دوم سینمای ایران. گویا متوقف شدن جوشش هنری فیلمسازان نسل اول از کیمیایی گرفته تا مهرجویی حالا به نسل دوم رسیده و به امثال ابوالحسن داوودی نیز امیدی نیست.

آیا “رخ دیوانه” نسخه دومی هم دارد؟

البته که بعد از تماشای درامهایی به شدت منسجمتر نظیر “خانه دختر” و “عصر یخبندان” و سانسهای اضافه “ایران برگر” در سنیماهای مردمی این پرسش هم به ذهن خطور می کند که آیا “رخ دیوانه” میتواند بهترین فیلم مردمی جشنواره باشد؟

با کیفیتی که از نسخه ارائه شده در کاخ جشنواره دیده ایم بعید است مخاطبان به آن رأی مثبت داده باشند. شاید هم نسخه های متفاوتی از فیلم در سینماهای مختلف اکران میشود و آرای مثبت به نسخه ای داده شده که در کاخ جشنواره به نمایش درنیامد.