1

پرسشهای یک رسانه فرهنگی پیرامون جشنواره‌ای موسوم به جهانی فجر⇐وظیفه برگزارکنندگان جشنواره‌های جهانی تأمین غذای مهمانان است یا رونمایی از محصولات دست اول جهانی؟/چرا رستوران جشنواره در اغلب ساعات روز بیشتر از نصف ظرفیت خود مهمان داشت اما سالنهای نمایش، با حداقل مخاطب روبرو بودند؟/چرا یک سوم شور و شوق بخش ملی در این جشنواره دیده نمی‌شد؟/اگر به اعتقاد برگزارکنندگان، این جشنواره «استاندارد» است چرا با جذب اسپانسر و بی‌نیاز از بودجه‌ دولتی برگزار نمی‌شود؟

سینماروزان: با گذشت دو هفته از پایان برگزاری جشنواره ای موسوم به جهانی فجر که سازمان سینمایی از بودجه 5.8 میلیاردی تخصیص یافته برای آن گفته بود(اینجا را بخوانید) همچنان تحلیلهای مختلفی درباره این جشنواره وجود دارد.
به گزارش سینماروزان مهمترین تحلیل نبودن آثار بکر و دست اول خارجی در این جشنواره است بخصوص که جشنواره جدا از بخش ملی برگزار میشود و این رکود محصول جای جبران ندارد.
رسانه «فرهنگ نیوز» که از جمله رسانه های تخصصی حیطه فرهنگ و هنر است در تحلیلی پیرامون این جشنواره پرسشهایی کلیدی را طرح کرده در این باره که چرا باید جشنواره ای که مدام سعی میشود آن را جهانی قلمداد کنند سالنهای نمایش اش با حداقل مخاطب روبرو بود اما فودکورتش پر از مخاطب. این رسانه همچنین به دست اندرکاران برگزاری جشنواره تأکید کرده است که اگر واقعا منطبق بر ادعاهایشان جشنواره ای استاندارد برگزار میکنند چرا به فکر جذب اسپانسر برای جشنواره نیستند.
متن تحلیل «فرهنگ نیوز» درباره این جشنواره را بخوانید:

جهانی شدن به حرف نیست!

بعد از سه سال برگزاری هزینه زای بین الملل به صورت جدا از فجر و آن هم با حداقل مخاطب به نظر می رسد که وقتش است سازمان سینمایی فکری تازه برای این جشنواره نماید.
 جدایی بخش بین‌الملل از بخش ملی جشنواره فجر که بدعتی نه فقط در ایران که در تاریخ برگزاری جشنواره ها در جهان است از همان اولین سال جدایی با انتقاداتی مواجه شد که این جدایی را نه به نفع جشنواره که عاملی هزینه زا در جهت گسترش بیش از پیش سیطره دولت بر سینما می دانستند با این حال بانی این جدایی که حجت الله ایوبی رییس قبلی سازمان سینمایی بود تا لحظه برکناری، بی توجه به انتقادات بر این جدایی اصرار ورزید تا محمدمهدی حیدریان رییس تازه سینما هم در فاصله ای کوتاه تا برگزاری سومین جشنواره جداگانه بین‌الملل در عمل انجام شده بماند و نتواند کاری برای جلوگیری از ضرر بیشتر صورت دهد.

سومین تجربه برگزاری جداگانه بین الملل فجر با نام دهان پرکن «جهانی» هم نتوانسته توجیه گر این جدایی و  البته بودجه میلیاردی باشد که صرف آن شده است. مشکل اصلی نه سازوکار برگزاری که اساسا فلسفه برگزاری است. جشنواره ها در همه جای دنیا اعتبار خود را از محصولات دست اولی می گیرند که در آنها رونمایی میشود و کنارش سینماگران مطرحی که به واسطه این آثار در جشنواره ها حاضر می شوند و این همان پاشنه آشیل جشنواره ایست موسوم به جهانی فجر.

این جشنواره در سه سال برگزاری جداگانه نتوانسته آثار دست اول خارجی را رونمایی کند و آثار ایرانی راه پیداکرده به جشنواره هم عموما محصولاتی هستند که به دلیل کیفیت پایین به بخش ملی راه پیدا نکرده اند!

همین امسال اگر سری به جشنواره می زدیم و حتی در روزهای تعطیل به سالنهای نمایش فیلمها می رفتیم بعید بود حتی یک سوم شور و شوقی را که مخاطبان برای بخش ملی نشان می دهند دیده باشیم.

سالنهای مختلف نمایش فیلم چه در بخش بازار و چه در بخشهای رقابتی با حداقل مخاطب به اکران فیلم می پرداختند و در نقطه مقابل فودکورت یا همان رستوران کاخ جشنواره در اغلب ساعات روز بیشتر از نصف ظرفیت خود مهمان داشت!

چرا؟ به دلیل پذیرایی رایگان از مهمانان و البته در ارقامی مختلف که از کف برای اهالی رسانه آغاز میشد و به سقف برای مدیران و مهمانان ویژه می رسید.

اما آیا وظیفه برگزارکنندگان جشنواره های جهانی تامین غذای مهمانان است یا رونمایی از محصولات بکر و دست اول جهانی؟ و آیا اگر پذیرایی رایگان از این جشنواره حذف می شد سالنهایش همین تعداد حداقلی مخاطب را داشت؟

مدیران و معاونان و مشاوران و البته دبیر جشنواره ای که نام جهانی را بر خود گذاشته در تمام روزهای برگزاری مدام بر الگوبرداری جشنواره از نمونه های مطرح خارجی تاکید کرده اند اما نمی گویند از چه چیز الگوبرداری کرده اند؟

آیا در جشنواره های مطرحی که مدعیان با بودجه های دولتی و برای الگوبرداری مهمانش میشوند هم سالنهای نمایش خالی است و فودکورت، پر؟ آیا در آن جشنواره ها هم محصولات پیشتر دیده شده و غیرمطرح عاملی می شوند برای صرف بودجه میلیاردی جشنواره؟

و آیا اصلا در آن جشنواره ها بریز و بپاش با بودجه های عمومی است که اسباب منت گذاری میشود یا برگزارکنندگان خود به سمت جذب اسپانسر و بی نیازی از دولت می روند؟

بعد از سه سال برگزاری هزینه زای بین الملل به صورت جدا از فجر و آن هم با حداقل مخاطب به نظر می رسد که وقتش است سازمان سینمایی فکری تازه برای این جشنواره نماید.

کسی نمی گوید جشنواره را منحل کنند. حداقلش این است که از برگزارکنندگان جشنواره که مدام بر استانداردهای آن تاکید میکنند خواسته شود که با تکیه بر همین استانداردها به جلب اسپانسر و برگزاری جشنواره مستقل از بودجه عمومی بپردازند! آیا ممکن است؟

اگر این جشنواره مخاطب داشته باشد قطع به یقین اسپانسر هم برای برگزاری پیدا خواهد کرد.




روایتی تلخ از کارگردان “در پناه تو”⇐چگونه تقاضای تفتیش بدنی، حمید سمندریان را به سمت رستوران‌داری سوق داد؟

سینماژورنال: حمید سمندریان جزو استادان برجسته تئاتر ایران بود که همان یک بار حضورش به عنوان کارگردان سینما در “آخرین وسوسه های زمین” منجر به خلق یکی از آثار ماندگار سینمای ایران شد.

به گزارش سینماژورنال سمندریان به مانند برخی از هنرمندان دیگر در ابتدای انقلاب اسلامی مدتی از کار تئاتر دور افتاد و البته این مسأله سبب ساز بروز شایعاتی شد مبنی بر ممنوع الکاری او.

حمید لبخنده کارگردان و نویسنده مجموعه هایی مانند “در پناه تو” و “در قلب من” که از شاگردان قدیمی سمندریان و از اعضای گروه تئاتری اوست به تازگی در گفتگویش با “اعتماد” روایتی خواندنی ارائه داده از ماجرای تفاضا برای تفتیش بدنی انتظامات تالار وحدت که باعث شد سمندریان تا سالها بعد قید تئاتر را زده و رستوران داری کند.

متن گفتگوی لبخنده در این باره را بخوانید:

در كارهاي ايشان هم بازي كرديد؟
… در سال٥٨شانس به من روى آورد و براي نخستين بار با استاد سمندريان در نمايشنامه «مرده‌هاي بي‌كفن و دفن» سارتر كار كردم. نمايش در تالار وحدت به صحنه رفت. مى‌دانيد كه هر اجراى تئاترى به كارگردانى استاد سمندريان يك اتفاق بزرگ در جامعه هنرى بود. همزمان خودم نمايشنامه «عادل‌ها»ي كامو ترجمه محمدعلى سپانلو را كارگرداني و به صحنه برده بودم. شب‌ها در تالار وحدت بازيگر صحنه بودم و در تالار مولوي كارگردان نمايش.
طبيعتا بعد از اين اجرا رابطه‌ام با استاد و بانويش، محكم‌تر شد و تداوم پيدا كرد به خاطر وضعيتي كه در تئاتر به وجود آمد، به خصوص نمايشنامه «گاليله» كه آقاي سمندريان، با وجود خواستش، نتوانست آن را به صحنه برد، براى دوره‌اي نسبتا طولانى از صحنه تئاتر دور شديم و رستوران ١٤١ را داير كرديم.
يك سوال تاريخي اين است كه آقاي سمندريان رسما در تئاتر ممنوع‌الكار شد يا آن رستوران، واكنش اعتراضي ايشان نسبت به شرايط تئاتر و از هم پاشيدگي گروه‌هاي تئاتري بود؟
به نظرم يك واكنش بود. آن هم نه فقط از سوي آقاي سمندريان بلكه واكنش جمعي گروه ما بود. درباره آن هم روايت‌هاي مختلفي وجود دارد و روايت من اين است كه «گاليله» را در يكي از سالن‌هاي طبقات بالاى تالار وحدت، تمرين مي‌كرديم و كار هم خيلي خوب پيش مي‌رفت. آقاي كشاورز، خانم روستا، ناصر هاشمي، گلچهره سجاديه و… در آن نمايش بازيگرى مي‌كردند.
چه سالي بود؟
فكر مي‌كنم سال ٥٩ يا ٦٠ بود. يك روز عصر به روال معمول همراه استاد سمندريان و تعدادى از بازيگران راهى تالار وحدت شديم. براى ورود به سالن تمرين بايد از در پشتى ساختمان وارد مى‌شديم. درى كه هميشه به روى ما باز بود و نگهبانى آشنا كه هميشه با لبخند به ما خوشآمد مى‌گفت. آن روز اما با در بسته روبه‌رو شديم. در زديم. پس از مدتى لاى در باز شد و دو چشم سبز و غريبه از لاى در، با پرسشى در نگاه، به ما خيره شد. نگهبان عوض شده بود. صدايش خشن و خش‌دار بود. گفت اگر مى‌خواهيد وارد شويد، بايد تك تك‌تان را تفتيش كنم و اين موضوع آقاي سمندريان و ما را بسيار آزرده كرد. هرگز در تئاتر چنين رسمى نبود. چنين ممنوعيت‌هايي نداشتيم. در تئاترشهر، تالار مولوي، تالار سنگلج و… ما را مي‌شناختند و هيچ منعي براى ورود ما نبود. حتى صبح كه من با گروهم نمايشنامه «دشمنان» اثر ماكسيم گوركى، ترجمه كريم كشاورز را براى اجرا به هيات نظارت نشان داده بوديم، كسى مانع ورودمان نشده بود. اما امروز عصرناگهان همه‌چيز تغيير كرده بود. البته پيش از آن به آقاي سمندريان گفته بودند نمي‌شود «گاليله» را اجرا كني و استاد جدى نگرفته بود. فرداى آن روز هم به من اطلاع دادند كه مسووليت اجراى نمايش «دشمنان» را نمى پذيرند و بى هيچ حكمى ما را از تئاتر راندند.
ايده راه‌اندازي رستوران چگونه شكل گرفت؟
آن زمان خانه استاد سمندريان در خيابان كاخ{فلسطین) بود و معمولا ما بعد از تمرين «گاليله» از تالار وحدت تا خانه استاد را پياده مي‌‌رفتيم و دورهم جمع مى‌شديم. آن بعدازظهر غمگين كه آن ماجرا پيش آمد، هنگام ورود به مجموعه محل زندگى استاد در طبقه همكف، متوجه مغازه‌اى بزرگ و خالى شدم با نيم طبقه اى وسيع كه از پس شيشه‌هاى بزرگش پيدا بود. پرسيدم آقا اين مغازه خالى متعلق به كيست؟ استاد گفت متعلق به همه مالكين است. قرار بوده پاركينگ باشد اما چون درخت‌هاى كهن چنار در مقابلش سر به آسمان مى‌سايند، شهردارى اجازه استفاده پاركينگ نداد و كاربري‌اش را تجارى كرده است. ‌به آپارتمان استاد در طبقه دوم رفتيم و قرار شد تا مديران تئاتر از استاد عذرخواهى نكنند، به تئاتر بازنگرديم و گفتيم بايد واكنش نشان دهيم. من پيشنهاد كردم به عنوان عكس‌العمل دربرابر برخوردي كه با گروه ما شده، آن مغازه را به كتابفروشى تبديل كنيم و كتابفروش شويم اما شرايط ملتهب‌تر از آن بود كه كسى مثل استاد سمندريان كتابفروشى باز كند و در امان باشد. پس تصميم گرفته شد رستوران باز كنيم. خانم روستا از اداره تئاتر بازخريد شده بود و پولي گرفته بود. آقاي سمندريان هم از پدرش پولي قرض كرد و اجازه استفاده از آن فضا را از همسايگانش – كه همه دوستانش بودند- گرفت. چند ماهي آنجا كار كرديم و تير و تخته ريختيم و فضاى همكف آن را به رستوران و نيم طبقه‌اش را به پلاتويى تبديل كرديم براى تمرين تئاتر. همه جا گفتيم اين حركت يك اعتراض است.
بازتاب اين اعتراض در تئاتر چگونه بود؟
متاسفانه همان اوايل كار، دوستان نزديك ما كه خودشان را با آن شرايط تطبيق داده بودند و كار مي‌كردند، در مورد سمندريان و گروه ما گفتند كه آقايان به اصل خودشان بازگشته‌اند! و اين براي ما غم‌انگيز بود. در حالي كه تمام بعدازظهرها استاد، گروه را در نيم طبقه جمع مى‌كرد و نمايشنامه‌هايى همچون «پدر» استريندبرگ، «راهب و راهزن»، «گاليله»، «ايوانف» و… را روخوانى، تحليل و تمرين مي‌كرديم. رستوران بهانه‌اي بود براي يك ظهر، ناهار، درآمد و ادامه‌اش تئاتر. اما اجازه اجراي آثاري كه آقاي سمندريان دست مي‌گرفت، به دست نمى‌آمد.
هيچ كدام؟
هيچ‌كدام! كسي نگفته بود ايشان ممنوع‌الكار است اما عملا هر نمايشنامه‌اي كه انتخاب مي‌شد، مورد توافق قرار نمي‌گرفت تا سال ٦٧كه آقاي منتظري رييس انجمن نمايش شد و از استاد سمندريان دعوت به كار كرد. استاد هم نمايش «ازدواج آقاي مي‌سي‌سي‌پي» را كه قبلا تمرين كرده بوديم، پيشنهاد داد و با اجراي آن توافق شد در حالي كه پيش‌تر موافقت نشده بود.
خانم روستا هرگز با راه‌اندازي رستوران مشكلي نداشت؟
اوايل كار، مادر خانم روستا در آشپزخانه رستوران غذا مى‌پخت و هما ظرف مي‌شست. استاد پشت دخل مى‌نشست، من سر گارسون بودم، احمد آقالو و حسين عاطفي و… گارسون بودند. بعد كه از اين وضع خسته شديم، آشپز آورديم كه اتفاقا آشپز خوبي هم بود ولي از اين تكرار هر روزه به تنگ آمده بوديم و هما هم تازه بچه‌دار شده بود. بنابراين رستوان بسته شد. تمرينات تعطيل شد و مسيرمان تغيير كرد. درهمان مقطع راه من به تلويزيون باز شد.
براي شما يا آقاي آقالو سخت نبود كه گارسون شويد؟
در آغاز حس‌مان اين نبود كه مشتري مي‌آيد. هميشه منتظر تماشاچي بوديم! وقتي مشتري مي‌آمد، فكر مي‌كرديم تماشاچي آمده. هركه هم مي‌آمد، بايد سير مي‌شد و مي‌رفت و اين طور بود كه تاب مى آورديم. رستوران اما نه تنها هيچ درآمدي براي‌مان نداشت، زيان هم داشت چون بلد نبوديم، كار ما نبود. انگار يك مهماني بود. اغلب هنرمندان، به خصوص هنرمندان رشته‌هاي ديگر مثل محمود دولت آبادى، حسين عليزاده و… به آنجا مي‌آمدند. كم كم آنجا پاتوق آرتيست‌ها شده بود و اين براي‌مان خيلي مطبوع بود. واقعيت اين است كه دنبال درآمدش نبوديم. اگرهم بوديم، راهش را نمي‌دانستيم. ناگهان از اين تكرار به تنگ آمديم. تكرار بى‌نتيجه تمرينات عصر، تكرار بى‌معناى فروش غذا، تكرار زندگى بى حاصل و درغروبى دلتنگ، به آقاي سمندريان گفتم آقا! اينجا را ببنديم! و او هم گفت ببنديم! صبح فردا رستوران را بستيم و هركدام‌مان به راهى رفت.
بعد از آن آقاي منتظري سر كار آمد و فضا تغيير كرد…
وقتي آقاي منتظري سر كار آمد، من ديگر در تلويزيون مشغول به كار شده بودم و چند تله‌تئاتر ساخته بودم و ديگر در تئاتر نبودم. طبيعتا با آقاي سمندريان تماس گرفته بودند و ايشان نمايشنامه‌اي را پيشنهاد كرد. البته چون دلش مي‌خواست فيلم هم بسازد، شرط كرد كه بايد فيلمم را هم تهيه كنيد و آقاي منتظري هم پذيرفت. بعد از اجراي نمايش، فيلم آقاي سمندريان را با نام «تمام وسوسه‌هاي زمين» در نطنز ساختيم.
كه تنها فيلم ايشان بود…
بله، چون جريان فيلمسازي با تئاتر خيلي متفاوت است. به قول اهل سينما، سينما بى‌رحم است در حالي كه محيط تئاتر پر از احساس و عاطفه و نوعي آيين و سنت است و حضور در آن انرژي ديگري به همراه دارد. در حالي كه سينما جنبه تجارتش بر هنرش ارجح است و اين نكته‌اى بود كه استاد بر نمي‌تابيد. گرچه تهيه‌كننده فيلمش جهاددانشگاهي بود و آقاي منتظري سبب شد بودجه ساخت فيلم تامين شود ولي عواملى كه آنجا كار مي‌كردند، كار هنرى براي‌شان اهميتى نداشت. آنها كارشان را مي‌كردند و پول‌شان را مي‌گرفتند. بعدتر هم كه خودم فيلم سينمايي ساختم، متوجه شدم آن شكلي كه در تئاتر هست، حتي در تلويزيون هم به نوعي بود، در سينما نيست چون در سينما پول تعيين‌كننده همه‌چيز است در حالي كه در تئاتر براى هنرمند وجه غالب را نداشته است.

حمید لبخنده
حمید لبخنده



تهیه غذا و تشریفات فرد الهیه

“تهیه غذا و تشریفات فرد الهیه” با بهره گیری از گروهی مجرب و امتحان پس داده تلاش می کند همان کاری را انجام دهد که مادر اثر خاطره انگیز داریوش مهرجویی یعنی “مهمان مامان” با چیدن یک سفره رنگارنگ و سنگ تمام گذاشتن برای مهمانانش انجام داد.

البته که برخلاف “مهمان مامان” در “تهیه غذا و تشریفات فرد الهیه” ملزومات موردنیاز برای پخت و پز نه از جانب همسایگان که توسط مسئول خرید باتجربه این مرکز تهیه میشود.

“تهیه غذا و تشریفات فرد الهیه” به آنهایی پیشنهاد میشود که هوس طعم غذای مادران و مادربزرگانشان را کرده اند.

فرد الهیه
فرد الهیه

اگر هوس کرده اید یک پرس غذا با طعم دستپخت مادربزرگتان نوش جان کنید و البته خودتان حال آشپزی را ندارید حتما با “تهیه غذا و تشریفات فرد الهیه” تماس بگیرید.

این مرکز تهیه غذا با مدیریت حسام ناظری آمادگی خود را برای عقد قرارداد با پروژه های سینمایی و تلویزیونی با 30 تا 50 درصد تخفیف ویژه بهاریه اعلام می نماید.

همچنین مشترکانی که در ماه بیشتر از 5 بار به این مرکز غذا سفارش دهند تا 30 درصد تخفیف شامل حالشان می شود.

تلفن سفارشات: 26230938

26230946

پاسخگوی شبانه روزی: 09126111721