سینماژورنال: سیدضیاء هاشمی که چندی قبل مجددا به عنوان رییس جامعه صنفی تهیه کنندگان سینما انتخاب شد بعد از تولید “زمهریر” در سال 88 فیلم دیگری را تولید نکرده است و بیشتر درگیر فعالیتهای صنفی بوده است.
به گزارش سینماژورنال این تهیه کننده و فعال صنفی که سابقه تولید آثاری چون “عروس”، “روز شیطان” و “اعتراض” را در کارنامه دارد به تازگی در گفتگویی تفصیلی با سایت رسمی جامعه صنفی تهیه کنندگان سعی کرده پاره ای دیدگاههایش را درباره اوضاع سینمای ایران در سالی که گذشت و چشم انداز آن در سال آینده اعلام کند.
سینماژورنال متن کامل گفتگوی سیدضیاء هاشمی را ارائه می دهد:
وضعیت سینمای ایران در سالی که گذشت را چگونه ارزیابی میکنید؟
ما سال ۹۳ را با مجموع فروش حدود ۳۵ میلیارد تومان تمام کردیم اما امسال مجموع فروش از ۷۴ میلیارد تومان عبور کرده و میشود گفت که به لحاظ اقتصادی سال خوبی برای سینمای ایران بوده. این اتفاق توسط جریان خاصی رخ نداده بلکه به طور معمول در دورهها و زمانهایی، تغییراتی به وجود میآید و خیلی پارامترها در کنار هم قرار میگیرند و این ارقام را به وجود میآورند. میتوان انتظار این را هم داشت که اگر به لحاظ اقتصادی اتفاق خاصی برای کشور نیفتد، فروش در سال بعد حدود بیست سی درصد رشد کند. یعنی این تصور را داریم که فروش بالای ۱۰۰ میلیارد را به راحتی داشته باشیم. این طبیعی است چون ما رشد ۲۰-۳۰ درصدی در جامعه میبینیم و ضمن اینکه درصدی هم قیمت بلیطها افزایش مییابد.
البته نسبت به سال گذشته با افزایش حدود ۵ میلیونی تعداد مخاطبان سینمای ایران هم روبرو بودیم.
تعداد مخاطبان ما آنطور که باید افزایش جدی پیدا نکرده. اگر این اتفاق را نسبت به دهۀ چهل در نظر بگیریم که جمعیت تهران حدود دو میلیون نفر بوده و فیلمهای «قیصر» و «گنج قارون» مخاطب میلیونی داشتند، نمیتوانیم ادعا کنیم که در حال حاضر مخاطبان زیادی داریم.
برای بعد از انقلاب هم اخیراً روزنامۀ سینما یک آمار از هفتاد و یک فیلم پرمخاطب سینما منتشر کرد و جالب اینکه تعداد مخاطبان این فیلمها حداقل دو میلیون نفر بوده.
بله و اواخر دهۀ شصت و اوایل دهۀ هفتاد، برای یک فیلم، فقط در تهران مخاطب بالای دو میلیون نفر داشتیم. آن هم با وجود بسته بودن فضای آن دوران و محدودیتهایی که سینماها داشتند. خب الان دیگر آن محدودیتها وجود ندارد و فضای بازتری را شاهد هستیم.
بپردازیم به آمار منتشر شده در روزنامۀ سینما. نکتۀ جالبی که در آن آمار دیدم، مخاطب ۸.۶ میلیونی فیلم «عقابها» بود. این در حالی است که آمار کل فروش سینماهای ایران در سال جاری حدود ۱۲ میلیون نفر است. به نظر شما چرا زمانی یک فیلم چنین جماعت عظیمی را به سالنهای سینما میکشاند و امروزه ۵۸ فیلم روی هم رفته ۱۲ میلیون نفر را؟
دلایل زیادی وجود دارد. همین ۱۲ میلیون هم به نظرم خوب است. اضافه شدن پردیس سینمایی کورش، پردیس زندگی، پردیس آزادی و همچنین پردیس ملت بود که افزایش مخاطبان در سالهای اخیر را رقم زد. قبل از ساخته شدن این پردیسها واقعاً وضعیت اسفباری داشتیم.
به نظرم پردیس ساختن به تنهایی بحران مخاطب را رفع نمیکند. بیشتر تولیدات سینمای ایران در سالهای اخیر فاقد کیفیت لازم برای جذب مخاطب عام هستند و به همین دلیل مخاطبان را از سالنهای سینما گریزان میکنند.
الان بحث من سالن است. سالن نمایش خودش مخاطب جذب میکند. حتی فیلمهای ضعیف در پردیس کورش یا پردیس آزادی هم دارای مخاطب خاص خود هستند. به نظرم همین پردیسها زمینهساز شدند تا بخشی از مخاطبان خاموش دوباره با سینمای ایران آشتی کنند. ما به طور بالقوه دارای بیست میلیون سینمارو هستیم و اگر برای آنها سالن سینمای مناسب به اندازۀ کافی داشته باشیم، تعداد مخاطبان سینمای ایران افزایش چشمگیری مییابد. لذا کمبود سالنهای استاندارد باعث شده تا تعداد قابل توجهی از مخاطبان را از دست بدهیم.
…و کیفیت فیلمها؟
بدیهی است که اگر کیفیت فیلمهای ما بهتر از این شود، قطعاً در سالنهای غیراستاندارد هم میتوانیم فروش خوبی داشته باشیم. ما ضعف کیفیت را به طور کلی داریم که از چند جنبه قابل بررسی است و به طور تیتروار به آنها اشاره میکنم: یکی بحث مضمون است. مضمونهایی که فیلمسازان ما انتخاب میکنند موضوع روز نیستند و جذابیتی برای جامعه ندارند. دیگری ساخته شدن فیلمهای رئالیستی است که به نظرم برای سینمای ایران سم مهلکی است. اینکه هر فیلمنامهنویس و هر کارگردانی تصور کند که آنچه در اجتماع میبیند را باید به فیلم سینمایی تبدیل کند، نتیجهاش تولید آثاری میشود که از تخیل و رویاپردازی دور هستند. سینما نیاز به رویا دارد.
مثل آثار هالیوودی.
سینمای ایران این توان را ندارد که آثار بیگ پروداکشن به سبک هالیوودی تولید کند اما میتواند در زمینۀ قصه حرفی برای گفتن داشته باشد. سینمای ما باید به سمت قصهگویی و رویاپردازی برود. مخاطب در همه جای دنیا از این نوع سینما استقبال میکند. اما متأسفانه فیلمنامهنویسان ما رویاپرداز نیستند و انگار هرگونه رویاپردازی در آنها سرکوب شده.
به نظر من تعداد قابل توجهی از فیلمنامهنویسان ایرانی افرادی هستند فاقد هرگونه خلاقیت و قریحۀ قصهگویی.
من هم میخواهم بگویم که اینها احتمالاً دارای رویا نیستند. به نظر من هم با تکنیکهای فیلمنامهنویسی چندان آشنا نیستند و استعداد قصهگویی هم ندارند. به همین خاطر است که به سمت رئالیسم میروند. اگرچه سینمای رئالیستی در اروپا میتواند جذابیتهایی داشته باشد، اما میزان استقبال مخاطبان ایرانی از چنین آثاری نشان داده که این فیلمها آنقدر برای مخاطب عام جذابیت ندارند که بخش عمدۀ تولید سالانۀ سینمای ایران را به خود اختصاص دهند. فیلمهای رئالیستی به لحاظ اقتصادی برای سینمای ایران سم مهلک هستند.
نکتۀ دیگری هم هست و آن اینکه فیلمسازان اروپایی بلدند چطور فیلمهای رئالیستی بسازند ولی در سینمای ایران صرفاً دارند ادای فیلمسازان اروپایی را درمیآورند و کاملاَ مشخص است که در پس چنین تقلیدهای ناآگاهانه و بعضاً ناشیانه هیچ اندیشهای به چشم نمیخورد. با این حال، چنین فیلمهایی در خود اروپا هم مخاطبی ندارند و اگر فروش فیلمها در کشورهای اروپایی را دنبال کنید، میبینید که آنجا هم فیلمهای هالیوودی پرطرفدارترند.
این فیلمها در واقع به طور محدودی عرضه میشوند و اصلا توان رقابت با فیلمهای هالیوودی را ندارند. در گوشهای حضور دارند و یک جورهایی شبیه به همین فیلمهای «هنر و تجربه» خودمان هستند. هیچ خاصیتی ندارند.
- سیدضیاء هاشمی
در گروه «هنر و تجربه» هم سال گذشته نزدیک هفتاد فیلم اکران شد و رویهمرفته فقط ۳۶ هزار نفر را به سالنهای سینما کشاند!
هنر و تجربه واقعا مخاطبی ندارد. این نوع سینما بیشتر به شوخی شبیه است. آماری هم که در این زمینه منتشر شده نشان میدهد که بخش عمدۀ فروش کل این گروه متعلق به سه چهار فیلم است.
حالا برای تولید این آثار چقدر هزینه صرف شده؟
سه میلیارد بودجه به تولید آثار هنر و تجربه اختصاص داده شده و این آثار در مجموع باید نه میلیارد بفروشند تا هزینۀ تولید را برگردانند.
با این اوصاف، تولید چنین فیلمهایی چیزی جز اتلاف بیتالمال و خیانت به ملت نیست. آخر بر اساس کدام عقل سلیم باید برای مخاطب ۳۶۰۰۰ نفری ۷۰ فیلم در سال تولید و یا اکران شود؟
تولید چنین فیلمهایی اگرچه به نظرم غلط است اما باعث میشود که عدهای از سینماگران بیکار نمانند. مثل چاه کندن در یزد است. چاه میکنند و به آب نمیرسند ولی چاهکنها به نان و نوا میرسند. یا دوستی تعریف میکرد که در شهری در استان کرمانشاه هتلی ساخته بودند. صاحب هتل بعد از سه سال که دید هتل هیچ رونقی ندارد دستور داد آن را خراب کنند و هتل را از نو بسازند. شغل اینطوری به وجود میآید. این مصداق بارز «هنر و تجربه» است!
نظرتان راجع به فیلمهایی که با جنجال رسانهای و مواردی از این قبیل مطرح میشوند و مخاطب برای تماشایشان کنجکاو میشود چیست؟
این نوع فیلمها به این دلیل مطرح میشوند که به جاهای ممنوعه ورود میکنند. وگرنه آنها هم جذابیتی ندارند. بخشی از این فیلمها، که نمیخواهم اسمشان را بیاورم، استانداردهای لازم را ندارند. اما مردم به خاطر نبود فیلم جذاب به اینها مراجعه میکنند. باز خدا را شکر که بعضی از این فیلمها فروش هفت ـ هشت میلیاردی کردهاند. سینماگران ما توان این را دارند که خیلی بهتر به چنین مضمونهایی بپردازند ولی یک نوع سانسور درونی باعث شده که آنها از حداکثر توانایی خود نتوانند بهره ببرند.
خب، اگر به مضمونهای حاد نپردازند، فیلمهای خنثی و بیخاصیتی میسازند که مثل آثار «هنر و تجربه» به سینمای کشور آسیب میرساند. چه اصراری هست که چنین فیلمهایی تولید شود؟
همان قضیۀ چاه کندن در یزد و هتل ساختن در کرمانشاه است. روزی یک سری سینماگر از این طریق درمیآید و برای مخاطب هیچ خاصیتی ندارد. پول از دولت یا نهادها میآید و به اینها میرسد تا فیلم بسازند. کسی هم این فیلمها را تماشا نمیکند اما سازندگانشان به نان و نوایی میرسند. خودش یک حسن است!
یک بار کنجکاو شدم بدانم که آیا مخاطب ایرانی از گرایشات روز گیشۀ جهانی تبعیت میکند یا خیر. پس از مکاتبه با مسئولان تعدادی از این سایتها، متوجه شدم که مخاطب ایرانی هم همان فیلمهایی را بیشتر دانلود میکند که در گیشۀ جهانی فروش بالایی دارند، خصوصاً دنبالهها. جالب است که شش فیلم از ده فیلم پرفروش تاریخ سینما هم دنباله هستند.
بله، این فیلمها در خارج محبوبیت زیادی دارند اما برای اینکه سینمای ایران به سمت تولید چنین فیلمهایی برود باید فضاسازی کرد. این به نظرم کار دپارتمان فیلمنامه است که سینماگران ما را برای تولید چنین آثاری تشویق و حمایت کند.
قطعاً دپارتمان فیلمنامه در سال آینده دنبالهسازی و توجه بیشتر به ژانرهای تریلر، فانتزی، ماجرایی ـ حادثهای، انیمیشن و وحشت (ژانرهای محبوب گیشۀ جهانی) را در دستور کار خود قرار خواهد داد. اما معضلی که در سینمای ایران با آن مواجه هستیم این است که هرگاه ضرورت حرکت سینمای ایران به سمت تولید چنین فیلمهایی مطرح میشود، عدهای سینماگر و منتقد اظهار میکنند که هالیوود یا حتی بالیوود چنین آثاری را تولید میکنند و نیازی نیست که سینمای ما به سراغ چنین ژانرهایی برود، بلکه بهتر است تمرکز تولید ما روی درامهای اجتماعی باشد. حال آنکه این درامهای اجتماعی، صرفنظر از اینکه فیلمهای مردۀ اکران ما راتشکیل میدهند، در اغلب موارد دنبالهروی سینمای اروپا هستند. سؤال من این است که تقلید از فیلمسازان شکستخوردۀ اروپایی که آثارشان در قارۀ خودشان هم محبوبیت چندانی ندارد چه سودی به حال سینمای ایران دارد؟ چرا سینمای ما نباید به دنبال تقلید از آثار موفق در گیشۀ جهانی باشد؟
در واقع، ساخت این نوع فیلمها نیازمند مطالعه، تحقیق و البته زحمت بسیار است. دوستان فیلمنامهنویس یا فیلمساز ما اگر آثار رئالیستی را ترجیح میدهند برای این است که نوشتن و تولید آنها ساده بوده و نیاز به زحمت چندانی هم ندارد. از دور و برشان الهام میگیرند و فیلمنامهای مینویسند و سپس آن را میسازند.
جالب اینجاست که مخاطب عام در همه جای دنیا برای فرار از همین «دور و بر» به سالنهای سینما پناه میبرد تا صنعت سرگرمی او را به سفری یکی دو ساعته به دنیایی به مراتب بهتر، جذابتر و مهیجتر ببرد.
دقیقاً. به همین خاطر است که تأکید دارم رئالیسم آفت سینمای ایران است. سینما بدون مخاطب معنایی ندارد و اگر میخواهیم مخاطبان انبوه را به سالنهای سینما بازگردانیم، سینمای ایران باید به سمت تولید فیلم در ژانرهای محبوب گیشۀ جهانی حرکت کند. این حرف که چون هالیوود و بالیوود آن تیپ فیلمها را میسازند پس ما نباید بسازیم اساساً بیمعنی است. همین فیلمهای رئالیستی که به قول شما بخش عمدۀ آثار مردۀ سینمای ایران را تشکیل میدهند اصولاً تقلید از فیلمسازان هنری اروپا و کشورهای دیگر هستند. جالب است که زمانی در سینمای ایران تقلید از آثار تارکوفسکی و کیارستمی مد شد و امروزه تقلید از آثار اصغر فرهادی. مطرح کردن مسائلی چون بکر بودن ایده و تازگی فیلم و … به نظرم بیشتر یک شوخی است زیرا با توجه به قدمت صد و خردهای سالۀ سینما و تعداد کشورهایی که در عرصۀ سینما فعال هستند، اصولاً فیلمی وجود ندارد که نظیرش قبلاً ساخته نشده باشد. حالا ما به دلیل محدودیت یا موارد دیگر به تمام تولیدات تاریخ سینما دسترسی نداریم و نمیتوانیم به طور دقیق بگوییم فلان فیلم چند نمونۀ مشابه خارجی دارد. فیلمهای پرفروش دنیا در سالهای اخیر هم قبلاً مشابهشان ساخته شده. اما مخاطب عام به این قضیه توجهی ندارد و بیشتر به دنبال سرگرم شدن است. بنابراین، سینمای ایران باید به سمت تولید فیلمهایی همسو با گرایش مخاطب جهانی در گیشه حرکت کند تا چرخ اقتصادش تندتر بچرخد.
همین تقلید از آثار شکستخورده باعث شده که آسمان سینمای ایران اینقدر کم ستاره شود و ستارههای فعلی سینمای ایران هم آن درخشش سابق را نداشته باشند.
بله. اکثر فیلمهای ایرانی که در سالهای اخیر ساخته شدهاند موضوع جذابی ندارند و در آن معدود مواردی هم که فیلمنامهها دارای شخصیتهای جذابی هستند، تهیهکنندگان و فیلمسازان این ریسک را نمیکنند که از بازیگر نه چندان مطرح استفاده کنند تا ستارههای جدیدی در سینمای ما ظهور کنند.
در هفتمین فیلم از سری «جنگ ستارگان» به جای قهرمان مرد، از قهرمان زن استفاده شد و فیلمساز نقشآفرینی آن را به بازیگری گمنام سپرد و او با درخشش در این فیلم به یکی از ستارگان نوظهور صنعت سینما تبدیل شد.
ما هم در گذشته این کار را کردهایم. در فیلم «عروس» که من تهیهکنندۀ آن بودم، نیکی کریمی وضعیت مشابهی داشت. در فیلم دیگرم، «شوکران»، هدیه تهرانی هنوز موقعیت خود را به عنوان ستارۀ سینما تثبیت نکرده بود ولی آنجا هم ریسک کردم و در هر دو بار این ریسک جواب داد و ستارههای جدیدی به سینمای ایران معرفی شدند. بنابراین، نه تنها فیلمنامهنویسان ما باید به سراغ موضوعات جذاب بروند و قهرمانهای مرد یا زن خلق کنند، بلکه فیلمسازان و تهیهکنندگان ما هم باید این ریسک را بکنند که ایفای این نقشها را به بازیگرهای ناشناخته اما بسیار مستعد بسپارند تا سینمای ایران شاهد ظهور ستارههای جدیدی باشد.
با توجه به اوضاع کنونی سینمای ایران، افزایش کمّی تولیدات سالانۀ سینمای ایران را به صلاح میدانید؟
یکی از چیزهایی که امسال به شدت میان تهیهکنندگان مطرح است و در شورای عالی تهیهکنندگان طرح موضوع شده، این است که تولیدات را کنترلشده کنیم. با تعداد سالن نمایشی که داریم، ظرفیت تولید بیش از شصت فیلم در سال را نداریم. بیش از این یعنی آفت. اگر افرادی به دنبال ساختن فیلمهای بیشتر هستند باید بروند به سمت سینمای خانگی و تله فیلم.
جذابیت برای مخاطب عام و تنوع ژانری را چه کسی کنترل میکند؟ همانطور که قبلاً هم اشاره کردم، گیشه نشان میدهد که مخاطب عام علاقۀ چندانی به درامهای اجتماعی ندارد.
ما نمیتوانیم خیلی این قضیه را کنترل کنیم. به کشاورزی ما نگاه کنید. سال گذشته کمبود سیبزمینی داشتیم. امسال همۀ سیبزمینیها را تبدیل به کود کردند چون روی دستشان مانده بود.
باز سیبزمینی اضافه به این درد میخورد که آن را به کود تبدیل کنند! آیا بهتر نیست که شورای عالی تهیهکنندگان به این قضیه ورود کند و مثلاً تصویب کند که از ۶۰ فیلمی که تهیهکنندگان در هر سال تولید میکنند، فقط نیمی از آنها درام اجتماعی باشد؟
تقریباؐ شدنی است ولی از لحاظ قانونی نمیتوان فشار ایجاد کرد. به توافق میان ما تهیهکنندگان بستگی دارد.
چون از نظر اقتصادی هم تولید درامهای اجتماعی چندان توجیهی ندارد.
برای آنهایی که تولید میکنند، دارد! آنها سودشان در تولید است.
اما اکران نوروزی. شورای صنفی نمایش فیلمهای اکران نوروز را هم معرفی کرده. به نظرتان این ترکیب برای اکران نوروزی مناسب است؟
متأسفانه دخالت دولت در این انتخابها نقش داشته. دولت احساس کرده که باید دخالت کند و به نظرم در این زمینه اشتباه محض کرده. به هر حال چارهای نیست و باید این را بپذیریم. با وجود دو فیلم کمدی «پنجاه کیلو آلبالو» و «من سالوادور نیستم» ترکیب فیلمهای اکران نوروزی چندان هم بد نیست.
به نظرتان بهتر نبود تعداد فیلمهای شاد و مفرح برای اکران نوروزی بیشتر از این دو مورد باشد؟ مثلاً نمیشد «بارکد» را هم به این دو فیلم اضافه کرد؟
تعداد فیلمهای شاد و مفرح سینمای ایران زیاد نیست. فیلمهایی مثل «بارکد» را برای زمانهای دیگر هم نیاز داریم. درست است که عید برای اکران موقع مناسبی است ولی باید توجه داشت که تعداد مخاطب ما محدود است و اگر تمام فیلمهای مخاطبپسندمان را عید یا حتی در شش ماه اول سال اکران کنیم، از شهریور به بعد کفگیر سینمایمان ته دیگ میخورد و دیگر فیلم مناسبی برای مخاطب نداریم. بنابراین، باید یک تقسیمبندی مناسبی صورت بگیرد و به نظرم «بارکد»، برای اکران دوم عید یا حتی تابستان جذابیت بسیار زیادی دارد. یا برای مهرماه نیاز به فیلمهای خوبی داریم.
بله و به نظرم فیلمهایی مثل «ابد و یک روز» برای اکران مهرماه و «بادیگارد» برای فصل تابستان مناسبتر بودند.
به هر حال خواستۀ تهیهکننده هم دخیل است. نمیتوانیم آنها را در نظر نگیریم. ما که دخالتی نداشتیم ولی اگر به فرض ما هم بودیم، باز هم درخواست این تهیهکنندهها و کارگردانها این بود که فیلمهایشان در عید اکران شوند. قرار گرفتن «بادیگارد» در این فهرست هم به نظرم مناسب است و وجود یک فیلم اکشن استاندارد به ترکیب اکران نوروزی تنوع میبخشد. البته من هم اعتقاد دارم که اکران تابستانی برای این فیلم بیشتر جواب میدهد.
چرا این اکشنها در سینمای ایران کم ساخته میشوند؟
خب، توانایی ساخت این اکشنها را هر فیلمسازی ندارد. اکشنهای پلیسی هم در سینمای ایران جواب نمیدهند.
اخیراً مصاحبهای را از شما در سایت سینماپرس خواندم که در آن عنوان کرده بودید که دولت فعلی در توسعۀ زیرساختهای سینمای ضعیف عمل کرده است. میشود در این باره بیشتر توضیح بدهید؟
من اعتقاد دارم که جمهوری اسلامی در تمام دورهها در حق سینما جفا کرده است. این بحثی بود که در مصاحبه با سینماپرس مطرح کردم اما آنها فقط مواردی که علیه دولت آقای روحانی بود را کار کردند و بقیه را کنار گذاشتند. آنجا هم تأکید کردم که این مسئله اصلاً ربطی به دولت فعلی ندارد. دولتهای آقای هاشمی، آقای خاتمی و آقای احمدینژاد همگی نسبت به سینما جفا کردند و دولتهای بعدی هم همین رویه را ادامه خواهند داد. ما فاقد زیرساختهای لازم برای توسعۀ سینما هستیم. اصل زیرساخت هم سالن است. همین کشور ترکیه که در همسایگی ما قرار دارد ۳۰۰۰ سالن سینما دارد و ما با این جمعیت، حداقل باید ۱۵۰۰ سالن را داشته باشیم. اما در حال حاضر ۳۰۰ سالن داریم که فقط ۵۰ تای آنها استاندارد هستند و بیشتر فروش سینمای ایران مال آن سالنهاست. بنابراین، دولت، شهرداریها و همۀ ارگانهای ذیربط در حق سینما جفا کردند. اگر من جای دولت بودم دستور میدادم همانطور که مسجد جدید میسازند، در کنارش سالن سینما هم بسازند. چون مسجدروها حتی اگر به مسجد هم دسترسی نداشته باشند، باز جایی را برای عبادت پیدا میکنند. ما باید به فکر جذب مردم عادی باشیم که اگر به سالن سینما دسترسی نداشته باشند، ممکن است به خاطر فقدان تفریح و سرگرمی، به انحراف و فساد کشیده شوند.
پس نقش معاونت سینمایی چیست؟
معاونت سینمایی برنامۀ خاصی را نمیتواند پیاده کند. دورهاش چهار سال است. سال اول و آخر که کار خاصی نمیتواند انجام بدهد و فقط دو سال میماند که این مدت برای برنامههای زیربنایی کافی نیست. دولت که هشت سال روی کار است باید از همان سال اول برای کل این دوره برنامهریزی کند و قطعاً فرصت لازم را برای کار دارد اما هیچ دولتی تا به حال این کار را نکرده است. الان سال سوم دولت آقای روحانی هم دارد تمام میشود و عملاً کاری برای سینما انجام نشده. در چهار سال دوم هم که دیگر زمانی برای این کار نمیماند. اگر ما تهیهکنندگان همت کنیم، شاید قانونی از طریق مجلس تصویب بشود که مثلاً شهرداریها را ملزم کند که اگر جایی برج یا مجتمع تجاری ساخته میشود، حتماً باید دارای سالن سینما هم باشد. شما هر جای کشور را نگاه کنید پر از این برجها و مجتمعها شده. حتی نقاط دورافتاده. من به بعضی از روستاها سفر کردم که دیگر از حالت روستا خارج شده و عملاً شکل شهر به خود گرفتهاند اما فاقد سالن سینما هستند. باورکردنی نیست که شهرستان نطنز هم قبل از انقلاب و هم بعد از آن فاقد سالن سینما بوده. چرا؟ مردم نطنز برای تفریح باید بروند جن ببینند؟ خب معلوم است که میروند جن میبینند. در این زمینه شکی نباید داشته باشیم. تفریح دیگر مردم ممکن است این باشد که بروند پای بساط. به نظرم یک نهضت سالنسازی باید راه بیفتد و نه تنها در شهرهایی مثل نطنز، که در هرکدام از پارکهای شهرهای بزرگ یک سالن سینما بسازند. منظورم سالن ارزانقیمت با ظرفیت ۲۰۰ نفر است نه از آن سالنهای بزرگ و تجملی. اسم این طرح را هم میگذاریم «سینما پارک».
به نظرتان لازم است که قانونی تحت عنوان «صنعت سینما» در مجلس به تصویب برسد؟
به شدت. اصلاً صنعت سینما یکی از نکات مهمی است که اگر در مجلس تصویب شود که چه بهتر، وگرنه ما طرح را دنبال میکنیم تا مصوبۀ هیئت دولت را بگیریم. صنعتی شدن سینمای ایران واجب است و در این طرح توسعۀ زیرساختها از جمله سالنسازی مطرح میشود. آن موقع میتوان حتی امام جمعهها را هم قانع کرد که بخشی از وجوهاتشان را به سینما اختصاص دهند! این بحث را در شورای راهبردی سینمای ایران هم مطرح کردیم و قرار شد که در سال آینده برای تصویب آن در مجلس یا هیئت دولت اقدامات لازم صورت بگیرد.
یکی از راههای دیگر کمک به صنعت نوپای سینمای ایران میتواند این باشد که اسپانسرها به طور مثال معادل ۱۰ تا ۱۵ درصد بیش از مبلغی که برای تولید فیلم سینمایی هزینه میکنند مشمول تخفیف مالیاتی شوند.
اتفاقاً یکی از قوانین میتواند همین باشد. انشاالله بعد از عید این در دستور کار شورای راهبردی قرار میگیرد تا بتوان از طریق هیئت دولت آن را به صورت یک مصوبه درآورد. اگر بتوان از طریق مجلس آن را به تصویب رساند که خیلی بهتر است. مثلاً این را هم میتوان به تصویب رساند که دستگاهها یک یا دو درصد از بودجۀ سالانۀ خود را صرف سینما کنند و این رقم از مالیات آنها کم شود.
شما به چیزی به نام «فصل مردۀ اکران» اعتقاد دارید؟
نه. فصل مرده را ما به وجود میآوریم. سالها عید برایمان مهم نبود. یادم میآید «شوکران» را که اکران کردیم، از روز اول تا چهاردهم فروش چندانی نکرد. البته پرستارها که اعتراض کردند فروش آن بالا رفت! اما این فروش بالا بعد از چهاردهم اتفاق افتاد. این دیگر به دولت ربطی ندارد. به پخشکنندهها هم نمیتوان امیدی داشت. اما اگر ما تهیهکنندهها برنامهریزی مناسبی داشته باشیم، به همراه سینمادارها میتوانیم همۀ فصلها را زنده کنیم. ما داریم به سمتی میرویم که در آیندهای نه چندان دور شورای صنفی نمایش برچیده شود و تصمیمگیریها به تهیهکنندهها و سینمادارها واگذار شود.
در همین روزهای میان جشنواره تا عید که طبق یک باور نادرست هیچ فیلمی نمیفروشد، امسال دو فیلم میلیاردی «من سالوادور نیستم» و «کوچه بینام» را داشتیم.
ما در گذشته هم این کار را کرده بودیم. مثلاً آقای ساداتیان فیلم «دایره زنگی» را بیست و سوم اکران کرد و بعد از عید هم رفت و فروش مناسبی هم داشت. آقای سرتیپی هم اگر اشتباه نکنم «رسوایی ۱» را در این زمان اکران کرد و آن هم خوب فروخت. بنابراین، اگر فیلم خوب و جذاب برای نمایش داشته باشیم، چیزی به نام فصل مرده نداریم و در واقع، فیلمهای مرده هستند که «فصل مردۀ اکران» را رقم میزنند. وگرنه سینما نمرده و مخاطب هم زنده است اما فیلم مرده در سینمای ایران فراوان داریم!
روزنامۀ سینما هم در آخرین شمارۀ امسال خود آمار جالبی از این فیلمهای مرده را داده. از ۵۸ فیلم اکران شدۀ امسال ۳۹ فیلم ضرر دادهاند که در واقع، فهرست فیلمهای مردۀ امسال را تشکیل میدهند.
به نظرم تعداد فیلمهای ضررده نسبت به قبل کمتر بوده چون سینمای ما از لحاظ قاعده سینمای ورشکستهای است. علتش هم دولتی بودن این سینماست. اگر دولت از تولید چنین فیلمهایی حمایت نکند، در آینده شاهد کاهش چشمگیر آنها خواهیم بود. اینکه میگویم دولت، منظورم فقط دولت آقای روحانی نیست، بلکه دولتهای نظام جمهوری اسلامی از ابتدا تا به امروز است که با دخالتهای نابجا در امور سینما و با تزریق پولهای بیحدوحساب وضعیتی را پدید آوردهاند که سود برخی از فیلمهای ایرانی عملاً در تولیدشان است. با توجه به این اوضاع، ۳۹ فیلم مرده رقم بسیار خوبی است. ما قبلاً بیش از این ضرر میدادیم. به همین دلیل بود که در ابتدای گفتگو عنوان کردم که سینمای ما سال خوبی را پشت سر گذاشته. الان تعداد فیلمهای سودده به ۱۳-۱۴ مورد میرسد و ۶-۷ فیلم هم بازگشت سرمایه دارند که این آمار خوبی است.
اما سینمای آمریکا فیلمهای سودده بیشتری دارد. حتی فیلمهای مستقل آن هم به سودهای کلانی میرسند.
معادلات سینمای آمریکا که برای اکران جهانی فیلم تولید میکند، با معادلات سینمای ایران فرق میکند. ما چون مثل آنها در سراسر جهان دارای مخاطب نیستیم، تمام تمرکزمان بر داخل است که سه حوزۀ اکران، تلویزیون و سینمای خانگی را داریم. اگر تلویزیون به قیمت مناسب همین فیلمهای ضررده را بخرد، آنها به بازگشت سرمایه میرسند. اما این اتفاق نمیافتد و لذا ما تلویزیون را عملاً نداریم. وضعیت سینمای خانگی هم که به خاطر قاچاق و شبکههای ماهوارهای چندان مساعد نیست و روی پولی که از این بخش نصیب فیلمهای ایرانی میشود نباید زیاد حساب باز کرد. فقط اکران میماند که آن هم به خاطر عدم زیرساختهای مناسب آن را هم نصفه و نیمه داریم. با این اوصاف، با شرایط بسیار خوبی روبرو بودیم و امید است که در آینده وضعیت سینما بهتر شود.
با این حال سینمای ما همچنان ورشکسته است.
قطعاً همینطور است چون ما ۱۰۰ میلیارد تومان هزینۀ تولید داشتیم، و این تازه بدون احتساب فیلمهایی مثل «محمد» است که بودجههای آنچنانی میگیرند. سینمای ما با آن هزینۀ تولید باید ۳۰۰ میلیارد تومان عایدی داشته باشد تا به سود برسد اما این رقم ۷۰ میلیارد تومان است. با این حال، این میزان فروش سینمای ورشکستۀ ما را نسبت به آینده امیدوارتر کرده.
اگر دولت برای تولید فیلمها هزینه نکند و در عوض، این پول صرف توسعۀ زیرساختها، مثلا ساخت سالنهای جدید و نوسازی سالنهای فرسوده، شود بهتر نیست؟
قاعدتاً اگر دولت دست از تولید بردارد و در این بخش سرمایهگذاری کند، کیفیت تولیدات ایرانی افزایش مییابد. البته دولت دوست دارد به سینما کمک کند، ولی نوع کمکهایش اصلاً به نفع سینما نیست. دولت در واقع دارد ماهی در اختیار سینماگرها قرار میدهد در حالی که ابزارش را باید به سینماگرها بدهد و نحوۀ کار با آن را آموزش دهد. ابزار، تکنولوژی و تجربه چیزی است که سینمای ما به آن نیاز دارد. داشتن آکادمی سینما هم در این زمینه دردی را دوا نمیکند چون افرادی که در آن تدریس میکنند آموزشهای روز را ندیدهاند که بخواهند آن را منتقل کنند، همین تئوریهای منسوخی که با آنها آشنا هستیم را آموزش میدهند که اصلاً به درد نمیخورد!
اما دخالتهای بیرونی در امور سینما. حتماً مطلع هستید که فیلم «من سالوادور نیستم» چند روز قبل با اتفاق عجیبی روبرو شد و نیروهای اماکن به سردر سالنهای نمایشدهندۀ این فیلم حمله کردند و گویا دلیل این حمله، جذابیت اکترس برزیلی آن بوده است. نظر شما راجع به این حمله چیست؟
رفتار اماکن متأسفانه رفتار اصولیای نبود. قابل دفاع هم نیست. بالاخره یک نهاد نظامی است. احتمالاً یک نیروی سرخود احساس تکلیف کرده و عقیده داشته شرع مقدس اجازۀ این کار را به او داده. اما بعد به سرعت سروصداها خوابید. خیلی نمیتوان گفت که یک برنامهریزی قبلی وجود داشته تا از این طریق سینما را نابود کنند. به نظر ناآگاهی بوده. امیدواریم دیگر این اتفاقها نیفتد. البته در جمهوری اسلامی این مسائل زیاد پیش میآید. حالا باز خدا را شکر که این یک نهاد قانونی بوده. خیلی مواقع گروههای خودسر و غیرقانونی این کارها را میکنند.
به نظر شما رییس سازمان سینمایی نباید در این مورد قاطعیت به خرج میداد؟
در واقع این بخشی از وظایف سازمان سینمایی است و احتمالاً این قضیه را پیگیری کردهاند و ما از آن بیاطلاعیم.
حالا موضوع حملۀ اماکن در شورای عالی تهیهکنندگان مورد بررسی قرار گرفت؟
بله. حملۀ اماکن در شورای عالی تهیهکنندگان طرح موضوع هم شد اما متأسفانه احساسی که ما نسبت به فیلم داشتیم، آنها نداشتند. با وجود اینکه من این موضوع را مطرح کردم و خواستم که برخورد صورت بگیرد، الان خوشحالم که سایر اعضای شورای عالی چنین نکردند، چرا که ممکن بود توجهات معطوف به حملۀ اماکن شود و این کار غیرقانونی را نهادینه کند. اگر بیسروصدا از روی چنین مسائلی رد شویم بهتر است.
اخیرا یک نقل قول از آقای ایوبی خواندم که گفته بودند اولویت سازمان سینمایی در سال آینده تولید مشترک با کشورهای همسایه است. نظر شما در این باره چیست؟
ببینید، این اولویت همیشگی سینمای ما بوده. اما من هیچوقت در این کار جدیت ندیدم. آقای ایوبی از کسانی است که به این کار علاقهمند است، بالاخره رایزن فرهنگی بوده و با این قضیه آشنایی بیشتری دارد اما بسته بودن سینمای ایران باعث میشود که ما کمتر بتوانیم به سمت تولیدات مشترک برویم. به هر حال، به نظرم این کار شدنی است ولی همت میخواهد. من خودم به عنوان رییس یک صنف آنقدر وقت ندارم که به چنین مواردی رسیدگی کنم، چه برسد به رییس سازمان سینمایی که با مسائل و پیچیدگیهای بسیار بیشتری مواجه است. البته میتوان گروهی را تشکیل داد که چنین موضوعی را پیگیری کند. متأسفانه عدهای در سینمای ما به دنبال این هستند که بروند در جشنوارههای خارجی خوش بگذرانند و برای تولید مشترک جدیتی به خرج نمیدهند. ما با خیلی از کشورهای حاشیۀ خلیجفارس و همسایگانی چون ترکیه میتوانیم تولیدات مشترک خوبی بسازیم. مثلاً همین «من سالوادور نیستم» با همکاری سینماگران کشوری ساخته شده که هیچ وجه مشترکی با ایران ندارد، اما فیلم موفقی است و خیلی خوب دارد میفروشد. همچنین فیلم «سلام بمبئی» که دارد در هند ساخته میشود. باید به این تولیدات توجه شود. حالا ما سعی داریم در صنف خودمان این کار را انجام دهیم. خوشبختانه قربان محمدپور به کمک ما نیازی نداشته اما اگر بتوان برای فیلمش کاری کرد، ما به شدت حمایتش میکنیم. خیلی هم نباید انتظار داشته باشیم که دولت به این فیلمها کمک کند. اصلاً هرچه دولت از این فیلمها فاصله بگیرد بهتر است.
خب وقتی به سمت تولید مشترک برویم میتوان سرمایهگذار خارجی هم جذب کرد.
یقیناً. تولید مشترک به دلیل مسائل مالیاتی و … خیلی میتواند برای سرمایهگذاران خارجی جذابیت داشته باشد. متأسفانه روابط بینالملل فارابی و سازمان سینمایی به جای یافتن و جذب چنین سرمایهگذارانی، بیشتر به دنبال جشنوارههایی هستند که در آن بهشان خوش بگذرد. اگر صنف وارد این بخش شود اتفاق بهتری میافتد البته به شرطی که نمایندگان آن به دنبال جذب سرمایهگذار خارجی باشند و نه خوش گذراندن در جشنوارههای خارجی.
سؤال آخر. آیا تغییرات سیاسی اخیر در کشور میتواند در سال آینده به رونق سینمای ایران کمک کند؟
قطعاؐ. با این یکدستی که در مجلس و دولت به وجود آمده، امیدوارم که فشار موجود بر سینما کمتر شود و اگر این اتفاق بیفتد، سینمای ایران توفیق بیشتری خواهد داشت