1

یک ارزیاب صداوسیما درباره سریال ارگانی «پایتخت۵» گفت⇐سازندگان به ما اطمینان داده بودند که هیچ مشکلی برای کشف حجاب مترجم ایرانی وجود ندارد اما بعدا مشخص شد ایشان کارمند «جم» است!!/ما فقط خواستار ممیزی یک پلان از بازسازی «تایتانیک» بودیم اما خودشان کل سکانس را درآوردند و بعد هم فریاد «وااسلاما» سر دادند

سینماروزان: نزدیک به شش ماه بعد از روی آنتن رفتن سریال ارگانی «پایتخت5» بالاخره یک ارزیاب تلویزیونی درباره موارد مناقشه برانگیز این سریال صحبت کرد. این ارزیاب در گفتگو با روزنامه اصولگرای «جوان» از دردسر اعتماد به سازندگان در ماجرای نمایش سرباز یک زن ایرانی در فیلم حرف زده و بر عدم صداقتشان در ماجرای سانسور فقط یک پلان بازسازی «تایتانیک» تأکید کرده است.

این ارزیاب صداوسیما که تحصیلاتش در زمینه مدیریت رسانه است به محمدصادق عابدینی در «جوان» گفته است: در یکی از قسمت‌های ترکیه سریال «پایتخت5»، دختری سرباز در نقش همکار دوست نقی هست که فارسی حرف می‌زند ظاهر میشود و این طور جا انداختند که طرف ارمنی است. ما این بخش را دیده بودیم. از گروه سازنده سؤال شد که این خانم کیست؟ آن‌ها اطمینان خاطر دادند که هیچ مشکلی درباره وی وجود ندارد. ما بر اساس اعتماد به سازندگان سریال اجازه پخش دادیم، اما بلافاصله بعد از پخش مشخص شد که این خانم کارمند «جم» است و تصاویرش همه جا پر شد!!

ارزیاب «پایتخت5» درباره سکانس بازسازی «تایتانیک» بیان داشته است: بعد از چند قسمت، رسیدیم به سکانس مشهور «تایتانیک» که در این سریال ممیزی شد. در بخشی از فیلم که در فضای مجازی منتشر شد، یک بخش حذف شده وجود دارد و آن باز‌سازی صحنه ای است که «جَک» و «رز» روی عرشه کشتی هستند و موسیقی تایتانیک نیز پخش می‌شد. ما به عوامل سریال گفتیم که آن پلان روی عرشه فقط حذف شود ولی آن‌ها کل سکانس را حذف کردند و در فضای مجازی فریاد وا‌اسلاما سر دادند. اگر قرار به ممیزی بود که ما باید همه موسیقی‌های استانبولی پایتخت را هم درمی‌آوردیم. آن‌ها فقط بخشی از ماجرا را بیان می‌کنند.




همزمان با طعنه تنابنده به شهرام جزایری، خبر رسید که تنابنده، «قسم» را بدون مقدم می‌سازد⇔پرسش: آقای تنابنده! طعنه به شهرام جزایری حق شماست اما حق مخاطبان است که بدانند بودجه تولید «قسم» از کجاست؟ سرمایه شخصی مجری طرح میرکریمی؟ یا بودجه سازمان ارزشی مطبوع‌تان در تولید «پایتخت۵»؟

سینماروزان: ساعاتی بعد از انتشار خبر فیلمسازی مشترک محسن تنابنده و سیروس مقدم در پروژه «قسم»، اصلاحیه این خبر با این شرح رسید که سیروس مقدم فقط مشاور تنابنده در «قسم» است و تنابنده بعد از کمدی مناقشه برانگیز «گینس» دومین فیلمش را هم به تنهایی کارگردانی خواهد کرد.

اصلاحیه خبر کارگردانی تنابنده در شرایطی رسید که او از طریق صفحه اجتماعیش طعنه ای زده به ماجرای فرار از کشور شهرام جزایری از طریق بار عدس(!!!) اما درباره چگونگی تأمین بودجه فیلم تازه اش توضیحی نداده است.

تهیه کننده «قسم» جلیل شعبانی است که سال قبل با سرمایه سازمان هنری-رسانه ای اوج فیلم «سوءتفاهم» را تولید کرده بود و البته در ماههای اخیر هم به عنوان مجری طرح درگیر همکاری با رضا میرکریمی در پروژه پربازیگر «ما همه با هم هستیم» بود؛ پروژه ای که خود به خاطر پرسشهای مرتبط با چگونگی تأمین بودجه حاشیه ساز شده است.

حالا مشخص نیست بودجه فیلم تازه تنابنده را چه کسی خواهد داد؟ آیا جلیل شعبانی بعد از دو همکاری اخیر با اوج و میرکریمی به چنان پایداری مالی رسیده که میخواهد بودجه تولید «قسم» را از جیب دهد یا آن که باز بناست یک ارگان یا نهاد ارزشی پشت فیلم باشد؟؟




صدور پروانه همکاری کارگردان-بازیگر «پایتخت» با تهیه‌کننده مطبوع سازمان ارزشی!+صدور یک پروانه ساخت دیگر

سینماروزان: شورای صدور پروانه ساخت با تولید دو فیملنامه موافقت به عمل آورده است.

به گزارش سینماروزان در میان فیلمنامه های پروانه گرفته بیش از همه نام «قسم» جلب توجه میکند که بناست محسن تنابنده و سیروس مقدم به صورت مشترک آن را بسازند!!

تهیه کنندگی «قسم» را جلیل شعبانی برعهده دارد که پیشتر با حمایت سازمان هنری-رسانه ای اوج فیلم «سوءتفاهم» را تولید کرده بود؛ فیلمی که شباهتهای فراوانش به «پرده آخر»واروژ کریم مسیحی انتقادبرانگیز شد.

تنابنده-مقدم که پیشتر برای تولید «پایتخت5» هم حمایت هنگفت اوج را داشتند حالا با تهیه کننده مطبوع این سازمان همکار خواهند شد در تولید یک فیلم اجتماعی.

شورای پروانه ساخت با تولید فیلم «غریبه» به کارگردانی بهتاش صناعیها که پیشتر «احتمال باران اسیدی» را از او دیده بودیم هم موافقت کرده است.

فهرست کامل پروانه های صادره به شرح زیر است:

–«قسم» به تهیه‌کنندگی جلیل شعبانی ،کارگردانی مشترک سیروس مقدم و محسن تنابنده و نویسندگی محسن تنابنده در ژانر اجتماعی

–«غریبه» به تهیه‌کنندگی سید غلامرضا موسوی و نویسندگی وکارگردانی بهتاش صناعی ها در ژانر اجتماعی.




ادعاهای داداش کوچیکه رییس سازمان ارزشی اوج که همزمان ریاست دو موسسه ارزشی را برعهده دارد⇐اشتباه بزرگی سر قضیه{حضور تتلو در کنار رییسی؟} رخ داد/مخالف بودم و اجبار به این حرکت شدم!!/هیچ پولی به تتلو ندادیم!!/شرایط امروز من به‌واسطه اوج رقم نخورده!!/قبل از «اوج» هم شناخته‌شده بودم!!!/برادرم را به‌واسطه من می‌شناختند!!

سینماروزان: احسان محمدحسنی رییس سازمان هنری-رسانه ای اوج که اخیرا دو مسئولیت سرپرستی بنیاد روایت و ریاست بر سازمان بسیج هنرمندان را از کف داد، یک برادر به نام میثم هم دارد که این برادر کوچکتر هم به مانند برادر بزرگتر در ارگانهای ارزشی مسئولیت دارد.

بسیاری از جوانان برای یک موقعیت شغلی نصفه و نیمه دست و پا میزنند ولی داداش کوچیکه رییس اوج، همزمان مسئولیت موسسات ارزشی نصرتیوی و دلصدا را برعهده دارد و در تازه ترین گفتگویش مدعی شده دریافت این مسئولیتها هیچ ربطی به برادرش یا «اوج» ندارد!!!

میثم محمدحسنی درباره پرسشهای پیرامون استفاده از رانت برادرش برای دریافت مدیریت ارگانهای ارزشی به «صبح نو» بیان داشت: من قبل از شکل‌گیری سازمان اوج تا حدودی در کار خودم شناخته شده بودم. راستش ربطی به مسئولیت برادرم نداشت و به عقب‌تر از آن برمی‌گردد. پیش می‌آمد که برادرم تعریف می‌کرد، درجایی بودم و من را به واسطه تو شناختند. ولی خب امروز گوی سبقت را از من ربوده‌اند! البته باید اعتراف کنم که مسیر زندگی‌ام را برادرم تغییر داد. من درگیر فوتبال و مسائل دیگری بودم که احسان مرا به دیدار خانواده شهدا می‌برد. به یاد دارم جلسه‌ای فرهنگی در مسجد امام صادق(ع) منطقه صادقیه بود که به آن‌جا می‌رفتیم. اما واقعاً به واسطه سازمان اوج، شرایط امروزم رقم نخورده است!!

میثم محمدحسنی با تأیید نقش پررنگش در تسهیل حضور امیر تتلو در کنار ابراهیم رییسی در تبلیغات انتخاباتی96 گفت: برخی از دوستان فقط ایام انتخابات به یاد سلبریتی‌ها می‌افتند و این کارساز نخواهد شد. اشتباه بزرگی سر قضیه امیرتتلو رخ داد و من به عنوان کسی که واسطه این اتفاق بودم واقعاً ناراحتم. من همان موقع مخالف این موضوع بودم و به نوعی اجبار به این حرکت شدم.

این مدیر جوان با اشاره به حمایتهای موسسات تحت امرش از تتلو ادامه داد: امیر تتلو درباره انرژی هسته‌ای و یک موضوع دیگر کاری ساخته بود و سفارش ما نبود. حتی پولی هم به او ندادیم و فقط برایش کلیپ ساختیم. ترانه انرژی هسته‌ای و شهدایی را که خوانده بود تصویری کردیم. انرژی هسته‌ای را به روی ناو ارتش ساختیم. البته بعداً دوستان زیرش زدند و گفتند ما قضیه را نمی‌دانستیم! مگر بدون هماهنگی می‌شود روی یک ناو کلیپ ساخت؟! اصلاً چگونه چند روز قبلش با طرف عکس یادگاری گرفتید؟! البته ما از این مسائل گذشتیم. من هنوز پای کارهای ارزشی که با امیر تتلو کردیم هستم.




۲مسئولیت از کف رفت⇐رییس ۳شغله اوج مجددا تک‌شغله شد⇔پرسش: آیا به‌زودی ریاست اوج هم به نیرویی تازه واگذار خواهد شد؟

سینماروزان: احسان محمدحسنی که در فاصله‌ای کوتاه علاوه بر ریاست سازمان هنری-رسانه‌ای اوج، ریاست بر سازمان بسیج هنرمندان و سرپرستی بنیاد روایت را هم گرفته و 3شغله شده بود اصلا فکرش را هم نمیکرد که در مدت زمانی چندماهه مجبور باشد هر دو منصب جدید را واگذارد و به همان ریاست اوج بسنده کند.

به گزارش سینماروزان محمدحسنی بعد از استعفا از سازمان بسیج هنرمندان و جانشینی امیر نصیربیگی به جایش به تازگی از بنیاد روایت هم استعفا داد تا محمد حبیبی جایگزینش شود.

آیا سیکل از دست دادن مسئولیتهای محمدحسنی به سازمان اوج هم خواهد رسید و او ریاست این سازمان را هم به زودی واگذاری خواهد کرد؟ هنوز مشخص نیست.

اوج در سالهای اخیر بیش از آن که به عنوان مجالی برای توجه به چهره‌های گمنام مستعد و در عین حال مستقل شناخته شود به عنوان سازمانی متمول که اسباب حمایت از امثال ابراهیم حاتمی کیا یا سریالهایی مانند «پایتخت» را فراهم میکند شناخته شده است. تکیه بیش از حد به این برندهای قدیمی، موجب شده شکوفایی استعدادها که باید اهداف چنین سازمانهای متمولی باشد چنان که باید رخ ندهد.




سازنده کم‌بیننده‌ترین سریال رمضان بدون اشاره به میزان حمایت یک سازمان ارزشی متمول از این سریال بیان کرد⇐بانکداری ایرانی، را اسلامی نمی‌دانم و با توجیه هم سروکار ندارم!/برای یک وام ۵۰ میلیونی نزدیک به ۶۴ میلیون بهره دادم!!/نام اهل بیت(ع) را ضمیمه موسسات مالی-اعتباری کرده‌اند و بهره‌های کلان می‌گیرند!/سیستم اقتصادی فعلی باعث افزایش جرم و جنایت شده

سینماروزان: محمدحسین لطیفی رمضان امسال «سرّ دلبران» را روی آنتن داشت که هرچند با حمایت سازمان متمول اوج تولید شد اما نتوانست مورد توجه مخاطبان قرار گیرد و در آمار رسمی ارائه شده از سوی صداوسیما هم کم بینندهترین سریال شناخته شد!(اینجا را بخوانید)

لطیفی بی توجه به این عدم اقبال، تازه ترین گفتگویش را که با خبرگزاری اصولگرای «تسنیم» انجام شده زمینه ای کرده است برای زیر سوال بردن سیستم بانکی ایران بدون آن که خودش از بودجه ای بگوید که اوج صرف «سر دلبران» کرد و بازخورد لازم را هم نگرفت.

لطیفی در رابطه با علت ورودش به بحث‌هایی مانند ربا و مشکلات بانکداری ربوی می‌گوید: به عنوان یک ایرانی صحبت از مسائل و مشکلات بانکی در کشوری می‌کنیم که آزادی بیان وجود دارد. همان طوری که مراجع و بزرگان ما دغدغه‌هایشان را بیان می‌کنند ما هم حق داریم درباره این مشکلات و دغدغه‌ها صحبت کنیم. بنده به طورکل بانکداری ایرانی را اسلامی نمی‌دانم و با توجیه هم سروکار ندارم.

کارگردان سریال «سرّ دلبران» درباره حذفیات و سانسور بخش‌هایی از سریال ضمن اشاره به اینکه می‌توانستند بیش از این‌ها حذف کنند، می‌افزاید: یک سکانسی که حذف شد در آن سیدسلیم روحانی قصه ما این طور می‌گوید: «شما فکر کنید در همه جای این مملکت انقلاب شده الّا بانک». البته مثلاً سکانسی که در بانک شخصیت ما به کنایه می‌گوید «این اسمش وام نیست…» را حذف نکردند. اینجا به عنوان اعلام نظرشخصی با وجود اشرافی که به اتفاقات بانکی کشور دارم و خودم هم یک روزی وامی گرفته‌ام، این دغدغه را فریاد می‌کنم. به طورکل من چیزی را که اعتقاد دارم، می‌سازم.

لطیفی در ادامه ضمن شرح تجربه شخصی‌اش از بانک و بازپرداخت وام اظهار می‌دارد: یکبار ۵۰ میلیون وام ۱۰ ساله گرفتم ماهی یک میلیون تومان و در بازپرداخت با ۱۱۷ میلیون مواجه شدم که بالغ بر ۶۴ میلیون بهره بانکی بود. روزگاری در جامعه با موضوع بهره و نزول مغضوبانه برخورد می‌شد، به گونه‌ای که وقتی در محله پیروزی زندگی می‌کردیم با نزول‌خور جهود ساکن آن منطقه برخورد داشتیم و برای او منزلتی قائل نبودیم، اما امروز نام اهل‌بیت (ع) را ضمیمه مؤسسات مالی و اعتباری می‌کنیم و همان رویه غیرمجاز را ادامه می‌دهیم یعنی بهره دادن و بهره گرفتن! 

این کارگردان سینما و تلویزیون در پایان خاطر نشان می‌کند: این سیستم اقتصادی باعث می‌شود هر روز جرم و خلاف به خاطر این فاصله طبقاتی، افزایش پیدا کند. وقتی تولید نداریم و دلالی و انباشت پول در بانک به اوج خودش می‌رسد باعث می‌شود لقمه حرام فراگیر شود. این را هم بدانید که در تمام دنیای غرب کشوری نداریم که بالای ۴ درصد بهره بگیرد، چون ملاک آن‌ها ارزش کاری است، اما این رویه را ما از برخی مدیران آموخته‌ایم که کسی کار نکند و بهره بگیرد.




حتی فکر بکر(!) سازمان ارزشی و رونمایی از تیپ «کراواتی مثبت» هم چاره‌ساز نشد!⇐ «سرّ دلبران» کم‌بیننده‌ترین سریال رمضان شد!⇔آیا مدیران حوزه هنری، همچنان بر تولید فیلم زندگی شهیدبهشتی توسط تهیه‌کننده این سریال تأکید دارند؟!

سینماروزان/محمد شاکری: اینکه در میان تمام سریالهایی که ماه رمضان از شبکه‌های مختلف سیما پخش شده‌اند، نه سریالهای تر و تازه که بازپخش «پایتخت» باشد که بالاترین آمار بیننده را داشته همان قدر تراژیک است که بدانیم آمار بینندگان یک برنامه گفتگومحور پراشک و آه به نام «ماه عسل» از آمار بینندگان همین «پایتخت» هم بیشتر است!

براساس آماری که مرکز پژوهش و سنجش افکار صداوسیما منتشر کرده، در میان سریالهای تولیدی رمضان97 این «رهایم نکن» است که با فقط   ۴۰/۸ درصد بیننده موفقتر از بقیه بود و بعد از آن «بچه مهندس» با ۳۲/۱ بیننده قرار داشت و در قعر آمار بینندگان هم «سر دلبران» قرار دارد با ۲۷/۳ درصد ببینده!!

کم‌بیننده ترین سریال رمضان97 یعنی «سر دلبران» با حمایت سازمان هنری-رسانه ای اوج تولید شد؛ سریالی که پروسه تولیدی طولانی هم داشت با توجیه وسواس برای تولید!!! سریالی که بعد از مدتها می‌خواست کلیشه «کراواتی بد» را از رسانه ملی حذف کند و با قرار دادن یک پزشک کراواتی مثبت و نیکوکار مثلا ساختارشکنی کند اما کهنگی بیش از حد داستان و ساختار به شدت ضعیف سریال، موجب شد حتی در نظرسنجی رسمی صداوسیما هم «سرّ دلبران» بلحاظ بیننده، از آخر، اول باشد.

این آخر شدن، اول زنگ خطری است برای مدیران سازمان ارزشی تولیدکننده محصول که بدانند فقط تزریق بودجه نیست که میتواند محصولی استاندارد بیافریند. خلق محصول هنری بیش و پیش از پول، به بصیرت و مغز متفکر نیاز دارد تا براساس نیازهای روز درام بسازد.

آخر شدن «سر دلبران» در آمار بینندگان رمضانی، می‌تواند هشداری هم باشد برای مدیران حوزه هنری که تولید فیلم زندگی شهیدبهشتی را به تهیه کننده «سر دلبران» سپرده‌اند. شهیدبهشتی یکی از نمادهای اصیل انقلاب اسلامی است و اگر بنا شود فیلمی تولید شود لایق نام او بیش از هر چیز نیاز دارد به آدمهای کارکشته و امتحان پس داده آن هم نه در تلویزیون که در سینما!! متأسفانه هیچ کدام از ساخته های سینمایی اخیر تهیه کننده «سر دلبران» یعنی «ماهی سیاه کوچولو» و «هیهات» نتوانسته اند در جلب مخاطب موفق باشند و وضعیت سریال «سر دلبران» هم که پیش روست.

پس مدیران حوزه هنری که در ماههای اخیر کوشیده‌اند با نگاهی منعطف‌تر به دنبال تعامل با سینمای ایران باشند و حتی شرایط اکران فیلمی مانند «عصبانی نیستم» را در سینماهایشان فراهم کنند بهتر است جدی‌تر از گذشته بر سرنوشت پروژه شهیدبهشتی وسواس به خرج دهند.




فقط حدود یک ماه بعد از تحریم تلویزیون⇐پرویز پرستویی با پروژه ۳۶۵قسمتی سازمان ارزشی به تلویزیون می‌آید!!

سینماروزان: کمی بیشتر از یک ماه قبل بود که پرویز پرستویی در متنی اجتماعی و به بهانه تبریک تولد پوریا تابان مجری رسانه ملی انتقادات تند و تیزی را روانه رسانه ملی کرد و مدعی شد دیگر پایش را به تلویزیون نخواهد گذاشت و نباید حتی خبر مرگش را هم از تلویزیون اعلام کنند!!!

به گزارش سینماروزان حالا اما بنا شده مجموعه ای 365 قسمتی(!!) با نام «ستارگان راه» که از محصولات سازمان هنری-رسانه ای اوج است با صدای پرویز پرستویی از ابتدای تابستان از شبکه سوم سیما روی آنتن برود!!

«ستارگان راه» مجموعه ای مستند-ارزشی است و طبیعی است که با توجه به حجم بالای کار که در 4 فصل و بیشتر از 350 قسمت بوده است پروسه تولیدی طولانی هم داشته و قاعدتا پرستویی می بایست خیلی بیشتر از یک ماه قبل کار برای این مجموعه را انجام داده باشد.

بر این اساس پرستویی که قرارداد همکاری با چنین پروژه ای را امضاء کرده و لابد برای آن دریافتی هم داشته چگونه حدود یک ماه قبل از تحریم تلویزیون حرف زده است؟! این را بگذارید کنار پخش گفتگویی از پرستویی با فردوسی پور در هفته اخیر از رسانه ملی و توجیه پرستویی مبنی بر اینکه آن گفتگو پیش از ادعای تحریم تلویزیون توسط وی ضبط شده است.

آیا درباره پروژه «ستارگان راه» هم پرستویی همین توجیه قدیمی بودن پروژه را بیان خواهد کرد؟ یا این بار دلیلی تازه برای همراهی با یک سازمان متمول در تولید پروژه ای برای رسانه ملی مطرح خواهد شد؟

از اینکه بگذریم همراهی پرستویی با یک سازمان متمول ارزشی است که جلب نظر میکند. پرستویی که در دوران محمدباقر قالیباف فرزندش، تا مدیریت در روابط عمومی متروی پایتخت پیش رفت در ماههای اخیر همکاریهای مداومی را هم با ارزشیون داشته؛ از همراهی در تولید قطعاتی باکلام برای این سازمان و حضور در پروژه «بادیگارد» و حالا هم نریشن گویی مجموعه ای چهارفصلی به سفارش این سازمان! رمز و راز این همکاری چیست؟ آیا پرستویی که زمانی از علاقمندان جریان اصلاح طلبی بوده از آنها بریده و با جریان اصولگرای همذات پنداری میکند یا تمول ارگان ارزشی مذکور بوده که باعث شده پرستویی همکاری با آنها را بپذیرد؟




حدس بزنید بعد از بازگشت بهروز وثوقی به ایران چه اتفاقی رخ خواهد داد؟⇐همکاری با سازمان ارزشی متمول و توزیع بلیتهای نذری برای رونق فیلم ارگانی بهروز؟/حضور در یک فیلم هنری شبه‌روشنفکرانه که نه راهی به کن دارد و نه راهی به فجر؟/حضور در ورسیون‌های پاستوریزه «ماه عسل» و «همسفر» و «ممل آمریکایی» که مافیا بهشان سانس نمی‌دهد؟/همراهی با پولشویان فعال در شبکه خانگی برای بخور و بخوابی چندفصلی؟/قبول پیشنهاد گروه معارف برای بازی در سریال مناسبتی و در پرسوناژ آموزشگاه‌داری(!!) که مدام اغفال می‌شود؟/شکایت کیفری علیه بهروز از سوی همه آنها که برای همبازی شدن با وی قرارداد «سفید امضاء» بسته بودند؟ یا …؟

سینماروزان/ورتا چمانی: از آنجایی که فرض محال، محال نیست و بسیاری از محال‎ها به راحتی ممکن شده و خواننده‎ی زیرزمینی که پرونده‎ی محکومیت داشته ناگهان از عرشه ناوشکن سردرآورده، پس بعید نیست که بهروزوثوقی هم به ناگاه در عرصه‎ی سینمای ایران ظهوری نو و جدید بیابد، از این رو بد نیست بدون هر گونه تحلیلی درباره بدی یا خوبی این امر احتمالات بعد از ورود بهروز به ایران را بررسی کنیم.

اول. بهروز وثوقی به ایران آمده، حکم چهل ساله‎ی دادگاه انقلاب لغو شده، سینما فرهنگ به او که مالک اصلی‎اش است باز گردانده شده و بنیاد سینمایی فارابی بابت سه دهه استفاده از سینما به عنوان مالک، پول‎هایی را که به دست آورده و حاصل کرده، به بهروز برگردانده است، حالا بهروز مانده و حضورش بر پرده نقره‎ای که مشکلات سینما و اصناف وابسته به آن دیگر کامل حل شود. باز این فرض را هم می‎پذیریم که دوبلورهای فیلم‎های معروف او جواب مثبت داده و او را تنها نگذاشته باشند، چرا که بهروز وثوقی یا همان خلیل وثوقی با صدای خودش و ته لهجه‎ی دلنشین آذری هرگز نمی‎تواند خاطرات فیلم‎های پس از قیصر خود را برای مخاطبانی که او را با تلاش فراوان به کشور باز گردانده، تکرار کند، بهروز بدون آن دوبلورها، عملاً دیگر بهروز نیست، همان طور که سعید راد وقتی با صدای خویش برگشت عملاً از بازار حرفه‎ای سینما خواهد خط خورد.
حالا بهروز و دوبلورش آماده‎ی حضور بر روی پرده‎اند و اولین شنیده‎ها حاکی از آن است که سازمان ارزشی متمول به سراغ بهروز رفته، بهروز در این مرحله بهروز «تنگسیر» است و شاید تلویزیون هم مدام تنگسیر را نشان دهد تا همه نقش ضد استبدادی بهروز را ببینند، حالا زارممد آماده‎ی ایفای نقشی در قالب یکی از سرداران ملی یا محلی مبارز خواهد بود، از کلنل پسیان تا یکی از مبارزان تنگستانی، تا ستارخان و باقرخان و شیرعلیمردان خان و … البته شنیده خواهد شد سازمان ارزشی به همه‎ی شروط مالی بهروز احترام گذاشته و پذیرفته و بهروز هم سه جلد کتاب خاطرات از نوع خاطرات ارتشبد سابق فردوست یا احمد علی انصاری نوشته و از فسادخانواده‎ی شاه مخلوع به‎خصوص همشیره‎ی همزادش پرده‎ها برداشته است.
فیلم به فجر می‎آید، بهروز کاندیدا می‎شود و البته سیمرغ را نمی‎گیرد چون هنوز خودی خودی محسوب نمی‎شود، فیلم با بلیت‎های نذری و پروژه‎های نذر فرهنگی و پیش‎خریدهای ارگانی فروش نسبتاً قابل قبولی پیدا می‎کند و بهروز بعد آن باز به انتظار یک بیگ پروداکشن ارگانی دیگر می‎ماند و به نقش دوم‎های فیلم‎های ارگانی حمایتی دیگر تبدیل می‎شود، اتفاقی مشابه که سعید راد هم با «دوئل» آن را تجربه کرد.

دوم. بهروز به ایران آمده و پروژه‎ی تطهیرسازی بخاطر تازه بودن داغ تتلو و کلیپ‎هایی از  بهروز در فیلم‎های غیر ضد استعماری(!) اش که توسط مخالفان که بخشی از رقبا هم پنهانی در این جبهه قرار گرفته‎اند، پخش شده، سازمان ارزشی و ارگانیها علیرغم میل قلبی و قبلی نمی‎توانند پای بهروز را به یک پروژه‎ی ارگانی باز کنند و بهروز در یک فیلم هنری بازی می‎کند، فیلمی که ارگانی نیست ولی از آن طرف نمی‎تواند جسورانه هم باشد چرا که سازندگانش همه‎ی جسارتشان را در آوردن و استفاده از بهروز خرج کرده‎اند و بهروز هم لااقل در فیلم اول نمی‎تواند در پوزیشنِ منتقد ظاهر شود و به خط قرمزها نزدیک شود، پس حاصل یک فیلم هنری خنثی است نه این طرف نه آن طرف که نه فجر را دارد نه فستیوال کن را، فیلم در نوبت اکران قرار می‎گیرد و در بدترین شرایط آب و هوایی و تقویمی در سالن‎های معدودی به نمایش در می‎آید، بهروز طفلک باید در اکران‎های مردمی مگامال و زندگی و ماندانا شرکت کند و به مانند نو ستاره‎ای که در شروع اکران فیلم‎هایش از یازده شب تا پنج صبح سلفی می‎اندازد چنین ریاضت‎هایی را به جان بخرد، در ضمن مدام به نفر اول و دوم و سوم فیلمیران هم زنگ بزند و سکانس‎های بهتر یا فوق‎العاده درخواست کند. در این مرحله ایشان آقای وثوقی هستند و با این نام مورد خطاب قرار می‎گیرند و چشم چشم به آقای وثوقی گفته می‎شود اما عملاً سانسی تعلق نمی‎گیرد. فروش فیلم پایین یا در بهترین شکل متوسط است، پس هواداران کجایند، انبوه هواداران بهروز را با «تنگسیر» نمی‎شناسند و فیلم‎های تجاری ترش را دوست دارند، در ضمن بهروزی که پیک نمی‎زند، چاقو نمی‎کشد، دعوا نمی‎کند و برای رهایی از تاریکی، لامپ‎ها را روشن نمی‎کند را دوست ندارند، آنها می‎خواهند بهروز «هاوآریو» شان را بر روی پرده خوب کند و خلاصه همان بهروزی شود که بود، وگرنه این بهروز شده کپی همه‎ی آنهایی که در طی این چهار دهه به هوای بهروز شدن آمدند و بهروز نشدند هیچ، سرانجام مختار شدند که بروند یا بمانند و سرانجام هم رفتند.

حالا بهروز هم به این نتیجه رسیده به کارهای تجاری‎اش باز گردد، حالا نه در حد «دالاهو» یا «صد کیلو داماد»، ولی چیزی در مایه‎ی «ماه عسل» و «همسفر» بد نیستند و می‎توانند انتظارات را برآورند، فیلم ساخته می‎شود، اما آن فیلم‎ها هنوز بیننده‎ی بیشتری به نسبت این ورژن‎ها دارد، چرا که بهروز جوان است، پارتنرهایش هم از خودش جوانتر و عشق و عاشقی و مزه ریختن حسابی بهشان می‎آید و اصولاً با ورژن‎های به قول مخاطب پاستوریزه فرق می‎کند، فیلم اکران می‎شود، حالا او بهروز خان و بهروز جان است که چشم چشم می‎شنود و شاید این بار چند سکانس هم اضافه کنند، اما چند فیلم که ارگانها، آقازاده‎ها، رانتی اختلاسی‎ها و … در آن حضور دارند روی پرده است و یک فیلم کاملاً بخش خصوصی که اتفاقاً از روی یک فیلم قدیمی رونویسی شده و همه‎ی کمدین‎های حال آن زمان در آن حضوری باحال دارند و می‎زنند و می‎رقصند و انواع شوخی‎های لفظی و یدی در آن در جریان است. فیلم بهروزخان در جدول نهایی پایان سال در رتبه‎ای که شایسته‎ی اوست قرار نمی‎گیرد.

سوم. بهروز وسوسه می‎شود با رانتی-اختلاسی‎-پولشویان کار کند! اما همه‎ی آنهایی که خون آریایی در رگ دارند به او تذکر می‎دهند، کانالهای تلگرامی، اینستاگرامی راجع به آقازاده‎های گرامی به بهروزخان هشدارهای لازم را می‎دهند، بهروز مانده که چه کند، فیلم بازی نکردن یک مشکل بود و حال فیلم بازی کردن هزار مشکل، او باید برگردد به دنیای هنری که ویژه‎ی خودش باشد و مثلاً با یک فیلمساز جوان، فیلمی چون «قیصر» را به لحاظ کارکرد سینمایی از وجوه مختلف هنری و اقتصادی و جریان‎سازی، بسازد. آنچه بهروز می‎خواهد چیزی است که خود می‎داند چیست و از این رو او باید سرمایه‎ی فیلمش را هم خودش تأمین کند. در  این مرحله هنوز می‎تواند بهروز خان باشد و البته بهروز هم هست.

چهارم. فیلم مستقل بهروز که نه ارگانی است نه هنر و تجربه‎ای و نه کپی کاری از فیلم‎های5 دهه‎ی پیش ساخته می‎شود اما فیلم ساخته نشده چوب‎های مختلف در ابعاد و جنس‎های مختلف لای چرخ او جاسازی می‎شود تا او بداند در این چهل سال، این عرصه هم خالی از پدرخوانده‎های پوشالی و مافیای مقوایی نبوده و به قول معروف سینما هم صاحاب دارد.

پنجم. حالا بهروز خسته شده، از گروه معارف برای بازی در یک سریال ماه رمضانی پیشنهاد دارد چون نفر پیش از او که اتفاقا آموزشگاه‌دار هم هست آن قدر توسط شیطان اغفال ‎شد که اسباب مضحکه‎ی عام و خاص فراهم گشت و شیطان رجیم هم از اغفال این فرد خسته شده!! بهروز نمی‎پذیرد چون خاطره‎ی خوبی از اغفال شدن ندارد و بر باعث و بانی آنهایی که او را اغفال کرده و از سانفرانسیسکو به لواسان کشاندند لعنت می‎فرستد.

آخر. حالا بهروز خان، بهروز شده و حرف و حدیث پشت سرش زیاد شده که پول مارو هم نداد، جمله‎ی تکراری که پشت سر بسیاری از بت‎های سابق سینما زده می‎شود، بهروز می‎گوید به خدا همه سفید امضاء کرده بودند و بازی در کنار من و در فیلمی که نام من در آن به عنوان تهیه کننده یا بازیگر بود، برایشان افتخار ابدی به حساب می‎آمد. خودشان اصرار بر حضور داشتند، اما حرف و حدیث‎ها همگی حاکی ازآن است که ما گفتیم سفید امضاء او چرا باور کرد؟ یا قبول کرد؟ مگر وضع مالی‎اش بد است؟ مگر خودش کم دارد، اصلاً بهروز هست که هست، مگر خودش افتخاری بازی می‎کند؟ ما برای آوردنش کم هزینه نداده‎ایم. حالا همه‎ی آن اسرار مگویی که ممکن است واقعیت هم نداشته باشد و زمانی در ابتدای انقلاب بهانه‎ی امثال مخملباف‎ها بود از زبان این جماعت به کرات شنیده می‎شود و پرونده‎ی عکاس مضروب فلان مجله‎ی هفتگی پیش از انقلاب به دست آنها مفتوح می‎شود، حالا سایت‎های سینمایی متعدد بهروز را برای همین دعواها می‎خواهند، او هم جوابی بدهد و افشاگری کن، مخاطب فلان نشریه سینمایی یا فلان روزنامه‎ی سیاسی بالا برود، بهروز آن قدر عصبی و به هم ریخته و پریشان است که دوست دارد یک لحظه چشم باز کند و ببیند همه‎ی اینها یک کابوس است که او از سر گذرانده و درست همین لحظه چشم باز می‎کند و می‎بیند خوشبختانه در سانفرانسیسکو است و با صدای زنگ تلفن یکی از ایران که می‎خواهد او را به ایران باز گرداند بیدار شده است.

بهروز عاقلتر از آن است که با طناب یک عده که خود در کارشان فرومانده‎اند به ته چاه برود، در تمام این سالهای اخیر او دیده که چگونه فیلمسازان نامی حال حاضر به محض اینکه پولی از صدا و سیما و ارگانها به قول خودشان کنده‎اند سریع به ینگه دنیا برده و آنجا برای آتیه خود و خانواده‎شان سرمایه‎گزاری کرده‎اند. در تمام این سالها بازیگران جایزه‌بگیر و موفق را دیده که چه تلاشی برای دوتابعیتی شدن می‎کنند و دریافت تابعیت جایی که بهروز سالهاست در آنجا زندگی می‎کند برایشان تا چه حد از درجه‎ی اهمیت برخوردار است.

بهروز در تمام این سالها نفاق این جمعیت را از نزدیک دیده، آنجا چه می‎کنند و اینجا چه می‎گویند، دیده که رفتار و گفتار و کردار این جماعت تا چه حد مزورانه و پر از دو رویی است، دیده که پشت سر هم چه می‎گویند، دیده که پشت سر مسئولان ذیربطشان چه‎ها می‎گویند، پس حالا بیاید اینجا که چه بشود، با همان جماعتی که بی‎نقاب دیدتشان، اینجا با نقاب وارد گودی شود که میاندارش خود در پی مهاجرت و رفتن است. بهروز که پیش از انقلاب در سودای جهانی شدن رفته و همه‎ی افتخارات وطنی‎اش را چهل سال پیش کسب کرده، اگر متقاضی خارجی داشته باشد حتماً می‎رود و شرکت می‎کند و برای ایرانی‎هایی که بخواهند بدون نقاب و نفاق در آن سو فیلم بسازند و یا نمایش به صحنه ببرند حاضر می‎شود مثل تمام این سالها که در فیلم‎های بسیاری بازی کرده است، که «فصل گرگدن» معروف‎ترین آن است، پس او برای چه باید به جایی بیاید که سالها پیش تمام کرده و از سر گذرانده است. او احتمالاً به مرد فضای مجازی در جریان فروش آخرین فیلم ناصر ملک‎مطیعی که اولین فیلم آن مرحوم در پس از انقلاب بود هم قرارگرفته، فروشی بسیار نازل که اگر همین‎هایی که زیر تابوت او را گرفته بودند برای تماشای فیلمش می‎رفتند، فیلم فروش به مراتب بیشتری به احترام او پیدا کرده بهروز حتماً از اینکه سالها و شاید قریب به یک دهه در سالن مطبوعات جشنوارۀ فجر چه برخوردی با فیلم‎های خالق «قیصر» می‎شود خبر دارد. می‎داند با کارگردان قیصرساز که حضور 4 دقیقه‎ای ملک‎مطیعی در فیلمش در نقش فرمان بیشتر از 89 فیلم دیگری که بازی کرده در یادها می‎ماند، طی این سالها چه کرده‎اند، او خوب می‎داند همانهایی که به پابوس فرمان می‎روند با خالق فرمان چه‎ها که نکردند و چه توهین‎ها روا نداشتند، بچه که نیست بلند شود و بیاید حتی اگر از گزند سیاسیون در امان باشد می‎داند از این سو، از مریدان کور و رفقای طمعکار و کارچاق کن‎های سیاسی که آداب معامله‎گری را خوب بلدند و الحق که سوداگران واقعی مرگ هنر هستند، رهایی نخواهد داشت.

بهروز به دعوت آنهایی که هنوز نتوانسته‎اند فیلم‎های توقیفی خود را به نمایش درآورند و در خلوت حق‎السکوت‎های گران می‎گیرند بلند نمی‎شود بیاید فیلمی بازی کند که کاریکاتوری از «قیصر» باشد یا نسخه‎ی عقیمی از «کندو»، او باید همین لبخند را برای جماعتی که از قبل او می‎خواهند گذشته‎ی خود را تطهیر کنند و وجهه‎ی خود را ترمیم، داشته باشد، لبخندی بزند که یعنی ممنونم، این جزو آداب است، لبخندی که نشانه‎ی هیچ چیزی نیست جز آداب، مانند همان لبخندی که مهماندار هواپیما به شما به عنوان مسافر می‎زند که باید بزند چرا که جزو آداب این کار است و اگر کسی این لبخند را جدی بگیرد، احتمالاً بعد از پرواز و عبور از پای پلکان، از آن بانوی متبسم سابق، کتک مفصلی نوش جان خواهد کرد.

اما در این سو، کسانی بازگشت بهروز را از عالی‎ترین مقام اجرایی کشور درخواست می‎کنند، در یک ژست آزاداندیشانه، که به ناگاه یادشان افتاده بعد از چهل سال، باید بهروز وثوقی و دیگر هنرمندان پیش از انقلاب باز گردند و به کار خویش ادامه دهند، آن هم در سینمایی که سالمندان مجوزدارش نه کار دارند نه بیمه‎ درمانی و نه بازنشستگی، اما درخواست بازگشت در وقت اضافه، آن هم از سوی جماعتی که منتسب به جریان اصلی ممنوع الفعالیت کردن سینماگران پیش از انقلاب‎اند، چه دلیلی می‎تواند داشته باشد؟

بی‎گمان کسی دلش برای بهروز و بقیه‎ای که آن سوی آبها هستند نسوخته و اگر امروز تنها درخواست سینمایی از رئیس جمهور بازگشت بهروز عنوان می‎شود، ریشه در گاف جریانات نو اصول‎گرای فرهنگی یا به عبارت بهتر نوآمدگان عرصه‎ی فرهنگ که خود را ارزشی می‎خوانند، دارد و عکس‎العملی است در برابر عمل اولیه آنها… موضوع بسیار ساده است، پس از مرگ ناصر ملک‎مطیعی کوشندگان نواصول‎گرا، جوانانی که از تتلو تا بازیگران قبل از انقلاب را محمل و بهانه‎ای برای تحقق اهداف خویش می‎پندارند و گمان دارند با تاس آنها می‎توانند جفت شش بیاورند تا مهره‎های سوخته‎ی خود را حرکت دهند، فرصت مغتنمی یافتند تا سوار بر موج احساسات مردمی در سوک این ستاره‎ی سابق، بانیان ممنوع‎الفعالیتی او یعنی رئیس جمهور ممنوع‎التصویر و نخست وزیر دوره‎ی جنگ را حسابی از چشم هواداران این نوع سینما و این بازیگران بیاندازند و به خیال خود با قرار دادن عکس ناصر در حین نماز بر بانیان جنایت کنار گذاشتن او لعنت بفرستند. تا اینجای کار به نفع این نو اصول‎گرایانی که هیچ صبغه و سابقه‎ای از ارزش‎ها به جز نام و نانش ندارند، پیش رفت تا جایی که حتی فیلمسازی که تا نیمه‎ی اول دهه‎ی هشتاد به بازیگران زن پیش از انقلاب نسبت‎های ناسزا می‎داد و من‌جمله همبازی ناصر در فیلم‎های «پل» و «طوقی» را که به سینما بازگشته بود به باد تهمت‎های شنیع بسته بود، برای خراب کردن مخملباف به ستایش از ناصر و لوطی‎گری‎های او پرداخت.

حالا بهترین فرصت برای جناحی است که ریشه و عقبه‎شان به همان رئیس جمهور ممنوع‎التصویر باز می‎گردد تا توپ را به زمین نواصول‎گرایانی که پس از کودتا بر اسلاف فرهنگی‎شان در مصادر امور پر از پول و بودجه نشسته‎اند، بیاندازند که بسیار خوب هم انداختند. حالا آنها درخواست بازگشت بهروز را کرده‎اند، و عملاً ضمن اقرار به سکوت و اشتباه خویش از پیله به در آمده‎اند، رئیس جمهور هم در برابر این پیشنهاد لبخند زده، همان لبخندی که یک فروشنده‎ی اجناس حراجی به مشتری می‎زند که اگر خریدار باور کند آن لبخند از سر عشق و عاطفه و علاقه است، کلاه بسیار بزرگتری به جز خریدن اجناس بنجل آف خورده سرش خواهد رفت.

توپ حالا  در زمین رئیس جمهوری است که  نه اثرگذار بر قوه‎ی قضائیه و به‎خصوص دادگاه انقلاب می‎تواند باشد و نه اصولاً تمایلی برای چنین چالش‎هایی با قوای هم عرض خود دارد. نتیجه از قبل مشخص است ، طرفداران همانهایی که امروزه متهمین ردیف اصلی ممنوع‎الفعالیتی بهروز هستند گویی از جانب رهبران خویش چنین درخواستی را برای تجدید فعالیت و حیات سینمایی او طلب می‎کنند و جواب منفی از سوی دستگاه‎ها و افراد ذیربطی و حتی چهره‎های سیاسی نه چندان مربوط با امور سینما، شنیده خواهد شد که نواصولگرایان عجول به آنها وابستگی فکری و ربطی و مالی دارند. این یعنی یک زیرکی تمام عیار ، آنها درخواستهایشان را با یک لایه واسطه از  کسانی می خواهند که تبلیغاتچی هایشان  دونفری را که در پیش نام بردیم مسئول  بگیر و ببند اول انقلاب معرفی کرده اند و ناخواسته بر شاخه نشسته و بن بریده اند، از این رو جای تعجب ندارد بپرسیم چرا این جماعت از شورای شهر کاملا همسو با خود نخواسته که نام حداقل خیابانی را که ملک مطیعی در آن زندگی می کرده به خیابان ملک مطیعی تغییر نام دهد ، چرا که  زمان ، زمان مطالبه گری از جناح مقابل است که  یکدم  به خاطر تسویه حساب سیاسی از ارزشهای انقلابی مورد ادعای خویش کاملا عدول کرد و خواست موج سواری کند.

بهروز وثوقی خوب می‎داند این یک «زدی ضربتی، ضربتی نوش کن» بین جناح هاست که برای مردم هم تازگی دارد، از آن جهت که مورد افشاء، قضایای مالی و اختلاس و رانت نیست، دعوا دیگر رسیده به آنجا که فردین را چه کسی خانه نشین کرد؟ شاید نظاره‎ی همین دعوا بین دو جناح اصلی آن هم بر سر این موضوع شیرینی و حلاوت بیشتری برای بهروز وثوقی از بازگشت به سینمای ورشکسته‎ای دارد که تبدیل به چهارراه حوادثی از نوع اختلاس و زدو بند و ارتشاء و آقا زادگی و رانت‎خواری. تماشای این بازی مهم‎تر از همه‎ی سیمرغ‎هایی است که در یک شب داده می‎شود و فردا صبحش فراموش همه‎ی دنبال کنندگان می گردد،  وگرنه مردم عادی یا همان مخاطب واقعی سینما که مدتهاست به حساب نمی‎آیند.




فهرست تازه‌ترین پروانه‌ ساختهای صادرشده حکایت دارد از⇐جذب شکست‌خوردگان سینما توسط حوزه و اوج!!/ورود مدیرعامل خانه هنرمندان به فاز تهیه‌کنندگی در سینما

سینماروزان: شورای صدور پروانه ساخت با تولید چهار پروژه سینمایی موافقت کرد؛ در میان این پروژه ها بیش از همه نام پروژه های «بیتا…» و «نائله» و «ژلوفن» جلب توجه میکند.

به گزارش سینماروزان «بیتا منیژه اعظم» را مرتضی‌علی عباس‌میرزایی به تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی با حمایت حوزه هنری تولید خواهد کرد. هم عباس‌میرزایی و هم شفیعی در یک نقطه اشتراک دارند و آن هم شکستی است که محصولاتشان در سینما داشته است.

تنها فیلم عباس‌میرزایی «انزوا» سال گذشته روی پرده رفته و در نهایت فقط کمی بیش از 100میلیون فروخت و محصولات سینمایی متأخر شفیعی یعنی «ماهی سیاه کوچولو» و «هیهات» که اولی با بودجه انجمن دفاع مقدس و دومی با بودجه اوج ساخته شده بود رویهم 200صدمیلیون هم نفروختند!

اینکه این دو با این کارنامه چگونه از سوی حوزه هنری جذب شده اند برای ساخت «بیتا…» که مضمونی درباره زندگی شهیدبهشتی دارد جای سوال است؟

«نائله» را اصغر عباسی به تهیه کنندگی محمدصادق آذین میسازد. آذین هرچند سابقه سالها مدیریت تولید دارد اما کارنامه اش به عنوان تهیه کنندده به شدت لاغر است. او سه فیلم «بیگانگان»، «اسب» و «بهشت اینجاست» را تولید کرده که هیچ کدام از این آثار نه توجهی برانگیخته اند نه اکران موفقی داشته اند.

حالا چگونه تولید «نائله» از سوی سازمان هنری-رسانه ای اوج به آذین واگذار شده جای تعجب دارد.

«ژلوفن» از دیگر پروژه های پروانه ساخت گرفته است که به واسطه نام تهیه کننده آن مجید رجبی معمار جلب توجه میکند؛ رجبی معمار از سرداران سابق سپاه که مدیرعامل خانه هنرمندان است با «ژلوفن» وارد تولید در سینما شده است.

فهرست کامل پروانه های صادرشده به شرح زیر است:

–«بیتا، منیژه، اعظم» به تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی، کارگردانی مرتضی علی عباس میرزایی و نویسندگی مشترک حسین تراب نژاد، مرتضی اصفهانی در ژانر سیاسی

–«کمی دیرتر» به تهیه‌کنندگی محمد احمدی، کارگردانی مجید صدیقی مورنانی و نویسندگی مجید صدیقی در ژانر اجتماعی

–«نائله» به تهیه‌کنندگی محمد صادق آذین، کارگردانی اصغر عباسی و نویسندگی حسین حسنی در ژانر تاریخ اسلام

–«ژلوفن» به تهیه‌کنندگی مجید رجبی معمار، کارگردانی و نویسندگی سید عماد حسینی در ژانر اجتماعی.




۵ فراز در باب شوي ۴پايان کوروش⇐از شباهت با ماجراي مصافحه تتلو و کانديداي شکست‌خورده انتخابات تا عيان کردن کمبود شديد نيروهاي انديشمند در ارگانهاي متمول!/از عذر بدتر از گناه حاتمي‌کيا تا افاضات ۳ارگاني که بدترين زمان را براي پاچه‌خواري انتخاب کرد/از خاموشي گزيدن مطلق رييس سازمان ارزشي تا پسرخاله‌اي که جرأت پرسش از پسرخاله را ندارد

سينماروزان/مهدي فلاح‌صابر:

اول. ورود تيپهاي داعشي با اسب به پرديس کوروش به بهانه اکران مردمي «به وقت شام» و مزاحمت براي کساني که در اين مکان به هر دليلي به جز تماشاي فيلم و سينما رفتن حضور داشتند بيش از پيش کمبود نيروهاي انديشمند در هسته‌هاي اجرايي ارگانهاي متمول را عيان کرد. وقتي به جاي جذب استعدادهاي امتحان پس‌داده، فضا به سمت جذب مجيزگويان کوتوله پيش مي‌رود کمترين خروجيش شوي چهارپايان کوروش است.

دوم. حاتمي کيا در واکنش به شوي چهارپايان در پرديس کوروش به خوبي معناي «عذر بدتر از گناه» را براي مخاطبان تشريح کرد.
ايشان از بي‌خبري خود نسبت به ماجراي مناقشه‌برانگيز کوروش ميگويد و در عين حال تأکيد ميکند بر اطلاع داشتن از برنامه ريزي براي سلفي گرفتن بدمنهاي فيلم با مخاطبان در پرديس کوروش!
پرسش آنجاست که مگر ميشود حاتمي‌کيا که نقدي ساده در رسانه هاي مستقل در باب لزوم شفافيت مالي در پروژه هاي ارگاني را با دقت واکاوي ميکند تا در اختتاميه فجر آن را بهانه‌اي کند براي تاختن به زمين و زمان، خبر نداشته باشد از برنامه هاي جنبي فيلمش؟
حتي با فرض اطلاع حاتمي‌کيا از فقط و فقط برنامه ريزي براي سلفي گرفتن داعشيون با مخاطبان پرسشي مهمتر حادث ميشود و آن هم اينکه چرا فيلمي در نقد داعش براي حاشيه سازي بايد دست به دامن تيپ داعشي خود شود؟ و چرا مثلا بابک حميديان تيپ‌ مثبت کار با لباس خلباني در اکران مردمي حاضر نميشود تا مردم با قهرمانان فيلم سلفي بگيرند؛ نکند همذات پنداري مردم با بدمن هاي داعشي بيشتر است؟ نعوذ بالله البته!

و حتي همين تيپ منفي را چرا با شمايل داعشي مي‌آورند؟ نه در لباس شخصي خود بازيگر لبناني؟؟  که ملت  با جماعت داعشي سلفي بيندازند و به اين ترتيب داعشيون در شبکه هاي اجتماعي تکثير شوند؟؟ چرا امثال حميديان که بنا بوده قهرمان مبارزه با داعش باشد نمي‌آيد با مردم عکس بيندازد؟ راستي دليل غيبت او چيست؟؟

سوم. در ميان واکنشهاي بعد از شوي چهارپايان، خنده‌دارتر از همه ابتدا واکنش يک چهره ظاهرالصلاح معروف به 3ارگاني بود و ديگري واکنش پسرخاله رييس سازمان ارزشي مولد فيلم؛ 3ارگاني که مدام به مانند همين تيپهاي داعش به محاسنش حنا مي‌بندد بلکه طفل بودنش کاور شود، آمده وسط و به تبليغاتچيان فيلم حاتمي‌کيا گفته از حاتمي‌کيا عذر بخواهند! بي آن که يادش باشد خودش نيز از تبار همانهاست با اين تفاوت که به جاي شوي چهارپايان، جملات مجعول تبليغاتي نظير پرمخاطب‌ترين فيلم جشنواره را آويزان فيلمش ميکند و دست به دامن ناصر ملک مطيعي ميشود تا دو ريال بيشتر بفروشد!  3ارگاني! حتي اگر قصد پاچه خواري حاتمي‌کيا را داري روشهاي بهتري برگزين.

پسرخاله هم که گويا پررنگ شدن نقشش در «پايتخت5» و ارتقاي مقامش از رحمت خروس باز به رحمت شاسي د ريکي از محصولات سازمان ارزشي خيلي به زبانش مزه داده  به برگزارکنندگان شوي چهارپايان خرده گرفته بدون آن که جرأت کند پسرخاله‌اش را که همه کاره اين سازمان است مخاطب قرار دهد.

چهارم. حاتمي‌کيا تنها چهره مرتبط با «به وقت شام» بود که به خاطر شوي چهارپايان از مخاطبان عذرخواهي کرد در صورتي که تدارک اين شو با تبليغاتچيان سازمان ارزشي حامي توليد بود!
چرا به جاي حاتمي‌کيا رييس سازمان ارزشي از مخاطبان عذرخواهي نميکند؟ ايشان که در زمان معاونت فرهنگي شهري همو که اکنون پشت ميله هاي زندان است به يکباره تا مديريت يک فرهنگسرا پيش رفت و اين تنها سابقه مديريت فرهنگي وي تا پيش از اين بود چرا در اين غائله صدايي ازش درنمي‌آيد؟

پنجم. چهارپايان را همانهايي به پرديس کوروش بردند که پيشتر تتلو را ابتدا روي ناو و بعد به مصافحه يک کانديداي انتخاباتي96 بردند! از تيزرسازي روي ناو چه طرفي بسته شد؟ بر سر کانديداي مصافحه‌گر با تتلو چه آمد؟ چرا درس نميگيريد از اين همه غلطهاي فاحش؟




سازمان ارزشی، دریافتیهای میلیاردی نقی و شرکاء را رد کرد⇐اما نه اسناد واقعی پرداختها را منتشر کرد و نه پیرامون اقامت کانادای یک بازیگر «پایتخت۵» و مراسم عروسی لاکچری بازیگر دیگر توضیح داد!

سینماروزان: در روزهای گذشته تصویری از پرداختیهای هنگفت سازمان هنری-رسانه ای اوج به عوامل فصل پنجم «پایتخت» منتشر شد؛ تصویری که در کنار شکل‌دهی کلی بازخورد در فضای رسانه ای، با تکذیب سازمان اوج مواجه شد.

به گزارش سینماروزان سازمان اوج پرداختهای میلیاردی به عوامل اصلی «پایتخت5» و از جمله محسن تنابنده، سیروس مقدم، احمد مهرانفر و هومن حاجی‌عبداللهی را تکذیب کرد اما خودش هم هیچ سندی از پرداختی های عوامل «پایتخت5» منتشر نکرد!!

انتشار سند پرداختی های دقیق عوامل «پایتخت5» کمک میکند به شفاف سازی و جلوگیری از بروز شایعات مختلف بخصوص که در ماههای اخیر بدنه جامعه به لحاظ اقتصادی شرایطی نه چندان مساعد را تجربه میکنند و اگر حقیقت را درباره بودجه های خرج شده در ارگانهای متصل به منابع عمومی بدانند قطعا حتی اگر بخواهند انتقادی هم کنند منصفانه تر خواهد بود.

سازمان اوج هیچ سندی درباره پرداختیها به عوامل «پایتخت5» منتشر نکرد تا بعد از انتشار تصویر تکذیب شده پرداختیهای میلیاردی، ماجرای اقامت کانادای یکی از بازیگران «پایتخت5» و بریز و بپاش در عروسی لاکچری بازیگر دیگر «پایتخت5» باشد که در کانون توجه مخاطبان قرار گیرد.

بسیاری از مخاطبان دلشان می‌خواهد بدانند در شرایطی که آنها برای داشتن یک زندگی ساده در ایران با کلی گرفت و گیر اقتصادی مواجهند بازیگران یک محصول تلویزیونی ماهانه چقدر درآمد داشته اند که میتوانند از پس هزینه های یک مراسم لاکچری برآمده و شرایط زندگی خود را در کانادا فراهم کنند؟؟

آیا سازمان اوج پاسخی به این مخاطبان خواهد داد؟؟




تناقض‌گویی همکاران سازمان ارزشی⇐سیروس مقدم: نماهای ترکیه «پایتخت۵» را در آنتالیا ضبط کردیم!/محسن تنابنده: همه پلان‌ها را در نوشهر گرفتیم

سینماروزان: فصل پنجم «پایتخت» که از محصولات سازمان هنری-رسانه ای اوج است به کار خود پایان داد در حالی که از همان قسمتهای ابتدایی گافهای مختلف در بازیگردانی دوقلوها، حفظ راکورد صحنه‌ها و عدم تسلط تکنیکی در نماهای مهیج مانند بالن سواری اسباب انتقاد مخاطبان را موجب شد.

به گزارش سینماروزان حضور یکی از همکاران زن شبکه ماهواره ای جم با موهای کاملا باز در این سریال و همچنین به تصویر کشیدن جاذبه های توریستی ترکیه از جمله ایراداتی بود که رسانه‌های دست راستی نسبت به «پایتخت5» وارد دانستند.

در برخورد با ماجرای چرایی فیلمبرداری در ترکیه و تبلیغ این همسایه پرتوریست(!) ابتدا سیروس مقدم به «هفت صبح» گفت: متاسفانه برخی دوستان تحقیق نکرده حرف می زنند. ما اصلا در آدنا نبودیم، بخش های ترکیه را در آنتالیا ضبط کردیم ولی با توجه به حساسیت ها نسبت به نام آنتالیا، اسم آن را آدنا گذاشتیم. چرا آنجا؟ چون نزدیک ترین مرز آبی ترکیه با سوریه آنتالیا و ادناست.

سیروس مقدم با تأکید بر فیلمبرداری در ترکیه ادامه داد: ما نشان می دهیم خانواده نقی و دیگر کاراکتر ها با چه مشکلاتی در ترکیه رو به رو می شوند، کتک خوردند، مناطق کثیف و پر از آشغال را نشان دادیم. حال اینها می شود جاذبه توریستی؟! آیا نشان دادن پیاده رو، یک اتوبوس برقی و کالسکه یعنی جاذبه تصویری؟! ما پرچم های ترکیه و مجسمه آتاتورک را از تصاویر در آوردیم.

در ادامه چرایی فیلمبرداری در ترکیه محسن تنابنده کلا مدعی فیلمبرداری همه سکانسها در نوشهر شده است. تنابنده در میانه‌های گفتگویی بلند به «شرق» گفت: ما اصلا شهر «ادنا» را تبلیغ نکردیم، همه پلان‌هایمان را در نوشهر گرفتیم، بعد به ما می‌گویند چرا نگفتی این پلان‌ها را در نوشهر گرفتید؟ یعنی واقعا باید چنین چیزی را مطرح می‌کردیم؟! چرا دوست داریم تحلیل‌های ساده‌ای که پایتخت نشان می‌دهد را نادیده بگیریم و الکی پشت آن جریان‌سازی کنیم.

اینکه در فاصله کمتر از یک هفته کارگردان «پایتخت5» از فیلمبرداری بخشهای ترکیه در آنتالیا می‌گوید و محسن تنابنده مدعی می‌شود تمامی پلانها در نوشهر گرفته شد یعنی یک تناقض بزرگ به خصوص که در تیتراژ هم نام همکاران بخش ترکیه به چشم می‌خورد و اگر همه نماها در نوشهر گرفته شده دیگر چه نیاز به استخدام همکارانی در ترکیه که یکی از آنها هم اتفاقا همکار شبکه‌ای پرحاشیه به نام جم است؟؟




چه کسی دعوای زرگری «نقی معمولی» و شرکا با سازمان ارزشی متمول حامی «پایتخت۵» را باور خواهد کرد؟؟!!

سینماروزان/مهدی فلاح‌صابر: نمی‌دانیم اسمش را «شگرد» بگذاریم یا «پلتیک» یا «دستورکار» اما این را می‌دانیم که در پیش گرفتن موضع انتقادی نسبت به سازمان متمول ارزشی که بودجه تولید «پایتخت5» را داده قابل پیش‌بینی‌ترین اتفاقی بود که از هسته مرکزی تولید این سریال سر زد.

به گزارش سینماروزان کیفیت دراماتیک پایین فصل پنجم «پایتخت» که برخلاف فصل اول به جای گفتن از دردهای مبتلابه مردم و به خصوص مسأله بیکاری جوانان، شخصیتهای اصلی خود را به توریستهایی بدل کرده بود که بناست نقش قاچاقچیان پوشاک را ایفا کنند در کنار تصویرسازی ضعیف نماهایی مانند بالن‌سواری که بنا بود نقطه اوج سریال را تشکیل دهد، افشای ارتباط خانوادگی شخصیت «رحمت خروس باز» با رییس سازمان حامی تولید،  مجاز کردن آوازخوانی ابراهیم تاتلیس و روی آنتن فرستادن «سر باز» بازیگر زن جم به پاشنه آشیلهایی بدل شد که موقعیت این مجموعه را کاملا متزلزل کرد.

در آخرین روزهای تعطیلات نوروز دوز انتقادات مخاطبان نسبت به «پایتخت5» آن قدر بالا رفت که به جای افراد گمنامی که پیشتر از سانسور رقص یا نام خود در سریال گلایه میکردند این شخص محسن تنابنده بود که در آخرین شب تعطیلات نوروزی و در واکنش به این انتقادات با استفاده از عبارت «آقا میزتونو نمیگیرن لطفا سانسور نکنید» ممیزان را عامل کیفیت پایین سریال قلمداد کرد.

به دنبال تنابنده که صراحتا مخاطب کلامش درباره ممیزی را آشکار نکرده بود، این یارغارش در این سریال یعنی احمد مهرانفر بود که سازمان اوج را عامل سانسور سریال دانست و نوشت: «تیغ سانسور پخش صدا و سیما کم بود؛ اوج هم اضافه شد»!

این احتمالا آغاز دعوایی است که میان عوامل «پایتخت» و سازمان متمول حامی تولید درخواهد گرفت و حین آن کیفیت پایین محصول به سانسور و ممیزی ربط داده خواهد شد تا کسی نپرسد پس نقش سرپرست نویسندگان سریال یعنی محسن تنابنده در تولید چنین متن ضعیفی چه بوده است؟ و کسی این پرسش را طرح نکند که نقش سیروس مقدم کارگردان و همسرش الهام غفوری تهیه‌کننده در کیفیت تکنیکی پایین سریال بخصوص در نماهای بالن سواری بر فراز دریا و سپس سقوط در دریا چه بوده است؟؟

این دعوا می‌تواند زرگری باشد چون بعید است سازمان ارزشی حامی تولید «پایتخت5» هم از آن بدش بیاید!

چرا؟

این سازمان مدعی ارزشها در دو هفته گذشته با انتقاد رسانه های موسوم به ارزشی در باب چرایی حضور بازیگر زن «سر باز» جم در سریال و روی آنتن فرستادن آوای ابراهیم تاتلیس مواجه شده و مخاطبان فضای اجتماعی هم ارتباط فامیلی رییس این سازمان با «رحمت خروس باز» را دست گرفتند پس اینکه حالا این سازمان به جای معرفی شدن به عنوان حامی «پایتخت»، به بهانه ممیزی با انتقاد امثال تنابنده و مهرانفر روبرو باشد یعنی آن که وظیفه خود را در قبال رسانه های همسو درست انجام داده!

بعید است مخاطبان زیرک روزگار ما از این دعوا، جز با مثل «زن و شوهر دعوا کنند/ابلهان باور کنند» یاد کنند؛ می‌ماند بودجه هنگفتی از منابع عمومی که بابت این سریال صرف شد و رسانه ملی که با دست خویش یکی از برندهای دست‌ساز خودش را به خاطر کسب درآمد از سازمانی ارزشی در متزلزل ترین وضعیت قرار داد.

آیا مخاطبان روزگار ما حیف و میل این گونه منابع عمومی و سیاستگزاری نادرست مدیران رسانه ملی در برخورد با برندهای خویش را خواهند بخشید؟




«پایتخت۵» صدای «کیهان» را هم درآورد⇐ای کاش سازمان ارزشی حامی تولید، نظارت بیشتری بر داستان و انتخاب عوامل داشت

سینماروزان: کیفیت پایین تصویرسازی نماهای بالن سواری سریال «پایتخت5» در کنار کشدار بودن ریتم داستانی سریال و از آن عجیبتر حضور یک بازیگر «سر باز» جم در سریال که قرار گرفت، انتقادات نسبت به این سریال که با بودجه هنگفت سازمان هنری-رسانه ای اوج تولید شده بود را به اوج رساند.

به گزارش سینماروزان حالا روزنامه اصولگرای «کیهان» که اغلب از حامیان محصولات این سازمان ارزشی بوده هم زبان به انتقاد گشوده و حسرت خود را درباره نظارت پایین بر این سریال بیان کرده است.

متن تحلیلی «کیهان» را بخوانید

سریال «پایتخت5» متهم به همکاری با عوامل فعال شبکه جم در ترکیه شده است. در این سریال همچنین از صدای یک خواننده مبتذل ترکیه‌ای نیز استفاده شد که این موضوعات با انتقاد بسیاری از مردم مواجه شده است.
به گزارش خبرنگار کیهان، سریال پایتخت، امسال هم با استقبال گسترده مردم مواجه شد. دلیل استقبال مردم از این سریال علاوه‌بر طنزآمیز بودن آن، توجه به فرهنگ بومی و ارزش‌های اخلاقی و مذهبی قسمت‌های گذشته این سریال بود. در این قسمت نیز به سفارش سازمان «اوج»، سریال «پایتخت» در قسمت‌های پایانی خود به مسائل منطقه و مقاومت در برابر داعش توجه کرده است. با این حال، این سریال به برخی از حواشی آلوده شده است؛ ازجمله حضور عوامل شبکه ماهواره‌ای جم که یکی از آنها به عنوان بازیگر در یکی از قسمت‌ها ایفای نقش کرد، استفاده از ترانه‌های ابراهیم تاتلیس خواننده ترکیه‌ای و همچنین تبلیغ آشکار جاذبه‌های توریستی کشور ترکیه. حاشیه‌هایی که طی روزهای اخیر با انتقاد شدید مردم و کاربران فضای مجازی مواجه شد.
برخی از عوامل سریال «پایتخت5» پیش از این از افراد و جریان‌های سیاسی آلوده و حتی اغتشاشات تحت حمایت حامیان داعش حمایت کرده بودند.
ای کاش سازمان انقلابی اوج نظارت بیشتری بر داستان و انتخاب عوامل سریال یاد شده می‌کرد.




دو نتیجه حاصل از کشف حجاب بازیگر زن ایرانی مهاجر به GEM در سریالی محصول سازمان ارزشی⇐آقای عیاری! خوشحال باش که با پلتیک(!) سازمان ارزشی، «کاناپه» هم روی آنتن خواهد رفت/خانمها نیکی کریمی، مهتاب کرامتی و دیگر بانوان بازیگر ایران! از حالا به بعد خواهید توانست پرسوناژ ارامنه را «سر باز» ایفا کنید!

سینماروزان: حضور یکی از بازیگران جم در سریال تلویزیونی «پایتخت5» بدون حجاب و با موهای باز آن هم در برابر انبوه بازیگران مرد روبرو و بغل دستش در کنار بازخوردهای فراوان در فضای مجازی مصداقی دیگر بود از نقطه نظر سینماروزان پیرامون مواجهه مدام با تولید نقیض توسط پدیده‌های مختلف در گذر از میانه دهه نود.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماروزان رسانه ملی همان رسانه ایست که پخش تیزرهای فیلمی مثل «سه بیگانه» را به بهانه سفر کارگردانش به جم ممنوع کرد اما حالا فصل پنجم «پایتخت» با سرمایه سازمان هنری-رسانه ای اوج در حالی روی آنتن رفته که یک بازیگر جم با موهای باز در آن ظاهر شده است!!!

کودکانه آنجاست که برای توجیه این حضور در متن سریال بر ارمنی بودن پرسوناژ در قصه  تأکید شده  آن هم به ساده ترین شکل که بازیگر مسلمان بی‌حجاب بی‌مقدمه در میان دیالوگهایش می‌گوید که من از ارامنه هستم!  همین است که می‌تواند دستورکاری جدید را به ذهن متبادر کند و آن هم اینکه طبق فتوای مفتیان اوج(؟!) به صرف بازی در نقش اقلیت، بازیگر مسلمان هم می‌تواند بی‌حجاب باشد؛ دستورکاری که میتوان منتج از آن به این پرسشها رسید؛

–آیا دیگر بانوان بازیگری ایران از نیکی کریمی تا مهتاب کرامتی هم خواهند توانست پرسوناژ زنان ارمنی را در سریالهای تلویزیونی با موهای باز ایفا کنند؟

–آیا حالا کیانوش عیاری که فیلم آخرش «کاناپه» به دلیل سر باز بودن بانوان در نماهای داخلی دچار توقیف شده می‌تواند امیدوار باشد که با تغییری مختصر در فیلم و معرفی خانواده محوری به عنوان خانواده ارمنی، فیلمش توسط رسانه ملی روی آنتن برود؟؟

این پرسشها شاید در ابتدا قدری خنده دار به نظر برسد اما نتیجه منطقی کشف حجاب بازیگری ایرانی روی آنتن به بهانه ارمنی بودن جز این نیست؟

بماند که باز امثال عیاری زنان را در نماهای داخلی با حضور محارم سر باز نشان داده بودند و حالا سریالی محصول یک سازمان ارزشی پرمدعا، زن ایرانی را در نمای خارجی و داخل یک رستوران و با انبوهی نامحرم سر باز نشان داده است!




واکنش محمد خزاعی به گزارش سینماروزان: به عنوان تهیه‌کننده «به وقت شام» هیچ بن تخفیفی ندادیم!!! ⇔پرسش: پس بن تخفیفهای ۱۲هزارتومانی این فیلم ارگانی را چه کسی توزیع کرده؟ سازمان ارزشی حامی تولید یا پخش‌کننده؟

سینماروزان: 4 روز قبل بود که تصاویری از بن‌های تخفیف توزیع شده برای تماشای فیلم «به وقت شام» منتشر شد؛ تصاویری که نشان میداد با یک سری بن‌های خاص امکان تماشای این فیلم ارگانی با تخفیف 12هزارتومانی وجود دارد.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماروزان هرچند انتظار می‌رفت سرمایه گزار تولید فیلم که سازمان هنری-رسانه ای اوج باشد درباره چند و چون توزیع این بن‌ها واکنشی نشان دهد اما هیچ واکنشی از سوی این سازمان صورت نگرفت ولی به جایش تهیه کننده حقیقی کار این مسأله را از سر باز کرده است.

محمد خزاعی تهیه‌کننده «به وقت شام» در واکنش به توزیع چنین بن‌هایی در شبکه خبر گفت: ما تا الان به عنوان تهیه کننده اثر هیچ بن تخفیفی ندادیم چون نیازی نیست وقتی فیلم خودش به خوبی می‌فروشد برایش بن تخفیف توزیع شود!!

اظهارات خزاعی پرسش اصلی بر سر منشأ توزیع این بن ها را پررنگتر میکند؛ بن های تخفیف 12هزارتومانی «به وقت شام» را چه کسی توزیع کرده؟ سازمان ارزشی حامی تولید یا پخش کننده فیلم؟ یا شاید هم…؟




نام شجریان در «دورهمی» سانسور شد!/ ابراهیم تاتلیس با حمایت سازمان ارزشی روی آنتن رفت!!

سینماروزان/حامد مظفری: نیاز به شاخ درآوردن داریم؟ خیر! در گذر از میانه دهه نود به جایی رسیده ایم که همگان در حال تولید نقیض خویش هستند و در این شرایط اینکه داعیه داران ارزشها آوای ابراهیم تاتلیس را در «پایتخت5» آزاد کنند نقیض بگیروببندهایی است که زمانی همین مدعیان در حرام جلوه دادن موسیقی پاپ داشتند. همان طور که سانسور نام محمدرضا شجریان در رسانه ملی نقیض فضایی است که سه دهه قبل در همین رسانه یکجا در اختیار امثال او قرار گرفت تا حسابی مشهور شوند.

امروز سینا سرلک وقتی به دورهمی میآید مجبور است به جای شجریان از معادل «استاد» استفاده کند و مهران مدیری هم این روند غلط را اصلاح نمی‌کند تا صدای ابراهیم تاتلیس افزودنی مجاز نردعشق پسرخاله رییس ارزشی یا همان رحمت خروس‌باز با بیوه بهبود فریبا باشد!؟

در گذر از میانه دهه نود همه در حال تولید نقیض خویشند؛ سیما آنتش را پر میکند با تیزرهای فیلم لرزان 4درصدی که آشکارا بی غیرتی پدر ایرانی را جار میزند و از آن سو تیزرهای فیلمی مثل «خرگیوش» که تصویری اخلاقی از رابطه پدر-فرزندی ارائه میدهد توقیف میشود!

همه در حال تولید نقیض خویشند؛ حتی آن کارگردان مدعی معناگرایی که بعد از مدتها تولید معنا(!)با بودجه های ارگانی حالا مشغول تولید یک کمدی بفروش با جمع کثیری از سلبریتیهای ولو در فضای اشتراکی است؛

همه به تولید نقیض روی آورده اند بدون درد و خونریزی و ساده تر از سزارین در بیهوشی!

امید که جمع نقایض به صفری مطلق نرسد!

پی نوشت: آقای مدیری! شما اگر آن قدر مبسوط‌الید هستید که راجع به سیر تا پیاز مملکت اظهار نظر می کنید و همه را از دم تیغ می‌گذرانید وقتی نمی توانید جلوی سانسور اسم شجریان را در برنامه‌تان بگیرید معنایی دارد جز پهلوان پنبه بودن و اینکه شیر علم ، حمله ات از باد




چطوری «شورایعالی اکران»؟؟!!⇐کد تخفیف ۱۲هزارتومانی «به وقت شام» رسید!!!+عکس

سینماروزان: در همه این سالها و به هنگام اکران آثار ارگانی، با توزیع بلیتهای ارگانی یا ارائه تسهیلات نمایش با تخفیف برای این گونه آثار روبرو بوده‌ایم؛ روندی که علیرغم ایجاد رشد حبابی در آمار فروش اسباب ایجاد نوعی بی عدالتی در اکران را فراهم میکند.

در روزهای گذشته تصاویری از برگه های تخفیف ویژه تماشای «به وقت شام» در شبکه های اجتماعی منتشر شده است؛ در این برگه ها، کدهایی به مخاطبان ارائه شده که با وارد کردن آن در سامانه جامع بلیت فروشی آنلاین، امکان خرید بلیت «به وقت شام» با تخفیف ویژه فراهم میشود.

این برگه های تخفیف را چه کسی توزیع کرده؟ آیا مدیران سازمان هنری-رسانه ای اوج که بودجه تولید فیلم را داده‌اند اقدام به توزیع این برگه‌ها کرده اند؟؟

هدف از توزیع این برگه ها چیست؟ رکوردزنی در فروش؟

واقعیت آن است که علیرغم حجم بالای تبلیغات از بیلبورد تا تیزر، باز این کمدی «مصادره» با بازی رضا عطاران و محصول تهیه کننده «شهرزاد» است که نزیک یک میلیارد از «به وقت شام» پیش افتاده؛ در این شرایط ارائه تسهیلات ویژه هم نخواهد توانست عامل رکوردزنی باشد چون کف مخاطب به تماشای «مصادره» علاقه دارد.

پس چرا روندی در پیش گرفته می‌شود که نوعی بدبینی را به محصولات ارگانی موجب شود؟

تعارف که نداریم! همین حالا در اکران فقط «به وقت شام» است که بیلبوردهای عریض دارد و تبلیغات محیطی دیگر فیلمها به گرد «به وقت شام» هم نمیرسد. تازه فیلمی مانند «خرگیوش» را هم داریم که نه تنها حتی یک تبلیغ محیطی ندارد بلکه حتی پخش تیزرهایش ممنوع شده است!

پس چرا رفتارهایی را بروز می‌دهند که دلخوری صاحبان دیگر محصولات روی پرده بیشتر و بیشتر شود؟ و فعالان بخش خصوصی مدام حس کنند تنهای تنهای تنها رها شده اند در بیغوله اکران؟

از همه اینها گذشته چرا سالهاست چنین روندی را درباره برخی آثار ارگانی می بینیم و مقامات نظارتی ارشاد واکنشی جدی نسبت به آن نشان نمیدهند؟

شورای صنفی نمایش که مدتهاست نقش نظارتی خود را فراموش کرده. از شورایعالی اکران که معاون نظارت هم عضوش است انتظار میرود جدی تر از اینها در برابر این اتفاقات واکنش نشان دهد.

برگه تخفیف «به وقت شام»
برگه تخفیف «به وقت شام»
برگه تخفیف «به وقت شام»
برگه تخفیف «به وقت شام»



گلایه همکاران سازمان ارزشی از سانسور رقص «پسرخاله»(؟!) در رسانه ملی؟!

سینماروزان: اگر در سالیان گذشته سانسور محتوایی سریالها به دلیل خط قرمزهای فراگیر رسانه ملی بود که با انتقاد نویسندگان و کارگردانان مواجه میشد حالا در گذر از دهه نود دستاوردهایی تازه تر(!) به سبد رسانه ملی راه یافته است.

به گزارش سینماروزان از جمله این دستاوردها گلایه های ناظر به سانسور نماهای رقص «پایتخت5» سریال نوروزی شبکه یک بوده است. امیرحسین قاسمی که نامش به عنوان نویسنده «پایتخت5» آمده است در گلایه از سانسور قسمت سوم «پایتخت5» نوشته است: متأسفم که ما به فکر شاد کردن دل مردمیم و مسئولان صدا وسیما برای حفظ میزشان از مصوبات خود نیز پا پس می‌کشند!

به دنبال وی نیز محسن تنابنده بازیگر نقش «نقی» این سریال نیز نوشت: لطفا سانسور نکنید! لطفا به مردم احترام بگذارید!

اینکه چرا دست اندرکاران اصلی تولید سریال یعنی الهام غفوری و همسرش سیروس مقدم تهیه کننده و کارگردان و از آنها مهمتر سرمایه گزار تولید که سازمان هنری-رسانه ای اوج است درباره این سانسورها واکنشی نشان نمیدهند و ابتدا نویسنده‌ای کم نام و نشان و بعد بازیگر سریال به این سانسورها واکنش نشان میدهد، به کنار، اینکه در تازه ترین محصول یک سازمان ارزشی این سانسور رقص است که با گلایه مواجه میشود جای تعجب دارد؟

همین نماهای رقص و آواز اگر در یکی از محصولات سینمایی روز به کار رود و با اقبال مخاطبان هم همراه شود با انتقاد رسانه‌های منسوب به ارگانهای ارزشی و شماتت ارشاد برای صدور مجوز چنین آثاری مواجه میشود اما حالا سانسور همین نماهای رقص و آواز در محصول یکی از این ارگانها، فریاد همکاران آنها را به هوا برده است.

چرا؟ آیا سانسور نماهای «قر»دار پسرخاله یک مدیر ارگانی بوده که گلایه فعلی را رقم زده؟ یا آن که خط مشی ارگانیها تغییر پیدا کرده و بناست در سال پیش‌رو به‌جای صرف هزینه میلیاردی برای محصولات به ظاهر استراتژیک وارد فاز تولید محصولات تجاری موزون(!) شوند؟؟