1

اصولگرا علیه اصولگرا⇐طعنه‌های تند نویسنده “وطن امروز” به برنامه تلویزیونی شبکه افق

سینماژورنال: اتفاقی که روز گذشته در تحریریه روزنامه اصولگرای “وطن امروز” رخ داده و به دلیل پاره ای اختلافات با یک نهاد خاص وسایل تحریریه این روزنامه تخلیه شده سبب ساز آن گشته که حسین قدیانی نویسنده این روزنامه در یادداشتی به انتقاد از شرایط پیش آمده بپردازد.

به گزارش سینماژورنال قدیانی به مانند اغلب یادداشتهایش کوشیده ماجرای تخلیه تحریریه را هم پیوند بزند به مظلومیت بچه حزب‌اللهی‌هایی که خودش را هم یکی از آنها می‌داند.

در خلال این یادداشت طعنه تندی هم می بینیم به یکی از برنامه های تلویزیونی که در توصیف قدیانی، متهم امنیتی فتنه 88 مهمان آن بوده است؛ به نظر می رسد این طعنه خطاب به برنامه “180 درجه” شبکه تلویزیونی افق باشد که اخیرا در یکی از برنامه هایش از محمد قوچانی روزنامه نگار اصلاح طلب به عنوان مهمان دعوت به عمل آورده بود. روزنامه نگاری که این سالها مشی مستقل خویش را رها کرده و به عضویت حزب کارگزاران درآمده است.

اینکه قدیانی که خود نویسنده ای منسوب به اصولگرایان است طعنه ای میزند به برنامه شبکه‌ای مانند افق که توسط نیروهایی اغلب اصولگرا حمایت می شود می‌تواند نمادی باشد از اختلافات اندیشه ای که در دایره اصولگرایی وجود دارد.

متن کامل یادداشت حسین قدیانی را بخوانید:

همه آزادند الا…

«در جمهوری اسلامی همه آزادند الا حزب‌اللهی‌ها!» با همه علائقم به روحیات انقلابی، هر وقت به این جمله برمی‌خورم، دوست دارم بنشینم و کلی ردیه برایش بیاورم! اقلش این است که بگویم سید شهیدان اهل قلم، هنگام بیان این جمله، دیگر زیادی احساساتی شده بود! و اصلا یک چیز دیگر؛ آیا ممکن است در جمهوری اسلامی همه آزاد باشند الا حزب‌اللهی‌ها؟! راستش را بخواهید اساسا خیلی موافق این نوع نگاه نیستم! هم از مظلوم‌نمایی بدم می‌آید، هم از اینکه بخواهیم خدای نکرده قضاوت‌های احساسی درباره نظام داشته باشیم! هم‌الان حس واکاوی فلان یادداشت و بهمان متن را ندارم اما اینقدرش یادم هست که در بعضی مطالب، خیلی زیرپوستی، زیرآب این جمله را زده‌ام! با همه این اوصاف، می‌خواهم اعترافی بکنم و بالاتر! دستانم را در برابر این جمله به علامت تسلیم بالا بیاورم! آری!

خود غلط بود آنچه می‌پنداشتیم، چرا که «در جمهوری اسلامی همه آزادند الا حزب‌اللهی‌ها»! نور ببارد به آن قبر مرمرینت مرتضای آوینی! حرف حساب، جواب ندارد! دولت هم اگر از ما شکایت به دستگاه قضا نبرد، مگر فلان نهاد بدبختانه حکومتی مرده است که در روز روشن، میز و صندلی سردبیر روزنامه را به خیابان منتقل نکند؟! آه! در جمهوری اسلامی همه احترام دارند الا حزب‌اللهی‌ها! آنجا که هنگام ورود به ساختمان نیم‌بند روزنامه، متحیر می‌مانی که میز و صندلی سردبیری، کف خیابان چه می‌کند؟! و اصلا چرا این همه مأمور؟! اینجا چه خبر است؟! القصه! ساعت ۱۴ روز سه‌شنبه، زنگ زدم دفتر که ایمیل‌تان را چک کنید! متنم را فرستاده‌ام! تیترش را هم زده‌ام «فیش حقوقی صیاد»!

بچه‌های دفتر اما گفتند: «ریخته‌اند روزنامه و دارند وسایل را یکی‌یکی می‌برند بیرون!» به طرفة‌العینی آماده شدم و راه افتادم! در راه زنگ زدم به یکی از همکاران که این بار کدام متن روزنامه، این بلا را سر ما آورده؟! خنده تلخی تحویلم داد و گفت: «مأموران فلان نهاد با کلی باربر ریخته‌اند روزنامه، از اتاق سردبیری شروع کرده‌اند دارند یکی‌یکی وسایل را می‌ریزند کف خیابان! که چی؟! که حکم تخلیه دارند! وقتی رسیدند اتاق سردبیری، سردبیر می‌خواست نماز بخواند که به او گفتند نمازت را برو توی خونه بخون! و البته سردبیر بی‌آنکه با جماعت وارد بگومگو شود قامت بست اما آنها حتی حرمت نماز را هم نگه نداشتند و در همان‌ حین، میز و صندلی‌ها را داشتند می‌بردند بیرون!»

با اعصابی خراب، تلفن را قطع کردم و کلی در دلم به خودم بد و بیراه گفتم که حالا باز برو ردیه بیاور علیه جمله آوینی! همین جا بگویم که من خود از آن دسته‌ام که دیوانه‌وار معتقدم روزنامه‌نگار حتی اگر بمیرد هم نباید روزنامه را تعطیل کند اما خود به خدایی من اگر جای سردبیر روزنامه بودم، دیگر وطن امروز را درنمی‌آوردم! گمانم ما همان کودکان گل‌فروش سر چهارراهیم! روزنامه‌های زنجیره‌ای که یک روز سردار همدانی را می‌زنند، یک روز سردار سلیمانی را، و هنوز از تهمت بزرگ تقلب عذری نخواسته‌اند، سر و مر و گنده، اما وطن امروز، وسایل اتاق سردبیرش باید کف خیابان باشد! گفت «در جمهوری اسلامی همه آزادند الا حزب‌اللهی‌ها!»

دعوت از روزنامه نگار مدعی تقلب

یکی از این برنامه‌های تلویزیونی، محکوم امنیتی فتنه ۸۸ را به عنوان مهمان دعوت می‌کند تا بلکه سردبیر چندین روزنامه و مجله که بلااستثناء در همه‌شان به نظام تهمت درشت تقلب در انتخابات زده، برای مخاطب از «نقش مطبوعات در انتخابات جمهوری اسلامی» سخن بگوید!

«در جمهوری اسلامی همه آزادند الا حزب‌اللهی» به شهادت کلیت صدا و سیما نیست، بلکه به شهادت امثال همین برنامه‌ها است! و این داغ را مضاعف می‌کند! «در جمهوری اسلامی همه آزادند الا حزب‌اللهی‌ها» به شهادت شکایت دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی از من و ما نیست، به شهادت رفتار و گفتار کاملا موقر و کاملا متین دست‌اندرکاران همان نهادی است که این بلا را سر ساختمان روزنامه وطن امروز آوردند! و این داغ را مضاعف می‌کند! مگر ما متوقع هستیم که وزیر ارشاد از ما حمایت کند؟! مگر ما متوقع کمک وزرای کابینه دولت اعتدال هستیم؟! هیهات!

«در جمهوری اسلامی همه آزادند الا حزب‌اللهی‌ها» نه برای این است که دولت اعتدال -بخوانید یکی از دولت‌های جمهوری اسلامی!- ما را می‌زند! این که خب طبیعی است و باید هم بزند! وقتی سید شهیدان اهل قلم می‌گوید «در جمهوری اسلامی همه آزادند الا حزب‌اللهی‌ها» نه از آن روست که «BBC» یا حتی «بیست و سی» -اولی همیشه و دومی تک و توک- خط حزب‌الله را وارونه جلوه می‌دهند! بل از آن روست که برای برنامه «نقش مطبوعات در انتخابات جمهوری اسلامی» دعوت از روزنامه‌نگار مدعی تقلب می‌کند!

روزگار غریبی است نازنین

و در عین حال، اعوان و انصار نهادی حکومتی، میز و صندلی اتاق سردبیری “وطن امروز” را بریزند کف خیابان! روزگار غریبی است نازنین! خوش به حالت آقای دعایی! هم با حق دم‌ می‌خوری و هم با باطل! روزنامه‌نگار یعنی تو!

گور پدر روزنامه نگار متعهد، مستقل و آزاد! قلم را باید فروخت! هر روز به یک جناح! باید ساخت! باید پاخت! باید هم در جلسات بزرگان آفتابی شد و هم از ایشان حکم داشت، هم فصلی یک بار با تیترهای ۶ ستونی برای فتنه جشن تولد گرفت! غبطه می‌خورم به این همه آسودگی! رئیس همان نهادی که آن بلا را سر اتاق سردبیر روزنامه ما آورد، تو را از فرسنگ‌ها دور هم ببیند برایت خم می‌شود! خوش به حالت! حکم تخلیه سهم ما، حکم داشتن از بزرگان سهم تو! آن وقت من‌باب اعتدال، افه مستقل بودن سهم تو، افترای حکومتی بودن سهم ما! تقسیم کار جالبی است! ما که راضی به رضای خدا هستیم! همین! همین و دیگر هیچ!




تکذیب قریب‌الوقوع ترانه‌سرایی یغما گلرویی برای سازمان ارزشی سراج!

سینماژورنال: صبح پنجم مردادماه میثم محمدحسنی اخوی مدیرعامل سازمان ارزشی اوج که دبیر اصلی جشنواره مرگ بر آمریکاست در نشست خبری خود از اجرای ترانه ای از یغما گلرویی در اختتامیه جشنواره خود خبر داد.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماژورنال انتشار این خبر موجی از شگفتی را میان مخاطبان به دنبال داشت؛ چراکه گلرویی همواره جزو ترانه سرایانی بوده که طیف فکری ارزشی به اظهارنظرات و سبک کاریش خرده گرفته اند.

تکذیب نسبی اول را زیرمجموعه سراج داد

با این حالا ساعاتی بعد از خبر اولیه سازمان ارزشی فضای مجازی سراج که اسپانسر برگزاری جشنواره است خبر را تکذیب کرد؛ البته نه تکذیب مطلق که تکذیبی “نسبی”.
این نسبی گرایی از آن جهت بود که در تکذیبیه این سازمان در عین اینکه خبر استفاده از ترانه یغما برای اختتامیه رد شد اما سروده شدن یک قطعه شعر ضداستعماری توسط وی تایید شد.
جوابیه سازمان سراج را بخوانید:
خبری که امروز در نشست خبری جایزه بزرگ مرگ بر آمریکا مبنی بر ارائه سرود اصلی جشنواره توسط یکی از شعرای معلوم‌الحال و اجرای آن توسط یکی از خوانندگان توسط دبیر اجرایی جشنواره به اشتباه اعلام گردیده و  منتشر شده است، تکذیب می‌گردد و به اطلاع می‌رساند که یک قطعه شعر توسط این ترانه‌سرا با موضوع ضد استکباری سروده شده است ولی قرار نیست از این شعر بعنوان شعر نهایی ترانه اختتامیه جایزه بزرگ استفاده گردد.
دبیرخانه جایزه بزرگ مرگ بر آمریکا ضمن استقبال از کلیه آثار ضد آمریکایی و ضد استکباری از کلیه هنرمندان داخلی و خارجی و از طیف‌های مختلف به استحضار ملت استکبارستیز می‌رساند افرادی که درگذشته فعالیت‌های هنری غیر انقلابی و غیرارزشی داشته‌اند و بر آن پای می‌فشرند قطعا جایگاهی در جبهه استکبارستیزی انقلاب اسلامی نخواهند داشت.
قطعا شاعر و خواننده ترانه مراسم اختتامیه جایزه بزرگ مرگ بر آمریکا شاعر و خواننده‌ای در تراز انقلاب اسلامی و نظام استکبارستیز جمهوری اسلامی خواهند بود.

تکذیب نسبی دوم را یغما گلرویی داد
مدتی بعد از تکذیبیه سازمان سراج یغما گلرویی هم در متنی اجتماعی خبر اعلام شده در نشست این جشنواره را تکذیب کرد؛

این تکذیبیه هم “نسبی” بود چون یغما در عین اعلام بی خبری خود نسبت به وجود جشنواره ای با نام “مرگ بر آمریکا” از این گفت که تاکنون ترانه ضداستعماری ننوشته که کاوه آفاق اجرایش کرده باشد.




اخوی رییس سازمان ارزشی اوج بعد از “تتلو” به سراغ ترانه‌سرای قمیشی رفت!!!

سینماژورنال: چندی قبل  “نصرتیوی” از زیرمجموعه‌های سازمان هنری-رسانه ای اوج که ریاست آن برعهده میثم محمدحسنی(اخوی رییس اوج) است از حضور “امیر تتلو” برای ساخت قطعاتی درباره انرژی هسته ای و شهدا استفاده کرد و همین باعث شد که وجهه ای مجاز به این خواننده رپ همواره غیرمجاز بدهد.

به گزارش سینماژورنال حالا میثم محمدحسنی که دبیر اصلی جشنواره ای با نام “مرگ بر آمریکا”ست قصد دارد از یغما گلرویی برای ترانه سرایی اختتامیه این جشنواره استفاده کند.

سازمان فضای مجازی سراج که از سازمانهای ارزشی به موازات اوج است، چند سالی است حامی جشنواره‌ای با نام “مرگ بر آمریکا” است؛ جشنواره‌ای که در حیطه های عکس، کاریکاتور، پوستر،  کلیپ، مستند و سرود و ترانه برگزار می شود.

در نشست خبری سومین دوره جایزه “مرگ بر آمریکا” میثم محمدحسنی دبیر اصلی جشنواره با بیان اینکه می خواهد مخاطبان را با خبری عجیب غافلگیر کند اظهار داشته است: چنانچه می‌‌دانید هر ساله یک ترانه همزمان با اختتامیه جشنواره منتشر می‌شده که در دو سال گذشته این ترانه‌ها متعلق به حامد زمانی بوده و آهنگهای مرگ بر آمریکایی که در ذهن‌ها خاطره‌ساز شد. امسال اما این اثر از «کاوه آفاق» خواننده سبک راک و شعر آن از «یغما گلرویی» ترانه‌سرای شناخته شده کشور خواهد بود.

⇓⇓⇓

واکنش “کیهان” به این اتفاق چیست؟

به گزارش سینماژورنال اینکه اخوی رییس سازمان ارزشی اوج سفارش ترانه اختتامیه خود را به ترانه‌سرایی داده است که به خاطر همکاری با خوانندگان خارج نشین نظیر سیاوش قمیشی، ابراهیم حامدی، حسن شماعی‌زاده و  شاهین نجفی مورد انتقاد رسانه های نزدیک به جریانات ارزشی بوده است به شدت غیرمنتظره است.

به هر حال یغما گلرویی همان کسی است که اظهارنظرات اینستاگرامی اش همواره با انتقاد رسانه های اصولگرا و از جمله روزنامه “کیهان” مواجه شده است.

حالا باید منتظر ماند و دید واکنش “کیهان” به این اتفاق چه خواهد بود؟




افخمی هم دست به دامن اوج شد

سینماژورنال: در حالی که در ماههای اخیر نهادهایی مانند بنیاد سینمایی فارابی و انجمن سینمای دفاع مقدس علاقه ای برای تأمین منابع مالی فیلمنامه های پرهزینه برخی کارگردانان سرشناس ارائه نداده اند با این حال سازمان هنری-رسانه ای اوج در این زمینه پیشتاز بوده است.

به گزارش سینماژورنال بعد از ابراهیم حاتمی کیا که “بادیگارد” را برای این سازمان ساخت حالا آن طور که “موج” خبر داده بهروز افخمی مجری فعلی “هفت” هم بنا دارد فیلمنامه تازه خود را با حمایت این سازمان بسازد.

فیلمنامه تازه افخمی پیش از این «آذرباد» نام داشت ولی نام آن تغییر خواهد کرد و شخصیت‌های اصلی این فیلمنامه یک خلبان، یک پسر بچه و یک هواپیمای جنگی هستند.

داستان این فیلم درباره خلبانی است که در یک منطقه جنگی گرفتار می‌شود و برای حل مشکلاتی که در آن منطقه برایش پیش می‌آید، از پسربچه‌ای بومی  که منطقه را بهتر می‌شناسد، کمک می‌گیرد.

بهروز افخمی پیشتر بنا داشت به تهیه کنندگی سیدجمال ساداتیان فیلمنامه ای جنگی به نام “خمسه خمسه” را تولید کند که عدم تأمین منابع مالی این اجازه را به او نداد.

حالا باید منتظر ماند و دید “آذرباد” به کمک سازمان ارزشی اوج به تولید خواهد رسید یا نه؟




در گفتگویی پر از ذکر خیر “اوج” بیان شد⇐انتقاد کارگردان “ایستاده در غبار” از انجمن دفاع مقدس+افشای دلایل رد شدن یک فیلمنامه قهرمان‌محور در دولت یازدهم+ماجرای دستمزد ۵۰۰ هزار تومانی+ابراز ارادت همزمان به حاتمی‌کیا، کیمیایی و مهرجویی+…

سینماژورنال: محمدحسین مهدویان کارگردان درام زندگینامه ای-جنگی “ایستاده در غبار” در مدت اکران فیلمش گفتگوهای فراوانی داشته است اما تازه ترین گفتگویش که با “اعتماد” انجام شده از یک جهت ویژه است.

به گزارش سینماژورنال این ویژگی آن است که او در بخشهای مختلف این گفتگو مرتب ذکر خیر اوج را گفته و برای تشکر از مدیران این سازمان هنری-رسانه ای سنگ تمام گذاشته است.

 مهدویان در مقابل حمایت از اوج به انتقاد از دیگر ارگانهای متولی سینمای جنگ و از همه مهمتر انجمن سینمای دفاع مقدس پرداخته است.

البته که این گفتگوی مهدویان بخشهای خواندنی دیگری هم دارد؛ مثلا جایی که او درباره ردّ شدن فیلمنامه ای با نام “ژنرال” در دولت یازدهم به دلیل وجه قهرمان پردازانه اثر می گوید یا جایی که از ابراز ارادت همزمان به حاتمی‌کیا، مهرجویی و کیمیایی حرف میزند اما شاکله گفتگو می‌تواند سنگ تمام یک کارگردان برای ارگان تأمین کننده بودجه‌اش قلمداد شود.

متن کامل گفتگوی مهدویان با “اعتماد” را بخوانید:

آقاي مهدويان شما با سازمان اوج چه نسبتي داريد؟ اينجا كارمند هستيد؟
خير. من براي اوج در يك سال اخير يك فيلم ساختم و يك ويديوكليپ.
همكاري با سازمان اوج پيشنهاد خودتان بود؟
ايده فيلم ساختن درباره فرماندهان را سه سال پيش سازمان اوج به من داد. آن موقع خيلي تمايل نداشتم چنين فيلمي بسازم.
چرا تمايل نداشتيد؟
چون فكر مي‌كردم فيلم‌هايي با اين موضوع تكرار تجربه مجموعه «آخرين روزهاي زمستان» است. به خاطر همين فيلمنامه ديگري نوشتم اما شوراي پروانه ساخت مجوز نداد.
موضوع فيلمنامه چه بود؟
اين فيلمنامه با عنوان «ژنرال» درباره يك تيمسار زمان شاه بود كه درگير ماجراي انقلاب مي‌شود. به نظر خودم داستان جذابي بود و نگاه متفاوتي به انقلاب داشت.
مشكل‌شان با فيلمنامه چه بود؟
مشكلات متنوعي درباره فضاي فيلم داشتند اما در ‌‌نهايت با قهرمان فيلم مشكل داشتند. مي‌گفتند يك تيمسار ستاد شاهنشاهي نمي‌تواند قهرمان يك فيلم باشد و قهرمان‌تان را عوض كنيد.
چه كسي اين حرف را به شما زد؟
نماينده شوراي پروانه ساخت.
چه سالي؟
اگر اشتباه نكنم سال ۹۲ يا ۹۳ بود. دوستان تازه در شوراي پروانه نمايش مستقر شده بودند و مي‌گفتند نه براي ما خوب است و نه براي خودت كه بعد از «آخرين روزهاي زمستان» چنين فيلمي بسازي.
پس از ساخت «ژنرال» كه نااميد شديد، سراغ «ايستاده در غبار» رفتيد؟
در طول اين مدت در مورد موضوعاتي كه پيشنهاد شده بود پژوهش‌هايي داشتم. از طرفي آن فيلمنامه هم به نتيجه نرسيده بود. يك مقدار كه پژوهش جلو رفت به نظرم آمد از ميان آدم‌هايي كه سازمان اوج پيشنهاد داده بود، احمد متوسليان شخصيت متفاوتي است.
سازمان اوج با توجه به موفقيت شما در مجموعه «آخرين روزهاي زمستان» به شما پيشنهاد فيلمسازي داد؟
اصلا همه‌چيز از «آخرين روزهاي زمستان» شروع شد.
آخرين روزهاي زمستان را چه كسي سرمايه‌گذاري و تهيه كرد؟
شبكه يك. از اين مجموعه يك مستند سينمايي هم درآمد و در جشنواره‌ها روي پرده رفت.
«آخرين روزهاي زمستان» پيشنهاد تلويزيون بود؟
من مجموعه‌اي از رفقا و دوستان را كنار خود دارم كه حبيب‌الله والي‌نژاد (تهيه‌كننده) «ايستاده در غبار» جزو اين مجموعه است. در‌‌ همان مجموعه آقاي والي‌نژاد پيشنهاد داد در خصوص فرماندهان زمان جنگ مستندي بسازيم. من گفتم اگر قرار باشد كاري در اين راستا بكنيم، بايد جدي و با توليدات تلويزيون فرق داشته باشد. او هم قبول كرد و «آخرين روزهاي زمستان» ساخته شد.
بودجه خيلي خوبي هم داشت، در كل براي شما پولساز بود!
من بابت اين فيلم كلي جايزه گرفتم. اگر منظورتان پول خوب است، به جايزه‌ها مربوط مي‌شود. پول‌هايي كه من از جايزه‌هاي آن فيلم گرفتم خيلي بيشتر از دستمزد خودم بود. ما آن فيلم را نسبت به خودش با هزينه كمي ساختيم و هزينه ساخت آن كم‌كم به دست‌مان رسيد.
چقدر براي اين مجموعه ۱۰ قسمتي هزينه شد؟
نزديك به ۶۵۰ ميليون تومان.
به نسبت كارهاي مستند بودجه گراني داشت!
بله. براي همين مي‌گويم بودجه‌اش را كم‌كم جمع كرديم. با يك بودجه خوب براي ساخت يك مجموعه مستند كار را شروع كرديم اما بعد ديديم اين بودجه كم است. براي هر قسمت نزديك به ۶۶ ميليون تومان هزينه شد. آن سال‌ها مستندهاي ۴۰، ۵۰ دقيقه‌اي با ۱۰، ۱۵ ميليون تومان ساخته مي‌شد.
برگرديم به «ايستاده در غبار». زماني كه اوج به شما پيشنهاد همكاري داد نگراني نداشتيد اين پيشنهاد از سوي سازماني است كه سياست‌هاي خاص خودش را دارد؟
چرا، طبيعتا نگران بودم و وقتي فيلمنامه را مي‌نوشتم، فكر مي‌كردم اين فيلمنامه را سازمان اوج نمي‌پذيرد. يك چيزي درون من از متوسليان شكل گرفته بود كه بايد آن را مي‌ساختم و خودم را آماده كرده بودم كه سازمان اوج آن را نپذيرد. راستش بدم نمي‌آمد يكي به من بگويد اين كار را نبايد بكني. چون فيلم پردردسري بود. به همين دليل در نوشتن فيلمنامه هيچ ملاحظه‌اي نكردم اما ماجرا جور ديگري پيش رفت.
اگر با فيلمنامه مخالفت مي‌كردند، دنبال تهيه‌كننده ديگري نمي‌رفتيد؟
نه، براي اينكه عملا تنها جايي كه مي‌توانست از ساخت اين فيلمنامه حمايت كند، سازمان اوج بود.
منظورتان تامين بودجه فيلم است؟
نه فقط اين نيست. طبيعي است كه فيلم جنگي نياز به پول و تامين توپ و تانك دارد. اما من مساله ديگري هم در نظر داشتم. اگر اين فيلمنامه جاي ديگر ساخته مي‌شد قطعا حملات زيادي به آن مي‌شد و مثلا از طرف سپاه پذيرفته نمي‌شد. به سازمان اوج اعتماد وجود دارد و به قول معروف خودي است. ساختن چنين فيلمي در اين سازمان براي ما امنيت بيشتري ايجاد مي‌كرد.
زاويه ديدتان به سازمان اوج خيلي جالب است!
حلقه مفقوده زندگي ما، مرز‌ها و خطوطي است كه بين خودمان و ديگران مي‌كشيم. ما در جامعه‌اي زندگي مي‌كنيم كه چند پاره و چند دسته شده‌ايم و دور از هم افتاده‌ايم و قضاوت‌هايي درباره هم داريم. ما خيلي زود برچسب مي‌زنيم و آدم‌ها را دسته‌بندي مي‌كنيم. در سينما هم وضعيت به همين شكل است. مي‌گوييم سازمان اوج و بعد فكر مي‌كنيم كه اين سازمان كجاست؟ هر مجموعه‌اي را آدم‌هايي اداره مي‌كنند كه مي‌توانيم با آنها گفت‌وگو كنيم. وقتي من فيلمنامه «ايستاده در غبار» را به اوج آوردم آقايان احسان حسني و حبيب‌الله والي‌نژاد آن را خواندند و از من حمايت كردند. آقاي حسني «مديرعامل سازمان اوج» فيلمنامه را خوب فهميد و درباره آن با من حرف زد. او گفت اين احمد متوسليان به روايت شماست. ما فيلمنامه را جاهاي ديگري هم برديم اما هيچ كس مثل آقاي والي‌نژاد و آقاي حسني كنار ما نايستاد. اين فيلمنامه يك مرحله خيلي سخت را از ارديبهشت ۹۳ تا اواسط مردادماه گذراند. بيشترين فشار را اين دو نفر تحمل كردند تا فيلمنامه را به سلامت از دالان تطهير عبور دهند.
به هر حال سازمان اوج به محمدحسين مهدويان، كارگردان «آخرين روزهاي زمستان» پيشنهاد مي‌دهد كه فيلم «ايستاده در غبار» را بسازد. همان طور كه با ابراهيم حاتمي كيا كار مي‌كند. منظورم اين است كه گفتماني كه شما از آن حرف مي‌زنيد نمي‌تواند با فيلمسازان و هنرمندان ديگر ايجاد شود.
شما توقع داريد مثلا كانون پرورش كودكان و نوجوانان به آقاي حاتمي‌كيا سفارش كار بدهد؟ آنجا استراتژي‌هايش مشخص است و براي كودكان فيلم مي‌سازد. اينجا با موضوع جنگ و انقلاب و سبك ايراني اسلامي فيلم مي‌سازند. براي موضوعات تلخ اجتماعي برنامه‌اي ندارد.
منظور من اين نبود، شما از برقراري ارتباط راحت حرف زديد و…
اوج مي‌توانست سفارش ساخت فيلم احمد متوسليان را به خيلي‌ها بدهد، اما اين اتفاق نيفتاد. سبك فيلمسازي من مشخص و معلوم است به كدام نسل تعلق دارم. خيلي از فيلمسازان نسل گذشته، سال‌ها متولي سينماي جنگ بودند و درباره فرماندهان فيلم ساختند. اتفاقا اينكه سازمان اوج به من و آقاي حاتمي‌كيا در يك دوره پيشنهاد فيلمسازي مي‌دهد، به نظرم اتفاق خوبي است. چرا در تمام اين سال‌ها انجمن سينماي دفاع مقدس و حوزه هنري اين كار را نكرده است؟ نمي‌توانيد توقع داشته باشيد اوج به رخشان بني‌اعتماد پيشنهاد ساخت فيلم بدهد.

محمدحسین مهدویان
محمدحسین مهدویان در پشت صحنه “ایستاده در غبار”


قطعا اين توقع را ندارم!
كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان هم به خانم بني‌اعتماد پيشنهاد فيلمسازي نمي‌دهد. هيچ مجموعه و سازمان توليد‌كننده فيلمي به جز فارابي كه وظيفه‌اش حمايت از سينماي ايران است، اين كار را نمي‌كند. ما در ساز و كاري زندگي مي‌كنيم كه فرهنگ در آن دولتي است. تقريبا همه فيلم‌ها حتي فيلمسازان اپوزوسيون دولتي هستند. در اين شرايط سازمان‌هاي دولتي هم براي ساخت فيلم‌ها به وجود مي‌آيد. مثلا سپاه مي‌خواهد بخشي از درآمدهاي خود را صرف توليد فيلم كند. اگر قرار باشد فيلم جنگي ساخته شود بهتر است يكي مثل حاتمي كيا بسازد.
اين حرف به منزله اين است كه اگر قرار باشد به عنوان فيلمساز به فعاليت در سينما ادامه دهيد، حتما بايد سازماني مثل اوج براي حمايت وجود داشته باشد؟
من يكي دو سالي است كه درگير ساخته شدن «ايستاده در غبار» هستم و به سينما نزديك شدم و مي‌توانم به جرات بگويم كمتر از دو الي سه درصد اين سينما خصوصي است. حتي تهيه‌كننده‌هايي كه ژست خصوصي‌سازي مي‌گيرند از پول دولتي استفاده مي‌كنند. تمام پولي كه در سينماي ايران، صرف فيلمسازي مي‌شود از حاكميت است. بعضي از آنها كه پول را خرد خرد از نهادهاي دولتي مي‌گيرند و در آخر هم فيلم را به اسم خودشان تمام مي‌كنند. اين كثيف‌ترين شكل فيلمسازي دولتي است. شما صاحب كالايي مي‌شوي كه خودت پولش را نداده‌اي.
البته اين كار را هنر مي‌دانند. هنر جذب سرمايه!
خيلي چيز‌ها در اين مملكت هنر است. (مي‌خندد) يك مدل ديگر اينكه تهيه‌كننده‌ها بخشي از فيلم را شريك مي‌شوند. مثلا ۷۰ درصد را از دولت مي‌گيرند و قرار است ۳۰ درصد را خودشان هزينه كنند، اما فيلم را با‌‌ همان پول دولت جمع مي‌كنند. در واقع صاحب ۳۰ درصد فيلم مي‌شوند بدون اينكه پولي خرج كرده باشند. يك شيوه ديگر هم وجود دارد و آن اينكه تهيه‌كننده كل پولش را از جاي ديگر مي‌گيرد. در سيستمي كه همه‌چيز دولتي است، اين صادقانه‌ترين شيوه فيلمسازي است. من زمان دانشجويي طرفدار سينماي آزاد و هاليوود بودم اما زماني كه ديدم تا زير چانه‌مان در اقتصاد دولتي فرو رفته‌ايم فهميدم چيزي خارج از دولت وجود ندارد. در همه حوزه‌ها همين روال را داريم. مثلا رسانه‌هاي ما هم دولتي هستند. ما خبرگزاري آزاد نداريم. در اين كشور پايه و اساس همه‌چيز بعد از انقلاب، دولتي ريخته شده و در اين ميان تهيه‌كننده‌ها با هم دعواي زرگري دارند. او مي‌گويد تو پولت را از اينجا گرفتي و آن يكي مي‌گويد تو از فلان نهاد گرفته‌اي.
يعني براي‌تان مهم نيست كدام نهاد و سازمان به فيلمي كه مي‌خواهيد بسازيد بودجه مي‌دهد؟
در اين شرايط من به عنوان فيلمساز به اينكه پول يك فيلمي از كجا مي‌آيد فكر نمي‌كنم. من وظيفه دارم سرمايه فيلمم را تامين كنم. هر فيلمسازي وقتي فيلمنامه‌اي در دست دارد فكر مي‌كند اگر الان اين فيلم را نسازد چيزي از تاريخ بشريت كم خواهد شد. در نتيجه ساخت فيلم برايش اهميت دارد. او ديگر نه به فروش فكر مي‌كند و نه مخاطب. من براي ساخت «ايستاده در غبار» همه تلاشم را كردم كه يك اتفاق بيفتد و يك اتفاقي هم در سينما نيفتاد. يك اثري كه بايد توليد مي‌شد توليد شد و جلوي اثري كه نبايد توليد مي‌شد هم گرفتم. در اقتصاد آزاد تو موظفي اثري كه بايد توليد شود، توليد كني اما ما در سينماي ايران وظيفه داريم بودجه‌هايي كه خرج فيلمسازي مي‌شود، صرف ساخت فيلم خوب كنيم.  حاكميت در طول يك سال، مبلغي نزديك ۶۰ ميليارد تومان را به طرق مختلف وارد سينما مي‌كند اين پول بايد دست فيلمساز خوب برسد. اين پول به هر حال خرج مي‌شود و اگر عده‌اي با اين پيش فرض كه ما اين پول‌ها را استفاده نمي‌كنيم، سمت اين بودجه‌ها نروند، ما شاهد ساخت فيلم‌هاي ضعيف خواهيم بود.
البته اين مساله به تمايل حاكميت براي توليد فيلم‌هاي خوب هم بستگي دارد.
حاكميت هم اگر اين صلاحيت و تشخيص را نداشته باشد، فيلمساز مي‌تواند اين كار را بكند.
شما چه كاري كرديد؟ به فيلمسازان ديگر هم ياد بدهيد!
به نظر مي‌آيد بخشي از حاكميت به بخشي از فيلمسازان بي‌اعتماد شده است. ما برخي از ژست‌ها را بايد كنار بگذاريم. تجربه من در سازمان اوج نشان مي‌دهد خيلي از فيلمسازان با تعامل درست در سازمان اوج مي‌توانند تجربه فيلمسازي را داشته باشند و عكس اين مطلب هم صادق است. ما وقتي با هم ديالوگ برقرار مي‌كنيم، مي‌فهميم اشتراكات‌مان زياد است. مشكل اينجاست كه ما تنها روي موارد اختلاف پافشاري مي‌كنيم. البته من فكر مي‌كنم اين گفتمان در حال شكل‌گيري است. در نسل ما اين اتفاق در حال افتادن است. ما نسلي هستيم كه نه كسي از هم كشته‌ايم و نه از دو حزب سياسي مختلف بوده‌ايم. زمانه ما، صف‌بندي‌هاي سياسي وجود نداشت. در نتيجه راحت‌تر با هم كنار مي‌آييم. دوره خوبي شروع شده و مي‌تواند ادامه‌دار هم باشد.
شما نان خوش فكري‌تان را مي‌خوريد كه الان در سينما هستيد يا اينكه با رانت توانستيد «ايستاده در غبار» را بسازيد؟
من وابستگي به جايي ندارم و سوابقم مشخص است. اتفاقي كه در «آخرين روزهاي زمستان» افتاد از ارتباط من و آقاي والي‌نژاد شكل گرفت. او تهيه‌كننده نخستين مستندي بود كه توليد كردم.
خوب در نخستين فيلم‌تان چطور با آقاي والي‌نژاد آشنا شديد؟
من يك فيلم مستند به نام «استخوان‌هاي لاي زخم» به تهيه‌كنندگي ايشان ساختم و اتفاقا نخستين‌بار كه من را ديد گفت اگر مي‌خواهي در سينما فعاليت كني، بايد سنگ به شكمت ببندي. دستمزد من سر آن فيلم ۵۰۰ هزار تومان بود.
به لحاظ اعتقادي و تفكري به آقاي والي‌نژاد نزديك بوديد؟
هم نزديك و هم علاقه‌مند به موضوعات جنگ و تاريخ معاصر بودم. اما اين دليل همكاري ما نبود. من دوستي در دانشگاه داشتم به نام اردلان عاشوري. او رفت و آمدي در روايت فتح داشت. مسوول دفتر مستند و تجربه در آنجا شد. اردلان فيلم پايان نامه‌ام را ديد و خيلي خوشش آمد و گفت بيا فيلم مستند براي روايت فتح بساز. من را به والي‌نژاد معرفي كرد. نخستين فيلمي كه ساختم مورد توجه قرار گرفت. آن موقع حسين معززي نيا در اكران خصوصي فيلم را ديد و گفت اين فيلم خيلي فوق‌العاده و پر از نبوغ و خلاقيت است. البته آن فيلم هيچ‌وقت از تلويزيون پخش نشد و به خاطر لحني كه داشت توقيف شد. اما اين تعريف‌ها باعث شد من اعتماد به نفس پيدا كنم و همكاري با آقاي والي‌نژاد را ادامه دادم. تا اينكه سال ۸۷ آقاي والي‌نژاد به من پيشنهاد داد يك فيلم درباره حسن باقري كه قبل از آن هم درباره‌اش حرف مي‌زديم، بسازم. آن موقع فيلمي را براي پايان نامه كار‌شناسي ارشد با روش داكيودرام آماده مي‌كردم. از‌‌ همان موقع يك جاه‌طلبي‌اي با من همراه بود. همين الان هم مي‌خواهم يك افق ديگر را فتح كنم. به آقاي والي‌نژاد گفتم بيا يك داكيو درام كار كنيم. گفت يعني چه؟ توضيحاتي دادم. آن زمان تجربياتي در حوزه تلويزيون شده بود اما كار دو ژانري خيلي جدي گرفته نمي‌شد. والي‌نژاد به من اعتماد پيدا كرد. البته او كلا به جوان‌ها اعتماد مي‌كند. بعضي وقت‌ها نتيجه مي‌دهد و بعضي وقت‌ها هم نه. من چهار سال زندگي‌ام را درگير «آخرين روزهاي زمستان» بودم.
زماني كه مي‌خواستيد از داكيو درام در «ايستاده در غبار» استفاده كنيد، نگران نبوديد كه خودتان را تكرار مي‌كنيد و اينكه ممكن است اين شيوه در سينماي ايران مخاطب جذب نكند؟
يكي از دلايلي كه ابتدا نمي‌خواستم «ايستاده در غبار» را بسازم، افتادن به ورطه تكرار بود. اما دو تفاوت در اين كار ديدم. يكي اينكه احمد متوسليان با حسن باقري خيلي فرق دارد. باقري شمايل يك آدم با هوش را دارد و كهن الگوهاي قهرماني در سينماست. اما متوسليان هيجاني و عصبي است و گاهي تصميمات اشتباه مي‌گيرد. مي‌توانستم از متوسليان كليشه‌زدايي كنم و چهره‌ واقعي‌اش را نشان بدهم. در روايت شيوه داستان‌پردازي «آخرين روزهاي زمستان» را گرفتم و بيشتر شبيه زندگي‌اش كردم. فرم ساختاري را وارد فرم روايي كردم. به همين دليل نريشن را حذف كردم.
فيلمنامه اوليه اين فيلم چقدر دستكاري شد و تغيير كرد؟
يكي از واقعيت‌هايي كه در «ژنرال» با آن مواجه شدم اين بود كه بايد ميزان سرسختي‌ات را با فيلمنامه پيدا كني. اينها واقعيت است. بايد بفهمي ماهيت و جوهره فيلمنامه‌ات چه چيزي است و بعد بايد بتواني تعامل كني. در ارشاد هم وضعيت همين است. بايد تعامل كني و يك چيزهايي را ملاحظه كني. اما بايد مراقب باشي كه فيلمنامه جوهرش را از دست ندهد.
اما در مورد «ايستاده در غبار» شما با چند سازمان و نهاد رو به رو بوديد، ارشاد، سازمان اوج، نهادهاي متولي سينماي جنگ و از همه مهم‌تر خانواده احمد متوسليان.
اين بخش سخت ماجرا بود. سازمان اوج كه براي من هميشه در دفتر آقاي والي‌نژاد و آقاي حسني خلاصه مي‌شود و اصلا نمي‌دانم اين سازمان چه كار مي‌كند و كارهاي ديگرش چيست. اين دو نفر با من همراه بودند. منصفانه نيست نگويم اگر اين دو نفر نبودند اين فيلم ساخته نمي‌شد. ما مشكلاتي داشتيم كه اين دو نفر حل مي‌كردند.
فيلمنامه را دست‌شان مي‌گرفتند و رضايت سازمان‌ها و نهادهاي متولي جنگ تحميلي را مي‌گرفتند؟!
دقيقا چيزي شبيه اين بود. فيلم ساختن درباره جنگ خيلي سخت است چون صاحب و متولي زياد دارد. يك زماني شما مراجعه مي‌كني به ارشاد و به شما مي‌گويند يا اين فيلم را مي‌تواني بسازي يا نمي‌تواني. اما زماني مي‌شود كه پول فيلمي را يكي مي‌دهد، تاييدش را جاي ديگر مي‌كند و صدور پروانه ساخت و نمايشش هم برعهده سازمان ديگري است. اما اين وسط يكي پيدا مي‌شود و مي‌گويد من كجاي اين فيلم هستم؟ حالا اينجا كه خيلي هم مدعي است رسانه و تشكيلات خودش را دارد و احترام و سوابق. اصلا تشخيص اينكه فيلمنامه يك فيلم را بايد به كدام سازمان‌ها بدهيم، بر عهده اين دوستان بود.

ایستاده در غبار
ایستاده در غبار


در واقع سازمان اوج را سپر بلاي خودتان كرديد؟
اوج سپر بلاي ما شد.
نيت قبلي كه نداشتيد؟!
نه اينها واقعيات است. قبلا وقتي شما مي‌خواستي يك فيلم جنگي بسازي بايد مي‌رفتي با سپاه و سردار روبه‌رو مي‌شدي. من فيلمساز اگر بخواهم با يك سردار حرف بزنم از‌‌ همان ابتدا بازنده‌ام. وقتي در يك سازماني از‌‌ همان جلوي در، كمربند و موبايل من را مي‌گيرند من بازنده‌ام چون آنها من را دنبال خودشان مي‌برند. شكل برگزاري اين جلسات هم خيلي خوب نيست. يك زماني آقاي ملاقلي‌پور و حاتمي كيا طرف مقابل اين افراد هستند، اين كارگردان‌ها هم سوابق نظامي دارند و در جبهه بودند. حالا اگر به اين فيلمسازان بگويند از كجا آمدي، مي‌توانند به طرف مقابل بگويند از‌‌ همان جايي آمدم كه تو آمدي! اما براي من كار سخت است. سازمان‌هايي مثل اوج، ماهيت كارشان فرهنگي است و با مكان نظامي فرق دارند. مواجه بودن با اين سازمان‌ها خيلي بهتر از مواجه شدن با سازمان‌هاي نظامي است. موسساتي چون انجمن دفاع مقدس اصلا براي همين به وجود آمدند. براي اينكه فيلمساز با سازمان‌هاي نظامي مواجه نشود اما در ادامه به جاي خدمت‌رساني به سينماگران، خودشان از صد‌ها نهاد نظارتي بد‌تر شدند. سازمان اوج من را از مواجه با كساني كه ممكن بود من را عصباني كند، نجات داد. يك بار در يكي از اين جلسات شركت كردم و واقعا عصباني شدم چون زبان اين افراد را نمي‌دانستم.
خانواده متوسليان را هم سازمان اوج راضي كرد؟
در اين باره چون مسائل خانوادگي است نمي‌توانم همه جزييات را بگويم. يك بخش كوچكي از خانواده درباره بخش‌هايي از فيلم نقطه نظراتي داشتند و ما هم با آنها وارد تعامل شديم و به نتيجه رسيديم.
فيلمنامه را در اختيار خانواده متوسليان قرار داديد؟
اگر به من بود، فيلمنامه را نمي‌دادم به كسي بخواند. اين كار دليلي ندارد فيلمي را مي‌سازم روايت من از ماجراست. من بايد يك پژوهش خوب داشته باشم و در پژوهش هم از خانواده استفاده كنم كه اين كار را كردم.
از كدام اعضاي خانواده استفاده كرديد؟
برادر بزرگ خانواده و دو تا از خواهر‌ها.
چرا از همه افراد خانواده استفاده نكرديد؟
با دو تا از برادرهاي ديگر هم تماس گرفتيم اما تمايلي به همكاري نداشتند. ما دوست داشتيم همه اعضاي خانواده باشند. يكي دو نفر از اعضاي خانواده هم به نظر مي‌آمد نمي‌توانند كمكي كنند. كلا فيلم ساختن درباره آدم‌هايي كه اطرافيان‌شان زنده‌اند خيلي كار سختي است. هر كدام روايت خودشان را از شخصيت دارند.
خصوصا درباره احمد متوسليان كه هر از گاهي خبرهاي ضد و نقيضي مبني بر زنده ماندن او در رسانه‌ها منتشر مي‌شود.
خدا را شكر آقاي والي‌نژاد اين فيلم را از دالان‌هاي مختلف عبور داد. مانند تركش تير و سنگر ايستاد تا ما فيلم‌مان را بسازيم. اين فيلم را ۱۵ سال پيش در ايران نمي‌شد ساخت. تغييرات پيش آمده عجيب و غريب نيست اما يك قدم به جلوست. يك زماني ما با شلوار جين و پيراهن آستين كوتاه در موسسه «روايت فتح» رفت و آمد داشتيم و براي خيلي‌ها عجيب بود. اصلا اين چيز‌ها در مملكت‌مان مساله بود. اما بعد از گذشت مدت زماني عادي شد. الان براي كمتر كسي اين مسائل مهم است.
اما سوال آخرم در مورد ابراهيم حاتمي‌كياست. به او ارادت خاصي داريد؟
اين چه سوالي است از من مي‌پرسيد؟ (مي‌خندد)
اسمش را زياد مي‌آوريد و در اختتاميه هم بعد از گرفتن سيمرغ از او ياد كرديد.
من اين را به آقاي حاتمي‌كيا هم گفتم. نخستين فيلمي كه از او در سينما ديدم «از كرخه تا راين» بود. آرزوي ما كه سينما را دوست داشتيم و آن دوران فيلم‌هاي او را دنبال مي‌كرديم اين بود كه روزي ابراهيم حاتمي‌كيا شويم. آن موقع دوران اوج اين كارگردان بود. ما با سوداي حاتمي‌كيا شدن وارد سينما شديم. من خيلي به ايشان ارادت دارم و تحت تاثير «ديد‌بان» او هستم. البته به فيلمسازاني چون داريوش مهرجويي و مسعود كيميايي هم ارادت ويژه‌اي دارم.
مشخصا كدام فيلم‌هاي‌شان را دوست داريد؟
«ليلا»ي مهرجويي كه در نوجواني آن را ديدم. كيميايي را هم با فيلم «ضيافت» و «مرسدس» شناختم و خيلي دوست داشتم. البته نخستين فيلمي كه از كيميايي در سينما ديدم «تجارت» بود.
پس چرا فقط از آقاي حاتمي‌كيا در اختتاميه جشنواره فجر نام برديد؟
چون مشخصا ايشان فيلم داشتند. اگر مهرجويي و كيميايي هم فيلم داشتند، اسم آنها را هم مي‌آوردم. هر فيلمسازي دوست دارد يك روز در جشنواره فيلم فجر سيمرغ بگيرد. فكر مي‌كردم روزي كه من سيمرغ مي‌گيرم همه فيلمسازان از حاتمي‌كيا تا مهرجويي و كيميايي و خانم بني‌اعتماد هستند. اما در اختتاميه هيچ كدام از اين افراد حضور نداشتند. اين نمايش تكراري در جشنواره و گرفتن جايزه براي من مهم نبود. حضور اين آدم‌ها برايم اهميت داشت. خوب معلوم بود چرا آقاي حاتمي‌كيا در اختتاميه جشنواره نبود.
گلايه شما به حاتمي كيا بود؟
بخشي از اين گلايه اين بود اما بخش ديگري از گلايه‌ام به ساز و كار اختتاميه جشنواره فيلم فجر بود. در اين اختتاميه فقط آنهايي كه مي‌خواهند جايزه بگيرند حضور دارند. روند دعوت در جشنواره فجر اين‌طور است كه من سال بعد اگر فيلمي نداشته باشم به جشنواره دعوت نمي‌شوم. اين جشنواره بايد يك مناسكي داشته باشد و اگر نداشته باشد جشنواره نيست. يك ليست ۵۰ نفره از سينماگران بايد هر سال با تشريفات و احترام و با خانواده‌هاي‌شان دعوت شوند. مهرجويي و كيميايي هر سال بايد با تشريفات به جشنواره بيايند. همه سينماي ايران و آنچه ما به آن مي‌باليم همين افراد هستند. اعتبار سيمرغ بلورين به اين است كه يك روزي آن را بني‌اعتماد، كيميايي و مهرجويي گرفته است. كساني كه سينماي ايران را با تصوير آنها به ياد مي‌آوريم بايد در اين مراسم باشند. من دنبال مقصر نيستم. اما جشنواره فجر بايد به گونه‌اي اداره شود كه آقايان پوراحمد، تبريزي، موتمن، ميركريمي و… كه حداقل در جشنواره فيلم داشتند، در اختتاميه حضور داشته باشند. ما نمي‌توانيم بگوييم اين عدم حضور هم تقصير تبريزي است و هم حاتمي‌كيا. مقصر شيوه اداره جشنواره فجر است.
از بين كارگردان‌هايي كه نام برديد آقاي حاتمي‌كيا دست به دلخور شدن‌شان خيلي خوب است!
هر كدام از اين افراد يك خصوصيت خلقي دارند. به هر حال تدبير مدير جشنواره بايد اين باشد كه كه اين افراد را با توجه به خصوصيات‌شان دعوت كند. در جشنواره فجر بايد كساني مثل عباس كيارستمي هم باشند. مگر مي‌شود كسي كه اين همه جايزه بين‌المللي و نخل طلاي كن گرفته در مهم‌ترين رويداد سينمايي كشور حضور نداشته باشد؟




مدیر میانی “افق”، مدیریت شبکه مستند را برعهده گرفت+عکس

سینماژورنال: معاون سیما در حكمي سليم غفوري را به عنوان مدير شبكه مستند منصوب كرد؛ فردی که حدود پنج سال است با شبکه افق همکاری دارد.

به گزارش سینماژورنال غفوری مهمترین پست مدیریتی اش مدیریت گروه مستند شبکه تلویزیونی “افق” بوده است؛ شبکه ای که از سازمان هنری-رسانه ای اوج حمایت می شود.

سید سلیم غفوری متولد ۱۳۵۲ در شهرستان رشت است.  او دانش‌آموخته مهندسی کامپیوتر از دانشگاه آزاد اسلامی است و به عنوان کارگردان و تهیه‌کننده مستند و فعال فرهنگی معرفی می‌شود.

در  کارنامه کاری غفوری مدیریت گروه مستند شبکه افق از ۹۱ سال تاکنون، مدیریت مرکز فرهنگی میثاق، دبیری اتحادیه بین‌المللی امت واحده و عضویت در شورای مستند مرکز مستند سوره حوزه هنری دیده می‌شود.

«نسیم حیات»، «جنگ پنهان»، «پارسیان زنگبار»، «آسیایی‌های به غزه می‌روند»، «کاروان آزادی»، «مرزبانان»، «قیام صحرا»، «اسرار زندان ابوسلیم»، «نیمه خاموش»، «خواب‌های سیاه» از جمله مستندهایی هستند که غفوری تهیه‌کنندگی آنها را بر عهده داشته است.

او همچنین تجربه عضویت در هیات انتخاب و داوری جشنواره‌هایی در حوزه مستند از قبیل جشنواره بین‌المللی فیلم کوتاه تهران، بخش مستند جشنواره فیلم فجر، جشنواره تسنیم، جشنواره سما و جشنواره رویش را داشته است.

سلیم غفوری
سلیم غفوری




ورود ده‌نمکی و سازمان ارزشی اوج به GEM⇐ همزمان با انتشار شایعه توقیف “عادت نمی‌کنیم”

سینماژورنال: ماجرای پخش تیزرهای سینمایی از شبکه جم وارد فاز تازه ای شده است.

به گزارش سینماژورنال در حالی که “بادیگارد” و “رسوایی2” تنها فیلمهایی بودند که تا اینجا تیزرهایشان از جم پخش نشده بود اما در چهارشنبه شب بیستم خردادماه تیزر “رسوایی2” از جم پخش شد.

از آن طرف هرچند گمان می شد دومین محصول سینمایی اکران شده سازمان هنری-رسانه ای اوج یعنی “ایستادده در غبار” هم مانند “بادیگارد” فیلم قبلی این ارگان به تیرهای داخلی بسنده کند اما در بیستم خردادماه تیزر “ایستاده در غبار” هم از جم پخش شد.

تابو شکسته شد؟

به این ترتیب تابوی پخش تیزر محصولات ارزشی از جم هم شکسته شد و “ایستاده در غبار”ی که علیرغم کیفیت ساختاری بالایش تولیدکنندگانش به زحمت توانسته بودند اکران رمضان را برای فیلم تدارک ببینند اولین محصول سینمای دفاع مقدسی بود که تیزرش از جم پخش شد.

از آن سو تیزر “رسوایی2” تازه ترین فیلم مسعود ده نمکی کارگردانی که او نیز به طیف ارزشی سینمای ایران تعلق دارد هم از جم روی آنتن رفت تا سرفصل تازه ای در پخش تیزرهای سینمایی از این شبکه آغاز شود.

واکنش تهیه‌کنندگان هر دو فیلم هم کاملا بدیهی بود؛ تکذیب عدم درخواست از شبکه ماهواره ای مذکور برای پخش تیزرها!

…اما ماجرای “عادت نمی کنیم”
به گزارش سینماژورنال این اتفاق در حالی رخ داده که در ساعتهای گذشته شایعاتی منتشر شده بود درباره توقیف “عادت نمی کنیم” به دلیل پخش تیزرهایش از جم.
مدتی بعد از طرح شایعه هم روابط عمومی این فیلم مدعی شد توقیف اثر برآمده از حکم دادستانی است؛ با این حال تهیه کنندگان “عادت نمی کنیم” در بیانیه ای درج خبر به نقل از روابط عمومی را زیر سوال بردند و گفتند: درج هرگونه خبر درباره این فیلم به نقل از مشاور رسانه ای، منابع آگاه و یا هر شخص دیگری مورد تایید تهیه کنندگان نیست و صحتش مورد تایید نخواهد بود.
در شایعه ابتدایی منتشر شده در این باره از این گفته شده بود که نامه دادستانی درباره توقیف اثر به شورای عالی تهیه کنندگان ابلاغ شده است اما سیدضیاء هاشمی رییس شورایعالی تهیه کنندگان در گفتگو با سینماژورنال چنین ابلاغی را تکذیب کرد و گفت: ما چنین نامه ای را ندیده ایم و فقط درباره اش شنیده ایم.

مشکلی که در حال حل است
در شایعه بعدی از ابلاغ نامه دادستانی به وزارت ارشاد و سازمان سینمایی سخن رفته بود.
با این حال هیچ منبع رسمی نه در دادستانی کل کشور و نه در وزارت ارشاد این شایعه را تایید نکردند.
یکی از مسئولان میانی ارشاد که نخواست نامش فاش شود اما بدون اینکه توقیف فیلم به دلیل پخش تیزرهای ماهواره ای را تایید کند، به سینماژورنال گفت: توقیف لفظی است که درباره لغو پروانه نمایش به کار می رود و درباره این فیلم باید از عبارت توقف اکران استفاده کنیم.
وی بدون اشاره به جزییات مشکل ادامه داد: مشکلی برای “عادت نمی کنیم” به وجود آمده که در حال رفع است.

آیا بنا بوده توقیف این فیلم زمینه ای باشد برای نمایش صراحت در برخورد؟
اگر بخواهیم با تکیه بر اتفاقات پیش رو به ارزیابی بپردازیم به نظر می رسد توقیف فیلم “عادت نمی کنیم” به دلیل مشکلی جز پخش تیزر از جم باشد چون اگر بپذیریم که این فیلم به دلیل پخش تیزر از جم دچار توقیف یا توقف اکران شده است آن گاه می بایست تمامی فیلمهایی که این روزها روی پرده هستند به جز “بادیگارد” دچار توقف اکران شوند چون تیزر تمامی آنها در حال پخش از جم است.
پس این ظن که ایجاد مشکل برای “عادت نمی کنیم” به دلیلی جز پخش تیزر بوده عقلانی تر به نظر می رسد.
مگر آن که دادستانی خواسته باشد با برخورد با یکی از فیلمهایی که تیزرهایش مکرر در جم پخش می شود، شرایطی را فراهم کند تا تیزرهای سایر آثار هم از جم پخش نشود.




اقدام درست مدیران رسانه ملی⇐تولید سریال “احمد متوسلیان” منتفی شد

سینماژورنال: در حالی که در ماههای اخیر کمبود بودجه رسانه ملی مشکلات بسیاری را در مسیر تولیدات تازه برای این رسانه فراهم کرده است در اقدامی هوشمندانه تولید سریال “احمد متوسلیان” از دستور کار سازمان خارج شد.

به گزارش سینماژورنال این سریال بنا بود توسط حسن برزیده کارگردانی که سال قبل اثری قابل توجه به نام “مزارشریف” را روی پرده داشت تولید شود با این حال آن طور که برزیده به “مهر” گفته تولید سریال به دلیل کمبود بودجه منتفی شده است.

برزیده در این باره گفته است: ساخت این سریال از سوی تهیه‌کننده آن یعنی محمد داودی دو سال پیش به من پیشنهاد شد اما به دلایلی ساخت آن به تعویق افتاد. ظاهرا با توجه به کمبود بودجه، ساخت این سریال از دستور کار سازمان صدا و سیما خارج شده است.

به سراغ چهره هایی بروید که هیچ سند تصویری درباره آنها موجود نیست

به گزارش سینماژورنال هرچند منتفی شدن تولید این سریال به دلیل کمبود بودجه است اما یک وجه مثبت این تصمیم هم آن است که سال قبل یک درام زندگینامه ای با عنوان “ایستاده در غبار” با محوریت زندگی احمد متوسلیان توسط محمدحسین مهدویان و با بودجه سازمان هنری-رسانه ای اوج تولید شد.

کیفیت “ایستاده در غبار” آن قدر بالا بود که تا ابد هم اگر فیلمی درباره احمد متوسلیان ساخته نشود همین یک اثر می تواند تصویری دقیق از رشادتها و جسارتهای این مرد ارائه دهد.

در این شرایط صداوسیما هم اگر می‌خواهد به سراغ تصویرسازی قهرمانان جنگ برود بخصوص با کمبود بودجه‌اش چه بهتر به سراغ چهره هایی برود که هیچ سند تصویری سینمایی یا تلویزیونی درباره آنها وجود ندارد.




یک کارگردان ارزشی‌ساز⇐ نگران فروش نیستم چون فیلم‌ام با بودجه دولتی تولید شده!!

سینماژورنال: “ايستاده در غبار” محصول سازمان ارزشی اوج قرار بود در اکران دوم نوروز روي پرده سينماها برود اما فیلم در این موعد اکران نشد و اخیرا هم حبيب‌ا.. والي‌نژاد، تهيه‌كننده اش ادعا کرد اعلام اولیه زمان اکران و سپس تعلیق در آن طراحی خودش بوده است.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماژورنال زمانی که اعلام شد “ایستاده در غبار” در نیمه اردیبهشت اکران می شود، بسیاری گمان می کردند به مانند برخی از فیلمهایی که با سرمایه های ارگانی تولید می شوند برای کمک به فروش اثر بلیتهای ارگانی هم توزیع شود. البته که فیلم در موعد مقرر روی پرده نرفت که درستی این گمان سنجیده شود.

با این حال محمدحسین مهدویان در تازه ترین گفتگویش با “اعتماد” از بی علاقگی به توزیع بلیتهای ارگانی سخن گفته است چراکه فیلم با بودجه دولتی توزیع شده و دغدغه مالی در میان نیست.

محمدحسين مهدويان با اشاره به اينكه يكي از خوش‌بيني‌هاي من اين است كه فيلم ما در هر فصلي كه اكران شود، مخاطب مورد علاقه، دنبالش مي‌كند توضيح داد: اين مسأله درباره يك فيلم كمدي چندان صدق نمي‌كند. يعني بايد شرايط اكران تا اندازه زيادي براي برخي فيلم‌ها مهيا باشد.  معتقدم وقتي فيلمي با بودجه دولتي ساخته مي‌شود نگران فروش خود در گيشه نيست. چه دليلي دارد با استفاده از روش‌هاي غيرمتعارف مخاطب را به سينما بكشانيم وقتي دغدغه مالي در ميان نيست.

این کارگردان جوان خاطرنشان ساخت: “ايستاده در غبار” هر اندازه در گيشه با اقبال عمومي مواجه شد، آن را مي‌پذيرم و ترجيح مي‌دهم به شيوه طبيعي درآمدزايي كند. من به شخصه تمايلي به فروش فيلمم از روش‌هايي چون پخش بليت در ميان ارگان‌هاي دولتي و خصوصي ندارم. كارگرداني كه با بودجه دولتي فيلم مي‌سازد و از طرفي به فروش غيرمتعارف اعتقاد دارد، دنبال  ژست گرفتن در رسانه‌هاست.




ادعاي عجيب تهیه‌کننده‌ای که با سرمایه سازمان اوج فیلم تولید کرده⇐ اعلام زمان اكران اين فيلم و سپس اعلام تعويق اکران، يك شگرد{فريب؟} تبلیغاتی بود!!

سینماژورنال: در حالی که پیشتر بنا بود “ایستاده در غبار” در اکران دوم نوروز روی پرده برود اما در نهایت این اتفاق نیفتاد و علی سرتیپی پخش کننده اثر از قابلیتهای بالای “بادیگارد” دیگر فیلم محصول اوج برای فروش گفت و اینکه فعلا بهتر است “بادیگارد” بفروشد تا بعد نوبت به “ایستاده در غبار” برسد.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماژورنال با این حال حبیب ا.. والی نژاد تهیه کننده “ایستاده در غبار” دیروز 12 اردیبهشت در نشست سینماروایت ادعای عجیبی را درباره تغییر زمان اکران مطرح کرد و تغییر زمان اکران را با طراحی قبلی دانست.

تهیه کننده فیلم «ایستاده درغبار» در مورد اکران فیلم که سوال یکی از حضار بود یادآور شد: ما برای اکران این فیلم در حال طراحی هستیم و اینکه قرار بوده این فیلم اکران شود اما بعد این موضوع به تعویق افتاد هم یک نوع طراحی برای اکران بوده است!

وی از بیان دقیق اکران فیلم طفره رفت و گفت: این هم جزو طراحی های اکران فیلم می باشد!

اعتراف به دست انداختن مخاطب

به گزارش سینماژورنال اینکه تهیه کننده فیلمی اعتراف می کند به اینکه اعلام نام فیلم به عنوان گزینه ای برای اکران دوم نوروز و سپس تعویق اکران با طراحی قبلی بوده به شدت عجیب به نظر می رسد.

تهیه کننده ای که چنین اعترافی می کند آیا به این امر هم واقف است که شاید در موعد بعدی که باز هم زمانی را برای اکران فیلمش اعلام می کند دیگر مخاطبان سخن او را باور نکرده و گمان کنند باز هم در حال تماشای یک بازی از پیش طراحی شده اند.

دست انداختن و بازی دادن مخاطب آن هم در روزگاری که ده ها امکان تبلیغاتی بهتر برای معرفی آثار وجود دارد، محلی از اعراب ندارد.

“ایستاده در غبار” یکی از معدود آثار جنگی سینمای ایران است که اتفاقا اله‌مانهای لازم برای جلب مخاطبانی را داراست که سالهاست تماشاگر آثار ژانر جنگ هالیوود هستند و حسرت تماشای یک اثر جنگی استاندارد داخلی را دارند.

بهتر است تهیه کننده “ایستاده…” که حمایت ارگانی متنفذ چون سازمان اوج را هم پشت سر خود داشته برای تبلیغات اثرش از مشاوران آگاه تری استفاده کند تا متوسل به چنین روشهای دور از منطقی نشود.

سازمان اوج حواسش به مشاوران تبلیغاتی ناآگاهش هست؟

این را هم نباید از یاد برد بعد از ادعایی که اخیرا درباره تخریب بیلبوردهای “بادیگارد” طرح شد و البته مشخص هم نشد که چه کسی این بیلبوردها را تخریب کرده و چرا(اینجا را بخوانید) حالا اعتراف تهیه کننده “ایستاده در غبار” به شگرد تبليغاتي بودن اطلاع رسانی نادرست درباره زمان اکران اين  فیلم ، بیش از  هر چیز دیگر، ارگان سرمایه گذار هر دو اثر یعنی سازمان هنری-رسانه ای اوج را زیر سوال می برد.

سازمان اوج حداقل در اکران “بادیگارد” نشان داده که همراهی ارگانهای مختلف از صداوسیما تا ارگانهای شهری را برای معرفی محصولات خود در اختیار دارد و اینکه حالا مشاوران تبلیغاتی آماتور این سازمان بخواهند به سبک دو دهه قبل دفاتر پخش رده پایین برای آثارشان مشتری جلب کنند فقط و فقط استهزای مخاطب را موجب می شود و اسباب بدگماني نسبت به محتواي آثار توليد شده اين سازمان را فراهم مي آورد كه آفت بسيار بزرگي براي به ثمر ننشستن اهداف اين سازمان است.

محمدحسین مهدویان، حبیب والی نژاد و امیر قادری در نشست سینماروایت
محمدحسین مهدویان، حبیب والی نژاد و امیر قادری در نشست سینماروایت



تناقضی بزرگ در خبررسانی پیرامون تخریب(؟!) بیلبوردهای “بادیگارد”⇐اين گروه فشار را چه كسي راهنمايي مي‌كند؟/ ادعاي تولد گروه جديد فشار از مستندات تا خيال‌پردازي…

سینماژورنال: در حالی که پیش از این تخریب بیلبوردها و بنرهای آثاری که مورد انتقاد جریانات افراطی بودند را شاهد بودیم در بدعتی حیرت انگیز مسئول خانه طراحان انقلاب اسلامی از تخریب شبانه بیلبوردهای “بادیگارد” خبر داده است.

به گزارش سینماژورنال ابتدا متن گفته های این مسئول درباره تخریب بیلبوردهای “بادیگارد” را بخوانید:

پس از آن که دو هفته پیش برای نخستین بار تعداد زیادی از بیلبوردها به صورت شبانه پایین کشیده شده بود از سازمان زیباسازی شهرداری تهران موضوع را جویا شدیم که آنها نیز ضمن ابراز بی‌اطلاعی از عاملان این حادثه، با سعه صدر نسبت به ترمیم این جایگاه‌ها اقدام کردند. در روزهای گذشته شاهد دومین مرتبه هجوم به بیلبوردهای تبلیغاتی فیلم سینمایی «بادیگارد» بوده‌ایم که هر چند مشخص نیست عاملان این حمله‌ها چه کسانی هستند اما تا کنون دو مرتبه به این بیلبورد‌ها هجوم برده‌اند.

مسئول خانه طراحان انقلاب اسلامی ادامه داد: آخرین مرتبه هجوم به بیلبوردها هم مربوط به بامداد پنجشنبه هفته گذشته است که تعدادی از بیلبوردها مجددا پایین کشیده شد که مهم‌ترین آنها بنر بزرگ حوالی پل چوبی بود که اتفاقا بسیار منظم و دقیق پایین کشیده شده بود و احتمالا با کاتر بریده شده و اثری از پاره پاره شدن بنر وجود نداشت و کل بنر بود که پایین آورده شده بود. البته تغییرات در سطح تبلیغات امری عادی است و ممکن است هر چند روز یک بار تعدادی از بنرها جابه‌جا شوند اما اتفاقات اخیر تعمدی بوده و مسئولان امر هم ضمن بی‌اطلاعی از این رخدادها از این اتفاق متعجب بوده‌اند.

هنوز مشخص نیست که عاملان این ماجرا چه کسانی بوده‌اند و چه نیتی برای این کار داشته‌اند اما آنچه مسلم است این است که برای فیلمی مانند بادیگارد که طبق ضوابط و قوانین رسمی کشور نسبت به تبلیغات در رسانه‌های رسمی و قانونی اقدام می‌کند، چنین اتفاقاتی می‌تواند تاثیرگزار باشد و امیدواریم دیگر شاهد چنین رخدادهای هنجارشکنانه‌ای نباشیم.

تناقضی بزرگ در خبررسانی پیرامون تخریب بیلبوردهای “بادیگارد”

به گزارش سینماژورنال اینکه بیلبوردهای فیلمی چون “بادیگارد” که اتفاقا علاوه بر طیف اصولگرا، طیف اصلاح طلب و رسانه های آن نیز با آن همراهی نشان داده اند مورد تخریب قرار می گیرد شاید یکی از جدی ترین معماهای اکران در همه این سالها باشد.

در گذشته وقتی آثاری که مورد حمایت طیف اصلاح طلب بودند دچار برخوردهای افراطی می شدند، اصلاح طلبان، گروههای فشار منتقد آثارشان را مسبب این تخریبها می دانستند اما برای فیلمی که محصول جریان اصولگرایی است این تخریب را می‌توان محصول چه گروهی دانست؟

اگر این فرضیه را درنظر بگیریم که افراطیون مقابل هم گروه فشاری دارند که قادر است به تخریب بنرهای فیلمی بپردازد که مقابل آرمانهای آنهاست آن گاه دو سوال پیش می آید؟

چطور است که این گروه در رسانه های خود نه تنها برخورد ضربتی با محصول حاتمی کیا نشان نمی دهند که اتفاقا به قدر کفایت تصویر او و فیلمش را روی جلد برده اند؟

چه کسی بیلبورد فیلمی را تخریب کرده که بودجه اش را سازمان ارزشی اوج داده و مشاور فیلمنامه اش قوچانی و لیلاز بوده اند؟

از آن سو اگر این طیف گروه فشاری داشته چطور در بحبوحه اتفاقات منجر به برجام و بالا رفتن بیلبوردهای “صداقت آمریکایی” که به اعتقاد بسیاری از هواداران اصلاحات نوعی سنگ اندازی در مسیر برجام بود چنین برخوردهایی از سوی این طیف صورت نگرفت.

همه اینها را که کنار بگذاریم “بادیگارد” از جمله پروژه های حاتمی کیا بوده که با بودجه نهاد ارزشی اوج که در شمول نهادهای اصولگرایان است تولید شده اما از همان زمان نگارش فیلمنامه چهره های مطرح اصلاح طلبان یعنی امثال محمد قوچانی و سعید لیلاز به عنوان مشاور کنار حاتمی کیا حضور داشتند و البته بعد از آغاز اکران نیز یکی از پیران این جریان یعنی بهزاد نبوی به صورت خصوصی در معیت حاتمی کیا فیلم را به نظاره می نشیند و تصاویر این اکران خصوصی هم به صورتی گل درشت منتشر می شود!

آیا امکان دارد بیلبوردهای فیلمی که سرشناسان جریان اصلاح طلبی مشاور و مخاطبش بوده اند توسط گروه فشاری منسوب به این جریان تخریب شده باشد؟




تولیدکننده “بادیگارد” بزرگترین بنر کشور را در میدان ولیعصر نصب کرد+عکس

سینماژورنال: بزرگترین بنر تبلیغاتی ایران با موضوع “سبک زندگی” به همت سازمان هنری رسانه‌ای اوج که تولید پروژه “بادیگارد” حاتمی‌کیا را برعهده داشته است در میدان ولی‌عصر(عج) نصب شد.‏

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “حلقه وصل” این بنر توسط خانه طراحان انقلاب اسلامی انجام شده است.

این بنر به مناسبت فرا رسیدن سال جدید، در میدان ولی عصر(عج) نصب شده است.

این بنر با موضوع نمایش شادی و نشاط اقشار مختلف مردم در کنار یکدیگر و به همراه تصویر حرم مطهر امام رضا(ع) و حضرت فاطمه معصومه(س) در کنار تصاویری از بناهای سیاحتی و تاریخی شهرهای مختلف ایران طراحی شده است.

سازمان هنری-رسانه ای اوج که “بادیگارد” را در اکران نوروزی روی پرده فرستاده است در اکران دوم نوروز هم “ایستاده در غبار” را اکران خواهد کرد.

بنر سبک زندگی که توسط اوج در میدان ولیعصر نصب شده
بنر سبک زندگی که توسط سازمان اوج در میدان ولیعصر نصب شده



حاتمي‌كيا اعلام داشت⇐بوسه حاج حيدر بر دستان حاج قاسم+عکس

سینماژورنال: در حالی که با انتشار تصویری از سردار قاسم سلیمانی در کنار پرویز پرستویی از تماشای “بادیگارد” توسط ایشان در یکی دو روز قبل خبر داده شده اما…

اما داده های رسیده به سینماژورنال حکایت از آن دارد که سردار قاسم سلیمانی حدودا یک ماه و نیم قبل و درست روز 23 بهمن در سازمان اوج به تماشای “بادیگارد” نشسته بود.

در تصویر منسوب به نمایش “بادیگارد” برای سردار سلیمانی در کنار ایشان سردار علی فدوی فرمانده نیروی دریایی سپاه هم دیده می شود.

به تازگی ابراهیم حاتمی کیا نیز با انتشار متنی در کانال شخصی اش درباره این دیدار نوشته است:  در ابتدای اکران «بادیگارد»، حاج قاسم سلیمانی در دیدار با حاتمی‌کیا و پرستویی، آنها را مورد تفقد و تحسین قرار داد و پرستویی در این لحظه به رسم ادب و احترام بر دست حاج قاسم سلیمانی بوسه زد.

تماشای "بادیگارد" توسط سردار قاسم سلیمانی
تماشای “بادیگارد” توسط سردار قاسم سلیمانی
تماشای "بادیگارد" توسط سردار قاسم سلیمانی
تماشای “بادیگارد” توسط سردار قاسم سلیمانی



ديدار حاتمي‌كيا و بهزاد نبوي براي تهيه‌كننده “باديگارد” دردسرساز شد/نامه سرگشاده یک بسیجی قلم به‌دست+عکس

سینماژورنال: اظهارنظرات فراوانی که ابراهیم حاتمی کیا همزمان با اکران “بادیگارد” داشته و تلاش فراوان اش برای گفتگو هم با رسانه های اصلاح طلب و هم اصولگرا و در کنار آن نمایش فیلم برای برخی چهره های منسوب به اصلاحات و از جمله بهزاد نبوی با ناراحتی یکی از نویسندگان جریان اصولگرا مواجه شده است.

به گزارش سینماژورنال این نویسنده اصولگرا حسین قدیانی است که با نگارش یادداشتی بلندبالا که به نامه ای سرگشاده خطاب به حاتمی کیا شبیه است و شرح دیدارش با احسان محمدحسنی رییس سازمان هنری-رسانه ای اوج و تهیه کننده “بادیگارد” به گلایه از بالانسی(!) پرداخته که حاتمی کیا قصد دارد میان چپ و راست ایجاد کند.

قدیانی به صراحت تلاش حاتمی کیا برای ایجاد بالانس در چپ و راست را آفت هنر دانسته و به مشکلات برآمده برای تهیه کننده “بادیگارد” به واسطه نمایش فیلم حاتمی کیا برای بهزاد نبوی اشاره کرده است.

سینماژورنال متن کامل گفته های قدیانی را ارائه می دهد:

اولین روزهای آشنایی

دو روز مانده به آخر سال! سالیانی است هم‌چو روزهایی به «حاج کاظم و عباس و اصغر» فکر می‌کنم، به «آژانس شیشه‌ای» که انگار همیشه در آنیم! همه در آنیم! شاید مخاطب فکر کند در این آخر سالی، کلمات را «گروگان» گرفته‌ام اما این همه حرف و کلمه «شاهد» من هستند! «در کار گلاب و گل، حکم ازلی این بود، که‌این شاهد بازاری، وان پرده‌نشین باشد». حجم کار «احسان» آنقدر بالا هست که معمولا من به او زنگ می‌زنم اما چند روز مانده به آخر سال، وقتی نامش را بر صفحه مانیتور موبایلم دیدم، خوشحال شدم. مثل همیشه، خیلی زود حرف‌مان کشیده شد به درد دل، با این تفاوت که این بار، این احسان بود که سفره دل باز کرد؛ «در شبکه‌های مجازی و بعضی رسانه‌های کاغذی، دیدار حاتمی‌کیا با فلانی را بهانه کرده‌اند برای زدن من! بد هم می‌زنند! می‌گویند حاتمی‌کیا سر من کلاه گذاشته!»

به احسان گفتم: «علاجش یک مصاحبه است. باید مسائل را روشن کنی. چه وقتی هم بهتر از الان، در آستانه اکران «بادیگارد»؟ تو به عنوان تهیه کننده فیلم، بیا و حرفهایت را بزن. چیزهایی را که باید بگویی، بگو! درباره این مسائل هم از خودت دفاع کن!» لطف کرد و گفت: «اگر بخواهم به این معنی مصاحبه کنم، این کار را فقط با تو می‌کنم». و خیلی زود ادامه داد: «اصلا همین فردا یک تا چهار بیا «اوج». بیا، هم نماز و ناهار را پیش هم باشیم، هم بعدش مصاحبه‌».

اولین سئوالم از تو این است که اساسا چه کاره جمهوری اسلامی هستی؟

گفتم: «اولین سئوالم از تو این است که اساسا چه کاره جمهوری اسلامی هستی؟!» خندید! خندید اما پشت صدای خنده‌اش غمی بود که خیلی سعی داشت آن را ازم مخفی کند؛ «نظر خودت چیست حسین درباره این حرفها؟!» گفتم: «نامردی دارند می‌کنند رفقا! تو درباره آقای حاتمی‌کیا فقط و فقط باید پاسخ‌گوی ۲ فیلم «چ» و «بادیگارد» باشی، که هستی! اینکه حالا حاتمی‌کیا صبحانه چی ‌می‌خورد یا با کی می‌خورد، به تو ربطی ندارد!» و از اینجا به بعد را دارم به توی مخاطب می‌گویم! یکی از جنس خود ما، در ظاهر خود ما، با افکار و عقاید خود ما، در سن و سال خود ما و با روحیات خود ما، ورود کرده در عالم تهیه کنندگی سینما، الحمدلله در همین بدو امر، موفق هم بوده، نه حالا فقط به گواهی «سیمرغ» پرویز پرستویی و «ایستاده در غبار»، که بیشتر، به شهادت محتوای آثار سینمایی سازمان اوج. تشکر اگر بلد نیستیم و اگر متوجه خیرات و برکات این «ورود» نیستیم، طعنه نزنیم دیگر!

اولا احسان فقط با جناب حاتمی‌کیای عزیز و دوست‌داشتنی کار نمی‌کند. دایره هم‌کاری‌های احسان، بسی گسترده‌تر از این حرف‌هاست. احسان عزیز با خیلی‌ها قرارداد کاری می‌بندد. آیا او باید علاوه بر کارهای مد نظر، پاسخ‌گوی همه رفتار و گفتار ایشان هم باشد؟! واقعا این چه نگاه تنگ و بسته‌ای است که بعضی دوستان دارند؟!

ثانیا ابراهیم حاتمی‌کیا در هنرش همین بس که فیلمی چون «آژانس شیشه‌ای» می‌سازد تا هم از من و ما دلبری کند، هم از بهزاد نبوی که اخیرا برداشت گفت: «بیش از ۲۰ بار این فیلم را دیده». این مهم، ناشی از هنر حاج‌ابراهیم است، نه تذبذبش!

ثالثا بعله! من هم در همان تماس تلفنی به احسان گفتم: «نه به آنکه آقای حاتمی‌کیا برمی‌دارد دولت و شخص رئیس کابینه را از «هفته نامه ۹ دی» و «سایت رجانیوز» تندتر می‌نوازد، نه به اینکه فلان و بهمان!» هم‌الان من‌باب خیرخواهی سخنی خطاب به این کارگردان محترم بگویم؛ اگر این ناشی از هنر شماست که فیلمی بسازی بلکه از همه، از همه با هر سلیقه و عقیده‌ای دلبری کند، «بالانس» به این معنی که چون امروز به تیتر یک «وطن امروز» حال دادم، فردا نوبت «شرق» است، دیگر ناشی از هنر شما نیست، صدالبته ناشی از تذبذب شما هم نیست، لیکن قطعا و حتما «آفت هنر» شما خواهد بود. پس هر چند اظهار نظر درباره هر مسئله‌ای را حق شما می‌دانم اما به قول معروف؛ «نه به آن شوری شور، نه به این بی‌نمکی!»

رابعا بالانس البته به این معنی که حرف حق را باید زد، آنهم برای یکی مثل من که قلم در دست دارد، نه فقط بلااشکال، که عملی ضروری است. لذا من‌باب بالانس (!) عرض می‌کنم؛ اینکه مدام می‌گویند؛ «حاتمی‌کیا داشت چپ می‌کرد، احسان محمدحسنی مانع شد»، هم اهانت به کارگردان «بادیگارد» است، هم اهانت به تهیه کننده این فیلم. نقد به فلان سکوت و سکون یا نقد به بهمان حرف و حرکت حاتمی‌کیا یک چیز است، اینکه تو برداری وی را از اساس، چپ شده بخوانی، یک چیز دیگر! واقعیت آن است که حاتمی‌کیا هرگز چپ نشده بود که احسان بخواهد وی را برگرداند! حرف را باید درست و سنجیده زد! قصه آن است که احسان با بهره از همان شم و استعداد خدادادی، امکانات مادی و معنوی مورد نیاز حاتمی‌کیا برای ساختن فیلم‌های ارزشی و متعهد را مهیا کرد… و این یک بازی «برد-برد» بود؛ هم برای احسان، هم برای جناب حاتمی‌کیا.

خامسا حاتمی‌کیا آدم است عاقبت. آدمی که برای خود یک «منظومه فکری» دارد. من نوعی شاید این حق را داشته باشم که به او «آفت هنر»ش یعنی «بالانس» -به همان معنای مورد نظر- را گوش‌زد کنم، اما این حق را ندارم که از او بخواهم در همه رفتار و گفتار، لزوما همانی باشد که من می‌پسندم! حاتمی‌کیا و اساسا هر هنرمند دیگری، همانی است که خودش می‌خواهد، نه همانی که من دوست دارم! برای من -نه دیگر به عنوان من نوعی!- آنچه مهم است، خروجی آثار حاتمی‌کیا است و الا اینکه ایشان فیلم خود را با چه کسانی می‌بیند، خیلی هم حالا موضوع مهمی نیست! خیلی هم حالا موضوع مهمی باشد، باید به اندازه‌اش ناراحتی خود را بروز دهم، نه آنکه مدعی حرف‌های نادرست و غیر شرعی شوم!

تصویری منسوب به تماشای "بادیگارد" توسط بهزاد نبوی
تصویری منسوب به تماشای “بادیگارد” توسط بهزاد نبوی

نفهمیدم دارم فیلم می‌بینم یا نشسته‌ام پای یک روضه خصوصی

اوایل هفته گذشته رفتم «اوج» پیش «احسان». سخن کشیده شد به روزهای اول آشنایی. مقدمتا حرف‌ها زدیم، خاطره‌ها مرور کردیم تا اینکه خیلی ناگهانی گفتم: «آماده‌ام برای مصاحبه»! گفت: «عشق است همین «صحبت»! گور بابای «مصاحبه»! این را هم بگذار خدا از ما دفاع کند! راستی حسین! تو بالاخره بادیگارد را دیدی یا نه؟!»

گفتم: «نه «بادیگارد» را دیده‌ام، نه «ایستاده در غبار» را!» تعجب کرد و تعجبش وقتی بیشتر شد که یادش آمد چند بار سازمان اوج از من هم برای اکران خصوصی هر ۲ فیلم، دعوت کرده بود! گفتم: «می‌دانی خیلی اهل سینما نیستم!» گفت: «الان سالن بالا خالی است! می‌خواهی تنهایی بروی یکی از این ۲ فیلم را ببینی؟! کدام را دوست داری ببینی؟!» گفتم: «راستش برای دیدن فیلم «حاج احمد» مشتاق‌ترم!» و دقایقی بعد با مساعدت جناب حبیب والی‌نژاد که از بچه‌های قدیمی مسجد جوادالائمه و از دوستان ابوی شهید هستند، خودم را در خصوصی‌ترین اکران ممکن دیدم! دیدن یک فیلم به تنهایی!

تا صحنه جراحت حاج احمد، بغضم را نگه داشتم اما از آن صحنه به بعد، یعنی از آنجا که حاج احمد زیر بار داروی بیهوشی نرفت و نهایت درد را به جان خرید، دیگر همین‌طور داشتم اشک می‌ریختم! نفهمیدم دارم فیلم می‌بینم یا نشسته‌ام پای یک روضه خصوصی! آنهم با سکانس ۱۰ اردیبهشت ۶۱، جاده اهواز-خرمشهر! خدا می‌داند چقدر خندیدم و هم‌زمان چقدر داشتم گریه می‌کردم با آن قسمت پرتاب چنگال توسط حاج احمد! بعد دیدن فیلم، دوباره رفتم پیش احسان. خدا قوت گفتم به احسان عزیز، با این کار بی‌نظیر و تمیز. ایضا به جناب والی‌نژاد به عنوان تهیه کننده فیلم. به جفت این عزیزان گفتم که از طرف من تشکر ویژه و پر و پیمان بکنند از کارگردان «ایستاده در غبار» جناب «محمدحسین مهدویان».

محمدحسنی به من زنگ زد و گفت می‌خواهم فقط برای یک شب بروم جشنواره، یک پالتوی درست و حسابی ندارم!

خرداد امسال فکر کنم ۵ ساله می‌شود حضور احسان محمدحسنی در سازمان اوج که سنگ بنایش را خودش گذاشت. علی‌رغم رفاقت دور و درازمان، هیچ کار تعریف شده‌ای با احسان نداشته‌ام، چه در «اوج»، چه در «افق»! پس این نوشته هرگز نمی‌تواند مبناهای دنیوی داشته باشد! برای من، خود احسان، عزیز است! بگذار عمومی کنم، یک بخش خصوصی رابطه خودم را با احسان! هر از چند گاه، ولو با یک پیامک، سعی می‌کنم بخندانمش! به خصوص آن‌وقت‌ها که از طرف بزرگان، او را به سمت‌های حساس منصوب می‌کنم! گاه یک حکم‌هایی پیامک می‌کنم که! در همان دیدار کذایی گفت: «گاهی پیامک‌هایی که می‌فرستی، عدل در جلسات کاملا رسمی می‌آید! یک دفعه وسط جلسه بنا می‌کنم خندیدن! گاهی هم که فضا مجال بدهد، پیامکت را برای دیگران می‌خوانم!»

واقعیت آن است هر که وارد اتاق احسان محمدحسنی می‌شود، قبلش را نمی‌دانم اما بعدش با کلی انرژی مثبت از این اتاق خارج می‌شود. احسان حق بسیار بزرگی، گردن فرهنگ انقلابی در این مرز و بوم دارد. این جوان خوش‌رو و خوش‌قریحه، به سبب کار خطیرش، به اندازه کافی باید به این و آن حساب پس بدهد؛ حقش نیست که ما حزب‌اللهی‌ها هم او را برنجانیم، آنهم به خاطر کاری که آقای حاتمی‌کیا کرده! و حالا به زعم ما نادرست است مثلا! اغلب که احسان را می‌بینم، با چشمانی خسته و به خون بسته است! با این حال، همیشه خدا سرشار از انرژی است!

حق احسان نیست بعضی متلک‌ها، بعضی طعنه‌ها که حتی درباره مناسبات اقتصادی او می‌زنند! کدام مناسبات اقتصادی؟! ایام جشنواره فجر همین امسال، باری به من زنگ زد که؛ «می‌خواهم فقط برای یک شب بروم جشنواره، ی پالتوی درست و حسابی ندارم!» این همه را نوشتم تا بدانی هنر آن نیست که احسان را از خود برنجانیم! او از ماست! و ما باید بسی مسرور باشیم و پز بدهیم که بعد از نود و بوقی، عاقبت پای یک بچه‌حزب‌اللهی جوان کاردرست به وادی تهیه کنندگی سینما باز شده! اگر او به همه ما «انرژی مثبت» می‌دهد، حقش نیست که ما مدام به او «انرژی منفی» بدهیم! و کاری کنیم که بعضا از رفتن، سخن بگوید! بر این گمانم که رفتن احسان از اوج، یعنی رفتن «اوج» از اوج! چه اینکه این سازمان را خودش بنا نهاد!

بمیرم برای مظلومیت بچه‌بسیجی کف خیابون که حتی باید از حاج کاظم هم طعنه بشنوه!

همه کم و بیش اهل هنر، به خصوص اهالی سینما را می‌شناسند! ضمن حفظ احترام برای این عزیزان، به جد معتقدم کار با این جماعت، مخ فیل می‌خواهد! مثلا همین آقاابراهیم حاتمی‌کیا! در این متن، آن اندازه از ایشان تعریف کرده‌ام که این آخر کاری، حق این مزاح زیرپوستی برایم محفوظ باشد! حضرت حاتمی‌کیا! دو روز مانده به آخر سال، در آن آژانس معروف به شیشه‌ای، می‌بخشیدها! این حاج کاظم حضرتعالی بود که به بهانه دفاع از عباس، حتی تا گروگان گرفتن ملت هم پیش رفت، حتی‌تر اسلحه کشید و الباقی قضایا! اون‌وقت همین ایشون برمی‌داره در وصف اون موتوری‌هایی که از قضا برای دفاع از حضرتش آمده بودن، می‌گه: «دود این موتوری‌ها منو خفه کرده! این موتورا جاده می‌خوان! من خیبری‌ام! خیبری ساکته! دود نداره! سوز داره!» عجب! :) بمیرم… واقعا بمیرم برای مظلومیت بچه‌بسیجی کف خیابون که حتی باید از حاج کاظم هم طعنه بشنوه! طرفه حکایت را سر جدت نگاه کن! توی اون آژانس، از همه شلوغ‌تر خود حاج کاظمه، اون‌وقت می‌گه؛ «خیبری ساکته! دود نداره! سوز داره!» جناب حاتمی‌کیای عزیز! من‌باب مزاح عرض می‌کنم! در آژانس شیشه‌ای شما «عباس» که شهید می‌شود، «حاج کاظم» هم آنقدر رفیق شفیق داشت که هرگز بازداشت نشود؛ لذا می‌بینیم تنها کسی که در فیلم بازداشت می‌شود، بدبخت بینوا اصغر نقی‌زاده است، نماینده همان موتوری‌ها! که فقط آمده بود رفقایش را با تعریف چند لطیفه بخنداند و به ایشان «انرژی مثبت» بدهد! این است مظلومیت بچه‌بسیجی موتوری کف خیابان، حتی در فیلم محبوب «آژانس شیشه‌ای»!

تقدیم به همان موتوری‌ها که این روزها در جاده‌های دیار شام  می تازند

این متن تقدیم می‌شود به همان موتوری‌ها که این روزها در جاده‌های دیار شام، ثابت کردند دود موتورشان و سوز سینه‌شان ضامن امنیت این آبادی است… که ثابت کردند خیبری ساکت نیست! یادش به خیر، آن جمله معروف هشتاد و هشتی؛ «ریه من جز دود عود موتورقراضه بچه‌بسیجی‌ها هیچ اکسیژنی نمی‌شناسد!»




یک هفته از حقوق مدیران ارگان سرمایه‌گذار “بادیگارد” صرف حمایت از شهدای مدافع حرم

سینماژورنال: سازمان هنرى رسانه اى اوج که این روزها فیلم “بادیگارد” را روی پرده دارد به کمک خانواده های شهدای مدافع حرم آمد.

به گزارش سینماژورنال این سازمان فارغ از تخصیص یک روز از فروش حاصل از اکران عمومی “بادیگارد” به خانواده شهدای عراقی و افغانی مدافع حرم، به هنگام اکران سه فیلم دیگر خود یعنی “ایستاده در غبار” ، “هیهات” و “فهرست مقدس” یک روز فروش آنها را هم صرف کمک به این خانواده ها خواهد کرد.

از آن گذشته این سازمان یک هفته از حقوق مدیران خود را نیز تقدیم شهدای مدافع حرم میکند.




کارگردان “ایستاده در غبار” یک کمدی می‌سازد!!!

سینماژورنال: محمدحسین مهدویان کارگردان جوانی که با اولین ساخته سینمایی اش “ایستاده در غبار” شگفتی ساز جشنواره سی و چهارم شد در تازه ترین گفتگویش از برنامه هایی که برای ساخت فیلم دارد سخن گفت.

به گزارش سینماژورنال جالب است که مهدویان در این گفتگو از طرحی که برای ساخت یک کمدی دارد حرف زده است.

مهدویان در گفتگو با هادی نصیری در “اطلاعات هفتگی” بیان داشته است: ممکن است فیلمنامه ای متفاوت از “ایستاده در غبار” مثلا کمدی را شروع کنم. البته منظور من از کمدی اثری از جنس خود من است.

وی ادامه داد: داستان طنزآمیزی اکنون در ذهن من است که مدتی روی آن کار میکنم و اگر به طور مشترک با ابراهیم امینی به فیلمنامه خوبی برسیم تولیدش می کنیم.

مهدویان در توصیف فضای این فیلمنامه کمدی اظهار داشت: این فیلم یک لحن نیمه جدی دارد و به نوعی درون خود تغییر لحن می دهد و موقعیتهای طنزآمیزی دارد که به یکی از اتفاقات معاصر مربوط میشود. اگر شرایط ساخت این فیلم فراهم شود آن را به تولید خواهم رساند.




پاسخ كارگردان “ايستاده در غبار” به تهديد توقيف اين فيلم

سینماژورنال: امیر متوسلیان برادر کوچکتر احمد متوسلیان که زندگیش در درام زندگینامه ای “ایستاده در غبار” تصویرسازی شده بود به تازگی به طرح این ادعا پرداخته که به دلیل مخالفت با برخی قسمتهای فیلم اجازه اکران آن را نخواهد داد.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماژورنال محمدحسین مهدویان کارگردان جوان “ایستاده در غبار” در گفتگو با سینماژورنال در پاسخ به این ادعا با بیان اینکه فیلمش هم پروانه ساخت دارد و هم پروانه نمایش گفت: ما به هنگام تولید فیلم از خانواده ایشان اجازه گرفتیم و اگر فیلم را با دقت دیده باشید می بینید که هم صدای خواهر و هم صدای برادر حاج احمد به عنوان نریشن در فیلم شنیده می‌شود.

وی ادامه داد: همزمان با جشنواره هم فیلم را برای اعضای خانواده ایشان نشان دادیم. پدرشان که در قید حیات نیستند و مادرشان هم که توانایی تماشای فیلم ندارند اما در این نمایش فیلم خواهران و برادرزادگان ایشان حاضر بودند و علیرغم اظهارنظر هیچ کدام به طرح چنین ادعایی نپرداختند.

مهدویان افزود: یکی از خواهران حاج احمد درباره طرح ازدواج مجدد پدرشان در فیلم مساله داشت که در این باره هم بنا شد صحبت کنیم تا رضایت خاطرشان جلب شود اما اینکه به فیلم اجازه اکران نمی دهند اصلا طرح نشد.

ایشان به هنگام گم شدن حاج احمد متوسلیان فقط 10-11 سال سن داشت

محمدحسین مهدویان که فیلمش بهترین فیلم جشنواره سی و چهارم فجر شده درباره اینکه امیر توسلیان گفته برای ساخت فیلم هیچ کس به سراغ وی نرفته به سینماژورنال بیان داشت: ایشان به هنگام گم شدن حاج احمد متوسلیان فقط 10-11 سال سن داشت و طبیعی بود که برای جمع آوری اطلاعات نمی شد به ایشان رجوع کرد.

این کارگردان با اشاره به گلایه های برادر کوچک احمد متوسلیان از بخشهایی از فیلم که به رابطه پدر خانواده با فرزندان می پردازد گفت: بخشهای کودکی و نوجوانی حاج احمد مربوط به دهه های سی و چهل است یعنی زمانی که این برادر کوچکتر اصلا به دنیا نیامده بود.

محمدحسین مهدویان در انتهای گفتگوی خود با سینماژورنال با بیان اینکه دوست دارد فیلمش بدون هر گونه پیش داوری به اکران برسد گفت: دلم می‌خواهد مخاطب بدون پیش داوری به تماشای فیلم بنشیند و خودش باشد که درباره اثر قضاوت کند.

داستان زندگی فرمانده لشکر 27 محمد رسول ا..(ص)

به گزارش سینماژورنال “ایستاده در غبار” که به سفارش سازمان هنری-رسانه ای اوج و به تهیه کنندگی حبیب ا.. والی نژاد ساخته شده است داستان زندگی پرفراز و نشیب احمد متوسلیان فرمانده لشکر 27 محمد رسول ا..(ص) از دوران کودکی تا زمان مفقود شدن را روایت می کند.

ساختاری که محمدحسین مهدویان کارگردان “ایستاده در غبار” برای روایت برگزیده ساختاری مستندگونه است که در آن بخشهایی از اتفاقاتی که متوسلیان با آن روبرو شده بود براساس روایت شاهدان عینی به صورت سینمایی بازسازی شده است.




با رو نمايي از پوستر “باديگارد”⇐بالاخره سردرگمي‌ها درباره اينكه چه كسي تهيه‌كننده شود، پايان يافت+عکس

سینماژورنال: چگونگی نام بردن از افراد درگیر در تولید “بادیگارد” تازه ترین فیلم ابراهیم حاتمی‌کیا همچنان محل بحث است.

به گزارش سینماژورنال حاتمی‌کیا پروانه ساخت “بادیگارد” را به تهیه کنندگی خودش دریافت کرد و بنا بود سازمان هنری-رسانه ای اوج به عنوان سرمایه گذار کنارش باشد.

با این حال بعد از مدتی نام پژمان لشکری‌پور به عنوان تهیه کننده اثر ذکر شد و اوج به عنوان مجری طرح معرفی گشت.

محمدحسنی مدیر پروژه معرفی شد

چندی پس از آن و در بخش خبری “20.3” شبکه دوم سیما رییس سازمان اوج به عنوان مدیر پروژه “بادیگارد” معرفی شد؛ عنوانی که پیشتر در سینمای ایران کاربرد نداشت و البته محل پرسش سینماژورنال قرار گرفت.(اینجا را بخوانید)

محمدحسنی تهیه کننده شد

اما حالا و در رونمایی از پوستر “بادیگارد” نام احسان محمدحسنی به عنوان تهیه کننده آمده است، لشکری پور به عنوان مجری طرح معرفی شده و فیلم محصول سازمان اوج قلمداد شده است.

نکته اینجاست که برخلاف رویه که معمولا نام تهیه کننده با فونتی بزرگتر از سایر عوامل پشت صحنه درج می‌شود اما در پوستر “بادیگارد” نام محمدحسنی با فونتی ریز و هم‌اندازه فونت نام عوامل پشت صحنه آمده است.

امتداد تغییر نام تهیه کننده از “چ” تا “بادیگارد”

این دومین فیلم حاتمی‌کیا با حضور پژمان لشکری پور است که در مقاطع مختلف نامهای مختلفی به عنوان تهیه‌کننده آن ذکر می‌شود، در پروژه “چ” هم ابتدا نام مهدی کریمی بود که به عنوان تهیه کننده ذکر شد، مدتی بعد نام لشکری پور به عنوان تهیه کننده آمد و در نهایت نیز این نام سرمایه‌گذار یعنی بنیاد سینمایی فارابی بود که به عنوان تهیه‌کننده ذکر شد.

بادیگارد
پوستر “بادیگارد”



در رپرتاژ ويژه “٢٠:٣٠” از “باديگارد”⇐نام “اوج” به نفع مديرش حذف شد؟!/ پرستويي: باديگارد محافظ شخصيت نظام است

سینماژورنال: از میان فیلمهای راه یافته به بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر تاکنون به دو فیلم “رسوایی2” و “بادیگارد” در بخشهای خبری رسانه ملی به صورت ویژه  و مستقل  پرداخته شده است و “ايستاده در غبار” كه به طور ضمني در اخبار مربوط به جشنواره سازمان از آن هميشه  به عنوان اثري ارزنده ياد مي كند احتمالاً سومين فیلمی خواهد بود که به این جرگه خواهد پیوست.

به گزارش سینماژورنال سه‌شنبه شب 22 دی ماه و در “20.30” شبکه دوم سیما  این “بادیگارد” تازه ترین ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا بود که در قالب یک آیتم کوتاه به صورت کامل معرفی شد.

اثری برای حفظ شخصیت نظام
نکته جالب این معرفی از یک طرف حرفهای پرویز پرستویی در آن بود که به جاي كارگردان كه گويا ترجيح داده بود از اين طريق راجع به فيلمش فعلاً حرف نزند، در تبيين حرف اصلي  “بادیگارد” آن  را اثری برای حفظ شخصیت نظام دانست و با بازي با واژه باديگارد كه معلوم نبود از نقش باديگارد در فيلم مي‌گويد يا خود فيلم باديگارد منظور نظر اوست گفت باديگارد محافظ شخصيت نظام است و به اين ترتيب اين موضوع را كه باديگارد محافظ كدام شخصيت است را تلويحاً عاري از اهميت دانست.

چرا نامی از اوج برده نشد؟
از طرف دیگر نحوه معرفی تهیه‌کننده اثر توسط اين بخش خبري جلب توجه نمود.

در حالی که پروانه ساخت این پروژه به تهیه کنندگی ابراهیم حاتمی‌کیا صادر شده بود اما در این برنامه نام پژمان لشکری‎‌پور به عنوان تهیه کننده برده شد و از آن طرف از لفظ “مدیریت فیلم” برای نام بردن از احسان محمدحسنی مدیر سازمان هنری-رسانه‌ای اوج که سرمایه گزار پروژه بوده است استفاده شد.

از آنجا که تابه حال در کمتر پروژه سینمایی  شخصی به عنوان مدیر معرفی  شده است این پرسش پیش می‌آید که چرا از محمدحسنی به عنوان مدیر پروژه نام برده شده است؟ مدیریت صحنه یا مدیریت تولید از جمله الفاظ مرتب با واژه مدیریت هستند که در صنعت سینما کاربرد دارند اما مدیریت فیلم واقعا تازگی دارد و بد نبود در شرح وظایف این عنوان هم توضیح مختصری داده می‌شد.

آیا این حق اوج نبود که نامش برده شود؟
گزارش “20.30” از “بادیگارد” تقریبا یک معرفی مختصر اما کامل درباره این فیلم را ارائه داد اما حتی یک کلمه هم درباره سازمان هنری-رسانه‌ای اوج که حامی مالی تولید پروژه بوده سخنی به میان نیاورد.

دلیل این تأکید بر نام مدیر اوج به جای نام بردن از سازمانی که در سالهای اخیر کوشیده فرصتهای جدیدی را پیش روی هنرمندان ایرانی بگذارد چیست؟ آیا این حق سازمان هنری-رسانه‌ای اوج نبود که به عنوان سرمایه گزار “بادیگارد” از آن نام برده شود؟

محافظت از یک دانشمند هسته ای
به گزارش سینماژورنال “بادیگارد” داستان محافظی به نام “حیدر” را روایت می‌کند که وظیفه حفاظت از یک دانشمند هسته‌ای به او گمارده می‌شود و همین مسئولیت است که اتفاقات فراوانی را برایش رقم می زند.

پرویز پرستویی که در “بادیگارد” در نقش “حیدر” ظاهر شده این روزها فیلمی به نام “بوفالو” را روی پرده دارد که از جمله آثار کم مخاطب  اكران ٩٤ است، گفتني است پس از يك دوره ي فشرده همكاري ‌هاي متعدد پرستويي با سهيلا گلستاني در آثاری چون “مهمان داریم”، “بیداری برای سه روز” و “دو” در مقام بازيگر نقش مقابل یا كارگردان، اين بازيگر در “باديگارد” حضور ندارد.




سیمرغ‌ها در “اوج”!!؟

سینماژورنال: در حالی که تا جمعه یازدهم دی ماه هنوز هیچ لیست رسمی از فیلمهای دو بخش اصلی جشنواره فیلم فجر منتشر نشده بود اما در این روز اتفاق جالبی افتاد.

به گزارش سینماژورنال در این روز انتهایی هفته ابتدا یک خبرگزاری اصولگرای وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی از “ایستاده در غبار” به عنوان یکی از آثار انتخاب شده برای بخش نگاه نو خبر داد و مدتی بعد نیز یک خبرگزاری اصولگرای دیگر لیستی احتمالی از فیلمهای نگاه نو ارائه داد که نام این فیلم در آن به چشم می‌خورد.

اهمیت تأکید بر نام فیلم اول کارگردانی به نام محمدحسین مهدویان بیشتر از آن جهت جالب می شود که بدانیم این فیلم در سازمان هنری-رسانه ای اوج تولید شده!

این سازمان ارزشی در سالهای اخیر فعالیتهای فراگیری داشته که عرصه های مختلف از سینما گرفته تا تلویزیون و حتی موسیقی را دربرمی‌گیرد؛ از تولید مجموعه‌هایی چون “آسمان من” گرفته تا مشارکت زیرشاخه موسیقی این سازمان در تولید ویدیوکلیپهای مجاز برای خوانندگانی چون امیر تتلو!!!

امید اوج به جشنواره

اوج امسال امید زیادی هم به جشنواره دارد؛ این سازمان با چهار فیلم به جشنواره می‌آید؛ یکی از مهمترین فیلمها “بادیگارد” ابراهیم حاتمی کیاست که البته همکاری مجدد پرویز پرستویی با این کارگردان در آن رقم خورده است.

“بادیگارد” که داستان زندگی محافظ یک مأمور امنیتی را روایت می‌کند قطعا جزو فیلمهای بخش مسابقه خواهد بود و البته که سازندگان آن نیز امید زیادی به کسب بخشی از جوایز جشنواره به واسطه آن دارند.(اینجا را بخوانید)

“ایستاده در غبار” ساخته محمدحسین مهدویان که پیشتر او را به خاطر مجموعه مستند-داستانی “آخرین روزهای زمستان” شناخته‌ایم دومین فیلمی است که اوج در جشنواره خواهد داشت.

این فیلم که فرازهایی از زندگی جاویدالاثر احمد متوسلیان را نشان می‌دهد همان پروژه‌ایست که کلید انتخاب بازیگر تلگرامی در ایران توسط عوامل آن زده شد و بعدتر موجب شد چهره هایی چون اصغر فرهادی و علیرضا داوودنژاد نیز متأثر از چنین الگویی به انتخاب بازیگر بپردازند.(اینجا را بخوانید)

فیلم اپیزودیکال “هیهات” که توسط تیم چهارنفره هادی مقدم دوست، دانش اقباشاوی، روح‌ا.. حجازی و محمدهادی نائیجی ساخته شده است و گویا مضمونی عاشورایی دارد سومین فیلمی است که اوج در جشنواره خواهد داشت.(اینجا را بخوانید)

چهارمین اثر اوج نیز انیمیشنی به نام “بازگشت” است ساخته جوانی به نام محمد همدانی که گویا این فیلم هم برای حضور در جشنواره سی و چهارم فیلم فجر نام نویسی کرده است.(اینجا را بخوانید)

جنجال رسانه های اصولگرا چه معنایی دارد؟

جنجال رسانه‌های اصولگرا بر نام یکی از محصولات مهم اوج قبل از اعلام رسمی فیلمهای بخشهای مختلف جشنواره نشانگر آن است که در روزهای آینده احتمالا باید اخبار تازه‌تری را درباره سهم اوج از جشنواره فیلم فجر شاهد باشیم.

طبیعی است بودجه‌ای که برای ساخت”بادیگارد”، “هیهات” و “ایستاده در غبار” صرف شده این انتظار را برای تولیدکننده آنها فراهم می‌کند که آثارش در بخش مسابقه باشند و “ایستاده در غبار” علاوه بر بخش مسابقه در بخش نگاه نو نیز حضور داشته باشد. از آن طرف نمایشهای ویژه‌ای نیز برای انیمیشن “بازگشت” که طبق ادعای سازندگانش انیمیشنی استراتژیک است فراهم شود.

در توزیع سیمرغها نیز قطعا جای ویژه‌ای را باید برای “بادیگارد” و “ایستاده در غبار” درنظر گرفت و جوایز جنبی هم می‌تواند به دو اثر دیگر اوج تعلق گیرد و به بیان بهتر جشنواره‌ای متأثر از اوج را خواهیم  داشت.