انتقادات تند رسانه اصلاح طلب از کمدی “سامورایی در برلین” که با مشاوره یک مدیر اسبق دستگاه قضا تولید شده⇐همه چيز به يك سفر مملو از رقص و موسيقي به برلين ختم ميشود!!/حتی از فيلمفارسيهاي دهههاي گذشته عقبماندهتر است!!/كل فيلم تبليغ بانکی است كه هيچ كارايي جز دادن وام بدون سند(!) ندارد!!
سینماروزان: در میان فیلمهایی که در اکران رمضان روی پرده رفته اند فقط دو فیلمند که سالنهای مکفی داشته اند و یکی از آن دو هم “سامورایی در برلین” که با مشاوره تولید یاسر شاه پیری از مدیران اسبق مرکز رسانه دستگاه قضا تولید شده و با پخش فیلمیران روی پرده است.
به گزارش سینماروزان کیفیت پایین “سامورایی…” موجب شده روزنامه اصلاح طلب “اعتماد” در تحلیلی به انتقاد از این کمدی بپردازد.
متن تحلیل “اعتماد” را بخوانید:
دهه شصت، با وجود جنگ و آثار مستقيم انقلاب، جامعه ايراني تمايل بارزي به جامعه شهري طبقه متوسط داشت. مردمي كه انقلاب را از سر گذرانده بودند شايد فاصله گرفتن از طبقه كارگري يا دهقاني و دست يافتن به رفاه نسبي شهري را يكي از اهداف انقلاب ميپنداشتند، هرچند برنامههاي دولتها پس از انقلاب نيز اين ميل را تقويت ميكرد. يكي از پيامدهاي اين ميل در سينماي كمدي ايران ظاهر ميشود؛ جايي كه نقطه عطفش را ميتوان در فيلم «اجارهنشينها» جستوجو كرد. يك آپارتمان با تمام ويژگيهاي شهري آن زمان- شهركسازيها در شهرهاي بزرگ- بدل به يك تروماي طبقه متوسط ميشود. اين رويه تا اوايل دهه هشتاد ادامه مييابد و كمديها محل جدال رفتار روز طبقه متوسط شهري ميشود. يدالله صمدي، ابوالحسن داوودي، ايرج طهماسب، كمال تبريزي و … چهرههاي شاخصي در توليد اين گونه كمديها بودند. كمديهايي كه اين روزها ناياب شدهاند و شايد در شكل ابزوردش بتوان به چند تجربه ماني حقيقي اشاره كرد. در عوض اين روزها كمدي ايران وارد فاز عجيبي شده است كه ميتوان از آن با عنوان «كمديهاي بهدردنخور» ياد كرد. اگر زماني كمديها پيشگويي از وضعيت طبقه متوسط ايران بودند، كمديهاي امروز هيچ خاصيتي ندارند، جز وضعيت امروز ايران.
نمونه جذابي از اين «كمديهاي بهدردنخور» را ميتوان در فيلم «سامورايي در برلين» مهدي نادري جستوجو كرد كه در فيلم نخستش براي خود اسم و رسمي دست و پا كرده بود.
«سامورايي در برلين» داستان آشفتهاي از رفتن يك لات سامورايينما به برلين براي به دست آوردن سند يك باغ است. دريغ از يك تقابل. همه چيز به يك سفر مملو از رقص و موسيقي در بخش كوچكي از برلين ختم ميشود و داستاني كه جز بلاهت چيز ديگري در دل خود ندارد. حتي نميتوان با انگ پستمدرنيسم آن را از ورطه بيهدفياش نجات داد.
كل فيلم هم براي تبليغ يك بانك است كه هيچ كارايي جز دادن وام بدون سند ندارد، آن هم چون يكي از شخصيتها آدم خوبي است. مخاطب ميماند كه با جرثومهاي روبهرو شده است. نميداند چرا سند مدنظر از طريق پست ارسال نميشود و اصلا چرا مالك بازي موش و گربه بهدرد نخوري را راه مياندازد.
نميداند چرا بايد در حالي كه سامورايي فيلم عاشق دختر ايراني جسور (ميترا حجار) است و مدام عكسش را روي گوشي ديد ميزند، در يك نماي پاياني پهلو به پهلوي بلوند آلماني است. این كمديهاي بهدردنخور البته از فيلمفارسيهايي دهههاي گذشته نيز عقبماندهترند.
اگر در گذشته يك نسبت اجتماعي ميان شخصيتها و رويدادها وجود داشت، اين نسبت در فيلمهاي امروز وجود خارجي هم ندارد.
اگر روزگاري مرتضي عقيلي تيپ نوچه يك لات را ايفا ميكرد و دوبلورش از اصطلاحات نابي بهره ميبرد، نسبتي ميان جامعه دهه چهل و رويداد درون فيلم وجود داشت؛ اما وقتي همان عبارات از دهان اميرمهدي ژوله تراوش ميشود، نميتوان يك نسبت اجتماعي برايش در نظر گرفت. نتيجه كار بهدردنخورتر شدن يك فيلم به نام «سامورايي در برلين» است.