1

اظهارات سعید نعمت‌الله کارگردان سریال #پدر_گواردیولا درباره ایرج،مهران مدیری، گنج قارون، فرخ‌نژاد و…

سینماروزان/کیوان بهارلویی: تغییر خیلی کار سختی است و اینکه تو به دیگران این تغییر را نشان دهی سنگ های بسیاری به سمت تو می آید. مگر اینکه مثل من روحیه ای پیدا کنید که دری را باز نکنید تا سنگی سمت تان بیاید. پس بگذار این نظرات به در و دیوار بخورد و سراغ آنها نروی. تغییر سخت است.‌

سعید نعمت الله کارگردان سریال «پدرگواردیولا» با بیان مطلب فوق گفت: مهران مدیری در این سریال یک تغییری را دارد که یک گروهی آن را دوست دارند و گروه دیگری هاج و واج هستند و با نوستالژی های خود و کارهای قبلی مهران مدیری قیاسش می کنند. من بازیگران خوب در این سریال کم نداشتم. از حمید فرخ نژاد منظم و درست، ستاره اسکندری همین طور و مهران‌مدیری که یک‌جنتلمن واقعی است‌.

وی ادامه داد: مهران‌مدیری یک سکانس داشت که باید سه شبانه روز زیرباران می‌ماند. حتی اجازه نداد کسی به او حوله بدهد چون گفت همه که حوله ندارند. یک سری از خصوصیات او خدادادی است و یک بخش هایی هم‌خودش در بازیگری به آن رسیده مانند تواضع که چیزی به پروژه تحمیل نمی کند. آسه میاد آسه میره که گربه شاخش نزنه. اینکه می گویند کار کردن با مهران مدیری سخت است شاید درست باشد چون مهران یک استانداردهایی را دارد که حداقل توقعی که دارد این است که تو هم آن استانداردها را داشته باشی. حمید فرخ نژاد هم‌همین طور. فیلمنامه استاندارد، برخورد استاندارد.

نعمت‌الله افزود: من یک رویه ای دارم در زندگی هرکس همان طور که با  من برخورد می کند من هم‌همان طور با او رفتار می کنم. امکان ندارد من بی دلیل به کسی احترام بگذارم. رفتار مهران تورا مجبور می‌کند که به او احترام بگذاری. کارکردن با مهران برای من اصلاً سخت نبود و اتفاقاً خیلی هم خوش گذشت.

سعید نعمت الله درباره انتخاب متنوع ترکیب خوانندگان گفت: من  شنونده حرفه ای موسیقی هستم و سلیقه مخاطب برایم بسیار مهم است و این هنر به صورت مداوم در زندگی من جریان دارد.

سعید نعمت اله نویسنده و کارگردان سریال «پدرگواردیولا» با اشاره به اینکه هرچه موسیقی قدیمی تر باشد بیشتر موردعلاقه من است گفت: وقتی برای «پدرگواردیولا» ترکیب خواننده ها را می چیدم قطعاً می دانستم که قرار است از حضور ایرج خواجه امیری بهره مند شوم و این درحالی بود که می دانستم قرار است حضور رضا یزدانی، آرش و مسیح عدل پرور را هم در این کار داشته باشم. قصد من این بود که مخاطب این سریال با همه این خوانندگان ارتباط برقرار کند. البته واقعیت این است که می خواستم خودم بیشتر از همه این ارتباط را برقرار کنم. برای من هنوز هم «گنج قارون» فیلم جذابی است. استاد ایرج خواجه امیری نیز همین طور. صدا و موسیقی رضا یزدانی را می پسندم. آرش و مسیح هم که قصه متفاوتی در موسیقی دارند. این یعنی اینکه از تمامی طیف های علاقه مند به موسیقی در این سریال خواهیم داشت. طیف متفاوتی از مخاطبان با آرش و مسیح و طیف دیگری با ایرج و رضا یزدانی ارتباط برقرار می کنند.

وی درباره انتخاب متنوع ترکیب خوانندگان این سریال اضافه کرد: اگر نخواهم فرهنگ را به چیزی تقلیل دهم و از آن معذرت خواهی کنم، از فرهنگ یک مدل یا یک مزون باید وجود داشته باشد که همه جنسی در آن وجود داشته باشد، چون همه می بینند. من سعی کردم این مزون موسیقی تکمیل باشد تا هم به خودم و هم به مخاطبان این سریال خوش بگذرد. من همیشه در کارهایم به گروه می گویم ما حمال فیلمنامه ایم و موسیقی هم می تواند تکمیل کننده یک اثر باشد.

نعمت اله درباره حضور ایرج خواجه امیری خاطرنشان کرد: باید بگویم که من خاطراتی در بیست سالگی استاد ایرج دارم که در این دنیا وجود نداشتم. در گذشته ای که خودم بودم یا گذشته ای که روی سنگفرش ها کالسکه ها حرکت می کردند و من نبودم ولی از آن زمان خاطره دارم. هرچیزی که به گذشته مربوط باشد من به آن تعلق خاطر بیشتری دارم. در گذشته همه چیز صاف تر، تمیزتر و باحیاتر بود. ایرج هم از همان هاست. من مشتری آقای ایرج هستم‌. مشتری صدا و چهره و راه رفتنش. وقتی برای سریال «پدرگواردیولا» دعوت شان کردم و به من جواب مثبت دادند به اندازه هیچ کس که در پدرگواردیولا حضور داشت خوشحال نشدم.

کارگردان سریال «پدرگواردیولا» درباره حضور رضا یزدانی به عنوان یکی دیگر ازخوانندگان این سریال گفت: رضا یزدانی 23 کار سینمایی دارد و امکان ندارد اگر در سینما و بخش خصوصی خوب نباشی 23 بار این فرصت به تو داده شود. آن هم چندمورد از آن همکاری با مسعود کیمیایی باشد. صادقانه بگویم اگر یک سکانس یا یک فیلم مثل آقای کیمیایی در زندگی ام داشتم می رفتم در خانه می نشستم و تا آخر عمر آن را می دیدم و لذت می بردم. رضا یزدانی زاییده ماجرای اجتماعی است. علاقه مندی رضا به خواننده های قدیمی تر جایی نزدیک می شود که نامش اجتماع است‌. ترانه «قاتل خونسرد» رضا یزدانی را اولین بار در اتومبیل علی اوجی شنیدم و از این ترانه و صدای عجیب حیرت کردم. گویا رضا یزدانی دیگری بود. اصلاً حال عجیبی داشتم. وقتی که دو ترانه دیگر اورا نیز گوش دادم متوجه شدم که فصل دیگری از دنیای موسیقی یزدانی را می شنوم. من واقعا عاشق یک قاتل خونسردم.

نعمت اله در پاسخ به این سوال که چرا کارهای او شباهت به آثار مسعود کیمیایی دارد افزود: تشابهی که بین کارهای من و عالیجناب کیمیایی وجود دارد علاقه به یک ژانر است‌. نه پشت صحنه و فیلمنامه و نه دوربین و دکوپاژهایم معلوم است که شباهتی به کارهای کیمیایی ندارد که ای کاش داشت‌. ولی یک شباهت وجود دارد و آن شباهت واضح و مشخص است. ژانر است آن هم ژانر اجتماعی.




برای اولین بار در شبکه نمایش خانگی و به صورت اختصاصی و رایگان در «تماشاخونه»؛ پیش درآمدی از آنچه بر «گواردیولا» گذشته جمعه پخش می شود

سینماروزان/کیوان بهارلویی: برای اولین بار در شبکه نمایش خانگی و به صورت اختصاصی در پلتفرم «تماشاخونه»، قسمت پیش درآمد (prequel) سریال «پدرگواردیولا» جمعه ساعت ۸ صبح پخش خواهد شد.

پیش درآمد (prequel) یک سریال، درباره مرحله اولیه داستان ساخته شده که به ما می گوید قبل از سریال چه اتفاقاتی رخ داده است. گذشته شخصیت‌‌ها و شکل گیری اولیه داستان در پیش درآمد بازگو می شود. در تاریخ سینما این اتفاق مرسوم است و چندین فیلم با پیش درآمد عالی مانند «جنگ ستارگان»، «سیاره میمون‌ها» و «پدرخوانده ۲» وجود دارند. در قسمت صفر، نقطه شروع روایت پدرگواردیولا نمایش داده خواهد شد.

اولین قسمت از سریال «پدرگواردیولا» به کارگردانی و نویسندگی سعید نعمت اله و تهیه کنندگی محسن حیدری پنج شنبه ساعت ۸ صبح و قسمت پیش درآمد این سریال در همان ساعت جمعه ۱۳ مردادماه به صورت اختصاصی و رایگان از پلتفرم «تماشاخونه» پخش خواهد شد.

در این سریال بازیگرانی چون حمید فرخ نژاد، ستاره اسکندری، امیرمهدی ژوله، علیرضا خمسه، مرجانه گلچین، سیامک صفری، نسیم ادبی، نرگس محمدی، علی اوجی، مریم بوبانی، محمدرضا علیمردانی، امیریل ارجمند، فریبا نادری، مسعود شریف، داریوش سلیمی، محمدرضا هاشمی، مصطفی حبیبی منش، سارا محمدی و با حضور هنگامه قاضیانی، پریوش نظریه، مهدی سلطانی، سارا خوئینی ها، آرش و مسیح عدل پرور و با معرفی النا حیدری، علیرضا اسلام پناه و با هنرمندی مهران مدیری به ایفای نقش پرداخته اند.

سریال «پدر گواردیولا» به کارگردانی سعید نعمت اله و تهیه کنندگی محسن حیدری از ۱۲ مردادماه، هر پنج شنبه ساعت ۸ صبح به صورت اختصاصی و رایگان از پلتفرم «تماشاخونه» پخش خواهد شد.




منتهی‌الیه حرفه‌ای‌گری در رسانه ملی⇐نویسنده پرکار تلویزیون: به‌خاطر دخالتهای مدیر فیلم و سریال، زدم به چاک!/مدیر فیلم و سریال: ‌به‌خاطر مشکلات جدی دکوپاژی، استعفا داده!

سینماروزان: اینکه مدیران رسانه ملی، کارگردانی را برای ساخت سریالی انتخاب می‌کنند و کار کلید هم می‌خورد ولی به ناگاه کار، معلق می‌شود چندان حرفه‌ای نیست؛ در روال حرفه‌ای‌، قبل از انعقاد قرارداد تولید، افراد را محک می‌زنند تا در میانه، کار نخوابد‌.

به گزارش سینماروزان سعید نعمت‌الله برادر کوچکتر حمید نعمت‌الله که در سالهای اخیر فعالیتهای متعددی به‌عنوان نویسنده در تلویزیون داشته و اخیرا کارگردان هم شده به تازگی با انتشار ویدیویی از حذف خود از سریالی با عنوان “حکم رشد” محصول شبکه سوم سیما گلایه کرد.

سعید نعمت‌الله گفت: فیلمنامه سریالی به نام “حکم رشد” را نوشتم و هفده هجده روز بعد از کلید خوردن، به خاطر دخالتهای مدیر گروه فیلم و سریال شبکه سوم-مهدی آذرپندار-عطای کار را به لقایش بخشیدم و زدم به چاک!

نعمت‌الله بی‌اشاره به دلیل سالها همکاری با تلویزیون و با متلکی به همکاران تلویزیونی گفت: هستند همکارانی که بیایند و برای پول و موقعیت، با چاکرم و مخلصم گفتن، سریال را اشغال کنند و حتی جلوی آقایان، چای هم بگذارند!

سعید نعمت‌الله احتمالا برای آن که همچنان کار با تلویزیون را ادامه دهد، در انتهای حرفهایش گفت: همچنان بهترین بخش تلویزیون برای خانواده‌ها، بخش نمایش است!

در پی نام بردن نعمت‌الله از مهدی آذرپندار به عنوان کسی که دخالت‌های بیجا در کار تولید سریال انجام می‌داد، خبرگزاری مهر در گفت و گویی با این مدیر شبکه ۳، ابعاد دیگری از پشت پرده کنار کشیدن کارگردان «حکم رشد» را روشن کرد و مدعی استعفای وی شد.

آذرپندار که از نیروهای نزدیک‌ به علی فروغی مدیر شبکه سوم است به خبرگزاری مهر گفت: طبق قول و قرار اولیه، پس از حدود ۱۷، ۱۸ روز از شروع کار، من همراه تهیه‌کننده به باکس مونتاژ رفتم و بعد از دیدن راش‌ها، متوجه شدم کار مشکلات جدی دکوپاژی دارد. از جمله اینکه قاب‌ها بسیار بسته، فضا بیش از حد همیشگی غلوشده و دکوپاژها عمدتاً نادرست بود. آقای فرجی هم در مقام تهیه‌کننده همین نگرانی‌ها را داشت، بنابراین طی صحبت با تهیه‌کننده، بنا شد همان شب، نکات به سعید نعمت‌الله منتقل شود. اما نعمت‌الله هم این اشکالات را قبول نداشت و معتقد بود کار از کیفیت بالایی برخوردار است و اشکال از سلیقه ماست، در نتیجه استعفای خود را تقدیم تهیه‌کننده کرد.

مدیر فیلم و سریال شبکه ۳، پیرامون حرفهای نعمت‌الله نیز توضیح داد: برخلاف فضایی که سعی شده در حرفهای سعید نعمت‌الله منتقل شود که انگار ماجرا به یک اختلاف محتوایی یا اعمال خرده فرمایشات سازمانی برمی‌گردد، باید بگویم ما اتفاقاً در مورد این سریال و هم در مورد «زمین گرم» و «برادر جان» با آقای نعمت‌الله هیچ گاه به اختلاف جدی برنخوردیم و ایشان برخلاف تصویر بیرونی‌شان، همیشه با حرفه‌ای‌گری مثال‌زدنی، اصلاحات احتمالی گروه و سازمان را پذیرفته و اعمال کرده است و به همین جهت، معمولاً سریال‌هایش از جمله همین دو سریال مذکور، هیچ ممیزی‌ای ندارد، اما ماجرای کیفیت کارگردانی مسئله‌ای مجزاست و مستقیماً به مسئولیت ما در برابر بیت‌المال و هزینه‌ای که برای سریال شده برمی‌گردد.

مهدی+آذرپندار+سعید+نعمت‌الله
مهدی+آذرپندار+سعید+نعمت‌الله




انتقاد رسانه اصولگرا از واسپاری کارگردانی یک سریال تلویزیونی به نویسنده ای که علاقمند تصویرسازی عشق عروس به پدرشوهر است!!!

سینماروزان: واسپاری کارگردانی مجموعه تلویزیونی “زمین گرم” به نویسنده ای که اظهارات صادقانه اش(!) درباره علاقمندی به نگارش آثاری با مضامین خاص حاشیه ساز شده بود با انتقاد روزنامه اصولگرای “جوان” مواجه شده است.

سعید نعمت الله کارگردان سریال “زمین گرم” چند ماه قبل در خلال گفتگو با “اعتماد” اظهار داشته بود: شايد دوست داشته باشم يك روزي قصه عشق عروسي به پدر شوهرش را بنويسم! اگر سوييس بودم حتما مي‌نوشتم، اما مي‌دانم اينجا نمي‌شود سراغ چنين داستاني رفت!

حالا روزنامه اصولگرای “جوان” به انتقاد از واسپاری تولید سریال “زمین گرم” به سعید نعمت الله پرداخته است.

متن تحلیل روزنامه “جوان” را بخوانید:

در دوره‌ای که بسیاری از نویسندگان و کارگردانان شناخته‌شده سینما و تلویزیون، به دلایلی، چون نداشتن بودجه صداوسیما بیکار مانده‌اند، چهره‌هایی هم هستند که حضورشان در تلویزیون به یک عادت مضر تبدیل شده است.

در ماه رمضان گذشته سریال «برادر جان» به نویسندگی سعید نعمت‌الله از تلویزیون پخش شد. این سریال که در بهترین زمان ممکن روی آنتن می‌رفت، قرار بود داستانی از حق‌الناس را روایت کند ولی آنقدر در این کار ناتوان بود که در عمل نتیجه عکس داد و فردی که حق‌الناس را زیر پا گذاشته بود به قهرمان سریال تبدیل شد.

در این سریال که انواع و اقسام بدآموزی‌ها را داشت حتی به عزاداری امام حسین (ع) نیز رحم نشد و به مدد قلم نویسنده فیلمنامه دسته عزاداری امام حسین (ع) که جزو شعائر مذهبی شیعه است به نمادی از دشمنی و کینه تبدیل شد!

بعد از نقد‌هایی که به سریال “برادرجان” وارد شد، این احتمال می‌رفت که تلویزیون همکاری با افرادی را که کارنامه قابل دفاعی ندارند کنار بگذارد و سراغ افرادی برود که حداقل پایبندی‌شان به اخلاق و مذهب را اثبات کرده‌اند، اما در کمال تأسف شاهد آن هستیم که بار دیگر تلویزیون روی خوشش را به نویسنده برادر جان نشان داده و در حالی که برای بسیاری از پروژه‌های تلویزیونی، بی‌پولی را بهانه می‌کنند، برای سعید نعمت‌الله با گشاده‌دستی عمل کرده و سریال دیگری را به وی سپرده‌اند.

«زمین گرم» به نویسندگی و کارگردانی سعید نعمت‌الله تولید خواهد شد. نعمت‌الله در گفت‌وگویی اعلام کرده این سریال تکمیل کننده سه‌گانه اختلاف‌های خانوادگی میان برادرهاست که از سریال «جراحت» آغاز شده و در «برادر جان» ادامه پیدا کرده است.

نعمت‌الله به لطف دایره تنگ همکاری در تلویزیون که فقط برای بعضی از فیلمسازان وجود دارد، وارد دنیای کارگردانی نیز شده است. وی پیش از این در مصاحبه‌ای از علاقه‌اش به خلق سریالی که در آن پدر شوهر با عروسش رابطه داشته باشد(!) ابراز تمایل کرده بود و در مصاحبه دیگری از بی‌اعتنایی‌اش به حجاب گفته بود.

سؤال این است که اگر تلویزیون قرار است سریال بسازد چرا فقط روی چند چهره خاص تمرکز کرده است و عده زیادی از هنرمندان متعهد نمی‌توانند در آن فعالیت کنند؟؟ در مقابل پول بیت‌المال در اختیار افرادی قرار می‌گیرد که اگر چه پر کار هستند ولی پرونده کاری‌شان هیچ کار قابل دفاعی از نظر محتوا ندارد؟؟




یک رسانه اصولگرا در تحلیلی بر سریال رمضانی “برادرجان” محصول شبکه سه متذکر شد⇐طی ۱۰ سال گذشته، صدها مدیر آمده‌اند و رفته‌اند ولی باز هم در هر نوبه مناسبی در تیتراژ سریال‌های مناسبتی می‌خوانیم: موسسه فرهنگی هنری وصف صبا، سعید نعمت‌الله!!!/چرا هر چقدر هم به رویه پرتنش، پردیالوگ و پراضطراب نعمت الله انتقاد منتشر می‌شود، هیچ کدام از مدیران رسانه ملی این انتقادات را به دمپایی زیر میزشان هم حساب نمی‌کنند!!؟؟/مدیران تلویزیون تا گویش لاتی-لمپنی سعید نعمت‌الله را جهانی نکنند، دست از چنین ساختار مستأصلی نخواهند کشید؟؟/اگر نعمت‌الله چنین آثاری را در هر کشور دیگری می‌نوشت و تلویزیون ملی آن را پخش می‌کرد، به توسعه و اشاعه خشونت در خانواده، متهم نمی‌شد؟؟!/وقتی بودجه یک سریال‌ را از رسانه ملی دریافت می‌کنند و به اندازه «یک ریال» قصه عرضه نمی‌کنند و یک قصه بیهوده را کش می‌دهند، آیا حق الناس را در گرانمایه‌ترین ماه خدا تلف نکرده‌اند؟/چرا درهای تولید در رسانه ملی به روی جمعیت جوان کشور باز نمیشود تا حاصل کار متنوعتر باشد؟؟

سینماروزان: اوضاع کیفی سریالهای رمضانی رسانه ملی تعریفی ندارد و در این میان سریال رمضانی شبکه سوم با عنوان “برادرجان” هم بخاطر تکرار مکررات ناشی از نگاه کلیشه زده نویسنده اش بدجوری محل نقد و نظر است.

خبرگزاری اصولگرای “مشرق” در تحلیلی بر سریال “برادرجان” برخی از مهمترین ایرادات این سریال را مرور کرده است.

متن کامل تحلیل “مشرق” را بخوانید:

مهمترین موضوع قابل بحث درباره محتوای کلیشه‌ای سریال «برادرجان» به قلم سعید نعمت‌اله، توضیحات غیر نمایشی در متن، عدم چهارچوب‌‌بندی ساختاری، گونه ضد روایت و نچرخیدن چرخ‌های درام است.

در واقع سریا‌ل‌هایی که سعید نعمت‌اله در این سال‌ها نوشته، فاقد روایت‌های فرعی است. در صورتیکه روایت‌های فرعی و شاخه‌های مختلف داستانی است که موجب قوام داستانی یک سریال می‌شود. عمده سریال‌های که توسط نعمت اله نوشته شده‌اند، به هیچ عنوان سریال نیستند.

اگر سکانس اول سریال جراحت با فیلمنامه‌ای از سعید نعمت‌الله را به خاطر بیاوریم، لطیفه (ثریا قاسمی) یک نفس گذشته و آینده سریال و موضوعات خانوادگی‌اش  را تشریح می‌کرد و بیش از 10 دقیقه به دنبال تشریح خویش و موقعیت خانواده‌اش است.

نویسنده مورد اشاره، یکی از شبه مولفان کیمیایی‌زده سیماست که تصورش از خلق درام توصیف گذشته، حال و آینده شخصیت‌ها به واسطه مونولوگ و گاهی هم دیالوگ است و در میان کلی دیالوگ و مونولوگ گاهی به کنش دراماتیک، توجه می‌کند و فیلمنامه‌های ایستا و مصلوب شده‌اش، گاهی بر پشته کارگردان به حرکت درمی‌آید.

در طول هر سریال “به فرموده”‌ به نگارش درآمده نعمت‌الله، عالیجناب به ندرت جرقه‌های دراماتیک غیرضروری را استفاده می‌کند و جدل‌های سنتی خانوادگی، جای پویش‌های مدرن دراماتیک ملودرام را می‌گیرد. به همین دلیل در سریال “برادرجان” با یک چرخه استیصال دراماتیک مواجه هستیم که در ادامه اشاره بسیار قوی به این چرخه دراماتیک خواهیم داشت.

با آغاز سریال«برادرجان»، رد و بدل شدن دیالوگ‌ها میان چاوش (حسام منظور) و آراز (سجاد افشاریان) و کریم بوستان و ستار، ساختار خانوادگی یک موقعیت دراماتیک، برای مخاطب ترسیم می‌شود. جدل میان دو خانواده بر سر مسائل مالی است که طی سی قسمت ارائه می‌شود. سئوالی که مطرح می‌شود این است که این طرح چه میزان جذابیت‌های دراماتیک می‌تواند داشته باشد؟

پرده اول مبتنی بر جدل جذابیت دارد، اما وقتی شخصیت‌ها وارد خاله‌بازی روتین و همیشگی نعمت‌اله می‌شوند و این یکی به خانه دیگری می‌رود و لغزلنترانی حواله و نثار دیگری می‌کند و دیگری متعاقبا به محل خانه و کسب دیگری می‌رود و مشابه همان واکنش را بروز می‌دهد، این رفت و آمد فرمولیزه تا دوسوم زمان سریال پخش شده را دربرگرفته است.

دعوای دو خانواده‌ای که ریشه‌های عاطفی مشترکی دارند، در چند قسمت متوالی، شعله‌ور و تکرار می‌شود و محتوای تازه‌‌ و یا خط روایی‌ جدیدی به متن سریال اضافه نمی‌شود.

«کریم بوستان» (علی نصیریان) در قسمت دوم وقتی مطمئن می‌شود نمی‌تواند اموالش را پس بگیرد به سراغ چاوش(حسام منظور) می‌رود تا پولی را برای خرید کلیه همسرش فراهم کند و مقداری از سرمایه‌ سوخته‌اش احیا شود. چاوش چک را به شرطی می‌دهد که جدل 15 ساله میان آن‌ها پایان یابد. اینجاست که به عقلانیت کریم بوستان شک می‌کنیم، کلیه داشتن و نداشتن مرز باز یک میان مرگ و زندگی است. همسری که زجر می‌کشد، اهمیت فراوانی دارد یا حقانیت 15 ساله کریم بوستان؟ با همان فرض‌های دراماتیک منطق واکنش کریم بوستان با توجه به عدم نتیجه‌گیری برای بازپس گرفتن حقوق از دست رفته‌اش در مقابل چاوش بی‌منطق است و از قبول چک در قسمت دوم امتناع می‌کند. او پول را می‌خواهد یا اثبات حقانیتش را؟! «استیصال متسلسل» مولفه‌ای است که در تمامی سریال‌های نعمت‌اله موج می‌زند. کریم بوستان در قسمت دوم از گرفتن چک امتناع می‌کند اما در قسمت 17 به حجره چاوش می‌رود تا همان چک را بازپس گیرد. همین رفت و برگشت کریم بوستان، اثبات کننده «استیصال متسلسل» نعمت الهی است.

به هر حال این دو واکنش از کریم بوستان تناقض در شخصیت پردازی را نشان می‌دهد. تناقض در کنش و واکنش اغلب شخصیت‌های سریال موج می‌زند و در این شرایط ناظران سیما، در پشت جعبه جادو، افراد منفعلی به نظر می‌رسند که زیر لغزلنترانی‌های آب‌دار سریال، چهار‌چوب‌مندی سریال را گم کرده‌اند، یا اینکه کارت بلانش “مجری طرح، وصف صبا” آنقدر برای مدیران سیما عزیز است که نسبت به ضعف‌های بنیادین سریال عنایت و توجهی ندارند. این اتفاق در حالی می‌افتد که سایه وصف صبا، بر تصمیم‌گیری‌های مدیریتی در شبکه سه سایه‌ بسیار سنگین است.

وقتی جنبه‌های عقلانی- انسانی در مورد تصمیم‌گیری شخصیت‌ها در متن سریال زیر سئوال می‌رود، زوایای نمایشی –تزیینی، مبتنی بر دیالوگ در سریال اضافه به نظر می‌رسد. به عبارت دیگر مولفان و مدیرانی  که رای به ساخت چنین سریالی داده‌اند، مخاطبانی که این سریال را تماشا می‌کنند، به معنی واقعی گیر آورده‌اند.

مرحله دوم این استیصال متسلسل دراماتیک را باید در ادامه التهاب میان کریم بوستان (علی نصیریان) و چاوش دنبال کنیم که هیچ نقطه‌گذاری معینی ندارد و در ده قسمت طی یک جدل حاد ادامه پیدا می‌کند تا اینکه چاوش حاضر می‌شود، سهم از دست رفته کریم بوستان را بازگرداند و با پیدا شدن یک دستخط قائله سهم‌خواهی خانوادگی باید به پایان برسد و واکنش‌های چاوش نشان می‌دهد که او موضوع بازپس‌دهی را پذیرفته است. پس از 10 قسمت که چاوش به صورت ظاهری پذیرفته‌، سهم بوستان را بدهد، دعوای خیلی ابلهانه و کودکانه ستار وضعیت جدل این دو خانواده را به حالت نخست بازمی‌گرداند. آیا این مسیر روایی عقلانی است؟ آیا رفتار دوگانه آراز و گردش به چپ و راست میان دو خانواده، گویای کاراکتر‌های پر از تناقض این شخصیت‌ها نیست؟

10 قسمت دیالوگ و مونولوگ در متن سریال وجود دارد، بدون اینکه روایت در بردار درام حرکت کند و یا دارای شاخصه روایی پویایی باشد. داستان از خانه «کریم بوستان» به میدان میوه‌تره‌بار و از حجره چاوش به خانه بوستان! سئوال قابل اعتنای بی‌پاسخی وجود دارد که لهجه و لحن مشترک همه این افراد چاله میدانی (تحت تاثیر سینمای کیمیایی) است، چه افرادی که داخل میوه‌ وتره‌بار کار می‌کنند، چه زنان سریال که زنان خانه‌اند. چند درصد مردم ایران اینچنین با یکدیگر حرف می‌زنند؟ مدیران تلویزیون تا این گویش، لاتی- لمپنی را با وصف صبا و سعید نعمت‌الله جهانی نکنند، دست از چنین ساختار مستاصلی نخواهند کشید. به هر حال ضعف و آگاهی تخصصی مدیران سیما، مدیران گروه فیلم سریال را دیالوگ‌های پرطمطراق از این دست پنهان می‌کند و اغلب مدیران مرعوب یا شیفته چنین دیالوگ‌هایی هستند.

اگر ناظران پخش سریال، از قسمت سوم تا چهاردهم را دور می‌ریختند، در حد فاصل این دو قسمت اتفاق خاصی در متن داستان نمی‌افتاد. این «استیصال متسلسل» در ادامه به ایستایی سریال دامن می‌زند و به پاشنه آشیل آن تبدیل می‌شود. سریال برادرجان توسعه دهنده خشونت خانوادگی استو کاسه پرخون چشم‌ شخصیت‌ها را می‌نمایاند و این میزان خون  از این چشم به آن چشم (از چاوش به کریم بوستان) حتی دراماتیک هم نیست. در ساختاری که عنوان استیصال متسلسل را بدان نسبت دادیم برای آب بستن در سریال‌ شخصیت‌ها تغییر می‌کنند و دوباره به جای اصلی خودشان باز می‌گردند.

در کدام شبکه تلویزیونی استانداری چنین روایتی که حرکت نمی‌کند و شخصیت‌ها مثل مار دور خودشان می‌پیچیند، عزم تولیدش وجود دارد.  نوعی عقب‌ماندگی و واماندگی در شخصیت‌ها وجود دارد که همان ضعف‌ها با دیالوگ‌های پرطمطراق تبدیل به سریال شده است.

در ادامه تشریح استیصال متسلسل باید به بخش دیگری از سریال اشاره کنیم. کریم بوستان آراز را به خانه‌اش می‌برد، آب و دانه می‌دهد و کنارش می‌خواباند و قرار می‌شود، آراز در مورد حق تلف شده‌ کریم بوستان شهادت بدهد، تا پدرش آرام گیرد. در همان قمست با یک جدل خواهر همه چیز را فراموش می‌شود، گو اینکه این تصمیم آراز بود که برود شهادت بدهد تا پدرش آرام گیرد اما به کریم بوستان می‌گوید، قسم را از روی من بردار. حتی خود آراز هم بی‌خیال این ماجرا شده است. دو قسمت دیگر که می‌گذرد دوباره هوس گواهی دادن و لیلا تواما به سر لیلا می‌زند. مخاطب دائما با تغییر واکنش شخصیت‌ها مدام روی یک چرخ بی‌هدف می‌گردد.

کریم بوستان 15 سال منتظر این فرصت است که حقش را بگیرد و با شهادت آراز به سهمش برسد. با علم به اینکه چاوش مخالف شهادت است. عزم بوستان بسیار جزم است ناگهان در دیالوگی عقب‌مانده می‌گوید که نمی‌خواهد بانی اختلاف میان دو برادر شود و کریم بوستان بی‌خیال می‌شود اما دو قسمت بعد دوباره برای بازپس‌گیری حقش اقدام عاجل قضایی می‌کند.

«آراز» لیلا را فراموش می‌کند و قید ازدواج با او را می‌زند دو قسمت بعد فیلش هوای هندوستان می‌کند و با لیلا کارش تا ازدواج پیش می‌رود و با در نظر گرفتن چنین مصادیقی، ساختن چنین سریالی پایمال کردن حق‌الناس نیست؟ بودجه ملی، وقت ملی مخاطبان روزه‌دار، آیا سرمایه‌هایی (حق الناس) برای تلف کردن بابت سریالی نیست که کل قصه‌اش را می‌توان در 18 کلمه تعریف کرد. برادرجان مثل اغلب تولیدات سیما، سریال نیست، بلکه یک ریالی سیاه است.

وقتی به جای سریال، یک‌ریالی‌ سیاه به مردم عرضه‌ کرد‌ه‌اند، حقوق مخاطبان را پایمال کرده‌اند و همچنان غرور به مدیران اجازه نمی‌دهند تا درک کنند این رسانه ملی است و عزم انتصابی‌ها بر این مدار استوار است که همه چیز خلاصه شود به «وصف صبا». وقتی به پایان رمضان هم برسیم با آراسازی و درصد مخاطبان از عوامل ساخت به خاطر کم‌فروشی و کم هنری تجلیل می‌کنند.

وقتی بودجه یک سریال‌ را از رسانه ملی دریافت می‌کنید و به اندازه «یک ریال» قصه عرضه نمی‌کنند و با تغییرات رفتاری مازوخیستی چند شخصیت کلیشه‌ای، یک قصه بیهوده را کش می‌دهند، آیا حق الناس را در گرانمایه‌ترین ماه خدا تلف نکرده‌اند؟ در واقع سریالی که قصه‌اش لاغر است و بیهوده کش پیدا می‌کند و مولفان سعی می‌کنند با حضور علی نصیریان را بپوشانند، حق‌الناس تلف شده است.

متاسفانه قصه سریال «برادرجان» یک ریال در آن پویایی نیست. اگر یک فیلمنامه سینمایی 90 دقیقه‌ای با کلی تنش، عربده، آه و فریاد و فغان ماتم به اندازه 10 قسمت گسترش بدهیم به سیاق شخصیت چاوش، پایمال کننده حق‌الناس خواهیم بود!

«نعمت‌الله» از رستگاران، زیر هشت، جراحت، شیدایی، دیوار، مادرانه، مدینه، میکائیل، پشت بام تهران، زیرپای مادر، عقیق، برادرجان، همینطور یک نفس و شکل هم، سریال نوشته است، بر اساس موقعیت‌های مشابه، بدون جذابیت دراماتیک.

اگر نعمت‌اله چنین آثاری را در هر کشور دیگری می‌نوشت و تلویزیون ملی آن را  پخش می‌کرد، قطعا به توسعه و اشاعه خشونت در خانواده، متهم می‌شد. اما در رسانه ملی، با گریز از وجوه دراماتیک منطقی، خشونت‌طلبانه‌‌ترین کنش‌های خانوادگی به عنوان سمبلی از ارزش با عنوان حق‌الناس ارائه می‌شود.

هر چقدر هم به رویه پرتنش، پردیالوگ و پر اضطراب نعمت الله انتقاد منتشر می‌شود، هیچ کدام از مدیران رسانه ملی این انتقادات را به دمپایی زیر میزشان هم حساب نمی‌کنند.

طی 10 سال گذشته، صدها مدیر و آمده‌اند و رفته‌اند باز هم در هر نوبه مناسبی در تیتراژ سریال‌های مناسبتی می‌خوانیم، موسسه فرهنگی هنری وصف صبا، سعید نعمت‌اله. صد مدیر دیگر هم تغییرکند، چون ساختار تولید در ید مجموعه‌ای خاص است، هیچ تغییری در محتوای آثار صدا و سیما حاصل نخواهد شد.

این مسئله که سند سریال سازی یک شبکه را پس از تحولات یک سال اخیر مدیریتی به نام  سه الی چهار تهیه‌کننده زده‌اند، آیا این رویه و ایجاد انحصار، جلوگیری از بروز هر استعداد جوانی که قدرت تالیف دارد، نیست؟

آیا انحصارگرایی در تولید، در شبکه سوم سیما، با شعار حق الناس سریال برادرجان همخوانی دارد؟ اینکه تمامی سریال‌های تلویزیون را در 10 سال گذشته 10 نفر مشخص به تعداد انگشتان دست می‌نویسند و تهیه‌می‌کنند، پایمال کردن استعدادهای جوان و نوظهور نیست؟

اگر درهای تولید در رسانه ملی به روی جمعیت جوان کشور باز شود و  استعداد‌های واقعی وارد دایره همواره  بسته، رسانه ملی شوند، قطعا حاصل کار تنوع خواهد بود. از همان قسمت نخست که نام نعمت‌اله در تیتراژ بود، می‌توانستیم حدس بزنیم که روایت این سریال، مثل تمامی آثار نعمت‌اله درباره انفصال خانوادگی است.

کلید تمامی قصه‌های و فیلمنامه‌هایی که قابلیت سریال شدن دارند، فقط در دستان سعید نعمت‌الله نیست. ستایش‌گرایان اشعار دراماتیک نعمت‌اله، طعم درام و نمایش واقعی را نچشیده‌اند و اگر چشیده بودند، محصول کارشان «برادرجان» نبود. حتی اسم‌ سریال‌ها حاوی یک مضمون فرامتنی است که همه برادرها در شبکه پخش کننده گردهم آمده‌اند.




رسانه اصولگرا مطرح کرد⇐چرا فردی که معتقد بود زنان در جامعه ایران احترام ندارند، قرار است به سفارش رسانه ملی درباره کسب روزی حلال برای مردم روزه دار، داستان سرایی کند؟؟!!

سینماروزان: تغییر و تحول مدیریتی در شبکه سوم سیما هرچند با توجیه جوانگرایی صورت گرفت ولی از آنجا که بخش عمده نیروهای وارد شده به شبکه متعلق به یک جریان خاص بودند، فضای لازم برای جذب جوانان مستعد فراهم نشد.

روزنامه اصولگرای “جوان” با اشاره به سخنان مدیر تازه از راه رسیده گروه فیلم و سریال شبکه سوم پیرامون واگذاری نگارش سریال مناسبتی رمضان98 به فردی با آرای عجیب از این انتخاب گلایه کرده است.

متن گزارش “جوان” را بخوانید:

سعید نعمت الله که چند وقت پیش گفته بود «زنان در جامعه ما احترام ویژه‌ای را که باید داشته باشند، ندارند و بی‌اهمیت‌ترین مسئله برای من نسبت به همسرم پوشش [حجاب]اوست»؛ حالا قرار است با «برادر جان» در مورد «اهمیت خانواده و کسب روزی حلال» برای مردم روزه‌دار داستان‌سرایی کند!

روز گذشته مهدی آذرپندار سرپرست گروه فیلم و سریال شبکه ۳ در گفت‌وگو با مهر درباره سریال‌های این شبکه برای ماه مبارک رمضان ۹۸ عنوان کرد: ما دو سریال برای ماه مبارک در نظر گرفته‌ایم… یکی از این سریال‌ها «برادرجان» نام دارد که نویسندگی آن را سعید نعمت‌الله بر عهده دارد. محور این کار مثل آثار قبلی نعمت‌الله همچنان خانواده است و قصه تا حدی روی رزق حلال تأکید دارد [!]این خبر در حالی از سوی مسئولان شبکه ۳ سیما اعلام می‌شود که همین آقای نعمت الله چندی پیش در گفت و گویی که با روزنامه اعتماد انجام داد، ضمن تأکید بر برخی مواضع سیاسی‌اش که بیشتر به مواضع جریان‌های ضد حجاب و طیف موسوم به اپوزیسیون مشابهت و نمود دارد، قرار است برای مردم روزه دار کشور از اهمیت و تحکیم بنیان‌های خانواده و کسب روزی حلال داستان‌سرایی کند!

فقط با یک بررسی جزئی نمونه‌هایی از این دست اقدامات منفعلانه در سپردن مسئولیت تولید و ساخت آثار ارزشی، دینی و… به افراد مسئله داری که در توهین به معتقدات جامعه و شعائر مورد احترام آن سابقه طولانی دارند، قابل احصا و رج کردن است،

تازه‌ترین نمونه‌اش تقدیم ساخت یک سریال الف. ویژه تلویزیون به کارگردانی ملتهب‌سازی است که در اکثر قریب به اتفاق آثارش استهزا و به سخره گرفتن باور‌ها و شعائر مذهبی جامعه امری علی حده محسوب می‌شود. حالا درست چند روز پس از انتشار این خبر ، مسئولان شبکه ۳ سیما با افتخار از سپردن نویسندگی یک سریال مناسبتی به کسی مانند سعید نعمت الله سخن به میان می‌آورند که نه فقط در آثارش بلکه طی اظهاراتی شفاف و بدون لکنت از اختلاف‌های زیربنایی با مسئولان رسانه ملی حرف می‌زند. ظاهراً این اتفاقات فقط در جغرافیای فرهنگی و هنری کشور ما اجازه ظهور و بروز دارد که یک نفر با اعلام صریح به اختلاف‌های عمیق عقیدتی و سیاسی‌اش با یک دستگاه حاکمیتی (و به طریق اولی نظام کشور) نه تنها مورد الطاف ویژه و توفیق جذب حداکثری مسئولان شبکه ۳ قرار می‌گیرد بلکه نسبت به دیگر هنرمندانی که برای ارزش‌های جامعه هزینه‌های زیادی پرداخت کرده‌اند، در جایگاه اولویت هم قرار می‌گیرد!؟؟




این بازیگر «زیر پای مادر» تغییر پایان‌بندی سریال را تکذیب کرد⇐پایان‌بندی سریال همینی بود که دیدید/هیچ دستور از بالایی صادر نشد+روایت این بازیگر از مادری که به‌خاطر پایان‌بندی این سریال شکلات پخش کرد!!!

سینماروزان: سریال رمضانی «زیر پای مادر» که از ابتدای پخش به واسطه شباهت بی حد و حصر دیالوگهایش به دیالوگهای آثار مسعود کیمیایی خنده دار شده بود به واسطه پایان بندی خود هم مناقشه‌برانگیز شد تا جایی که حتی برخی از بازیگران سریال مانند کامبیز دیرباز و پریوش نظریه به طور تلویحی از حذف فینال سریال گفته و این پایان بندی را بی توجهی و سهل انگاری به علایق مخاطبان دانستند.

به گزارش سینماروزان با این حال علیرضا آرا از بازیگران حیطه تئاتر که در این سریال ایفاگر یکی از نقشهای مکمل بود در گفتگویی که با «اعتماد» داشته از این گفته که پایان بندی سریال هیچ تغییری نکرده است و هیچ دستور از بالایی برای تغییر فینال سریال صورت نگرفته است! این بازیگر جوان البته ادعای جالبی را طرح کرده درباره مادری که با پایان سریال شکلات پخش کرده!!!

این بازیگر درباره پایان بندی سریال هم بیان داشته است:  من هم مثل مردم قسمت پاياني را پاي تلويزيون تماشا كردم. حتي بايد بگويم شبي كه همه منتظر ديدن قسمت پاياني بودند و پخش نشد، من هم جلوي تلويزيون نشسته بودم و انتظار ديدن بخش پاياني را داشتم. در جايگاهي نيستم كه بگويم چه اتفاقاتي رخ داد و فقط مي‌توانم بگويم پايان‌بندي قصه و سريال دقيقا همين بود. خيلي صحبت‌هايي مطرح شد كه واقعا به همه ما و گروه برخورد. مثل اينكه مي‌گفتند اينها قسمت پاياني را شب گذشته و دوباره فيلمبرداري كرده‌اند. چيزي كه اصلا امكان نداشت رخ بدهد چون ماه‌ها قبل همه‌چيز به پايان رسيده بود. عده‌اي هم گفتند از اول قرار بوده با رخساره ازدواج كند ولي از بالا دستور دادند آتنه را بگيرد. ابدا اين طور نبود ولي شوكي كه به مردم وارد شد دلايلي داشت كه ترجيح مي‌دهم درباره‌شان صحبت نكنم. فقط يك جمله مي‌گويم كه مردم بسيار باهوش هستند و متوجه مي‌شوند چرا اين طور شد.

علیرضا آرا درباره دیالوگهای کیمیایی وار سریال گفته است: اي كاش مي‌توانستم همين الان صفحه شخصي‌ام و سلسله گفت‌وگوهايي كه بين يك نفر و جمعي از بينندگان سريال در گرفته را به شما و خوانندگان روزنامه نشان بدهم. خيلي جالب است، همين الان يك صدراي واقعي وجود دارد كه تا به حال او را نديده‌ام ولي دو هفته‌اي مي‌شود كه در صفحه شخصي‌ام اظهاراتش را دنبال مي‌كنم اما وارد گفت‌وگوها نمي‌شوم كه مخاطبان كارشان را انجام بدهند. يك آقايي با عقايد كاملا مشابه صدرا دو هفته است در حال مبارزه و كشمكش با مخالفان سريال است و مي‌گويد «كاري كه صدرا انجام داد عقايد من هم هست خب چه كار كنم؟»، يعني ماجرا براي من به سريال دومي تبديل شده بود كه هر شب دنبال مي‌كردم. شبي كه سريال به پايان رسيد و عده زيادي به آن پايان‌بندي ايراد داشتند برايم نوشت «آقاي آرا يك ساعت است گريه مي‌كنم و باور نمي‌كنيد وقتي سريال اين طور به پايان رسيد مادرم به آشپزخانه رفت و شكلات آورد و پخش كرد كه حق به حقدار رسيد.» ببينيد! من مي‌پذيرم شايد عقايدي كه تا همين دهه ٦٠ يا ٧٠ هم قابل درك بود امروز از اكثريت افتاده و آن جامعه ٩٠- ٨٠ درصدي به ٣٠ يا ٤٠ درصدي تبديل شده باشد. امكان دارد ما ديگر در طبقه‌اي نيستيم كه با آنها مواجه شويم ولي يك نفر من را تهديد مي‌كرد كه «امشب به رفتار شب قبل ادامه نده؛ اگر ادامه بدي ميام صورتت را به هم مي‌ريزم!» بنابراين اين شيوه زندگي در لايه‌هاي گوناگون جامعه جريان دارد. اينجا از جانب نويسنده پاسخ مي‌دهم كه به هر حال ما راجع‌ به آن طيف صحبت كرديم و نگفتيم همه اجتماع اين گونه است.




سعید نعمت‌الله نویسنده سریالی که دیالوگهایش از شدت تشابه با آثار کیمیایی خنده‌دار شده بیان کرد⇐احترام تلویزیون است که مرا دنبال خودش می‌کشاند/مرتضی ميرباقري، يكي از دموكرات‌ترين مديران تلويزيون است!/در تلویزیون بخشي به نام نمايش داريم كه يك سري آدم‌هاي باشرف در آن كار مي‌كنند!/به خدا تا حالا مميزي تلویزیون به كارهاي من نخورده است!/طبق آماري كه من دارم «زیر پای مادر» با خانواده‌ها ارتباط برقرار كرده/{با اشاره به توهین بهناز جعفری} اگر من بودم آن اتفاق‌ها نمي‌افتاد چون آدم‌ها يك احساس احترامي برايم قايلند!!!/بهناز اين حرف{شما انگار خماري!} را نزده است. اين حرف‌ها فرمايشات آن داروهايي است كه او مصرف كرده بود/بايد بپذيريم كه رامبد جوان حال مردم را خوب مي‌كند/بخش خصوصی بیشتر از تلویزیون درگیری ممیزی است!/آدمي كه بعدها معلوم شد مفسد اقتصادي است، از من خواست درباره شركت هواپیمایی‌اش برايش فيلمنامه بنويسم!/دوست داشتم قصه عشق عروس به پدر شوهر را بنويسم!!!/ پدرم، ناصر بتول، بود و حسين رمضون‌يخي پسرخاله پدرم بود/ نيمي از فضای مجازی به اشغال اوباش درآمده است/ اوضاع اقتصادي اين روزها نسبت به گذشته خيلي بهتر شده است!

سینماروزان: هرچقدر که حمید نعمت الله  توانسته با در دستور کار قرار دادن تنوع در آثار سینمایی اش و کار کردن در گونه های متنوع مورد توجه قرار گیرد سعید که ده سالی از او کوچکتر است نتوانسته مسیر متنوع و رو به کمالی را در نوشته هایش پی گیرد.

به گزارش سینماروزان افتادن در دایره ای بسته از آدمها که از یک طرف میخواهند کوچه‌بازی به نظر بیایند و از طرف دیگر لقمان(!!) موجب شده سریالهایی که سعید نعمت الله می نویسد به لحاظ دیالوگ تقریبا رونوشتی از یکدیگر باشند.

تازه ترین سریال سعید «زیر پای مادر» که رمضان امسال روی آنتن رفته از شدت تکرار مکررات در این نوع دیالوگ نویسی که به آثار کیمیایی پهلو می زند با انتقادات فراوان روبرو شد. با این حال سعید نعمت الله در تازه ترین گفتگویش که با «اعتماد» انجام شده همچنان از این گفته که سریالش با خانواده ها ارتباط برقرار کرده!

سعید نعمت الله در گفتگوی پیش رو البته به مانند گذشته تا توانسته برای رسانه ملی نوشابه باز کرده و بر فضای مجازی که بازتاب دهنده نقدهای بی سانسور مخاطبان به محصولات نمایشی است تاخته است.

متن کامل گفتگوی سعید نعمت الله را بخوانید:

علاقه‌تان به فيلمنامه‌نويسي آن هم در حوزه مسائل اجتماعي از كجا شكل گرفت؟

هفت ساله بودم كه نخستين قصه‌هاي زندگي‌ام را نوشتم. آن موقع اوضاع خيلي بهتر بود، چون جايي به نام كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان با اساتيد جذاب وجود داشت. همان روزها قصه‌اي نوشتم كه جايزه گرفت. يادم مي‌آيد از مدرسه برمي‌گشتم و كارنامه‌ام را گرفته و رياضي اول ابتدايي را تجديد شده بودم. تجديد شدن برايم مهم نبود و فقط نگران ناراحتي مادرم بودم. خوشحال بودم كه آن روز مي‌خواهم در كانون قصه‌خواني كنم. كارنامه را روي ميز گذاشتم، خانم بهرامي نامي كلاس را مي‌گرداند. (مي‌خندد) خنده‌ام براي اين است كه يادم افتاد آن روزها آدم‌ها چقدر بي‌توقع كار مي‌كردند. در حال قصه خواندن بودم كه خانم بهرامي كارنامه‌ام را از روي ميز برداشت و تجديدي‌ام را ديد. در عالم بچگي مي‌خواستم بدانم عكس‌العملش چيست. كارنامه را كه برداشت، يك پاكت روي ميز گذاشت. پاكتي كه شبيه پروانه بود. قصه‌خواني كه تمام شد، خانم بهرامي گفت رياضي را تجديد آوردي؟ عيبي ندارد عوضش قصه‌ات در منطقه اول شده و اين پروانه هم جايزه‌ات است. جايزه‌ام پروانه طلايي بود كه به محض رسيدن به خانه، به مادرم دادم. او هم به خاطر تجديدي چيزي نگفت، از رتبه آوردنم براي قصه‌خواني خوشحال شد و فقط گفت شهريور قبول شو!

من از كانون پرورش فكري قصه‌نويسي را شروع كردم و جلوتر رفتم. يادم است وقتي در راهنمايي انشا مي‌نوشتم باور نمي‌كردند خودم نوشتم و مي‌گفتند اين انشا كار بزرگترت است. همه علاقه‌ام به داستان هم در راستاي زندگي‌ام و به واسطه برادرم حميد كه ١٠ سالي از من بزرگ‌تر بود، شكل گرفت. يادم است حميد ١٩ ساله بود و من ٩ ساله، مي‌خواست فيلم بسازد و از من خواست برايش بازي كنم. فيلم هشت ميلي‌متري به نام «توپ». حميد نعمت‌الله با همكاري هادي مقدم‌دوست، علي توانا و فيلمبرداري محمدرضا سكوت اين فيلم را ساخت. من در اين فيلم بازي كردم. بعد از «توپ» هم فيلم ديگري به نام «اتفاق آخر» ساخت و در آن هم بازي كردم. به خاطر بازي در اين فيلم در جشنواره‌اي كه در تئاترشهر برگزار مي‌شد، جايزه بهترين بازيگر را گرفتم! آن موقع جايزه نقدي‌ام را گرفتند و به جاي آن آرشيو مجلات فيلم و دنياي ورزشي را به من هديه دادند. اتفاقا اين جايزه را بيشتر دوست داشتم. بعد از آن هميشه مي‌گفتم خدايا من دوست دارم نويسنده باشم. ديپلمم را گرفتم و فصل دانشگاه شد، دنبال برپا كردن مقدمات دانشگاه بودم تا اينكه يكي از دوستان شاعرم به نام صمد، دستم را گرفت و مرا برد به تاريكخانه مادرش. مادرش عكاس بود؛ كتابخانه‌ بزرگي هم در همان تاريكخانه بود. صمد به من گفت سعيد دانشگاه اينجاست. اگر شوق آن طرف را داري برو اما دانشگاه واقعي اين كتاب‌هاست. اينجاست كه مي‌تواني يك چيزهايي را ياد بگيري. او مرا از رفتن به دانشگاه منصرف كرد و واقعا كتاب‌ها و نوارهايش برايم دانشگاه بود. بعد از آن هم مدام مي‌نوشتم.

يعني از همان ابتدا درآمدتان از نوشتن بود؟

آن موقع دفتر مونتاژي داشتم كه درآمد خوبي داشت، يعني جزو جوان‌هاي پولدار آن دوران بودم.

تدوين مي‌كرديد؟

كار تدوين و فروش فيلم آن هم به صورت يواشكي! فيلم‌هاي غيرمجاز بيرون مي‌داديم و چون آن موقع بيشتر فيلم‌ها غيرمجاز بود! يك روز به اين نتيجه رسيدم چون درآمدم از جاي ديگري است، اگر سراغ نوشتن بروم برايم اتفاق بدي نمي‌افتد.

حميد نعمت‌الله در معرفي‌تان به دنياي سينما نقش داشت؟ چون نخستين فيلمنامه‌تان سينمايي بود؟

حميد آدم سرسختي است و اهل معرفي كردن كسي نيست، من هم هيچ‌وقت از او نخواستم اين كار را بكند. خودم يك تنه تلاش كردم و خدا هم كمك كرد و توانستم شروع كنم به نوشتن. «حوالي اتوبان» نخستين كار سينمايي بود كه فيلمنامه‌اش را نوشتم و قبل از آن هم يكي، دو تله‌فيلم براي تلويزيون نوشته بودم. بعد از آن سريالي نوشتم كه كارگردان آن را خوب نساخت و اسمم را از تيتراژ درآوردم. بعد هم همزمان «رستگاران» را نوشتم.

اگر حمايت حميد نعمت‌الله را نداشتيد، چطور توانستيد وارد جمع سينمايي‌ها شويد و «حوالي اتوبان» را بنويسيد؟

دفتري بود كه در آن يك سري فيلم براي پليس ساخته مي‌شد و خروجي‌اش جايي هم پخش نمي‌شد. فيلم‌هايي كه فقط به خلاف‌هاي پليس معطوف بود و براي آموزش به نيروهاي پليس ساخته مي‌شد. حميد در آن دفتر همكاري مي‌كرد. يك‌بار از من خواستند فيلمنامه‌اي كه آدم باسابقه و اسم و رسم‌داري نوشته بود، بازنويسي كنم. بعد از موفقيت بازنويسي آن فيلمنامه با من قرارداد بستند. اين شد بهانه ورود من. بعد از «حوالي اتوبان» و سريال «رستگاران»، فيلمنامه سينمايي «طاووس‌هاي بي‌پر» را نوشتم كه كار خيلي عجيبي بود چون همه اسم‌شان را به عنوان فيلمنامه‌نويس پاي آن كار زدند!

«طاووس‌هاي بي‌پر» كار جواد مزدآبادي بود؟

بله متاسفانه و خيلي از بازيگران آن كار به واسطه فيلمنامه جذب شده بودند. بعد از اين فيلم به واسطه اشتراك ذهني‌اي كه با يكي دو نفر از نزديكانم داشتم، متوجه شدم مديوم تلويزيون برايم خيلي جذاب است.

مديوم تلويزيون چه جذابيتي براي‌تان دارد؟

مديوم بامزه‌اي است. سال‌ها پيش كه مثل حالا ماهيچه قلبم ضعيف نبود، داشتم جايي مي‌رفتم و مجبور بودم چهار طبقه را با پله بالا بروم. به هر پاگردي كه مي‌رسيدم بعضي از ديالوگ‌هاي فيلمنامه‌هايم را از داخل خانه‌ها مي‌شنيدم. اين ارتباط با مخاطب هميشه برايم جذاب است. نكته ديگر اين است برخلاف آنچه هميشه مي‌گويند كه تلويزيون زياد دچار مميزي و سانسور مي‌شود، اتفاقا بخش خصوصي خيلي بيشتر درگير اين مميزي است. مي‌دانيد چرا؟ چون در بخش خصوصي سرمايه‌گذاري شخصي حاكم است و مدام مي‌خواهند تو را به آنچه خودشان تمايل دارند معطوف كنند. بخش خصوصي مدام به گيشه فكر مي‌كند.

از كجا به اين نتيجه رسيديد؟ تجربه شخصي‌تان است يا از دور قضاوت مي‌كنيد؟

در سه ساله اخير، پيشنهادهاي زيادي از شبكه نمايش خانگي با اسپانسرهاي معروف داشتم. آدمي كه بعدها معلوم شد مفسد اقتصادي است، يك روز سر صحنه يكي از كارهاي ما آمد. او شركت هواپيمايي داشت و مي‌خواست من درباره آن شركت برايش فيلمنامه بنويسم و او هم اسپانسر شود. من به او گفتم شما پولداري و من نمي‌توانم با شما كار كنم چون ذهنيت ما خيلي با هم متفاوت است. همين چيزها را ديدم كه مي‌گويم امنيت تلويزيون خيلي بيشتر است. سريال «لبخند رخساره» از ابتدا تا انتها ١٠ ثانيه هم مميزي نشد. يك‌بار به ما نگفتند چرا فلان بازيگر يا فلان آدم را آورديد! تلويزيون براي من خيلي جذاب است و به واسطه اين مديوم مي‌توانم با مردم ارتباط برقرار كنم. حميد هم همين حس را به تلويزيون دارد. او بعد از آخرين فيلم سينمايي‌اش، دوباره سراغ ساخت تله فيلم آمده است.

علاقه و پايبندي شما به تلويزيون به اين دليل نيست كه يك سري الزامات اين مديوم را خوب شناختيد؟ به نظر مي‌رسد بعد از اين همه كار مي‌دانيد نبايد سمت چه چيزهايي برويد.

مگر سيروس مقدم الزامات تلويزيون را خوب نمي‌شناسد؟ مگر يك كاري به نام «تا ثريا» از او پخش نشد كه پنج قسمتش را حذف كردند؟ مساله شناخت الزامات نيست. من در خانه‌ام قانوني دارم كه هر كس وارد مي‌شود بايد كفش‌هايش را دربياورد، حالا بعضي‌ها چندقدم هم با كفش داخل آمده‌اند. حكايت كار ما در تلويزيون همين است. ما براي همين چندقدم و رسيدن به اين موقعيت به‌قدر كافي جنگيده‌ايم. بارها شده از يك پروژه انصراف دادم. زماني تو مجبوري كار كني تا نيازهاي مالي‌ات مرتفع شود. خدا رو شكر من نياز مالي ندارم. يعني دارم، همه‌مان داريم، اما ياد گرفتم با چيزهايي كه دارم زندگي كنم. بخش مالي ماجرا من را به سمت تلويزيون سوق نمي‌دهد. اين احترام است كه من را دنبال يك پروژه مي‌كشاند.

احترامي كه از آن حرف مي‌زنيد، يعني چه؟

يعني معني ناظر كيفي در كارهاي ما عوض مي‌شود و فضايي به وجود مي‌آيد كه اين آدم‌ها به برادر و دوست تبديل مي‌شوند. خيلي از ناظر كيفي‌ها هم اينطور نيستند. البته اين را هم بگويم تكليف ما از همان روز اول با تلويزيون روشن است، يعني همه‌چيز را حل مي‌كنيم. من با خيلي از مديران كار كردم و آنها هيچ‌وقت حرف منطقي را رد نكردند. خيلي‌ها به من مي‌گويند نگو من با تلويزيون مشكل سياسي دارم، اما من مي‌گويم كه با تلويزيون مشكل سياسي دارم ولي مي‌توانم با بخش نمايش آن كار كنم. خوشبختانه همه آدم‌هايي هم كه ما با آنها كار كرديم آدم‌هاي دموكراتي هستند، همين آقاي ميرباقري، يكي از دموكرات‌ترين مديران تلويزيون است.

يعني تا اينجا هيچ كدام از فيلمنامه‌هاي شما در تلويزيون دچار مميزي و سانسور نشده است؟

همه نزديكانم كه تعدادشان هم زياد نيست، من را مي‌شناسند و مي‌دانند به ماندن تحت هر شرايطي تن نمي‌دهم. دست به قهر كردنم و رفتنم خيلي خوب است! ماجرا اين نيست كه بنشينم و وقتم را صرف مميزي‌هاي تلويزيون كنم، به خدا تا حالا مميزي به كارهاي من نخورده است! من آن چيزي كه خواستم را نوشتم. بله شايد دوست داشته باشم يك روزي قصه عشق عروسي به پدر شوهرش را بنويسم! اگر سوييس بودم حتما مي‌نوشتم، اما مي‌دانم اينجا نمي‌شود سراغ چنين داستاني رفت! به همين خاطر با صراحت مي‌گويم تمام آثاري كه از من پخش شده، در مجموع ١٠ دقيقه‌اش هم درنيامده است.

نگفتيد دغدغه‌تان نسبت به مسائل اجتماعي از كجا شكل گرفت؟

من تهراني‌ام و هيچ‌وقت در زندگي‌ام شهرستان نداشته‌ام. بچه‌ها تابستان‌ها كه تعطيل مي‌شدند هميشه جايي داشتند كه بروند اما من جايي نداشتم و زياد در كوچه و خيابان مي‌گشتم. از خانه‌مان كه سمت وحيديه بود تا ميدان انقلاب مي‌رفتم و كتابفروشي‌هاي راسته انقلاب را خيلي دوست داشتم. يادم است فيلمنامه «كاغذ بي‌خط» ناصر تقوايي را حد فاصل انقلاب تا وحيديه تمام كردم. خلاصه كه خيلي چرخيدم و خيلي آفتاب تهران خورده‌ام. خاستگاهم اما طبقه متوسط است، متوسط به لحاظ اقتصادي يك ذره پايين و به لحاظ فرهنگي رو به بالا.

امروز كه با اين شرايط زندگي نمي‌كنيد!

حالا خانه‌ام سعادت‌آباد است اما خاستگاهم هنوز جاهايي است كه از آنها خاطره دارم. من آدم تا خرخره احساساتي هستم. هنوز خواب خانه مادرم را مي‌بينم. اينكه كسي بخواهد گذشته‌اش را ترك كند، بهاي سنگيني دارد و من نمي‌خواهم اين بها را پرداخت كنم.

به نظرم علاقه‌تان به گذشته باعث شده در خلق شخصيت‌هاي فيلمنامه‌هاي‌تان ايده‌آل‌گرا شويد.

ممكن است آدم ايده‌آل‌گرايي باشم اما اين اتفاق با ديد و سليقه خودم افتاده است. من به عنوان يك انسان افكار خودم را دارم. وقتي فيلمنامه‌اي به من سفارش داده مي‌شود، من بايد آن را بنويسم. شما كه نمي‌توانيد اين فيلمنامه را بنويسيد چون به شما سفارش نداده‌اند. همانطوركه من نمي‌توانم افكار شما را بنويسم چون يا نمي‌دانم چيست يا اين افكار را بلد نيستم. من آن چيزي كه بلد هستم و فكر مي‌كنم درست است، بايد بنويسم. اتفاقا من خيلي كم تخيل مي‌كنم و بيشتر مي‌بينم. ما در جامعه‌اي زندگي مي‌كنيم كه متاسفانه يا خوشبختانه در آن خيابان به خيابان تا زانو در سوژه فرو مي‌رويد. هر كسي هم يك مدل از اين سوژه‌ها را انتخاب مي‌كند. يكي مدل رئال‌تري را انتخاب مي‌كند و يكي مثل من واقعيتي را انتخاب مي‌كند و در عين حال در روايت داستانش به غلو كه از اصول نمايش است پايبند مي‌ماند. اما در مورد آرمان‌گرايي بايد بگويم، آرمان‌گرايي مطلق براي من خانواده‌ و وطنم است؛ وطني كه با اعتقادات خودم منطبق است. بعد از آنها مي‌توانم بقيه چيزها را ببينم و درك كنم.

اين پايبندي‌تان به خانواده باعث مي‌شود هميشه داستان سه نسل مختلف را به صورت همزمان و موازي در فيلمنامه‌هاي‌تان دنبال كنيد؟

از آنجايي كه عمر طولاني ندارم، دلم مي‌خواهد هر سه نسل را با خودم داشته باشم. از طرفي فكر مي‌كنم نسل امروز از آرمان‌هايي كه در ذهن من بود، فاصله گرفته است. بله، كار نمايش سرگرم كردن مردم است و هيچ رسالت ديگري به جز اين ندارد. حالا در اين داستان‌هاي سرگرم‌كننده تو مي‌تواني حرف‌هايي پيدا كني كه مخاطب آن را بشنود. من شرايط معلم شدن ندارم و به همين خاطر تجربيات زندگي‌ام را در فيلمنامه‌هايم مي‌آورم. آرمانگرايي من فالاچي‌وار نيست، ناهنجاري نيست. اين را هم بگويم كه از نظر من آرمان‌گرايي با كمال‌گرايي فرق دارد. من آدم كمال‌گرايي نيستم مگر در مورد دخترم. من درباره خانواده و وطنم آرمانگرا هستم. وطنم را هم تيم ملي فوتبال نمي‌بينم. يعني اين چيزها نمي‌تواند خيلي خوشحالم كند. انتخابات مي‌تواند خوشحالم كند، اينكه مردم به دانايي مي‌رسند و از بي‌تفاوتي خارج مي‌شوند و راي مي‌دهند، برايم خيلي دل‌انگيز است.

شما خودتان از تغيير جامعه حرف مي‌زنيد و از رسيدن به آگاهي، چطور مي‌شود در اين شرايط از مردم انتظار داشت به سمت سنت‌ها و گذشته‌اي برگردند كه از آن عبور كردند؟ اتفاقي كه شما در فيلمنامه‌هاي‌تان مردم را به آن تشويق مي‌كنيد.

تلويزيون در طول يك سال چند سريال مي‌سازد؟ مثلا اگر بگوييم ٣٠ سريال و ٦٠٠ برنامه تركيبي در طول يك سال با محوريت جوانان ساخته مي‌شود، در اين ميان فيلمنامه‌هايي كه من دو سال يك‌بار مي‌سازم، گم است. همه آنهايي كه اين برنامه‌ها را مي‌سازند، مي‌توانند جامعه را متغير ببينند و من هم در فيلمنامه‌هايم مي‌توانم فلاش‌بك‌هايي به گذشته بزنم. خانواده من اهل مونولوگ بودند. كوچك‌ترها ساعت‌ها پاي حرف بزرگ‌ترها مي‌نشستند و ساعت‌ها به حرف آنها گوش مي‌دادند. به خصوص من كه هفتاد نسلم تهراني بودند. حسين رمضون‌يخي پسرخاله پدرم بود. پدرم، ناصر بتول، يكي از آدم‌هاي بنام بازار تهران و پر از خاطرات جذاب بود. مادرم هم به همين شكل. به غير از خانواده، دارم كساني را كه ساعت‌ها درباره خاطرات‌شان با هم حرف مي‌زنيم. آدم‌هايي كه نمي‌توانم اسم‌شان را بياورم چون شما اجازه چاپ اسم آنها را هم نداريد! من با مرام و مسلك اين آدم‌ها جلو مي‌روم. ميان اين همه برنامه و در شرايطي كه فضاي مجازي همه‌چيز را اشغال كرده است، هر دو سال يك فيلمنامه اين‌چنيني به نظرم اتفاق عجيبي نيست. اين را هم درباره فضاي مجازي بگويم كه نيمي از آن به اشغال اوباش درآمده است. آن اوباشي كه به فلان فوتباليست آرژانتيني و فلان بازيگر كه از نامزد رياست‌جمهوري حمايت كرده، فحش مي‌دهند! من و بهرنگ توفيقي ٣٠، ٤٠ كامنت را از صفحه مجازي‌مان پاك نكرديم. از آنها اسكرين‌شات گرفتيم كه بعدها بگذاريم روي صفحه‌مان و بگوييم اينها منتقد سريال «لبخند رخساره» بودند. هيچ لفظي كمتر از فحش به اموات و ناموس، بچه، مادر، خواهر در اين كامنت‌ها نيست. براي همين مي‌گويم تلويزيون همچنان نجيب‌تر است و تو حيرت مي‌كني چطور اين اوباش به خودشان اجازه اين اظهارات را مي‌دهند. من به دليل خيلي شخصي در فضاي مجازي حضور دارم و مي‌خواهم از خودم يادگاري‌هايي براي دخترم به جا بگذارم.

فكر مي‌كنيد دختر شما، بعدها كه بزرگ‌تر شد، مي‌تواند با دنيايي كه پدرش در فيلمنامه‌هايي كه نوشته، ارتباط برقرار كند؟ او به مناسبات و ايد‌ه‌آ‌ل‌هاي دنياي شما تن مي‌دهد؟

من تلاشم را مي‌كنم. تهش اين مي‌شود كه خوشبختي تنها در اين است كه زندگي را به شيوه خود سپري كني. اين حرف من نيست و بزرگي اين حرف را مي‌گويد. من به او مي‌گويم از اين شيوه زندگي كردن و احترام گذاشتن به بزرگ‌تر، جواب گرفته‌ام. از احترام و عشقي كه به مادرم داشتم لذت بردم و جواب گرفتم. تنها عشقي كه در زندگي‌ام تجربه كردم مادرم و بعد از آن با درجه پايين‌تر دخترم است. مهم اين است من كارم را انجام دهم اما اگر او دنياي مرا نپذيرفت مانعش نمي‌شوم. آنجايي كه سقوط مي‌كند مانعش هستم اما بقيه زندگي‌اش براي خودش است. در مورد همسرم هم همينطور است. از بي‌اهميت‌ترين چيز كه پوشش اوست گرفته تا تفكراتي كه دارد، همه مال خودش است. من ازدواج نكردم كسي را شبيه خودم كنم. مگر من چه هستم كه بخواهم كسي را هم شبيه خودم كنم! او شبيه خودش است و من هم شبيه خودم! آنهايي كه مي‌گويند زن و شوهرها به مرور شبيه هم مي‌شوند درست مي‌گويند، اما من تلاش كردم اين اتفاق نيفتد تا زندگي‌ام راكد نماند.

پررنگ بودن نقش زنان در كارهاي‌تان هم از همين ديدگاه مي‌آيد؟

زنان در جامعه ما احترام ويژه‌اي را كه بايد داشته باشند، ندارند. احترام زن‌ها نه تنها از مردها كمتر نيست، بلكه بايد بيشتر هم باشد. من در جامعه زن‌هايي را مي‌بينم كه درگير انواع و اقسام ظلم‌ها شده‌اند و همچنان فداكارانه ايستاده‌اند. در خانه ما مادرسالاري بود. به معني غليظش نه، اما ياد گرفتيم مادرمان روش خودش را دارد و پدر هم روش خودش را. ياد گرفتيم بخشي از خانواده مي‌تواند مذهبي باشد و بخشي هم مي‌تواند غير‌مذهبي بماند. زن‌ها هميشه نقطه اتكاي فيلم‌هاي من بودند. يادم است مديريت وقت شبكه، زمان پخش «رستگاران» به من مي‌گفت خيلي فمينيستي مي‌نويسي اما من به او گفتم فمينيستي نيست، واقعيت است! در «لبخند رخساره» هم آتنه نامي است كه گذشته‌اي را براي خودش رقم زده است. درست يا غلط به هر حال جبران كردن را بلد است و مي‌خواهد براي پسر همسر سابقش جبران كند. كاري به سياست ندارم، اما مي‌خواهم بدانم همه آنهايي كه براي جنگ رفتند اهداف سياسي داشتند؟! نه! نداشتند. همه مادرهايي كه فرزندان‌شان را به جبهه فرستادند، به جاي خيلي‌ها تاوان دادند! در مملكتي كه زن‌ها پيشتاز فداكاري بودند بايد نصف مردها ارث ببرند! ما در تقسيم ارث خانوادگي‌مان به اين شيوه عمل نكرديم، و همه اندازه هم سهم بردند. اينها اعتقادات شخصي‌ام است و ممكن است بعضي‌هاي‌شان درست و بعضي هم غلط باشند اما من بايد با همين اعتقادها جلو بروم. در «لبخند رخساره» ريشه همه مشكلات آتنه از جايي شروع شد كه شوهرش به او تهمت زد. او ديگر نتوانست زندگي كند. تهمت آدم را پير مي‌كند. من برادري داشتم كه مجروح جنگي بود و آن شبي كه رفت آي‌سي‌يو و فردايش فوت كرد حرف عجيبي به من زد. گفت سعيد اگر روزي زنت را تحقير كردي، آن زن ديگر برايت زن نمي‌شود! مي‌دانست من آن زمان سر پر شر و شوري دارم و اين جمله هميشه در گوشم زنگ مي‌خورد. اين را هم بگويم كه گاهي دلم براي گذشته و دوران جنگ تنگ مي‌شود چون به نظرم آدم‌هاي جنگ خيلي مهربان‌تر از آدم‌هاي صلح بودند.

شما از مهرباني حرف مي‌زنيد در حالي كه شخصيت‌هاي سريال «زير پاي مادر» همه‌شان از ابتدا تا انتها با خشم دروني زندگي مي‌كنند.

چون در يك جامعه عصباني و خشمناك زندگي مي‌كنند. در يك بازي فوتبال بازنده و برنده چنان تو را درگير خشونت مي‌كنند، كه حيرت مي‌كني. در انتخابات بخش بازنده بلايي سر برنده مي‌آورد آن هم با مشت‌هاي گره كرده كه تو مي‌ماني! در اين مملكت سر يك جاي پارك آدم مي‌ميرد. من هر روز در خيابان دعوا مي‌بينم. آدم‌ها با همين اعصاب خراب به خانه مي‌روند و براي اعضاي خانواده‌شان تصميم‌گيري مي‌كنند. اين را هم بگويم كه جامعه ما جامعه مونولوگ است. من ساعت‌ها مي‌توانم حرف بزنم و اين ناشي از خودخواهي و بيماري خود فيل‌بيني من است. همين خودخواهي باعث مي‌شود، مجري تلويزيون در يك برنامه بگويد من صداي ملتم! او اين حرف را بر چه اساس مي‌زند؟! همه خودشان را صداي ملت مي‌دانند! جامعه ما عصباني است. حالا تو مي‌خواهي همه مشكلاتت را با يك سريال حل كني؟ مي‌خواهي قيمت دلار را با يك سريال پايين بياوري يا گراني را كم كني؟ هر چند كه اوضاع اقتصادي اين روزها نسبت به گذشته خيلي بهتر شده است. حالا تو جرات داري اين مساله را در فضاي مجازي بنويسي!

چه لزومي دارد اين عصبانيت را در شخصيت‌هاي فيلم ببينيم، همان چيزي كه هميشه از آن فرار مي‌كنيم؟ شايد به همين واسطه مردم به خشونت تشويق شوند!

من بلد نيستم كار ديگري بكنم. ممكن است خيلي‌ها از اين عصبانيت عبور كنند و از آن طنز بسازند، مثل محسن تنابنده و سيروس مقدم كه سريال «پايتخت» را ساختند. من فكر مي‌كنم، تلويزيون مثل يك ويديوكلوبي است كه بايد هر نوع برنامه‌اي در آن باشد. اگر اينطور نيست، ضعف دارد. طبق آماري كه من دارم مي‌دانم «لبخند رخساره» با خانواده‌ها ارتباط برقرار كرده، البته با يك بخشي هم ارتباط برقرار نكرده چون مي‌خواهند بخندند و شادي كنند. پس بايد دنبال اين باشيم چرا امسال در اين ويديوكلوب فيلم طنز نيست. تخصص من اين است اما در اين ويديوكلوب بايد «وضعيت سفيد» و «پايتخت» هم باشد. من به شخصه از اينكه تلويزيون به عقب برگشته و مثل سال‌هاي قبل برنامه‌هاي تركيبي مهمان‌محور و بازيگر‌محور مي‌سازد ناراحتم، اما خب بايد بپذيريم كه رامبد جوان حال مردم را خوب مي‌كند. من مي‌گويم نبايد به اينجا برمي‌گشتيم اما حالا كه برگشتيم دم رامبد جوان گرم! مادر خودم در دوره‌اي افسرده بود و خيلي وقت‌ها با سريال‌هاي مهران مديري مي‌خنديد. من هم به همين خاطر هميشه آقاي مديري را دعا مي‌كردم. اما تلخ بودن هم يك ژانر است. با اين همه انگار امسال ايام سوگواري در تلويزيون بيشتر بود و پدر سريال ما را هم با همين ايام سوگواري درآوردند. اما در كل كسي نبايد توقع داشته باشد برنامه‌هاي تلويزيون مشكلات جامعه وقتي حل مي‌شود كه به دولت به عنوان تداركات‌چي نگاه نشود و اجازه بدهند كارش را كند.

شما كه گفتيد دچار مميزي نشديد؟

فيلمنامه تغيير نكرد اما پخش آن تغيير كرد. مثلا من سكانس عروسي دارم و قرار است موسيقي متناسب با اين سكانس روي آن گذاشته شود اما به خاطر همزماني با روزهاي سوگواري، موسيقي غمگين روي اين سكانس مي‌گذارند. من گفتم خب سريال را پنج روز پخش نكنيد! اما نپذيرفتند. تازه پخش شبكه يك بهترين ميزان همكاري را با ما كرد. به آنها هم مي‌گويند پنج روز سوگواري است و چاره‌اي ندارد. «لبخند رخساره» اصلا براي ماه رمضان نبود.

در نهايت پخش سريال در روزهاي ماه رمضان كه به نفع شما شد.

اين ششمين كار من است كه در ماه رمضان پخش مي‌شود و بگويم پخش سريال در ماه رمضان هيچ خيري ندارد. اتفاقا حاشيه زياد دارد و همه مي‌خواهند درباره آن نظر ‌دهند. البته صفر تا صد يك پروژه من نيستم. مثلا امسال آقاي زند وكيلي براي سريال ما خواند و من صدايش را خيلي دوست دارم اما انتخاب من نبود.

يعني شما موقع فيلمبرداري سر صحنه نمي‌رويد؟

چرا. برايم اين مهم است چيزي كه نوشتم درست اجرا شود. البته چيزي كه نوشتم وحي منزل نيست. همه نظر مي‌دهند اما آره يا نه نهايي را من مي‌گويم. من زرنگ‌تر و باهوش‌تر از آن هستم كه بخواهم براي كارگردان تعيين تكليف كنم.

اما با هر كارگرداني هم كار نمي‌كنيد.

آن كارگردان بايد به دنياي من نزديك باشد. با كارگردان‌هاي زيادي كار كردم، اما بايد همديگر را بفهميم. اگر همديگر را نفهميم اصلا نيازي به كار كردن نداريم. شما اصلا تصور نكن من از اين كار دنبال پولم. نه گفتن به خيلي‌ها برايم سخت است.

در همين فضايي كه كار مي‌كنيد، چقدر پذيراي نقد هستيد؟

خيلي كم. اولا به خاطر اينكه تو معمولا به اكثريتي كه از كارت رضايت دارند، بيشتر مي‌بالي و در ثاني بيشتر آنهايي كه نقد مي‌كنند را نمي‌شناسي. مثلا اگر حميد از من انتقاد كند يا هادي مقدم‌دوست، چون مي‌شناسم‌شان حرف‌شان را گوش مي‌كنم، اما خيلي از منتقدها را نمي‌شناسم.

اين منتقد گاهي مي‌تواند مخاطب باشد.

مخاطب هميشه حق دارد چون با پول او اين سريال‌ها ساخته مي‌شود. اما اگر همزمان با اين سريال برنامه مورد علاقه او از شبكه ديگري پخش شود عصباني نمي‌شود. من در مقابل مخاطب دستم بالاست.

پس در حالت عادي اگر نقد منصفانه‌اي چه از طرف مخاطب و چه منتقد بشنويد، مي‌پذيريد. چون خيلي‌ها مي‌گويند سعيد نعمت‌الله تحمل شنيدن نقد را ندارد!

تحمل شنيدن نقد از هر كسي را ندارم. گاهي بحث‌هايي مطرح مي‌شود كه اگر منتقد فقط يك‌بار يك كتاب فيملنامه‌نويسي را ورق بزند، جواب سوال‌هايش را پيدا مي‌كند.

خودتان چقدر منتقد كارهاي‌تان هستيد؟

خيلي وقت‌ها. گاهي از نوشتن يك سكانس با همه حساسيت‌هايي كه به خرج مي‌دهم، پشيمان مي‌شوم.

اخيرا اتفاقي در نشست خبري سريال «زير پاي مادر» افتاد كه از قضا درراستاي عصبانيتي است كه در سريال ديده مي‌شود، همان چيزي كه از مواجهه با آن بيزاريم. اين اتفاق را چطور ارزيابي مي‌كنيد؟

ما در كشوري زندگي مي‌كنيم كه ناچاريم سياست‌زده باشيم چون همه حق و حقوق‌مان را نمي‌دهند. در روزهاي پيش از انتخابات مي‌ديديم مشاوران فلان كانديدا به نامزدشان مي‌گفتند فلان تهمتي كه زديم چقدر به راي‌مان اضافه كرده است! جامعه هم به همين سمت گرايش پيدا كرده است. من در آن نشست نبودم اما مي‌دانم جلسه نقد و بررسي نبوده و جلسه‌اي براي خبررساني بوده است. خبرنگارهاي آن جلسه مهمان بودند. اتفاقاتي كه در آن جلسه افتاد نبايد در يك جلسه خبري مي‌افتاد. بعد از آن جلسه پستي را در اينستاگرامم گذاشتم با اين متن كه بهناز جعفري بودن سخت است و به واسطه آن خيلي‌ها به من حمله كردند. ماجرا اين‌طور بود كه كنفرانس خبري تمام شده بود و بهناز شروع مي‌كند به پرخاشگري بدون اينكه بداند جلسه نقد و بررسي نيست. اگر من بودم اين اتفاق‌ها نمي‌افتاد چون اين آدم‌ها يك احساس احترامي برايم قايلند. من دلم مي‌شكند به آقايي با آن سن و سال بگويند شما انگار خماري! اما مي‌خواهم بگويم بهناز اين حرف را نزده است. اين حرف‌ها فرمايشات آن داروهايي است كه او مصرف كرده بود. شما نمي‌دانيد ام‌اس چه معضلاتي دارد. من در پروژه ديدم. به همين خاطر مي‌گويم آن حرف‌ها، فرمايشات قرص‌هاست. من از بي‌ادبي او حمايت نكردم و تا آخر ماجرا هم پايش هستم. اتفاقا پاي كسي هستم كه با او قهرم. اگر از او حمايت نمي‌كردم آن سعيد نعمت‌الله‌ كه خودم مي‌شناسم نبودم. در نهايت عذرخواهي براي ميزبان است. ميزبان مي‌تواند دل شكسته آن آدم را به دست بياورد. من از تهيه‌كننده سريال مي‌خواهم از مهمانان آن نشست دلجويي كند. اما چيزي هم شنيدم كه در آن نشست گفتند ما شما را بهناز جعفري كرديم! اين حرف‌ها هم به نظرم درست نيست. اگر قرار به اين ادعا باشد، تنها خدا مي‌تواند چنين ادعايي كند نه بنده او. الان اگر كار ما پربيننده شده مطبوعات براي ما كاري كردند؟ اگر كردند دمشان گرم، اگر هم نكردند كه هيچ. من فكر مي‌كنم خدا مي‌تواند اين ادعا را كند.

مديوم تلويزيون با سينما فرق دارد. رسانه‌ها مي‌توانند نقش موثري در حوزه سينما داشته باشند اما تلويزيون فقط به اقبال مخاطب بستگي دارد چون كافي است تلويزيون را روشن كنيد.

بله درست است. من هميشه در مورد حميد نعمت‌الله گفته‌ام مطبوعات نقش بسزايي درباره او داشتند. خود حميد يك كاريزماي عجيب و غريبي دارد. يك كمال‌گراي تنبل. اما مطبوعات در مورد آثار تلويزيون هم مي‌توانند موثر باشند.

در همه اين سال‌ها روندي كه داشتيد را دنبال كرديد، چه اتفاقي افتاده كه از ايده‌آل‌هايتان كوتاه نيامديد؟

يكي از همكاران مطبوعاتي شما چند وقت پيش گفت من واقعا به ايمان تو غبطه مي‌خورم. دو چيز در زندگي من وجود دارد كه اجازه نمي‌دهد حالم بد شود. نمي‌خواهم سياستمدار شوم و اصلا چقدر بد است كه آدم سياستمدار شود حتي از نوع خوبش كه آقايان خاتمي و روحاني هستند، پس اين حرف‌ها تبليغاتي نيست! من خدا را وقتي احساس كردم كه از او خواستم مادرم شش‌ماه بيشتر زنده بماند و او شش‌ماه بيشتر زنده ماند! من در زندگي خدا را دارم و همسر و دخترم را. اما دلم براي خيلي چيزها تنگ شده است. چرا بايد آدم‌هاي جنگِ جامعه ما از آدم‌هاي صلحش مهربان‌‌تر باشند؟ خيلي حرف‌ها در دلم است كه نمي‌توانم بزنم چون زندان‌ها به اندازه كافي براي همه جا دارد. روزي كه آقاي روحاني مورد تمسخر قرار گرفت من مورد تمسخر قرار گرفتم چون به او راي دادم. يك چيزي هم درباره تلويزيون وجود دارد كه همه بخش آن را سياست‌زده نكنيم. ما بخشي به نام نمايش داريم كه يك سري آدم‌هاي باشرف در آن كار مي‌كنند و يك سري هم سفارش مي‌گيرند. من هيچ‌وقت سفارش نگرفتم چون سفارش‌پذير نيستم! هر كسي از «لبخند رخساره» خوشش نيامده من قول مي‌دهم در كار بعدي‌ام جبران كنم، اما واقعيتي وجود دارد كه تو نمي‌تواني همه را راضي نگه داري. راضي كردن همه از اعتقادات آدم كم مي‌كند و شدني هم نيست. شايد به همين خاطر از ايده‌‌آل‌هايم كوتاه نمي‌آيم.





انتقاد رسانه اصولگرا از کپی‌کاری یک سریال رمضانی از روی دست مسعود کیمیایی⇔تهیه این سریال برعهده جوانیست با حداقل رزومه!

سینماروزان: روند دیالوگ نویسی در سریال «زیر پای مادر» ابدا انطباقی با خاستگاه کاراکترها ندارند و اینکه همه شخصیتها با یک لحن حرف میزنند از جمله دلایل عدم علاقه مخاطبان به پیگیری این سریال رمضانی بوده است.

به گزارش سینماروزان روزنامه اصولگرای «جوان» در یادداشتی به قلم محمدصادق عابدینی با انتقاد از این نوع دیالوگ نویسی آن را کپی برداری از سینمای مسعود کیمیایی دانسته است.

«زیر پای مادر» را بهرنگ توفیقی به تهیه کنندگی جوانی به نام زینب تقوایی ساخته است؛ جوانی که علیرغم سن و سال کم در سالهای اخیر مدام نامش بعنوان تهیه کننده در تیتراژ سریالهایی همچون «دودکش»، «مدینه» و «پشت بام تهران» آمده است. در کنار چرایی استفاده از دیالوگهایی مشابه در سریال «زیر پای مادر» کم نیستند مخاطبانی که دوست دارند درباره چگونگی رشد این جوانان در تلویزیون هم بدانند.

متن یادداشت «جوان» را بخوانید:

بيننده‌هاي سريال‌هاي ماه رمضاني وقتي پاي سريال شبکه اول سيما مي‌نشينند، مجبور مي‌شوند به جاي شنيدن ديالوگ‌هايي برگرفته از زبان معيار جامعه، از ادبياتي رنج ببرند که مدت‌هاست استفاده از آن منسوخ شده و همين موضوع‌ گيرايي سريال را به شدت پايين آورده است.

سريال «زير پاي مادر» به کارگرداني بهرنگ توفيقي در شب‌هاي ماه رمضان از شبکه اول سيما پخش مي‌شود. اين سريال 30‌قسمتي ابتدا قرار بود با نام «لبخند رخساره» پخش شود که نامي برگرفته از اسم شخصيت اول زن سريال است.
نويسنده فيلمنامه سريال «زير پاي مادر» سعيد نعمت‌الله است. سعيد نعمت‌الله علاقه زيادي دارد که در ديالوگ‌نويسي شبيه مسعود کيميايي باشد، کارهاي قبلي نعمت‌الله با سيروس مقدم از جمله سريال «ميکاييل» که تصويري کاريکاتوري از دون کورلئونه فيلم «پدرخوانده» را خلق کرده بود همگي شاهد و سند علاقه نعمت‌الله به کپي‌کاري از ديالوگ‌نويسي مسعود کيميايي است؛ ديالوگ‌هايي که برخاسته از نحوه صحبت کردن بخش خاصي از شهروندان تهران در دهه‌هاي اول قرن جاري در مناطق قديمي اين شهر است.
حال نعمت‌الله فارغ از اينکه آيا ديالوگ‌نويسي به سبک لوطي‌ها، کلاه مخملي‌ها و عنترباز‌هاي قديم تهران براي مخاطب دهه 90 و داستاني که در دهه 90 روايت مي‌شود، جذابيت دارد يا خير همان سبک و سياق قبلي‌اش را در «زير پاي مادر» ادامه داده است. وي آنچنان درگير بازي الفاظ بوده که از مسئله مهمي به نام داستان غافل شده است، براي همين بينند‌ه‌‌هاي «زير پاي مادر» بيشتر از اينکه سريال ببينند شنونده ديالوگ‌هاي طولاني‌اند که بخش عمده‌اي از فيلم را به خود اختصاص داده‌اند و بود و نبودشان کمکي به جلو بردن سريال نمي‌کند.
گنگ بودن «زير پاي مادر» محدود به ديالوگ‌ها نمي‌شود، شخصيت‌پردازي سريال حتي در قياس با کارهاي قبلي نعمت‌الله هم ضعيف‌تر است. نويسنده تلاش کرده در کارهايش حتماً شخصيت قهرمان را بگنجاند، اما دقيقاً مثل سريال‌هاي «ميکاييل» و «پشت‌بام تهران» که کامبيز ديرباز، بازيگر نقش اول و قهرمان‌محوري بود، آنقدر شخصيت وي اغراق‌آميز و باور‌ناپذير طراحي شده که هيچ نوع همذات‌پنداري را در مخاطبانش به همراه ندارد. «زير پاي مادر» مي‌توانست سريال بهتري شود اگر دايره تکرار در شبکه اول سيما تا اين حد تنگ نبود و اصرار بيش از حد براي تکرار تجربه‌هاي قبلي وجود نداشت.
حداقل اين بود که شبکه اول سيما تلاش مي‌کرد تا سعيد نعمت‌الله را مجاب کند از علاقه اش به کار برای تلویزیون در جهت خلق فيلمنامه‌اي هماهنگ با ادبيات روز جامعه بهره گيرد.