1

بعد از حسین فرحبخش حالا انتقادات تند و تیز منیژه حکمت از صنف سینما و معاون معزول نظارت⇐یکی از مدیران دولتی از سرمایه‌گذار خصوصی‌ فیلمم خواست قید همکاری را بزند!!/وقتی به حیدریان گله کردم خیلی دلسوزی کرد اما به آن مدیر پست دیگری داد!!!/مدیریت در سینما عشیره‌ای شده و صنف هم همسو با دولت شده/صنف باید از مدیران دولتی سینما بخواهد درباره چگونگی تقسیم بودجه‌ها شفاف‌سازی کند؛ اما این کار را نمی‌کند و من که چنین خواسته‌ای دارم بایکوت می‌شوم!/چرا فارابی اعلام نمی‌کند چه بودجه‌هایی را به چه کسانی داده؟/چرا سالهاست افرادی تکراری به عنوان مشاور در سازمان سینمایی حضور دارند؟

سینماروزان: همین یک هفته قبل بود که حسین فرحبخش کارگردان و تهیه کننده سینمای ایران در نامه ای که بهانه اش توقیف آثار مجوزدار توسط حوزه هنری بود به گلایه های تند و تیز از ساختار مدیریتی سینمای ایران پرداخته و طعنه های تندی را نثار خانه سینما و البته معاون معزول نظارت کرد.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماروزان حالا منیژه حکمت کارگردان و تهیه کننده ای که آثاری همچون «سه زن» و «زندانان زنان» را در کارنامه دارد در گفتگو با «35» در کنار نقدهای قابل تأملش بر ساختار خانه سینما که به جای حمایت از بدنه صنف به فکر همراهی با مدیران دولتی است روایتی هم ارائه داده از رفتار نادرست یک مدیر معزول که از سرمایه گذار فیلم تازه وی خواسته قید همکاری را بزند! جالب است که حکمت گلایه این مدیر را به حیدریان هم کرده اما حیدریان به جای حذف به او پست قائم مقامی داده است!!!

منیژه حکمت  با اشاره به روزهای پایانی کار دولت یازدهم و آغاز به کار دولت دوازدهم و انتخاب وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی جدید، خواست مروری بر چهار سال گذشته داشته باشد، گفت: «در حال حاضر اصلا برایم اهمیتی ندارد که چه کسی سکان‌دار خواهد شد. در سال‌های گذشته ما سعی می‌کردیم به هر نحو مطالبات و خواسته‌هایمان را به گوش سکان‌دار برسانیم و می‌خواستیم که نگاه عاقلانه‌ای به کلیت سینما وجود داشته باشد. این نگاه عاقلانه و توزیع منابع مالی به صورت عادلانه اتفاق نیفتاده و نخواهد افتاد.»

او ادامه داد: «تعداد زیادی از سینماگران شرایط سختی را می‌گذرانند و این مسئله خودی و غیرخودی را یک جایی باید تمام کنند. تعداد معدودی که همیشه هستند اگر مشاوران خوبی بودند بر این روند تاثیر مثبت می‌گذاشتند. بنابراین برایم اهمیتی ندارد که چه کسی وزیر و معاون وزیر باشد. کسی که مدیر من می‌شود باید از من حمایت کند و من در کنار او احساس امنیت کنم اما متاسفانه رفتارهای برعکس می‌بینیم. آنها بازدارنده هستند و اگر بخواهی حرکتی را آغاز کنی تمام سلول‌های مغزشان را به کار می‌گیرند تا راه‌هایی پیدا کنند برای اینکه بازدارنده باشند و نگذارند حرکت کنی.»

حکمت با طعنه هایی که یادآور معاون معزول نظارت بود افزود: «از آنجا که می دانستم فارابی و دولت هیچ کمک به من نمی‌کنند تا فیلم جدیدم را بسازم، با یک سرمایه‌گذار خصوصی کار را آغاز کردم. در این شرایط و در آغاز کار یکی از مدیران دولتی از سرمایه‌گذار فیلم من خواسته که به ساخت این فیلم کمک نکند و فیلم من در آغاز راه متوقف شد. من این مسئله را به آقای حیدریان و وزیر گفتم. آقای حیدریان خیلی ناراحت شدند و خیلی دلسوزی کردند اما به آن مدیر پست دیگری داده شد و در حال حاضر در جای دیگری قائم مقام است

او اظهار کرد: «سینمای ما یک سینمای دولتی است و صنف ما نیز همسو با دولت است و مصلحت‌های دولت را مد نظر قرار می‌دهد. ساختار مدیریت در سینما عشیره‌ای و قبیله‌ای است و یک اتفاقات خاصی رخ می‌دهد که بر اساس مطالبات ما نیست بر اساس اتفاقات پشت پرده است. آیا این سوال برانگیز نیست که در جشن کانون کارگردانان از حدود ۴۰۰ کارگردان عضو صنف تنها تعداد اندکی حضور می‌یابند؟ این به دلیل عدم رضایت آنها از صنف‌شان است

حکمت ادامه داد: «صنف وقتی با دولت همسو باشد، افراد را می‌برد در جایگاه‌های نظارتی می‌نشاند در حالی که وقتی یک هنرمند را در جایگاه نظارتی قرار می‌دهند دیگر هنرمند نیست. در حال حاضر جامعه در حال پیش روی است اما ما از  جامعه عقب هستیم. وزارت ارشاد همان وزارتخانه سابق است، باید پوست بیاندازد و تکلیفش را روشن کند. همه مردم کشور در ساختار قدرت شریک هستند اما چیزی که ما شاهد هستیم این است که در رابطه با منابع مالی و امکانات مردم حضور ندارند و نامحرم هستند. در کجای دنیا سراغ دارید در شرایطی که مردم دارند با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند هر روز یک خبر اختلاس به گوش می‌رسد

او اظهار کرد: «من آدم مطالبه‌گری هستم، سوالاتم را می‌پرسم، خواسته‌ام را مطرح می‌کنم و در جایی که مشکلی می‌بینم منتقد می‌شوم زیرا من به عنوان شهروند وظیفه دارم که انتقاد کنم و در مقابل برای کارم مانع ایجاد می‌شود و از داشتن امکانات محروم می‌شوم و همیشه باید در جا بزنم.»

حکمت در ادامه گفت: «صنف ذاتا مطالبه‌گر است و باید خواهان این باشد که در جایی که منابع مالی وجود دارد و تقسیم می‌شود باید اعلام شود که چه اتفاقی می‌افتد.این امر باید در تمام صنف جاری باشد و از دولت بخواهند که  منابع مالی و چگونگی تقسیم آن را اعلام کند. بارها این را خواسته‌ایم اما هرگز هیچ اتفاقی نیفتاده است. آیا این مطالبه زیادی است که منجر به بایکوت شدن من شود؟»

حکمت ادامه داد: «حتی اگر تمایل ندارید به صورت عمومی اعلام شود لااقل به اهالی سینما بگویید که چه اتفاقی برای منابع مالی افتاده و مثلا طی ده سال گذشته چه کسانی چه مبالغی را از فارابی وام گرفته‌اند. کسانی هستند که هم در این دولت و هم در دولت قبلی از منابع و امکانات بهره برده‌اند، باید روشن شود که اینها چه کسانی هستند اما متاسفانه هیچ کس جرأت نمی‌کند وارد این مقوله شود. در پشت پرده اتفاقاتی می‌افتد که باورکردنی نیست و تا به حال همه وزرا گفته‌اند در راستای شفاف‌سازی مسائل مربوط به سینما اقدام خواهند کرد، اما در عمل هیچوقت این امر صورت نگرفته است.»

در ادامه منیژه حکمت به صنعتی شدن سینما اشاره کرد و گفت: «صنعتی شدن سینما ابزار خاص خودش را می‌خواهد، اما ما در سینمایی کار می‌کنیم که تک تک جزئیات با دقت کنترل و بررسی می‌شود و با وجود این محدودیت‌ها هرگز نمی‌توانیم صنعت باشیم زیرا صنعت ساز و کار خودش دارد.»

حکمت ادامه داد: «بعد از ۴۰ سال کار کردن ما تمام باید و نبایدها را کاملا می‌دانیم اما مدیران سینمایی فهم و درک بالاتری نسبت به سینماگران برای خود قائل هستند و می‌گویند ما باید به شما بگوییم که چه بسازید، کجای فیلمتان را سانسور کنید، کجا را اصلاح کنید، ما تعیین می‌کنیم که چه فیلمنامه‌ای را بسازید و چه فیلمنامه‌ای را نسازید، چکار بکنید و چکار نکنید! ما برای ساختن یک فیلم چندین امضا و تعهد می‌دهیم و بعد از ۴۰ سال کار کردن یک احترام حداقلی قائل نیستند که بپذیرند ما می‌دانیم چه باید بکنیم.»

حکمت بیان کرد: «خیلی از ارگان‌ها که پول زیادی در اختیار دارند و یک سازمان سینمایی راه انداخته‌اند و فیلم می‌سازند اما وقتی فیلم‌هایشان ساخته می‌شود باز هم تحت کنترل همان سیستم است. مرز خودی و غیرخودی در امکانات نشکسته و وقتی فیلم افراد خودی اکران می‌شود بیشترین امکانات و سالن‌های سینما به اکران آثار افراد خودی تعلق دارد. سینمادار جرات ندارد برخلاف آنچه که برایش مشخص می‌شود عمل کند، حتی اگر فیلمی که می خواهد اکران کند پرفروش‌ترین فیلم باشد، زیرا بعد از آن باید تاوان بدهد و ما هم باید دعا کنیم اکران فیلم‌هایمان با یکی از این افراد خودی همزمان نباشد زیرا کاملا نابود می‌شویم. ای کاش یک گروهی تشکیل می‌شد که این مسائل را مورد بررسی و موشکافی قرار می‌داد و این ساختار را درست می‌کرد.»

او تاکید کرد: «تنها راه خروج ما از این چرخه نادرست شفاف‌سازی است که وعده آن ۴ سال پیش داده شده بود. وقتی شفافیت باشد، همه چیز روشن باشد آنگاه ویژه‌خواری کم می‌شود. افراد مطالبه‌گر می‌شوند و باید پاسخگویی صورت گیرد. آیا شما به یاد دارید که فارابی اعلام کرده باشد به چه کسانی چقدر وام داده است. چرا؟ یک بار اسامی فیلم‌ها را اعلام کردند اما مقدار وامی که به آنها داده شده اعلام نشد. چه اشکالی دارد که فارابی میزان وام‌هایی را که طی ده سال، بیست سال و حتی سی سال گذشته به فیلمسازها داده است، اعلام کند؟»

این کارگردان و تهیه کننده سینما در ادامه گفت: «اولین چیزی که در ۴ سال پیش رو باید اتفاق بیفتد همین شفاف‌سازی است مبنی بر اینکه امکانات چگونه و به چه دلیل در اختیار چه کسانی قرار گرفته است. قدم دوم شوراهای نظارتی است. شورای پروانه نمایش باید باشد اما در مورد شورای پروانه ساخت آیا پس از ۴۰ سال فیلم سازی لازم است که کسانی بنشینند مدام ما را نصیحت کنند و بگویند ما بهتر می‌فهمیم، بهتر می‌دانیم که شما چه چیزی را باید بسازید و چه چیزی را نسازید؟ یعنی بعد از ۴۰ سال ما نمی‌دانیم که چه چیزی باید بسازیم؟»

او اظهار کرد: «من اطلاع دارم که شورای فیلمنامه بسیاری از فیلمنامه‌ها را نخوانده کنار می‌گذارد و می‌گوید اینها دردسرساز هستند. مسائلی مثل  مشکل معیشت مردم و ناهنجاری‌ها و بحران‌های اجتماعی دغدغه اصلی ما سینماگران است اما اجازه فعالیت در این زمینه‌ها را نداریم. تا زمانی که یک معضلی بیان و تصویر نشود، راه حلی برای آن وجود نخواهد داشت.»

حکمت در ادامه گفت: «این مخالفت‌ها از سوی کسانی است که مسئول بوده‌اند و باید ساختار را درست می‌کردند و نمی‌گذاشتند که به این بحران‌ها برسیم، اما هیچ کاری نکرده‌اند و پاسخگو هم نیستند بنابراین به این نتیجه رسیده‌اند که با چسباندن دو کلمه و ساختن واژه‌ای همچون «سیاه نمایی» اجازه ندهند مشکلات اجتماعی مطرح شود و فیلمساز وارد حیطه‌های اجتماعی شود که بحث حل و برون‌رفت از این مشکلات اجتماعی به میان بیاید. این جملات از تفکراتی است که امکانات و بودجه را در اختیار داشته‌اند، اما کاری انجام نداده‌اند.»

او افزود: «ما باید مشکلات جامعه را تصویر کنیم تا پس از آن کارشناسان عرصه روانشناسی، مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی وارد عمل شوند و مسائل را نزد مسئولان ببرند و راه حلی برای رفع آن مشکل پیدا کنند. تا زمانی که مشکلات بیان نشود راهکاری برای حل آن پیدا نمی‌شود.»

او ادامه داد: «بنابراین اولین خواسته شفاف‌سازی در رابطه با توزیع امکانات و دومین خواسته کم کردن دخالت‌های دولت در عرصه تولید است. اگر امکان‌پذیر بود پروانه ساخت حذف شود و اگر نه دخالت‌ها در حد پیشنهاد و مشاوره باشد. زیرا به هر حال آنچه مسلم است اینکه یک نسل تازه‌ای وارد شده که فکر تازه‌ای دارد و با این نسل تازه نمی‌توان با بخشنامه دولتی مواجه شد. مدیریت باید با افکار و شرایط جدید حرکت کند.

حکمت بیان کرد: «یکی دیگر از خواسته‌های مهم این است که مشاوران مدیران سینمایی تغییر کنند. سال‌هاست که افراد ثابت و مشخصی به عنوان مشاور حضور دارند و دائما همه چیز به شکل دایره‌ای تکرار می‌شود. دستاورد این افراد چه بوده است؟ افرادی که چندین سمت دارند. ما ادعای جوان‌گرایی داریم اما چرا در ساختارهای مدیریتی جوانان جایگاهی ندارند و مدیران و مشاوران سال‌هاست که در پست‌های متعدد حضور دارند؟»

حکمت در ادامه گفت: «آیا زمانی که متولدین دهه ۸۰ وارد عرصه تولید و فعالیت شوند، به این شرایط تن خواهند داد؟ زمانی که نسل جدید در جایگاه سینماگر بایستد، رفتارش شبیه رفتار ما نیست و پذیرای شرایط مشابه امروز نخواهد بود

حکمت اشاره کرد: «برای ساخت یک فیلم من چندین تعهد داده‌ام. چقدر من باید تعهد بدهم؟ دولت باید به من تعهد بدهد و مایه افتخارش باشد که من می‌خواهم بیایم فیلم بسازم. برای تمام موارد ما باید تعهد بدهیم، در مقابل شما چه تعهدی به من می‌دهید؟ شما در مقابل به من چه می‌دهید به غیر از بازدارندگی؟»

حکمت در ادامه اظهار کرد: «امیدوارم این مشکلات حل شود، ساختار اصلاح شود و آقای صالحی موفق شود این مسائل را حل کند.»

حکمت در پایان بیان کرد: «نسل ما نسل خسته‌ای است و احتیاج به انگیزه داریم. در گذشته وقتی قرار بود وزرا رای اعتماد بگیرند یک شور و هیجانی در مردم وجود داشت. امروز من در خیابان دیدم که اصلا برای مردم اهمیتی ندارد و هیچ کس به رادیو گوش نمی‌دهد تا بداند چه اتفاقی می‌افتد. اصلا برای هیچ کس مهم نیست. این نشاندهنده خستگی و نداشتن انگیزه است.»




منیژه حکمت در تازه‌ترین گفتگوی خود بیان کرد⇐واژه «فيلمِ فاخر» از آن کلماتي است که بوي ويژه‌خواري از آن استشمام مي‌شود/از اظهارنظرات مسئولان سینمایی دوری میکنم چون جملات‌شان اغلب «دستوری» است!/از شنيدن واژه «صلاح» از زبان مسئولان حالم بد مي‌شود!

سینماروزان: تخصیص بودجه 30 میلیاردی برای فاخرسازی خبری بود که هفته گذشته از سوی وزیر ارشاد اعلام شد و البته واکنش برخی سینماگران مستقل و از جمله اصغر نعیمی را موجب شد که تخصیص چنین بودجه ای را امتداد ویژه خواری دانستند.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماروزان منیژه حکمت کارگردان و تهیه کننده ای که اغلب و در تمام ادوار سیاسی کوشیده نظرات مستقل خود را بیان کند در خلال گفتگوی تازه اش با «شرق» هم در کنار صحبت پیرامون اوضاع و احوال سینمای ایران، تعریضی زده است به فاخرسازی و آن را مصداق ویژه خواری دانسته است.

متن کامل گفتگوی منیژه حکمت را بخوانید:

‌خانم حکمت! در روزهاي نقاهت بيماري‌تان{بعد از عمل جراحی قلب باز} به‌سر مي‌بريد، ‌درحال‌حاضر وضعيت جسماني‌تان چگونه است؟
خدا را شکر. خيلي بهترم. دوران سختي بود، ‌اما خوشبختانه همه‌چيز به‌خوبي پيش رفت. البته پزشکان توصيه کرده‌اند که کمتر حرص بخورم. به‌همين‌دليل تا جايي که بتوانم کمتر اخبار را پيگيري مي‌کنم!
مگر مي‌توان کارگردان و تهيه‌کننده سينما بود و حرص نخورد؟!
(مي‌خندد) کاملا. با اوضاع‌واحوالي که اين روزها در سينما حاکم است، گريزي براي حرص‌نخوردن در سينما نيست! به‌همين‌دليل سعي مي‌کنم از حاشيه‌ها و برخي حرف‌ها و اظهارنظرات دوري کنم.
‌از حرف‌هاي چه کساني دوري مي‌کنيد؟
مسئولان!
‌چطور؟
به دليل اينکه دائما در جملات و اظهارنظراتشان امر و دستور مستفاد مي‌شود! گويي سينماگران چيزي نمي‌دانند. درحالي‌که آنها با اشاره به برخي مسائل بديهي به ما- سينماگران- مي‌کنند.
‌از نظر شما مصداق اينها چيست؟‌
اگر به برخي از اظهارنظرات دقيق‌تر نگاه کنيم، ‌مي‌بينيم دائما براي سينماگران و سينما نسخه مي‌پيچند. ‌دستور مي‌دهند که فلان کار را انجام دهيد و فلان کار را انجام ندهيد! آنها ما را مرتب نصيحت مي‌کنند و معتقدند که اگر فلان کار را انجام دهيم به نفعمان است. درحالي‌که ما ‌سينماگران تازگي در اين مملکت ساکن نشده‌ايم! ما سال‌هاست در اين کشور زندگي مي‌کنيم. با قوانين و عرف آن آشنايي داريم.  ‌تازه سينماگر نشده‌ايم. با خطوط قرمز کاملا آشنايي داريم.
‌ واقعيت اين است که اگر مسئولان با شما کاري نداشته باشند، ولي قطعا سينماگران با مسئولان کار دارند. چون براي فيلم‌سازي و گذر از مراحل مختلف فيلم‌سازي؛ از پروانه ساخت گرفته تا اکران فيلم و حتي بعد از آن سينماگران به انواع و اقسام مجوزها احتياج دارند. با اين وضعيت چه مي‌کنيد؟ 
متوجه نظر شما هستم، اما متأسفانه آنها نگاه قبيله‌اي به ما دارند. درحالي‌که تشخيص سينماگران درست‌تر از آنهاست. در حقيقت به دليل اينکه سينماگران در متن جامعه و مردم هستند، صلاح و مصلحت را از آنها که فقط پشت ميزشان هستند بيشتر و بهتر مي‌دانند. ضمن اينکه مشکل من بزرگ‌تر از مجوزگرفتن‌ها و… است.
مديران محترم مقطعي مي‌آيند و مي‌روند، اما ما هستيم که سال‌ها در سينما مانده‌ايم و مي‌مانيم. باور مي‌‌کنيد از شنيدن واژه «صلاح» حالم بد مي‌شود. از بس که مي‌گويند صلاح شماست فلان کار را انجام ندهيد و صلاح شما نيست فلان کار را انجام بدهيد. دائما اين واژه در گوش ما زنگ مي‌خورد. اخيرا هم شنيده‌ام که توصيه به ساخت فيلم‌هاي فاخر شده است! واژه «فيلمِ فاخر» هم از آن کلماتي است که بوي ويژه‌خواري از آن استشمام مي‌شود؛ البته مي‌دانيم به هر که نقدي کنيم از تبعاتش اين است که جواب نامه‌هايمان را نمي‌دهند يا نامه را به بايگاني مي‌سپارند، اما اين را بدانند که سينماگران همه‌چيز را مي‌فهمند و درک مي‌کنند و اگر در مقاطعي واکنشي نشان نمي‌دهند، چون دلشان براي سينما مي‌تپد و نمي‌خواهند سينما را وارد مخاطرات و چالش‌هاي جديدي کنند. هميشه اهالي فرهنگ و هنر خيلي نجابت به خرج مي‌دهند.
‌ درست است که از اين نظر خواسته سينماگران حداقلي و گاهي هم بديهي است، اما با وضعيت موجود، نگاه شما آرماني به نظر مي‌رسد. بااين‌اوصاف براي اينکه در مسير فيلم‌سازي کمتر دچار چالش شد، ‌چه بايد کرد؟
تنها راه از نظر من تمکين به قوانين است. بايد از راه قانون وارد شويم و به قوانين سينما اشراف داشته باشيم. چون رعايت قوانين تنها مسير درست و منطقي است. با همه اينها بايد بگويم سينما مال ماست. هرچند آزار ببينيم و خسته شويم، ‌سينما را رها نخواهيم کرد.
‌ امسال فيلم‌هاي جشنواره فيلم فجر را دنبال کرديد؟‌
خير.
‌ برنامه‌اي براي ادامه فعاليت در سينما نداريد؟
حتما. هم در عرصه کارگرداني و هم تهيه‌کنندگي برنامه‌ها و خبرهاي خوبي داريم که ان‌شاءالله در سال آينده علني خواهم کرد. من واقعا براي اهالي سينما روزهاي خوبي را آرزو مي‌کنم و همين كه دوستان و همکارانم در اين فضا به فيلم‌سازي ادامه مي‌دهند دست‌مريزاد و خداقوت دارد، به‌خصوص براي سينماگران مستقل که پشتيباني ندارند!




طعنه‌های منیژه حکمت به خانه سینما⇐ صنف نمي‌تواند شعبه دوم وزارت ارشاد باشد/چرا درباره دیدار تیم خانه سینما با احمدی‌نژاد شفاف‌سازی نمی‌شود؟/صنف بايد دغدغه همه اعضاء را داشته باشد و نه يك حلقه‌ معدود!

سینماژورنال: مسائل مبتلابه تنها صنف موجود سینمای ایران از تعطیلی در زمان جواد شمقدری تا حالا که دو سالی هم از بازگشایی آن می‌گذرد همواره محل بحث سینماگران بوده است.

به گزارش سینماژورنال درباره روابط متقابل میان هیأت مدیره سابق این نهاد با دولت دهم و سازمان سینمایی این دولت هم حرف و حدیث فراوان بوده است.

چندی پیش محمدمهدی عسکرپور مدیرعامل سابق این نهاد در گفتگویی به صراحت از پیشنهاد وزیر ارشاد دولت دهم برای پذیرفتن معاونت سینمایی گفت(اینجا را بخوانید) و حالا منیژه حکمت نیز در گفتگویی هم گلایه‌های خود را از ارتباط بیش از حد خانه سینما و وزارت ارشاد بیان کرده و هم تعریضی زده است به دیدار تیم خانه سینما با احمدی نژاد در دولت دهم بدون اینکه درباره این دیدار شفاف سازی صورت بگیرد.

متن کامل این بخش از گفته های منیژه حکمت را به نقل از “اعتماد” بخوانید:

  الان به نظر شما خانه سينما دست آنهاست يا دست شماست؟
من ورود به خانه سينما نمي‌كنم چون پيچيدگي‌هايي دارد كه تا شفاف نشود نمي‌توانم راجع‌ به آن صحبت كنم. از دوره شمقدري اتفاقاتي كه افتاده تا الان بايد شفاف شود.
روايت‌تان را از دوره شمقدري و بحران خانه سينما بگوييد.
شمقدري و دوران شمقدري… به نظر من آن دوران بدترين موقعيت سينماي ايران بود. دوراني بود كه صبح‌ها ما بي‌هيچ انگيزه‌اي از خواب بيدار مي‌شديم كه طي طريق كنيم. دوست ندارم اصلا راجع به آن دوران حرف بزنم. اينكه تلاش مي‌كني اتفاقي در جهت بهبود جامعه‌ات و ايجاد شرايط مطلوب‌تري براي جامعه‌ات رقم بزني، ولي به ديوار سيماني برمي‌خوري، مي‌بيني سنگ جلوي راهت است… آن روزگارها را دوست ندارم، نه به عنوان كارگردان يا تهيه‌كننده بلكه به عنوان يك ايراني آن روزها را دوست نداشتم. روزهاي بد…
آقاي عسگرپور دو هفته پيش از آن روزها گفت و جالب اين بود كه تقريبا همين لحن را داشت. به نظر شما آقاي عسگرپور از آنهاست يا از شما؟
من يك ديني به آقاي عسگرپور دارم. زماني كه براي پگاه آهنگراني (دخترم) مشكلاتي به وجود آمد به عنوان رييس صنف خيلي به ما كمك كرد. بگذاريم در اين مورد اينها و آنها نگوييم. ولي به هرحال آن بخش از تاريخ خانه سينما با مديريت آقاي عسگرپور بايد شفاف شود. اينكه واقعا چه اتفاقاتي افتاد. دو گروه بايد بيايند حرف‌هاي‌شان را بزنند.
كدام دو گروه؟
گروه شمقدري و گروه خانه سينماي آن موقع. مثلا در همان دوره تيم خانه سينما با احمدي‌نژاد ديدار داشته، بايد در مورد اين ديدار مطالب شفاف شود. يك سكوتي از جلسات آن دوران است كه براي من گزنده است. تا روشن نشدن آن اتفاقات و حواشي آن دوره، هيچ اظهارنظري نمي‌توانم بكنم.
نظرتان در مورد خانه سينماي اين دوره چيست؟
من زياد با خانه سينما كاري ندارم، اگر ديده باشيد در مراسم‌شان هم زياد حضور ندارم. كاري هم ندارم. من اين ور كار خودم را مي‌كنم.
چرا ، بالاخره صنف شماست؟
صنف بايد تعريف شود. صنف نمي‌تواند شعبه دوم وزارت ارشاد باشد.
الان به نظر شما هنوز هم خانه سينما شعبه دوم وزارت ارشاد است؟ آيا هميشه همينطور بوده؟
گفتم كه تشكيلات و صنف را بايد تعريف كنيم. البته كه هميشه اين طوري نبوده. يك مقطع‌هايي خانه سينما مستقل‌تر بوده. ولي مشخصا الان شعبه دوم وزارت ارشاد است. خب من مي‌روم مشكلاتم را با خود وزارت ارشاد حل مي‌كنم چرا بروم سراغ شعبه‌اش؟ اينكه يك حلقه ١٠ نفره مدام در همه جشن‌هاي خانه سينما هستند، همان‌ها جايزه مي‌دهند، همان‌ها برگزار مي‌كنند و هر اشكالي كه داشته باشي تو حق اعتراض نداشته باشي ديگر صنف معني نمي‌دهد. نخستين مطالبه، نخستين تعريف يك صنف اين است كه بچه‌ها بتوانند منتقدش باشند نه اينكه هر كسي منتقد بود بايد حذف و از اين دايره كنار گذاشته شود. اين صنف نيست. يك صنف بايد دغدغه اعضاي پنج هزار نفري را داشته باشد نه اينكه يك حلقه‌اي دور هم جمع شوند براي خانه سينما خودشان تصميم بگيرند، مدام هم از هم تشكر كنند.
اين حلقه چه كساني هستند؟ از رانت‌بگيرهاي قديم هستند؟
نه، اين حلقه هميشه بودند. به نظر من مطبوعات بايد رصد كنند چه كساني هستند.
يعني در تمام دولت‌ها اين حلقه فرق نكرده؟
نه، رصد كنيد، كاري ندارد. اين وظيفه مطبوعات است، مي‌شود رصد كرد. جشن‌ها را ببينيد، عكس‌ها را ببينيد، مهماني‌ها را ببينيد. اشكالي هم ندارد سينما را مايملك خود و حق طبيعي خود مي‌دانند. انقلاب را از خودشان مي‌دانند و براي مردم و مطبوعات عادي شده است.
شما و يك عده ديگر اين انتقاد را به آقاي ايوبي داريد كه يك عده خاص دور و برشان هست…
ما اين را مدام گوشزد كرديم. آقاي ايوبي دوست ندارد اين را بشنود. ولي ما وظيفه‌مان اين بود كه بگوييم، گوشزد كنيم كه سينما اين اقليت ١٠ نفره نيست، سينما يك خانواده است و اينها عقل كل و داناي كل نيستند. مشاركت همه تفكرهاي سينماي ايران مي‌تواند در كنار شما اثرگذار باشد. ولي خب به هرحال ايشان مدير هستند و ما نمي‌توانيم مجبورشان كنيم.
اگر واقعا به اين سفت و سختي بود كه شما توصيف مي‌كنيد، كسي مثل اصغر فرهادي مي‌توانست بيايد بالا؟
مگر من فيلم نساختم مگر من بالا نرفتم مگر كسي از من حمايت كرد… ما كارمان را مي‌كنيم. ما دغدغه‌مان و مساله‌مان اين است كه نگرانيم كه آدم‌ها نتوانند اميدوارتر باشند، حركت بايد رو به جلو باشد. تلاش‌مان را مي‌كنيم و فكر مي‌كنيم اين درست است. شايد هم ما اشتباه مي‌كنيم نمي‌دانم. ما چشم به مديريت نمي‌دوزيم. ما در عرصه كاري خودمان بر اساس عقلانيت و انديشه‌مان عمل مي‌كنيم. دوران شمقدري از لحاظ تهيه‌كنندگي پركارترين دوران من بوده. حس مي‌كردم نياز جامعه الان اين فيلم‌هاست… من كارم را مي‌كردم. اصلا مهم نبود اسم من باشد يا نباشد. وظيفه من اثرگذاري و جريان‌سازي است.




زندگی یواشکی کارگردان “زندان زنان”…

سینماژورنال: منیژه حکمت از جمله سینماگران زن ایرانی است که تقریبا تمامی حیطه های سینما از کارگردانی تا تهیه کنندگی، پخش کنندگی، مدیریت تولید، طراحی صحنه، نویسندگی و حتی بازیگری را تجربه کرده است.

به گزارش سینماژورنال این سینماگر که آثاری چون “زندان زنان” و “سه زن” را کارگردانی کرده، آخرین تولید سینمایی اش “شهر موشها2” مرضیه برومند بود.

حکمت به تازگی با نگارش یادداشتی با عنوان “زندگی یواشکی من” در “اعتماد” به مرور بخشی از اتفاقات کودکی و نوجوانی اش پرداخته است.

سینماژورنال متن یادداشت این سینماگر را ارائه می دهد:

خط كشيدن با مداد قرمز دور كلمات روزنامه

كودكي من يعني كشف كلمات. خط كشيدن با مداد قرمز دور كلمات روزنامه. هجي  كردن كلماتي كه تا مدت‌ها سرخ بودند. كلماتي مثل خون و حماسه و آزادي. كلماتي كه در مدرسه هرگز نمي‌خواندي. كلمات آدم بزرگ‌ها. كودكي من يعني كيهان بچه‌ها در عصر پنجشنبه. يعني دنياي تودرتوي تن تن و ميلو. كودكي من يعني كلماتي كه قابل فهم نبودند؛ بالاخره را بالا خره مي‌خوندي  و درك نمي‌كردي . كودكي من يعني خانواده عاصي  از سوال كردن‌هاي مكرر و پرسش‌هاي تكراري. كودكي من يعني شنيدن اين جمله كه «براي  تو زود است، سال ديگر مي‌توني  بخوني …» و «برو دست از سرم بردار، مگه نمي‌بيني  كار دارم؟»
كودكي من يعني عطش. عطشي كه من را راضي  نمي‌كرد؛ بايد اين كلمات خوانده شود مژگان. مژگان نامي است كه عزيزانم در خانه صدايم مي‌كنند. بايد كشف مي‌شد با هر سختي  و زحمتي. كودكي رفت و رفت تا ١٤ سالگي .

دوچرخه‌سواري  دور تا دور شهر
دوران نوجواني  من يعني پرسه در عرصه اراك و فراهان. پرسه در بلوارهاي  راه‌آهن. دوچرخه‌سواري  دور تا دور شهر. پچپچه‌ها و حرف‌هاي  يواشكي  دخترانه…
بلوار آتش‌نشاني  راه‌آهن شب‌ها زير نور چراغ‌هاي  خيابان سرزمين جادويي ما بود. بچه‌هاي  راه‌آهن گروه گروه گرد هم تا نيمه‌شب روزگار مي‌گذراندند. شب‌هايي كه روز بود و روشن بود. هميشه آخر بلوار راه‌آهن چندتا از پسرها هر شب دور هم جمع مي‌شدند – با فاصله – و كسي  را به حلقه شبانه راه نمي‌دادند؛ معلوم بود يواشكي  چيزهايي  مي‌خوانند، يا پچ پچه مي‌كنند. حس من اين بود كه آنها دارند يك كار مهم مي‌كنند. كاري كه نمي‌دانستم چيست. بايد مي‌فهميدم؛

با بهانه‌هاي  مختلف از دوچرخه‌سواري  با بچه‌ها طفره مي‌رفتم و با فاصله به طرف جمع آنان نزديك مي‌شدم، گاهي  باد بعضي  از حرف‌هاي‌شان را با خود مي ‌آورد، كلماتي  كه تا حالا نشنيده بودم. باد خبر از كلمات جديد مي‌داد. باد فضولي  بي ‌حد و حصر من را با خودش به جاهاي دور مي‌برد و من را خيال‌پرداز مي‌كرد. دنبال راه چاره براي  وارد شدن به حلقه آنها بودم. همه پسرها را مي‌شناختم، همسايگاني  بودند خوشنام، هر شب چند قدم به آنها نزديك‌تر مي‌شدم و خودم را سرگرم نشان مي‌دادم كه متوجه شما نيستم.

هر شب آرام آرام از اين فاصله كم مي‌كردم. آنها كاملا متوجه من شده بودند تا اينكه يكي  از آنها از جمع بلند شد و به طرفم آمد و گفت: «چرا نميري  بازي  و هي مياي  ميشني  اينجا چكار؟ پا شو برو خونتون.» شجاعانه گفتم «مي‌خواهم بدانم شما چي  مي‌خوانيد، چي  مي‌گوييد. پسر گفت «اين فضولي‌ها به تو نيامده، پا شو برو و گرنه به بابات مي‌گم.»

خوشبختانه خانه ما همانجا بود، بلند شدم و رفتم در خانه‌مان. ولي  آنها را زيرنظر داشتم. چيزهايي  زير پيراهن قايم مي‌كردند و مي‌رفتند. شب بعد با دوچرخه آمدم توي بلوار اما پسرها نيامدند. تا نيمه‌هاي  شب پرسه زدم پيداي‌شان نشد. آن شب گذشت تا اينكه در يكي  از شب‌هاي بعد آنها را در تاريكي  در خيابان ديگري  پيدا كردم. دوچرخه را ول كردم و رفتم طرف‌شان. نگاهي  به من انداختند و گفتند «باز هم تو؟»‌ فضولي  من ديگر آنها را بي ‌پاسخ نگذاشت.

سكوت پسرها. سكوت طولاني پسرها

گفتم «من هم كتاب مي‌خوانم.» و اسم كتابها را آوردم. گفتم «به هيچ كي  نمي‌گويم؛ به منم بگيد.» سكوت پسرها. سكوت طولاني پسرها. و يكي  از آنها يك كتاب از زير پيراهنش در آورد و گفت «اين كتاب را بهت مي‌دهم اگر كسي  بفهمه مي‌كشنت و سرت را مي‌برند، بايد يواشكي  باشه، زير پيرهنت قايم كن هر وقت خوندي  يواشكي  بيار.» لذت و حظ از اين اعتماد و ورود به حلقه يواشكي ‌ها تا به امروز برايم ديگر اتفاق نيفتاده‌.

ماهي  سياه كوچولو

جلد كتاب سفيد بود و در زير پيراهن خبر از رازي  مي‌داد باور نكردني . با تاكيد مجدد آنها و اينكه كتاب را چگونه در زير لباسم قايم كنم و بعد از يواشكي  خواندن، چگونه برگردانم من را در خواندن مصمم‌تر كرد. همه‌چيز يواشكي  بود. يواشكي  وارد خانه شدم. خانواده آماده خواب بود. در رختخواب يواشكي  با نور كمي  كه از خيابان اتاق را روشن كرده بود، كتاب را از زير پيراهنم در آوردم، و صفحه اول را خواندم: ماهي  سياه كوچولو.


اين اسم چرا اينقدر ترس دارد كه آدم را مي‌كشند؟ يه ماهي  كوچولو كه ترس نداره. تا نيمه‌هاي  شب بيدار بودم و به اين ماهي  كوچك فكر مي‌كردم كه چرا اينقدر ترسناك است. راز اين ماهي  كوچولو چه بود كه بايد اينقدر يواشكي  باشد؟ اين فكر و خيال صبح زود با رنگ پريده مرا بيدار كرد و من به دنبال كشف اين راز بهانه مي‌خواستم كه به مدرسه نروم. سوال مادر كه چرا رنگت پريده و من بلافاصله گفتم ديشب تا صبح دلم درد مي‌كرد و نخوابيدم، با اعلام نرفتن به مدرسه و چاي  و نبات داغ و خانه خلوت و كشف ماهي  سياه كوچولو توامان شد.

فاطمه فاطمه است، الدوز و كلاغها، داستان راستان…
رابطه يواشكي  و مخفي بده‌بستان كتاب شروع شد؛ فاطمه فاطمه است، الدوز و كلاغها، داستان راستان…
مي‌خواندم و مي‌خواندم و پاسخي  براي  سوال‌هاي  زيادم پيدا نمي‌كردم. پسرها هم اجازه نمي‌دادند در حلقه آنها حضور داشته باشم و سوال كنم. كتاب را پس مي‌دادم و كتاب ديگري  مي‌گرفتم.
مي‌خواندم و فقط مي‌خواندم تا خودم جواب‌هايم را پيدا كنم. آرام آرام ميل به كشف حقايق يواشكي  و ذهن ماجراجوي نوجواني ، من را با دنياي  عكس و فيلم آشنا كرد؛ سينماي  آزاد و بعد سينماي  جوان.
خداي  من، كتاب، فيلم، عكس، دانشجو، ويتنام، امپرياليسم، كتاب، ماهي  سياه كوچولو، سلطنت، ساواك، كوبا، فلسطين و…

16 سالگي  من يعني انقلاب، خيابان شانزده آذر، كتابفروشي‌هاي  خيابان انقلاب، يعني خواندن و كشف كردن
نوجواني خودم را در نخستين تظاهرات شهرمان با يك جمع صد نفره با نخستين فرياد مرگ بر شاه به ياد مي‌آورم و بعد باغ ملي ، تظاهرات، تيراندازي ، بحث، چپ، اقتصاد، جامعه، مردم، خلق، شبنامه، امام، كتاب، كتاب و كتاب.
١٦ سالگي  من يعني انقلاب، خيابان شانزده آذر، كتابفروشي‌هاي  خيابان انقلاب، يعني خواندن و كشف كردن.
اين نوجواني من بود و تا به امروز هر چند وقت باز هم با پرسه زدن در كتابفروشي‌هاي  كريمخان دنبال نوجواني مي‌گردم و به كشف آن رازهاي مگو مي‌انديشم كه چه بودند و به كجا رفتند.