1

«سریر خون»؛ روایت عمیق کوروساوا از قدرت‌طلبی بر اساس کهن‌الگوها

سینماروزان: ششصد و چهاردهمین برنامه از سری برنامه‌های سینماتک خانه هنرمندان ایران، دوشنبه ۸ بهمن ۱۴۰۳، به نمایش فیلم سینمایی «سریر خون» ساخته آکیرا کوروساوا (۱۹۵۷) اختصاص داشت. پس از نمایش این فیلم، نشست نقد و بررسی آن با حضور ناهید حسن‌زاده (کارگردان و منتقد سینما) برگزار شد. اجرای این برنامه برعهده سعید نوری بود.

 

اقتباس کوروساوا از «مکبث» یکی از اقتباس‌های او از شکسپیر (در کنار دو اقتباس دیگرش از شاه‌لیر و هملت) است که به یک فیلم کاملاً ژاپنی بدل شده است.

در «سریر خون» سردار واشیزو و دوستش سردار میکی پس از پیروزی در جنگ، در جنگ گم می‌شوند و جادوگری را می‌بینند که پیش‌گوئی می‌کند واشیزو به حکومت خواهد رسید، اما ورثه میکی جانشینش می‌شوند‌ و…

 

ناهید حسن‌زاده در این نشست گفت: فیلم گویاست و داستانی سرراست دارد اما آنچه برایم اهمیت دارد، این است که کوروساوا چطور توانسته با زبان سینمایی، مفهوم و ماهیتی به این مهمی را به تصویر بکشد. ما کهن‌الگوهایی داریم که آنها را یونگ مطرح کرده است. آنیما و آنیموس از جمله این کهن الگوها به شمار می‌آیند.

 

او افزود: کوروسوا داستان این فیلم را از «مکبث» شکسپیر اقتباس کرده است. فیلمسازان متعددی، از روی مکبث به ساخت اثر مورد نظر خود پرداختند ولی در اینجا مشخص است که کارگردان با مفاهیم آنیما و آنیموس آشنا بوده، زیرا در آن زمان آثار مختلفی درباره این موضوع نوشته شده و جهان شروع به شناختن روح زنانه جوامع کرده بود.

 

این منتقد سینما در ادامه صحبت‌هایش بیان کرد: دنیای مدرن می‌گوید که اگر شما روح زنانه جامعه خود را بیدار نکنید و آن را نشناسید؛ به این صورت سیستم روی همان بعد مردانه و مردسالاری باقی می‌ماند. جامعه رشد پیدا نمی‌کند و توسعه فرهنگی پیش نمی‌آید. در چنین جامعه‌ای خلاقیت خشک شده و خشونت در آن زیاد می‌شود. مانند اتفاقی که ما اکنون در خاورمیانه شاهد آن هستیم. در اینجا مسئله حائز اهمیت این بوده که اگر کارهای فرهنگی برجسته‌تری شده بود (که البته اجازه انجام آن نبود) شاید مسائلی که اکنون به شکل عمیقی با آنها درگیر هستیم، اتفاق نمی‌افتاد و جامعه‌ای که روح زنانه‌اش، رشد نکرده باشد، خشونت در آن بیشتر است.

 

حسن‌زاده در بخش دیگر این نشست گفت: شخصیت واشیزو که پیروز از جنگ بر می‌گردد، ناگهان با یک جادوگر برخورد می‌کند. نوری که در صحنه است، لباسی که دارد و نوع صحبتش که انگار از اعماق تاریخ است، شمایل یک روحانی را به ما می‌دهد که سبب می‌شود فکر نکنیم با یک روح پلید مواجه هستیم. انگار که آنها با خدایی در جنگل مواجه می‌شوند که پیشگویی‌اش به حقیقت می‌پیوندد. در واقع ما در ادامه متوجه می‌شویم که تاریکی درون واشیزو را دیده‌ایم که با صدای زنش یا جادوگر صحبت می‌شود.

او در ادامه نشست گفت: فیلم «سریر خون» درباره سایه قدرت‌طلبی و شهوت قدرت، جاه‌طلبی و مسائلی از این دست است. یعنی اتفاقی که در اینجا رخ می‌دهد، این بوده که ما به آرامی با سایه درون مرد یعنی واشیزو آشنا می‌شویم ولی با تحریک زن. آنچه که زن انجام می‌دهد، در واقع اتفاقی است که درون روان مرد رخ داده است. آنیمای تاریک همیشه همین کار را می‌کند. البته خود یونگ می‌گوید لیدی مکبث اینقدر آنیمای تاریک نیست که کلئوپاترا در داستان آنتونیونی هست. اما فکر می‌کنم کوروساوا در اینجا و برای خلق این اتفاق از متون دیگری نیز استفاده کرده است.




مسأله «جوخه»، جوان‌های یک نسل است/ عادت‌های اشتباه در فیلم دیدن!

سینماروزان/کیوان بهارلویی: ششصد و سیزدهمین برنامه از سری برنامه‌های سینماتک خانه هنرمندان ایران، دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳ به نمایش فیلم سینمایی «جوخه» ساخته اولیور استون (۱۹۸۶) اختصاص داشت. پس از نمایش این فیلم ۱۲۰ دقیقه‌ای، نشست نقد و بررسی آن با حضور کورش جاهد (منتقد و مترجم سینما) برگزار شد. اجرای این برنامه برعهده شهرام اشرف ابیانه بود.

«جوخه» داستان مرد جوانی است که در جنگ ویتنام دچار مشکلات روحی می‌شود و وحشت جنگ او را در بر می‌گیرد…

شهرام اشرف ابیانه در این نشست گفت: شاهد فیلم نفس‌گیری بودیم که برای من حتی پس از چندبار دیدن همچنان قابل توجه است. الیور استون با ساخت این فیلم بیشتر به عنوان کارگردان مطرح می‌شود. البته تا پیش از این اثر به عنوان فیلمنامه‌نویس مطرح شده بود و در کارهای مهمی حضور داشته است.

کورش جاهد در ادامه این نشست گفت: دانشجو که بودم، یکی از دوستانم یک فیلم وی‌اچ‌اس را به من سپرد تا گیر نیفتد. آن زمان وی‌اچ‌اس جرم بود. من آن فیلم را که یکی از آثار استون بود، دیدم و بسیار لذت بردم. بنابراین آن فیلم را بارها دیدم. بعد از آن بود که آثار استون را دنبال کردم. در واقع باتوجه به حال و هوای سنی که داشتم، از فیلم‌های او بسیار لذت می‌بردم و آن‌ها را دوست داشتم. در ایران کمتر شاهد این هستیم که درباره استون صحبت شود، زیرا از نظر برخی او قدری مشکوک است. چراکه توانسته فیلم‌هایی چون جی‌اف‌کی را بسازد. اما چیزی که می‌توان درباره فیلم «جوخه» گفت، مسئله نسل جوان است. در واقع این مسئله از جنگ ویتنام شروع می‌شود و در ادامه به طور مرتبط درباره آن صحبت می‌شود. استون نیز در جنگ ویتنام حضور داشته و از آن تاثیر بسیاری گرفته است.

او ادامه داد: در ابتدای فیلم جمله‌ای درباره جهنم گفته می‌شود که می‌گوید جهنم یعنی فقدان دلیل. یعنی شما نمی‌دانید برای چه دلیلی کاری را انجام می‌دهید. این موضوع مصداق جوان‌هایی بوده که در جنگ ویتنام هستند اما نمی‌دانند برای چه می‌جنگند. جمله دیگری در فیلم‌ وجود دارد که می‌گوید جوان! تا جوانی زندگی کن. سپس اینطور نشان داده می‌شود که جوان‌های بسیاری در جنگ ویتنام کشته شده‌اند و ما آن را می‌بینیم.

این منتقد سینما در ادامه بیان کرد: جنگ ویتنام باعث تحولات بسیاری در آمریکا می‌شود. در همین راستا فیلم‌های بسیاری درباره این جنگ ساخته شده است. همچنین موسیقی راک و اعتراضی نیز بعد از این واقعه شکل گرفته است. به طور کل جامعه دگرگون شده و این دگرگونی ناشی از مسائل جنگ ویتنام و به طور کل جنگ سردی است که بین آمریکا و شوروی بود. البته روشنفکران آمریکایی مرتب به این موضوع اعتراض می‌کردند و می‌گفتند، چرا ما باید از این سر دنیا به آن سر دنیا برویم و بجنگیم؟ در واقع شاید به همین دلیل است که دیگر آمریکا به‌راحتی نمی‌تواند مانند آن دوران تن به چنین جنگ‌هایی بدهد.

جاهد در بخش دیگری از صحبت‌هایش گفت: استون از جنگ ویتنام که بر می‌گردد، در مدرسه سینمایی نیویورک آموزش فیلمسازی می‌بیند. او سپس این آموزش را با تجربه‌ای که در ویتنام داشته در هم می‌آمیزد و فیلمسازی را آغاز می‌کند.  در آن زمان کمتر شخصی را می‌توان پیدا کرد که حاضر به سرمایه‌گذاری روی آثار رئالیستی باشد. در واقع او برای ساخت آثار خود با سختی‌ها و مرارت‌های فراوانی مواجه بود.

او همچنین با اشاره به انتقادهای برخی از منتقدان ایرانی که استون را فیلمسازی به‌ظاهر منتقد معرفی می‌کنند که با حکومت هماهنگ است، توضیح داد: ما از دید خود به مسائل آدم‌های خارجی نگاه می‌کنیم و بعضا قضاوت درستی نداریم. به هر حال الیور استون یک آمریکایی است و انتقادش با انتقاد ما متفاوت است. او به جنگ انتقاد دارد و این را در آثار خود نشان داده است. ما به‌خاطر ممنوعیت نمایش فیلم‌های خارجی، عادت‌های اشتباهی در فیلم دیدن پیدا کرده‌ایم. به عنوان مثال فقط زیرنویس را می‌خوانیم تا متوجه داستان اثر بشویم. در صورتی که تصاویر نیز مهم هستند. در این فیلم گوزن می‌بینیم؛ دلیل انتخاب گوزن در فیلم چیست؟ گوزن نماد الهه آرتمیس بوده که در اساطیر یونان باستان به عنوان ایزد بانوی شکار شناخته می‌شده است. انسان نیز موجودی شکارگر است. گاو نیز در اثر دیده می‌شود که نماد مردسالاری است. هر کدام از نمادهای نشان داده شده در فیلم، معنای خاص خود را دارند. در نهایت با توجه به این توضیحات باید بگویم که صرف نظر از اینکه آقای استون کیست و چطور این داستان را در فیلم روایت کرده، خود فیلم را به‌طور مستقل می‌توان تحلیل و تفسیر کرد.




در چهاردهمین برنامه «مستندات یکشنبه» سینماتک خانه هنرمندان ایران مطرح شد: مسئله ادغام نشدن در جامعه میزبان، مسئله‌ای جهانی است

 

سینماروزان/محمد شاکری: در چهاردهمین برنامه «مستندات یکشنبه» سینماتک خانه هنرمندان ایران با نمایش مستند «رویای بنفشه‌ها» ساخته اسماعیل میهن‌دوست، مسئله مهاجرت از منظر روانشناختی مورد بحث قرار گرفت.

 

بعد از ظهر روز یکشنبه، ۷ خرداد ماه ۱۴۰۲ به نخستین نمایش عمومی فیلم مستند «رویای بنفشه‌ها» به کارگردانی اسماعیل میهن‌دوست در سالن استاد ناصری خانه هنرمندان ایران اختصاص داشت و با پایان نمایش فیلم، کارگردان و امیرحسین جلالی ندوشن روانپزشک و روان‌درمانگر درباره این مستند به بحث و گفتگو پرداختند و سامان بیات پژوهشگر سینما مدیریت نشست را بر عهده داشت.

امیرحسین جلالی ندوشن در سخنان ابتدایی، با ارجاع به برنامه «سراب» پخش شده در صداوسیما در دهه ۶۰ شمسی عنوان کرد: در آن برنامه، سرنوشتِ تراژیک ایرانیانی که از ایران رفته بودند، هر هفته پخش می‌شد و بنابر این بود که ما یاد بگیریم رفتن از ایران، خیلی هولناک است و درهای خارج از ایران به روی ما باز نیست. آنها با ما مثل آدم‌ها یا ناآدم‌ها برخورد خواهند کرد.

او درباره «رویای بنفشه‌ها» خاطرنشان کرد: به اعتقاد من، «رویای بنفشه‌ها» درباره مهاجرت و پناهجویی نیست بلکه درباره نوعی مواجهه با مهاجرت، هجرت یا از وطن رفتن است. در فارسی که افغانستانی‌ها تکلم می‌کنند، واژه‌ای به نام «بی‌جاشدگی» هست. به جز برخی افراد، نامی از بقیه افراد حاضر در این مستند وجود ندارد که یکی از آنها، آن مبارزِ کُرد است که خوش‌صحبت و راننده تاکسی هم هست. شخصیت‌های فیلم آنها که می‌توانند بهتر حرف بزنند، با زبان و آنها که خوب نمی‌توانند حرف بزنند، با به نمایش گذاشتن زندگی خودشان با ما یک موضوع را در میان می‌گذارند: نوستالژی، ناتوانی در سوگواری، هیچ‌شدگی و اینکه با تمام اینها، چه عارضه‌ای پیش می‌آید که آدم‌ها این شکلِ تراژیک را پیدا می‌کنند زمانی که از وطن خودشان دور می‌افتند. بار سوم که این فیلم را دیدم، احساس کردم که این آدم‌ها دارند رنج‌های بزرگی را به نمایش می‌گذارند. در برخورد اول با فیلم، بیشتر مواجهه با قصه این آدم‌ها نمود پیدا می‌کند. همه آدم‌ها دارند درباره وطن حرف می‌زنند. لیلی به شکل دیکته‌وار دارد مفهوم ایران را در ذهن فرزندانش شکل می‌دهد. مبارزِ کُرد می‌خواهد به ایران برگردد حتی اگر اعدام شود. هر کسی به شکلی آویخته‌ی ایران است. همه در رویای بازگشت هستند. فیلم درباره جامعه‌شناسی مهاجرت است. این مستند درباره پناهجویانی است که نسل آنها هم دارد منقرض می‌شود و در آخر فیلم به آن اشاره می‌شود که وضعیت تراژیکی هم دارد.

این روانپزشک افزود: یکی از شخصیت‌ها می‌گوید: «دیگه نمیشه تو ایران زندگی کرد. مردم تغییر کرده‌اند.» این دیالوگ مهمی است چون حکایت از نوستالژی و سوگواری نکردن دارد. در زندگی یک حقیقت مسلم وجود دارد که آن مرگ‌آگاهی است. اگر نتوانیم برای فقدان‌هایمان سوگواری کنیم، عارضه‌ای مثل نوستالژی هم به عنوان درد و هم درمان به داد ما خواهد رسید. این مستند درباره واگذاشتن یک چیز و ادغام نشدن با چیزی دیگر است. واقعیت‌هایی که شخصیت‌ها به آن اشاره می‌کنند، از لحاظ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، قابل تامل هستند؛ اینکه انگیزه دولت‌های میزبان از دلیل پذیرش پناهجویان و همچنین، رشد اقتصادی و ارتباط آن با میزان مهاجرت چیست؟ اینها واقعیت‌های مسلمی است اما ورود به هر نقشِ جدیدی، مستلزم سوگواری، وا نهادن یک چیز و پذیرش چیز دیگری و مستلزم ترک کردن یک چیز و وارد شدن به یک عرصه جدید است. ناتوانی در تمام کردن، موضوع ملی ماست. ناتوانی ما در سوگواری کردن است برای همین سوگ‌های ما ملی است. سوگِ سیاوش، پایانی ندارد چون اصلا دوست نداریم بپذیریم کسی رفته و تمام شده است. یعنی تغییر وضعیت صورت گرفته است مثلا من اگر از ایران بروم، دیگر این کسی نیستم که امروز اینجا نشسته‌ام و دارم حرف می‌زنم.

اسماعیل میهن‌دوست گفت: اعتقاد من این است که فیلم خودش باید حرف بزند. اگر فیلمی، تاثیرگذار است، خود فیلم باید تاثیر بگذارد و کارگردان نباید لایه‌های فیلم را بشکافد و توضیح بدهد. بخشی از فیلمسازی به خودآگاه فیلمساز مربوط است و بخشی هم ناخودآگاه است. در مستند هم گاهی مسیر فیلم و آن واقعیتِ موجود، فیلمساز را هدایت می‌کند. برخی را شما تحقیق می‌کنی یا راجع به انتخاب سوژه‌ها و طریقه ارتباط برقرار کردن با آنها فکر می‌کنی. گاهی هم موقعیتی پیش می‌آید که اگر در یک لحظه، از سوژه غافل بشوی، آن را از دست داده‌ای مثل راننده اتوبوسی که اگر من همان لحظه از او فیلم نمی‌گرفتم، دیگر فرصتِ مجددی به دست نمی‌آوردم.

این مستندساز درباره چرایی عدم استفاده از صحنه گریه مترجمِ پناهجویان در پایان‌بندی اثر تصریح کرد: چنین قصدی نداشتم چون مخاطب را احساساتی می‌کرد و زمان‌بندی اشتباهی برای پایانِ اثر به شمار می‌آمد. جدا از اینکه نگاهی جانبدارانه اتفاق می‌افتاد. معلق بودن این آدم‌ها علی‌رغم اینکه دل آنها اینجاست، برای من مهم بود چنانکه گفتند نمی‌توانند در ایران زندگی کنند. این پایان‌بندیِ مناسب بود. آنها که در این مستند نشان داده شده‌اند، از اینکه مهاجرت کردند، ناراضی نیستند بلکه شما دارید نوستالژی آنها را تماشا می‌کنید. مونتاژ اولیه فیلم، ۴ ساعت و ۳۰ دقیقه شده بود که به ۲ ساعت و ۳۰ دقیقه رسیدیم. در نهایت، این نسخه ۲ ساعتی نهایی شد. ۳ سوژه هم در طول پروسه‌ی تدوین حذف شدند. من قصد نداشتم به همه قشرهای مهاجران ایرانی بپردازم. تعمد داشتم که فقط به سراغ سوژه‌های خیلی خاص بروم. اینکه همه می‌خواهند از ایران بروند دیگر تبدیل به یک قاعده شده است و من سراغ یکی از سوژه‌ها با این سوال رفتم: «چرا تو میگی نباید رفت؟!». این مسئله رفتن طبیعی بود و احتیاجی نبود دوباره مخاطب ببینند چون ندیده، می‌توانند طرز فکرشان را حدس بزنند.

یکی از حضار در سخنانی گفت: فیلم لذتبخشی بود و مسئله «مهاجرت» دغدغه عمومی در این روزهاست. در مملکتِ ما سوگ‌ها پشت سر هم اتفاق می‌افتد و اصلا نمی‌توان انتظار داشت که با سوگ قبلی کنار آمده باشند تا به سراغ سوگ بعدی و بعدی بروند. از نظر من، این دلیلی است که مردم به سوگ‌ها و نوستالژی‌های خودشان وابسته می‌شوند زیرا به آنها معنایی برای زیستن می‌دهد. معنای هویتی و اجتماعی برای مردم ایران، همین سوگ‌های تمام‌نشده است.

یکی دیگر از حضار در سخنانی شیوه حکمرانی را دلیل مهاجرت دانست و گفت: حاکمیت باعث مهاجرت است. این مستند، بیشتر درباره دوست داشتنِ وطن بود تا اینکه نشان بدهد مهاجرت خوب یا بد است و اصلا مهاجرت را تقدیس نمی‌کند.

امیرحسین جلالی ندوشن از تفاوت سوگی همچون دادخواهی با سوگ مهاجرت گفت: وقتی فردی کشورش را ترک می‌کند، قرار است در کشور دیگری زندگی کند که فرهنگِ متفاوتی دارد، حتی نظامِ اداری، دانشگاهی و تامین اجتماعی متفاوتی دارد و حتی برای زندگی دستورالعمل‌های متفاوتی دارد. در نتیجه، فرد باید در آن ادغام شود یا با آن بجنگد یا در حالتِ میانه‌ای با آن باقی بماند. مشکلی که این آدم‌ها برای زندگی در ایران دارند، مسئله محدودیت‌های اجتماعی ایران نیست. از عوض شدن مردم می‌گویند، چرا؟ چون این سرزمین، اقتضائات تازه‌ای دارد. در این سرزمین، یک وضعیت تورمی هست. یک وضعیت درباره رابطه با آینده هست و مردم برای بقای خودشان ناچارند که به طلا، سکه و ارز فکر کنند که اینها هم عوارضی دارد. قصد من توجیه اینها نیست. مسئله این است که اینها در فکر خودشان، مردم را از لحاظ فکری ایستا می‌خواهند و این نشان می‌دهد آنها نتوانسته‌اند از این تصویر بگذرند. این برای آن فرد عارضه دارد که مانع ادغام او با جامعه می‌شود. مسئله عدم ادغام در جامعه میزبان فقط مربوط به ایرانیان نمی‌شود و یک مسئله روانشناختی جهانی است. منظور من از سوگ، وانهادن چیزی است که باید وا نهاد. ما نمی‌توانیم در آلمان، ایرانی باشیم. فقط می‌توانیم با شهرام شب‌پره و کباب کوبیده زندگی کنیم. بیشتر از این نیست.

این روانپزشک در سخنان پایانی با ارجاع به چند دیالوگ در «رویای بنفشه‌ها» که به مفهوم «وطن» می‌پرداخت، بیان کرد: واقعیت این است که من نمی‌دانم وطن کجاست. تعریفی که آدم‌های مختلف می‌کنند، آدم را به فکر می‌برد که هر کدام از ما ممکن است همه این تعریف‌ها را در ذهن داشته باشیم و حتی فکر کنیم وطن جایی است که آدم راه می‌رود و نفس می‌کشد. در هر صورت، این واقعیت را نباید نادیده بگیریم که مهاجرت دارد روحِ ایران را می‌خورد. به عنوان آدمی که در دانشگاه کار می‌کنم، می‌بینم که دانشگاه از نفس افتاده است و به دلیل فشارهای سیاسی و مسائلی از این قبیل نیست. تا سه سال قبل، همکاران من فقط به فکر انجام پروژه بودند ولی الآن فقط به فکر کار روزمره خودشان هستند. استادِ دانشگاهی که پایان‌نامه قبول نمی‌کند چون فکر می‌کند شاید ۶ ماهِ دیگر اصلا در ایران نباشد بنابراین نمی‌تواند به دانشجو تعهدی بدهد. این در همه جا هست مثلا اینکه استارتاپ‌ها دارد از نیروی فنی خالی می‌شود. نیروی تخصصی پرستاری، پزشکی و مامایی دارند با یک شتابِ هولناک مهاجرت می‌کنند. این مسئله، فقط مسئله آماری نیست. این مسائل دارد روح ایران را می‌خورد. اگر کسی دغدغه ملی داشته باشد، باید به اینها فکر کند. هرچند شاید تلخ‌ترین بخش و بزرگترین سوگ این باشد که این روزها خیلی نمی‌شود از وطن حرف زد. به نظر من، شخصیت پارسا که در این اثر هست، خیلی شهامت دارد که می‌تواند درباره ایران و درباره وطن حرف بزند. بزرگترین دردِ ما اینست که نمی‌توانیم بگوییم که در ایران می‌مانم یا ایران را دوست دارم. وطن، برای من یعنی همانجایی که در آن به دنیا آمده‌ام و نه یک تعریفِ جهان‌وطنی که این روزها می‌دهند. این گفتن، خیلی دشوار شده است.

 

 

 




«ایاقچی» در مستندات یکشنبه خانه هنرمندان ایران

سینماروزان/روح‌الله نشیبا: سیزدهمین برنامه «مستندات یکشنبه» که زیرمجموعه سینماتک خانه‌ هنرمندان ایران به پخش فیلم‌های مستند می‌پردازد، به نمایش فیلم مستند «ایاقچی» ساخته محمدحسن دامن‌زن اختصاص دارد.

به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، این برنامه روز یکشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ از ساعت ۱۷ در سالن استاد ناصری برگزار می‌شود.
پس از نمایش فیلم نیز نشست نقد و بررسی با حضور کارگردان فیلم و مهرداد فراهانی، منتقد و پژوهشگر برگزار می‌شود.

«ایاقچی» درباره زندگی یک زوج جوان است که در سن کم ازدواج کرده‌اند و اکنون در روستایی کوچک به دنبال فرصتی برای رسیدن به آرزوهایشان می‌گردند؛ آرزوهایی ساده و طبیعی که اصلاً بزرگ نیستند، اما در شرایط سخت اقتصادی و در محاصره محیط بسته روستا، دست‌نیافتنی به نظر می‌رسند…

علاقمندان برای تهیه بلیت می‌توانند به سایت تیوال به نشانی https://www.tiwall.com/p/laqchi مراجعه کنند.

نمایش ایاقچی در سینماتک خانه‌ هنرمندان
نمایش ایاقچی در سینماتک خانه‌ هنرمندان