ادعاهای محمدعلی سجادی که بعد از سالها فعالیت در ژانر جنایی از هنروتجربه سردرآورده⇐پنج سال خانه نشین بودم و مسافرکشی ميکردم!/بخش خصوصی زمانی که میخواهد پولشویی کند سراغ سینما ميرود/فيلمسازاني را داريم كه در دوره آقاي شمقدري اپوزيسيون بودند اما سريال و فيلمشان را ميساختند/اگر “ایستاده در غبار” را ساخته بودم حتما “تمرین برای اجرا” پخش کننده قوی داشت/ سال ۶۷ شمقدری و جمال شورجه و رحیم رحیمی پور مرا تبدیل کردند به سلمان رشدی وطنی!!!/کاری که در آن زمان کردم شما الان در سينماي ميركريمي و فرهادي ميبينيد!/ “بوف نه چندان کور” را روی صحنه ميبرم
سینماروزان: یکی از معدود کارگردانان سینمای ایران که مدتها کوشید پای بند سینمای ژانر باشد و تجربیات مختلفی را در سینمای جنایی تجربه کند محمدعلی سجادی است.
به گزارش سینماروزان سجادی از دهه 60 که با “بازجویی یک جنایت” خود را شناساند تا سالها بعدتر و کارگردانی آثاری نظیر “شیفته”، “رنگ شب”، “جنایت” و “اثیری” مدام کوشید درامهای ماجرایی با زمینه جنایی بسازد با این حال از آخرین فیلم جنایی اش “مخمصه” نه سال می گذرد و او در این مدت فقط یک فیلم ساخته به نام “تمرین برای اجرا” که فضایی شبه تئاتر دارد کاملا بی ربط با همه فیلمهای قبلی اش؛ فیلمی که سر از هنروتجربه درآورده!
سجادی در گفتگویی که با “اعتماد” داشته با اشاره به دشواریهایش در فیلمسازی نکاتی خواندنی هم درباره 9 سال بیکاری اش بیان کرده و همچنین گلایه هایش را از امثال جواد شمقدری، جمال شورجه و رحیم رحیمی پور بیان کرده است.
فرازهایی از گفته های سجادی را بخوانید:
من پنج سال خانهنشين بودم و در اين مدت حتي مسافركشي هم كردم
كاري كه من با شاهنامه در «تمرين براي اجرا» كردم پيش از اين چه كسي انجام داده بود؟ حالا چرا اينطوري رفتاري ميكنند؟ چرا اين فيلم را نديده ميگيرند؟ اتفاقا اينجا ديگر حاكميت مطرح نيست و ميخواهم بگويم ما يك فضاي غير طبيعي داريم كه در اين فضا دوغ و دوشاب با هم مخلوط ميشود. يكي پر رنگ ميشود و ديگري را ناديده ميگيرند. البته من اصراري به مورد توجه قرار گرفتن ندارم و حرفم اين است اين فضا طبيعي نيست. من پنج سال خانهنشين بودم و در اين مدت حتي مسافركشي هم كردم براي اينكه تن ندهم به كارهايي كه دوستشان ندارم. اين حرفها و كارها براي من جنبه سياسي ندارد اما در اينجا از آن تعبير سياسي ميشود. همه كارهايي كه تا امروز به ثمر رساندم ماحصل بخش خصوصي و همت خودم است. در اين دوران به قول شما پركاري، چه كسي من را حمايت كرد؟ آيا دولت كتاب من را درآورده؟ دولت براي ساخته شدن فيلم «تمرين براي اجرا» از من حمايت كرده؟
اگر من «ايستاده در غبار» را ساخته بودم حتما «تمرين براي اجرا» پخشكننده قوياي داشت
قطعا دوستاني شبيه من در اين عرصه حضور دارند و اين حرفها را نميگويم كه برايم هورا بكشند، اما مساله اينجاست كه نسبت تو را پيدا نميكنند. اگر من «ايستاده در غبار» را ساخته بودم حتما «تمرين براي اجرا» پخشكننده قوياي داشت. نميخواهم بد كسي را بگويم و به نظرم همه حق كار كردن دارند. حتي جمال شورجه هم رابطهاش با من كارد و پنير است، به نظرم بايد فيلمش را بسازد. مسعود دهنمكي بايد فيلم بسازد، اصغر فرهادي و مهرجويي هم بايد فيلم شان را بسازند. اين ميشود آن فضاي طبيعي كه متاسفانه وجود ندارد. بنياد فارابي براي ساخت «تمرين براي اجرا» به من وام داد دستش هم درد نكند اما اين وامي است كه به همه فيلمسازان ميدهند. نگفتند چون شما روي شاهنامه كار ميكني و سي سال تحقيق كردي امكان ويژهاي به تو ميدهيم. آقايي تصميم ميگيرد فيلمي مذهبي بسازد و به حسابش ١٠٠ ميليون واريز ميكنند كه با آن تحقيق كند اما من به تنهايي در اين حوزه پژوهش كردم و مدعي هستم.
شورجه، شمقدری و رحیمی پور مرا بدل کردند به سلمان رشدی وطنی
سال ٦٧ آقايان شورجه، شمقدري و رحيمي پور پروندهاي با نام سلمان رشدي وطني براي من درست كردند و گفتند شما در فيلم «چون باد» قرآن فروختيد و در دهه ٦٠ هي مرا تراشيدند و آنقدر منزوي و خستهام كردند كه شش سال خانهنشين شدم. بعدها سر بسته شدن خانه سينما شورجه به من گفت آن سالها عقيدهام را گفتم شما چرا ناراحت شدي؟ من گفتم چرا شما ميتواني عقيده ات را بگويي و من نبايد بگويم؟ موضوع سر اين است. جالب است كه بعد از ٢٥ سال دوباره همان حرفها را ميزد. من هم به او گفتم بعد از ٢٥ سال همانقدر متحجرانه فكر ميكني. كاري كه من سر فيلم «چون باد» كردم كه آقاي مسجدجامعي در مطلبي به آن اشاره كرد، شما الان در سينماي ميركريمي و فرهادي ميبينيد.
“بوف نه چندان کور” را روی صحنه می برم
فعلا كاري كه ميخواهم اجرا كنم، «بوف كور» صادق هدايت است. جدا از اينكه يك اثر مهم ادبي است و بعد از ٨٠ سال هنوز كتاب روز است و در هر نسلي خوانده ميشود. اين كار را تابستان سال ديگر در ايرانشهر اجرا ميكنم و احتمالا اسمش را به «بوف نه چندان كور» تغيير ميدهم. به نظرم خواندن صرف «بوف كور» اشتباه است.
فيلمسازاني را داريم كه در دوره آقاي شمقدري اپوزيسيون بودند اما سريال و فيلمشان را ميساختند
دو سال از استقرار دولت يازدهم گذشت و من طرحهايي براي ساخت ارايه كردم و به نتيجه نرسيدند. ميخواستم بعد از هفت سال كار كنم اما نميشد. بعد از تعطيلي خانه سينما و تحمل بيكاري، باز هم شرايط براي فيلمسازي ما مهيا نشد. اين در حالي است كه دوستاني كه باعث تعطيلي خانه سينما شده بودند وامهاي كلانشان را گرفتند، فيلمهايشان را ساختند و حالا هم خوشاند. اين خيلي غمانگيز است. ما فيلمسازاني را داريم كه در دوره آقاي شمقدري اپوزيسيون بودند اما سريال و فيلمشان را ميساختند. در چنين شرايطي من و خيلي از دوستانم بيكار بوديم و گرفتار نان شب. الان دوستان به من ميگويند چرا اينقدر عصباني هستي. من با هيچي كار كردم. رمانم را در خلوت نوشتم، در حالي كه بايد شكم زن و بچهام را سير ميكردم. خدا را شكر ميكنم كه به سرنوشت خيلي از دوستانم يعني افسردگي، دچار نشدم. همين حالا هم حمايت چنداني در كار نيست. اگر بود، آقاي ايوبي و دوستان ديگر كه هنوز فيلم را نديدهاند آن را زيرنويس ميكردند و به كشورهاي ديگر هم ميفرستادند.
بخش خصوصی زمانی که میخواهد پولشویی کند سراغ سینما ميرود
اينطوري نيست كه اگر بفهمند روي موضوعي متمركز شدهاي، دستت را بگيرند و كمكت كنند. اين در حالي است كه اگر سوژه حكومتي و تبليغاتي داشته باشيد حمايت ميشويد. ما يك بخش خصوصي داريم كه دمش به دم دولتيها چسبيده و درست زماني كه ميخواهد پولشويي كند سراغ سينما ميرود. من مخالفتي با تنوع فيلمها و ژانرها ندارم، مشكل اين است كه «تمرين براي اجرا»ي من بايد برود در سينمايي كه آقاي حاتميكيا با بودجه هفت ميلياردي در آن فيلم ميسازد. بعد هم فيلم من در جشنواره كنار اين فيلمها قرار بگيرد. در حال حاضر امكانات يك فيلم اولي از من بيشتر است.