1

مجلس شبیه در ذکر مصیبت کندن نهال گیلاس با «پیت حلبی» یا همه توهمات مردی که زیاد می‌دانست!!!

سینماروزان: بهمن فرمان آرا که یک فیلم آماده اکران به نام «دلم میخواد» دارد و به تازگی نیز فیلمی دیگر به نام «دل دیوانه» را تولید کرده است در یادداشتی برای «شرق» به گلایه از آنهایی پرداخته که نهال گیلاس کاشته شده بر مزار عباس کیارستمی را از جادرآورده اند.

به گزارش سینماروزان دو نکته جالب درباره یادداشت فرمان آرا وجود دارد؛ یکی اینکه ایشان بر تصویربرداری لابد مشکوک یک جوان از مراسم کاشت نهال و سپس تحویل نوار(!) آن به یک پژو آر.دی خبر داده! ماجرایی که بیش از آن که ظن را به سمت اتفاقی غریب ببرد توهمات ذهنی را برملا میکند که همچنان با حال و هوای سه دهه قبل زیست میکند و بناست یک تصویربرداری را هم لابد دارای اشارات سیاسی بداند.

فرمان آرا که در سالهای اخیر به یکی از پیشانیهای هنری جریان اصلاحات بدل شده باید بداند که در روزگار ما دیگر برای انتقال فایلهای تصویری از نوار استفاده نمیکنند آن هم اگر به ظن ایشان بنا باشد این تصویربرداری براساس اهدافی خاص(!) صورت گیرد.

دومین نکته یادداشت فرمان آرا آن است که بر از جادرآوردن این نهال به همراه «پیت حلبی»اش تأکید کرده است؛ «پیت حلبی» همان است که متصدی یک گروه ایزوله کاملا دولتی، یکی از چهره‌های سیاسی را به خاطر کاشت درخت به خاطر آن تمسخر کرده بود!! متصدی گروه ایزوله یکی از همان کسانی است که در جریان تشییع کیارستمی سعی زیادی کرد که با تابوت وی عکس بگیرد و حالا احتمالا باید منتظر تکمله ایشان درباره چرایی کاشت نهال با پیت حلبی بر مزار کیارستمی باشیم.

از همه اینها گذشته فرمان آرا که سن و سالی ازش گذشته باید بداند کیارستمی به عنوان موجودی که انتهای زندگی را کاملا «زمینی» درک کرده بود بعید است برایش تفاوتی داشته باشد که بر سر مزارش نهال باشد یا نباشد؛ او نهالهای فراوانی را در سینما کاشت که تک تک آنها تا ابدیت بار خواهند داد.

متن یادداشت فرمان آرا را بخوانید:

حتى یک درخت گیلاس را به عباس روا نداشتند

پنجشنبه عصر به عادت هفت، هشت ماه گذشته به دیدن عباس رفتم. مطابق معمول شب‌هاى جمعه چهار پنج نفرى از شاگردان سابقش بر سر مزار بودند. ولى همیشه باید یک چیزى باشد که دل آدم را بشکند، پنجشنبه هم یکى از همان روزها بود.

سال گذشته شب عید به همت مینا اکبرى و گروه «شما تنها نیستید»، نهال درخت گیلاسى را کنار مزار عباس کاشتیم. خیلى‌ها بودند. مسعود کیمیایى، جعفر پناهى، علیرضا داوودنژاد، مهوش شیخ‌الاسلامى، محمدرضا اصلانى، همایون ارشادى و عده زیادى از دوستداران عباس در این مراسم حضور داشتند.
امروز که سر مزارش رفتم، دیدم شخص یا اشخاصى حتى نتوانستند درخت گیلاس را کنار مزار عباس تحمل کنند و آن را با پیت حلبى‌اش از جا در آورده بودند. 
شکستن سنگ قبرها، سیمان‌ریختن روى سنگ قبر و  از ‌ریشه درآوردن نهال درخت گیلاس از کنار مزار مردى که صدها افتخار براى سینما و مملکت ما به ارمغان آورد، آن هم وقتى که در هندوستان و جاهاى دیگر دنیا به نام او درخت گیلاس می‌کارند! چرا ما باید تا این حد بى‌حرمتى را تحمل کنیم؟
روز کاشتن نهال، روز خوبى بود و همه حضار شاد بودند از اینکه به این مرد بزرگ سینماى ایران اداى احترام مى‌کنند. فقط یک جوان که اتفاقا تى‌شرتی سفید با عکس عباس روى آن به تن داشت تصویربردارى می‌کرد و جلوى چشمان شاگردان عباس، نوارش را به یک پژوى‌آردى تحویل داد.
البته ما به این چیزها عادت کردیم و چون کارى جز احترام‌گذاشتن به فیلمساز بزرگ مملکتمان نمی‌کردیم، باکى نداشتیم؛ ولى همان طور که پرونده پزشکى عباس، کم‌کم از یاد رفته است، حتى یک درخت گیلاس هم به عباس روا نداشتند و طعم شیرین گیلاس در دهان ما تبدیل به زهر‌مار شد.
خدایا ما را از گزند تنگ‌نظران محفوظ بدار.




علیرضا رییسیان: کیارستمی یک بدشانسی بزرگ داشت و آن هم معرفی شدن فقط یک فیلم او به اسکار اما مجیدی و میرکریمی مدام به اسکار معرفی شدند!!!

سینماروزان: اصغر فرهادی را در کنار عباس کیارستمی باید جهانی ترین فیلمسازان ایرانی بلحاظ دریافت جوایز معتبر قلمداد کرد با این حال کیارستمی با اینکه تنها برنده نخل طلای کن ایرانی است اما اسکار نگرفت و از آن سو فرهادی با اینکه تاکنون نتوانسته نخل طلا بگیرد اما دو بار اسکار گرفته است.

علیرضا رییسیان کارگردانی که سابقه مراودات نزدیک با کیارستمی داشته درباره این تناقض به «هفت صبح» گفته است: عباس کیارستمی یک بدشانسی بزرگ داشت و آن هم معرفی شدن فقط یک فیلم از او به عنوان نماینده ایران در اسکار اما از آن سو مجید مجیدی هر بار فیلم ساخت به اسکار معرفی شد یا چندین بار فیلمهای رضا میرکریمی معرفی شد در حالی که فیلمهای کیارستمی می توانست خیلی بالاتر از این قرار گیرد و موقعیت بهتری در آکادمی بدست بیاورد.

رییسیان ادامه داده است: من در هیأتهای ارزیابی فیلم برای معرفی به اسکار بوده ام و میدانم که فقط تمایل مدیران دولتی است که اجازه میدهد یک فیلم برای اسکار معرفی شود یا نه. شاید اگر در جریان اوج موفقیتهای کیارستمی فیلمهای بیشتری از او به اسکار معرفی میشد سینمای ایران موفقیتهای بیشتری داشت.




برخی از اظهارات بهمن فرمان‌آرا همزمان با تولد ۷۵سالگی‌⇐دقیقا ۴۵سال است که قرص ضدافسردگی می‌خورم!/وسط تهیه یک فیلم در کانادا بودم که به‌خاطر بیماری برادرم به ایران آمدم و این آمدن حالا بیست‌وچهار، پنج سال طول کشیده!/بازی در فیلم تازه‌ام «دل دیوانه» عمل به وصیت دوستم عباس کیارستمی است/شهید مرتضی لبافی‌نژاد برادر خانمم و دوست عزیزم بود!

سینماروزان: بهمن فرمان‌آرا کارگردان و تهیه‌کننده که از نام‌آوران سینمای ایران است و تجارب متعدد بین‌المللی نیز دارد، امروز در حالی هفتادوپنج‌ساله می‌شود که مشغول فیلم‌برداری آخرین فیلمش «دل دیوانه» در رامسر است، اتفاقی که سبب خوشحالی او در روزهای سال تازه عمرش نیز هست.

به گزارش سینماروزان و به نقل از «شرق» فرمان‌آرا پس از تجربه چهل‌ونه سال زندگی مشترک با همسرش فلور لبافی‌نژاد، با داشتن سه فرزند و دو نوه، اذعان دارد که منتهای خوشبختی را تجربه کرده است.

او پس از کارگردانی فیلم‌هایی همچون «شازده‌احتجاب»، «بوی کافور، عطر یاس»، «خانه‌ای روی آب»، «یک بوس کوچولو» و… و تهیه‌کنندگی بسیاری از فیلم‌ها از جمله «گزارش» عباس کیارستمی، درحالی‌که هنوز فیلم هشتمش «دلم می‌خواد» به نمایش درنیامده، این روزها «دل دیوانه» را می‌سازد..فیلمی که خودش نقش اصلی آن را بازی می‌کند.

‌‌هفتادو‌پنج‌سالگی برای بهمن فرمان‌آرا چه حال‌وهوایی دارد؟ چه فرقی با بقیه سال‌ها دارد؟
فرقی با بقیه سال‌ها ندارد. فقط خوشحالم که زنده‌ام. سال‌ها از پی هم می‌گذرند. خوشحالم که امسال نوه دومم آیریس به دنیا آمده و نهمین فیلمم را دارم می‌سازم. تفاوت سال‌ها در سنین ما به همین شادمانی‌هاست. وگرنه کیفیت زندگی من از پارسال به امسال فرقی نکرده و فقط عدد سنم تغییر کرده.
‌اهل جشن‌تولدگرفتن هستید؟
هر پنج سال یک‌بار. البته این به دلیل تواضعم نیست! می‌خواهم توجه عزرائیل را جلب نکنم. (با خنده) مبنای گذر زمان برای من کارکردن است، نه اضافه‌شدن یک عدد به سال‌های سنم! چند سال پیش با داریوش شایگان یک مصاحبه‌ای کردیم و صحبت از مرگ و زندگی بود، همان‌طور که آن‌موقع هم گفتم باید اعتراف کنم هر زمان مرگ بیاید، حتی همین حالا، آماده‌ام!
‌چطور این‌قدر آماده‌اید و حتی آن را اعلام می‌کنید؟
صرفا به‌خاطر اینکه آدم خوشبختی بودم. پدر و مادر واقعا خوبی داشتم. خوب زندگی کردم. در زندگی‌ام کارهایی که دوست داشتم انجام دادم. هنوز از کارم لذت می‌برم. مملکتم را خیلی دوست دارم. مرگ هم که بالاخره می‌رسد! هرموقع برسد، چون از زندگی راضی‌ام، به مرگ هم راضی‌ام.
‌یعنی در این هفتاد‌وپنج سال هیچ حسرتی نداشتید؟ وقتی به گذشته نگاه می‌کنید اتفاقی نیست که بگویید اگر به عقب برمی‌گشتم این کار را می‌کردم، یا آن کار را نمی‌کردم؟
ابدا آرزوی بازگشت به جوانی و گذشته را ندارم. یکی از دلایل راضی‌بودنم از همه‌چیز، همین است که حسادت ندارم. حسرت ندارم، چون حسادت ندارم. از هر چیزی به وقت خودش لذت برده‌ام. هرگز به موفقیت و خوشحالی کسی حسادت نکردم، برای همین هم خوشبختم. اگر شرایط در یک زمانی برای کارکردن سخت بوده، این سختی مختص من نبوده، تقریبا شرایط برای همه سخت بوده. غیر از ده‌سالی که نگذاشتند کار کنم، در بقیه سال‌ها مشکلاتی فراگیر و عمومی وجود داشت که مال همه بود. جایی برای حسرت نمی‌ماند چون من با آثارم، گفت‌وگویی با مردم مملکتم دارم، برای همین هیچ‌وقت به فکر جایزه و جاه و مقام نبوده‌ام. اینکه فرصت پیدا کردم کاری که دوست دارم را انجام دهم، یعنی با مردم مملکتم به‌واسطه سینما گفت‌وگو کنم و آنها هم از این استقبال کردند، این برایم کافی بوده و امروز با خودم فکر می‌کنم چی بهتر از این؟ لحظه‌ای به این فکر نکردم که کاش فلان جایزه مال من بود، یا فلان جایزه حق من بود و حق‌کشی کردند! من حتی داوطلبانه سیمرغ‌هایم را پس دادم. واقعیت این است که خوشحالم امکاناتی داشتم برای آنکه هفتادوپنج سال همان‌طور که می‌خواهم و دوست دارم زندگی و کار کنم، این شانس کمی نیست! نودوهفت درصد مردم جهان چنین
اقبالی ندارند.
‌این حس رضایت که یک‌جور شکرگزاری و اطمینان نیز در آن مستتر است، چطور شکل گرفته؟ حاصل سلوکی شخصی است یا تربیت خانوادگی؟
پدر من همیشه یک حرفی را برای ما تکرار می‌کردند. می‌گفتند اگر قرار بود خدا همه نعمت‌هایش را بین کل بندگانش به طور مساوی تقسیم کند به ما خیلی بیشتر از سهممان داده. بنابراین هم باید شاکر باشیم، هم سعی کنیم این خوش‌شانسی را با دیگران تقسیم کنیم. به‌همین‌دلیل هم کارخانه راه انداختند، چون می‌گفتند عده‌ای باید سر سفره ما نان بخورند. همیشه مخالف زمین‌خریدن و پس‌اندازکردن بودند. من هم این منش را از پدرم آموختم و فهمیدم که دلیلی برای نارضایتی و بدرفتاری با کسی نیست. شکرگزارم که هیچ‌وقت حسادت در درونم نبوده که حسرت بخورم چرا فلان اتفاق نیفتاد، یا چرا من مثل فلانی نشدم و… .
‌پسر بزرگ خانواده بودید؟
من پسر دوم خانواده بودم و از اول می‌دانستم که راهم را از بقیه جدا می‌کنم و شغلی غیر از شغل خانوادگی‌مان خواهم داشت. خوشبختانه پدرم نیز حامی من شد و اجازه داد سینما را دنبال کنم.
‌یعنی هیچ مخالفتی با ورودتان به سینما نشد؟
دیگران مخالفت می‌کردند اما پدرم حامی من بود و از اول تا آخر می‌گفت ولش کنید، بگذارید کارش را بکند، زندگی خودش به خودش مربوط است. فقط در یک مورد پدرم مخالفت کردند. در شانزده‌سالگی که به انگلستان رفتم، هنوز مدرسه سینمایی راه نیفتاده بود، در نتیجه رفتم مدرسه هنرپیشگی. وقتی پدرم بعد از یک سال آمد به من گفت قرارمان کارگردانی بود، نه هنرپیشگی. و مرا ظرف ده روز فرستاد آمریکا. شانس من این بود که پسرخاله مادرم داشت در دانشگاه یو‌اس‌سی دکترا می‌گرفت که یکی از بهترین دانشگاه‌های آمریکا در حوزه سینماست و من آنجا رفتم و نسلی با من هم‌دوره بودند که هم‌کلاس‌شدن با آنها هم خودش یک اتفاق بود. هم‌کلاسی‌های من امثال جورج لوکاس و جان میلیس بودند. از این نظر هم شانس آوردم؛ اما شانس بزرگ‌ترم همین بود که پدرم از من حمایت کرد. یک ‌بار هم وقتی برادرم مریض شد، به من گفت برو ایران و کمک کن. وسط تهیه یک فیلم بودم در کانادا که ول کردم و به ایران آمدم، فکر می‌کردم یکی، دو سال طول می‌کشد؛ اما حالا بیست‌وچهار، پنج سال طول کشیده. در همان مدت مدیرعامل کارخانه نساجی هم شدم و این کار را هم یاد گرفتم. خوشبختانه مصادف شد با زمانی که موانعی برای کار‌کردنم به وجود آمده بود و سر من هم به نساجی و اداره‌کردن کارخانه گرم شد.
‌شما سال‌ها خارج از ایران زندگی کردید؛ اما دوباره به وطن بازگشتید. چه چیز شما را در ایران نگه می‌دارد و حتی بعد از دوره‌ای مهاجرت شما را به وطن باز می‌گرداند؟
سال پنجاه‌ونه که از ایران رفتم، درست زمانی بود که «سایه‌های بلند باد» که زمان پهلوی توقیف شده بود، بعد از انقلاب پروانه نمایش گرفت؛ اما در این دوره هم بعد از سه روز توقیف شد. بعد از این اتفاق، حس کردم اختلاف‌نظری بین گروه تازه بر سر کار آمده وجود دارد که حل‌شدنش زمان‌بر است. ضمنا سه تا بچه داشتم که باید فکر آینده‌شان بودم، لاریسا دخترم ١١‌ساله بود، نیما پسرم پنج‌ساله و مانی پسر دیگرم چهارساله. حس کردم تا این اختلافات حل شود، بروم و شانسی به فرزندانم بدهم که اگر روزگاری خواستند جای دیگری هم زندگی کنند، امکانش را داشته باشند؛ اما موقعی که آنها به دانشگاه رفتند و دیگر به من نیازی نداشتند، سال ٦٩ برگشتم و کماکان هم ایران مانده‌ام. علت اینکه ایران مانده‌ام و با وجود اینکه امکاناتش را دارم؛ ولی فکر زندگی در جای دیگری را هم نمی‌کنم، همین است که اینجا مال ما هم هست. من ترجیح می‌دهم اگر قرار است تدریس کنم، برای فرزندان ایران تدریس کنم. اگر قرار است کاری کنم، در کشورم مؤثر باشم. وقتی به این فصل زندگی می‌رسی، حتی خیلی‌ها زودتر از این سنین هم، پایشان را دراز می‌کنند رو به آفتاب و می‌خوابند. من به چنین چیزی اعتقاد ندارم. مرگ، حتمی است و حتما می‌آید، چه بهتر که حین کار‌کردن بیاید، آن‌هم وقتی که مشغول به کاری هستی که عاشقانه دوستش داری. امروزه وقتی بعضا دولتی‌ها لقب می‌دهند و می‌گویند شما کارگردان بزرگی هستی، ابایی ندارم که بگویم این بزرگی را فقط مردم انتخاب می‌کنند.
‌شما همیشه هم در آثارتان و هم در رفتار اجتماعی و سیاسی‌تان بر سر مواضع‌تان پافشاری کرده‌اید. هرجا نقدی داشتید، با صدای بلند نقدتان را اعلام کردید. مثلا وقتی در دولت قبل به بسته‌شدن خانه سینما معترض بودید، جوایزتان را به سازمان سینمایی وقت پس دادید. پیرو این دست از کنش‌های شما و بی‌تفاوت‌‌نبودنتان نسبت به اتفاقات روز، مایلم بدانم برای هنر و برای خودتان به‌عنوان هنرمند رسالتی خاص قائلید؟
من نه از نظر فیزیکی و نه از نظر ذهنی، هرگز چریک نبودم؛ ولی معتقد بودم یک زندگی بیشتر ندارم و اگر به چیزی باور دارم که باید بر سر آن بایستم. یک عده‌ای هم ممکن است از تو خوششان نیاید! خب من هم از خیلی‌ها خوشم نمی‌آید! فقط سعی کردم با مردمم صادق باشم. هرگز خودم را مبارز ندانستم؛ اما تلاشم این بود که نسبت به وضع مردمم بی‌تفاوت نباشم. همیشه هم استقلالم را حفظ کردم؛ چون هرگز نه در دوره قبل و نه بعد از انقلاب، دنبال هیچ پست و مقامی نبودم. برای هنرمند، حفظ استقلال واجب است. اگر منِ هنرمند، پستی را قبول کنم، حتما برایم عواقبی دارد. یادم هست قبل از انقلاب آقای قطبی که رئیس تلویزیون بودند، به من پیشنهاد ریاست تلویزیون شیراز را دادند؛ اما من نپذیرفتم‌.
‌در تمام این سال‌ها، هیچ‌وقت هنر دیگری شما را جلب نکرد که بخواهید آن را تجربه کنید؟
نه، من هنر دیگری ندارم که بخواهم تجربه کنم. فقط تئاتر را دوست داشتم که فرصتش دست داد و «مردی برای تمام فصول» را روی صحنه بردم. سینما را از این نظر دوست‌تر دارم که ماندنی است. با اینکه از تئاتر هم فیلم بر‌می‌دارند؛ اما به‌هرحال تئاتر هنری است که زنده‌‌بودنش معنا دارد. تئاتر و سینما هنرهای مورد علاقه‌ام بودند که سینما سهم خیلی بیشتری هم داشت.
‌تئاتر را دوباره تجربه می‌کنید؟
اگر جوان‌تر بودم حتما دوباره تجربه می‌کردم. علت اینکه می‌گویم اگر جوان‌تر بودم به این خاطر است که تئاتر مدتی طولانی برای تمرین لازم دارد. چند ماه تمرین می‌کنید و یکی، دو ماه روی صحنه هستید. آن دوران تمرین حالا برایم دشوار است. این پروسه برای حوصله من در این سن، طولانی است؛ اما در کل مشتاقم «آمادئوس» را روی صحنه ببرم. تا چه پیش‌ آید.
‌تولد هفتادوپنج‌سالگی شما مصادف شده با ساخت فیلم جدیدتان در رامسر با عنوان «دل دیوانه». فیلمی که بسیاری از بازیگران شاخص سینما مانند فاطمه معتمدآریا، علی نصیریان، لیلا حاتمی، علی مصفا و… در آن به ایفای نقش می‌پردازند. درباره این فیلم کمی توضیح می‌دهید؟
«دل دیوانه» روایت ناکامی‌های نسل ماست. آرزوهایی داشتیم و کارهایی می‌خواستیم بکنیم که در بعضی ناکام بودیم. اوضاع و حوادث و اتفاقاتی که دارد می‌افتد گاهی باعث می‌شود آدمی به کنج تخیلات و توهماتش پناه ببرد. این فیلم هم راجع به آدمی است با همین موقعیت. نویسنده‌ای که زوال یک نسل را مرور می‌کند و اتفاقاتی که برای نسلش افتاده باب میلش نیست.
‌شما شخصیتی بذله‌گو و شاد دارید اما فیلم‌هایتان همیشه فضایی تلخ دارند. این تلخی از کجا می‌آید؟ شمایی که همیشه در زندگی شوخ و شنگید، این تلخی پس از کجا می‌آید؟
ما در فضایی زندگی می‌کنیم که اجازه نداریم ناراحتی‌ها، عصبانیت‌ها و غم‌ها را در زندگی روزمره بروز دهیم. برای اینکه آدم‌هایی اطراف ما هستند که در برابرشان مسئولیم. من تلاش کردم به واسطه فیلم‌هایم احساسی که به فضای موجود دارم، از جمله نقدهایم به ملوک‌الطوایفی موجود در فضای فرهنگ (که برایم آزرنده است) و… را بروز دهم. یک دوره چهارساله در دولت قبل کار نکردم چون شرایط و مدیران را قبول نداشتم. توی خانه ماندم و در خانه کار کردم اما الان وقتی امکان ساخت یک فیلم هست، حتما فرصت را غنیمت می‌دانم.
من نویسنده نیستم. یک فکری توی ذهنم می‌آید و به‌تدریج رشد می‌کند. بارها بازنویسی می‌شود و نهایتا فرصتی پیش می‌آید و فیلم می‌شود. بنابراین آنچه در فیلم‌هایم روایت می‌کنم، همان چیزی است که برای همه مردمم اتفاق افتاده. با فیلم‌هایم تجربه جمعی را به اشتراک می‌گذارم، چون نمی‌توانم نسبت به اوضاع بی‌تفاوت باشم. من سیاست‌مدار نیستم و نمی‌خواهم هم کاری به سیاست داشته باشم اما نمی‌توانم بی‌تفاوت از کنار خیلی چیزها بگذرم.
‌اصولا توی زندگی چه‌طور با رنج‌ها و اضطراب‌های شخصی کنار می‌آیید؟
حقیقتی هست که تابه‌حال راجع به آن حرف نزدم و اولین‌بار است از آن صحبت می‌کنم، من دقیقا چهل و پنج سال است که قرص ضدافسردگی می‌خورم. بعضی وقت‌ها در چاه افسردگی می‌افتم که مثل چاه ویل می‌ماند اما نهایتا خودم را از آن بیرون می‌کشم و کسی که خیلی در این مواقع کمکم می‌کند، همسرم فلور است که چهل و نه سال است که با هم زندگی می‌کنیم. فرزندانم که عاشقانه دوستشان دارم نیز کمکم می‌کنند تا از چاه تاریک افسردگی بیرون بیایم و درواقع مرا از آن بیرون می‌کشند. اما اینکه من در ظاهر شوخ و شنگم، یک مقداری هم به اصلیت اصفهانی من بر می‌گردد. در اصفهان به دنیا نیامدم اما پدر و مادرم اصفهانی بودند و من خودم را اصالتا اصفهانی می‌دانم. به طور کلی فکر می‌کنم لزومی ندارد ما رنج‌هایمان را بروز دهیم و آدم تلخی باشیم چون مردم به اندازه کافی گرفتاری‌هایی دارند و لازم نیست من بار خودم را روی شانه آنها بیندازم. بنابراین ظاهر من ظاهر بگوبخندی است اما درونم تفاوت دارد.
‌چه شد که تصمیم گرفتید در «دل دیوانه» خودتان جلوی دوربین بیایید و علاوه بر کارگردانی، بازیگری هم کنید؟ یک‌بار دیگر هم در «بوی کافور، عطر یاس» چنین تجربه‌ای داشتید… .
یک دوست خیلی خیلی عزیزی داشتم که امسال از دستش دادم؛ عباس کیارستمی. بعد از «بوی کافور، عطر یاس» عباس تنها کسی بود که مدام به من می‌گفت دیالوگ‌هایی که می‌نویسی را باید خودت بگویی و باید خودت در فیلم‌هایت بازی کنی منتها در این سال‌ها به دلایل مختلف این کار را نکردم. آخرین بار که در منزلش، یک هفته قبل از سفرش به فرانسه، با او صحبت می‌کردم، بنا به عادت همیشگی‌مان که از کارهای هم می‌پرسیدیم، وقتی از من پرسید چه می‌کنی به او گفتم که دارم روی سناریویی کار می‌کنم و می‌خواهم این بار خودم توی فیلمم بازی کنم. به من گفت: «من که همیشه به تو گفته بودم خودت باید بازی کنی. خیلی خوشحالم کردی که می‌خواهی خودت توی فیلمت بازی کنی». بازی در «دل دیوانه» یک جورهایی عمل به وصیت دوستم عباس کیارستمی است.
‌با مرگ عزیزان و دوستانتان مثل آقای کیارستمی یا پدر و مادرتان چطور مواجه شدید و چطور از سوگ آنها بیرون آمدید؟
مرگ دوستان و عزیزان خیلی سخت است. فکرش را بکنید هوشنگ گلشیری هفده سال است که فوت کرده. برادرخانمم که دوست عزیزم بود –شهید لبافی‌نژاد- بیش از چهل سال است که رفته… جای خالی این عزیزان همیشه هست
چون رفاقت عمیقی بین ما بوده. اما چطور با فقدان عزیزان کنار می‌آییم؟ فکر نمی‌کنم هیچ وقت کنار بیاییم. فقط سعی می‌کنیم کارهایی که برای آنها دلپذیر بوده را انجام دهیم. مثلا مرگ پدر و مادر ابدا اتفاقی فراموش‌شدنی نیست. قبلا هم گفتم وقتی پدر می‌میرد مثل این می‌ماند که دنده‌ای از پشتت برداشته‌اند. جای خالی‌اش همیشه حس می‌شود. اما وقتی مادر فوت می‌کند مثل این است که قسمتی از روحت را با خودش می‌برد. پدر و مادر من هم به فاصله چهار ماه از هم رفتند… یک اتفاق‌هایی در زندگی فراموش‌شدنی نیستند اما ناچاریم به خاطر عزیزانی که زنده‌اند و به خاطر ادامه زندگی از سوگ بیرون بیاییم.




به‌خاطر مخالفت خانواده کیارستمی؟⇐علی حاتمی جای کیارستمی را در پوستر جشنواره فجر گرفت

سینماروزان: در حالی که پیشتر شنیده شده بود این عباس کیارستمی است که به پوستر جشنواره سی و پنجم راه می یابد اما بنا شده تصویری از علی حاتمی کارگردان ممتاز در ژانر تاریخی زیبنت بخش پوستر جشنواره امسال باشد.

به گزارش سینماروزان برخی شایعات مجازی حکایت از آن دارند که مخالفت خانواده کیارستمی با قرارگیری تصویر این کارگردان بر روی هر گونه پوستر منتسب به جشنواره های دولتی عامل عدم استفاده از پرتره او برای طراحی پوستر جشنواره شده است و در یک روند منطقی علی حاتمی کارگردان دست نیافتنی سینمای ایران جایگزین وی ده است.

امسال پوستر سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر با محوریت زنده‌یاد علی حاتمی کارگردان فقید سینمای ایران طراحی شده است و قرار است طی مراسمی با حضور اهالی رسانه و مدیران جشنواره از این پستر رونمایی شود.

گفتنی است سال گذشته و در سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر، برای اولین بار در تاریخ جشنواره پوستر جشنواره فیلم فجر مزین به تصویر یک هنرمند شد و این زنده‌یاد خسرو شکیبایی بود که روی پوستر رفت.




۱۹ سال بعد از کیارستمی⇐حاتمی کیا هم به نخل طلا رسید منتها از جشنواره بغداد!!!

سینماروزان: 19 سال قبل عباس کیارستمی کارگردان آوانگارد ایرانی برای ساخت “طعم گیلاس” نخل طلای پنجاهمین جشنواره کن را از آن خود کرد.

به گزارش سینماروزان اردیبهشت ماه امسال اصغر فرهادی کارگردان اسکاری سینمای ایران علیرغم پیش بینی ها نتوانست نخل طلای کن را برای “فروشنده” از آن خود کند و به جایش به جایزه بهترین فیلمنامه بسنده کرد.

ابراهیم حاتمی کیا کارگردان ارزشی سینمای ایران اما به تازگی توانسته برنده نخل طلا شود؛ البته این نخل طلا از هشتمین جشنواره بغداد به او رسیده است!

فیلم سینمایی «بادیگارد» به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا نخل طلای هشتمین جشنواره فیلم بغداد را از آن خود کرد و حالا حاتمی کیا هم می تواند به خود ببالد که برنده نخل طلا شده است!




یک بازیگر خطاب به مدیران سینما⇐به جای گرفتن عکس با تابوت سینماگران، یک مرکز درمانی برایشان راه‌اندازی کنید

سینماروزان: صدور حکم سه ماه محرومیت از طبابت در بیمارستان جم برای پزشک خاطی در پروسه درمان عباس کیارستمی از یک طرف با انتقاد برخی از سینماگران مواجه شده است و از طرف دیگر با واکنش پزشک خاطی.

به گزارش سینماروزان سینماگران اعتقاد دارند این حکم برای تنبیه یک پزشک خاطی، تنبیه اثرگذاری نیست و از آن سو پزشک خاطی نیز در گفتگویی با رسانه متبوع سازمان نظام پزشکی از این گفته که مرگ کیارستمی به خاطر ضربه به سرش در فرانسه بوده است.

هوشنگ توکلی بازیگر سینما و تلویزیون از جمله چهره های سینمایی است که اعتقاد دارد باید به حکم صادر شده برای پزشک خاطی بدون احساسات گرایی و با تکیه بر منطق نگریست.

باید به جای احساسات گرایی، منطق حکمفرما می شد
توکلی در گفتگو با “نسیم آنلاین” بیان کرد: پزشکان هم ممکن است مانند تمامی اقشار دیگر دچار اشتباه شوند و اینکه پزشک کیارستمی دچار خطا شده یا نه را هم دادگاه صالحه است که باید تعیین کند. شخصا ولی فکر می کنم در جریان درگذشت این کارگردان مطرح سینمای ایران برخی درگیری های سیاسی سبب ساز آن شد که بی جهت بر قصور پزشکان تمرکز شود و از آن سو کم کاری های صنف سینمای ایران نسبت به وضعیت درمانی بدنه اش مورد توجه قرار نگیرد.

این بازیگر ادامه داد: نتیجه تحقیقات فعلی به حکم پیش رو منجر شده است و این حق بازماندگان کیارستمی است که به این جکم اعتراض کنند اما پرسش مهمتر این است که آیا در جریان جوسازی علیه جامعه پزشکی جانب انصاف رعایت شد؟ و آیا جز این بود که غلبه احساسات گرایی سبب ساز آن شد که به جای گفتگو در آرامش و با منطق درگیر رفتارهای هیجانی شویم؟

کاری از مدیران منفعل برنمی‌آید

توکلی با تمرکز بر نقش مدیران سینما در چنین بحرانهایی بیان داشت: مدیریت سینما چه در بخش دولتی و چه در صنف آن همواره نشان داده که موضعش نسبت به بدنه سینما حالت انفعالی دارد؛ آنها به جای اینکه از همان زمان بستری شدن کیارستمی در بیمارستان شرایط رسیدگی بهینه به وضعیت او را فراهم کنند تازه بعد از درگذشت ایشان بود که یادشان آمد به فرودگاه بروند و با تابوت مرحوم عکس یادگاری بگیرند و بعد از آن در جریان درگیری جامعه سینما با بدنه پزشکان کمترین نقش عاقلانه ای ایفا نکردند.

وی ادامه داد: مدیران سینما اگر کمی عاقلانه تر و بزرگوارانه تر به مسایل نگاه می کردند شاید این همه سر و صدای عحیب و غریب بوجود نمی آمد  و این همه ابهام و بدبینی فضای سینما را درنمی گرفت و همچنین فضا مسموم نمی شد. ما نمی گوییم مدیران کاملا گناهکارند ولی بچه گانه عمل کردند و طبیعتا مسیر تحقیق بطور کل منحرف شد و مردم هم که زمینه ذهنی قبلی داشتند دچار قضاوت هایی شدند که هم کار برای قوه قضاییه سخت شد و هم مسیر تحقیق سخت شد. من به هر حال جامعه پزشکی را به طور کامل مقصر نمی دانم.

درگذشت کیارستمی باید درسی می شد برای مدیران سینما
بازیگر آثاری نظیر «نفوذی» و «دلخون» خاطرنشان ساخت: انتظار این بود که درگذشت کیارستمی و خلأهایی که جامعه سینمای ایران در امور درمانی دارند درسی باشد برای آقایان مدیر که فکری اساسی برای حل مشکلات اساسی درمان سینماگران داشته باشند. آیا این حق زیادی است که سینماگران ایرانی یک کلینیک درمانی مخصوص به خود داشته باشند که در مواقع بیماری آنها را تحت پوشش قرار دهد؟ مطمئنا نه! اما مدیران سینمایی چون آینده نگر نیستند صرفا می کوشند با صحبت کردن و تعریف و تمجید از سینماگران درگذشته، وقت را بگذرانند بدون اینکه اثرگذاری مفیدی داشته باشند.

توکلی تأکید کرد: اینها جهت بقای خوشان در حوزه مدیریتی خط مشی انفعالی را انتخاب کرده اند که این خط مشی اشکال دارد و با مجموعه تصمیم گیری هایی که می گیرند سینما دچار بحران می شود. این برمیگردد به این که شاید این آدمها جایشان در مدیریت سینما نیست و در جای درستی قرار نگرفته اند شاید آدمهای فهمیده ای باشند ولی جایشان در حوزه فعالیت سینما نیست. برای همین است که خیلی به ندرت می بینیم در مدیریت آقایان کارهای سازنده صنفی انجام گرفته باشد و متاسفانه این قضیه به بینش اهالی سینما نسبت به مدیران آسیب زیادی زده است.

دست به دست هم دهید برای ایجاد تسهیلات درمانی سینماگران
این بازیگر با ابراز امیدواری نسبت به اینکه به جای درگیری های بیهوده بر سر پرونده پزشکی کیارستمی فکری شود برای سینماگران زنده ای که ماهانه کلی خرج درمان بیماری های صعب العلاج شان می کنند اظهار داشت: بهتر است به جای سیاسی بازی که آفت سینما شده است مدیران دولتی و صنفی سینما دست به دست هم دهند و یک بار برای همیشه تسهیلات کاملی برای درمان سینماگران بیمار فراهم آورند. کیارستمی رفت اما هنوز هستند سینماگرانی که برای درمان خود باید خانه و زندگی شان را بفروشند. چرا یک بار برای همیشه شرایطی فراهم نمی شود برای راه اندازی یک بیمارستان تخصصی یا مرکز درمانی ویژه سینماگران که کنترل دقیقی هم بر آن وجود داشته باشد.




سیروس تسلیمی در واکنش به حکم پزشک خاطی کیارستمی⇐این، نتیجه مستقیم حضور دیپلمات‌ها در مدیریت سینماست!

سینماروزان: در حالی که چندی قبل برخی رسانه‌ها از یک سال محرومیت پزشک آقای عباس کیارستمی بابت رها کردن بیمار پس از عمل و سه قصور دیگر خبر داده بودند به تازگی حکم رسمی این پرونده مشخص شد. با اعلام حکم رسمی مشخص شده که فقط سه ماه محرومیت از طبابت آن هم فقط در بیمارستان جم جریمه پزشک کیارستمی بوده است.(اینجا را بخوانید)

 به گزارش سینماروزان هیأت بدوی انتظامی نظام پزشکی در متن حکم خود محکومیت نامبرده به «سه ماه محرومیت از مطب در محل ارتکاب تخلف» را اعلام داشته است.

هرچند بسیاری از مخاطبان سینما بعد از شنیدن این حکم آن را نشان دهنده قدرت صنف پزشکان و سازمان نظام پزشکی دانسته‌اند اما بسیاری هم یکی از دلایل ساده‌گیری در پرونده‌ای که یک طرف آن یک کارگردان مشهور سینمای ایران بوده را ضعف ساختار صنفی سینمای ایران دانسته‌اند که هیچ گاه نتوانسته است در قامت یک صنف واقعی به دنبال اعاده حقوق بدنه‌اش باشد.

چرا ماجرای کیارستمی شفاف سازی نشد؟
آقای سیروس تسلیمی از سینماگران پیشکسوت ایرانی است که همواره سعی کرده به عنوان سینماگر شناخته شود و برخلاف برخی از همکاران سینمایی‌اش اغلب دور از سیاسی‌بازی‌های مرسوم در سینمای ایران حرکت کرده است.
تسلیمی با نگاهی متعادل نسبت به حکمی که برای کیارستمی صادر شده است به «صبح نو» گفت: قبل از هر چیز باید بگویم ماجرایی که قصور پزشک کیارستمی نامیده شد به طور شفاف برای جامعه باز نشد به خصوص برای جامعه هنری که مشخص شود واقعاً چه اتفاقی برای ایشان رخ داده است. بهتر بود حداقل یک بار همه ماجراها به صورت صریح و شفاف از طریق روابط عمومی سازمان نظام پزشکی رسانه‌ای می‌شد تا اگر هم بناست قضاوتی در میان افکار عمومی صورت گیرد، قضاوت منصفانه باشد.
وی ادامه داد: اما با جوی که در میان اهالی سینما و حتی دوستداران سینما وجود داشت توقع حکم شدیدتری داشتیم.اگر واقعاً آن پزشک مقصر بوده است، مسلماً این حکم بسیار غیرمنصفانه است و نیاز است اعتراض به این حکم صورت گیرد ولی از آن طرف توصیه می‌کنم که پیگیری قضایی این ماجرا نباید به سمتی برود که جامعه هنری روبه‌روی جامعه پزشکی بایستد به‌خصوص که در این وسط عده‌ای هم آتش بیار معرکه شده‌اند و بیشتر به دنبال تسویه حساب سیاسی‌اند تا پیگیری قضایی پرونده کیارستمی.

متأسفم که مدیران سینمایی دیپلمات هستند و نه سینماگر
تهیه‌کننده آثاری مانند «پرنده کوچک خوشبختی» و «میکس» خاطرنشان ساخت: ما در منطقه‌ای زندگی می‌کنیم که دور تا دورمان جنگ و انفجار و بمباران است و من امید دارم که حداقل خودمان از این همه هیاهو در امان باشیم و در آرامش و بدون هر گونه تنش شرایط حل مشکلاتی مانند مسأله کیارستمی را که جنبه‌ای ملی پیدا کرده فراهم کنیم.

سیروس تسلیمی با اشاره به اینکه در این گونه مواقع است که صنف سینما و مدیران سینمایی باید به کمک اهالی سینما بیایند، گفت: به هر حال اینکه یک قصور مهم پزشکی فقط 3 ماه ممنوعیت از طبابت در بیمارستانی خاص را شامل می‌شود، نشان دهنده آن است که قدرت صنف پزشکان بیشتر از صنف سینما و حتی مدیران دولتی سینماست.
این نویسنده ادامه داد: این ضعف خود به طور مستقیم ناشی از آن است که چه مدیران صنفی چه مدیران سینمایی بیشتر از آن که از بدنه سینما باشند دیپلمات هستند یعنی هنگام تصمیم‌گیری‌ها مدام خواسته‌های یک جناح سیاسی خاص را احتساب می‌کنند و همین است که باعث می‌شود حقوق ابتدایی اهالی سینما به راحتی زیر سؤال رود و این روند هم عمیقاً جای تأسف دارد.
وی افزود: همین حالا وزیر ارشاد آقای علی جنتی خود یک دیپلمات است و ایشان در کویت نیز دیپلمات بوده‌اند و مسلماً تمام دوستان و همکاران بالادستی وی هم بیشتر دیپلمات هستند.

سیروس تسلیمی
سیروس تسلیمی

اهالی سینمای ایران حتی یک بیمارستان تخصصی هم ندارند
نویسنده آثاری مانند «خبرچین» و «پرنده آهنین» با تمرکز بر مدیران سینمای ایران ادامه داد: متأسفانه مدیران سینمایی فعلی عقبه سینمایی چندانی ندارند و طبیعی است که باید چند سال بگذرد تا جریانات سینمایی و فضای سینما را بشناسند. این می‌شود که در برخورد با موردی مانند مرگ کیارستمی در اثر قصور پزشکی هم بیشتر به دنبال آن هستند که شرایط تدفین و برگزاری مراسم یادبود را فراهم کنند تا اینکه بخواهند به طور دقیق به ارزیابی دلایل مرگ کیارستمی و اصلاً چرایی مسأله‌ای مانند این بپردازند که چرا اهالی سینمای ایران بعد از صدها سال از تأسیس سینما در این ملک، هنوز یک بیمارستان تخصصی ندارند که وقتی چهره‌هایی امثال کیارستمی که در جهان شناخته شده‌اند دچار مشکل می‌شوند تحت نظر پزشکان معتمد این بیمارستان باشند.

بیشتر به فکر عکس یادگاری با تابوت هستند تا بهبود اوضاع صنف
وی ادامه داد: آنچه از رفتار مدیران این سال‌ها دیده‌ایم بیشتر نوعی مسامحه‌کاری در برخورد با بحران‌هاست یعنی برای نگهداری از پست مدیریتی خود بسیار محافظه‌کارانه برخورد می‌کنند و خیلی جاها منفعل‌اند و گونه‌ای رفتار می‌کنند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است و به جای تأمل برای حل مشکل، مدام به‌دنبال ارائه بیلان از فعالیت‌های نکرده خویش‌اند.

تسلیمی در پایان گفت‌وگوی خود با اشاره به اینکه در ماجرای کیارستمی هم، بیشتر فرزندان وی و رسانه‌ها بوده‌اند که خواستار برخورد با پزشک خاطی شده‌اند، گفت: یقیناً اعتراض به حکم صادر شده که بیشتر نفع صنف پزشکان در آن دیده شده ابتدایی‌ترین حق فرزندان این کارگردان درگذشته است ولی اگر به فکر آیندگان هستیم، باید از مدیران دولتی و صنفی سینمایمان بخواهیم به فکر تمامی صنف باشند. این همه بودجه در حوزه سینما صرف تولید محصولاتی می‌شود که حتی هزار نفر هم آنها را نمی‌بینند چرا یکی از همین مدیرانی که بعد از مرگ کیارستمی از خاطراتشان با ایشان می‌گویند به فکر این نیست که یک مرکز درمانی تخصصی برای اهالی سینما ایجاد کند؟ آیا جز این است که هدف فقط شعار دادن و کسب اشتهار حتی با تابوت یک کارگردان است و نه توجه واقعی به صنف؟




قدرت صنف پزشکان یا ضعف صنف سینما؟⇔تنها ۳ ماه محرومیت از طبابت در بیمارستان جم؛ حکم پزشک کیارستمی!!!

سینماروزان: در حالی که چندی قبل برخی رسانه ها از یک سال محرومیت پزشک عباس کیارستمی بابت رها کردن بیمار پس از عمل و سه قصور دیگر خبر داده بودند به تازگی حکم رسمی این پرونده مشخص شد.

به گزارش سینماروزان با اعلام حکم رسمی مشخص شده که تنها سه ماه طبابت آن هم فقط در بیمارستان جم جریمه پزشک کیارستمی بوده است!!!

هیات بدوی انتظامی نظام پزشکی در متن حکم خود محكوميت نامبرده به “سه ماه محروميت از مطب در محل ارتكاب تخلف” را صادر و اعلام داشته است.

هرچند بسیاری از مخاطبان سینما بعد از شنیدن این حکم آن را نشان دهنده قدرت صنف پزشکان و سازمان نظام پزشکی دانسته اند اما بسیاری هم یکی از دلایل ساده گیری در پرونده ای که یک طرف آن یک کارگردان مشهور سینمای ایران بوده را ضعف ساختار صنفی سینمای ایران دانسته اند که هیچ گاه نتوانسته است در قامت یک صنف واقعی به دنبال اعاده حقوق بدنه اش باشد.

در متن حکم صادره برای پزشک خاطی کیارستمی فرصت اعتراض به حکم هم قرار داده شده است. باید منتظر ماند و دید که با اعتراض به حکم، اتفاق تازه ای در مسیر این پرونده خواهد افتاد؟




به‌جای مرثیه‌سرایی بر درگذشتگان⇐زنده بودن را جشن بگيريم

سینماژورنال/نازنین متین‌نیا: چهره خندان داوود رشيدي، شهر را در آغوش گرفته؛ در هر اتوبان و خيابان اصلي كه مي‌روي، يادي از تازه درگذشته دنياي سينما و تئاتر در شهر نشسته. بيلبوردها يا از «آمدم، ديدم و رفتم…» او مي‌گويند يا قطعه‌اي شعر غم‌انگيز در غم فراق رشيدي دارند.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “اعتماد” در شب، اين بيلبوردها بيشتر توجه جلب مي‌كنند؛ زير نور چراغ‌هاي كوچك، مي‌درخشند و به آدم‌ها يادآوري مي‌كنند؛ آدم بزرگي از اهالي هنر از اين شهر رفته است و جاي خالي‌اش هم ديگر پر نمي‌شود. داوود رشيدي، بازيگر بزرگي بود.

هنرمندي همعصر و معاصر ما كه سال‌هاي سال زندگي‌اش را براي دنياي نمايش و بازيگري وقف كرد. بازيگري كه هنوز خاطره نقش‌هايش در ذهن مردم هست و احتمالا باقي هم خواهد ماند. يادآوري شهري از چنين بازيگري، يك قدرداني ساده است.

حضوری که شهروندان را دلزده نمی‌کند
يك نشانه ساده براي نمايش ارزشمندي هنرمندان در شهري كه زندگي در آن پرشتاب و پر از دغدغه است و يك مكث كوتاه اينچنيني، مي‌تواند شهروندان در حال گذر را اندكي دور از زندگي و دغدغه‌هاي معاش كند و اندكي به جهاني ديگر ببرد؛ جهاني كه در آن زندگي والا و ارزشمند، اثرگذاري هنرمند و در خاطره‌ها ماندن، فضيلت است و اين فضيلت بايد يادآوري شود.

همان طور كه پيش از رشيدي و در همين تابستان، چهره عباس كيارستمي روي بيلبوردها آمد. كارگردان بزرگي كه جهان سينما را با مرگش عزادار كرد و كمترين نشانه از اين همراهي در عزاداري جمعي، همان بيلبوردهايي بود كه چهره كيارستمي را با اشعارش در شهر پراكنده كرد. كيارستمي نه‌تنها روي بيلبوردها بود كه اگر به در و ديوار شهر نگاه مي‌كرديد، نقشي از او را با اسپري سياه و توسط هنرمندان گرافيتي ايراني، پيدا مي‌كرديد.

اين حضور پررنگ نه‌‌تنها شهروندان را دلزده نمي‌كرد و حالا هم در مورد داوود رشيدي دلزده نمي‌كند كه اتفاقا برعكس، واكنش‌هايي مثبت و خوب به همراه دارد. هردوي اين چهره‌ها براي مردم مهم بودند و حضور آنها روي بيلبوردها رسمي و گرافيتي‌هاي غيررسمي، نمايش همراهي مديران شهري با مردم اين شهر و آنچه دوست دارند، شد.

سوال اینجاست…

اما سوال اينجاست كه آيا مردم اين شهر تنها دوست دارند تصويري از عزيز تازه درگذشته را در شهر و روي بيلبوردها ببينند؟ آيا تنها يادآوري آنكه از دست رفته جايز است و نمي‌شود چهره‌اي ديگر از عالم هنر كه معاصر است و همزمان در عصر ما و در زير آسمان اين شهر نفس مي‌كشد را ببينيم و در زندگي روزمره پردغدغه، لحظه‌اي به او و نقش مهم و تاثيرگذارش فكر كنيم؟ چه مي‌شود اگر اين شهر پر شود از چهره‌هايي كه عمري براي هنر و فرهنگ تلاش كردند و همچنان در حال تاثيرگذاري هستند؟ و…


اين سوال‌ها و سوال‌هايي از اين دست مهم هستند. چون تصور شهري كه تنها به تازه درگذشته‌ها نگاه مي‌كند و مردمان زنده‌اش را فراموش مي‌كند، تصور شهري خاكستري و پرتنش است. مرگ هنرمند و اين آگاهي كه ديگر جاي خالي او پر نمي‌شود براي سرزميني كه قرن‌ پشت قرن چهره‌هاي تاثيرگذار فرهنگي و هنري داشته، دردناك است.

مرگ هنرمند نشانه‌اي از يك پايان تلخ است. اما زندگي هنرمند و زنده بودنش، نمايشي از يك دريچه بزرگ اميدواري است. نمايشي كه مي‌گويد همچنان مي‌شود اميدوار بود و همچنان مي‌شود منتظر خلقي تازه در فرهنگ و هنر ماند. هنرمندي كه زنده است، جان يك جامعه را با زندگي هنري‌اش زنده نگه مي‌دارد و چه خوب است كه اين جان زنده، هر روز و هر لحظه به مردمان اين شهر يادآوري شود. در روزگار معاصر ما و از هر طرف كه به عالم هفت‌گانه هنر نگاه كنيم، چهره‌اي درخور و شايسته براي افتخار پيدا مي‌كنيم.

بیلبوردها را با نمایش زندگان رونق دهیم

در موسيقي شجريان، چكناواريان، فرهاد فخرالديني و… را داريم. در عالم ادبيات محمود دولت‌آبادي، احمدرضا احمدي و… را. دنياي سينما ناصر تقوايي، بهرام بيضايي، رخشان بني‌اعتماد، داريوش مهرجويي و… را در آغوش گرفته. هنرهاي تجسمي حضور سرحال و فعال آيدين آغداشلو، پرويز تناولي و… را تجربه مي‌كند.

دنياي نمايش همچنان علي نصيريان، جمشيد مشايخي، عزت‌الله انتظامي و… را دارد. هركدام از اين چهره‌ها مي‌توانند براي افتخار يك سرزمين كافي باشند، براي غروري كه روح اين سرزمين را زنده نگه مي‌دارد. پس چرا بايد صبر كنيم و دست روي دست بگذاريم و نه به مردم اين شهر نشانه‌اي از حضور آنها بدهيم و نه به آنها بگوييم كه ارزش نقش پررنگ آنها در هنر را مي‌دانيم و از همعصر بودن با آنها خوشحاليم. چرا بيلبوردهاي شهري ما بايد مناسبتي و طرحي از غم داشته باشند؟ اين بيلبوردها مي‌توانند نمايشي ديگر باشند؛ نمايشي از يك حضور پررنگ و زنده و همچنان موثر.

داوود رشیدی
تشییع داوود رشیدی



یک کارگردان خطاب به حامد بهداد⇐مگر پسران عباس صغیرند که شما داش آکل این شهر شده‌ای؟

سینماژورنال: تصویر وارونه ای که حامد بهداد در روز پزشک از بوعلی سینا در صفحه اجتماعیش قرار داد سبب ساز انتقادات فراوانی به وی شد.

به گزارش سینماژورنال هوشمند ورعی فیلمساز ایرانی که خود فرزند یک پزشک است کوشیده به نوبه خود با نوشته ای طنازانه این اقدام بهداد را نقد کند.

متن یادداشت طنازانه این فیلمساز خطاب به بهداد را بخوانید:

گذر شیخ الرییس از یک شهر
شیخ الرییس بوعلی سینا ، هنگام گذر از شهری ، روبروی قهوه خانه ای اسبش را به درختی بست و مقداری نیز کاه و یونجه برایش ریخت تا لَختی بیاساید و نَفَسی چاق کند. خرسواری نیز به آنجا رسید، وی هم از خرش فرود آمد و آن را پهلوی اسب ابن سینا بست تا در خوردن کاه شریکش شود و خودش هم کنار ابن سینا نشست.
شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من نبند ، چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند.
صاحب خر ، آن سخن نشنیده گرفت و به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن چاشت شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. صاحبش فریاد زد
اسب تو ، خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی؛ اما شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و پاسخ نداد. او نیز ، ابن سینا را نزد قاضی برد. قاضی پرسید که چه شده؟ ابن سینا که خود را به لال بودن زده بود هیچ چیز نگفت.

من حامد بهداد هستم!
قاضی به صاحب خر گفت: این مرد که پاسخ نمیدهد انگار لال است لااقل تو خود را معرفی کن و بگو چه اتفاقی افتاده است؟
او نیز گفت:  قربانت گردم ، من حامد بهداد هستم! سوپراستار معروف این شهر! چطور مرا نمیشناسید؟
قاضی گفت:  همان که به خونخواهی عباس خان کیارستمی برخاسته و کل اطبا و حکیمان این دیار را از فحش و دشنام و کینه و عقده بی نصیب نگذاشته؟
حامد بهداد پاسخ داد: قبله ی عالم ، من به فدایت اما چه کنم که تا انتقام مولای خود عباس خان را از این قومِ قاتلِ خونخوارِ پول پرست نگیرم هرگز آرام ننشینم.

شهاب و اصغر کن و اسکار درو می کنند آن وقت تو…
قاضی گفت: شهاب حسینی و اصغر فرهادی ، کن و اسکار درو میکنند آن وقت تو شده ای آتش بیار معرکه ای که اصلا به تو ربطی نداشته و به سوادت قد نمیدهد! مگر پسران عباس مرده اند؟ یا صغیرند! یا تو داش آکل این شهری و مامور استیفای حق و حقوق مرجان؟ وقتی خودت هزار و یک عیب و اشتباه و نقصان داری چرا از مرگ دیگری، پیراهن عثمان ساخته ای تا از آب گل آلود ، نهنگ صید کنی؟! نام و نانت کم شده یا افق بازیگریت رو به افول گذاشته؟ حال شکایتت بگو و خلاصم کن.
بهداد گفت: این مرد خود را به لال بودن زده ؛ میخواهد تاوان خر مرا ندهد. وی قبل از این پیشامد با من حرف میزد. او خودش گفت ، خرت را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پایش را میشکند.
قاضی به ابن سینا گفت: پس حکمتِ سکوتت این بود تا این مرد ، خودش ، خودش را رسوا سازد.
ابن سینا پاسخ داد: در بیمارستان جم تهران ، طبیبی سهوا ، مولای این مرد را به دیار عدم فرستاده حال او ، روز پزشک به انتقام آش نخورده دهان مرا سوزانده و با فتوشاپ ، عکس مرا وارونه کرده! سرزمینی که این تحفه سوپراستارش باشد همان بهتر سکوت پیشه کنم که جواب ناشکیبایان خاموشیست ، همین!

تصویر اجتماعی حامد بهداد در روز پزشک
تصویر اجتماعی حامد بهداد در روز پزشک
هوشمند ورعی
هوشمند ورعی



یالثارات، جشن حافظ و آنها که به شهرام مکری توصیه کردند جایزه این جشن را قبول نکند!

سینماژورنال: تنها جشن خصوصی سینما و تلویزیون ایران با نام جشن حافظ که هر سال به مدیریت علی معلم برگزار می شود امسال به دلیل تیتر جنجالی “یالثارات” که در کنار تعدادی از مهمانان این جشن قرار داده شده بود حاشیه ساز شد.

به گزارش سینماژورنال در روزهای بعد از انتشار این تیتر در کنار بسیاری از رسانه ها که به انتقاد از این تیتر پرداختند بودند برخی چهره ها و رسانه ها که مستقیم یا غیرمستقیم به نقد جشن حافظ پرداختند.

شهرام مکری کارگردان جوانی که امسال نخستین نشان “کیارستمی” را از جشن حافظ گرفته است در بخشی از گفتگوی خود با “اعتماد” روایتی ارائه کرده است از گروهی که علاقه ای نداشتند او در این جشن، نشان کیارستمی را دریافت کند.

عده ای می گفتند نباید این جایزه را بگیرم

مکری در این باره می گوید: همان روز كه قرار بود اين نشان{نشان کیارستمی} را بگيرم تماس‌هاي تلفني زيادي داشتم. عده‌اي معتقد بودند من اين نشان را نبايد بگيرم و عده‌اي هم مي‌گفتند بايد آن را بگيرم. هر كدام هم استدلال‌هاي خاص خودشان را داشتند و خير و صلاح من را مي‌خواستند.

مخالفان می گفتند سینمای کیارستمی جایی در مناسبات این جشن ندارد

این کارگردان با اشاره به آنها که به وی پیشنهاد داده بودند این جایزه را نگیرد بیان می دارد: {این گروه} معتقد بودند كه سينماي كيارستمي جايي در مناسبات جشن حافظ ندارد. در واقع اين جشن بيشتر به جريان اصلي سينما نگاه دارد و عباس كيارستمي در اين سينما هيچ‌وقت جايي نداشته است. اما آنها كه معتقد به گرفتن اين نشان بودند، مي‌گفتند عده‌اي مي‌خواهند نشان كيارستمي را به اسم خودشان ثبت كنند در حالي كه او متعلق به همه سينماي ايران است و اين تفكر از دموكرات بودن به دور است.

سیف ا.. صمدیان به من کمک کرد
شهرام مکری خاطرنشان می سازد: در كش و قوس فراواني كه درباره اين ماجرا داشتم، در لحظات آخر به سيف‌الله صمديان زنگ زدم و او به تصميم من كمك كرد و گفت كه جايزه را بگيرم.

بهمن گفت کیارستمی جزو بیت المال است

مکری با اشاره به اظهارنظر بهمن فرزند عباس کیارستمی درباره اهدای نشان کیارستمی از سوی جشن حافظ می گوید: براي گرفتن تنديس عباس كيارستمي در جشن حافظ اظهارنظر بهمن، فرزند اين فيلمساز براي من اهميت داشت. او اعلام كرد كه با اين نشان مشكلي ندارد و به لحاظ اخلاقي حق همه آدم‌ها مي‌داند كه از عنوان كيارستمي استفاده كنند. در واقع او گفت كيارستمي جزو بيت‌المال است و آدم‌ها با فاصله دور و نزديك مي‌توانند از او استفاده كنند. اين به لحاظ اخلاقي من را به عنوان يك شهروند مجاب مي‌كند تا اين نشان را بگيرم.  




عیاری، فیلم ناتمام کیارستمی را تمام می‌کند؟

سینماژورنال: در روزهای گذشته شایعاتی طرح شده مبنی بر آن که کیانوش عیاری کارگردان فیلم توقیفی “خانه پدری” آخرین پروژه سینمایی عباس کیارستمی که بنا بود در چین تولید شود و با مرگش ناتمام ماند را به اتمام خواهد رساند.

به گزارش سینماژورنال کیانوش عیاری که حدودا یک سال است به دنبال تولید یک کمدی تلخ با نام “کاناپه” است در این باره به “ایسنا” گفته است: از چنین چیزی اطلاع ندارم و نمی‌دانم که برای این فیلم چنین صحبتی مطرح بوده یا خیر. با این حال چنین موضوعی یک بار حدود 6 سال قبل مطرح شده بود. آقای کیارستمی در زمان ساخت فیلم «کپی برابر اصل» با من تماس گرفت و گفت، در قرادادی که با کمپانی سازنده فیلم دارد، باید اسم یک نفر را معرفی کند تا اگر به هر دلیلی خودش نتوانست کار را ادامه دهد، او ساخت فیلم را به پایان برساند، به همین دلیل تماس گرفت تا مرا معرفی کند.

وی افزود:‌ من هم با کمال مسرت این مسئله را پذیرفتم و خیلی هم خوشحال شدم که او چنین نگاهی به کار من دارد. این موضوع را برای اولین بار است که مطرح می‌کنم و شاید باید رازداری می‌کردم، اما به دلیل سوالی که پرسیدید و با توجه به طرح چنین شایعه‌ای ناچار شدم آن را بازگو کنم.

کار را همان طور که خواسته تمام می کنم

عیاری در پاسخ به اینکه آیا نپرسید که چرا “او” را انتخاب کرده است؟ گفت:‌ راستش فقط تشکر کردم و از آنجا که معمولا برایم سخت است تا از کسی درباره کارم نظر بخواهم یا در چنین مواردی علت را جویا شوم، هیچ سوالی نپرسیدم و کلا موضوع را مثل یک امر اداری و روتین می‌دیدم که باید فقط یک اسم معرفی شود.

او درباره اینکه اگر این موضوع صحت داشته باشد چه تصمیمی می‌گیرد؟ با بیان اینکه «الان نمی‌دانم برای فیلم جدیدی که قصد داشت در چین بسازد هم چنین اتفاقی افتاده است یا خیر و شاید او در این چند سال فرد بهتری را انتخاب کرده باشد» افزود: اما اگر چنین چیزی درست باشد برای ادای احترام و انجام تعهدی که خواهم داشت کار را همان‌طور که می‌خواسته انجام می‌دهم.




ماجرای ابراز ارادت کیارستمی به بیک‌ایمان‌وردی

سینماژورنال: در روزهای بعد از درگذشت عباس کیارستمی همه جور خاطره نگاری و شرح کارنامه هنری درباره او شنیده بودیم الا تعریف وی از رضا بیک ایمان وردی یکی از چهره های سینمای پیش از انقلاب اسلامی.

به گزارش سینماژورنال هوشنگ گلمکانی اما در یادداشتی در “فیلم” که به ذکر خاطره های پراکنده از کیارستمی اختصاص دارد روایتی ارائه داده از علاقه کارگردان “طعم گیلاس” به بیک ایمان وردی.

کیارستمی شروع کرد به تعریف از بیک…
گلمکانی که پس از سالها کار مطبوعاتی توانست در دولت یازدهم به سیاستگذاری گروه دولتی هنروتجربه برسد نوشته است: سال 82 به مناسبت مرگ بیک ایمان وردی مطلبی نوشتم با عنوان “سرطان تنهایی”. چند روز بعد کیارستمی تماس گرفت و شروع کرد به تعریف از آن مطلب و از بیک ایمان وردی.

وی ادامه داده است: اگر قرار بود لیستی طولانی از کسانی تهیه کنم که چنین نظری دارند قطعا کیارستمی در آن نمی بود اما حرفهایی که او گفت نشانگر دید وسیع کسی است که میانه ای با کلیشه ها و دیدگاههای قالبی ندارد.

کار امثال بیک ایمان وردی خیلی اهمیت دارد
به گزارش سینماژورنال اما حرفهایی که کیارستمی درباره بیک ایمان وردی گفته چنین است: کار این دسته از نمایشگران و بازیگرانی مانند بیک ایمان وردی به دلیل نفوذ و تاثیرگذاری مردمی شان به نظرم خیلی اهمیت دارد. راستش یکی از دلایلی که خودم در جوانی به سینمای ایتالیا علاقمند شدم دیدن فیلمهای توتو و سوفیا لورن بود.

کیارستمی ادامه داده است: موقع تدارک فیلم “ده” وقتی امین را دیدم و برای بازی در این فیلم پسندیدم مادرش او را آورد و مرا با مقداری لقب و تعارف به پسر معرفی کرد و پسر بی اعتنا اظهار ناآشنایی کرد و گفت تابحال اسمم را نشنیده و از من پرسید تو حمید لولایی را میشناسی؟ گفتم نه و او گفت در فیلم کسی که حمید لولایی را نمی شناسد بازی نمی کنم.

حمید لولایی از تو مهمتر است

این کارگردان افزوده است: از امین پرسیدم چرا. گفت او آدم خیلی مهمتری است؛ تو میتوانی در یک لحظه پنج میلیون نفر را بخندانی؟ دیدم عجب استدلال محکمی است. واقعا هم کسانی که می توانند میلیونها نفر را بخندانند یا به هیجان بیاورند در جایگاه خودشان آدمهای مهمی هستند و بیک ایمان وردی یکی از آنها بود.




توصیه قابل تأمل یک مدیر فرهنگی که فارغ‌التحصیل پزشکی است⇐فیلمسازان کمبودهای نظام درمان را سینمایی کنند

سینماژورنال: ابراهیم داروغه زاده از جمله مدیران سینمایی کشور ماست که تحصیلات پزشکی دارد. او در سالهای مدیریتش همواره سعی کرده پلی بزند برای ارتباط بهتر میان اهالی سینما و جامعه پزشکی که تازه ترین نمونه اش را در راه اندازی جشنواره سلامت می بینیم.

به گزارش سینماژورنال داروغه زاده درباره تقابل پیش آمده میان برخی سینماگران و پزشکان در ماجرای مرگ کیارستمی یادداشتی نوشته است و طرفین را به سعه صدر و حرکت بر مدار قانون و انصاف دعوت کرده است.

متن یادداشت این مدیر فرهنگی را بخوانید:

غمی که نتایج قابل توجه دارد

گاهی یک ضایعه غم انگیز سبب ساز رخداد هایی می شود که نتایج قابل توجه عمومی دارد. گاهی مرگ یک انسان بزرگ زمینه ساز تحولی اجتماعی می شود. بیماری و در گذشت عباس کیارستمی کارگردان ارزنده سینمای ایران از این دست وقایع است؛ فقدانی که زمینه ساز بروز نظرات متفاوتی در مورد کیفیت روند درمان و رسیدگی به بیماران شد.

در پی درگذشت کیارستمی، واکنش و صحبت های  داریوش مهرجویی یکی دیگر از مفاخر هنر و سینمای ایران نسبت به این ضایعه از سوی جامعه پزشکی بهتر است با سعه صدر و آرامش شنیده شود؛ همانگونه که جامعه پزشکی همواره دردمندی بستگان داغدار بیماران خود را می شنوند و سعی در آرامش بخشیدن به آنها دارند، به یاد داشته باشند که خانواده سینمای ایران نیز یکی از عزیزترین بزرگان خود را از دست داده و حالا بزرگ دیگری از این خانواده، دردمند این فقدان است.

کیفیت درمان، حق است

کیفیت درمان، امری است که برای عموم بیماران حقی بدیهی تلقی می شود، اماشائبه بروز سهل انگاری در درمان عباس کیارستمی  با توجه به وجهه جهانی و اعتبار هنری این فیلمساز فقید سبب ساز اجماع عمومی برای بررسی نقصانی احتمالی شده است؛

مطالبه جامعه هنری کشور كه نماينده افكار عمومي جامعه هم هستند ، پیگیری های ریاست سازمان سینمایی و وزیر بهداشت ، جدیت رییس سازمان نظام پزشکی، حضور جمع 30 نفره از پزشکان و کارشناسان زبده، معاونین وزارت بهداشت، نمایندگان وزارت دادگستری و سایر مسئولان ، حضور و پاسخگویی گروه درمانگر، بررسی جزئیات پرونده و ریز اقدامات انجام شده برای درمان تا مرحله اعزام به کشور فرانسه، همه و همه خبر از رخدادی می دهد که می تواند نقطه عطفی در بهبود وضعیت درمانی کشور شود.

حرکت بر مدار انصاف

مهم این است که این اجماع عمومی قصد کرده با رعایت قانون و انصاف تلاش کند در نتیجه بدست آمده از بررسی، هیچ گونه کوتاهی صورت نگیرد و در مورد همه مراحل، حکم به نحو عادلانه و مطابق با اصول علمی صادر شود.
اما فارغ از نتیجه بدست آمده از این روند، هر دو سوی این ماجرا یعنی جامعه هنری و جامعه پزشکی می بایست با سعه صدر با موضوع مواجه شوند تا ذی نفع اصلی دایره درمان یعنی مردم آسیب نبینند.

سالانه بیش از 800 میلیون بار مراجعه سرپایی به حوزه سلامت و بیش از 8 میلیون و 500 هزار بستری در محیط اعتماد عمومی به ساختار پزشکی کشور رخ می دهد. فراموش نکنیم که در قریب به تمام بررسی هایی که انجام شده در سه دهه اخیر در مورد گروه های مرجع مردم، گروه پزشکی جزء سه گروه اول بوده اند و گروههای دیگر در درجات بعدی قرار داشته اند.

سینما این کاستی ها را فیلم کند

برآیندهمه این  داده ها این است که در وهله اول اعتماد بیمار به پزشک، سرمایه اصلی حوزه سلامت است و خدشه دار شدن این اعتماد قطعا به نفع مردم نیست، در وهله دوم نتایج بدست آمده از روند درمان عباس کیارستمی می تواند این اصل را تقویت کند که هیچ سهل انگاری در مواجهه با این اعتماد از نظر وزارت بهداشت به عنوان متولی حوزه سلامت و امین مردم دور نمی ماند؛ وزارتخانه ای که حمایت از حقوق مردم و در عین حال تقویت ارائه خدمات درمانی به مردم را وظیفه اصلی خود می داند و رعایت قانون، اصول علمی و عدالت، معیار اصلی در رسیدگی به هر موضوع اختلافی برای این وزارتخانه است.
در این میان جامعه هنری و به ویژه سینما نیز نقشی بر عهده دارد؛ اینکه علاوه بر حضور و نقش اجتماعی اش، آینه وار تصویری از کاستی ها و خدمات ساختار پزشکی کشور ارائه دهد؛ نقشی که با تولد جشنواره فیلم سلامت در رصد جدی نهاد نظارتی این ساختار قرارمی گیرد و بیش از پیش موثر واقع می شود.




بازار داغ قاچاق فیلمهای کیارستمی در هنگامه تقابل سینماگران-پزشکان⇐کانون؛ متهم اصلی است

سینماژورنال: وقتي همه درگير ماجراهاي مرگ عباس كيارستمي هستند و دعواي ميان پزشكان و سينماگران، در زيرپوست شهر فيلم‌هاي عباس كيارستمي با هجم گسترده‌اي از قاچاق روبه‌رو است و سودجويان با سوءاستفاده از فرصت به‌دست آمده، اين فيلم‌ها را به مشتاقان تازه مي‌فروشند.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “اعتماد” اتفاقي كه در بين خبرها گم شده و هشدار رييس كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان هم درباره آن ناديده گرفته شده.

حالا درست است كه اكثريت اين فيلم‌ها در روزگار گذشته راهي براي اكران در سينماها نداشتند و چرخه معيوب اكران باعث شده تا قاچاق زيرزميني، فرصتي براي ديده‌شدن باشد، اما همچنان اين روند غيرقانوني، ضربه‌هاي بزرگي به سينما و حقوق مولف مي‌زند. بهانه‌اي كه باعث شد تا سراغ اهالي سينما برويم و از آنها بپرسيم چرا اين اتفاق رخ داده و راه‌حل چيست.

محسن امیریوسفی: کانون باید این فیلمها را زودتر از اینها پخش می کرد

محسن امیریوسفی کارگردان سینما در این باره گفت: توزيع غيرقانوني‌ آثار در ايران پديده‌ ‌عجيب و غريبي‌ نيست و در طول اين سال‌ها همواره غفلتي‌ نسبت به توزيع صحيح برخي از آثار سينمايي ‌در كشورمان وجود داشته است. برخي مالكان و تهيه‌كنندگان‌ آثار سينمايي ‌‌در مسير توزيع آثار افراد با يك بي‌سليقگي مفرط عمل كرده‌اند و همواره صاحبان اثر و مولفان از اين قضيه آسيب ديده‌اند. اين مشكل كلي ‌درباره آثار آقاي كيارستمي هم صادق است. در زمان حيات آقاي كيارستمي، كانون پرورش فكري كودكان و‌نوجوانان توجهي به توزيع آثار و فيلم‌هاي ايشان‌ نداشت و بيشترين اشتباه را خود اين ارگان مرتكب شد.

وی ادامه داد: كانون مي‌توانست اين فيلم‌ها را در زمان حيات ايشان به صورت مجموعه‌هاي شكيل در فروشگاه‌ها و با شكل و شمايلي كه در شأن عباس كيارستمي بود، توزيع كند. با اين حال و با پخش غيرقانوني آثار اين كارگردان در سطح شهر، ‌كانون بايد سريع‌تر براي توزيع صحيح و قانوني اين فيلم‌ها در قالب پكيج‌هاي ‌مدنظر ‌خودش اقدام كند و نگذارد بيشتر از اين سيستم توزيع آثار دچار زيان شود. البته نبايد چنين پنداشت كه اين اقدام‌ها در برابر توزيع غيرقانوني آثار وجه بازدارنده دارند. توزيع غيرقانوني اين آثار در سيستم قاچاق وابسته به بحث امنيت شغلي است و سويه ديگري دارد.

سیدجمال ساداتیان: این فیلمها چگونه از کانون بیرون آمده؟

سیدجمال ساداتیان تهیه کننده سینما درباره قاچاق فیلمهای کیارستمی بعد از مرگش بیان داشت: به صورت قانوني هر فيلمي كه ساخته مي‌شود نسخه اصلي آن در اختيار تهيه‌كننده آن فيلم به عنوان مالك اثر است. اگر قرار باشد اين فيلم اكران يا در قالب سينماي خانگي توزيع شود، اين تهيه‌كننده اثر است كه فيلم را در اختيار توزيع‌كنندگان يا سينماداران قرار مي‌دهد.

ساداتیان ادامه داد: اگر فيلم‌هاي آقاي كيارستمي دارد به‌صورت غيرقانوني در سطح شهر توزيع مي‌شود بايد اين سوال را پرسيد كه اين فيلم‌ها چگونه از كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان كه در حقيقت به عنوان تهيه‌كننده اين آثار، مالك فيلم‌هاي مرحوم كيارستمي است، بيرون آمده؟ اينكه عده‌اي دارند اين فيلم‌ها را به‌صورت غيرقانوني توزيع مي‌كنند يا نمايش مي‌دهند جدا از اينكه نشان‌دهنده ضعف در برخورد با اين افراد است بيانگر سهل‌انگاري كانون در توزيع به‌موقع آثار برخي هنرمندان نيز هست. اين سهل‌انگاري هم به خود مالكان اثر آسيب مي‌رساند و هم به كارگردان و ديگر مولفان يك اثر نمايشي. بدون شك اگر اين فيلم‌ها در زمان حيات صاحبان اثر به صورت قانوني و در يك سيستم اقتصادي صحيح توزيع شود جداي از اينكه فرهنگ استفاده درست از يك اثر سينمايي را گسترش مي‌دهد مي‌تواند از سوء‌استفاده‌ها جلوگيري كند.

احمد طالبی نژاد: شاید خانواده اش راضی باشند اما سهل انگاری کانون غیرقابل کتمان است

احمد طالبی نژاد منتقد سینما با اشاره به قانون کپی رایت گفت: در قانون كپي رايت، يك اثر تا سي ‌سال در اختيار مالك و تهيه‌كننده يك فيلم است. پس از سي سال به صورت قانوني‌ حق انتشار و توزيع اين آثار به مولف يا كارگردان فيلم واگذار مي‌شود و چنان‌چه كارگردان در قيد حيات نباشد اين فيلم‌ها در اختيار خانواده مولف قرار مي‌گيرد. از همين دريچه احتمال اينكه خانواده مرحوم كيارستمي با پخش اين فيلم‌ها به‌صورت گسترده مشكلي نداشته باشند، وجود دارد و به نظر مي‌رسد خودشان تمايل دارند اتفاقا اين فيلم‌ها در دسترس مردم قرار بگيرد.

این منتقد ادامه داد: اما اين اتفاق سهل‌انگاري كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان را تحت‌الشعاع قرار نمي‌دهد. متاسفانه كانون در اين سي‌واندي سال براي توزيع آثار آقاي كيارستمي و ديگر كارگردانان كانون اقدام مفيدي نكرده است و جز اكران‌هاي محدود براي طيف خاصي از مخاطبان در توزيع اين فيلم‌ها كاهلي ‌كرده است. كانون پرورش فكري مي‌توانست در اين سال‌ها با فروش مناسب اين آثار در شبكه‌هاي قانوني توزيع و البته فروش آن به شبكه‌هاي تلويزيوني خارجي يا حتي صدا و سيما به ديده شدن اين آثار كمك كند. اينكه حالا و بعد از توزيع غيرقانوني اين فيلم‌ها، مسوولان كانون ادعاي ميراثداري مي‌كنند جاي سوال دارد در صورتي ‌كه بسياري از اين فيلم‌ها حق كارگردان‌هاي اين آثار است. به نظر مي‌رسد كانون به عنوان يك نهاد دولتي نياز چنداني به درآمد حاصل از فروش اين آثار ندارد‌ و بهتر است اين فيلم‌ها و حق توزيع آنها را به خانواده مرحوم كيارستمي ‌واگذار كند.




پرسش رسانه اصولگرا از مدیران صنفی-دولتی سینما⇐چرا بودجه‌های میلیاردی برگزاری جشن و جشنواره‌ها، صرف راه‌اندازی یک بیمارستان تخصصی برای سینماگران نمی‌شود؟

سینماژورنال: ماجرای دنباله دار انتقادات اهالی سینما از جامعه پزشکان با درگذشت عباس کیارستمی وارد فاز تازه تری شده است.

به گزارش سینماژورنال هرچند در روزهای پیش از مرگ کیارستمی هم برخی سینماگران کم کاری های صورت گرفته در درمان عباس کیارستمی در جریان بستری شدن در بیمارستان جم را با کنایاتی مورد توجه قرار داده بودند اما مرگ کیارستمی که برای کمک به بهبود درمان به فرانسه اعزام شده بود آتش زیر خاکستر را تازه کرد.

از یک طرف بهمن کیارستمی فرزند کارگردان مرحوم به انتقاد از پزشکی پرداخت که مسافرت نوروزی اش به خارج از کشور و رها کردن پدرش باعث عفونت بعد از جراحی وی شده بود و از طرف دیگر در مراسم ختم کیارستمی داریوش مهرجویی با ادبیاتی تند پزشکان را نواخت.

به دنبال آن نیز تجمع تعدادی از سینماگران را در برابر بیمارستان جم دیدیم و البته واکنش یکی از پزشکان این بیمارستان به ادبیات تند مهرجویی.

خبرگزاری اصولگرای “نسیم” در گزارشی پیرامون این اتفاقات ضمن دادن حق به سینماگران که مسئولان پزشکی را به پاسخگویی دعوت کرده اند پیشنهاد قابل تأملی را هم به آنها داده است؛

پیشنهادی بر این مبنا که سینماگران برای حل معضلات درمانی صنف خویش در کنار تجمع در برابر بیمارستان جم، ابتدا باید به سراغ مسئولان خانه سینما و سپس مدیران سازمان سینمایی و وزارت ارشاد بروند و از مسئولان این نهادها بپرسند که چرا علیرغم بریز و بپاشهای میلیاردی برای برگزاری جشن ها و جشنواره های بی مخاطب هنوز که هنوز است نتوانسته اند یک بیمارستان تخصصی برای سینماگران احداث کنند.

متن کامل گزارش “نسیم” را بخوانید:

آیا مرگ سینماگرانی که بیمه درمانی مطلوب ندارند تقصیر پزشکان است یا کم کاری صنف؟

حواشی تقصیرکار دانستن یک پزشک در مرگ عباس کیارستمی که با ادبیات تند داریوش مهرجویی در ختم آن مرحوم به اوج رسید، حتی با دلنوشته بلندبالای رییس سازمان سینمایی که به مانند همیشه کوشیده بود از تلاشهای فراوان خود و تیم همراهانش در معالجه کیارستمی بگوید هم پایان نیافت.

واکنش فرزند کیارستمی به حجت ا.. ایوبی و زیر سوال بردن ادعاهای وی با تجمع گروهی از سینماگران در برابر بیمارستان محل معالجه کیارستمی ادامه یافت. از آن سو انتشار تصاویری منسوب به یکی از پزشکان این بیمارستان که نوشته هایی عجیب در واکنش به ادبیات مهرجویی در دستانش بود ماجرا را چنان یک سریال دنباله دار کرد.

اینکه پزشک یا پزشکانی خاص در مرگ کیارستمی مقصر بوده اند یا نه را کمیسیونی تعیین خواهد کرد که با حضور نمایندگان طرفین درگیر تشکیل شده است اما اینکه ماجرای درگذشت کیارستمی دستاویزی شده برای حمله به جامعه پزشکان از کجا نشأت می گیرد؟

آیا مرگ تمامی آن سینماگرانی که به دلیل نبود یک بیمه درمانی جامع باید با هزاران دردسر برای درمان شان روبرو شوند تقصیر پزشکان است یا کم کاری صنفی که مدام به نام اهالی سینما بودجه می گیرد؟

چرا سوزنی به روسای صنف نمی زنید؟

کیارستمی اولین سینماگر ایرانی نیست که به دلیل خلأ حمایت درمانی کامل جان به جان آفرین تسلیم می‌کند و البته که با اوضاع پیش رو آخرین سینماگر هم نخواهد بود.

 تازه کیارستمی این شانس را داشت که بخت درمان خود در فرانسه را هم پی گیرد که البته باز هم نتیجه نداد و در نهایت دار فانی را وداع گفت اما مسأله اینجاست که چرا آن گروه از سینماگران ایرانی که در انتقاد از مدیران وزارت بهداشت و پزشکان ایرانی بیانیه می دهند سوزنی هم به روسای صنف خود نمی زنند؟

مگر نه اینکه اولین متولی اهالی سینما خانه سینما است و تازه بعدتر از آن سازمان سینمایی و وزارت ارشاد پس چرا تجمع کنندگان در برابر بیمارستان جم سری هم به خیابان بهار و کوچه سمنان و خانه سینما نمی زنند و از روسای صنف شان نمی پرسند برای کمک به درمان  ده ها و شاید صدها بیمار ریز و درشت صنف سینمای ایران که یکی از آنها هم عباس کیارستمی بود چه کرده اند؟

بودجه های میلیاردی که می توان صرف ساخت بیمارستان کرد

البته که بعد از آن هم تجمع کنندگان می توانند سری بزنند به میدان بهارستان و دفتر رییس سازمان سینمایی در ساختمان ارشاد و از او درباره کم کاری ها پیرامون بیمه درمانی سینماگران پرسش کنند؟

در سینمایی که فقط یک میلیارد بودجه در مدت زمانی کمتر از یک ماه ظرف بازسازی ساختمان استیجاری صنف می شود و میلیاردها تومان بودجه برای برگزاری جشنواره هایی صرف می شود که نامی بین المللی دارند اما مخاطبی در سالنهایشان وجود ندارد قاعدتا نباید برای ساخت یک بیمارستان تخصصی ویژه سینماگران کمبود بودجه ای وجود داشته باشد.

چرا سینماگران معترض برای یک بار هم که شده به ریشه نمی زنند و به جای طلب مسکن های موقتی از روسای صنف شان نمی خواهند یک سال به جای برپایی جشن های ریز و درشت، بودجه جشن‌ها را صرف راه اندازی مراکز درمانی ویژه برای سینماگران کنند؟

سینماگران ایرانی چه چیز کمتر از مثلا پرسنل وزارت نفت دارند که با داشتن بیمارستانهای تخصصی با کمترین هزینه، وضعیت درمان خود را پی می گیرند؟

 کمبود بودجه نمی تواند توجیهی باشد بر این کمبود چراکه سالی چند ده میلیارد بودجه سینمای کشور صرف تولید محصولاتی می شود که برخی از آنها در اکران 500 میلیون هم نمی فروشند.

 چه کسی باور می کند در سینمایی که برای راه اندازی یک گروه سینمایی بی مخاطب بودجه میلیاردی هست برای راه اندازی یک بیمارستان تخصصی بودجه نباشد؟ چه کسی باور می کند در سینمایی که کلی هزینه می شود برای اعزام امربران مدیران به جشنواره های سینمایی فرنگی، بودجه برای راه اندازی چند مرکز درمانی ویژه نباشد؟

در کنار تجمع در بیمارستان، وقتی را هم بگذارید برای انتقاد از مدیران صنف تان

سینماگران عزیز! خواسته شما در پیگیری حقوقی روند درمان عباس کیارستمی خواسته ای کاملا بحق است اما یادتان نرود حرمت امامزاده را قبل از هر کس متولی آن است که باید نگه دارد.

پس در کنار طومارنویسی علیه جامعه پزشکی و تجمع در برابر بیمارستان، وقتی را هم بگذارید برای انتقاد از مدیران صنف تان که در همه این سالها جز بریز و بپاش برای برگزاری جشنهای ملون کاری نکرده اند. وقتی را بگذارید برای انتقاد از رییسان سازمانی که بودجه سینما را صرف تولید محصولات نفروش، تأسیس جشنواره های خالی از مخاطب و راه اندازی گروههای سینمایی و مدارس سینمایی بی هدف کرده اند اما به بهبود اوضاع رفاهی صنف که رسیده اند از کمبود بودجه نالیده اند.

اگر به سراغ روسای صنف تان نروید یقین بدانید که تاریخ اعتراض شما به پزشکان را نه اعتراضی تمام‌صنفی که اعتراضی دارای ریشه های سیاسی خواهد دانست بخصوص که در اعتراضات مدام بر عقبه سیاسی یک وزیر تأکید می کنید.




طعنه‌ تند فرزند کیارستمی خطاب به رییس سازمان سینمایی⇐آقای ایوبی! اول و آخر ماجرا را به هم دوخته‌اید…

سینماژورنال: یادداشت اخیر حجت ا.. ایوبی درباره پیگیری ماجرای کم کاری برخی پزشکان دخیل در روند درمان عباس کیارستمی(اینجا را بخوانید) با واکنش صریح بهمن کیارستمی فرزند این کارگردان مواجه شده است.

به گزارش سینماژورنال بهمن کیارستمی متنی را نوشته و در آن به نکاتی درباره روند درمان پدرش و درگذشت وی اشاره کرده است و البته به انتقاد از رییس سازمان سینمایی پرداخته که گویا در یادداشتش بخشهایی از ماجرای منتهی به مرگ کیارستمی را روایت نکرده است.

متن یادداشت بهمن کیارستمی را بخوانید:

جای یک سکانس طولانی را خالی می بینم
جناب آقای ایوبی! با سلام! خواندن یادداشت دقیق و مستند شما باعث دلگرمی است و خوشحالم که شما وقایع فروردین ماه را همان طور که بودند دقیق به خاطر سپردید و عینا بازگو کردید. هرچند به نیمه متن که میرسم جای یک سکانس طولانی را خالی می بینم و از خواندن این جمله که «تصمیم به سفر اما ناگهانی بود» متعجب می شوم. صندلی ناگهان تغییر نکرد.

پس از اقدامات کارساز وزیر محترم بهداشت تا تصمیم به سفر حدود سه ماه طول کشید. سه ماهی که اگر آن را ضرب در بیماری کنید نمی دانم چند سال می شود. اما در این سه ماه چه گذشت؟ پس از کنترل عفونت در نیمه فروردین چه برنامه ای برای ادامه روند درمان اندیشیده شد و چه اقدامات موثری برای کنترل بیماری انجام شد؟

در گزارشی که اخیرا از سوی وزارت بهداشت منتشر شده سخنگوی این وزارتخانه روند رسیدگی به پرونده پزشکی مرحوم کیارستمی را تشریح کرده و پاسخ پرسش های بالا را این گونه داده: «وزیر بهداشت شش مرتبه به عیادت کیارستمی رفت و معاون درمان دانشگاه نیز ده ها بار وی را ملاقات کرد و به طور مستمر بر نحوه روند درمانی ایشان نظارت داشت.» باقی بندهای این گزارش هم از همین دست هستند و اطمینان دارم اگر امروز از سخنگوی بیمارستان جم هم بخواهیم گزارشی بر روند درمان کیارستمی در این بیمارستان بنویسند تفاوت چندانی با این گزارش نخواهد داشت و پر خواهد بود از بندهایی مشتمل بر زحمات شبانه روزی پرسنل بیمارستان.

اما آنچه من از اولین عیادت دکتر هاشمی در اردیبهشت ماه در منزل به یاد دارم، به من اطمینان داد که نظارتی بر روند درمان وجود ندارد. جناب وزیر حتما به خاطر دارند که از دیدن وضع عمومی کیارستمی شگفت زده شدند و گفتند ما انتظار داشتیم که امروز شما را سرپا و مشغول فعالیت هنری ببینیم نه بر بستر بیماری. ایشان همان روز به هیات همراه دستورات لازم را دادند تا در بهبود حال عمومی ایشان بکوشند. اما حال عمومی روز به روز بدتر شد و اگر دل دیدن آخرین تصویری را که از ملاقات وزیر محترم با مرحوم کیارستمی موجود است دارید منظورم را متوجه می شوید و می توانید تصور کنید که در آن سه ماه چه گذشت. حمله میکروب ها به قلب سینمای ایران هنوز ادامه داشت. وضعیت هشدار پشت وضعیت هشدار. بی اشتهایی و تنگی نفس، عدم تحرک، عفونتهای پیاپی، آبسه های مستمر و کم خونی مزمن که در نهایت به یک شوک سپتیک مجدد منجر شد عزم ما را در اعزام ایشان جزم کرد.

عباس کیارستمی در بستر
عباس کیارستمی در بستر و تصویر “سپیدبرفی” پشت سرش

جز جایگزینی تصویر پشت سر پدر توصیه ای نشنیدم
امروز تصویری دیدم که به این متن ضمیمه اش می کنم و یادآور تنها توصیه ای است که بنده در طول آن سه ماه از تیم وزارتخانه شنیدم. در اتاقی که مرحوم پدرم در آن دوران بیماری را سپری می کرد عکسی به دیوار بود از مجموعه «سپید برفی» او، منظره ای سپید و برفی که توصیه شد با منظره ای رنگی از کوهسار یا آبشار جایگزین شود تا در روحیه بیمار تاثیر مثبتی بگذارد.

بنده جز این، توصیه ای نشنیدم اما می دانم که به پرستار هم توصیه هایی درباره مارک بگ ایلئوستومی شد. دیگر ما بودیم و همان پزشک معالجی که امروز لیست بلند بالایی از اتهاماتش منتشر شده و البته پزشک مشاوری که از دوستان معتمد خانوادگی بود و اگر نبود مرحوم کیارستمی تا تیرماه هم دوام نمی آورد.

برخلاف سازمان سینمایی در وزارت بهداشت همه پشت هم اند و هوای هم را دارند

آقای ایوبی، اگر بپرسید چطور قصورات پزشک معالجی که تا آخرین روز بر روند درمان نظارت داشت و تا پای آمبولانس هوایی عازم پاریس حاضر بود، تا امروز پوشیده ماند و صلاح دیده شد که خود او به عنوان پزشک معالج بماند و جایگزین نشود، خواهم گفت به دلیل تفاوت فاحشی که میان نظام پزشکی ما با نظام سینمایی ما وجود دارد.

اساس کار نظام پزشکی ما بر «معرفت» است و اولین اولویت آن حفظ آبروی همکاران و بدنه نظام آن است. آنجا همه پشت هم اند و هوای هم را دارند. حتی اگر دست جراحی بلرزد و خطایی رخ دهد باید برای حفظ جان بیمار و حفظ آبروی طبیب به یک میزان کوشید.

اما چرا وزارت بهداشت ترجیح داده امروز پرده از اسرار بیاندازد و تند تند و حتی بدون طرح شکایت، جلسه برگزار کند و پزشک معالج را به عنوان متهم ردیف اول معرفی کند؟

چون کار بالا گرفته و تا خونی ریخته نشود و کسی دراز نشود قائله ختم نمی شود. خلاصه اول کار را یک خودی خراب کرده و آخر کار را هم یک غیر خودی. اول و آخر را هم که شما با واژه «ناگهان» به هم دوخته اید و جامپ کات زده اید، اما اگر خواستید تصویری از آن سکانس طولانی حذف شده را ببینید به آرشیو ما مراجعه کنید، مستندات آن سه ماه موجود است. مستنداتی که داوری این پرونده را سهل تر می کنند.




بازيگري كه جان كيارستمي را نجات داده بود در مرگ وي مورد اتهام قرار گرفت+عكس

سينماژورنال: جوزدگي مهمترين صفتي است که ميتوان درباره تهاجم عجيبي به کار برد که برخي از سينماگران ايران به بهانه درگذشت کيارستمي خطاب به جامعه پزشکان آغاز کرده اند.

به گزارش سينماژورنال پيگيري ماجرا از طريق حقوقي شايد بهترين راه مقابله با اين جوزدگي باشد؛ يعني همان روندي که از طريق کميسيون ويژه رسيدگي به پرونده پزشکي مرحوم عباس کيارستمي در جريان است.

در اين کميسيون سعي شد به برخي شبهه‌ها درباره کم‌کاري پزشکان وطني در درمان کيارستمي پاسخ داده شود. در کنار برخي اظهارنظرات تخصصي درباره بيماري و وضعيت درمان کيارستمي، يک واقعيت هم در اين کميسيون آشکار شد و آن هم نام پزشکي است که در برخي اظهارنظرات قبلي به عنوان پزشک امين کيارستمي از وي نام برده شده بود؛ پزشکي به نام اميد روحاني که البته سابقه بازيگري در سينما و تلويزيون را هم دارد.

علي فتاحي معاون انتظامي سازمان نظام پزشکي در اين کميسيون گفت: برخي ادعا مي‌کنند چون مرحوم کيارستمي همزمان با تعطيلات آخر سال به بيمارستان مراجعه کرده پزشک جراح در بيمارستان حضور نداشته؛ ما اين ادعا را کذب محض مي‌دانيم چرا که دکتر روحاني متخصص بيهوشي که از پزشکان هنرمند و اهل آواز و موسيقي است اقدام به بيهوشي مرحوم کيارستمي کرده است و همه کادر درمان در همان ابتدا متوجه حضور ايشان در بيمارستان بودند.

اميد روحاني که سالها پيش از بازيگري مشغول نقدنويسي در مطبوعات بوده است، از دانشگاه علوم پزشکي تهران مدرک طبابت عمومي خود و از دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي مدرک تخصصي بيهوشي خود را گرفته است.

روحانی سالها از جمله فعالان رسانه های سینمایی بود اما زمانی به خاطر آنچه رهایی از افسردگی خود نامید به سراغ بازیگری رفت و با ایفای نقش در فیلمهای “یک داستان واقعی” ابوالفضل جلیلی و “باد و شقایق” سیدضیاءالدین دری کار بازیگری را آغاز کرد و با بازی در “میکس” مهرجویی کار بازیگری را جدی‌تر ادامه داد و در طی سالیان بعد در بیش از سی فیلم و سریال ایفای نقش کرد.

امید روحانی جزو رفقای نزدیک کیارستمی، داریوش مهرجویی، علی حاتمی و سهراب شهیدثالث بوده و البته در فیلم “یک اتفاق ساده” شهیدثالث هم در نگارش متن و هم در کارگردانی دستیار شهیدثالث بود.

امید روحانی چطور تومور کیارستمی را تشخیص داد؟

روحاني که در همه اين سالها پزشک معتمد بسياري از چهره هاي مطرح سينما و تلويزيون ايران بوده است و در زمان ابتلای علی حاتمی به سرطان هم تمام تلاش خود را برای بهبود وی انجام داده بود، حدودا دو دهه قبل يک بار جان کيارستمي را نجات داد؛

در آن زمان روحاني تنها با ديدن يکي از تصاوير کيارستمي در مجله اي سينمايي حدس زد که او ممکن است به توموری مغزي دچار شده باشد. آن تصویر یکی از معدود تصاویر کیارستمی بود که در آن بدون عینک ظاهر شده بود و روحانی از نوع نگاه کیارستمی و حالت مردمکهای چشم حدس زد که ممکن است کیارستمی دچار مشکل مغزی خاصی شده باشد.

همين حدس بود که باعث انجام به‌موقع آزمايشات و تشخیص تومور خوش‌خیم مغزی کیارستمی شد و به دنبال آن نیز با پيگيري به‌موقع روند درمان، کیارستمی سلامتی خود را بازیافت.

با اين حال در مورد اخير همراهي اميد روحاني با کيارستمي به عنوان پزشک همراه در جريان جراحيش نتوانست مشکلي را حل کند و در نهايت کيارستمي بعد از مدتي درگيري با عواقب بيماري درگذشت و همین درگذشت باعث هجمه های فراوان به جامعه پزشکان ایران شد.

امید روحانی
امید روحانی

مواضع متناقض مهرجویی

عجیب آنجاست که یکی از دمندگان در تنور انتقاد از پزشکان ایرانی کارگردانی بوده به نام داریوش مهرجویی که از جمله رفقای صمیمی امید روحانی است!

مهرجویی یک بار بلافاصله بعد از درگذشت کیارستمی در یادداشتی آورد: می‌گویند اشتباهات پزشکی ولی فکر می‌کنم این‌ها همه شایعه است. با آقای امید روحانی صحبت کردم که دائما کنار او بوده و دکتر متخصص بیهوشی است. گفت اصلا چنین چیزی نبوده و دکتر بیمارستان او را عمل کرده. به دلیل یک مسئله‌ کوچک به بیمارستان آرارات رفت که ازش عکس بگیرند. سالم بود، راه می‌رفت، حرف می‌زد، می‌خندید و پشت کامپیوتر کار می‌کرد. من در زمینه‌ پزشکی تخصص ندارم اما فکر کنم ماجرا از وقتی شروع شد که انتقالش دادند به پاریس. چون قلبش از قبل ناراحت بود و با باتری کار می‌کرد. به نظرم پرواز هوایی طولانی در ارتفاع و چندین ساعت معطلی در فرودگاه ایده‌ درستی نبود و نمی‌دانم چرا چنین کاری کردند. دو روز بعد از انتقال به فرانسه بود که دچار ایست قلبی شد و این اتفاق افتاد.

مهرجویی که در گفتگوی اول خود شاید بخاطر احترام به امید روحانی اشتباهات پزشکی را شایعه خوانده بود در مراسم ختم کیارستمی اما در موضعی کاملا متضاد با قبل با لحنی کاملا تند پزشکان را متهم به قتل کیارستمی کرد! پزشکانی که شاید نزدیکترین آنها به کیارستمی امید روحانی باشد.

مهرجویی با ادبیاتی منفی بیان داشت: اندوه عمیقی را تجربه می‌کنم. عصبانی از این حادثه‌ای که حاصل سهل‌انگاری، ندانم‌کاری و بی‌مسئولیتی جراحانی است که عباس کیارستمی را کشتند؛ قاتل میان ما است. پزشکان بی‌عرضه، احمق، گوهر گران‌بهایی را کشتند و ما وظیفه‌مان این است که آنها را به محاکمه بکشیم. او 2 هفته پیش سالم بود؛ بی‌عرضگی دکتر جراح که سوگند یاد کرده جان یک انسان هنرمند را گرفت. من عصبانی‌ام از این بی‌مسئولیتی، از این حقارت که گریبانگیر ما شده؛ قاتل میان ماست.




یادداشت رییس سازمان سینمایی ده روز بعد از مرگ کیارستمی⇐سیف ا.. همیشه از عباس آقا خبری داشت…

سینماژورنال: درگذشت عباس کیارستمی و ایجاد شائبه هایی درباره کم کاری مدیران سینمایی و البته برخی پزشکان برای درمان این کارگردان سرشناس ایرانی سبب ساز آن شده است که حجت ا.. ایوبی با نگارش یادداشتی به زعم خود بکوشد از این شائبه ها رهایی یابد.

به گزارش سینماژورنال در این یادداشت که به جای انتشار رسمی از کانال روابط عمومی سازمان سینمایی در کانال تلگرامی ایوبی منتشر شده ایوبی سعی کرده با خواندن کیارستمی به نام “عباس آقا” از نزدیکی خود با وی بگوید و البته از تلاشهای فراوانش برای درمان وی.

متن کامل این یادداشت را بخوانید:

مطمئن باشید هیچ کس کوتاه نمی آید

روزسوم فروردین در سفر نوروزی بودم. سیف الله صمدیان تماس گرفت. سیف الله همیشه از عباس آقا خبری داشت. این بار اما بر خلاف همیشه خوش خبر نبود. خیلی آرام و با احتیاط می گفت عباس آقای کسالتی دارد و در بیمارستان جم بستری است. او آهسته  از رازی پرده بر می داشت. دریافتم که خبر بیماری عباس آقا قرار است کاملا محرمانه بماند.

روز چهارم فروردین از فرودگاه یک راست به بیمارستان رفتم. بیمارستانها در روزهای تعطیلات نوروزی اما به شدت خلوت است. بیمارستان جم هم از این قاعده جدا نیست.  یکراست به بخش وی آپی منتقل شدم. عباس آقا سرحال بود. برایم از عملش گفت و اینکه حالش خوبِ خوب است. یکی از پزشکها آمد و از کارهای انجام شده گزارش داد. برای اولین بار در چهره کیارستمی می شد نگرانی را دید. البته نگرانی و نه ترس. یکی از پرکارترین هنرمندان جهان نگران کارهایش بود.

چه خوب بود این خبر

از عکاسی هایش گفت و از کارهایی که مدتی پیش با هم در منزلش دیده بودیم. به عنوان خبر خوش مژده داد که فلیم تازه اش پایان یافت. بی تردید گفت حتمن به جشنواره جهانی می رسد. برایم خبر بسیار خوبی بود. سال گذشته تجلیل از او در نخستین جشنواره جهانی فجر  انجام شده بود. پارسال هنگامی که در پردیس سینمایی ملت در سالنی که پر بود از مشتاقانش روی سن رفت به شوخی گفت: « نمی دانم باید گله کنم یا تشکر» . می گفت «سالهاست که چنین صحنه هایی در ایران برایش اتفاق نیفتاده و عادت به این صحنه ها ندارد». اما خلاصه او پس از سالها در ایران رفته بودی روی سن. در میان تشویق دوستدارانش در خانه پدری. و بعدها می گفت چقدر این نکوداشت در خانه شیرین است. حالا قرار بود این صحنه دوباره تکرار شود. و چه خوب بود این خبر. قرار شد هفته بعدتر پیش از پایان تعطیلات نوروزی در چیذر با هم این فیلم را ببینیم. از کار چین اش گفت و نگران بود. می گفت چینی ها خیلی به این پروژه دل بستند.

می گفت بی درنگ سراغ کارهای ناتماش خواهد رفت. حس عجیبی بود. عشق به زندگی. اما زندگی برای او یعنی آفرینش. یعنی کار. یعنی رنگ و فرم. یعنی تصویر. یعنی دیدن. خوشحال شدم وامیدوار. گزارش پزشکان و اطرافیان پر بود از امید. همه چیز به خوبی و خوشی پیش می رفت. بازهم به من یادآوری شد این حقِ طبیعی هر شهروند، که نخواهد بیماریش را کسی بداند . ومن صد البته این حق را برای همه به رسمیت می شناسم.

فردای آن روز باید به سفر می رفتم. هیچ جای دلواپسی برای به هم زدن برنامه ها نبود. می رفتم که روز 12 فررودین برگردم به تهران و بروم به چیذر برای دیدن فیلم تازه عباس کیارستمی. خبر آماده شدن فیلم عباس آقا را نمی توانستم از دبیر بلند پرواز و با پشتکار جشنواره جهانی فجر پنهان کنم. به او نوید دادم  حضور ارزشمند کیارستمی را در دومین جشنواره جهانی فجر.

خبرها خیلی بد بود
از سیف الله صمدیان و بهمن کیارستمی هم خبر بدی نرسید. روز دوازدهم فروردین اما دیدارمان باز هم در بیمارستان جم بود. اما این بار در اوج ناامیدی. چند نفری از بستگان در شگفتی و حیرت در لابی بیمارستان جمع بودند. کیارستمی بیهوش و ظاهرا در کما بود. خبرها خیلی بد بود. دیگر جای درنگ نبود. شب از نیمه گذشته بود.

به وزیر فرهنگ جناب آقای جنتی خبر دادم. بیدرنگ دست بکار شد. احساس کردم کار از کار گذشته. پزشکها ناامید بودند. عفونت بیرحمانه پیش می رفت. حمله میکربها به قلب سینمای ایران بی امان ادامه داشت. تنها عشق به زندگی بود که می توانست موج بیماری و مرگ را پس بزند. آقای جنتی هرجوری بود دکتر هاشمی را پیدا کرد. کمی بعد خبر داد که تیم پزشکی در راه است.

تیم توانای دکتر هاشمی چون فرشته نجات ساعتی پس از نیمه آن شب غمگین از راه رسیدند. سید رضا میرکریمی را هم خبر کردم.  خانم حکمت هم با دکترایازی قائم مقام وزیر بهداشت در تماس بود.  تیم اعزامی به سرعت خودش را رساند. خبر  دیگر پخش شده بود. تیم وزارت بهداشت با سرعت وارد شدند و اوضاع را سر و سامان دادند. پس از دوسه ساعت پایین آمدند و گزارشی از کارها دادند.

آنها با مهارت توانسته بودند روزنه ای از امید به زندگی بگشایند. گفتند  اگر عباس آقای 48 ساعت مقاومت کند امکان برگشتش به زندگی هست. دو روزی که سخت و سنگین گذشت. دکتر هاشمی شخصا معالجات را برعهده گرفت. پس از دو روز تلاش بی وقفه ورق برگشت. از آن روز تا سفر به پاریس شش بار وزیر بهداشت بر بالین  بزرگ مرد سینمای ایران حاضر شد. وزیر فرهنگ و وزیر بهداشت پیوسته در تماس بودند. تصمیم به سفر اما ناگهانی بود. اگر چه نظر گروه پزشکان جز این بود ولی به همان سادگی که ازخود عباس آقا شنیدیم این تغییر صندلی انجام شد.  صندلی تغییر کرد. اما تغییری که برای ما باختی بزرگ در پی داشت.

جامعه پزشکی بیش از همه بر نخواهد تافت گناه نابخشودنی بی تفاوتی را
به جزئیات بیشتر ورود نمی کنم. به عنوان دوست و دوستدار عباس آقای کیارستمی از پی گیری  وزیر فرهنگ و تلاش بی وقفه  وزیر بهداشت سپاسگزارم. آنها از لحظه ای که خبر دارشدند از هیچ کوششی فروگذار نکردند.

کیارستمی رفت. ولی آنچه که این روزها دیدیم سراسر شکوه بود. برنامه های بدرقه از فرودگاه تا کانون، تا لواسان گویی همه و همه آنگونه بود که او می خواست. کیارستمی مرد ادب و احترام بود. به احترام او و به احترام وقار و متانتش با همان ادب و احترام پی می گیریم پرونده پزشکی اش را. و ادای احترام می کنیم به هزاران هزار پزشکی که در جای جای ایران بزرگ زندگی می آفرینند. پزشکانی که هنرمندانه چون عباس کیارستمی مردم را، زندگی را، امید را و لبخند را دوست دارند. و صد البته جامعه پزشکی بیش از همه بر نخواهد تافت گناه نابخشودنی بی تفاوتی را.

و یقین دارم جامعه پرتلاش پزشکی هم مانند همه ما بلکه بیشتر در انتظارند تا بدانند که حقیقت چیست؟ هیچ کس کوتاه نخواهد آمد. این خواست مردم و فرمان دولت است.   اطمینان می دهم که هیچ کس کوتاه نخواهد آمد. مطمئن باشیم. و صبوری کنیم..




کیارستمی رفت…شجریان هست!

 سینماژورنال/مجید وثوقی: عباس کیارستمی هم رفت! باورش سخت است و پذیرفتنی نیست اما رفت به ابدیت پیوست و پس از وداع باشکوه اهالی و دوستداران فرهنگ و هنر روشنفکرانه، مدرن و انتقادی در خاک لواسان برای همیشه آرام گرفت یکی از نامداران برجسته سه دهه اخیر ایران ناباورانه رفت و البته بیشتر مفت و ارزان رفت.
کیارستمی صدای نجیب هنر ایرانی و مشخصا سینمای ایران بود. چهره ای مترقی و پیشرو و فرهنگمدار و با اصالت فرهنگ و هنر این مرز و بوم.
او اگر چه به مرگ اندیشیده بود اما یقینا به اینگونه ناگهان و ارزان رفتن فکر نکرده بود.سالها پیش عنایت سمیعی منتقد در سوگ بیژن نجدی داستان نویس و شاعر پست مدرن پیشگام ما جمله ای زیبا و عمیقی را در مدخل و آغاز یادداشت ژورنالیستی اما تحلیلی و مدرن خویش آورده بود که: نجدی مرگ اندیش نبود اما مرگ آگاه چرا!
اینک این عبارت پرمغز را از او وام می گیرم و درباب کیارستمی به کار می بندم. به طور حتم فیلمساز برجسته و ممتاز ایرانی نیز اینگونه بود. به مرگ و راز و رمزهای این پدیده تماما پرتامل و محتوم معنی دار سخت اندیشیده بود.
کیارستمی چهره اخلاقمدار و انسان گرای هنر و سینمای ایران بود؛ به قول احمد میر احسان منتقد و رفیق صمیمی و یار و دلبسته کیارستمی، او از معدود آدمهایی است که برای حرف زدن می ارزد.

جذابیت زیبا
جذابیتی زیبا در چهره و قامت نجیب کیارستمی وجود داشت که از اصالت، فرزانگی، هنرمندی تمام، انسان مداری و درک و دریافت پاک، بی آلایش و زیبا شناختی عمیق اما ساده و مهربان او از هستی و طبیعت و آدمها حکایت می نمود.
سیالیت حرکت برای زندگی همراه با مدارا در سینمای کیارستمی مستور و استوار بود. البته سینمای کیارستمی منتقدان جدی داشت؛ منتقدانی آگاه و فهیم از سینما نه خرده گیران جاهل و بی دانش و ناآگاه و دگم اندیش.
هر چند شاید نقدهای آنان، همگی درست و وارد نباشد و بتوان با عمق و ظرافت به آنها پاسخ داد و حرفها و نظراتشان را به چالش کشید اما همگان چه حتی جدی ترین منتقدان سینما و آثار فاخر او به شخصیت و وجهه وزین،اخلاقی و با اصالت او با احترام تمام نگاه می کنند. چنانکه از بسیاری از حتی شهروندان عادی اما اهل ذوق و فهم فرهنگ و هنر شنیدم که به صراحت گفتند و می گویند که سینمای او را نمی پسندیم اما شخصیت او را چرا!
ستایشگران کیارستمی او را چهره ای ممتاز در عرصه سینمای ملی – محلی می دانستند، سینمایی که قرار بود صدایی مخالف در برابر هژمونی سینمای هالیوود باشد.
اما منتقدان اندیشمند و حرفه ای حوزه اندیشه و فرهنگ و هنر چون مراد فرهادپور روشنفکر برجسته و چپ نو و مازیار اسلامی منتقد سینما تفسیر ها و روایت های دیگر گونه و انتقادی از سینما و آثار کیارستمی دارند.
این دو در کتاب ” پاریس- تهران ” که حاصل گفتگوی یا دیالوگ بین خودشان است متفاوت بودن سینمای او را انکار می کنند و آن را بخشی از جریان مسلط می بینند. به نظر آنان عناصر فرمال این سینما، همان اجناس زاید و بی مصرف سینمای رایج غرب است که ” در قالب سینمای کشورهای حاشیه ای بازیافت می شود و بعد در مقام سینمای متفاوت به عرصه تجارت جهانی می پیوندد”. و نیز از خصلت سراسر ایدئولوژیک و گریز از تعهد اجتماعی و مسولیت اخلاقی سینمای کیارستمی: فاصله گرفتن از واقعیات تنش آلود، فضای خنثی و روی هم بدون تنش از محیط خود عرصه کردن و یا در وجوه دیگر نقد به سینمای او از فقدان تکنیک در آثار او سخن راندند.

در مراسم زیبا و باشکوه تشییع این هنری مرد آگاه و نیک اندیش ایرانی همه نگاه ها و زبانها و اندیشه های موافق و منتقد کیارستمی به احترام او حضور یافتند و فارغ از تمام چند و چون سینمای او که البته طرفداران بیشماری از شهروندان و نخبگان فکر و فرهنگ و هنر دارد برای وداع سخت و غیر منتظره با او جمع شدند تا جلوه ای بی مانند از پاسداشت صدای شرافت انسانی هنر را به نمایش بگذارند.

یکی از هزاران

من نیز که از یکی از هزاران جمع حاضر در این مراسم ماندگار بودم عشق و ایمان مردم و اهالی فرهنگ و هنر را به این چهره نجیب و نخستین سینماگر جهانی ایران را با شدت تمام میدیدم و احساس میکردم و سوزی خالصانه از پرواز کم جایگزین این بزرگمرد هنر ایران این مرز پرگهر را.

زیرا به قول داریوش شایگان فیلسوف و روشنفکر برجسته ایرانی که در مراسم تشییع از عمق جان گفت و فریاد زد که کیارستمی فرزند اصیل و خلف این آب و خاک بود. طبیعت ساده همراه با دنیای معصومانه کودکان در آثار او به تعبیر “پیتر برد شاو” منتقد گاردین ، فضای جدید در سینما پدید آورد و طرفداران بسیاری را مجذوب خویش کرد و روایتگری نو از سینمای داستانی – رئالیستی. کیارستمی با گذر همه این تجربه ها و زبان و معنا، ما را در آرامش زیستن در زیر درختان زیتون فراخواند و طعم زیبای گیلاس را در زندگی و سینما به ما چشاند.

از اصالت زندگی و طراوت و طبیعت مهربان همراه با آرامش و پاکی و بی آلایشی دنیای معصومانه کودکان که اشارت رفت برای ما سخن گفت چنانکه سالها پیش گفته بود : کودکان عرفای کوچکی هستند.

و نیز اینکه زندگی ارزش دارد و دیگر هیچ. نهایتا در اشارتی رمزگونه و استعاری اذعان داشت که باد ما را خواهد برد. همانگونه که او را معماگونه و نابهنگام و مظلومانه و ساکت و آرام برد. به جهانی که هنوز پس از گذار قرنها از آن هیچ نمی دانیم!

و ما اینک همچنان در حیرت رفتن او و او های دیگر هستیم و در فضای اثیری و گنگ و شبح آلود اطراف ما و تلاش بسیار برای درک معنای آن.اما زیبا و بایسته است که همچنان جستجو گر خانه دوست باشیم که او روایتگر همیشگی و خنیاگر استوار آن بود زیرا به قرائت انسانی، پاک و ساده زیستانه از گستره آفرینش، طبیعت و مناسبات اجتماعی ایمانی استوار و پرصلابت داشت. و همین اصالت شخصیت، زبان و اندیشه و نگاه هنرمندانه عمیق او بود که این صاحب نخل طلای کن را مصداق لقب مارتین اسکورسیزی یعنی جنتلمن حقیقی ساخته بود.