چرا آرای همتی پایینتر از آرای باطله شد؟⇒یک سکانس سینمایی
سینماروزان/عظیم محمودآبادی: پرسش اصلي متن پيشرو اين است كه آيا اساسا امكان رييسجمهور شدن عبدالناصر همتي وجود نداشت؟
به گزارش سینماروزان و به نقل از روزنامه اعتماد، به بيان دقيقتر اين يادداشت ميخواهد به بررسي علل ناكامي همتي در انتخابات رياستجمهوري بپردازد. به گمان راقم اين سطور رييسجمهور شدن عبدالناصر همتي نه تنها محال نبود بلكه از قضا بسيار هم محتمل بود؛ چراكه انتخابات اين دوره رياستجمهوري يك تفاوت اصلي با تمام ادوار قبلي داشت و آن اينكه مساله اقتصاد كشور و معيشت جامعه در هيچ دورهاي به اين اندازه تبديل به نقطه اصلي و مركز ثقل انتخابات نشده بود و اين همان چيزي بود كه ميتوانست برگ برنده همتي باشد.
به بيان ديگر نامساعدي شرايط اقتصادي ميتوانست فضاي انتخابات را براي همتي به شكل كاملا غيرمنتظرهاي مساعد كند چراكه در اين انتخابات، اقتصاد اصليترين دغدغه جامعه- دستكم براي آن بخشي كه اراده شركت در انتخابات را داشت- بود و در ميان 7 كانديداي احراز صلاحيت شده، چه كسي را ميتوانست ياراي هماوردي با رييسكل بانك مركزي باشد؟ رييسي كه تا چند روز پس از اعلام احراز صلاحيتش نيز همچنان در آن سمت باقي بود. همتي عليالقاعده از هر 6 كانديداي ديگر در بيان مسائل اقتصادي و ارايه راهكارهاي عيني و عملي شايستهتر بود اما به دلايلي كه نميدانم، نتوانست از اين ويژگي منحصر به فرد و برگ برنده خود بهره مناسب- يا حتي كمترين بهرهاي- ببرد.
او در مناظرات انتخاباتي نه تنها نشان داد كه چيز چنداني در چنته ندارد بلكه در بهترين حالت تنها توانست خود را به نسخهاي جعلي از روحاني سالهاي 92 و 96 تبديل كند. البته نسخهاي به مراتب ضعيفتر كه بيتوفيقياش در نتايج اعلام شده كاملا مشهود و معلوم است. همتي ميتوانست رييسجمهور شود اگر از زير سوالات اقتصادي در نميرفت و به صحراي كربلا نميزد و بحث گشت ارشاد و پيامك براي دختران تحصيلكرده و… را تكرار نميكرد. او بايد جاي و جايگاه خودش را ميشناخت و ميدانست اگر بختي در اين انتخابات داشته باشد از خورجين اقتصاد خواهد بود و لاغير!
اگر اتخاذ مواضعي از اين دست توانست بخت حسن روحاني را در دو دوره گذشته باز كند تا حدود زيادي به جايگاه او بازميگشت. چنانكه ميدانيم اولا روحاني از ابتداي انقلاب در سطوح عالي كشور داراي مسووليتهاي مهمي بوده و از سوي ديگر در شمار روحانيون قرار دارد. اين دو ويژگي باعث ميشد، اتخاذ مواضع مذكور براي بخشهايي از جامعه جذابيت داشته باشد. اما از آقاي همتي كه نه حلقهاي از سلسله روحانيت بود و نه نسبتي با جريان روشنفكري داشت، انتظار ميرفت در كسوت تكنوكراتي موقر ظاهر شود و دقيقا روي همان نقطهاي بايستد كه دغدغه عموم جامعه بود و آن نقطه جايي نبود جز اقتصاد و راهحل برونرفت جامعه از بحران معيشت. چيزي كه همتي عليالقاعده در ارايه طريق يا دستكم ايضاح مساله شايستهترين فرد ميتوانست باشد. اما انگار رغبت چنداني نداشت كه در اين ميدان خودش را نشان دهد بلكه به عكس او بيشتر تمايل داشت، دغدغههاي فرهنگي و اجتماعياي را بيان كند كه نه تازگي داشت و نه كسي حل و فصل آن را در قدّ و قواره و قدرت و اختيار او ميديد. گاهي هم كه ميخواست بالاخره سخني از اقتصاد بگويد چيزي جز ضرورت رفع تحريمها و تصويب «افايتياف» و برقراري ارتباط با كشورهاي عرب همسايه و… نداشت! يعني سخناني از جنس همانهايي كه رييس سابقش در دو دوره انتخاباتي گفته و البته نتيجهاش را هم گرفته بود. غافل از اينكه شرايط كشور و حتي جهان به طور كلي متفاوت از سال 92 و حتي 96 است. ما اكنون در ايران پسابرجام و جهان پساترامپ زندگي ميكنيم. اما سخنان همتي از جنس حرفهايي بود كه بيشتر ناظر به دوران اوباما و به محك تجربه درنيامدن توافق «برنامه جامع اقدام مشترك» بود. خب اگر قرار بود با اين سخنان بار كشور بار شود، در دولت فعلي صدها بار امكان وقوع آن بالاتر بود. انتظار از فردي كه سالها در سيستم اقتصادي كشور تجربه مديريتي داشته است اين بود كه امكانات كشور و اختيارات خود و اقتضائات جهاني را بشناسد و سخني بگويد كه اولا شدني باشد ثانيا در زمره اختيارات او به عنوان رييسجمهوري احتمالي كشور قرار داشته باشد.
اگر به هر دليل آن بندهاي كذايي افايتياف تاكنون به تصويب مراجع ذيربط نرسيده است پس احتمالا پس از اين هم نخواهد رسيد. چراكه نه ساختار نظام تغييري كرده و نه تركيب مجلس شوراي اسلامي، مجمع تشخيص مصلحت نظام و شوراي نگهبان عوض شده است كه ايشان بهبود شرايط اقتصادي را منوط به تصويب فلان معاهده بينالمللي يا ايجاد رابطه با فلان دولت ارتجاعي منطقه كند.
اين همان چيزي بود كه اگرچه ظاهرا آقاي همتي التفاتي به آن نداشت اما براي مخاطبانشان از روز روشنتر بود كه ايشان در حال احاله مسائل به محال است و وعده سر خرمن ميدهد! خب مواردي از قبيل افايتياف و برجام، روح برجام، مذاكره و معامله، سرمايهگذاري خارجي و… را كه رييسجمهور فعلي بسيار جديتر و بجاتر و با زبان رساتر و بيان گوياتر و حتي فنيتر و كارشناسيتر در طول همه 8 سال گذشته گفته بود. اين سخنان چه گرهاي توانست از كار فروبسته اقتصاد ايران بگشايد كه آقاي همتي به تكرار همان سخنان البته با لحني به مراتب كسلكنندهتر و حتي غيرفنيتر پرداختند؟ در حالي كه كاملا شدني بود كه آقاي همتي در مصاحبهها و مناظرههاي خودشان ابتدا تصويري از اقتصاد ايران و ابعاد مختلف آن ارايه بدهد، مشكلات اصلي را صورتبندي و اولويتها را بر اساس برنامه خود تعيين كند و به تناسب امكانات كشور و اختيارات رييسجمهور به ارايه راهحل خود بپردازند و براي وضعيتهاي متفاوت، سناريوهاي مختلفي را پيشبيني كنند كه مثلا اگر فلان معاهده تصويب شد چنين ميكنيم و اگر نشد چنان. اگر مذاكرات وين به بنبست رسيد اين مدل را اجرايي ميكنيم و اگر نرسيد مدلي ديگر.
اما اينكه همه آنچه امروز هست را يكسره ببنديم به ناف امريكا، تحريم، افايتياف، كشورهاي همسايه و… يعني دستكم 4 سال ديگر كشور بايد معطل آن باشد كه معجزهاي رخ دهد؛ معجزهاي كه يا دل بايدن را به رحم آورد و تحريمهاي ترامپ و اوباما را يكجا ملغي كند يا در داخل كشور معجزهاي شود و رييسجمهور همه كاره همه جا شود و بدون نياز به مجلس، مجمع و شوراي نگهبان اجازه پيدا كند بنا به صلاحديد خود هر امتيازي كه لازم است را به طرف مقابل بدهد و پاي هر قراردادي كه خواست را امضا كند كه در آن صورت تازه بايد ببينيم بعدش چه خواهد شد.
طبيعي است مخاطباني كه معيشتشان، جانشان را به لب آورده، نميتوانند به اين نگاه تكراري و بيتوفيق راي بدهند چراكه آزمودن آزموده را خطا ميدانند و در طول 8 سال گذشته به اندازه كافي به اين استراتژي فرصت داده بودند و دستاوردي نصيبشان نشد جز همان چيزي كه سلف انشاءالله صالح ايشان در بانك مركزي بدون لكنت بر زبان آورد:«تقريبا هيچ»! نكته ديگري كه در رفتارهاي انتخاباتي آقاي همتي قابل توجه و نقد است، تضاد شديد بين شعار و رفتارش بود. هر چند شعار انتخاباتي مناسبي برگزيده بود و دولتش را «دولت تعامل از خانه تا جهان» ناميد اما در همان اوان امر از كوره در رفت و در خانه با رقبا و همكاران سابق و آينده خويش درگير شد. از همان ابتدا به 4 رقيب خود، نسبت «پوششي» بودن را داد و از مناظره و مباحثه طفره رفت و حتي آداب بحث را متاسفانه رعايت نكرد. اين مساله حتما به نفع رقباي ايشان تمام و در نهايت هم كه به بطلان ادعايشان منجر شد. چراكه از آن 4 كانديدايي كه او بر «پوششي» بودنشان تاكيد داشت تنها دو نفرشان كنار رفتند و دو نفر ديگر در كنار فردي كه او «كانديداي اصلي»اش ميخواند به رقابتشان ادامه دادند. اين در حالي است كه آقاي مهرعليزاده نيز به نفع ايشان كنارهگيري كرد و بنا بر ادبيات آقاي همتي نشان داد كه از آغاز به عنوان كانديداي پوششي عمل كرده است.
اين رفتار تهاجمي هيچ نسبتي با شعار آقاي همتي مبني بر «دولت تعامل» نداشت و بيشتر به دولت «تعارض» ميماند تا تعامل. عجيبتر اينكه هر چقدر به روز انتخابات نزديكتر ميشديم، شعار انتخاباتي او در رفتارش رنگ و رو رفتهتر ميشد و در روزهاي آخر هم كه رسما از «زير ميز زدن» گفت. بله همه ما از نوع عملكرد شوراي نگهبان ناراحت و ناراضي بوده و هستيم. اگر تا به حال تنها اصلاحطلبان منتقد رفتار شوراي نگهبان بودند اين بار انواع طيفهاي اصولگرا نيز به انتقاد از اين شورا پرداختند و حتي رهبري نيز براي نخستين بار از عملكرد اين شورا انتقاد كردند. اما آقاي همتي قرار بود رييسجمهوري همين نظام باشد و در همين ساختار با همه معايب و محاسنش مسووليت قوه اجرايي كشور را بر عهده بگيرد. مسووليتي كه او تاكيد كرده بود بر مبناي «تعامل» اجرايي خواهد كرد.
اما از همان اوايل كار گويي نه براي تعامل كه براي دعوا و تعارض آمده بود و هر چه پيش ميرفت نيز دوز تعارض خود را بالا و بالاتر ميبرد. براي مردمي كه اين تعارضهاي سياسي را به زيان سفره و معيشت خود ديده بودند، طبيعي است كه راي خود را از ايشان دريغ كنند. هر چند جمعيت قابل توجهي از كشور احتمالا با اين نوع سخنان آقاي همتي همدل بود اما به هيچوجه اين سخنان اولويت اول و حتي چندمش نبود و نيست و اگر هم بود و باشد، ميداند كه شخصيتهاي برجستهتر، قدرتمندتر از ايشان در اين سمت بودهاند و نتوانستهاند كاري از پيش ببرند. البته راقم اين سطور ناآشنا با تبليغات سياسي و ترفندهاي انتخاباتي نيست و ميداند اين استراتژي انتخاباتي به هوس گرفتن راي مشخصي از اقشار معيني از جامعه- و احتمالا بنا به توصيههاي ناصواب مشاوران نه چندان مجربشان- اتخاذ شده است. اما آنچه مورد غفلت ايشان واقع شد اين است كه جايگاه خودش را نشناخت و پا در كفشي كرد كه از اول براي او دوخته نشده بود. آري! آقاي همتي از زي خودش خارج و همين به پاشنه آشيلش تبديل شد. او ميخواست نقش مرحوم هاشميرفسنجاني، سيدمحمد خاتمي و حسن روحاني را يكجا در خود به ظهور و بروز برساند. اين هوس خام باعث شد آنچه ميتوانست باشد هم نباشد. او ندانست كه با طرح برخي مسائل تكراري نخواهد توانست آراي كساني كه به «دختران خيابان انقلاب» موسوم هستند را بگيرد. او ندانست كه حرفهايش حتي به گوش خرده هواداران «چهارشنبههاي سفيد» هم نخواهد رسيد.
براي همين بود كه انرژي و توان خود را مصروف طرح اين مباحث كرد. او ندانست كه اگر روحاني سال 92 يا خاتمي سال 76 شعارها و سخناني از اين جنس گفتند، در مقام اپوزيسيون دولت وقت بودند اما همتي خود جزئي از مديريت ارشد اين دولت بود.
بيپرده بگويم همتي، مخاطبش را خيلي دستكم گرفت و رقيبش را خيلي دست بالا. از رقيبش براي خود هيولا ساخت و دچار توهمي شد كه تا روز انتخابات از آن خلاصي نيافت. مخاطب خود را اما از آنجايي دستكم گرفت كه تصور كرد با تكرار حرفهاي روحاني در دو دور انتخابات گذشته ميتواند برنده انتخابات حاضر شود. او به هوس گرفتن راي «دختران خيابان انقلاب» و بازيگران «چهارشنبههاي سفيد» آراي طبيعي و منطقي خود را هم از دست داد. او با اينكه رقبايش را دست بالا گرفته بود اما كمترين آمادگياي براي مواجهه با كوچكترين چالشي از سوي آنها نداشت. چنانكه در برابر نامهاي كه زاكاني در مورد نامه همتي در مورد بنزين 5 هزار توماني از او رو كرد هيچ حرفي براي گفتن نداشت جز همان فرافكنيهايي كه در كشور ما باب است و بس نخنما.
اين در حالي است كه در ميان اقتصاددانان هستند كساني كه همين حالا هم از افزايش قيمت حاملهاي انرژي دفاع ميكنند و آن را مهمترين گام براي اصلاح اقتصاد كشور ميدانند و براي آن دلايل متعددي دارند اما همتي يكي از آن دلايل را هم نتوانست بگويد چراكه آمادگياش را نداشت. او اساسا براي اينكه در اين موقعيت قرار بگيرد خودش را حاضر نكرده بود. رقيبش هم به همراه همان كانديداهايي كه او «پوششي» ميخواندشان از همين جا وارد شدند و ضربهشان را زدند؛ طوري كه همتي نه تنها برنده انتخابات نشد بلكه رتبه او پايينتر از آراي باطله و محسن رضايي قرار گرفت.
اما در پايان اشاره به اين مساله ضروري است كه اصلاحطلبان هم بايد براي خود فكري كنند. شعارهايشان ديگر تناسب چنداني با وضعيت موجود ندارد. اصلاحات هنوز دارد نان بيستوچند سال پيش خود را ميخورد. ناني كه ديگر تنوري برايش داغ نيست. سخن از جرح و تعديل تاكتيكها و استراتژي نيست بلكه اصلاحات امروز نيازمند تحول گفتماني است. گفتماني كه عدالت از مهمترين شاخصههايش بايد باشد. شاخصهاي كه البته ضروري است با سبك زندگي چهرههاي منسوب به آن نسبتي روشن داشته باشد.