1

تازه‌ترین اظهارات حامد بهداد⇐زمانی که به تهران آمدم برای سه کارگردان نامه نوشتم…/از طریق خواهر ناصر تقوایی به ایشان معرفی شدم تا در “چای تلخ” بازی کنم!/سرمایه‌گذار “ضیافت” که تغییر کرد من هم حذف شدم!!/فردین گفت خیلی وقت است که با کیمیایی در تماس نیست!/وقتی جوانمردی در جامعه زیر سوال می‌رود نباید هم به تیپ فردین، نیازی باشد!/سم‌پاشی‌های پولاد باعث شد همکاری با کیمیایی را ادامه ندهم!!!/پول تولید “سد معبر” را باران کوثری، جور کرد!!/در تداوم موسیقی خراسانی باید در مورد محسن نامجو حرف زد و نه من!/بیش از همه برای حسن معجونی ناراحتم که…/برای همه احترام قائلم اما با ده‌نمکی کار نمی‌کنم!/هرگز نگفتم رد کردن “درباره الی” اشتباه بود!/به مرور که حاتمی‌کیا را شناختم، دیدم مرا با او کاری نیست!!

سینماروزان: حامد بهداد بازیگر توانمندی که در سالهای اخیر فیلمهایی در گونه‌های مختلف از کمدی “گیج‌گاه” تا درام معمایی “خانه دختر” و ملودرام “نیمه شب اتفاق افتاد” را تجربه کرده حرف‌های تازه‌ای زده درباره کارنامه کاریش.

به گزارش سینماروزان بهداد درباره همکاری ناتمام با ناصر تقوایی در “چای تلخ” به مجله اندیشه پویا گفت: از طریق خواهر ناصر تقوایی به ایشان معرفی شدم چون با ایشان رفت و آمد خانوادگی داشتیم و از او خواستم مرا به تقوایی معرفی کند. البته نصف فیلم گرفته شد و کل بازی من در “چای تلخ” هم انجام شد ولی حیف که فیلم ناتمام ماند.

این بازیگر با رد شایعات ناراحتی از رد پیشنهاد بازی در “درباره الی” گفت: من هرگز نگفتم رد کردن “درباره الی” اشتباه بود! و هرگز نگفتم از رد کردنش، ناراحتم ولی جزییات رد آن پیشنهاد را در شصت سالگی تشریح می‌کنم.

به گزارش سینماروزان حامد بهداد با اشاره به علاقه‌اش به تیپ فردین گفت: جان وین تیپ است ولی ارزشمند است. فردین،  تیپ است ولی ارزشمند است. پرویز صیاد و اکبر عبدی هم بازیگرهای تیپ ارزشمندی هستند ولی تیپ چه زمانی به وجود می‌آید؟ وقتی جامعه انکارت نکند. وقتی جوانمردی در جامعه زیر سوال می‌رود نباید هم به تیپ فردین، نیازی باشد!

حامد بهداد که تجربیاتی هم در خوانندگی دارد پیرامون میزان تاثیرپذیری از هم‌خطه‌ای‌هایی مثل محسن نامجو بیان داشت: زندگی کردن در خطه خراسان موجب شده آن فضا را درک کنم ولی من و موسیقی خراسانی خیلی به هم مربوط نیستیم و در تداوم موسیقی خراسانی باید در مورد محسن نامجو حرف زد و نه من!

بهداد در پاسخ به سوالی درباره احتمال همکاری با مسعود ده‌نمکی گفت: برای همه احترام قائلم اما با  ده‌نمکی کار نمی‌کنم. آنچه می‌گویم درباره ایشان نیست ولی اساسا بازی در هر فیلم ضدمردمی را نمی‌پذیرم. یا بهتر بگویم بازی در فیلمی که ضدحقیقت است را نمی‌پذیرم.

بهداد ادامه داد: دانشجو که بودم برای حاتمی‌کیا تست بازیگری دادم اما بعدتر و به مرور که شناختمش دیدم مرا با او کاری نیست.

به گزارش سینماروزان حامد بهداد با بیان اینکه همکاریش با کیمیایی در دو فیلم “جرم” و “محاکمه” در خیابان” را بسیار دوست داشته درباره آشنایی با کیمیایی گفت: وقتی به تهران آمدم شروع به نامه‌نگاری با چند نفر کردم و اول از همه ایرج قادری، فریدون گله و مسعود کیمیایی.

بهداد گفت: سال ۷۴ توسط سامان مقدم و کارن همایونفر برای بازی در “ضیافت” قبول شدم و اسمم هم در نشریات به صورت اصلی یعنی حامد صابری‌بهداد آمد ولی بعد که سرمایه‌گذار تغییر کرد و تیم عوض شد، من هم حذف شدم. البته همان زمان به قنادی فردین رفتم و ماجرا را تعریف کردم و از او خواستم کاری کند ولی فردین گفت خیلی وقت است با کیمیایی در تماس نیست…بعدتر بازی در “سربازهای جمعه” را رد کردم چون فکر می‌کردم نقش منفی خطرناکی است و ترسیدم که خوب از کار درنیاید و درنهایت رسیدم به “محاکمه در خیابان” و “جرم”.

حامد بهداد در پاسخ به این پرسش مجله “اندیشه پویا” که چرا همکاری با کیمیایی را ادامه ندادی، خیلی کوتاه مدعی شد: به‌خاطر سم‌پاشی‌های پولاد کیمیایی!؟؟
و درباره باز کردن دلایل این ادعا اظهار داشت: از این بازتر چه می‌خواهی؟؟

بهداد که در سالهای اخیر بارها با باران کوثری همبازی بوده درباره یکی از بهترین همکاری‌هایشان “سدمعبر” گفت: فیلمنامه را سعید روستایی نوشته بود و زمانی که من و باران کوثری در “دندون طلا”، همبازی بودیم، باران فیلمنامه را خرید و بعدش هم پول تولید را جور کرد!!

حامد بهداد درباره آن دسته از بازیگران تئاتر که نتوانستند در سینما، جلوه کنند اظهار داشت: بیش از همه برای حسن معجونی ناراحتم که درسش را زودتر از من تمام کرد و هم‌نسل و هم‌رفیق بودیم و به‌عنوان بازیگر درک نکردم چرا بازیگر به این خوبی نباید متجلی شود؟




گزارش رسانه اصلاح‌طلب از تلاش نافرجام فریدون گله برای ساخت دو فیلم⇐ یکی قسمت دوم “کندو” و دیگری فیلمی درباره دفاع مقدس!!

سینماروزان: سی‌ام مهرماه چهاردهمین سالمرگ فریدون گله بود؛ فیلمسازی که آثاری همچون “دشنه”، “کافر”، “زیر پوست شب” و “کندو” را در سینمای پیش از انقلاب ساخته بود ولی تلاشهایش برای فیلمسازی در دوران بعد از پیروزی انقلاب به نتیجه نرسید. او تمایل زیادی داشت که در اواخر دهه هفتاد و با باز شدن فضای سیاسی، مجددا فیلمسازی کند ولی نتوانست.

روزنامه اصلاح‌طلب “اعتماد” با اشاره به تلاشهای ناکام فریدون گله برای فیلمسازی بعد از انقلاب نوشت: چندين فيلمنامه آماده كرده بود و علاقه‌مند بود كه در شرايط سياسي و اجتماعي سال‌هاي پاياني دهه ۷۰ فضايي ايجاد شود كه او بتواند دوباره پشت دوربين برود. بنابراين پس از مدتي به تهران آمد و دفتري در شهرك غرب اجاره كرد و ياران قديم و جديد جمع شدند. داوود رشيدي، عليرضا زرين‌دست، داريوش ارجمند و حميد مجتهدي، فيلمبردار قديمي‌اش آمدند. پس از ۲۰ سال او به جريان افتاده بود و جوان‌ها دور او را گرفته بودند.

این رسانه با اشاره به فیلمنامه‌های در دستورکار گله ادامه داد: فریدون گله در اوايل سال ۸۰ سه فيلمنامه به ارشاد ارايه داد كه يكي از آنها ادامه‌اي بود بر فيلم “كندو” و ديگري در مورد دفاع مقدس و حواشي جنگ و يك سناريوي اجتماعي كه بسيار دقيق و مبتني بر شرايط همان سال‌ها نوشته شده بود.

“اعتماد” افزود: اوايل تابستان ۸۴ شنيده شد كه طرحي از گله در مرحله پيش‌توليد است و زرين‌دست و داريوش ارجمند و داوود رشيدي با او قرارداد بستند و همه اميدوارانه به اميد جديدترين نمايش فيلم جديد فريدون گله در جشنواره آن سال بودند. با این حال مهرماه ۸۴ در سفري به ويلاي كوچكش در متل‌قو با چهره داغان و درهم ريخته گله مواجه شدیم.او به‌ شدت از شرايط و از كج‌انديش‌هايي كه در مورد اسم او در ارشاد هست و سناريوهايش به بايگاني رفته بودند ناراحت بود. هيچ‌كس جواب او را نمي‌داد!! و در نهایت‌ ديدار بعدي با جسم بي‌جان فريدون گله در غسالخانه بهشت زهرا بود.




بعد از درجه‌بندی ۱۲+ برای کمدی «پا تو کفش من نکن»⇐فیلم «پریناز»معتمدآریا هم با درجه‌بندی ۱۶+ اکران می‌شود+عکس و توضیحات کارگردان درباره این درجه‌بندی

سینماروزان: هرچند برخی رسانه های افراطی کم‌خبر از همه جا از جاانداختن درجه بندی سنی در سینمای ایران می‌گویند اما واقعیت اینجاست که فارغ از سابقه درجه‌بندی در سینمای قبل از انقلاب و مثلا اکران «دشنه»فریدون گله با درجه +18 ، در سینمای بعد از انقلاب هم درجه بندی از سالها پیشتر و دولت اول اصلاحات در سینمای ایران وجود داشته است. آن زمان فیلم «مصائب شیرین»علیرضا داوودنژاد درجه 18+ گرفت و بعدتر در دولت دوم اصلاحات فیلم «خوابگاه دختران» با درجه بندی سنی 16+ اکران شد.

در دولت اول احمدی نژاد «پارک وی» با درجه 16+ و در دولت دوم احمدی نژاد هم فیلمی مثل «آتشکار» را داشتیم که با درجه 16+ اکران شد و فیلمی مانند «آل» با درجه بندی 18+ روی پرده رفت.

در سالهای اخیر نیز درجه بندی سنی فیلمها در سینمای ایران وجود داشته و مثلا فیلمی مثل «من» را داشتیم که درجه بندی 15+ گرفت یا فیلمهایی مانند «لانتوری» و «استراحت مطلق» که درجه 16+ گرفتند یا کمدی «در وقت معلوم» که درجه 12+ گرفت.

امسال اما داستان درجه بندی در سینما با انتشار خبر درجه بندی کمدی «پا تو کفش من نکن» آغاز شد؛ این کمدی پویافیلم ابتدا بنا بود با درجه 18+ اکران شود اما بعد از حذفیاتی در شب اکران درجه 12+ به آن تعلق گرفت و با همین درجه بندی روی پرده است. واکنش حسین فرحبخش کارگردان فیلم به این درجه بندی هم کاملا منفی بود چون به اعتقاد فرحبخش از مخاطب 2 تا 90 ساله می تواند فیلم را ببیند!

تازه ترین درجه بندی فیلمها به «پریناز» اثر رفع توقیف شده بهرام بهرامیان با بازی فاطمه معتمدآریا و طناط طباطبایی تعلق دارد. در اعلانهای منتشر شده از این فیلم درجه بندی 16+ است که بر روی آن به چشم می خورد.

بهرامیان که هفت سال بعد از تولید و آن هم به شرط اکران در گروه هنروتجربه توانسته پروانه نمایش «پریناز» را بگیرد درباره این درجه بندی به سینماروزان گفت: بعد از آن که بنا شد به قید اکران در هنروتجربه پروانه را دهند ابتدا گفتند نمایش فیلم برای زیر 17 سال توصیه نشود و روی پوستر 18+ بیاید اما در نهایت با تعامل میان تهیه کننده و اداره نظارت تصمیم بر آن شد که فیلم با قید 16+ اکران شود.

بهرام بهرامیان که فیلم دومش «آل» هم با درجه بندی سنی اکران شده بود در پاسخ به این پرسش که آیا این درجه بندی برای نمایش «پریناز» را قبول دارد اظهار داشت: واقعیت این است که چه زمان تولید و چه زمانی که سالها رایزنی کردیم تا به اکران برسیم همواره فکر میکردم مخاطب این فیلم مخاطب عام است و نیازی به این نمی دیدم که زیربار درجه بندی بروم و الان هم فکر میکنم فیلم می تواند هم مورد توجه یک نوجوان زیر 16 سال قرار گیرد و هم مطلوب یک مخاطب میانسال باشد. «آل» هم اگر درجه بندی شد به خاطر ژانرش بود که در حیطه سینمای هارور یا دلهره آور جای می گرفت بود.

این کارگردان درباره زمان قطعی اکران هم به سینماروزان بیان داشت: هنروتجربه بنا بود فیلم را از نیمه مردادماه اکران کند اما گویا کمی تأخیر در اکران به وجود آمده و فیلم در نهایت از ابتدای شهریور ماه روی پرده خواهد رفت.

اعلان 16+ برای «پریناز»
اعلان 16+ برای «پریناز»

 




اعتراف نویسنده “رخ دیوانه” به اینکه “کندو” منبع الهامش بوده/گلایه از اینکه نام داوودی به عنوان طراح فیلمنامه آمده!/انتقاد از دیالوگهایی که داوودی به پایان بندی اضافه کرده

سینماژورنال: محمدرضا گوهری فیلمنامه نویس جوان ایرانی که نگارش آثاری چون “یه حبه قند” و “ملکه” را در کارنامه دارد این روزها “رخ دیوانه” را روی پرده دارد.

به گزارش سینماژورنال داستان شکل گیری فیلمنامه “رخ دیوانه” داستانی طولانی است و آن طور که گوهری می گوید نگارش فیلمنامه اولیه آن به ده سال قبل بازمیگردد.

گوهری برای نگارش این فیلمنامه مدتی را به تحقیقات میدانی درباره آدمهای داستان پرداخته است و البته نیز پیش از ابوالحسن داوودی فیلمنامه را برای کار در اختیار تهیه کنندگان دیگری هم قرار داده است.

فیلمنامه به دست موتمن رسید و از آن خوشش آمد

گوهری در گفتگویی با همکارش حسین مهکام در “24” با اشاره به نام اولیه “رخ دیوانه” بیان می دارد: “رخ دیوانه” با نام اصلی “باخت پنهان” حدودا ده یازده سال پیش نوشته شد…فیلمنامه را برای تهیه کننده یا کارگردان خاصی نوشته نشده بود و حتی یکی از نسخه های آن به دست فرزاد موتمن رسید و از آن خوشش آمد.

اینکه نوشته شد براساس طرحی از داوودی، اشتباه است

به گزارش سینماژورنال گوهری ادامه می دهد: برای تبدیل “باخت پنهان” به “رخ دیوانه” چند جلسه با ابوالحسن داوودی صحبت کردیم. بعد که فیلمنامه را نوشتم و میخواستم در بانک فیلمنامه ثبت کنم به احترام آن چند جلسه صحبت، دو پیشنهاد به ایشان دادم؛ یا نامشان به عنوان مشاور فیلمنامه ذکر شود یا اینکه ذکر شود طرح مشترکی از من و ایشان. آقای داوودی نظرشان طرح مشترک بود و همان هم شد اما در اخبار جراید نوشته شد براساس طرحی از ابوالحسن داوودی که اشتباه است.

در ایران همه دوست دارند در فیلمنامه نقشی داشته باشند

گوهری در جایی دیگر از گفتگویش در ادامه این مبحث بیان می دارد: البته آقای داوودی بزرگ منشی کردند و در تیتراژ اشاره ای به طرح مشترک نکردند اما به هر حال ما این مشکلات را در سینما داریم. در سینمای دنیا هر کس کار خودش را میکند و درنهایت هم فیلم را به نام کارگردانش می شناسند…در ایران اما همه دوست دارند در فیلمنامه نقشی داشته باشند.

محمدرضا گوهری
محمدرضا گوهری

نگارش فیلمنامه متأثر از “کندو”ی فریدون گُله

به گزارش سینماژورنال یکی از نکات جالب مرتبط با فیلمنامه “رخ دیوانه” آنجاست که فیلمنامه نویس کار با صداقت تمام از تاثیرپذیری از فیلم “کندو” برای نگارش “رخ دیوانه” یا “باخت پنهان” پرده برداشته و می گوید: بعد از تحقیقاتم در دبیرستانهای دخترانه و پسرانه تهران و مصاحبه با دانش آموزان، از دل تحقیقات دو طرح بیرون آمد؛ یکی از آنها فیلمنامه سه اپیزودی “باخت پنهان” بود.

گوهری ادامه می دهد: وقتی داستانکهای فیلمنامه “باخت پنهان” از تحقیقات به دست آمد اتفاقی فیلم “کندو” را دیدم. تا آن زمان این فیلم را ندیده بودم. راستش جرقه اصلی یک فیلمنامه سه اپیزودی با دیدن این فیلم در ذهنم زده شد.

وی می افزاید: در هر سه اپیزود کاراکترها شرط بندی می کردند که وارد یک خانه یا مکان نامعلوم شند که البته بعدا این ایده گسترش پیدا کرد و تغییر یافت.

به عنوان فیلمنامه نویس دروغ تحویل مخاطب ندادم

یکی از نکات سوال برانگیز “رخ دیوانه” پایان بندی آن است که بسیاری از مخاطبان آن را درک نکرده و درباره آن سوال دارند. گوهری نیز گویا از این پایان بندی که داوودی بر فیلمنامه او قرار داده چندان راضی نیست. وی بیان می دارد: این طور نبود که به عنوان فیلمنامه نویس دروغ تحویل مخاطب بدهم اما در تیتراژ آقای داوودی چند دیالوگ را به دیالوگهای “پیروز” اضافه کردند که من هم در جریان نبودم و اینها تنها دیالوگهایی بودند که به فیلم اضافه شدند.

آخرین دیالوگ این بود “…و دروغهای من” اما داوودی چند دیالوگ دیگر اضافه کرد

به گزارش سینماژورنال گوهری در تشریح کامل این وضعیت اظهار می دارد: در فیلمنامه، آخرین دیالوگ “پیروز” همزمان با مرگش و زمین خوردن این است: “…و دروغهای من” که منظور دروغهایی است که در طول فیلم به شخصیتای دیگر میگوید اما آقای داوودی بعد از این دیالوگ چند دیالوگ دیگر همزمان با تیتراژ و تصاویری از پیروز و صفحات فیسبوک اضافه کرده که مضمونش این است که فردا این دروغها روی پیجها میرود و لایک میخورد.

این دروغ، مخرب است

این نویسنده می افزاید: بدیهی است که برخی تماشاگران چنین برداشت کنند که با این تیتراژ و دیالوگها، سکانس آخر و مرگ “پیروز” هم دروغ بوده است. این دروغ، مخرب است چون دروغیست که پیروز به مخاطب گفته است.

به داوودی گفتم این دیالوگها را حذف کند اما حذف نکرد!

گوهری درباره پیشنهادش به داوودی برای تغییر این پایان بندی اظهار می دارد: بعد از جشنواره به آقای داوودی گفتم که بهتر است این دیالوگها و تصاویر پیروز بعد از مرگش را حذف کند اما ظاهرا حذف نشده و هنوز در فیلم وجود دارد. اگر بخواهم نگاه انتقادی به فیلم داشته باشم ایرادش را همین می دانم.




امیر نادری: به دنبال ساختن فیلم‌های چرک بودیم/ اولین زنی که می‌دیدیم عاشقش می‌شدیم/ بچه داستایوفسکی هستم/خیلی جنگیدم که “چند متر مکعب عشق” جایزه بگیرد

سینماژورنال: امیر نادری حدودا سه دهه ای می شود که ایران را ترک گفته و ایده آلهای سینمایی اش را فرسنگها دورتر از وطن می جوید.

به گزارش سینماژورنال با این حال گفتگوهایی که از او منتشر می شود بیش از پیش این ظن را به ذهن می رساند که همچنان گذشته ای که او در ایران برای خود ساخت همراهش است.

تازه ترین صحبتهای این نویسنده و کارگردان که در یکی از جلسات نمایش فیلم “نه ما نه سینما” در دانشگاه تورنتو بیان شده و در “شرق” منعکس شده هم همچنان پر است از ریشه هایی که او با گذشته اش دارد.

“تنگنا” سیاه و سفید بود چون دنبال ساخت فیلمهای چرک بودیم

در ابتدای جلسه، فیلم «تنگنا» به نمایش درآمد. در ادامه شرکت‌کنندگان نشست سؤالات خود را درباره سینمای امیر نادری مطرح کردند و او نیز نظرات خود را دراین‌باره بیان کرد. «تنگنا» فیلم‌نامه، ترانه تیتراژ و موسیقی فوق‌العاده‌ای دارد. زندگی قماربازی حرفه‌ای به نام علی خوشدست را با بازی سعید راد به تصویر می‌کشد که در یک قمارخانه با سه برادر به نام‌های اکبر، حسن و نبی به ترتیب با بازی عنایت‌الله بخشی، حسن زارعی و محمد اسکندری بازی می‌کند. قصه از جایی آغاز می‌شود که برادرها به علی خوشدست می‌بازند اما حاضر نمی‌شوند باخت خود را پرداخت کنند. علی خوشدست با برادرها درگیر می‌شود و بی آنکه بخواهد یکی از آنها را می‌کشد و فرار می‌کند. ادامه داستان تعقیب و گریز علی خوشدست است در کوچه‌ها و ویرانه‌ها و تلاش او برای خروج از شهر. در ‌گیرو‌دار خروج از شهر و تعقیب‌وگریزهای داستان، علی خوشدست یکی دیگر از سه برادر را هم می‌کشد. در سکانس پایانی می‌بینیم که علی خوشدست با سروروی خون‌آلود و کتک‌خورده از دست برادری که باقی مانده (اکبر) فرار می‌کند تا به زنی که دوستش دارد بپیوندد و از شهر برود و اکبر نیز به چنگ پلیس افتاده است. در همین سکانس است که صدای جادویی فریدون فروغی ترانه «تنگنا» را می‌خواند و ما را با قهرمان فیلم همراه می‌کند تا فراموش کنیم که او تا به این لحظه دو نفر را به قتل رسانده است. نادری فیلم را سیاه – سفید ساخته است.

او تأکید می‌کند این «دقیقا انتخاب و خواست من بود که فیلم سیاه‌وسفید باشد، به دو دلیل؛ اول اینکه در دهه ٥٠ ما فیلم رنگی کم داشتیم و دوم اینکه خودم به اینکه فیلم سیاه‌وسفید ساخته شود علاقه‌مند بودم، چرا که معتقدم سیاه‌وسفید برای فضای شهری جذاب‌تر بود و رنگ‌ها موقعیتی که من می‌خواستم را از فیلم می‌گرفت».

به گزارش سینماژورنال امیر نادری که درحال‌حاضر در آمریکا به تدریس سینما مشغول است در پاسخ به پرسشی که آیا فیلم «تنگنا» با آثار «نوآر» در سینمای آمریکا شباهت دارد یا خیر این نظر را نادرست خواند چرا که به گفته او «در ساخته‌های سیاه‌وسفید سینمای نوآر نورپردازی‌ها مستقیم‌تر و حساب‌شده‌تر هستند. ما در این دوره به دنبال ساختن فیلم‌های چرک بودیم که شیک نباشد».
«جامپ‌کات» را از گدار فراگرفتم
در این جلسه امیر نادری در حضور بیش از ٤٠ شرکت‌کننده از چگونگی ورود خود به عرصه سینما گفت: «من خیلی زود وارد سینما شدم؛ از ١٢سالگی، در تمام مراحل فیلم‌سازی کار کرده‌ام. از چایی‌آوردن سر صحنه شروع کردم تا اتاق ادیت و عکاسی و تا هر کار دیگر. در ٢١ سالگی به انگلستان رفتم و وقتی برگشتم می‌دانستم می‌خواهم موج نوی مدرن سینمای خیابانی را آغاز کنم که با «تنگنا» انجام شد. من همه‌اش به‌دنبال این بودم که با تجربه شخصی‌ام می‌خواهم کاری انجام بدهم. همیشه هم کسانی را انتخاب می‌کنم که مستندی، فیلم کوتاهی، چیزی ساخته باشند. همیشه فیلم‌بردارهایی انتخاب می‌کنم که زیاد ندانند. چون همه‌چیز را خودم کنترل می‌کنم. با کسانی که استعدادی دارند و جوان هستند کار می‌کنم. دنبال کسانی می‌روم که مثل خودم تشنه باشند». او می‌گوید که تنها در «تنگسیر» از فیلم‌بردار حرفه‌ای استفاده کرده است آن‌هم به دلیل اینکه کار فیلم‌برداری این فیلم سخت بود اما در این فیلم هم از نتیجه کار راضی بوده و به قول خودش خیلی زود با هم کنار آمده‌اند. اگرچه معتقد است به دلیل کنترل‌کردن‌های زیاد، آدم‌هایی که با او کار می‌کنند رنج می‌کشند و وقتی فیلم تمام می‌شود با یک حال بدی می‌روند.

امیر نادری
امیر نادری

جامپ کات را از گدار یاد گرفتم
یکی از حاضران از آشنایی نادری با گدار می‌پرسد و اینکه «تنگنا» در نظر او شباهت زیادی با «ازنفس‌افتاده» گدار دارد. نادری در برابر این پرسش می‌گوید: «من ١٩ سالگی از سربازی معاف شدم و رفتم به لندن و فیلم دیدم. چیزی که از گدار فراگرفتم «جامپ‌کات» در فیلم‌هایش بود. هرگز به کاراکتر دختر این فیلم فکر نکردم. گرچه کاراکتر دختر آن فیلم را خیلی دوست داشتم، ولی چیزی که ممکن است «تنگنا» را به فیلم گدار نزدیک کند این است که هردو کاراکتر زن و مرد من جوان‌اند. شما درست می‌گویید. فیلم‌های موج نو فرانسه روی من بسیار تأثیرگذار بود». کارگردان «سازدهنی» از تجربه شخصی روزهای کودکی‌اش می‌گوید و اینکه نقش پسربچه فیلم «تنگنا» را از همان دوران وام گرفته است و در تمام مدت ساخت فیلم مراقب بوده که کسی با او بدرفتاری نکند و اگر چیزی می‌خواسته به‌سرعت برای او فراهم می‌کرد.
کودکی، بوشهر و تنگسیر
نادری به دلیل همین تأثیری که به گفته او از سینمای موج نو فرانسه گرفته، پس از ساختن سه فیلم «خداحافظ رفیق»، «تنگنا» و «تنگسیر» اعلامیه‌ای داد و در آن اعلام کرد دیگر فیلم حرفه‌ای نخواهد ساخت و تا به امروز هم این‌کار را نکرده است. می‌گوید فیلم‌هایی را ساخته که تجربه زیستی و شخصی خودش بوده‌اند. مثلا در مورد ساخت «تنگسیر» می‌گوید: «من تنگسیر را ساختم به‌دلیل اینکه کودکی‌ام در بوشهر گذشت و وقتی پدرم کوچک بود «زار محمد» را با تفنگ در کوچه دیده بود». او می‌گوید «تنگنا» را هم به ‌دلیل مشابه ساخته است. «این فیلم را ساختم به دلیل اینکه خودم چنین زندگی‌ای داشتم. من با فضای آن سالن‌ها زندگی کرده بودم».

اولین زنی که می دیدیم عاشقش می شدیم
به گزارش سینماژورنال یکی از حاضران در ارتباط با بازیگری زنان در فیلم‌های امیر نادری سؤالی مطرح می‌کند؛ اینکه چرا بازی مادران در این فیلم‌ها ملموس، باورپذیر و قابل‌قبول است و مخاطب به راحتی با آن ارتباط برقرار می‌کند در حالی که نقش‌های دیگر در این فیلم‌ها غیرطبیعی و اغراق‌شده ایفای نقش می‌کنند؟ امیر نادری در تأیید این نظر بیان می‌کند که نقش مادر در فیلم «تنگنا»و همین‌طور «تنگسیر» را از خاله‌اش الهام گرفته است. او می‌گوید: «مقطع زمانی‌ای داشتیم در ایران که خیلی مردانه زندگی می‌کردیم. دیزی بخور، کافه برو. اولین زنی که می‌دیدیم عاشقش می‌شدیم و… خیلی نمی‌شناختیم جنس بازی زن را و شما دراین‌باره درست می‌گویید».
امیر نادری درباره انتخاب فیلم‌نامه‌هایش و انتخاب داستان برای ساخت فیلم گفت: «من تنها فیلمی که از روی کتاب صادق چوبک ساختم «تنگسیر» بود. دلیلش را هم قبلا گفتم. من باید خودم کار کنم، تجربه کنم، بنویسم و بسازم. برای همین هم ٩٠ درصد خودم انتخاب می‌کنم».
نادری داخل، نادری خارج
یکی از حاضران درباره فیلم‌سازی امیر نادری در خارج از کشور و داخل کشور و تأثیر این فاصله بر روی فیلم‌های امیر نادری سؤال می‌کند؛ فیلم‌سازی که به گفته او فیلم‌هایش را با گوشت، پوست و استخوان می‌شود درک کرد. او با اشاره به دو فیلم مهجور از امیر نادری به نام‌های «منهتن از روی شماره» محصول ١٩٩٣و «آ. ب. ث… منهتن» محصول ١٩٩٧ این سؤال را مطرح می‌کند. امیر نادری ساختن و ناتمام‌ماندن این فیلم‌ها و تعلیق هفت‌ساله پس از این اتفاق در زمینه فیلم‌سازی‌اش را با تجربه فیلم اول خود در ایران مشابه می‌داند. به گفته امیر نادری، وقتی «خداحافظ رفیق» ساخته شد، مدتی را زندگی کرده بود تا بداند چه کار می‌خواهد بکند. او می‌گوید زاده آبادان است و وقتی به تهران آمده بود تا روز آخر حیران بوده، چراکه خودش را بچه تهران نمی‌دانسته. او می‌گوید: «من هیچ‌وقت تهرونی نشدم و خیلی زود به خوزستان برگشتم. تفاوت ساختن فیلم برای من در ایران و خارج از ایران اینجاست که من اینجا جاه‌طلب‌ترم. من اهل ساختن فیلم‌های عاشقانه نیستم. توی فیلم‌های من آدمی که آب می‌خواهد، باید دل به دریا بزند. به همین دلیل هم بیرون از ایران بیشتر امکانش را دارم که این مدل فیلم را بسازم و فضا بسیار به اندیشه من نزدیک‌تر است».
احمدرضا احمدی خیلی رویم تأثیر گذاشت/بچه داستایوفسکی هستم
کارگردان «خداحافظ رفیق» در ادامه از تأثیر شعر و ادبیات در دوران فیلم‌سازی‌اش در ایران می‌گوید: «من زیاد اهل ادبیات نیستم. شانسی که آوردم این بود که از کودکی اهالی ادبیات را در سینما دیدم، مثلا خانم فرخزاد وقتی که در استودیو گلستان فیلم می‌ساختند را از نزدیک دیدم. یکی از شاعرانی که روی من خیلی تأثیر گذاشت، احمدرضا احمدی بود. او مهم‌ترین آدم در این زمینه، در زندگی من بود و اصلا یک رمبو برای من بود؛ آدمی مدرن، جذاب و شاعر درجه‌یکی که با یک زبان پر از ایما هنوز هم تأثیرگذار است. بعد از او، متأثر از داستایوفسکی هستم، یعنی اصلا انگار بچه داستایوفسکی هستم. فیلمی که الان دارم در ژاپن می‌سازم، به‌نوعی متأثر از جنایت و مکافات داستایوفسکی است. ولی درکل، کاری زیاد به شعر و شاعری نداشتم. من داستان‌های احمد محمود و صادق چوبک را خیلی دوست داشتم، اما مثلا «رمئو و ژولیت» را هیچ‌وقت دوست نداشتم».
خیلی جنگیدم که “چند متر مکعب عشق” جایزه بگیرد
امیر نادری، به‌عنوان کسی که پایه‌گذار سینمای موج‌نو در ایران بوده، در برابر پرسش یکی از شرکت‌کنندگان در این جلسه در ارتباط با دنبال‌کردن سینمای امروز ایران، عقیده‌اش را درباره کسانی که امروز در ایران فیلم‌سازی می‌کنند، چنین بیان می‌کند: «راستش خیلی کم. اگر فیلمی را دیدید که گفتند من هم دیده‌ام، یقین بدانید چندین‌بار از من خواسته شده و حتی گاهی توسط خود سازندگان و به همراه آنها فیلم را دیده‌ام. در فیلم‌هایی هم که دیده‌ام همه‌چیز عوض شده. مردم، خیابان‌ها و دیگر تهران، آن تهرانی که من می‌شناختم، نیست. من ٣٢ سال است که از ایران خارج شده‌ام و هرگز در این مدت بازنگشته‌ام. حتی تلفن هم نزده‌ام. خیلی هم ایران را دوست دارم. حتی یک فامیل خیلی کوچکی دارم که اگر یک دلار دربیاورم نصفش را برایشان می‌فرستم و حتی نمی‌دانم که آنها،‌ آن را می‌گیرند یا نه. در مجموع اگر از فیلم‌سازان داخل ایران فیلمی هم دیده باشم در جشنواره‌ها بوده؛ مثل فیلم «گبه». آنچه بیشتر دیده‌ام شیفتگی این بچه‌هایی است که حالا در ایران فیلم می‌سازند. ولی کم دیده‌ام و نمی‌توانم درباره‌اش حرف بزنم. اما فیلم‌هایی که دیده‌ام حتما در هیأت‌های داوری و جشنواره‌ها بوده که دیدم. مثلا فیلم «چندمتر مکعب‌عشق» را وقتی در ژاپن عضو هیأت داوران بودم، دیدم؛ خیلی جنگیدم که جایزه هم بگیرد. چون بسیار فیلم خوب و قوی و استخوان‌داری از آب درآمده بود. اما بقیه اعضای هیأت داوران موافقت نکردند».

هر فیلم مهمی که در ایران ساخته شد من در آن مسئولیتی برعهده داشتم
امیر نادری بعد از ساختن «تنگسیر» در هیچ فیلم دیگری از موسیقی فیلم استفاده نکرده و از این کار احساس رضایت می‌کند. می‌گوید به‌دنبال ساختن قهرمان از این طریق نبوده. همیشه در پی این بوده که از خودش در سینما مایه بگذارد. وقتی یکی از حاضران در جلسه می‌پرسد که اگر با اطلاعات امروزش به سال‌ها پیش و زمان ساختن تنگسیر بازگردد باز همین موسیقی را برای فیلم بر می‌گزیند که قاطعانه پاسخ می‌دهد: «نه!»
در خلال پرسش‌ها از امیر نادری، صحبت از لحن و زبان در فیلم‌های دهه‌های ٤٠ و ٥٠ ایران می‌شود؛ اینکه تهران استانداردی بوده برای ساختن فضاها و زبان کاراکترهای فیلم نیز اغلب زبان و لحن لمپن‌های تهران بوده است. از او مشخصا سؤال می‌شود که آیا در این دوران فیلم‌سازی بوده که لمپن‌هایی را در فیلمش نشان دهد که شهرستانی‌اند و با لحنی جز آنچه همه در فیلم‌فارسی‌ها شنیده‌ایم، صحبت کنند؟ پاسخ می‌دهد: «هر فیلم مهمی که در ایران ساخته شد من در آن مسئولیتی برعهده داشتم. مثلا در «قیصر»، «حسن‌کچل» و «پنجره» عکاس بودم. این شانس را من خیلی داشتم. فریدون گله این کار را کرد. او چیزی داشت در دیالوگ‌ها که متفاوت بود. فیلم‌های آقای کیمیایی را هم آن‌موقع مردم دوست داشتند اما نمی‌دانم الان ماندگار می‌شود یا نه. ولی فریدون گله این چیزی که شما می‌گویید را داشت و متن را خوب می‌نوشت».

خودم را در آنهایی مجسم میکنم که با من کار میکنند
یک نفر از میان جمع می‌گوید: «برای من فیلم «دونده» بهترین فیلم ایران است». صدای نادری در جمع می‌پیچد: «برای من هم همین‌طور. هر فیلم‌برداری برای اینکه اوج بگیرد یک فرمی دارد. من خودم را در تن همه کسانی که با آنها کار می‌کنم، مجسم می‌کنم. در تن یک بچه، در تن فیلم‌بردار. در تن همه. یعنی وقتی می‌گویم اکشن، دیگر امیر نادری نیستم و یک‌جوری با اینها رفیق و برادر می‌شوم که خودشان را بیرون بریزند و بازی‌شان را بکنند. به آنها جرئت می‌دهم که انگار آنها کارگردان من هستند و این ارتباط خیلی سخت و شکننده است. از روز اول من اطمینان گروه را جلب می‌کنم. همه‌چیز سر فیلم‌برداری با جلب اعتماد شروع می‌شود».

خانه آدم بدبخت کجاست؟ خرابه
به گزارش سینماژورنال در فیلم «تنگنا» لوکیشن خرابه‌ها و ویرانه‌های شهر زیاد است. بخش زیادی از فیلم در تعقیب‌وگریز علی خوشدست در این فضاها می‌گذرد. یکی از حاضران از نادری می‌پرسد: «آیا در پس انتخاب چنین فضای ویرانی، حرف و سخن و تفکر خاصی هست؟» جواب می‌دهد: «خانه آدم بدبخت کجاست؟ خرابه. در واقع جای آخر آدم بیچاره است. تهران آن روزها بعضی بخش‌هایش بازسازی و مدرن شده بود برای همین این خرابه‌ها بیشتر به چشم ما می‌آمد».امیر نادری بارها در طول صحبت‌هایش تأکید می‌کند کسی است که هرکاری را شروع کند، باید آن را به بهترین شکل به انجام برساند. کسی می‌پرسد با این شرایط در خارج از ایران برایش سخت نیست که به زبان دوم فیلمنامه بنویسد؟ جواب می‌دهد البته که سخت است. اما نه سخت‌تر از اینکه به ژاپن رفته و آنجا درس خوانده. از تجربه دیدن فیلم‌های مطرح در ژاپن می‌گوید و این که دلش نخواسته در دنیای مادی سینما غرق شود. از بی‌مهری‌ها می‌گوید که چهار، پنج سال نخست آزارش داده است و باعث شده گذشته، فیلم‌سازی و خاطره‌های ایران را در یک جعبه بگذارد و درش را ببندد و تصمیم گرفته موفقیتی تازه را تجربه کند. یکی از حاضران به یادش می‌آورد که او درست شبیه «امیرو» است؛ همو که بعد از بردن رقیبش در مسابقه همچنان می‌دود. می‌دود تا ببیند تا کجا می‌تواند ادامه دهد… .