1

آیا یادداشت کارگردان باعث شد لادن مستوفی قید بازی در اثر مشهور تولستوی را بزند؟

سینماروزان: لادن مستوفی که با بازی در «روز واقعه» به کارگردانی شهرام اسدی که بعدتر همسرش شد به جامعه بازیگری معرفی شد در همه این سالها بازیگر گزیده کاری بوده است.

به گزارش سینماروزان مستوفی در این سالها در کنار حضور در تلویزیون و مجموعه هایی مانند «پریا» و «جلال الدین» در حیطه تئاتر هم تجربیاتی مانند «سقراط» و «ادیپوس» را داشته است. او بعد از همکاری با آرش عباسی در نمایش «نویسنده مرده است» بنا بود در کار اخیر او «آناکارنینا»ی لئو تولستوی هم ایفای نقش کند ولی علیرغم صبحتهای قبلی با کارگردان قید این همکاری را زد.

آرش عباسی که در ایتالیا به تحصیل اشتغال دارد و هرازگاه برای اجرای تئاتر به ایران می آید در گفتگو با «شرق» رد پیشنهاد بازی در «آناکارنینا» از سوی مستوفی را درست بعد از یادداشتی دانسته که او درباره این بازیگر نگاشته است.

آرش عباسی درباره چرایی عدم حضور مستوفی در «آناکارنینا» گفت: ایده «آناکارنینا» زمانی که در ایتالیا بودم، به ذهنم رسید. ایده که چه عرض کنم، در ابتدا فقط یک تصویر داشتم. مدت‌ها بود دلم می‌خواست روی «آناکارنینا» کار کنم؛ اما به نظرم اقتباس از آثار معروف به همان شکل از بیهوده‌ترین کارهای جهان است. دنبال چیز تازه‌ای می‌گشتم؛ اما چیزی پیدا نمی‌کردم. فقط یک تصویر داشتم از نمایشی به اسم «آناکارنینا». تصور می‌کردم در تالار وحدت قرار است اجرا کنم، در انتهای صحنه قطار در ایستگاه متوقف می‌شود و آنا از آن پیاده می‌شود و به سمت جلوی صحنه حرکت می‌کند، در پیشانی صحنه می‌ایستد و شروع می‌کند به دیالوگ‌گفتن: دالی عزیز، من از سن‌پترزبورگ تا مسکو آمدم که… . این اولین تصویری بود که در این اجرا به این شکل اجرایش نکردم. از همان لحظه اول آنا برایم لادن مستوفی بود. تا دو سال این تنها تصویری بود که از نمایشی به اسم «آناکارنینا» داشتم. یک خط هم نمی‌توانستم بنویسم. اساسا در ایتالیا چیزی نتوانستم بنویسم؛ اما بالاخره ایده را پیدا کردم. «آناکارنینا» در یک برنامه زنده تلویزیونی.

وی ادامه داد: آن زمان در سفری که به ایران داشتم، ایده را با لادن در میان گذاشتم و شروع به نوشتن کردم. نقطه‌ضعف بزرگی در نوشتن دارم و آن هم این است که هم با بازیگر ذهنی‌ام می‌نویسم، هم به جای شخصیت‌ها اعم از زن و مرد بازی می‌کنم و می‌نویسم. اولین اشکالش این است که آن بازیگر برای آن نقش در ذهنم حک می‌شود. تا حد ممکن از خصوصیات آن بازیگر برای شخصیت استفاده می‌کنم و دومین ایرادش این است که گاهی شیفته بعضی نقش‌ها می‌شوم. چنان غرق‌شان می‌شوم که دلم نمی‌خواهد کسی آن را بازی کند. در نمایش‌نامه «زیرزمین» همین اتفاق افتاد و یک بار خودم آن را  بازی کردم. در «همه‌چیز درباره آقای ف» هم همین شد.

عباسی افزود: در «آفتاب از میلان طلوع می‌کند» هم همین اتفاق افتاد و در «نویسنده مرده است» هم همین شد. به جز مورد آخر در بقیه موارد به خاطر شیفتگی‌ام به نقش، هم خودم لطمه خوردم و هم کار. در حال اصلاح‌کردن این نقطه‌ضعف هستم و روی خودم کار می‌کنم که دچار چنین معضلی نشوم؛ اما مورد اول راه ندارد. باید با این شرایط بسازم. همان‌طور‌که از اول لادن مستوفی را برای «آناکارنینا» دیده بودم و فکر نمی‌کردم بازیگر دیگری این نقش را بازی کند. در زمان اجرای «نویسنده مرده است» یادداشتی درباره لادن مستوفی نوشته بودم و پایانش را این‌طور تمام کرده بودم که لادن فقط باید دیر خسته شود تا همه اتفاقات خوب یکی‌یکی برایش بیفتد. یک هفته بعد پیش‌بینی‌ام درست از آب درآمد و لادن گفت که نمی‌تواند در «آناکارنینا» کار کند. از یک طرف فکر می‌کنم خسته شده بود و از طرف دیگر آن‌قدر که من به او و کارش اعتقاد دارم، او به من و کارم اعتقاد نداشت. حق طبیعی‌اش هم هست؛ پس ناگزیر بعد از اینکه مطمئن شدم مثل اتفاقات «نویسنده مرده است» قرار نیست بگوید: داشتم برایت بازی می‌کردم و واقعا تصمیم گرفته است در «آناکارنینا» نباشد، اولین کارم این بود که متن را دوباره بازنویسی کردم و همه نشانه‌هایی را که برای بازی او گذاشته بودم، حذف کردم؛ عذاب‌آور‌ترین کار ممکن یک ماه قبل از اجرا؛ اما شبانه‌روز کار کردم تا ردپایش را از نمایش‌نامه حذف کنم؛ اگرچه به طور کامل این اتفاق نیفتاد.