فيلم #ضد درباره کیست؟⇐ محمدرضا کلاهی یا نفر دوم حزب جمهوری؟⇔ تهیهکننده فیلم توضیح داد
|
سینماروزان: از همان اولین رونمایی فیلم #ضد در جشنواره فجر تاکنون که فیلم روی پرده رفته، حدس و گمان های مختلفی وجود داشته درباره شباهت زندگی شخصیت اصلی فیلم با محمدرضا کلاهی.
محمدرضا کلاهی صمدی عامل اصلی انفجار در حزب جمهوری و شهادت محمدحسین بهشتی و ۷۲ تن از همراهان هرچند مدتی بعد از واقعه ۷ تیر ۱۳۶۰ از ایران فرار کرد و به اروپا گریخت ولی درنهایت خودش هم در ۲۴ آذر ۱۳۹۴ در هلند ترور شد!
اینکه آیا کاراکتر سعید در فیلم ضد همان کلاهی است یا خیر را تهیه کننده این فیلم پاسخ گفته است. محمدرضا شفیعی تهیهکننده فیلم ضد به جام جم گفت:
بخشی از این ویژگیهایی که در سعید میبینید، زندگی خود کلاهی است. در فیلمنامه اولیه این شخصیت فعلی سعید را کلاهی داشت اما به دلایلی آن را تغییر دادیم. چون همه آن چیزی که میخواستیم از واقعیت بگوییم این نبود و بخشی از واقعیت را خلع کرده بودیم. پس نمیتوانستیم شخصیت واقعی را در فیلم بگذاریم. ضمن اینکه اصرار داشتیم مخاطب خیلی با کلاهی ملعون همذاتپنداری نکند. چون وقتی سراغ قصه شخصی کاراکتر میرویم و عشق او را میبینیم، ناخودآگاه باعث همراهی مخاطب با شخصیت میشود. ما اصرار داشتیم این اتفاق درباره این شخص نیفتد. مضاف براینکه حتی کاراکتر سعید هم در فیلم مابه ازای واقعی دارد. این شخص در واقعیت علی نام داشت و نفر دوم حراست حزب جمهوری اسلامی و جزو نفوذیهای سازمان مجاهدین بود! سازمان هم ابتدا برای انفجار حزب به همین آدم میگوید اما این آدم نمیپذیرد و با همسرش فرار میکند. خیلی هم سرنوشت تلخ و ناگواری دارد.
وی ادامه داد: این ماجراها منطبق بر واقعیت هم است و حالا هم در خود فیلم، سعید این کار را انجام نمیدهد. باز مطابق با واقعیت، سازمان در یک هفته تا ۱۰روز آخر، تصمیم میگیرد این وظیفه را به عهده کلاهی بگذارد که جوان ۲۲ سالهای بود و کارهایی چون تعویض لامپهای سوخته و گذاشتن بلندگو جلوی سخنرانان و… را انجام میداد و مسئولیت جدی در حزب نداشت. او آدم مهمی در حزب نبود و جزو نیروهایی بود که در کارهای اجرایی کمک میکرد. درمجموع همه کاراکترهای فیلم، یک مابه ازای واقعی در واقعه هفتم تیر ماه دارند. گو اینکه بخشی از ماجرا حتی برای دستگاههای امنیتی ما هم مغفول است. برخی شخصیتهای این ماجرا، پروندههای قطوری هم دارند. بخشی از این پروندهها را برای مطالعه و پژوهش در اختیار ما قرار دادند. در سالهایی این پروندهها محرمانگی داشت اما مثل اینکه حالا از محرمانگی خارج شده است، چون بخشی از آن در همین دادگاههای منافقین منتشر میشود. ولی درنهایت تخیل نویسنده است که همه این دادهها را کنار هم قرار میدهد که هم محتوا تغییر نکند و هم بتوان با تلفیق کاراکترها و جابهجایی زمانها و موقعیتها به روایت دراماتیک خوبی براساس واقعیت رسید. فیلمنامه دست کم دو سه باری از سوی نویسندههای دیگر نوشته شد اما نسخه آخر را حسین ترابنژاد نوشتند. در نهایت نگاهمان این شد که قصه را از سمت سازمان مجاهدین تعریف کنیم و آن لایههای دوم و سوم فیلم که لایههای محتوایی موردنظر بود از زبان سازمان مجاهدین برای مخاطب گفته شود. چون تاکید میکنم فیلم، پرتره شهید بهشتی نبود و ما داشتیم واقعه هفتم تیر را تاریخنگاری میکردیم. آن هم از سمت کسانی که این خبط را کرده بودند که قاعدتا برای مخاطب هم جذابتر است. چون هم دلایل این تصمیم و چگونگی آن مطرح میشود و هم روشهای آن را میبینیم که چطور به آدمها نزدیک میشدند و آنها را تحت فشار قرار میدادند. ضمن اینکه واقعه هفتم تیر اولین اقدام مسلحانه و نخستین اقدام جدی تروریستی سازمان مجاهدین بود. البته قبل از آن و از ۳۰ خرداد سال ۶۰ هم اقدام مسلحانهشان را شروع کرده بودند اما هفتم تیر اولین باجگیری مهم آنها از نظام بود. درمجموع سعی کردیم با وجود طرح قصه، روایت ضد منطبق بر واقعیت باشد. به عنوان مثال یکی از دیالوگهای فیلم که آقای ربیعی به آن اشاره کرد، مستقیما از یکی از فایلهای صوتی رجوی گرفته شده که در شورای مرکزی سازمان مشغول صحبت بود. بخشی از این فایلها در ماجرای فرار منافقین از پادگان اشرف، به دست نیروهای امنیتی افتاد. این بخش را من و آقای ترابنژاد با هم شنیدیم که رجوی به همکارانش میگفت ما درباره (شهید) بهشتی به هیچ جمعبندی نرسیدیم و نمیشد با ایشان کنار آمد. بعد این جمله را گفت که ما میتوانیم با آخوندهای قم بنشینیم و به یک جمعبندی برسیم اما با شهید بهشتی نمیشود و از هر مسیری وارد میشویم ایشان جلوتر از ما آنجاست. البته این جمله رجوی عینا در فیلم نیامد و تغییر کرد. یا مثلا مذاکره آخر و سه چهارساعته رجوی ملعون با شهید بهشتی که یک روز جمعه در خانه شهید بهشتی صورت گرفت، تبدیل به یک کتاب سیصد چهارصد صفحهای شد که در دسترس است. اینکه عرض کردم محتواها نسبت به واقعیت به این دلیل تغییری نکرده که دیالوگهای فیلم برگرفته از همین اسناد موجود است که به آن اشاره شد.
او درباره مرموز بودن شخصیت کلاهی افزود: یکی از قصههای اولیه ما همین کلاهی بود و یکی از نویسندهها بر اساس مذاکراتی که با هم داشتیم، داستان کلاهی را نوشت و از این زاویه به ماجرای هفتم تیر ورود کرد. اصلا سکانس اول فیلم با خروج کلاهی از متروی لندن شروع میشود، جایی که یک نفر در پیادهرو کلاهی را میشناسد و به او میگوید تو کلاهی هستی؟ که کلاهی انکار میکند و میگوید کلاهی کیست و … قصه از اینجا شروع میشود و بعد به سال ۶۰ برمیگردیم.
آشنایی با پرکارترین تهیهکنندگان یک دهه اخیر تلویزیون!+عکس
|
سینماروزان/مهدی موسویتبار: سیاست صداوسیما در یکدهه اخیر، ساختن سریالهای بیشتر- و نه بهتر- شده است.
به گزارش سینماروزان و به نقل از روزنامه فرهیختگان، نکته مهم در این بین حضور تهیهکنندگان تلویزیونی بهعنوان بازوی اصلی این خط تولید است. تهیهکنندگانی که بررسیها نشان میدهد تعداد و تنوعشان از تعداد انگشتان دو دست بیشتر نیست…
شفیعی با سیزده سریال در صدر
صدرنشین فهرست روزنامه فرهیختگان از تهیهکنندگان پرکار، یک تهیهکننده جوان بهنام محمدرضا شفیعی است که کارش را از سال 1383 آغاز کرده و در دهه اخیر و بهجز فیلمهای سینمایی یا تلویزیونیاش، 13 سریال برای تلویزیون تهیه کرده است. در این 13 اثر، سریالهای پرطرفدار، موفق یا جذابی مانند «شیدایی»، «کیمیا» و «برادرجان» هم دیده میشوند و جالب است بدانید «کیمیا» 110 قسمت بوده و خودش به اندازه چهار پنج سریال کار برده است و این یعنی شفیعی درسال از یک کار بیشتر هم داشته و بدون استراحت برای مخاطبان تلویزیون کار کرده است. باید به او خدا قوت گفت که در این 10سال سه مدیر سازمان را دیده و مدیران مختلف در راس شبکههای یک تا سه را دیده و آنقدر انعطاف داشته که با همه آنها کار کرده و ظاهرا مشکلی هم نبوده است.
عیال مقدم با ۱۱ سریال در رده دوم
نفر دوم این فهرست یک خانم است؛ الهام غفوری، همسر سیروس مقدم که در یک دهه اخیر، 11 سریال شوهرش را تهیه کرده و بیش از 50 درصد از این تعداد به «پایتخت»ها تعلق دارد. آمار قابلتوجهی است از یک زوج در تاریخ تلویزیون ایران که در یکدهه اخیر پیش آمده است. اگر طرفدار وفای زنها هستید بهتر است این را بدانید که در یکدهه اخیر، سیروس مقدم با تهیهکننده دیگری «بچههای نسبتا بد» را ساخته، اما الهام غفوری با کارگردان دیگری همکاری نکرده است.
سعدی با شش سریال
سعید سعدی از فعالان سینما، بهلطف چهار فصل «بچه مهندس» در این لیست قرار دارد. «نجلا» و «گشت ویژه» از دیگر آثار او برای تلویزیون هستند. از رده سوم به بعد به «پنجتایی»ها اختصاص دارد.
مدیر سابق با پنج سریال
تهیهکنندگانی که در دهه نود 5 سریال برای تلویزیون ساختهاند و اتفاقا یکی از آنها که مهدی فرجی باشد، پیش از این مدیر شبکه یک سیما هم بوده است. فرجی با تکیه بر سه فصل «نون. خ» در این رتبهبندی قرار گرفته و در سال گذشته سریال ضعیف «صفر بیست و یک» را از شبکه سه سیما داشت و چند سال قبل هم «لژیونر» را ساخته بود.
یک ۵سریاله دیگر
زینب تقوایی 33 ساله هم 5 سریال را در دهه اخیر برای تلویزیون ساخته است که سهمی از این سریسازیها ندارد و اتفاقا «دودکش»اش بارها و بارها از شبکههای مختلف تکرار شده است. جالب است بدانید او در 25 سالگی این سریال را تهیه کرده بود.
باز هم ۵سریاله
آرمان زرینکوب دیگر نفر مشترک دسته «پنجتایی»ها است؛ کسی که با «ستایش» مشهور شد و این روزها سریال بهشدت ضعیف «یاور» را از شبکه سه در حال پخش دارد و سال گذشته هم «بوم و بانو» را داشت. زرینکوب در این 10سال اخیر دو فصل از ستایش را ساخته است و پیش از این هم «ماه و پلنگ» را ساخته بود. نکته جالب درباره سریالهای زرینکوب این است که در اکثر آنها داریوش ارجمند حضور داشته است.
نیروهای تازه را وارد کنید
شاید با عنوان سلاطین سریالسازی موافق نباشید، اما شما به کسانی که بیش از 50 درصد سریالهای تلویزیون در 10 سال اخیر را ساختهاند چه میگویید؟ به کسی که 13 سریال در 10 سال ساخته چه میگویید؟ اینکه مجموع اینها چند قسمت شده است و چند دقیقه از آنتن تلویزیون را پر کردهاند هم مطلب دیگری است.
تلویزیون نیاز به پوستاندازی دارد. بهنظر نمیرسد که بهلحاظ مدیریتی کار دشواری باشد که مدیران رسانه ملی دایره بهکارگیری تهیهکنندگان را بزرگتر کنند تا قاب تلویزیون هم شاهد سازندگان و تیمهای تازه تولید شود و کمی هم نوبت استراحت تهیهکنندگان فعلی بیشتر شود. اصلا آن زمانی که در تلویزیون نیستند را بروند سینما کار کنند یا شبکه نمایش خانگی.
گسترده شدن این دایره به معرفی افراد تازهنفس و خلاق کمک میکند و گزینههای انتخابی سازمان را بیشتر میکند تا مبادا تن به اجبار بدهد یا تحتفشار یا ناز تهیهکنندگان قرار بگیرد. البته برخی کارشناسان معتقدند اگر سریالها ساخته و به شبکههای تلویزیونی فروخته شوند هم امکان رقابت بیشتر میشود و هم کیفیت، اولویت اصلی سازندگانش میشود.
اندرزهای یک تهیهکننده فعال تلویزیون به مدیران تلویزیون+ذکر نقلقول از رهبری جهت توصیف وضعیت سازمان
|
سینماروزان: محمدرضا شفیعی تهیه کننده فعال تلویزیون در ماههای اخیر سریالهایی مثل «سرباز»، «شاهرگ» و «زمین گرم» را روی آنتن داشته که انتقاداتی متعدد روانه آنها شده ولی درعین حال این تهیه کننده خودش هم منتقد برخی سیاست ورزی های مدیران تلویزیون است و ازجمله سیاست افزایش کمی سریالها بدون ارتقای کیفی لازم.
محمدرضا شفیعی خطاب به مدیران تلویزیون به فاطمه ترکاشوند در صبح نو گفت: مدیران تلویزیون اول باید درک کنند که تولید یک اثر نمایشی با کارهای دیگر مثل تاکشو فرق دارد. کار نمایشی زمانبر است و اصلاً یکی از فاکتورهای مهم کیفیت، زمانبری است. اما عمر مدیریتها از مدیر شبکه تا مدیران گروهها در تلویزیون ما کوتاه است و معنایش این است که مدیر میخواهد در این فرصت کوتاه، دوان دوان چند پروژه را به نام خودش بزند. در حوزه نمایشی این اتفاق نمیتواند بیفتد چون کارها سرعت میگیرد و از کیفیت میافتد.
شفیعی تاکید کرد: سریال فستفود نیست که شما ظرف دو سه ماه آن را به آنتن برسانید. البته من آنها را هم درک میکنم. بالاخره خصوصاً در این شرایط کرونایی پر کردن آنتن سخت است، ولی باید بپذیریم که کار با کیفیت بستگی زیادی به زمان و پول دارد.
محمدرضا شفیعی خاطر نشان ساخت: تلویزیون باید بپذیرد که بهعنوان یک رسانه اگر چند بار محتوای بیخود تولید کند، بالاخره مخاطب آن را کنار خواهد گذاشت. این مسأله شاید تا 15سال قبل شوخی بود چون رقیبی وجود نداشت و تلویزیون خیالش جمع بود اما حالا رقیب هست. نمیشود فقط کنداکتور را پر کرد. چه کسی گفته است این سه شبکه سراسری هر شب باید سریال اورجینال داشته باشند، پول ندارید شبی یک سریال اورجینال بسازید! چون مهمترین مشکلی که این روزها سازمان میگوید که درگیرش است، پول است.
شفیعی در ادامه با ارائه یک نقل قول از رهبری گفت: یک بندهخدایی برایم تعریف میکرد که چند سال پیش مدیر یک نهاد فرهنگی شدمبعد به دیدار آقا رفتم. ایشان دو سؤال از من پرسیدند. گفتم چه سوالی؟ گفت اول پرسیدند نهاد متبوعت، چقدر بودجه دارد؟ گفتم مثلاً 100میلیارد تومان بودجهمان است و داریم تلاش میکنیم آن را به 110تومان برسانیم. بعد سؤال دوم را پرسیدند که از این 110میلیارد تومان، چقدرش هزینههای جاری و حقوق و این بحثهاست؟ گفتم حدوداً باید 95میلیارد تومان را برای حقوق و هزینهها بگذاریم. ایشان گفتند من برای دستگاه فرهنگی که فقط 15تومان برای تولید اثر فرهنگی بودجه دارد، رهنمودی ندارم! آنجا راه افتاده تا شما حقوق بدهید اینکه تولید فرهنگی داشته باشید.
شفیعی با نقد کارمند پروری سازمان بیان داشت: متاسفانه الان میزانسن تلویزیون هم همین است و خود مدیران هم میدانند. 80درصد بودجه سازمان صرف هزینهها و حقوقها میشود.
انتقادات کیهان از سریال “شاهرگ”⇐فقدان مشاوره امنیتی-عملیاتی-نظامی موجبات ضعف شدید اثر شده است!/دیالوگهای تصنعی حسین پاکدل، یک فضای غیرواقعی و سرد را ایجاد نموده!/رفتارهای کاریکاتورگونه کاراکترها بهشدت به کار ضربه زده/چگونه نیروی امنیتی با چاقوی ضامندار بهدنبال بریدن سیم بسته انفجاری است؟؟/نظارت دقیق بر تولید چنین آثاری همانند نظارت بر کتب تاریخی مقاطع تحصیلی دارای اهمیت ویژه است!!
|
سینماروزان: ازجمله سریالهای روی آنتن در تابستان گرم کرونایی، سریال “شاهرگ” بوده که با مضمون مرور برخی اتفاقات تروریستی ابتدای انقلاب تولید شده ولی چنان که باید مورد توجه قرار نگرفته است.
این سریال را جلال دهقانی اشکذری ساخته که پیشتر با حمایت حوزه هنری فیلمی به نام “دلبری” را هم ساخته بود که جزو شکستخوردهترین آثار اکران۹۵ بود.
روزنامه کیهان در تحلیلی بر سریال “شاهرگ” که اشکذری آن را با تهیهکنندگی محمدرضا شفیعی ساخته انتقادات مختلفی را روانه سریال کرده است.
کیهان نوشت: نحوه و کیفیت این روایتگری، نقشآفرینی و دیالوگخوانیهای تصنعی، فقدان مشاوره امنیتی ـ عملیاتی و نظامی در کار موجبات ضعف شدید اثر شده است.
این روزنامه ادامه داد: خونسردی غیرطبیعی و باورناپذیر و دیالوگهای تصنعی حسین پاکدل در نقش پرتو در مقام فرمانده ارشد، یک فضای غیرواقعی و سرد را ایجاد مینماید. از ایرادات دیگر اثر، روایتگری حوادث و رخدادها برای آگاهسازی ذهن مخاطب است که در لابهلای دیالوگهای شخصیتها گنجاندهشده است. این نوع روایتگری بعضاً کیفیت و فضای اجرای نقش و دیالوگهای طرفین را به سمت غیرواقعی بودن پیش میبرد.
کیهان افزود: ظاهراً اثر بهرهای از مشاور امنیتی و نظامی نبرده است که در این خصوص به چند مورد اشاره میگردد؛ نحوه حضور ابراهیم و محمدعلی در سالن تمرین تیراندازی، روش سلاح در دست گرفتن، حرکت سلاح مسلح در دست و چرخش به جهات مختلف و حتی گذاشتن کف دست در مقابل لوله سلاح آماده شلیک در لابهلای تیراندازیها تماماً خطاهای فنی است؛ درست است در ابتدای انقلاب ضعف در تخصص فنی در این زمینه بوده است ولی ترسیم رفتارهای کاریکاتورگونه موجب ضعف اثر میگردد و به کار ضربه زده! قطعاً توانمندی امنیتی ـ نظامی کنونی با صدر انقلاب بسیار متفاوت است، کارگردان میتوانست برای بیان شرایط ابتدای انقلاب و ارتقاء وضعیت آن در همان سالن تیراندازی مربی را به نمایش آورد که در حال آموزش فنون تیراندازی به نیروها است. قطعاً ارتقاء سطح کیفی نیروهای فعلی ثمره تلاشهای مداوم و خالصانه نسل ابتدای انقلاب است، پس چه زیبا بود برای نمایش کمبودهای ابتدای انقلابترسیم صحیح و معقولی از این رشد را به نمایش میگذاشت.
این روزنامه با مرور ایرادات تخصصی سریال نوشت: نکته قابل توجه دیگر تخصص ابراهیم در خنثیسازی بمب است، حتی در صحنههای مختلف سریال و در عملیاتهای خنثیسازی محمدعلی که خود یک فرمانده تخریب دفاع مقدس است از ابراهیم درخصوص نحوه خنثیسازی و… سؤال میکند و یا شرایط بهگونهای است که چشم به روش ابراهیم دوخته است، حال آنکه ابراهیم یک دانشآموخته موفق رشته شیمی است، یعنی نهایت تخصص وی آشنایی با مواد شیمیایی و انفجاری مانند C4، TNT، فولمینات جیوه و… خواهد بود، نه آنکه مسلط و آگاه باشد که کدام سیم چاشنی مکانیکی را فعال میکند و کدام سیم سنسور تایمر را، درصورتیکه منطقیتر آن است که این تشخیص و اقدامات از عهده محمدعلی برآید. شکی نیست، در ابتدای انقلاب تجهیزات سختافزاری مناسبی نیز وجود نداشته و کمکم و باگذشت زمان و اخذ تجربه بر این امکانات اضافهشده است، ولیکن قطعاً نیروهای عملیاتی آن زمان از منطقیترین و معقولترین تجهیزات بدوی استفاده مینمودند، این شرط عقل است، بهعنوان نمونه ابراهیم با یک چاقو ضامندار با تیغه پهن قصد بریدن سیم بسته انفجاری را دارد و در پاسخ به انتقاد همکارش میگوید ابزار من این است!، ولیکن قطع کردن یکی سیم با چاقو بزرگ بهگونهای که پایه سیم بهشدت و در منظر دید بیننده کشیده شود و احتمال خسارات دیگر محتمل باشد، امری غیرحرفهای و غیرعقلانی است، بدون شک دلاوران و مجاهدان ابتدا انقلاب در ضعف امکانات بودند ولی در درایتشان نباید تردید کرد، که این جفا مسلم به ایشان است. در صحنهای دیگر محمدعلی در حال خنثیسازی بمب است که چند رشته سیم متصل به چاشنی را همزمان با یک بُرش سیمچین قطع مینماید، درصورتی که وی یک تخریب چی حرفهای جنگ است و قطعاً باید بداند، اتصال احتمالی چند سیم در لحظه برش همزمان احتمال فعالسازی چاشنی را به همراه دارد.
کیهان تاکید کرد: آثار فاخر و تأثیرگذار سینمای جهان که تبدیل به برگی از تاریخ کشورها میشوند، قطعاً با نکتهسنجی و دقت و اخذ مشاوره صحیح به این مرتبه میرسند. تولید آثار ضعیف ضمن وهن موضوع و سوژهها از بعد دیگر نیز تأثیرات منفی دارند و آن این است که وقتی برای موضوعی هزینه و ردیف بودجه تعیین میشود و اثری تولید میگردد دیگر تا مدتها به آن موضوع پرداخته نشده و مبنای کار همان اثر معیوب و ناقص خواهد بود. ضمن قدردانی و تأکید بر الزام پرداختن به آثار فاخر با موضوعات حوادث ابتدای انقلاب اسلامی این نکته خود را به وضوح به نمایش میگذارد که نظارت دقیق بر تولید چنین آثاری همانند نظارت بر کتب تاریخی مقاطع تحصیلی دارای اهمیت ویژه است، چه سطری کم و زیاد شود و یا احوالات و شرایط آن زمان دچار آگراندیسمان شود همه نوعی تحریف تاریخ و اسناد تاریخی خواهد بود و بعضاً وهن تاریخ و رشادتهای بزرگ زنان و مردان معاصر را به همراه خواهد داشت.
تقدیر و تشکر “کیهان” از سازنده سریال کشدار و کند “سرباز”⇐با هنرمندی(!) به مخاطب پیام میدهد!!/کاملا موحدانه و از روی اعتقاد(!) به مخاطب پیام میدهد!!/با صبر و حوصله(!) یک معضل فرهنگی را واکاوی کرده!!/شبیه است به “تفنگ سرپر”امرالله احمدجو!!
|
سینماروزان: در دستهبندیهای سیاسی همین که یک هنرمند، متبوع یک دسته سیاسی خاص باشد کافیست تا هرچه میکند و هرچه میگوید توسط رسانههای همدسته ارج نهاده شود و در این میان آنچه نادیده میماند نظرات مخاطبان نسبت به هنر است که بزرگترین آفت است حتی برای بزرگترین هنرمندان و درنهایت هنرمند را از جامعه عقب میاندازد.
سریال رمضانی شبکه ۳ سیما “سرباز” را هادی مقدمدوست ساخته که از همان ابتدا تا پایان با انتقادات مختلف مخاطبان مبنی بر کشدار و کند بودن مواجه شده ولی چون سازنده به اردوگاه راست متمایل است، رسانههای دست راست با نوعی مسامحه با این نقدها برخورد کردهاند.
به تازگی روزنامه اصولگرای “کیهان” هم در تحلیلی بی ذکر حتی یک نقطه ضعف از “سرباز”، تقدیر و تشکر جانانهای از سازنده سریال انجام داده است!
متن تحلیل “کیهان” را بخوانید:
مجموعه داستانی «سرباز» که به نویسندگی و کارگردانی «هادی مقدمدوست» ساخته شده است؛ و پخش آن از اول ماه مبارک رمضان شروع شده، دیگر به قسمتهای پایانی خود نزدیک میشود. این مجموعه که داستان زوجی به نام یحیی «پزشک متعهد» و یلدا «دختر مسئولیتپذیر و خانهدار» از دو طبقه متفاوت را روایت میکند؛ این روزها با واکنش منتقدانی مواجه شده که معتقدند سریال در جذب مخاطب ناموفق بوده و داستان کشش همراه شدن مخاطب را ندارد.
اما اینکه حرف اصلی نویسنده و کارگردان سرباز چیست و اینکه چرا کمتر منتقدی به محتوای این مجموعه داستانی میپردازد، سؤالاتی است که سعی شده در این مطلب به آنها پاسخ داده شود.
انتخاب همسر «غیر همکفو و ناهمگون» از سوی برخی پسران به ظاهرسنتی و مذهبی امری عجیب است.
پسرانی که ترجیح میدهند با دخترانی ازدواج کنند که کفویت عقیدتی و فرهنگی با آنها ندارند اما از طبقه اجتماعی و اقتصادی بالاتری از آنها هستند و این مسئله امتیاز مهمی برای چنین پسرانی محسوب میشود.
در مقابل دخترانی که با خواستگارانی از طبقه فرهنگی و اقتصادی پایینتر از خود مواجه هستند، به این دلیل که خواستگاران هم کفوی برایشان نیامده، یا آمده اما خواستگار همکفو آنها را نپسندیده، به چنین وصلتی راضی میشوند.
البته نکته مهم در این نوع ازدواجها این است که بسیاری از این زوجین که معمولا در سن بالا هم ازدواج میکنند، میخواهند طرف مقابل را مانند خود کنند. اما برای رسیدن به هدف، دچار مشکلات شدید با همسر خود میشوند. تعدادی از آنها کارشان به طلاق میکشد- که قطعا بخشی از آمار طلاقهای موجود شامل همین دسته از زوجین میشود- تعدادی با وجود همان ناهمگونیها و اختلافها، و با دعواهای بیپایان به زندگی مشترک پرتنش خود ادامه میدهند. و تعداد کمی، با برطرف کردن اختلافها و کنار آمدن با یکدیگر، میتوانند در آرامش باهم زندگی کنند.
در واقع هادی مقدمدوست با در نظر گرفتن این مشکل فرهنگی و اجتماعی، سعی کرده در سریال «سرباز» این معضل فرهنگی و اجتماعی امروز جاری در زندگی بخشی از مردمان طبقه متوسط شهری را مورد بررسی قرار دهد.
هادی مقدمدوست در همان قسمت اول سریالش و از زبان راوی داستان «ناصر طهماسب» خیال مخاطب را راحت میکند که در این داستان «یحیی و یلدا» به هم میرسند و زندگی مشترک را شروع میکنند، اما کل ماجرای این سریال «یکی شدن» و کنار آمدن این زوج ناهمگون با هم است.
برای درک چگونگی یکی شدن این زوج ناهمگون، مقدم دوست در قسمت دوم سریال به تعریف صورت مسئله و زوایای مختلف مشکل میپردازد. در این قسمت صحنهای نشان داده میشود که یحیی و یلدا در جلسه خواستگاری برای صحبت کردن به خانه گلنگی میروند و مشغول صحبت میشوند. یحیی به یلدا دفترچه قدیمی نشان میدهد که در آن نوشته شده پدرش رعیتزادهای روستایی بوده و توضیح میدهد که پدرش با تلاش و پشتکار و سخت کوشی درس خوانده، و معلمی ساده در همان روستا شده و بعدها به تهران مهاجرت کرده است. یحیی در آن گفتوگو بر ساده و معمولی بودن خود و خانوادهاش تاکید میکند.
اتفاقا در مقابل یلدا که به وضوح سطح زندگی و درآمد خانوادهاش بالاتر از خانواده یحیی است، در همان جلسه به عیان– نه به کنایه- اعلام میکند که خانه برایش خیلی مهم است. اصلا نمیخواهد مستاجر باشد و در یک خانه نقلی هم نمیتواند زندگی کند. این در حالی است که یحیی خانه و زندگی یلدا را دیده و میداند که خانواده یلدا علاوهبر یک آپارتمان شیک که در آن زندگی میکنند، یک خانه کلنگی بزرگ دارند. مادر یلدا در کار خرید و فروش سکه و ارز است و در کل خانواده یلدا جزء طبقه مرفه هستند.
و تمام ماجرای مجموعه داستانی «سرباز» باز کردن همین گره پیچیده هست. یعنی ازدواج دو جوان از دو طبقه اقتصادی و فرهنگی متفاوت که هر دو توقع دارند دیگری، خودش را با او تطبیق دهد.
در یکی از قسمتها مادر یحیی وقتی به مرور خاطراتش میپردازد به یاد میآورد، که دختر دیگری را برای یحیی پسندیده بوده است؛ دختری مانند عروس اولش«اعظم»، اما یحیی «یلدا» را انتخاب کرده بوده. مادر در اولین مواجهه با یلدا و خانوادهاش، از یلدا بدش نمیآید اما اصلا خانواده یلدا را نمیپسندد.
مادر یحیی البته کمکم و با گذر زمان و پیدا کردن شناخت بیشتر از یلدا، «مسئولیتپذیری در قبال برادرزادهاش دریا»، «زن زندگی بودن» و «تلاشهایش را برای شروع زندگی» تقدیس میکند. و گرچه با برخی از مسائل خانوادگی یلدا همچون گسسته بودن روابط خواهر- برادری، پولکی بودن مادر یلدا و… کنار نمیآید، اما برای کم شدن اختلافات پسر و عروسش وارد میدان میشود و با کمک برادر، عروس دیگرش «اعظم» و حتی «دریا و نوههایش» سعی میکند راهی برای «یکی شدن» آنها پیدا کند.
و همه اینها یعنی تاکید بر نقش پررنگ خانواده در کم کردن تعارضات فرهنگی و فکری میان زوجین ناهمگون. البته مقدم دوست با هنرمندی به مخاطب پیام میدهد تنها زمانی خانواده و اطرافیان میتوانند برای کم کردن اختلاف زوجین ناهمگون قدمی بردارند که دارای انسجام و همگونی عقیده باشند.
چرا که در سریال برعکس خانواده یحیی از طرف خانواده یلدا تلاش و کوششی برای کم کردن اختلاف دختر و دامادشان دیده نمیشود. این عدم تحرک هم به دلیل منفعتطلبی و منیتهای افراد خانواده هست و هم به دلیل ناتوانی شخصیتی. زیرا در چند قسمت از سریال از زبان یلدا و مادرش بیان میشود که چون یلدا در سن بالا توانسته شوهر پیدا کند و اینکه «مینا» خواهر یلدا به خاطر نداشتن خواستگار مناسب دچار افسردگی شدید شده و زندگی مشترک «بهرام» برادر یلدا به شکست و طلاق منجر شده، پس حفظ زندگی مشترک یلدا مهم است. اما این مهم بودن فقط در حد حرف باقی میماند و به هیچ واکنش عملی از طرف افراد خانواده یلدا منجر نمیشود.
یکی از دغدغههای مهم هادی مقدمدوست که برای آن فیلم سینمایی «سر به مهر» را ساخت؛ مسئله «نماز» خواندن است.
در سریال «سرباز» نماز یک بخش مهم از زندگی است. در دفعه اولی که شهاب و یحیی قبل از سربازی رفتن در تاکسی نشستهاند و ناگهان یحیی یادش میآید که نماز مغرب و عشایش را نخوانده و به دنبال جستوجوی نیمهشب شرعی در گوشیاش هست، شهاب خطاب به یحیی، ابتدا ساعت دقیق نیمه شب شرعی را متذکر میشود و بعد با تعجب اظهار میکند که فکر میکرده یحیی که فرد مذهبی تری نسبت به اوست قاعدتا نباید نمازش اینقدر دیر بشود…
البته کارگردان وقتی برای بار دوم در شهر محل سربازی یحیی و شهاب به دیر شدن وقت نماز این دو نفراشاره میکند، مشغول دادن پیام به مخاطب است تا علت العلل رفتارهای متکبرانه و غیرمسئولانه یحیی را درک کند. در واقع مقدم دوست کاملا موحدانه و از روی اعتقاد به مخاطب پیام میدهد که ریشه خیلی از رفتارهای غیرمسئولانه، منفعتطلبیها و راحتطلبیهای یحیی- نقدی که حتی مادر یحیی آن را در مورد پسرش وارد میداند- همین بیمبالاتی یحیی در ادای فریضه نماز است.
البته از نگاه نویسنده و کارگردان سریال سرباز، خانواده آرمانی و موفق داستان خانواده «اعظم و مجتبی» است.
اعظم زنی مومن و چادری، خانهدار اما فعال در عرصه اجتماع است. اعظم به همراه خانم مقدسی یک خیریه را اداره میکنند و برای تامین پول برق یک خانواده فقیر و هزینه درمان بیماری که پول بیمارستان ندارد، تلاش میکنند. آنها به کودکان یتیم رسیدگی میکنند و دنبال ساخت درمانگاه برای مردم یک روستا هستند.
مجتبی هم مردی خانواده دوست، تلاشگر و مسئولیتپذیر است.
اعظم و مجتبی همیشه و همهجا دغدغه سایر اعضای خانواده خود و خانواده همسر خود را دارند. برای حل مشکلات فعالانه وارد عمل میشوند و ایثارگرانه رفتار میکنند.
رابطه فرزندان اعظم و مجتبی رابطهای عاطفی و حمایتگرایانه است. در تمام صحنههایی که «کیمیا» و «محمدطاهر» حضور دارند، کیمیا با محبت تمام به محمدطاهر و نیازهایش توجه میکند. همیشه حواسش به محمدطاهر هست و در اوج درس خواندن هم با حوصله جواب سؤالهای او را میدهد. در مقابل هم محمدطاهر همین رابطه عاطفی و حتی وابستگی را به خواهر بزرگترش دارد و به حرفهایش گوش میدهد.
حالا میتوان این رابطه خواهر- برادری را با رابطه خواهر و برادری «بهرام-یلدا و مینا» مقایسه کرد. این خواهر و برادرها در عین حال که همدیگر را دوست دارند، اما دلسوزی برای هم ندارند و کاملا سودجویانه و در موقع نیاز به سراغ هم میروند…
یحیای سریال «سرباز» عاشق حرفه پزشکی است. او برای حل مشکل ترس از سربازی رفتن پسردائی خود «شهاب» حاضر شده به سربازی برود، اما بعد از پخش مصاحبهاش از سیما و مراسم تقدیر از پژوهشهایی که در رشته پزشکی انجام داده، دچار غرور میشود و تصور میکند به خاطر برتریهای علمی و موقعیتی که دارد باید دائما مورد احترام دیگران باشد و همه به او بله بگویند و گوش به فرمانش باشند. نقطه ضعف شخصیتی که مادر و یلدا به خوبی از آن آگاهند و برای رفعش تلاش میکنند اما توانایی لازم را برای برطرف کردن آن ندارند.
البته از نگاه مقدمدوست ماهیت «سربازی» و مواجه شدن فرد با شرایط سخت و به ویژه قرار گرفتن در یک موقعیت دینی خاص (راهپیمائی اربعین) زمینه اصلاح این خصیصه بد یحیی را فراهم میکند.
در واقع مقدمدوست سربازی را نه یک دوره وقت تلف کن برای پسرها، که فرصتی برای خدمت به مردم و وطن و مهمتر از آن فرصتی برای خودسازی میداند.
در واقع فرصت «سربازی» باعث میشود که اعتماد به نفس شهاب بالا برود و به درک تواناییهای حرفهای خود برسد. همچنین باعث انگیزه پیدا کردن علیرضا برای کار و تلاش میشود. و حتی باعث همراهی فرزاد فلکی با دوستانی خوب و سالم و به قول خودش «آدم حسابی» میشود…
متاسفانه از آنجا که الگوی ذهنی بسیاری از مخاطبان، منتقدان و حتی کارشناسان رسانه برای پسندیدن یا توجه به یک مجموعه داستانی، سریالهای خارجی است؛ «سرباز» برایشان سریال جذابی نیست. ریتم کُند، محتوا محور بودنِ دیالوگها و عدم جذابیتهای عوامانه در سریال از عمده دلایل استقبال نشدن از این مجموعه داستانی است. چنانچه سالها پیش بسیاری از مخاطبان و منتقدان همین رویکرد را نسبت به مجموعه داستانی «تفنگ سر پر» امرالله احمدجو داشتند و با مقایسه آن با کار قبلی جناب احمدجو یعنی «روزی روزگاری»، تفنگ سرپر را کاری ناموفق خواندند. در واقع به این دلیل که ریتم کار کند بوده و جذابیت روزی روزگاری را نداشته، مسئله ذهنی نویسنده و کارگردان «تفنگ سرپر» درباره رویارویی حق و باطل، هزینه دادن برای دفاع از حق و حقیقت در برابر دشمنان حق، و پاسخهای شگفت انگیز او به شبهات مربوط به این مسئله، دیده نشد.
ظاهرا باید برای خیلی از منتقدین و کارشناسان فرهنگ این جمله معروف معلمان ریاضی سالهای مدرسه شان را یادآوری کرد که برای پیدا کردن راهحل مسئله باید صورت مسئله خوب فهمیده شود! یعنی تا منتقدان و کارشناسان فرهنگی درک نکنند که صورت مسئلهای با عنوان «تعارضات جدی زندگی زوجهای ناهمگون» وجود دارد، هیچ وقت سریالسازی برای حل این مسئله بغرنج برایشان اهمیت پیدا نخواهد کرد.
زیرا وقتی معضل فرهنگی خوب شناخته نشود و علتهای آن با صبر مورد بررسی قرار نگیرد، رفع آن هم ممکن نمیشود. پس حالا که نویسنده و کارگردان «سرباز» با صبر و حوصله یک معضل فرهنگی را واکاوی کرده و برای آن راهحل ارائه کرده، حداقل منتقدان و کارشناسان فرهنگی باید با صبر و حوصله نتیجه بارشهای فکری او را دنبال کنند...
و در آخر به نوبه خود از نویسنده و کارگردان مجموعه داستانی «سرباز» که وجود یک مشکل بزرگ فرهنگی در خانوادههای متوسط شهری را درک کرده، جلوتر از بسیاری از فعالان پر مدعای عرصه فرهنگ! به دنبال دادن هشدار برای وجود این معضل به مخاطب بوده و مهمتر از آن، به ارائه راهکار برای رفعش پرداخته، تقدیر و تشکر میکنیم.
یک رسانه اصولگرا در تحلیلی بر سریال رمضانی “برادرجان” محصول شبکه سه متذکر شد⇐طی ۱۰ سال گذشته، صدها مدیر آمدهاند و رفتهاند ولی باز هم در هر نوبه مناسبی در تیتراژ سریالهای مناسبتی میخوانیم: موسسه فرهنگی هنری وصف صبا، سعید نعمتالله!!!/چرا هر چقدر هم به رویه پرتنش، پردیالوگ و پراضطراب نعمت الله انتقاد منتشر میشود، هیچ کدام از مدیران رسانه ملی این انتقادات را به دمپایی زیر میزشان هم حساب نمیکنند!!؟؟/مدیران تلویزیون تا گویش لاتی-لمپنی سعید نعمتالله را جهانی نکنند، دست از چنین ساختار مستأصلی نخواهند کشید؟؟/اگر نعمتالله چنین آثاری را در هر کشور دیگری مینوشت و تلویزیون ملی آن را پخش میکرد، به توسعه و اشاعه خشونت در خانواده، متهم نمیشد؟؟!/وقتی بودجه یک سریال را از رسانه ملی دریافت میکنند و به اندازه «یک ریال» قصه عرضه نمیکنند و یک قصه بیهوده را کش میدهند، آیا حق الناس را در گرانمایهترین ماه خدا تلف نکردهاند؟/چرا درهای تولید در رسانه ملی به روی جمعیت جوان کشور باز نمیشود تا حاصل کار متنوعتر باشد؟؟
|
سینماروزان: اوضاع کیفی سریالهای رمضانی رسانه ملی تعریفی ندارد و در این میان سریال رمضانی شبکه سوم با عنوان “برادرجان” هم بخاطر تکرار مکررات ناشی از نگاه کلیشه زده نویسنده اش بدجوری محل نقد و نظر است.
خبرگزاری اصولگرای “مشرق” در تحلیلی بر سریال “برادرجان” برخی از مهمترین ایرادات این سریال را مرور کرده است.
متن کامل تحلیل “مشرق” را بخوانید:
مهمترین موضوع قابل بحث درباره محتوای کلیشهای سریال «برادرجان» به قلم سعید نعمتاله، توضیحات غیر نمایشی در متن، عدم چهارچوببندی ساختاری، گونه ضد روایت و نچرخیدن چرخهای درام است.
در واقع سریالهایی که سعید نعمتاله در این سالها نوشته، فاقد روایتهای فرعی است. در صورتیکه روایتهای فرعی و شاخههای مختلف داستانی است که موجب قوام داستانی یک سریال میشود. عمده سریالهای که توسط نعمت اله نوشته شدهاند، به هیچ عنوان سریال نیستند.
اگر سکانس اول سریال جراحت با فیلمنامهای از سعید نعمتالله را به خاطر بیاوریم، لطیفه (ثریا قاسمی) یک نفس گذشته و آینده سریال و موضوعات خانوادگیاش را تشریح میکرد و بیش از 10 دقیقه به دنبال تشریح خویش و موقعیت خانوادهاش است.
نویسنده مورد اشاره، یکی از شبه مولفان کیمیاییزده سیماست که تصورش از خلق درام توصیف گذشته، حال و آینده شخصیتها به واسطه مونولوگ و گاهی هم دیالوگ است و در میان کلی دیالوگ و مونولوگ گاهی به کنش دراماتیک، توجه میکند و فیلمنامههای ایستا و مصلوب شدهاش، گاهی بر پشته کارگردان به حرکت درمیآید.
در طول هر سریال “به فرموده” به نگارش درآمده نعمتالله، عالیجناب به ندرت جرقههای دراماتیک غیرضروری را استفاده میکند و جدلهای سنتی خانوادگی، جای پویشهای مدرن دراماتیک ملودرام را میگیرد. به همین دلیل در سریال “برادرجان” با یک چرخه استیصال دراماتیک مواجه هستیم که در ادامه اشاره بسیار قوی به این چرخه دراماتیک خواهیم داشت.
با آغاز سریال«برادرجان»، رد و بدل شدن دیالوگها میان چاوش (حسام منظور) و آراز (سجاد افشاریان) و کریم بوستان و ستار، ساختار خانوادگی یک موقعیت دراماتیک، برای مخاطب ترسیم میشود. جدل میان دو خانواده بر سر مسائل مالی است که طی سی قسمت ارائه میشود. سئوالی که مطرح میشود این است که این طرح چه میزان جذابیتهای دراماتیک میتواند داشته باشد؟
پرده اول مبتنی بر جدل جذابیت دارد، اما وقتی شخصیتها وارد خالهبازی روتین و همیشگی نعمتاله میشوند و این یکی به خانه دیگری میرود و لغزلنترانی حواله و نثار دیگری میکند و دیگری متعاقبا به محل خانه و کسب دیگری میرود و مشابه همان واکنش را بروز میدهد، این رفت و آمد فرمولیزه تا دوسوم زمان سریال پخش شده را دربرگرفته است.
دعوای دو خانوادهای که ریشههای عاطفی مشترکی دارند، در چند قسمت متوالی، شعلهور و تکرار میشود و محتوای تازه و یا خط روایی جدیدی به متن سریال اضافه نمیشود.
«کریم بوستان» (علی نصیریان) در قسمت دوم وقتی مطمئن میشود نمیتواند اموالش را پس بگیرد به سراغ چاوش(حسام منظور) میرود تا پولی را برای خرید کلیه همسرش فراهم کند و مقداری از سرمایه سوختهاش احیا شود. چاوش چک را به شرطی میدهد که جدل 15 ساله میان آنها پایان یابد. اینجاست که به عقلانیت کریم بوستان شک میکنیم، کلیه داشتن و نداشتن مرز باز یک میان مرگ و زندگی است. همسری که زجر میکشد، اهمیت فراوانی دارد یا حقانیت 15 ساله کریم بوستان؟ با همان فرضهای دراماتیک منطق واکنش کریم بوستان با توجه به عدم نتیجهگیری برای بازپس گرفتن حقوق از دست رفتهاش در مقابل چاوش بیمنطق است و از قبول چک در قسمت دوم امتناع میکند. او پول را میخواهد یا اثبات حقانیتش را؟! «استیصال متسلسل» مولفهای است که در تمامی سریالهای نعمتاله موج میزند. کریم بوستان در قسمت دوم از گرفتن چک امتناع میکند اما در قسمت 17 به حجره چاوش میرود تا همان چک را بازپس گیرد. همین رفت و برگشت کریم بوستان، اثبات کننده «استیصال متسلسل» نعمت الهی است.
به هر حال این دو واکنش از کریم بوستان تناقض در شخصیت پردازی را نشان میدهد. تناقض در کنش و واکنش اغلب شخصیتهای سریال موج میزند و در این شرایط ناظران سیما، در پشت جعبه جادو، افراد منفعلی به نظر میرسند که زیر لغزلنترانیهای آبدار سریال، چهارچوبمندی سریال را گم کردهاند، یا اینکه کارت بلانش “مجری طرح، وصف صبا” آنقدر برای مدیران سیما عزیز است که نسبت به ضعفهای بنیادین سریال عنایت و توجهی ندارند. این اتفاق در حالی میافتد که سایه وصف صبا، بر تصمیمگیریهای مدیریتی در شبکه سه سایه بسیار سنگین است.
وقتی جنبههای عقلانی- انسانی در مورد تصمیمگیری شخصیتها در متن سریال زیر سئوال میرود، زوایای نمایشی –تزیینی، مبتنی بر دیالوگ در سریال اضافه به نظر میرسد. به عبارت دیگر مولفان و مدیرانی که رای به ساخت چنین سریالی دادهاند، مخاطبانی که این سریال را تماشا میکنند، به معنی واقعی گیر آوردهاند.
مرحله دوم این استیصال متسلسل دراماتیک را باید در ادامه التهاب میان کریم بوستان (علی نصیریان) و چاوش دنبال کنیم که هیچ نقطهگذاری معینی ندارد و در ده قسمت طی یک جدل حاد ادامه پیدا میکند تا اینکه چاوش حاضر میشود، سهم از دست رفته کریم بوستان را بازگرداند و با پیدا شدن یک دستخط قائله سهمخواهی خانوادگی باید به پایان برسد و واکنشهای چاوش نشان میدهد که او موضوع بازپسدهی را پذیرفته است. پس از 10 قسمت که چاوش به صورت ظاهری پذیرفته، سهم بوستان را بدهد، دعوای خیلی ابلهانه و کودکانه ستار وضعیت جدل این دو خانواده را به حالت نخست بازمیگرداند. آیا این مسیر روایی عقلانی است؟ آیا رفتار دوگانه آراز و گردش به چپ و راست میان دو خانواده، گویای کاراکترهای پر از تناقض این شخصیتها نیست؟
10 قسمت دیالوگ و مونولوگ در متن سریال وجود دارد، بدون اینکه روایت در بردار درام حرکت کند و یا دارای شاخصه روایی پویایی باشد. داستان از خانه «کریم بوستان» به میدان میوهترهبار و از حجره چاوش به خانه بوستان! سئوال قابل اعتنای بیپاسخی وجود دارد که لهجه و لحن مشترک همه این افراد چاله میدانی (تحت تاثیر سینمای کیمیایی) است، چه افرادی که داخل میوه وترهبار کار میکنند، چه زنان سریال که زنان خانهاند. چند درصد مردم ایران اینچنین با یکدیگر حرف میزنند؟ مدیران تلویزیون تا این گویش، لاتی- لمپنی را با وصف صبا و سعید نعمتالله جهانی نکنند، دست از چنین ساختار مستاصلی نخواهند کشید. به هر حال ضعف و آگاهی تخصصی مدیران سیما، مدیران گروه فیلم سریال را دیالوگهای پرطمطراق از این دست پنهان میکند و اغلب مدیران مرعوب یا شیفته چنین دیالوگهایی هستند.
اگر ناظران پخش سریال، از قسمت سوم تا چهاردهم را دور میریختند، در حد فاصل این دو قسمت اتفاق خاصی در متن داستان نمیافتاد. این «استیصال متسلسل» در ادامه به ایستایی سریال دامن میزند و به پاشنه آشیل آن تبدیل میشود. سریال برادرجان توسعه دهنده خشونت خانوادگی استو کاسه پرخون چشم شخصیتها را مینمایاند و این میزان خون از این چشم به آن چشم (از چاوش به کریم بوستان) حتی دراماتیک هم نیست. در ساختاری که عنوان استیصال متسلسل را بدان نسبت دادیم برای آب بستن در سریال شخصیتها تغییر میکنند و دوباره به جای اصلی خودشان باز میگردند.
در کدام شبکه تلویزیونی استانداری چنین روایتی که حرکت نمیکند و شخصیتها مثل مار دور خودشان میپیچیند، عزم تولیدش وجود دارد. نوعی عقبماندگی و واماندگی در شخصیتها وجود دارد که همان ضعفها با دیالوگهای پرطمطراق تبدیل به سریال شده است.
در ادامه تشریح استیصال متسلسل باید به بخش دیگری از سریال اشاره کنیم. کریم بوستان آراز را به خانهاش میبرد، آب و دانه میدهد و کنارش میخواباند و قرار میشود، آراز در مورد حق تلف شده کریم بوستان شهادت بدهد، تا پدرش آرام گیرد. در همان قمست با یک جدل خواهر همه چیز را فراموش میشود، گو اینکه این تصمیم آراز بود که برود شهادت بدهد تا پدرش آرام گیرد اما به کریم بوستان میگوید، قسم را از روی من بردار. حتی خود آراز هم بیخیال این ماجرا شده است. دو قسمت دیگر که میگذرد دوباره هوس گواهی دادن و لیلا تواما به سر لیلا میزند. مخاطب دائما با تغییر واکنش شخصیتها مدام روی یک چرخ بیهدف میگردد.
کریم بوستان 15 سال منتظر این فرصت است که حقش را بگیرد و با شهادت آراز به سهمش برسد. با علم به اینکه چاوش مخالف شهادت است. عزم بوستان بسیار جزم است ناگهان در دیالوگی عقبمانده میگوید که نمیخواهد بانی اختلاف میان دو برادر شود و کریم بوستان بیخیال میشود اما دو قسمت بعد دوباره برای بازپسگیری حقش اقدام عاجل قضایی میکند.
«آراز» لیلا را فراموش میکند و قید ازدواج با او را میزند دو قسمت بعد فیلش هوای هندوستان میکند و با لیلا کارش تا ازدواج پیش میرود و با در نظر گرفتن چنین مصادیقی، ساختن چنین سریالی پایمال کردن حقالناس نیست؟ بودجه ملی، وقت ملی مخاطبان روزهدار، آیا سرمایههایی (حق الناس) برای تلف کردن بابت سریالی نیست که کل قصهاش را میتوان در 18 کلمه تعریف کرد. برادرجان مثل اغلب تولیدات سیما، سریال نیست، بلکه یک ریالی سیاه است.
وقتی به جای سریال، یکریالی سیاه به مردم عرضه کردهاند، حقوق مخاطبان را پایمال کردهاند و همچنان غرور به مدیران اجازه نمیدهند تا درک کنند این رسانه ملی است و عزم انتصابیها بر این مدار استوار است که همه چیز خلاصه شود به «وصف صبا». وقتی به پایان رمضان هم برسیم با آراسازی و درصد مخاطبان از عوامل ساخت به خاطر کمفروشی و کم هنری تجلیل میکنند.
وقتی بودجه یک سریال را از رسانه ملی دریافت میکنید و به اندازه «یک ریال» قصه عرضه نمیکنند و با تغییرات رفتاری مازوخیستی چند شخصیت کلیشهای، یک قصه بیهوده را کش میدهند، آیا حق الناس را در گرانمایهترین ماه خدا تلف نکردهاند؟ در واقع سریالی که قصهاش لاغر است و بیهوده کش پیدا میکند و مولفان سعی میکنند با حضور علی نصیریان را بپوشانند، حقالناس تلف شده است.
متاسفانه قصه سریال «برادرجان» یک ریال در آن پویایی نیست. اگر یک فیلمنامه سینمایی 90 دقیقهای با کلی تنش، عربده، آه و فریاد و فغان ماتم به اندازه 10 قسمت گسترش بدهیم به سیاق شخصیت چاوش، پایمال کننده حقالناس خواهیم بود!
«نعمتالله» از رستگاران، زیر هشت، جراحت، شیدایی، دیوار، مادرانه، مدینه، میکائیل، پشت بام تهران، زیرپای مادر، عقیق، برادرجان، همینطور یک نفس و شکل هم، سریال نوشته است، بر اساس موقعیتهای مشابه، بدون جذابیت دراماتیک.
اگر نعمتاله چنین آثاری را در هر کشور دیگری مینوشت و تلویزیون ملی آن را پخش میکرد، قطعا به توسعه و اشاعه خشونت در خانواده، متهم میشد. اما در رسانه ملی، با گریز از وجوه دراماتیک منطقی، خشونتطلبانهترین کنشهای خانوادگی به عنوان سمبلی از ارزش با عنوان حقالناس ارائه میشود.
هر چقدر هم به رویه پرتنش، پردیالوگ و پر اضطراب نعمت الله انتقاد منتشر میشود، هیچ کدام از مدیران رسانه ملی این انتقادات را به دمپایی زیر میزشان هم حساب نمیکنند.
طی 10 سال گذشته، صدها مدیر و آمدهاند و رفتهاند باز هم در هر نوبه مناسبی در تیتراژ سریالهای مناسبتی میخوانیم، موسسه فرهنگی هنری وصف صبا، سعید نعمتاله. صد مدیر دیگر هم تغییرکند، چون ساختار تولید در ید مجموعهای خاص است، هیچ تغییری در محتوای آثار صدا و سیما حاصل نخواهد شد.
این مسئله که سند سریال سازی یک شبکه را پس از تحولات یک سال اخیر مدیریتی به نام سه الی چهار تهیهکننده زدهاند، آیا این رویه و ایجاد انحصار، جلوگیری از بروز هر استعداد جوانی که قدرت تالیف دارد، نیست؟
آیا انحصارگرایی در تولید، در شبکه سوم سیما، با شعار حق الناس سریال برادرجان همخوانی دارد؟ اینکه تمامی سریالهای تلویزیون را در 10 سال گذشته 10 نفر مشخص به تعداد انگشتان دست مینویسند و تهیهمیکنند، پایمال کردن استعدادهای جوان و نوظهور نیست؟
اگر درهای تولید در رسانه ملی به روی جمعیت جوان کشور باز شود و استعدادهای واقعی وارد دایره همواره بسته، رسانه ملی شوند، قطعا حاصل کار تنوع خواهد بود. از همان قسمت نخست که نام نعمتاله در تیتراژ بود، میتوانستیم حدس بزنیم که روایت این سریال، مثل تمامی آثار نعمتاله درباره انفصال خانوادگی است.
کلید تمامی قصههای و فیلمنامههایی که قابلیت سریال شدن دارند، فقط در دستان سعید نعمتالله نیست. ستایشگرایان اشعار دراماتیک نعمتاله، طعم درام و نمایش واقعی را نچشیدهاند و اگر چشیده بودند، محصول کارشان «برادرجان» نبود. حتی اسم سریالها حاوی یک مضمون فرامتنی است که همه برادرها در شبکه پخش کننده گردهم آمدهاند.
پرسشهای یک رسانه اصولگرا از تولیدکنندگان سریال «برادر جان» که روی کلاه مخملیهای فیلمفارسی را سفید کرده اند⇐یک داستان را چند بار به صداوسیما میفروشید؟؟؟/چرا این سریال پر شده از دیالوگهای نامفهوم و جملاتی که یادآور انشای کودکان دبستان است؟/چرا علیرغم صرف هزینه برای جذب امثال علی نصیریان، هیچ داستان تازه و روایت نویی برای مخاطب وجود ندارد؟
|
سینماروزان: یکی از سه سریالی که رسانه ملی در ماه رمضان روی پرده فرستاده “برادرجان” است که بلحاظ تیپ سازی روی کلاه مخملیهای فیلمفارسی را سفید کرده!!
روزنامه اصولگرای “جوان” در تحلیلی بر این سریال با تیتر “یک داستان را چند بار به صداوسیما میفروشید؟” چند پرسش کلیدی را درباره محتوا و ساختار آن بیان کرده است.
متن تحلیل روزنامه “جوان” را بخوانید:
فیلمنامه سریال «برادر جان» نوشته «سعید نعمتالله» کاملا شبیه سایر آثار دیگر وی است. دیالوگهای نامفهوم، افرادی که از هر طبقه اجتماع به یک زبان سخن میگویند و جملاتی که بیشتر از آنکه داستان را روایت کند و قصه را پیش ببرد شبیه واژههای دانشآموزانی است که در درس انشا قرائت میشود.
از چند سال قبل همزمان با فرارسیدن ماه مبارک رمضان صدا و سیما تدارک گستردهای برای ساعات بعد از افطار فراهم میکرد در برخی ساعات بعد از نماز مغرب شبکههای مختلف سریالهایی را با مضمونهای متفاوت پخش میکردند در سالهای اخیر بیشتر سریالهایی که در این ساعات پخش میشد کمدی بود امسال تلویزیون تصمیم گرفته است تا هر سه شبکه یک، دو و سه سریالهای ملودرام و اجتماعی را پخش کند و به نوعی آثار نمایشی پخش شود که دارای درونمایه مذهبی باشد.
یکی از این سریالها که از شبکه سه پخش میشود و برای آن تبلیغات بسیاری نیز شده است سریال “برادرجان” است. سریال هر چند با صرف هزینه از بازیگران و عوامل شناخته شدهای استفاده کرده است، اما هیچ تصویر نو و داستان جدیدی را تعریف نمیکند.
داستان این سریال مانند بسیاری از سریالهایی که تاکنون از تلویزیون پخش شده مساله حلال و حرام، احقاق حق و پایمال شدن داراییها و اموال یک فرد است. فیلمنامه سریال نوشته سعید نعمتالله کاملا شبیه سایر آثار دیگر وی است. دیالوگهای نامفهوم، افرادی که از هر طبقه اجتماع به یک زبان سخن میگویند و جملاتی که بیشتر از آنکه داستان را روایت کند و قصه را پیش ببرد شبیه واژههای دانشآموزان دبستانی است که در درس انشا قرائت میشود.
اکثر شخصیتهای این سریال در میدان میوه و ترهبار کار میکنند و کسانی که در جامعه امروز تهران زندگی میکنند میدانند که ادبیات و رفتار افراد محترم این شغل چگونه است و چقدر با آنچه که در این سریال نشان داده میشود تفاوت دارد.
اتفاقات سریال نیز هیچ کمکی به رشد داستان نمیکند و بعد از بیش از ۱۰ قسمت همچنان داستان سریال در همان گره اول که پایمال شدن حق کریم بوستان (علیرضا نصیریان) توسط چاوش (حسام منظور) است باقی مانده است. نویسنده فیلمنامه به جای آنکه در داستان گره جدید ایجاد کند و یا پیرنگهای آن را تقویت کند دست به خلق اتفاقاتی زده که هیچ سنخیتی با داستان اصلی ندارد و به همین دلیل مخاطب میتواند در هر قسمت شگفتزده شود و شاهد تصاویر و اتفاقات تعجببرانگیزی باشد مانند صحنهای که آراز یکی از شخصیتهای سریال که با چاقو مضروب شده به منزل فردی میرود که او را با چاقو زده و با او انار میخورد در حوزه اجرا و بازیگری نیز قابهایی که کارگردان انتخاب کرده بسیار نامتعارف است و نمونه بهتر این قاببندیها را ما در کارهای پیش از این در صدا و سیما دیده بودیم.
حسام منظور که پیش از این سریال موفق “بانوی عمارت” را بر روی آنتن داشت با همان گریم و لحن بیانی که در آن سریال داشت به سریال “برادرجان” آمده است و انگار مخاطبان باید مدتها وی را با این نقش تماشا کنند. حضور علی نصیریان نیز هر چند تاثیر گذار است، اما بسیار کوتاه است هر چند دیالوگهایی که فیلمنامهنویس برای این شخصیت انتخاب کرده به بازی او لطمه زده است.
بعد از تجربیات نه چندان موفق سینمایی⇐هادی مقدمدوست هم سریالساز شد
|
سینماروزان: هادی مقدم دوست نویسنده ای که نامش را اغلب کنار نام حمید نعمت الله شنیده ایم و سابقه کارگردانیش به اپیزودی از فیلم دیده نشده «ملاقات» برمیگردد بعد از ساخت یک فیلم مستقل به نام «سر به مهر» با حمایت تصویرشهر و اپیزودی از فیلم «هیهات» از محصولات سازمان هنری-رسانه ای اوج که هیچ کدام توجه چندانی را از سوی مخاطبان موجب نشدند حالا اولین سریال خود را میسازد.
به گزارش سینماروزان به مانند اغلب کارهایی که نام مقدم دوست به عنوان نویسنده آنها آمده سریال «سرباز» که بناست او کارگردانیش کند به تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی از تهیه کنندگان پرکار سالهای اخیر رسانه ملی تولید خواهد شد.
سرباز که در نگارش آن نعمت الله هم کنار مقدم دوست بوده در ۴۰ قسمت ۴۵ دقیقه ای قرار است به روی آنتن برود و حکایت پزشک وظیفهای به نام یحیی و همسرش یلدا و رفقای هم خدمتیاش است … با نگاهی عاشقانه و حماسی!
مشخص نیست مقدم دوست بعد از کارگردانیهای سینمایی اش که هیچ یک فراگیر نشدند خواهد توانست سریالی جذاب بسازد یا نه؟ او پیشتر به عنوان نویسنده در کنار حمید نعمت الله سریال «وضعیت سفید» را نوشته بود که در زمان خود جلب توجه کرد؛ اما تفاوت آنجا بود که کارگردانی «وضعیت سفید» را نعمت الله انجام داده بود اما در «سرباز» خود مقدم دوست است که باید کارگردانی کند.
علیرغم شکست دو فیلم «هیهات» و «ماهی سیاه کوچولو» در اکران⇐حمایت حوزه هنری از تهیهکننده این فیلمها برای تولید فیلم زندگی شهیدبهشتی!!!
|
سینماروزان: اصلی ترین عامل در تأیید طرحهای پیشنهادی سینماگران در ارگانهای مختلف باید کارنامه قبلی سینماگر و اثرگذاری وی در جلب مخاطب باشد؛ مسأله ای که انگار چندان برای نهادها و ارگانهای متمول فرهنگی اهمیت ندارد.
به گزارش سینماروزان اگر جز این بود خبر نمیرسید تولید فیلمی به نام «بیتا منیژه و اعظم» با محوریت زندگی شهیدبهشتی به محمدرضا شفیعی رسیده است؛ تهیه کننده ای که دو فیلم آخرش «هیهات» و «ماهی سیاه کوچولو» در اکران رسمی رویهم دویست میلیون هم فروش نداشتند!
اینکه فیلم حتی ارزشیترین فیلمها تولید شود اما مخاطب نداشته باشد واقعا چه سودی دارد جز افزایش کمّی سیاهه تولیدات ارگانی؟
خبر حمایت حوزه هنری از تولید «بیتا منیژه و اعظم» را چه کسی داده؟ فردی به نام محمد حسینی رییس تولید متن حوزه هنری! آیا کسی میداند که ایشان چگونه به ریاست تولید متن نهادی استراتژیک رسیده است؟ اگر برمبنای رزومه است که هیچ فعالیت حرفه ای سینمایی ملموسی در کارنامه شان به چشم نمیخورد به جز مدیریت نشریاتی ارگانی مانند «سینمارسانه»!
حسینی گفته است: سال آینده دو فیلم سینمایی در دستور کار حوزه هنری قرار دارد که یکی از آنها فیلم سینمایی «بیتا، منیژه و اعظم» به تهیهکنندگی محمدرضا شفیعی است و با ورود به سال جدید مقدمات اجرایی را فراهم خواهیم کرد. فیلمنامه این اثر از ابتدای سال 96 در دستور کار ما قرار داشت و به جرات میتوان گفت در حوزه متن جزو بهترین کارهای نگارش شده تیمی خواهد بود. در مرحله اول کمیسیونی متشکل از 5 نفر نویسنده جوان خوش آتیه سیناپس اولیه را آماده کرده و در حال حاضر متن آماده شده توسط 2 نفر دیگر نگارش نهایی میشود. «بیتا، منیژه و اعظم» قصهای لطیف و گیرا مربوط به زندگی شهید بهشتی به تهیهکنندگی محمدرضا شفیعی است و ایشان انگیزه بالایی برای تهیه آن دارد و من فکر می کنم جزو آثار شاخص در سینمای ما ثبت شود.
سینماروزان استقبال میکند از انعکاس توضیحات مدیران حوزه هنری درباره چگونگی انتصاب افراد بر گروههایی کلیدی همچون تولید متن و همچنین چگونگی انتخاب تهیه کننده برای واسپاری تولید پروژه های استراتژیک.
تولید دومین سریال رمضان۹۶ با بودجه سازمان ارزشی اوج⇐با حضور کارگردان و تهیهکننده آثار شکست خورده
|
سینماروزان: بعد از حمایت سازمان هنری-رسانه ای اوج از تولید فصل پنجم سریال «پایتخت» جهت پخش در رمضان96 حالا این سازمان متمول بودجه تولید یک سریال دیگر باز هم برای پخش در رمضان 96 را تأمین کرده است.
به گزارش سینماروزان این سریال «سرّ دلبران» نام دارد که محمدحسین لطیفی کارگردانی آن را در تهران و یزد با حضور بازیگرانی نظیر محمد کاسبی، فرهاد قائمیان، اسماعیل محرابی، جعفر دهقان و برزو ارجمند انجام خواهد داد. لطیفی کارگردانی است که آخرین تجربه کارگردانی اش سریال رمضانی «پادری» نتوانست با اقبال مخاطبان روبرو شود و آخرین کار سینمایی اش «اسب سفید پادشاه» هم یکی از شکست خوردگان اکران 94 بود.
تهیه کننده سریال هم محمدرضا شفیعی است که آخرین کار سینمایی اش «هیهات» که آن هم با سرمایه اوج تولید شد نه توانست به جشنواره فجر راه یابد و نه در اکران توفیقی پیدا کرد. آخرین کار تلویزیونی این تهیه کننده هم «تنهایی لیلا» بود که به هنگام پخش، مدام مواجه بود با انتقاد مخاطبان.
اینکه چطور شده کارگردان و تهیه کننده ای که حتی در مدیوم تلویزیون هم کارنامه شان بیشتر متکی بر کمّیت است و نه کیفیت مجددا واجد صلاحیت حمایت ارگانی برای تولید سریال شده اند جای پرسش دارد.
یک هفته بعد از انصراف دست اندرکاران فیلم ارگانی «امپراطور جهنم» از حضور در جشنواره⇐دست اندرکاران «شعله ور» هم خبر از عدم حضور در جشنواره دادند
|
سینماروزان: یک هفته بعد از انصراف دست اندرکاران فیلم ارگانی «امپراطور جهنم» از حضور در بخش چشم انداز جشنواره فجر دست اندرکاران «شعله ور» هم اعلام کرده اند که فیلمشان به این بخش از جشنواره نمی رسد.
به گزارش سینماروزان مشاور رسانه ای فیلم سینمایی «شعله ور» با اعلام این خبر افزود: علیرغم تلاش عوامل و پيشرفت ٩٠ درصدی توليد، متاسفانه به علت تمام نشدن فیلمبرداری، این فیلم در سی و پنجمین جشنواره ملی فیلم فجر حضور نخواهد داشت. گروه فیلم سینمایی «شعله ور» ضمن قدردانی از همکاری دبیر جشنواره فیلم فجر، عدم حضور فیلم را در جشنواره اعلام می دارد.
گروه «شعلهور» بعد از سه ماه و نیم فیلمبرداری همچنان در شهرستان زابل در استان سیستان و بلوچستان مشغول فیلمبرداری صحنه های پایانی کار می باشند.
«شعلهور» به قلم مشترک هادی مقدم دوست و حمید نعمت الله مضمونی اجتماعی دارد و داستان زندگی مردی را روایت میکند که احساس میکند «عددی نشده» است و این احساس او همهی زندگیاش را تحت تأثیر قرار میدهد.
امین حیایی، دارا حیایی، زری خوشکام، پانتهآ مهدی نیا، مژگان صابری و بهمن پرورش از بازیگران اصلی این فیلم هستند.
چرا امین حیایی حس میکند در “شعله ور” عددی نشده؟!+عکس
|
سینماروزان: محمدرضا شفیعی تهیه کننده فیلم سینمایی “هیهات” فرم جشنواره فیلم فجر را برای «شعله ور» پر کرد.
به گزارش سینماروزان تدوین فیلم سینمایی “شعله ور” به کارگردانی حمید نعمت الله همزمان با فیلمبرداری این فیلم توسط مهدی سعدی در حال انجام است.
“شعله ور” فرم حضور در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر را پر کرده و تمام تلاش عوامل حضور در این جشنواره و نمایش این اثر است.
امین حیایی، دارا حیایی ، زری خوشکام و پانتهآ مهدی نیا از بازیگران اصلی این پروژه هستند كه تاكنون همگی آنان مقابل دوربین حمید نعمت اله رفته اند.
گفتنی است اولین نمایش «شعله ور» در جشنواره فیلم فجر خواهد بود.
«شعله ور» به قلم مشترک هادی مقدم دوست و حمید نعمت اله مضمونی اجتماعی دارد و داستان زندگی مردی را روایت می کند که احساس می کند «عددی نشده» است و این احساس او همه ی زندگی اش را تحت تاثیر قرار می دهد.
جبران شکست سنگین اکران با تعجیل در عرضه نسخه نمایش خانگی “هیهات”؟+عکس
|
سینماروزان: در حالی که فیلم سینمایی «هیهات» تا همین یکی دو روز قبل در سینماهای شهرستانها روی پرده بود، نسخه خانگی فیلم یک روز بعد از اربعین در سراسر کشور عرضه شد.
به گزارش سینماروزان و به نقل از “نمایش خانگی”، «هیهات» یک فیلم اپیزودیک عاشورایی است که با سرمایه سازمان هنری-رسانه ای اوج ساخته شد اما فیلم علاوه بر آن که نتوانست در هیچ جشنواره مطرح و از جمله جشنواره فیلم فجر حضور داشته باشد در اکران هم اقبال مثبتی به آن صورت نگرفت.
«هیهات» که به کارگردانی محمدهادی نائیجی، دانش اقباشاوی، روح الله حجازی، هادی مقدم دوست و به تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی تولید شده است در مدت دو ماهی که روی پرده بود به ۳۰۰ میلیون فروش هم دست نیافت(!) که با توجه به هزینه های صرف شده برای تولید فیلم این یک شکست تمام عیار بود.
به تازگی دی.وی.دی مجاز این فیلم همزمان با ادامه اکران در شهرستانها در شبکه خانگی توزیع شده است شاید به این دلیل که بخشی از ضرر در اکران به این واسطه جبران شود.
حمید فرخ نژاد(اپیزود اول)، حامد بهداد(اپیزود دوم)، مینا ساداتی(اپیزود سوم)، بابک حمیدیان (اپیزود سوم)، آلا نجم(اپیزود چهارم)، بهاران بنی احمد و خسرو شهراز بازیگران «هیهات» هستند.
پوستر نسخه خانگی “هیهات”
امین حیایی در گلخانهای در کرج چه میکند؟+عکس
|
سینماروزان: فیلمبرداری فیلم سینمایی “شعله ور” به تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی و به کارگردانی حمید نعمت ا.. هفته گذشته در سکوت خبری در کرج آغاز شده است.
به گزارش سینماروزان در اولین سکانس های این فیلم امین حیایی در گلخانه ای در کرج مقابل دوربین رفته است.
گفتنی است امین حیایی به همراه پسر خود دارا حیایی در این فیلم سینمایی ایفای نقش می کند و به زودی بازیگران جدیدی به این پروژه اضافه خواهند شد.
فیلمبرداری “شعله ور” در شهرهای تهران، آمل، زاهدان و زابل انجام خواهد شد.
“شعله ور” به قلم حمید نعمت ا.. و هادی مقدم دوست به رشته تحریر درآمده و دهمین همکاری مشترک شفیعی و نعمت اله پس از چندین فیلم تلویزیونی، سریال “وضعیت سفید” و فیلم سینمایی ” سر به مهر” است که برای نمایش در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر آماده خواهد شد.
صدای حامد بهداد بر روی تیزر فیلمی از محصولات سازمان ارزشی اوج+عکس و فیلم
|
سینماژورنال: اولین تیزر طراحی شده برای فیلم سینمایی «هیهات» با صدای حامد بهداد رونمایی شد.
به گزارش سینماژورنال اولین تیزر فیلم سینمایی «هیهات» از محصولات سازمان هنری-رسانه ای اوج توسط حمید نجفی رونمایی شد.
طبق آخرین برنامهریزیها، این اثر بعد از پایان اکران “ناردون” در سینماهای تهران و شهرستان روی پرده میرود.
«هیهات» فیلمی چهار اپیزودی به نویسندگی و کارگردانی هادی نائیجی، دانش اقباشاوی، روح ا.. حجازی و هادی مقدم دوست و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی با مفاهیم عاشورایی و شهدای حرم است.
حامد بهداد،حمید فرخنژاد، مینا ساداتی، بابک حمیدیان، آلا نجم، بهاران بنی احمدی، خسرو شهراز و… در این پروژه اپیزودیک ایفای نقش کردند.
فیلم همزمان با اکران در محرم امسال، در جشنواره مقاومت نیز به رقابت با دیگر آثار این جشنواره میپردازد.
روایت زندگی عامل ترور شهیدصیاد شیرازی در یک سریال⇔فیلمنامه را سناریست فیلم کمفروش “امکان مینا” نگاشته و کار تولید به تهیهکننده فیلم کمفروش “ماهی سیاه کوچولو” واگذار شده!
|
سینماژورنال: فرهاد توحیدی که یکی از تازه ترین تجربیات نویسندگی اش “امکان مینا” به علت فروش پایین زودتر از حد تصور سرگروهش را از دست داد آن طور که به “مهر” خبر داده نگارش فیلمنامه سریال “صیاد شیرازی” را به پایان رسانده و بعد از گرفتن تأییدیه خانواده آن شهید، فیلمنامه را به سازمان ارائه داده و منتظر تأمین بودجه برای تولید است.
به گزارش سینماژورنال این سریال قصه زندگی سه کاراکتر اصلی را به طور موازی به تصویر درآورده که در پایان سرنوشت شان به هم گره می خورد.
قصه اول زندگی قهرمان اصلی یعنی شهید صیاد شیرازی است.
قصه دوم درباره یکی از افراد گروهک تروریستی منافقین است که در پایان صیاد شیرازی را ترور می کند و قصه سوم درباره زنی از اعضای کادر مرکزی این گروهک است.
خالقان آثار کم مخاطب درباره منافقین اینجا چه می کنند؟
به گزارش سینماژورنال اینکه فرهاد توحیدی که تنها تجریه سینمایی اش درباره منافقین به محصولی کم مخاطب به نام “امکان مینا” بدل شده است مجددا و این بار در یک سریال تلویزیون به مرور زندگی یک منافق تروریست پرداخته است هم جای سوال دارد.
از آن طرف انگار تهیه کنندگی این سریال را هم محمدرضا شفیعی برعهده خواهد داشت که آخرین تجربه سینمایی او “ماهی سیاه کوچولو” با مضمونی در حاشیه حماسه آمل، از آثار کم فروش سال 94 گیشه سینماها بود.
آیا رسانه ملی در اوضاع بغرنج اقتصادی که با آن دست به گریبان است بودجه تولید یک سریال پرهزینه را در اختیار چنین افرادی خواهد گذاشت یا رزومه قبلی این چهره ها سبب ساز تأمل بیشتر در ایجاد شرایط تولید این سریال خواهد شد؟
سینماژورنال: نوروز امسال کمدی پرحاشیه “50 کیلو آلبالو” که مضامین موجود در آن به شدت با انتقاد رسانه های اصولگرا مواجه شد روی پرده رفت؛ نام فرهاد توحیدی به عنوان سناریست این اثر به چشم می خورد.
به گزارش سینماژورنال این روزها نیز تازه ترین محصول دست فرهاد توحیدی با عنوان “امکان مینا” در سینماها روی پرده است و البته که نتوانسته توجهات را جلب کند و جزو کم فروش ترین فیلمها بوده.
با این حال کار نگارش سناریوی سریال زندگی شهید صیاد شیرازی نیز به فرهاد توحیدی سپرده شده است!
توحیدی با اعلام این خبر به “فارس” گفت: در حال حاضر مشغول نگارش فیلمنامه شهیدصیاد شیرازی هستم که تا به این لحظه طرح کلی آن آماده شده است. این فیلمنامه قرار است در سی قسمت آماده شود.
وی ادامه داد: تهیهکنندگی این سریال برعهده محمدرضا شفیعی است که پیش از این قرار بود آن را جواد نوروزبیگی انجام دهد. کارگردان آن هنوز مشخص نیست همچنین باید بگویم مدیران در حال صحبت هستند تا تعیین شود که سریال «شهید صیاد شیرازی» از کدام شبکه پخش خواهد شد.
یک شکست خورده دیگر در تلویزیون؟
به گزارش سینماژورنال در شرایطی که تقریبا تولید سریالهای فاخر تاریخی در تلویزیون متوقف است اینکه کار تولید سریالی با محوریت زندگی شهیدصیاد شیرازی به سناریستی سپرده می شود که معدود تجربیاتش در ژانر تاریخی مانند “امکان مینا” به شدت چالش برانگیز بوده اند چندان بخردانه به نظر نمی رسد.
نوروز امسال حضور بهرام توکلی که آخرین فیلم سینمایی اش “من دیه گو مارادونا هستم” شکست سنگینی در اکران خورده بود در مقام نویسنده سریال “بیمار استاندارد” نتیجه ای کاملا ضعیف دربرداشت.
ماه رمضان امسال نیز حسین مهکام که تنها تجربه کارگردانی اش در سینما “آزادی مشروط” با شکست کامل در گیشه مواجه شده بود، مینی سریال “کشیک قلب” را برای رسانه ملی ساخت که آن هم توجهی برنینگیخت.
از خرج نكردن تهيهكننده تا ممانعت بازيگران/درددلهاي گريمور “كيميا”: وقتی هنرپیشه را با منت و التماس میآورید بهتر از این هم نمیشود
|
سینماژورنال: اولین سریال صدقسمتی تلویزیون یا همان “کیمیا” تقریبا از همان هفته ابتدایی نمایش اش در کانون نقد قرار داشت.
به گزارش سینماژورنال این نقدها که در قسمتهای ابتدایی گافهای تاریخی و گافهای طراحی صحنه را دربرمیگرفت در فصل سوم بیش از قبل بر چهرهپردازی کار متمرکز شده است.
کیفیت گریمهای پیری کاراکترهای اصلی آن قدر ضعیف بوده که سوژه شوخی و خنده مخاطبان در فضای مجازی شده است.
امیر اسکندری طراح گریم سریال که پیشتر طراح گریم سریالهایی چون “بوعلی سینا” و “ابراهیم خلیل ا..” بوده است در گفتگو با “هفت صبح” بخش عمده مشکلات طراحی گریم را ناشی از کمبودهای مالی و البته عدم همکاری بازیگران دانسته است.
مهراوه شریفی نیا می گفت اجازه نمی دهم چسب با لاتکس به صورتم بزنید
اسکندری درباره مشکلاتش با بازیگران سریال گفت: مهراوه شریفی نیا می گفت اجازه نمیدهم چسب با لاتکس به صورتم بزنید یا می گفت من لنز توی چشمم نمیگذارم یا روی صورتم خطوط نکشید و تهیه کننده و کارگردان هم به راحتی پذیرفتند.
وقتی هنرپیشه ای را با منت و التماس می آورید بهتر از این هم نمیشود
وی ادامه داد: همین طور رضا کیانیان برای بازی در این سریال برای گروه، داستان درست کرد.
این طراح گریم در جایی دیگر از گفتگو بیان داشت: کیانیان در یک مقطع چون ناشناخته بود سعی میکرد نقش های خاص بازی کند اما الان ایشان در بسیاری از نقشها خودش است و اصلا بازی نمی کند.
این طراح گریم افزود: اصلا شما وقتی هنرپیشه ای را با منت و التماس می آورید بهتر از این هم نمیشود. طراح گریم اولین فیلمی که کیانیان بازی کرد یعنی “تمام وسوسه های زمین” من بودم؛ ایشان دو ساعت در حیاط قدم میزد و هر چند وقت یک بار می آمد به اتاق گریم و می گفت من بیایم برای گریم؟ من میگفتم فعلا برو و هر وقت شد گریمت می کنیم اما الان کیانیان می گوید موی سرم را رنگ نمی کنم، نمی گذارم لیفتینگ کنید و چسب به صورتم بزنید…
رفتند و برای این خانم کلاه گیس 50 هزار تومانی خریدند
امیر اسکندری درباره کمبودهای مالی بیان داشت: حتی به من آن قدر بودجه ندادند که بتوانم یک کلاه گیس برای حسن پورشیرازی تهیه کنم.
اسکندری درباره کلاه گیسی که برای دختری خارجی در فیلم استفاده شده بیان می دارد: مجبور شدیم برای او کلاه گیس بگذاریم اما نوعی کلاه گیس هست یک میلیون تومان قیمت دارد و نوعی دیگر 50 هزار تومان. اینها رفتند و برای این خانم کلاه گیس 50 هزار تومانی خریدند پس نمیتوان توقع معجزه داشت.
وی ادامه داد: حتی تهیه کننده برای هنرپیشه کلاه گیس نمی خرد و کارگردان هم اصلا برایش مهم نبود دیگر چه انتظاری از بقیه هست.
خیلی از این بازیگران نمی خواستند در فاز سوم بازی کنند
به گزارش سینماژورنال این چهره پرداز باسابقه در جایی دیگر از گفتگو باز هم از عدم انعطاف بازیگران چنین گفت: مهراوه شریفی نیا و آزیتا حاجیان کلا با هیچ مساله ای کنار نمی آمدند. اصلا خیلی از این بازیگران نمی خواستند در فاز سوم بازی کنند. من تمام تلاشم نزدبک کردن بازیگران به نقشهاست اما کسی نبود به مهراوه شریفی نیا بگوید اسکندری برای نزدیک کردن تو به نقشت اینجاست و با تو هیچ دشمنی ندارد.
واکنش حامد بهداد به گلایه خانواده شهید جهانآرا از “کیمیا”
|
سینماژورنال: حامد بهداد بازیگری که با تازه ترین فیلم هاتف علیمردانی با نام “هفت ماهگی” به جشنواره فجر می آید اخیرا هم به خاطر بازی در سریال “کیمیا” در کانون حواشی قرار داشت.
به گزارش سینماژورنال بهداد که در “کیمیا” در نقش شهید محمد جهانآرا بازی کرده در گفتگو با مرتضی مصباح در “فیلم نت” در پاسخ به این سوال که چقدر برای بازی در نقش شهید جهان آرا به تحقیقات بیرونی دست زدید، گفته است: بی هیچ{تحقیقی} نبوده، بیشتر می توانم بگویم مقدر بود که این سریال پیش بیاید و همکاری 4 و 5 روزه اتفاق افتاد و انشا الله که همه پسندیده اند و من هم خیلی خوشحالم.
وی در تکرار مجدد این سوال که چه میزان تحقیق کردید؟ گفته است: به هر حال بی هیچ نبود.
نامه خانواده شهید جهان آرا را خوانده ام اما…
بازی بهداد در نقش این شهید با اعتراض یکی از اعضای خانواده این شهید مواجه شده بود که با انتشار بیانیه ای به گلایه از عوامل تولید کار پرداخته بود.(اینجارا بخوانید) بهداد حالا در خصوص اعتراض خانواده شهید جهانآرا به این سریال بیان داشته است: بله، این نامه را خواندهام ولی نمیتوانم الان نظری درباره آن بدهم.
من نماینده مجلس نیستم که موافق یا مخالف باشم
وی در پاسخ به این سوال که آیا مسائل مطرح شده در بیانیه خانواده شهید جهانآرا را قبول دارید یا خیر؟ گفت: من نماینده مجلس نیستم که موافق یا مخالف باشم و اینها مسائل دیگری است.
بازیگر نقش شهید جهانآرا در سریال “کیمیا” در پاسخ به این سوال که شما موافقید که نقشی که بازی کردید به شهید جهان آرا نزدیک است؟ گفت: اینها مسائل دیگری است.
نام بردن از نویسنده “گاو” سببساز تغییر یک مدیر تلویزیون شد؟
|
سینماژورنال: پس از آن که تهیه کننده سریال “کیمیا” روزنامه متبوعش را به غلامحسین ساعدی نویسنده “گاو” تقدیم کرد و همین تقدیم باعث انتقادات فراوان رسانههایی چون “جوان” و “کیهان” از وی و در نهایت عذرخواهی وی از مدیرمسئول “کیهان” شد اخیرا در برنامه “صد برگ” شبکه چهارم نیز رشید کاکاوند یکی از مجریان این برنامه به بهانه زادروز ساعدی از وی یاد کرد.
به گزارش سینماژورنال یادکرد مجری “صدبرگ” سبب ساز انتقاد مجدد برخی رسانه ها و از جمله روزنامه “کیهان” از وی شد و مدتی بعد از انتفادات نیز مکرمه آقایی مدیر گروه فرهنگ و اندیشه شبکه چهارم از سمت خود کنار رفت.
پیامک محترمانه ای دادند که فشار کار سنگین است
مکرمه آقایی پس از تأیید کنار رفتن خود از سمت مدیریت گروه فرهنگ و اندیشه شبکه چهار درباره اینکه آیا به خاطر اتفاقی که در برنامه «صد برگ» روی داده برکنار شدهاید به “فارس” گفت: این طور نیست، پیش از اینکه آن برنامه روی آنتن برود، مدیر شبکه از روز چهارشنبه پیامکهای محترمانه ای مبنی براین که فشار کار گروه سنگین است و شما اذیت می شوید دادند و در آنجا تقاضا کردند من بپذیرم که مشاورشان باشم.
وی افزود: من هم اعلام کردم من تابع تصمیم شما هستم حتما دلایل قانع کننده ای برای این کار دارید چون من چند ماه پیش استعفای کتبی داده بودم و ایشان در آن زمان نپذیرفتند و اصرار داشتند بنده همچنان در مدیریت گروه باقی بمانم، بنا براین حکم جدید من را زده بودند و درست در بحبوحه جابهجایی این اتفاق درصدبرگ افتاد.
اشتباه از سوی مجری رخ داد
وی درباره این اتفاق نیز توضیح داد: اشتباه روی داده از سوی مجری برنامه بود او بنابه تشخیص خودش این حرف را زده و تولد را تبریک گفته، البته بدلیل دانش ادبی و سابقه فرهنگی بسیار خوبی که از آقای دکتر کاکاوند سراغ داریم بعید میدانم نیت سوء یی در کارشان بوده باشد عذرپیش آمده را خبط سهوی میدانم نه عمدی.
نمی توان انتظار داشت در برنامه زنده جزء به جزء متن پلاتوها از قبل تهیه شده باشد
آقایی تصریح کرد: نمی توان انتظار داشت در برنامه زنده تلویزیونی جز به جزء متن پلاتوها از قبل تهیه شده باشد. دوستان صدبرگ هم به چنین چیزی قائل نبودند توجیه آنها این بود در برنامه زنده هر روزه امکان چنین برنامه ریزی های دقیقی وجود ندارد شاید با اشتباه رخداده به اهمیت اصرارها و دغدغههای شبکه مبنی بر برنامه ریزی دقیق تر در محتوا بهتر پی ببرند.