1

دو ادعا از سوی داریوش باباییان تهیه‌کننده سینما: #فردین از خوشحالی فوت کرد!!/بابک زنجانی بابت دو پلان، دویست میلیون به #ناصر داد!!

سینماروزان: داریوش باباییان تهیه‌کننده سینما و مدیر شکوفافیلم در گفتگویی تفصیلی با ایرنا دو ادعا طرح کرده درباره محمدعلی فردین و ناصر ملک‌مطیعی.

داریوش باباییان به خبرگزاری ایرنا گفت: ایرج خواجه امیری دوست اصفهانی من است و با او رفافتی دیرینه دارم. من فیلم زندگینامه ایرج را زمانی ساختم که محمدعلی فردین هنوز زنده بود. آن زمان عطاالله مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. فردین هم اجازه کار هنوز در ایران نداشت و وقتی شنید مجوز کار کردنش صادر شده از خوشحالی فوت کرد!!

وی ادامه داد: فردین خیلی دنبال این بود که مثل ایرج قادری مجوز کار بگیرد اما به او اجازه کار ندادند. یک روز چهارشنبه بود که به او گفته بودند به شما خبر می‌دهیم که میتوانی کار کنی یا نه. بعد از دو روز تعطیلی، شنبه ظهر به او خبر داده بودند که می‌تواند در ایران بازی کند و مجوز کارش صادر شده است و ساعت ۶ بعدازظهر همان روز در خانه تمام کرد!!

داریوش باباییان که پخش آخرین فیلم ناصر ملک مطیعی با عنوان #نقش_نگار را برعهده داشته، اظهار داشت: مدیر سورینت‌فیلم-دفتر سینمایی بابک زنجانی- محمود دینی بازیگر سریال آئینه عبرت بود. دینی از سریال آئینه عبرت رفیق من بود. یک روز به من زنگ زد و گفت داریوش هرکس می‌آید در این دفتر، فقط می‌خواهد پولی به جيب بزند و برود، بیا اینجا. من به دفتر او رفتم. این جریان مربوط به دو هفته قبل از بازداشت بابک زنجانی بود. رفتم آنجا و نشستیم و گپ زدیم.

باباییان ادامه داد: اینها سه فیلم تولید کرده بودند یکی ۱۳ ساخته هومن سیدی، دیگری هیچ کجا هیچکس به کارگردانی ابراهیم شیبانی و دیگری فیلم نقش و نگار ساخته علی عطشانی. نقش نگار را می‌خواستند پخش کنند و برای این کار مرا دعوت کرده بودند. آنها گفتند این فیلم تقریباً آزاد شده ولی همچنان توقیف است. دلیلش هم بازی کوتاه ناصر ملک مطیعی در این فیلم بود. در این فیلم ملک مطیعی در دو پلان می‌آید و چیزی می‌گوید و می‌رود. بابک زنجانی بابت همین دو پلان و برای کمک مالی به ملک مطیعی، دویست میلیون تومان به او دستمزد داده بود!!!

دو ادعا از سوی داریوش باباییان تهیه‌کننده سینما:#فردین از خوشحالی فوت کرد!!/بابک زنجانی بابت دو پلان، دویست میلیون به #ناصر داد!!
دو ادعا از سوی داریوش باباییان تهیه‌کننده سینما:
#فردین از خوشحالی فوت کرد!!/بابک زنجانی بابت دو پلان، دویست میلیون به #ناصر داد!!




فیلمساز جشنواره‌ای درحسرت فردین…⇒این هم عاقبت چهل سال نفرین فیلمفارسی!

سینماروزان: حرف زدن از فردین و ناصر و بیک و بهروز در این سالها بیش از پیش شده و حالا فیلمسازی مثل ابوالفضل جلیلی که کاملا محصول سینمای گلخانه‌ای ضدستاره دهه شصت است، آرزوی فردینی شدن سینمای ایران را کرده است.

به گزارش سینماروزان ابوالفضل جلیلی که برای ساخت فیلم اخیرش “قمارباز/مسیر معکوس” تحت حمایت فارابی بوده به خبرگزاری ایسنا گفت: ای کاش در سینما  فیلم‌هایی بسازیم که مهر و محبت انسان‌ها را به یکدیگر ترویج کند مثل فیلم‌های فردین!!

جلیلی ادامه داد: فیلم‌های فردین پر از معرفت، انسانیت و جوانمردی است ولی فیلم‌های امروز را ببینید! در جامعه‌ای که این اندازه خشن و بدبین است، فیلم‌هایی می‌سازیم با تصاویری از قمه‌کشی، دعواهای خیابانی و گروهی و … این همه خشونت در جامعه یعنی فاجعه!

جلیلی ابراز تاسف می‌کند: کسانی مانند بیضایی، تقوایی، کیارستمی و … که فیلم‌های انسانی می‌ساختند، یا از ما دور شده‌اند یا کار نمی‌کنند. حتی مخملبافی که متولد این انقلاب بود، مسیر را به غلط رفته است. چه خوب می‌شد اگر به سینمای انسانی فردین بازگردیم.

ابوالفضل جلیلی+فردین
ابوالفضل جلیلی+فردین




تازه‌ترین اظهارات حامد بهداد⇐زمانی که به تهران آمدم برای سه کارگردان نامه نوشتم…/از طریق خواهر ناصر تقوایی به ایشان معرفی شدم تا در “چای تلخ” بازی کنم!/سرمایه‌گذار “ضیافت” که تغییر کرد من هم حذف شدم!!/فردین گفت خیلی وقت است که با کیمیایی در تماس نیست!/وقتی جوانمردی در جامعه زیر سوال می‌رود نباید هم به تیپ فردین، نیازی باشد!/سم‌پاشی‌های پولاد باعث شد همکاری با کیمیایی را ادامه ندهم!!!/پول تولید “سد معبر” را باران کوثری، جور کرد!!/در تداوم موسیقی خراسانی باید در مورد محسن نامجو حرف زد و نه من!/بیش از همه برای حسن معجونی ناراحتم که…/برای همه احترام قائلم اما با ده‌نمکی کار نمی‌کنم!/هرگز نگفتم رد کردن “درباره الی” اشتباه بود!/به مرور که حاتمی‌کیا را شناختم، دیدم مرا با او کاری نیست!!

سینماروزان: حامد بهداد بازیگر توانمندی که در سالهای اخیر فیلمهایی در گونه‌های مختلف از کمدی “گیج‌گاه” تا درام معمایی “خانه دختر” و ملودرام “نیمه شب اتفاق افتاد” را تجربه کرده حرف‌های تازه‌ای زده درباره کارنامه کاریش.

به گزارش سینماروزان بهداد درباره همکاری ناتمام با ناصر تقوایی در “چای تلخ” به مجله اندیشه پویا گفت: از طریق خواهر ناصر تقوایی به ایشان معرفی شدم چون با ایشان رفت و آمد خانوادگی داشتیم و از او خواستم مرا به تقوایی معرفی کند. البته نصف فیلم گرفته شد و کل بازی من در “چای تلخ” هم انجام شد ولی حیف که فیلم ناتمام ماند.

این بازیگر با رد شایعات ناراحتی از رد پیشنهاد بازی در “درباره الی” گفت: من هرگز نگفتم رد کردن “درباره الی” اشتباه بود! و هرگز نگفتم از رد کردنش، ناراحتم ولی جزییات رد آن پیشنهاد را در شصت سالگی تشریح می‌کنم.

به گزارش سینماروزان حامد بهداد با اشاره به علاقه‌اش به تیپ فردین گفت: جان وین تیپ است ولی ارزشمند است. فردین،  تیپ است ولی ارزشمند است. پرویز صیاد و اکبر عبدی هم بازیگرهای تیپ ارزشمندی هستند ولی تیپ چه زمانی به وجود می‌آید؟ وقتی جامعه انکارت نکند. وقتی جوانمردی در جامعه زیر سوال می‌رود نباید هم به تیپ فردین، نیازی باشد!

حامد بهداد که تجربیاتی هم در خوانندگی دارد پیرامون میزان تاثیرپذیری از هم‌خطه‌ای‌هایی مثل محسن نامجو بیان داشت: زندگی کردن در خطه خراسان موجب شده آن فضا را درک کنم ولی من و موسیقی خراسانی خیلی به هم مربوط نیستیم و در تداوم موسیقی خراسانی باید در مورد محسن نامجو حرف زد و نه من!

بهداد در پاسخ به سوالی درباره احتمال همکاری با مسعود ده‌نمکی گفت: برای همه احترام قائلم اما با  ده‌نمکی کار نمی‌کنم. آنچه می‌گویم درباره ایشان نیست ولی اساسا بازی در هر فیلم ضدمردمی را نمی‌پذیرم. یا بهتر بگویم بازی در فیلمی که ضدحقیقت است را نمی‌پذیرم.

بهداد ادامه داد: دانشجو که بودم برای حاتمی‌کیا تست بازیگری دادم اما بعدتر و به مرور که شناختمش دیدم مرا با او کاری نیست.

به گزارش سینماروزان حامد بهداد با بیان اینکه همکاریش با کیمیایی در دو فیلم “جرم” و “محاکمه” در خیابان” را بسیار دوست داشته درباره آشنایی با کیمیایی گفت: وقتی به تهران آمدم شروع به نامه‌نگاری با چند نفر کردم و اول از همه ایرج قادری، فریدون گله و مسعود کیمیایی.

بهداد گفت: سال ۷۴ توسط سامان مقدم و کارن همایونفر برای بازی در “ضیافت” قبول شدم و اسمم هم در نشریات به صورت اصلی یعنی حامد صابری‌بهداد آمد ولی بعد که سرمایه‌گذار تغییر کرد و تیم عوض شد، من هم حذف شدم. البته همان زمان به قنادی فردین رفتم و ماجرا را تعریف کردم و از او خواستم کاری کند ولی فردین گفت خیلی وقت است با کیمیایی در تماس نیست…بعدتر بازی در “سربازهای جمعه” را رد کردم چون فکر می‌کردم نقش منفی خطرناکی است و ترسیدم که خوب از کار درنیاید و درنهایت رسیدم به “محاکمه در خیابان” و “جرم”.

حامد بهداد در پاسخ به این پرسش مجله “اندیشه پویا” که چرا همکاری با کیمیایی را ادامه ندادی، خیلی کوتاه مدعی شد: به‌خاطر سم‌پاشی‌های پولاد کیمیایی!؟؟
و درباره باز کردن دلایل این ادعا اظهار داشت: از این بازتر چه می‌خواهی؟؟

بهداد که در سالهای اخیر بارها با باران کوثری همبازی بوده درباره یکی از بهترین همکاری‌هایشان “سدمعبر” گفت: فیلمنامه را سعید روستایی نوشته بود و زمانی که من و باران کوثری در “دندون طلا”، همبازی بودیم، باران فیلمنامه را خرید و بعدش هم پول تولید را جور کرد!!

حامد بهداد درباره آن دسته از بازیگران تئاتر که نتوانستند در سینما، جلوه کنند اظهار داشت: بیش از همه برای حسن معجونی ناراحتم که درسش را زودتر از من تمام کرد و هم‌نسل و هم‌رفیق بودیم و به‌عنوان بازیگر درک نکردم چرا بازیگر به این خوبی نباید متجلی شود؟




دوبلور فردین به فردین پیوست!+عکس

سینماروزان: چنگیز جلیلوند دوبلور سرشناس ایرانی به علت ابتلا به کرونا درگذشت.

به گزارش سینماروزان چنگیز جلیلوند متولد ۱۳۱۹ در شیراز بود که در بیشتر فیلم‌های محمدعلی فردین، به‌جای او صداپیشگی کرد.

چنگیز جلیلوند فعالیت هنریش را از سال ۱۳۳۶ به همراه ابوالحسن تهامی آغاز کرد و طی سالهای فعالیت، به‌جای هنرپیشگان مطرحی همچون مارلون براندو، پل نیومن، برت لنکستر، ماکسیمیلیان شل، ریچارد برتون، پیتر اوتول، یول براینر، کلینت ایستوود، دین مارتین گویندگی کرد.

محمدعلی فردین، بهروز وثوقی، ناصر ملک‌مطیعی، ایرج قادری و سعید راد از جمله بازیگران ایرانی هستند که جلیلوند به‌جای آنها صداپیشگی کرده است.

جلیلوند سابقه بازیگری هم داشت و در آثاری نظیر “آقای شانس”، “قلاده‌های طلا”، “این سیب هم برای تو” و “بندرگاه عشق” نقش‌‌آفرینی کرد.

چنگیز جلیلوند+محمدعلی فردین
چنگیز جلیلوند+محمدعلی فردین

 




ماجرای قلمدوش شدن بهمن مفید در تشییع جنازه فردین!

سینماروزان:  محمدعلی فردین و بهمن مفید در آثاری همچون “بابا شمل” فرصت همکاری با یکدیگر یافتند و هر دو متعلق به جریان بازیگری قبل از انقلاب بودند که بعد از انقلاب در مهجوریت هنری به سر بردند.

البته بهمن مفید توانست بعد از انقلاب یک بار و در “سرود تولد” بازیگری را تجربه کند ولی فردین همین فرصت را هم نیافت و زودتر از خیلی از هم‌نسلانش دار فانی را وداع گفت.

بهروز غریب‌پور کارگردان تئاتر در خاطره‌نگاری از روز تشییع محمدعلی فردین به ماجرای قلمدوش شدن بهمن مفید در آن مراسم پرداخت.

متن خاطره‌نگاری غریب‌پور را بخوانید:

از خانه هنرمندان ایران تا ورزشگاه شیرودی -امجدیه- راهی نبود: پس می‌شد از پنجره اتاق من موج جماعتی را که به قصد شرکت در مراسم بدرقه «فردین» به شیرودی هجوم آورده بودند، دید، البته پنجره را که باز کردیم، سروگوش که آب دادیم شستمان خبردار شد که فردین در 69‌سالگی سکته قلبی کرده است؛ مرگ ناگهانی ستاره‌ای که فقط و فقط ستاره توده مردم بود؛ هرچند پیش از آن فقط یک نفر -فروغ- از میان مدعیان روشنفکری او را ستوده بود:

چقدر باغ ملی رفتن خوب است/ چقدر مزه پپسی خوب است/ چقدر سینمای فردین خوب است.
آن روز ایرج راد با من جلسه داشت و من تنها نبودم؛ پیشنهاد کردم که در مراسم شرکت کنیم چون رسما نخواهیم توانست مرگ فردین را تسلیت بگوییم. او موافقت کرد و ما پیاده و درحالی‌که موج مردم ما را با خود می‌برد، به طرف ورزشگاه روانه شدیم… . در راه من خاطره نشست‌هایی را که با مرحوم فردین به همت علی حاتمی داشتم، برایش تعریف می‌کردم که مفصل است و جایش اینجا نیست و فقط اشاره کنم که آن دو بزرگوار هر دو به این نتیجه رسیده بودند که بازسازی و تغییر کاربری سینما جمهوری -نیاگارا- را به من محول کنند و پس از پذیرش من در خانه علی حاتمی نشستی و شبه‌جشنی برگزار شد، به میمنت تأسیس سینما تئاتر جمهوری. هرچند این طرح ناکام ماند اما من شیفته انسانی شدم که بی‌معلم و بی‌مرشد و بی‌راهنما آداب حفظ شهرتش را می‌دانست… . موج مردم ما را می‌برد و ما وارد ورزشگاه شدیم: میزان جمعیت باورنکردنی بود، از آن جهت که خبر فوت محمدعلی فردین و برگزاری مراسمش اعلام عمومی نشده بود، اما هر لحظه بر میزان آنها اضافه می‌شد: من به ایرج گفتم: زیر دست‌وپا له می‌شویم و بهتر است که برگردیم اما از پشت‌سرمان یک هم‌نوایی عجیب شنیده می‌شد که هیچ مناسبتی با سوگواری نداشت:
«…قصه‌ش درازه، هیچ بابا، من بودم و حاجی نهصد، رضا پونصد… کریم آقامونم بود…»؛ این جملات را جمعیتی همخوانی می‌کردند که «بهمن مفید» از غربت برگشته را قلمدوش گرفته و به ‌طرف تابوت فردین پیش می‌رفتند. یکی از چهره‌های محبوب آن جماعت، آن توده عاشق سینمای غیرروشنفکری، در تابوت و دیگری بر دوش‌شان بود. هر شعار سیاسی فراموش شده بود؛ آنها نشان می‌دادند که گوش‌شان بدهکار بلندگوها نیست.  ناگهان، خدا می‌داند از کجا هلیکوپتری بر بالای ورزشگاه چرخ‌زنان پایین آمد تا تابوت بازیگر محبوب مردمان ساده‌دل را به آسمان ببرد. بهمن مفید هم هر جور که بود از گرده هوادارانش پایین آمد و با ما چاق‌سلامتی کرد؛ بعدها معلوم شد که دلش هوای وطن کرده و در عهد اصلاحات برگشته است، برگشتنی که تا مرگ ادامه یافت. با اینکه تا این اواخر هم اجازه فعالیت نداشت و با نام مستعار بهمن فریور، نام فامیلی مادرش، صداپیشگی می‌کرد، اما هرچه بود در اینجا بود که همه او را می‌شناختند و آرزوی محالی که شفیعی‌کدکنی از آن می‌گوید میسر نبود و نیست:
ای کاش آدمی وطنش را/ مثل بنفشه‌ها / در جعبه خاک / یک روز می‌توانست / همراه خویش ببرد، هر کجا که خواست… .
اما در ایران و بیشتر در تهران بود که او را به‌ دوش می‌گرفتند، در اینجا بود که می‌توانست از حوالی قهوه‌خانه‌ «درویش» بگذرد و محمد گردویی یا محمد سرباز را به یاد بیاورد که مونولوگ فیلم قیصر را او از این لاف‌زن خوش‌کلام و دوست‌داشتنی هنرمندانه تقلید کرده بود: «چشممون رو که وا کردیم دیدیم مریض‌خونه روساس، ما گفتیم زدیم شمام بگین زد…». در خاک وطن بود که می‌توانست از جلوی تالار سنگلج پیاده یا سواره بگذرد و نمایش سلطان مار بیضائی را به یاد بیاورد که در نقش «داروغه» درخشیده و تماشاگران را با شکلک و چشمک و شلنگ‌تخته‌انداختن ارادی و بسیار ماهرانه، به‌اصطلاح مراسم خاک‌سپاری سلطان از خنده روده‌بر بکند، اما حیف که دامنه شهرت تئاتری‌ها آن‌قدر کم است که اگر او هزار بار و هزار نقش را به همان قدرت و صلابت آفریده بود، از دنیا که می‌رفت این‌همه آه و حسرت و دریغ و افسوس در میان نبود: بهمن مفید دانسته راهی را انتخاب کرده بود که اگر هیچ اعتبار فرهنگی‌ای برایش به ‌بار نمی‌آورد حداقل او را مشهور و معروف و تا حدی بی‌نیاز از مواجب‌بگیری دولتی می‌کرد: شندرغازی که توبیخ و تنبیه و کسر حقوق هم در پی داشت، درحالی‌که در 70 فیلم سینمایی نان همان مونولوگ چند دقیقه‌ای فیلم قیصر را می‌خورد و اگر در زمان حیات بر دوش و زمان مرگ بر شانه‌های مردم قرار گرفت، به اعتبار حضورش بر پرده سینما و جا واکردن در دل مردم بود. من بسیاری از تئاتری‌ها را می‌شناسم که بهمن مفید بالرین، در نقش زال و بر صحنه تالار رودکی -وحدت-، بازیگری او گروه تئاتر ملی به کارگردانی عباس جوانمرد، بازیگری‌اش در شهر قصه برادرش بیژن را به یاد نمی‌آورند اما همان سینمای جاهلی، آب‌گوشتی، فیلمفارسی، فردینی و… او را جاودانه کرد! این گناه و تقصیر اوست یا گناه و تقصیر کسانی که استعدادهای تئاتر را عامدانه به مسیر دیگری سوق می‌دهند؟… خواست و اراده هرکس که بود باید سپاسگزار سینما باشیم که بازیگران را درشت‌تر، جذاب‌تر و ماندگارتر می‌کند، درحالی‌که اگر بازیگری در نقش «میتی» قیصر در قیاس با آنچه او در سلطان مار بیضائی و در نقش داروغه قیاس کنیم، تفاوت از زمین تا آسمان است، دریغ که اکنون این بازیگر خانه و محفل دوستانه و صحنه و پرده ولو برای بیان خاطراتش در میان‌مان نیست.




واکنش تهیه‌کننده “سرب” و “مارال” به ادعای پرویز پرستویی مبنی بر صدور مجوز فعالیت فردین در انتهای دهه شصت⇐واقعاً بی‌حواسید یا نان بی‌حواسی‌تان را می‌خورید؟ /در تمام دوران حیات فردین، هیچ‌گاه صلاحیتش برای بازیگری تائید نشد!/حتی بعد از دوم خرداد و زمانی که بنا شد فردین نقش اول فیلمی به کارگردانی ناصر تقوایی را بازی کند شخص مهاجرانی-وزیر وقت ارشاد- ساز مخالف زد!!/تاریخ را تحریف نکنید و جلوی قاضی، معلق بازی نفرمایید!

سینماروزان: ادعای اخیر پرویز پرستویی درباره صدور مجوز بازیگری فردین در انتهای دهه شصت با واکنش تهیه‌کننده “سرب” و “مارال” مواجه شد.

پرویز پرستویی در گفتگو با فریدون جیرانی در آپارات مدعی شده در اواخر دهه شصت، شرایط برای بازی فردین در سریال “رعنا”ی داوود میرباقری فراهم آمده و این خود فردین بوده که علاقه به بازی نداشته!

این ادعا با واکنش محمدهاشم سبوکی مدیر شیرازفیلم و تهیه‌کننده آثاری ماندگار نظیر “سرب”، “مارال” و “آوار” مواجه شده است که با نگارش یادداشتی تند، ادعاهای پرستویی را زیر سوال برده.

متن یادداشت محمدهاشم سبوکی را بخوانید:

آقای پرویز پرستویی! هنرمند عزیز در این تفکر مانده‌ام که آیا واقعاً بی‌حواسید یا نان بی حواسی‌تان را خوب میخورید ؟ !
طبق مدرکی موجود در نامه ای که در سال ۱۳۶۳ از وزارت ارشاد دریافت نمودم اعلام شد آقایان محمدعلی فردین، ناصر ملک مطیعی، ایرج قادری و سعید مطلبی صلاحیتشان جهت کارهای بازیگری تایید نمیشود که در این خصوص ماها نیز بیکار ننشستیم و از مراجع تقلید چه نامه ها که نگرفتیم و در تمام مدت حیات فردین، ارشاد ترتیب اثری نداد و هیچ گاه صلاحیتش تایید نشد ! …

بعد از اینکه دوم خرداد شد و مسئولین اصلاح طلبی که اوایل انقلاب روی کار بودند دوباره با اسم و رسمی جدید در راس کار آمدند و همه تصور کردند که بالاخره این تبعیض قائل شدنها خاتمه یافته و بر همین باور قرار بر آن شد فیلمی با بازی فردین و کارگردانی ناصر تقوایی تهیه کنیم و به همین دلیل یک بار در منزل زنده‌یاد اصغر بیچاره و باری دیگر در سینمای خود فردین(سینما نیاگارا/جمهوری) جلسه ای تشکیل دادیم و با وجود میل قلبی فردین، متاسفانه این بار هم جناب مهاجرانی ساز مخالفش را به صدا در آورد و اینگونه تیر خلاصی فردین را زد!

کافیست لحظه ای تامل کنید تا به یاد آورید فردین و آن انگشت شمار هنرمندانی که گلچین و ممنوع الکار شدند بخاطر این بود تا جایی برای امثال شماهایی باز شود که بر عکس آنها هیچکدامتان مردمی و گزینش ملت نبودید بلکه بادکنکی بودید که توسط بعضی از مسئولین بادی در شما دمیده شد !!! …

شما به خوبی میدانید وقتی سخن از مردمی بودن یک هنرمند به میان می آید چه معنایی دارد. به طور مثال آیا فردین در فیلم “جهنم به اضافه ی من” با فردین “آقای قرن بیستم” برای مردم فرقی داشت ؟ !
فردین “غزل” با فردین “گنج قارون” چطور ؟ !
و یا فردین “بر فراز آسمانها” با فردین “قهرمان قهرمانان” ؟؟؟
البته که فرقی نداشت ؛ فردین با هر کاراکتر برای مردم همان فردینی بود که جای سوزن انداختن در سینمایش پیدا نمیشد.

موضوع دیگر اینکه مگر فردین و دیگر هنرمندان ممنوع‌الکار، در فیلم “برزخیها” به خدمت انقلاب در نیامدند ؟ مگر خودشان را با جامعه ی جدید وفق ندادند؟ ! مگر در زمان آقای مجید معادی خواه و آقای مهدی کلهر پروانه “برزخیها” صادر نشد ؟ ! و در آخر چه شد غیر از اینکه فیلم را از اکران پایین کشیدند و پروانه اش را باطل کردند !

آقای پرستویی اینکه برادر شهید هستید احترامتان واجب ؛ اما اینکه شما را چه شده که اینگونه بداهه میگویید کس نمیداند ! شاید هم از چیزی ذی نفع میشوید؟؟ ! اکنون هم پس از گذشت سالها عوض اینکه جلوی قاضی، معلق بازی و تاریخ را تحریف کنید بروید و حواستان به خودتان باشد که به ناگه زودتر از موعد نترکید و بادتان خالی نشود !!! …

 

محمدهاشم سبوکی(تهیه کننده)+پرویز پرستویی
محمدهاشم سبوکی(تهیه کننده)+پرویز پرستویی




محمد بهشتی ادبیات مطنطن را کنار گذاشت و رک و راست، حرف دلش را زد⇐ چرا بازجويي ما به‌عنوان مدیران سینمای دهه ۶۰ تمام نمي‌شود و بايد همچنان محاکمه شويم؟/انگار کس دیگری نیست که دشنام بخورد و همه دشنامهای مدیریتی دهه ۶۰ باید نثار ما شود!!/آنها که فیلم “نار و نی” را نقد می‌کنند اصلا این فیلم را دیده‌اند؟؟!!/”نار و نی” بدون حمایت فارابی و در بخش خصوصی تولید شد!!!/ در دهه ۶۰ کساني که به طور سمبليک، يادآور «متن» سينماي قبل از انقلاب بودند(مثل مرحوم فردين، ملک‌مطيعي، بيک‌ايمانوردي، ايرج قادري و امثالهم) باید به حاشیه رانده می‌شدند!!/آن زمان سينما غالبا متبادرکننده فحشا بود و اتفاقا کساني که متأسفانه سمبل اين سينما بودند، افرادي بسيار شريف بودند!!/وقتی موزه سینما راه افتاد حتی امثال حسن حبیبی(معاون اول رییس جمهور) هم نمی‌دانستند نخل طلا چیست؟؟؟/همان‌ها که در حوزه هنری دهه ۶۰ علیه ما فشار آوردند بعدها از من حلاليت طلبيدند!/در بیست سال اخیر سینمای جدی، حاشیه‌نشین شده و سینمای مبتذل به متن آمده!!/در دولت روحاني، همچنان «متن»، سينماي مبتذل است و «حاشيه»، سينماي جدي ما شده؛ هرچند بظاهر با عنوان سينماي «هنر و تجربه» از آن حمايت مي‌شود اما در حاشيه نگه داشته شده!!/چرا سينماگران جدي ما درون فضاي موش و گربه‌بازي که از دوره احمدي‌نژاد شروع شد گير افتاده‌اند؟؟!/چرا سينماي جدي ما به ابتذال ژورناليسم افتاده؟/عجبا که بزرگان سینمای فعلی، مدعیند مشکل فرهنگ ندارند و مشکلشان، تراولینگ است؛ درست مثل او که در حال دمر، آب می‌خورد!!!/سرمایه‌گذاری عظیم برخی نهادها، سینما را از مسیر واقعی خودش خارج کرده!/این نهادها مانند باغبانی هستند که به‌جای کمک به رشد گل و میوه، خودش گل و میوه می‌سازد!!!

سینماروزان: محمد بهشتی -که چه بخواهد و چه نخواهد- از او به‌عنوان معمار سینمای گلخانه‌ای پس از انقلاب و دلیل رشد و نمو سینمایی ضدمخاطب موسوم به جشنواره‌ای یاد می‌شود در یک دهه اخیر بیش از هر زمان دیگری با نقد کارنامه مدیریتی روبرو بوده؛ به‌خصوص که علیرغم عدم حضور مستقیم در بطن سینما همچنان برخی از رشدیافتگان در دستگاه مدیریتی وی، زمام سینما را در دست دارند.

کمتر پیش آمده که محمد بهشتی جز با کلامی مطنطن و در قالب دلنوشته‌هایی نمادین به این نقدها پاسخ دهد با این حال تازه‌ترین گفتگوی تفصیلی بهشتی با روزنامه اصلاح‌طلب “شرق” را میتوان شروع مسیری تازه برای گفتگوی این مدیر با مخالفانش دانست؛ مسیری رک و راست که با تلاش برای توجیه عملکرد همراه است.

بهشتی با دلخوری از نقدهایی که به کارنامه مدیریتی سینما در دهه شصت میشود بیان داشت: دقت کنيد که ما در دهه 60 در سينما مسئوليت داشتيم و شايد اين جرم ما بود! يکي اينکه ما فقط در سينما بوديم و ‌درباره کتاب، نقاشي و موسيقي جرمي مرتکب نشديم. جرم ما درباره سينماي دهه 60 بوده. بعد‌از‌آن اگر جرمي اتفاق افتاده، گردن ما نگذاريد. نکته ديگر اين است که اگر جرم قتل هم بوده، مشمول مرور زمان مي‌شد! حالا چرا بازجويي ما تمام نمي‌شود و بايد همچنان محاکمه شويم؟ آخر چقدر کار بدي کرديم که هنوز همه فکر مي‌کنند بايد نگاه انتقادي به ما داشته باشند؟!

بهشتی ادامه داد: مشکل اين است که انگار کسي ديگر نيست که دشنام بخورد. بهشتي‌نامي وجود دارد که به نمايندگي از جمهوري اسلامي و دهه 60 و مديريت فرهنگي مستحق دشنام است. آنها که کارنامه مدیریتی دهه شصت و فیلمی مثل “نار و نی” را نقد می‌کنند اصلا اين فيلم را ديده‌اند؟ بعيد مي‌دانم؛ چون الان اصلا در دسترس نيست. فقط درباره آن يک کليشه شنيده‌اند…فيلم «نار و ني» را بخش خصوصي بدون حمايت بنياد فارابي ساخت. به دو جشنواره هم فرستاديم. سينماي محترمي است و بايد اين کار را مي‌کرديم.

بهشتی در پاسخ به چرایی ممنوع‌الفعالیت شدن بسیاری از چهره‌های سینمای قبل از انقلاب در دوران مدیریتش گفت: بعد از انقلاب تلاش مي‌کرديم آنچه قبلا در حاشيه بود، به متن بيايد و آنچه در متن بود، به حاشيه برود که کار سختي بود. بايد يک جور رژيم مي‌ساختيم مثل رژيم غذايي. اتفاقا چيزهايي که يادآور متن‌بودن آن سينما بود، بايد به حاشيه رانده مي‌شد.‌‌ اين کار بايد انجام مي‌شد تا آن يکي روي پاي خودش بايستد. همه کساني را که در سينماي قبل از انقلاب فعاليت مي‌کردند، نگفتيم حضور نداشته باشند. تعداد بسيار معدودي بودند. کساني که به طور سمبليک، يادآور «متن» سينماي قبل از انقلاب بودند؛ مثل مرحوم فردين، ملک‌مطيعي، بيک‌ايمانوردي، ايرج قادري و امثالهم. با بسياري از آنها صحبت کرديم. با مرحوم فردين مفصل صحبت کردم و توضيح دادم که شرايط جديد چيست. شما امروز راحت مي‌گوييد چرا ملک‌مطيعي حضور نداشت. اما اگر در دهه 60  اين حرف را بيان مي‌کرديد، مؤاخذه مي‌شديد! بايد حواسمان باشد آن زمان سينما غالبا متبادرکننده فحشا بود و اتفاقا کساني که متأسفانه سمبل اين سينما بودند، افرادي بسيار شريف بودند؛ مثل فردين که بسيار جوانمرد و خانواده‌دوست بود. آقاي ملک‌مطيعي در خاطراتش مي‌گفت کلاه را که بگذاري و نقش جاهل را بازي کني، 50 تومان بيشتر دستمزد مي‌گيري. حالا در اين تغيير و تحول نمي‌توانستيم نسبت به کل موجوديت سينما بابت حضور مثلا آقاي فردين ريسک کنیم. من تا خيالم راحت نمي‌شد که به سينما صدمه نمي‌زنند، مانع مي‌شدم. البته نقش من نظارتي و حمايتي بود.

این مدیر دهه شصتی که سایه نیروها و وابستگانش بر سر سینمای چند نسل بعد هم سنگینی می‌کند خاطرنشان ساخت: وقتي سينماي ما در جشنواره‌ها حضور پيدا کرد و موفق شد، موزه سينما را در دو مرحله برپا کرديم. يک مرحله در لاله‌زار بود. آن زمان از مرحوم حبيبي که معاون‌اول رئيس‌جمهور بودند دعوت کرديم که از نزديک ببينند. زمان بازديد روي يک ديوار دو تابلو نصب شده بود. به دکتر حبيبي گفتم به نظرتان اينها چيست. ايشان سر درنياورد. گفتم اين جايزه نخل طلاي جشنواره کن است که آقاي کيارستمي برنده شده و ديگري نامه‌نگاري مربوط به 50 سال قبل است که جنگ جهاني دوم تمام شد و جشنواره کن قرار است دوباره فعال شود. آن زمان براي همه سفارتخانه‌ها نامه نوشتند که اگر فيلمي داريد براي جشنواره بفرستيد. نامه به سفارت ايران رسيد. سفارت ايران نمي‌دانسته نامه را بايد به کجا بفرستد. در نتيجه نامه را به وزارت خارجه مي‌فرستد. وزارت خارجه هم اين نامه را براي وزارت کشور ارسال مي‌کند. بعد به وزارت معارف وقت فرستادند و آنها هم متوجه نشدند و به وزارت دربار ارجاع دادند. دست‌آخر براي وزير خارجه نوشتند به ترتيبي که آبروي کشور حفظ شود اعلام کنيد آمادگي شرکت در جشنواره کن را نداريم و در اولين فرصت حضور خواهيم داشت! 50 سال بعد از آن اتفاق جايزه کن را گرفتيم که مهم‌ترين رويداد بين‌المللي سينماي جهان است. پس ما مي‌توانيم.

بهشتی با مرور خاطرات حملات امثال مخملباف و حوزه هنری بر مدیریتش گفت: آن زمان حوزه هنري خيلي به ما فشار مي‌آورد. خودش را تافته جدابافته مي‌دانست. بسياري از کساني که در حوزه هنري کار مي‌کردند بعدها از من حلاليت طلبيدند. چون از ما خيلي بدگويي شد. از جاهاي ديگر هم فشار بود. اما نکته اينکه ما با همه وارد گفت‌وگو و تعامل مي‌شديم. به حرف و رفتار خودمان اعتقاد داشتيم. خيلي وقت‌ها هم بر اثر گفت‌وگو مسائل حل‌وفصل مي‌شد، چون گاهي سوءتفاهم بود.‌ در دهه 60  کساني که عليه ما هيجان داشتند خوشبختانه «اعتقاد» داشتند اما متأسفانه کساني که اين روزها هيجان دارند «اعتقاد ندارند»، «مأموريت» دارند.

محمد بهشتی با اشاره تغییر مسیر سینمای پس از خودش ادامه داد: در 20 سال اخير متأسفانه شاهد هستيم که دوباره حاشيه و متن جابه‌جا شده! يعني سينماي مبتذل به «متن» آمده و سينماي اصيل باز به «حاشيه» رفته است. در چنين فضايي که سينماي جدي به حاشيه رفته و سينماي مبتذل به متن آمده، شما حرف از ستاره مي‌زنيد؟! اتفاقا اگر بخواهيم کاري کنيم که حال سينما خوب شود، بايد مدتي اين خانم‌ها و آقايان به‌اصطلاح بازيگر به مرخصي بروند. مدتي استراحت کنند، مشغول مطالعه شوند و ببينند مي‌توانند در سينماي جديد حضور مؤثر داشته باشند یا نه! البته آن زمان هم ما مؤاخذه مي‌شويم که چرا فلان خانم و آقا مدتي اجازه بازي‌کردن نداشته‌اند!

بهشتی افزود: عقيده من اين است که در دولت روحاني عملا ريل‌گذاري قبل ادامه پيدا کرده است. به‌اين‌صورت که همچنان «متن»، سينماي مبتذل است و «حاشيه»، سينماي جدي ما شده. هرچند بظاهر با عنوان سينماي «هنر و تجربه» از آن حمايت مي‌شود؛ اما در حاشيه نگه داشته شده. مثل اين است که شما قبلا با اين ريل به مشهد مي‌رفتيد و الان به تبريز تغيير مسير داده‌ايد. کاملا دو مسير متفاوت است. ما چنين مسيري را طراحي نکرديم!!

بهشتی نظرش پیرامون کیفیت آثار بظاهر انتقادی سالیان اخیر را چنین بازگو کرد: متأسفانه سينماگران جدي ما درون فضاي موش و گربه‌بازي که از دوره احمدي‌نژاد شروع شد تا امروز گير افتاده‌اند! به شکلي که همه هنرشان شده سينمايي که به ژورناليسم اجتماعي پهلو مي‌زند! فکر مي‌کنند هرچه ناخن روي شيشه بکشند، چون از مخاطب واکنش مي‌بينند، پس مؤثر است. آيا سينمايي که وضعيت اعتياد را با اين شدت تصوير مي‌کند، کمکي کرده که وضعيت اعتياد بهتر شود يا خانواده‌هاي معتادان وضعيت بهتری داشته باشند؟ اين سينما نبايد يک‌ جا تأمل کند؟ من مي‌گويم فيلم «کازابلانکا» چه چيزي دارد که مي‌شود صد بار آن را تماشا کرد؟ آيا فيلم امروزي ما را مي‌شود دو بار ديد؟ اما هنوز مي‌توان «ناخدا خورشيد»، «باشو غريبه کوچک» و «خانه دوست کجاست» را صد بار ديگر ديد. چرا سينماي جدي ما از اين فضا دور شد و به ابتذال ژورناليسم افتاد؟ ژورناليسم مبتذل نيست، اما شأن سينما، ژورناليسم نيست. مثل اينکه به حافظ بگوييم چون خوب مي‌نويسي بيا در روزنامه گزارش بنويس. شأن حافظ که اين نيست. بعد از 600 سال، شعر حافظ را که مي‌خوانيد، حالتان عوض مي‌شود. شأن سينما را در حد مقالات ژورناليستي پايين آورده‌اند که يک بار بيشتر نمي‌شود ديد. سينمايي که سريع مستعمل مي‌شود، به اين دليل است که دنيا ديگر قبولش نمي‌کند. اين بر عهده مديريت سينمايي نيست. سينماي ما در روشنفکري هم مبتذل شد. با يک‌سري از بزرگان سينما درباره نسبت فرهنگ و سينما صحبت کرديم و اينکه خوب است سينما به فرهنگ و انديشه جدي‌تر نگاه کند و با اهل فرهنگ حشر و نشر بيشتري داشته باشند. همه آن بزرگان مي‌گفتند مشکل ما «تراولينگ» است، و الا مسئله تفکر و انديشه نداريم! مصداق آن، مثلي است که مي‌گويند کسي در حالت دمر آب مي‌خورد، به او گفتند اين‌طور نخور، عقلت کم مي‌شود. گفت عقل چيست. گفتند بخور.

محمد بهشتی درباره ارگان‌سازی‌های حاکمیتی برای تولید آثار سفارشی گفت: الان با سرمايه‌گذاري عظيمي که برخي نهادها مي‌کنند، سينما را از مسير واقعي خودش خارج کرده‌اند! کاش همچنان سينما مورد توجه و حمايتشان واقع نمي‌شد. البته اگر بخواهيم «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» در هر رشته‌اي اتفاق بيفتد، دولت وظيفه حمايت دارد اما حمايتش بايد در راستاي استقلال و آزادي باشد. يعني اهرمي که در اختيار دارد، اهرم حمايتي است و براي اينکه «استقلال» محقق شود، بايد کمک کند از قيدوبندهايي که مي‌تواند استقلالش را مخدوش کند، آزاد شود. مثل باغباني که از گل و گياهان مراقبت مي‌کند تا آنها بهتر بتوانند ظرفيت ذاتي خود را آشکار کنند. اگر درخت ميوه مي‌دهد، ميوه‌هاي آبدار بدهد. اگر گل است، گل‌هاي زيبا توليد کند. اما در نهايت باغبان، گل و ميوه نمي‌سازد!!!




بخشهایی خواندنی از تازه‌ترین گفتگوی اسدالله یکتا⇐ من ‏سواد ندارم و باید یک نفر دیالوگ‌ها را برایم بخواند تا بتوانم آنها را حفظ کنم/مهرجویی به شکیبایی گفته بود: این کوچولو خیلی قشنگ بازی میکنه!/پرستویی بغلم کرد و گفت خوشحال است که با من همبازی شده/صابر رهبر به فردین با آن عظمتش، سیلی زد و کم مانده بود که کتک مفصلی هم به من بزند!!/نمیدانم چرا به‌موقع دستمزدم را نمی‌دهند؟/ بعد از پنجاه سال کار هنری، اسم “صندوق اعتباری هنرمندان” را هم نشنیده‌ام!!

سینماروزان: اسدالله یکتا از بازماندگان سینمای قبل از انقلاب در سالهای بعد از انقلاب، شرایط خوبی را تجربه نکرد و کارش به سیگارفروشی کشید؛ با این حال چند سالی میشود که به یکتا بیشتر نقش میدهند و این شبها هم با سریال “ستایش” روی آنتن است.

اسدالله یکتا با اشاره به علاقه اش برای کار با کارگردانان این دوران به “شهروند” گفت: من کارگردان‌های نسل جدید ‏مثل سعید سهیلی را خیلی دوست دارم و کار کردن با او خیلی خوب است. به‌هرحال من دوست دارم با همه ‏کارگردان‌های نسل جدید کار کنم، ولی خب آنهایی که مرا دعوت نکردند حتما نقشی برای من نداشتند. ضمن این‌که من ‏سواد ندارم و باید یک نفر دیالوگ‌ها را برایم بخواند تا بتوانم آنها را حفظ کنم. به همین دلیل فکر می‌کنم ‏همه کارگردان‌هایی که با آنها کار کردم واقعا به من لطف داشتند. شاید بیشترین سختی که دیدم به ‏دستمزدم برگردد. معمولا سر پرداخت پول اذیت می‌شدم. ‏نمیدانم چرا به‌موقع دستمزدم را نمی‌دهند؟

یکتا با ذکرخیر داریوش مهرجویی که در “هامون” برایش رلی کوتاه بازی کرده بود بیان داشت: مهرجویی به کار خودش خیلی مسلط بود. در کار هم خیلی جدی بود، اما هیچ‌وقت بی‌احترامی نمی‌کرد. یک بار مرحوم ‏خسرو شکیبایی به من گفت که مهرجویی درباره من گفته بود: «این کوچولو خیلی قشنگ بازی می‌کنه ‏انگار قبل از این‌که به دنیا بیاد این کاره بوده!»‏

اسدالله یکتا با اشاره به همبازی بودن با پرویز پرستویی گفت: نقشی که در فیلم “عشق شیشه‌ای” داشتم و لباس جاهلی تنم کردند و صورتم زخمی بود خیلی به دلم نشست. نقش مقابلم هم ‏پرویز پرستویی بود و یادم است مرا بغل کرد و گفت خوشحالم که با تو کار کردم.‏

یکتا با بیان اینکه اختلافات میان بازیگر-کارگردان از سالها پیش در سینمای ایران وجود داشته اظهار داشت: دیده‌ام که بعضی وقت‌ها بازیگر و کارگردان با هم درگیر می‌شوند و این مربوط به امروز و دیروز نیست. مثلا صابر ‏رهبر کمی کارگردان عصبانی بود؛ یادم است که به مرحوم محمدعلی فردین با آن عظمتش سیلی زد. سر ‏فیلم “مراد و لاله” هم نزدیک بود کتک مفصلی به من بزند(می‌خندد). چون یک صحنه داشتم از تیرآهن پایین ‏می‌آمدم که افتادم و صورتم خونی شد. آقای رهبر متوجه نشده بود و برای این‌که درحال ضبط بودیم داد می‌‏زد که برگرد به سمت دوربین. ولی من نمی‌توانستم تکان بخورم برای همین با عصبانیت به سمتم آمد، ولی ‏بعد که دید صورتم پر از خون است عذرخواهی کرد و مرا به بیمارستان رساند.‏

اسدالله یکتا با اشاره به مشکلات جسمیش و عدم برخورداری از امکانات درمانی و اینکه آیا صندوق اعتباری هنر به او کمکی کرده یا نه، گفت: صندوق چی؟! اولین‌بار است اسم این صندوق را می‌شنوم! مدیران این صندوق، وام هم می‌دهند؟!‏حالا باید پرس‌وجو کنم، ببینم جریان این صندوق چیست که من بعد از 50‌سال کار هنری از آن بی‌خبرم!!!؟؟؟




یک سردار سپاه متذکر شد⇐میخواهند کاری کنند که تهیه کننده “امام علی(ع)” به خاطر نام بردن از گوگوش و فردین،  ایران را ترک کند؟/تهیه کننده “امام علی(ع)” فردی مذهبی نیست ولی مذهبی ترین سریال ایرانی را ساخته!!/به یک متخصص باید با دید تخصصی نگاه کرد نه اینکه بدلیل گفتن حقیقت به او انگ مزدور بودن بزنیم!/باید فراخوانی منتشر کرد برای مبارزه با دروغگویی در سینما و تلویزیون!

سینماروزان: بخشهایی از گفتگوی محمد بیک زاده تهیه کننده سریال “امام علی” که پیرامون انتخاب بازیگر برای این سریال بود با انتقاد افراطیون مواجه شد.

بیک زاده در یک واقعه نگاری منطقی از حضور محمدعلی فردین و فائقه آتشین(گوگوش) در فهرست گزینه های اولیه اش برای بازی در این سریال گفت و همین عاملی شد بر تاختن به ایشان تا جایی که یک سردار سپاه به حمایت از وی پرداخت.

سردار عباس مجابی که در سالهای اخیر فعالیت فرهنگی داشته با انتقاد از حمله کنندگان به تهیه کننده “امام علی(ع)” بیان داشت: آنها که به محمد بیک زاده حمله می کنند، اصلا نمیدانند بیک زاده کیست. ببینید دارید درباره کی و چی می گویید. او کسی است که در سینما و تلویزیون عالم خودش را دارد.

سیدعباس مجابی ادامه داد: به یک متخصص باید با دید تخصصی نگاه کرد نه اینکه بدلیل گفتن حقیقت به او انگ مزدور بودن بزنیم. ایشان فقط در مورد انتخاب فلان بازیگر، واقعیت را گفته اند. صرف عنوان نام دوتن از بازیگران دوره قبل از کسی مزدور نمیسازد. بیایید آدمهایی باشیم که عینک خودمان را به دیگران ندهیم که از دید ما دنیا را ببینند. اگر او یک زمان کسی را مناسب ایفای یک نقش(فائقه آتشین و فردین) در یک سریال داشته، مجرم نیست و اگر راستگویی کرده است، قابل احترام است نه لایق اتهام و تهمت و توهین و تحقیر.

وی با تاکید براینکه بعداز پیروزی انقلاب افراد بی حجاب بسیاری، به خواسته خود محجبه شدند، افزود:  بسیاری از زنهای نه بدحجاب که بی حجاب، محجبه شدند اما امروز بسیاری از زنهای محجبه ما به دلایل مختلفی از جمله دافعه های موجود در جامعه بی حجاب شدند. چون مدام در حال ایجاد دافعه هستیم و نه جاذبه!

رئیس اجلاس جهانی هم سرایی همچنین گفت: امام راحل در مورد انقلاب فرمودند که باید انقلابمان را به جهان صادر کنیم. هر رهبری در جهان فقط هدف را اعلام می کند و این وظیفه  آحاد ملت است که آن هدف را عملی کند. برای عملی کردن این فرمایش امام چه کاری باید کرد؟ اولویت با کار فرهنگی است، حالا اولویت در کار فرهنگی با کدام بخش است؟ آن بخشی که از همه تاثیرگذار تر است قطعاً تولیدات سمعی، بصری مثل فیلم، سریال، تئاتر و… می باشد.

وی افزود: صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران برای حفظ و جذب مخاطب باید تولیدات باکیفیتی داشته باشد ولی متاسفانه با وجود اینکه چهل سال از انقلاب می گذرد، همچنان آثار با کیفیت نازل و کم ارزش جهانی را با قیمتهای گزاف می خرد و مقدار قابل توجهی ارز از دست می رود، آن هم با توجه به وضعیت تحریمها و … در حالیکه باید صدا و سیما خودش تولید با کیفیت و ارزشمند داشته باشد. برای تولید یک اثر نمایشی به سناریو نیاز داریم. برای تولید سناریو هم به قصه نیاز است. ما امروز برای تولیدات فرهنگی به تمامی مولفه های لازم دسترسی داریم اما تنها چیزی که نداریم دقیقا همین سناریو است. ما باید نیروهای متخصص و متعهد تربیت کنیم تا بتوانند اینها را تولید کنند.

مجابی در پایان گفت: من برای مبارزه با دروغگویی و نشر صداقت و درستی در سینما و تلویزیون فراخونی خواهم داد و طی آن از بسیاری از علاقمندان به کار فرهنگی در حوزه سینما اعم از نویسنده، بازیگر،کارگردان، تهیه کننده و حتی گریمور و … دعوت به همکاری خواهم کرد تا بتوانم ذره ای در این زمینه مثبت واقع شوم. امیدوارم بتوانم به این هدف مثبت نائل شوم.

مجابی که با همراهی بیک زاده مشغول ثبت خاطرات جنگ است تصریح کرد: تیم مجرب ما با مدیریت آقای بیک زاده و هدایت فرماندگان دفاع مقدس برای رفع این نیاز، ۵سال به دورترین نقاط کشور سفر کرده اند تا خاطرات، داستانها، قصه ها و حرفهای مردم کوچه و بازار را جمع آوری کنیم. در یکی از سفرهایمان خبر رسید که یکی از رادیو های ضد انقلاب گفته که ما را بزنند، کمین کنند و به ما حمله کنند. کسی هم حق مصاحبه با گروه ما را ندارد. من به محض شنیدن این خبر گفتم خدا را شکر، راه را درست آمده ایم.

تمام خطرات را به جان خریدیم تا بتوانیم امروز با افتخار بگوییم بعد از ۵سال امسال موعد به ثمر رسیدن نتیجه این تحقیقات و تولیدات نهایی است.

مجابی در خصوص روند کاری خود و تیمش افزود: از سرداران سپاهی، ارتشی، جهاد، پیشمرگ های مسلمان کرد و مردم عادی در سرتاسر ایران مصاحبه جمع کردیم و آنها را پیاده کردیم، تبدیل به متن کردیم، سپس فراخوان دادیم تا فیلمنامه نویسان با استعداد و جوان را جذب کنیم تا بتوانند این متن ها را استفاده کنند و سناریوهایی با کیفیت بنویسند، تا رسیدیم به امروز که با افتخار میگویم به مقصد رسیده ایم و توانسته ایم سناریوهایی باکیفیت تولید نماییم.

این تهیه کننده حوزه تصویر و سینما ادامه داد: «مقام معظم رهبری  فرموده اند: اگر چنانچه شما امروز به جمع آوری و افزودن بر سرمایه جنگ رو نیاورید، دشمن میدان را از شما خواهد گرفت؛ این یک خطر است» چرا باید از شرکت های خارجی آثار با کیفیت بسیار پایین را بخریم. در حالیکه ما در ایران همه اینها را داریم، سناریوهایی تولید کرده ایم که همگی بر پایه  واقعیت هستند و تک تکشان برگ زرینی از تاریخ این مرز و بوم اند..

وی خاطرنشان کرد: تمام این تلاشها را آقای محمد بیک زاده کرده است. روز اول طرح را من مطرح کردم و ایشان پذیرفتند و با وجود تمام مشکلات تا آخر کمک کردند. مثلا سریال امام علی کار ایشان بوده است. او مذهبی ترین سریال ایرانی را ساخته است. ولی من نمیگویم او فردی مذهبی است، به صرف ساختن این سریال! ما ۸۰میلیون سلیقه  مختلف داریم. قرار نیست که همه را شبیه هم ببینیم..

حتی ایشان روز اول گفتند من تهیه کننده ای هستم که علمی کار میکنم، کارگردان، نویسنده، فیلمبردار و … را خودم انتخاب می کنم. پذیرفتم! با تمام فیلمنامه نویسان دو نفری مصاحبه کردیم و ایشان با لحاظ قرار دادن نظرات بنده آنها را انتخاب کردند. انصافاً باید بگویم همه آنها در برابر اطلاعات و تخصص آقای بیک زاده کم آوردند.

وی گفت: من مقام معظم رهبری را رهبر ایران و تمام مسلمانان جهان میدانم و مطمئنم آقای بیک زاده هم دقیقا همین موارد را قبول دارند. آقا را قبول دارند، نظام را قبول دارند، ولایت را قبول دارند و در این کشور مانده اند تا کار فرهنگی کنند، آیا اینها کافی نیست؟ حالا باید چنین افرادی را بزنیم تا مجبور شوند از ایران بروند؟ چقدر هزینه شده است افرادی را که از ایران رفته اند بازگردانیم؟ برخی میگویند آقای بیک زاده شرایط رفتنش را فراهم میکند، به ولله اگر میخواست ؛ تابه حال رفته بود. ولی مانده است و پنج سال در دورافتاده ترین نقاط ایران در حال جمع آوری قصه و داستان بوده است.

مجابی در پایان گفت: چهل سال است فقط دافعه داریم، بر فرض که من اشتباهی کرده ام آیا باید تا آخر عمر شرف و اعتبارم برود؟ من از ملت ایران خواهش میکنم یک بار هم که شده دروغگویی را تکفیر کنیم و اگر کسی سعی در گفتن حقیقت داشت از زندگی ساقطش نکنیم.




تهیه کننده سریال “امام علی” در گفتگویی تفصیلی اظهار داشت⇐مجوز بازی فردین در نقش “مالک” را ندادند و بجایش پیشنهاد دادند یک بدمن سینمای طاغوت این نقش را ایفا کند!!/اگر گوگوش نقش “قطام” را بازی میکرد سرنوشتش عوض میشد!!/به دلایل شخصی برای نقش “مالک” سراغ ایرج قادری نرفتم!/ علی نصیریان، جمشید مشایخی و عزت‌الله انتظامی نمیتوانستند “مالک” باشند چون نگاهشان دوپهلو نبود!!/افسانه بایگان، نیکی کریمی، مرجانه گلچین و حتی فریماه فرجامی نمیتوانستند “قطام” باشند چون بالرین نبودند!!!/ویشکا آسایش برای نقش “قطام” انتخاب شد چون باله بلد بود/داریوش ارجمند اعتراض کرد که دستمزدم کم است و من هم گفتم حرف زیادی بزنی در تیتراژ یک ضمه میگذارم روی الف تا بشوی “مالک اُشتر”!!!/سکانسهایی که دست و پای امام را نشان دادیم کاملا مربوط به مهدی فتحی بود!!/شریفی نیا استاد پیچاندن(!) بود و همین شد که نقش “ولید” را بهش دادیم!!/شریفی نیا در قالب ولید باقی ماند و مونوپل سینمایی شد که آهن فروشان و قالی فروشان تهیه کنندگانش بودند!!

سینماروزان: سریال “امام علی”داوود میرباقری در بازپخش چندباره اش در رمضان امسال همچنان جلب مخاطب کرد و جای خالی سریالهایی همچون خود را بیشتر و بیشتر نشان داد.

محمد بیک زاده تهیه کننده این سریال به بهانه بازپخش سریال با اشاره به تسلطش بر انتخاب بازیگران “امام علی(ع)” به “خبر آنلاین” گفت: تمامی بازیگرهای گروه را من، سیدداوود میرباقری و عبدالله اسکندری انتخاب کردیم. آقای شریفی‌نیا دستیار آقای میرباقری بود و زمان تست گریم به گروه اضافه شد. عبدالله اسکندری او را معرفی کرد. تازه هنوز ایشان برای بازی هم انتخاب نشده بود.

بیک زاده ادامه داد: دنبال بازیگر نقش ولید بودیم و آدم‌های مختلفی آمدند و صحبت کردیم و رد شدند که چون زنده هستند من اسمشان را نمی‌آورم. یک روزی دور هم نشسته بودیم. رضا شریفی‌نیا خیلی شیرین و بامزه و اهل پیچاندن حرف است. قشنگ یک حرف را از یک موضوعی به موضوع دیگری می‌پیچاند. من به شوخی گفتم خود این فلان فلان شده ولید است. من به داوود، داوود به عبدالله… همه به هم نگاه کردیم و عبدالله او را برای تست گریم برد و شد خود خود ولید. حتی بر اساس سیره‌هایی که قیافه ولید را توضیح می‌دهد همین آدم است. دقت کرده باشید همین الان هم از ولید خارج نشده.الان مونوپل سینمای ایران مونوپل رضای شریفی‌نیا است که عیبی هم ندارد. «بیله دیگ، بیله چغندر» این سینما رضا را لازم دارد. شما تیتراژ فیلم‌های آمریکایی را ببینید سه چهارتا تهیه‌کننده دارند و آن کسی که تهیه‌کننده اجرایی است دانش سینما دارد و از هر بخشی از سینما یک مقدار می‌فهمد. اما وقتی در سینمای ما آهن‌فروش سینماگر می‌شود. آجیل‌فروش می‌شود سینماگر، قالی‌فروش تهیه‌کننده می‎شود… این سینما نتیجه‌اش این می‌شود و رضا را لازم دارد. رضا به این سینما اتفاقا خدمت می‌کند.

محمد بیک زاده درباره علاقه اش برای حضور فردین در نقش “مالک اشتر” گفت: ابتدا صحبت فردین شد. البته برای خیلی از نقش‌ها صحبت خیلی از بازیگران قبل از انقلاب شد. آن زمان هم حرف من را خیلی گوش می‌کردند مثل امروز نبود که گوششان را روی حرف ما ببندند. برای خیلی‌ها مجوز بازی گرفتیم اما برای بازی فردین اجازه ندادند. علتش هم خیلی ساده است، ما قهرمان زنده نمی‌خواهیم. فردین برای توده مردم قهرمان بود. فردین را نپذیرفتند ولی علی آزاد را پذیرفتند؛ در حالی که اگر به تصاویر سینمای قبل انقلاب برگردیم فردین سمبل جوانمردی و آزادگی بود و علی آزاد سمبل نامردی و ناجوانمردی!!! علی آزاد هم نقش ابن‌عباس را بازی کرد. فخری خوروش و داوود رشیدی را هم ما پیشنهاد دادیم و مهدی فریدزاده مجوز بازیشان را گرفت. ولی فردین را اجازه ندادند، گوگوش را برای نقش قطام درنظر داشتیم که باز هم مجوز ندادند. اگر موافقت میشد و مجوز میدادند سرنوشت گوگوش عوض میشد ولی موافقت نکردند.

بیک زاده ادامه داد: برای انتخاب بازیگر سراغ ایرج قادری نرفتم. علت شخصی داشت. دلیل اینکه اینها را انتخاب کرده بودیم، این بود که سخت است کار مذهبی ساختن که مردم غیرمذهبی یا کسانی که زیاد با مذهب انس ندارند ببینند. بنابراین باید یک اله مان‌هایی را تعریف می‌کردیم که به واسطه آنها حداقل دو، سه قسمت اول سریال را ببینند بعد خود قصه آنها را جذب کند. در تیتراژ اگر اسم محمدعلی فردین می‌آمد، بدون اینکه ما نیاز به شلنگ تخته انداختن داشته باشیم در قسمت اول مردم پای کار می‌نشستند.  با خود فردین درباره‌اش صحبت کردم. یک گالری فرش در میدان ونک داشت که آنجا رفتم و با او صحبت کردم. او که از همان اول می‌دانست نمی‌گذارند ولی ما کار خودمان را کردیم و اگر هر کس کار خودش را بکند همه کارها درست می‌شود.

بیک زاده در چگونگی انتخاب داریوش ارجمند گفت: داریوش را من از بچگی می‌شناختم. ولی علت انتخابش بیشتر بازی در «ناخدا خورشید» بود. خیلی بازی قَدَری بود. خود جنس بود و الحق و الانصاف بازی‌اش در «ناخدا خورشید» را به همان قوت و قدرت تکرار کرد. ما بعد از این دو کاراکتر بازی‌ای به آن قوت از داریوش ندیدیم. علتش هم این است که کارگردان نتوانسته از او بازی بگیرد. این آدم توانا است. اگر جایی بازی ضعیف از داریوش ببینید مقصر کارگردان است.

بیک زاده در چرایی عدم استفاده از علی نصیریان، جمشید مشایخی و عزت‌الله انتظامی در نقش مالک اظهار داشت: در تصویر چشم‌ها حرف می‌زنند. تو در چشم داریوش گاهی آدم خوب می‌بینی، گاهی آدم بد می‌بینی. تو در چشم داریوش آدم دوگانه‌ای می‌بینی و شخصیت مالک همین است. آدم تند و عصبانی‌ای است و آدم مطیعی است. هر دوی این دو شخصیت باید در چهره این کاراکتر باشد. خشن است که در چهره داریوش هست. آنها هم که اسم بردید بازیگرهای خوبی بودند ولی داریوش می‌توانست مالک باشد و مالک سینمای ایران داریوش است. البته فردین خیلی چهره توانایی بود و ما از مالک به دنبال چنین چیزی بودیم. یک کاریزمایی باید در چهره‌ای می‌بود.

بیک زاده درباره دستمزد بازیگران گفت: بیشترین دستمزد را ارجمند گرفت. قبل از ما کاری انجام داده بود که ۲۵۰ تومان گرفته بود ولی ما با داریوش قرارداد ۱۰۰تومن بستیم که ۵تومن مالیات برمی‌داشتیم، ۹۵تومان می‌دادیم. حتی یادم است داریوش غر زد که من دستمزد قبلی که گرفتم ۲۵۰تومان بود، اقلا یک رقمی بزن که صدتومان رند شود. گفتم خیلی حرف بزنی، اینجا نوشتم مالک اشتر، در تیتراژ یک ضمه می‌گذارم روی الف می‌شوی مالک اُشتر. این تهدید را کردم به شوخی و او گفت هر طور صلاح می‌دانی.

محمد بیک زاده با تایید تأمل بر گزینه هایی همچون افسانه بایگان، نیکی کریمی یا مرجانه گلچین و حتی فریماه فرجامی برای نقش “قطام” بیان داشت: همه اینها گزینه بودند ولی آیا بالرین هم بودند؟ نه!! فائقه آتشین اگر بود، بعد ۲۰سال آمدنش در تصویر فقط اسمش جاذب بیننده بود ولی فن چرخیدن، راه رفتن، حرکت بدن اینها برای ما مهم بود. ویشکا آسایش در انگلیس تحصیل کرده بود و باله بلد بود. عمده‌ترین دلیل انتخابمان همین بود.

بیک زاده درباره سکانسهایی از سریال که دست و پای امام نمایش داده میشود گفت: یک جاهایی در سریال امام علی(ع) دست یا پای حضرت را می‌دیدیم، آنها هم مهدی فتحی بود. چون در سیره‌ها عمروعاص و حضرت علی یک‌طور تصویر شده‌اند. یک جمله معروف امام علی دارد که می‌گوید: عمروعاص یک علی است در طریق باطل. جمله بسیار عجیبی است!




تازه‌ترین اظهارات ابوالفضل پورعرب در آستانه شصت سالگی⇐اولین بار که عکسم را در سردر سینما دیدم احساس کردم خیلی زشتم!/احساس ستاره بودن نداشتم در سینمایی که امثال فردین و ناصر و بهروز را داشته است/وقتی راشهای اولیه «عروس» را دیدم به حدی از خودم بدم آمد که از افخمی خواستم عوضم کند/بعد از «عروس» نگذاشتند من و نیکی کریمی همبازی شویم/سر فیلم «چهره» با نیکی کریمی تمرین هم کردیم اما در نهایت حذفش کردند/غذا دادنم به یک الاغ(!) سر صحنه «مهاجران» بهترین عکسی است که از خودم دیده‌ام!/دولتی‌ها خواستند برایم بزرگداشت بگیرند ولی قبول نکردم/دولت خیلی زرنگ باشد به اختلاسها برسد

سینماروزان: ابوالفضل پورعرب بعد از پشت سر گذاشتن یک بیماری سنگین(!) بازگشتی دوباره به عرصه بازیگری داشته است؛ او که چهار سال قبل با درام مستقل «سایه های موازی»اصغر نعیمی تصویری خاص از یک آسیب خورده سیاست ارائه کرده بود اخیرا کمدی «به وقت خماری» را هم روی پرده داشت با نقشی میان جدیت و طنز.

پورعرب که فیلم توقیفی «کاناپه»کیانوش عیاری را در کارنامه دارد در جشن عکاسان سینمای ایران مورد تجلیل قرار گرفت؛ اینکه چرا به جای مثلا جشن بازیگران باید در جشن عکاسان از پورعرب تجلیل شود بی ارتباط با این نیست که چرا دبیر جشن عکاسان یک بازیگر به نام نیکی کریمی بود!؟

پورعرب در آستانه 60 سالگی در گفتگو با «شرق» درباره بخشهایی کمتر شنیده شده از زندگی حرفه ایش حرف زده است.

متن گفتگوی پورعرب را بخوانید:

  اصطلاح بازیگر خوش‌عکس دست‌کم تا دهه 80 درباره هیچ بازیگری به اندازه شما به کار نرفته است. احساس خودتان وقتی عکس‌هایتان را می‌دیدید چه بود؟
هیچ‌وقت تصاویرم را دوست نداشتم.
  واقعا؟ چرا؟
توضیح سینمایی اینکه می‌گویند بازیگری خوش‌عکس است یعنی نگاتیوش، پوزیتیو می‌شود و تصویرش به قول معروف جواب می‌دهد. خب من با این توضیحات و این زاویه نگاه‌ها بیگانه بودم. در تئاتر مشغول بودم و حس می‌کردم راهی به سینما نخواهم داشت، چون سینما پارتی می‌خواهد که من ندارم. تا اینکه برای فیلم «عروس» آقای افخمی من را انتخاب کرد. باورش برایم سخت بود. بعد از این‌همه سال بدون اغراق بگویم که لحظه‌ای احساس ستاره‌بودن نداشتم. این سینما بزرگانی مثل محمدعلی فردین و ناصر ملک‌مطیعی را داشته یا آقای وثوقی. وقتی دیدم این جایگاه آن‌قدر راحت می‌تواند از دست برود، به سختی پذیرفتم که سوپراستارم یا اصلا می‌توانیم سوپراستار داشته باشیم. با این وضع طبیعی است که دیگر به مسائلی مثل خوش‌عکس‌بودن و… فکر نکرده باشم.
  اولین‌بار که عکستان را مقابل سینما دیدید چه حسی داشتید؟
آن زمان روی سردر عکس نمی‌زدند. نقاشی بود. راستش احساس کردم خیلی زشتم… .
  منظورم عکس‌هایی بود که در ویترین می‌زدند و هنوز هم گاهی می‌زنند. می‌رفتید عکس‌هایتان را تماشا کنید؟
بله، آخر شب‌ها می‌رفتم و می‌دیدم. هنوز هم این کار را می‌کنم. ببینید آن زمان عکس‌ها کارکرد داشت؛ یعنی مردم بر اساس جذابیت عکس‌ها تصمیم به تماشای فیلم می‌گرفتند. بحث زیبایی و خودنمایی نبود واقعا. بخشی از پروسه اکران و جذب مخاطب بود.
  بله، ولی بالاخره آدم به عکس خودش احساس دارد. اینکه شما تصویر خودتان را دوست ندارید، عجیب است.
شاید روحیه‌ام این شکلی است. یک‌بار سر فیلم «عروس» بعد از چند جلسه فیلم‌برداری با آقای حقیقی و افخمی رفتیم راش‌ها را ببینیم. به حدی از خودم بدم آمد که از کارگردان خواستم من را عوض کنند. آقای حقیقی آرامم کرد و بعد نصیحت کرد که هیچ‌وقت راش را نبینم. هنوز هم حاضر نیستم بروم پای مانیتور بنشینم و برداشت‌ها را تماشا کنم.
  بهترین عکسی که در همه این سال‌ها از خودتان دیدید و دوستش دارید، چه بوده؟
سر فیلم «مهاجران» مشغول غذادادن به یک الاغ بودم، وقتی عکاس شاتر زد دیدم که حیوان زبان‌بسته چقدر اذیت شد از نور فلاش دوربین و من چون عاشق حیوانات هستم، ناراحت شدم که باعث آزار حیوان شدیم. دوست داشتم عکس آن پلان را داشته باشم و از عکاس خواستم آن را به من بدهد و داد. عکس دیگری در آن فیلم را که دور آتش نشسته‌ایم و من مشغول دف‌زدن هستم دوست دارم.
  از عکس‌های پشت‌صحنه یک عکس مشهور با زنده‌یاد فردین دارید. اگر اشتباه نکنم سر صحنه «باد و شقایق» است.
بله. سر فیلم‌برداری به من گفتند که آقای فردین سر صحنه تشریف می‌آورند. به آقای انتظامی گفتم که آقای فردین دارند می‌آیند؛ شما که مشکلی ندارید؟ ایشان گفت نه. خیلی هم خوب است. یادم هست دقیقا وسط پلان آمدند. من همان لحظه کار را رها کردم و وسط فیلم‌برداری به سمت ایشان رفتم و دستشان را بوسیدم. روز بسیار خوبی بود.
  خودتان از ایشان خواستید عکس بگیرید؟
من خواهش کردم که عکس بگیریم. عکسی است که هنوز خوب نگاهش می‌کنم.
  جز این موردی بوده که خودتان پیشنهاد عکس یادگاری بدهید؟
یکی، دو بار پیش آمده که خواسته‌ام با کسی عکس بگیرم. یکی‌شان پسری بود که در فیلم ‌«سازدهنی» بازی کرده است. دوست داشتم با او عکسی داشته باشم. کسانی که از طبقه پایین جامعه برای بازی در فیلمی انتخاب و بعد از مدتی به حال خودشان رها می‌شوند، همیشه برایم متأثرکننده‌اند.
  آنها مصداق جمله معروف «سینما بی‌رحم است» هستند.
سینما بی‌رحم نیست، ما بی‌رحمیم. در هیچ کجای دنیا چنین اتفاقاتی را نمی‌بینید. اصلا اینکه در سینمایمان ستاره نداریم، دلیلش این است که آسمانی برای درخشش ستاره‌ها نداریم. در سینما تنها رفاقت ماندگار است. خوشحالم که انجمن عکاسان سینمای ایران این لطف و مهر را به من داشت که بزرگداشتی در چهارمین جشنش برای من ترتیب بدهد اما این وظیفه دولت است. هرچند چندباری دولت خواست این کار را انجام بدهد اما قبول نکردم.
  خب چرا قبول نکردید؟
برایم مهم نبود. من با دلم تصمیم می‌گیرم. در زندگی چرتکه نمی‌اندازم. به اطرافمان نگاه کنیم؛ اکبر عبدی جزء نوابغ هنر این کشور است. تنها بازیگری است که در هر نقشی درخشان است؛ زن‌پوش و مرد و کودک و… هیچ‌کس نتوانسته مثل او این‌قدر خوب و درخشان باشد. مدتی است مریض‌احوال است. در برنامه تلویزیونی‌اش آشکارا می‌بینیم که سخت راه می‌رود. چه کسی به او بها داده است؟ اگر کسی هم اهمیت می‌دهد، این مردم هستند. دولت خیلی زرنگ باشد به اختلاس‌ها برسد.
  دبیر این دوره از جشن عکاسان سینمای ایران خانم نیکی کریمی است. بازیگری که با هم در «عروس» درخشیدید و طبیعی بود پس از آن فیلم پیشنهادهای همکاری مشترک برایتان از راه برسد اما به طرز عجیبی هرگز هم‌بازی نشدید و مشخص بود که نگرانی‌هایی در پس ماجرا وجود دارد.
بله، نگذاشتند هم‌بازی شویم. چندباری بنا بود با هم بازی کنیم، یا من را عوض کردند یا ایشان را. سر فیلم «چهره» ایشان حتی تمرین هم کرد و من هم مطمئن بودم قرار است با ایشان بازی کنم اما دقیقه 90 بازیگر دیگری جایگزینشان شد.
  فکر می‌کنم اینکه در جشنی با حضور ایشان دیر از شما تجلیل شود، اتفاق جذابی است. یک شات دونفره که پیرو نگرانی‌ها و توهم‌های عجیب‌وغریب مدیران سه دهه پس از «عروس» به سینمایمان ارائه می‌شود.
خب من از این بابت متأسفم. من روی کسانی که می‌دانم از کجا آغاز کرده‌اند و چه راه سختی برای رسیدن به جایگاهشان پیموده‌اند تعصب دارم. یکی از اینها نیکی کریمی است. شاهد بودم چقدر تلاش کرد و چقدر خوب جلو آمد. یا مثلا وقتی نامم را برای دریافت سیمرغ بلورین اعلام کردند، رفتم از خسرو شکیبایی اجازه گرفتم. چون ایشان را هم می‌شناختم و از روزگار تئاتر شاهد بودم چقدر سختی کشید تا به این درجه برسد. این نگرانی‌هایی که گفتید، برایم عجیب است.
  تا زمان نمایش فیلم «قرمز» در جشنواره هرگز زن و مرد اصلی یک فیلم با هم سیمرغ نگرفته بودند. به نظر می‌رسد مدیران تا سال‌ها نمی‌خواستند یک زوج هنری در سینما شکل بگیرد. مثل مقاومتی که در برابر اهدای سیمرغ به مهدی هاشمی در فیلم «همسر» صورت گرفت. چون فاطمه معتمدآریا برای آن فیلم جایزه گرفته بود.
البته بحث سیاست با هیئت داوری خیلی فرق می‌کند. اگر معتمدآریا جایزه گرفته است حتما حقش بوده و اگر مهدی هاشمی جایزه‌ای دریافت نکرده است، حتما زمانش نبوده یا کسی از او سزاوارتر بوده است. فکر می‌کنم ما قربانی سیاست شدیم.
  دریافت جایزه فیلم فجر برای شما هم طولانی شد؟
هفت سال طول کشید تا کاندیدا شوم. برای فیلم «نرگس» کاندیدا شدم که جایزه ندادند.
  درحالی‌که همه حدس می‌زدند شما جایزه می‌گیرید.
برای فیلم «عروس» بسیاری لطف داشتند و این حدس را می‌زدند. وقتی برای «عروس» جایزه نگرفتم، مجید قاری‌زاده – که از همین جا به او سلام می‌کنم- حرف درستی زد و گفت تو جایزه‌ات را از مردم می‌گیری. دقیقا همین شد و «عروس» راه را برایم باز کرد.
  آیا آلبومی از عکس‌های فیلم‌هایی که بازی کرده‌اید، دارید؟
یک آلبوم دارم ولی عکس‌های زیادی در آن نیست.
  اصلا به آن سر می‌زنید؟
بالای تختم است چهار، پنج فریم عکس در آن هست که خیلی برایم اهمیت دارد.
  چقدر عجیب! فیلم‌هایتان را هم نگاه نمی‌کنید؟
همه را نه. «مهاجران» را نگاه می‌کنم و گاهی وقتی فیلم «عروس» از تلویزیون پخش می‌شود، آن را می‌بینم. البته خوشحالم که تعدادی از فیلم‌هایم مثل «عروس» هنوز مانده‌اند و مخاطب را با خودشان می‌کشند؛ یعنی من تصمیم نگرفته‌ام فیلم را تا انتها ببینم. واقعا فیلم من را با خودش همراه می‌کند. وگرنه خودم اهل اینکه دائما تماشای‌شان کنم، نیستم. «عروس» را کلا یک‌ بار در سالن سینما دیدم و هیچ‌وقت هم رویم نشده فیلمم را با کسی تماشا کنم.
  با اینکه خودتان را در عکس‌ها دوست ندارید؛ اما عکس همیشه در زندگی حرفه‌ای‌تان نقش مهمی بازی کرده است. از عکس‌های جذاب دوران جوانی تا آن عکس معروف در روزگار بیماری که منشأ شایعات زیادی شد.
کلا همیشه از این حاشیه‌ها فراری بوده‌ام. هنوز هم وقتی به شمال می‌روم، جرئت رفتن به استخر را ندارم. گاه دوستانی دعوتم می‌کنند که با هم شنا برویم؛ ولی نمی‌پذیرم؛ یعنی می‌ترسم مبادا یکی در آن شرایط عکسی بگیرد و ماجرا بشود. درباره آن عکس من 123 کیلو بودم و به دلیل بیماری 61 کیلو شده بودم. پس می‌دانستم چه شرایطی دارم و وقتی تصمیم گرفتم به تجمع هنرمندان بروم، می‌دانستم آنجا دوربین‌ها هستند و عکس‌هایی از من منتشر می‌شود. خود عکس ناراحتم نکرد؛ ولی شایعات بعدش خیلی تلخ بود. اعتیاد و ایدز و… وگرنه اصلا شروع ماجرا با همین تحلیل‌رفتن چهره‌ام بود. سر «وضعیت سفید» بودم که یک روز نعمت‌الله به من گفت راکوردت نمی‌خواند؛ یعنی چهره‌ام داشت تغییر می‌کرد.
  پس حتی جرقه آگاهی از بیماری‌تان هم با تصویر زده شده است.
بله. یک روز دکتر سر صحنه آمد و همان‌جا معاینه‌ام کرد و بعد از آزمایش بستری شدم و تشخیص داده شد که سرطان دارم؛ ولی آن عکس یک خوبی داشت. با آن عکس میانسالی را قبول کردم. اگر آن عکس نبود، شاید باورم نمی‌شد که 50‌سالگی را رد کرده‌ام.
  پیش‌از‌آن این را قبول نکرده بودید؟
نه اصلا.
  البته واقعا هم تا پیش از بیماری چهره شکسته‌ای نداشتید؛ یعنی تیپ‌تان جوان‌تر از سن‌تان بود.
انگار پیرو آن اتفاق متوجه موهای سفیدم شدم.
  دهه 70 یک‌سری نشریات در دو صفحه وسط پوستر بازیگران را کار می‌کردند. آن دو صفحه کلی هوادار داشت. خاطرم هست یکی از بازیگرانی که عکسش زیاد کار می‌شد، شما بودید. آیا آن زمان فضا به شکلی بود که بین بازیگران این حرف‌ها باشد که چرا عکس یکی بیشتر از دیگران کار می‌شود؟
نه اصلا ربطی به ما نداشت.
  دقت نمی‌کردید که عکس‌تان را کدام نشریات چاپ کرده‌اند؟
چرا خب ما با هم ارتباط داشتیم و برای‌مان جذاب بود.
  مناسبات سینما در سال‌های اخیر تغییر کرده است. چیزی که این روزها باب شده، حضور در مراسم‌های مختلف و گزارش‌های تصویری‌ بسیاری است که بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد. اکران‌های مردمی بخش جدایی‌ناپذیری از رویدادهای سینمایی ما شده‌اند. شما هم چندباری در این اکران‌ها حاضر شده‌اید. احساس واقعی‌تان به این مراسم و قرارگرفتن در کانون توجه و فلاش‌های دوربین عکاسان چیست؟
ظاهرا با لبخند تظاهر به دوست‌داشتن می‌کنیم. اکران‌های مردمی بیشتر از جنبه کمک به تهیه‌کننده مهم است. قطعا من به‌عنوان یک بازیگر دوست دارم سرمایه تهیه‌کننده برگردد و قطعا اگر از دوستان نزدیکم باشد، کمکش کنم؛ اما واقعا به چشم تفریح به این رخدادها نگاه نمی‌کنم؛ مثلا چند وقت پیش دوستان فیلم به وقت خماری برای اکران آلمان و آمریکا از من دعوت کردند. واقعا لطف داشتند؛ ولی نپذیرفتم. گفتم اگر قرار باشد به آلمان بروم، حالا یک روز دیگر می‌روم.
  گریم‌های مختلفی روی چهره‌تان اجرا شده است؛ ولی ابوالفضل پورعرب را با تیپ مشخصی به یاد می‌آوریم. خودتان اصراری برای شکل مشخصی از چهره‌پردازی داشتید؟
هرگز. ولی عبدالله اسکندری همان اوایل کار به من گفت هر طوری الان گریمت کنم، تا آخر این‌طوری خواهی ماند و درست هم گفت. غالبا در آثار دوست نداشتند من ریش و سبیل داشته باشم. الان وقتی فرصتی پیش می‌آید که ریش و سبیل داشته باشم، ذوق می‌کنم!
  خب بگذارید آخرین پرسش را به انجمن عکاسان اختصاص بدهیم. رابطه شما با عکاس‌های فیلم سر صحنه چطور بود؟
من تک‌تک دوستان عکاس را دوست دارم و متأسفم که به دلیل پیشرفت تکنولوژی، صنعت عکاسی هم دچار تغییراتی شد که حرفه‌ای‌های این عرصه دارند آسیب می‌خورند. الان که نگاه می‌کنم، می‌بینم چه گذشته‌ای از من ثبت کرده‌اند. عکس باعث شد مردم بیشتر به سمت سینما گرایش پیدا کنند. اینکه عکاس یک فیلم چه نگاهی دارد، بسیار مهم است؛ اما متأسفانه چنان‌که سزاوارشان بود، ارج و بها ندیدند.
راستش عکاسان سینما آدم‌های مظلومی هستند که بسیاری حتی متوجه حضورشان در صحنه نمی‌شود. همیشه آرام و بی‌صدا کارشان را می‌کنند و در تمام این سال‌ها نادیده گرفته شده‌اند. در واقع به‌ نظر من ثبت عکس کمتر از کار فیلم‌بردار نیست و امیدوارم شرایط کار برای عکاسان سینما روزبه‌روز بهتر شود.




اظهارات اسدالله یکتا که بدجوری گرفتار مشکلات اقتصادی است⇐این روزها هر که بیشتر پول بدهد مقابل دوربین می‌رود!/امیدوارم سلفی صمیمانه‌ام با مهناز افشار برایم دردسرساز نشود!!/بیشترین دستمزد سینمای‌فارسی برای فردین بود که ۲۵۰هزارتومان می‌گرفت!/فردین حتی زمانی که ممنوع‌الفعالیت شد باز به نیازمندان کمک می‌کرد!

سینماروزان: اسدالله یکتا بازیگر پیشکسوت که در سالهای اخیر بدجوری گرفتار مشکلات اقتصادی است و نیاز دارد به توجه از سوی سران صنف سینما در گفتگویی تازه از خاطراتش از فردین، پوری بنایی ملک مطیعی، حواشی عکسش با مهناز افشار، فروش نقش و نیم قرن فعالیت در عرصه سینما گفت.

به گزارش سینماروزان اسدالله یکتا با اشاره به فضای فیلم سازی در دهه های مختلف سینمای کشور و باند بازی حاکم بر آن به سپیده آماده در «تماشا» اظهار کرد: باند بازی یکی از اجزای اصلی سینمای این روزها شده است و اگر بخواهم سینما را در یک جمله توصیف کنم باید بگویم سینما بی معرفت است.

بازیگر فیلم «ضرب شست» تاکید کرد: این روزها به جای استفاده از بازیگران توانا، از فروش نقش ها استفاده می کنند و از این طریق نه تنها هزینه ای برای بازیگران پرداخت نمی کنند، بلکه سرمایه ای هم به دست می آورند و متاسفانه این روزها هر که بیشتر پول بدهد مقابل دوربین می‌رود.

یکتا در خصوص دستمزد بازیگران پیش از انقلاب گفت: بیشترین دستمزد آن روزها مبلغ 250 هزار تومان بود که به محمدعلی فردین و بهروز وثوقی تعلق داشت.

بازیگری فیلم قهوه خانه قنبر در خصوص حضور در مجموعه «چاق و لاغر» در دهه ۶۰ گفت: سریال «چاق و لاغر» مثل توپ ترکید و پس از آن وقتی مردم در خیابان مرا می دیدند درباره این سریال میپرسیدند. بچه ها اما از کاراکتر چاق و لاغر در این سریال می ترسیدند و این به دلیل نوع فیزیک و چهره این دو کاراکتر در سریال بود.

یکتا در خصوص محمدعلی فردین گفت: آقای فردین در تمام سالها و حتی دوران ممنوع الفعالیت شدن بعد از انقلاب به تمام بازیگرانی که تمکن مالی نداشتند کمک می کرد و علاوه بر آن تمام کسانی که دچار مشکل مالی و بیکاری بودند سراغ ایشان می آمدند و ایشان با تمام توان به همه نیازمندان کمک می کرد.

وی افزود: این روزها حرمت بزرگ و کوچک از میان رفته است و نه از کمک به نیازمندان خبری هست و نه احترام پیشکسوتان را نه میدارند. آن روزها محمدعلی فردین با آن ابهتش جلوی پای من بلند می شد اما این روزها دیگر خبری از احترام ها نیست.

یکتا در خصوص حاشیه های ایجاد شده پس از انتشار عکسی بیش از حد صمیمانه با مهناز افشار گفت: امیدوارم این حاشیه ها خطرناک نباشد و آن عکس دردسرساز نشود.

بازیگر فیلم «بهشت دور نیست» در خصوص پوری بنایی بازیگر پیشکسوت سینما گفت: خانم پوری بنایی یکی از بازیگران با اخلاق و نجیب سینمای ایران بود.

اسدالله یکتا در خصوص ورود به عالم بازیگری گفت: به طور اتفاقی برای تماشای تئاتری به لاله‌زار رفته بودم که پس از پایان نمایش یکی از دست اندرکاران به من پیشنهاد بازی داد و من برای اولین بار در نمایش «آش کاسه یه ملاقه» بازی کردم. پس از آن پیشنهادهای بازی به سمت من سراریز شد و در مدت کوتاهی من در تمام تئاترهای لاله زار نمایش داشتم تا اینکه آقای صفدری به سراغم آمد و فردای آن روز من به سینما نادر دفتر آقای صابر رهبر رفتم و این آغاز حضور من در سینما با فیلم مراد و لاله بود و پس از آن فیلم در پروژه‌های سینمایی متعددی حضور پیدا کردم.

بازیگر فیلم «سالار مردها» در خصوص غیبت نه ساله اش در عرصه بازیگری پس از انقلاب گفت: در آن سال‌ها نوع سینما تغییر کرد و پای جنگ به سینما باز شده بود، سالها طول کشید تا دوباره پروژه‌هایی ساخته شود و من بتوانم در آن حضور داشته باشم.




ادعای «کیهان»⇐جاسوسان اسرائیلی با «سلطان قلبها» به رصد ایرانیان می‌پردازند!!

سینماروزان: هرچقدر هم که فیلمهای جاسوسی دیده باشید باز هم نمی توانید حدس بزنید پلتیک تازه سیستمهای جاسوسی چیست؟! همان طور که وقتی «کیهان» گزارشی درباره استفاده جاسوسان اسرائیلی از ترانه پاپیولار «سلطان قلبها» برای رصد ایرانیان ارائه میدهد نمیدانیم چگونه واکنشی درباره آن داشته باشیم؟

متن گزارش «کیهان» را بخوانید:

چندی پیش ویدئویی از سربازان اسرائیلی در فضای اینترنت منتشر شد که ترانه «سلطان قلب‌ها» از یک فیلمفارسی مبتذل سینمای پیش از انقلاب به همین نام را می‌خواندند. در این ویدئو شماری از سربازان دختر و پسر اسرائیلی در یک گروه کر و با لباس نظامی به جای خواندن یک سرود نظامی حتی ایرانی، ترانه «سلطان قلب‌ها» را به فارسی اجرا می‌کردند!
انتشار ویدئوی فوق، تعجب و حیرت بسیاری از کاربران را برانگیخت تا اینکه وب سایت فرانسوی تی‌تی‌یو (TTU ) در‌باره این ویدئو که گویا به صورت مخفیانه و توسط پدر یکی از همان سربازان در وب‌سایت‌های اینترنتی منتشر شده، نوشت که جذب این سربازان جوان و آموزش آنها با زبان فارسی بخشی از برنامه سازمان اطلاعات ارتش اسرائیل (امان) برای رصد فعالیت‌های مردم ایران در داخل و خارج از آن کشور به شمار می‌آید.
وب سایت تی‌تی‌یو اضافه می‌کند: «… این سربازان پس از پایان دوره تعلیمی خود مسئول شنود تلفنی و زیر نظر گرفتن گردش اطلاعات در اینترنت، از جمله عکس و ویدئو بر روی شبکه‌های اجتماعی می‌شوند. این گروه علاوه‌ بر فعالیت‌های ایران در خاک خودش، فعالیت‌های مشاوران نظامی‌ ایرانی مستقر در سوریه و به‌ويژه سپاه قدس و فرمانده آن قاسم سلیمانی را نیز زیر نظر می‌گیرند…» این وب‌سایت فرانسوی همچنین می‌نویسد، مقام‌های اسرائیل امیدوارند تحریم‌های ایالات متحده علیه ایران و اطلاعاتی که این سربازان جدید برای سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی غرب از جمله اسرائیل تهیه می‌کنند بتواند از خارج کشور به مدیریت شورشی اجتماعی علیه جمهوری اسلامی کمک نماید.
گویا این بار جاسوسان اسرائیلی قصد دارند به زبان فارسی و از طریق ترانه‌های و تصاویر سینما فیلمفارسی (مثل خواندن ترانه «سلطان قلب‌ها») به جلب و جذب ایرانی‌ها به شبکه‌های اجتماعی امنیتی و اطلاعاتی پرداخته و از این طریق ضمن رصد کردن فعالیت آنها، به تخلیه اطلاعاتی‌شان هم اقدام کنند.



با پذیرش مسئولیت ممنوع از کاری ناصر و فردین و رفقا⇐معمار سینمای گلخانه‌ای، بر حرف «ن» واژه «سینما cinema» فتحه گذاشت و سوپراستارهای قبل از انقلاب را در حد «چیز» تقلیل دارد!!⇔پرسش: آیا «چیز»بهشتی همان «چیز»کاندیدای شکست خورده ۸۸ است؟

سینماروزان: درگذشت ناصر ملک مطیعی زخم نزدیک به 40 ساله ممنوع از کار شدن برخی از چهره های شاخص سینمای قبل از انقلاب و از جمله محمدعلی فردین، ناصر، بهروز وثوقی و بسیاری دیگر را باز کرد.

این چهره ها در دوران وزارت ارشاد محمد خاتمی و با تأکید مدیران سینمایی آن دوران و از جمله محمد بهشتی گرفتار ممنوعیت از فعالیت شدند و همین هم عاملی شد برای گلایه های تازه از این جماعت مدعی اصلاح طلبی بعد از درگذشت ناصر.

محمد بهشتی در واکنش به این گلایه ها در گفتگویی تصویری که با یک خبرگزاری دولتی انجام شده نه تنها تلویحا اعتراف کرده به ممانعت از فعالیت اینها بلکه در توجیه این تصمیم آنها را عناصری از سینمای قبل از انقلاب دانسته و با لفظ «چیز» از آنها یاد کرده است!!!

بهشتی با فتحه گذاشتن بالای حرف «ن» در واژه «سینما cinema»(!!) بیان داشت: در آن دوران وقتی می‌گفتیم سینما در ذهن همه یک «چیز» تداعی میشد و باید کاری میکردیم که یاد آن «چیز» نیفتند پس از هر نوع حضور «چیز»ها که معرف متن سینمای قبل از انقلاب بودند ممانعت کردیم و بر این اساس تصمیم گرفتیم سوپراستارهای آن زمان نباید باشند.

اگر «چیز» شما را به یاد مناظرات انتخاباتی88 و «چیز چیز»گفتن کاندیدای شکست خورده انداخت مقصرش ما نیستیم؛ آقای معمار سینمای گلخانه ای نقش اصلی این یادآوری را داشته! مهم این است که بهشتی بالاخره شخصا اعتراف کرده به ممنوع کردن فعالیت همین «چیز»ها!

فیلم گفته های بهشتی را اینجا ببینید.




سیدضیاءالدین دری با رونمایی از «گزارش ۱۸ساله ناصر به فردین» نوشت⇐آنچه طی چهل سال بر ناصر و فردین تحمیل کردند در تاریخ هیچ کشوری با هر گونه حکومتی سابقه نداشته!!/عجبا که در برابر دیدگان پیشانی کبره‌بستگان و شلاق‌زنان، فردین در ماه محرم رفت و ناصر در ماه رمضان!!

سینماروزان: ناصر ملک‌مطیعی حین حیاتش حتی حاضر نشد بیمه حداقلی خانه سینما را قبول کند و حلقه بالادستی صنف سینما حتی در روزهای انتهایی عمر این بزرگمرد به دیدارش نرفتند اما همین حلقه به مدیرعاملی یک 14شغله دست و پا زد برای برگزاری تشییع ناصر از مقابل خانه سینما2 که ساختمانش از سوی شهردار اسبق نثار این صنف شد!

به گزارش سینماروزان اینکه مدیرعامل ابوالمشاغلی که باجناقش در زمان وزارت محمد خاتمی در ارشاد حکم به ممنوع الفعالیت شدن امثال فردین و ناصر داده بود چگونه می‌تواند باز در تشییع ناصر از مقابل خانه سینما2 نطق کند، را خدا داند ولی حقیقت همان است که ناصر تا زنده بود کمترین حرمتی از بالادستیهای صنفی-دولتی ندید.

سیدضیاءالدین دری کارگردان سریالهای تاریخی «کیف انگلیسی» و «کلاه پهلوی» درگذشت ناصر را زمینه ای کرده برای نگارش دلنوشته ای که در آن طعنه های تند و تیز نثار ساختاری شده که بیهوده و بی جهت سالهای طولانی امثال ناصر را ممنوع الفعالیت کردند.

متن دلنوشته سیدضیاءالدین دری را بخوانید:

پیکر فردین بزرگ هنوز در سردخانه بیمارستان بود ، عصر روز پس از حادثه ، همه همکاران و رفقا در خانه اش جمع شده بودند. ناصر ملک مطیعی می گریست و با دست گاه روی زانو و گاه به پیشانی میزد و میگفت: رفیقم رفت، همه جا کنار هم بودیم، همیشه با هم بودیم، حالا چکار کنم؟ نمیدونم؟
ناصر خان هجده سال بدون فردین به زندگی دردناک تری ادامه داد و تنهاتر از همیشه ماند و عشقش به آن بود که گاه به خیابان هما در بلوار کشاورز برود و ساختمان دفتر رفقیش را نگاه کند. آنچه از او میدیدیم نیمی از او بود چون آن نیمه دیگر را به خاک سپرده بود . اما همین نیمه دلشکسته و مغموم در این هجده سال مدام پوست می انداخت و متحول میشد! او این تحول شگرف را بی آن که بداند به نسل حاضر آموزش میداد. تواضع ویژه و افتادگی خاص پهلوانان باستان در هیبت بزرگش به وضوح قابل مشاهده بود. کسی خنده او را ندید اما سیل اشکهایش در هر مراسم ِمردمی به بهانه شوق تحسین و تقدیر جاری بود و خود را کوچک همه معرفی میکرد ! ستاره ای دست نیافتنی که در این سالهای سخت در دسترس همه بود و هیچ دعوتی را رَد نمیکرد.

چه میخواستند از ناصر ؟ در هر محفل از عظمتش سخن میگفتند اما او فکر میکرد این تمجید کنندگان ‌در روزها و سالهایی که هنوز سرشار از انرژی بود کجا بودند؟ چرا آن زمان سراغ او و رفیقش را نمی‌گرفتند؟ در آن محافلِ تقدیر ناصر جز به این موضوع نمی‌اندیشید و ابراز احساسات بی شائبه حضار -مردم خالص – او را به گریستن وامیداشت، برایش مهم نبود که معدودی هم در همان لحظات به بهانه او خودشان را تبلیغ میکردند. ناصر در در کمال خلوص مقابل دوربین ها اشکهایش را برای تاریخ و نسلهای آینده، ثبت میکرد تا بدانند آنچه طی چهل سال بر او و رفیقش و همکاران دیگرش تحمیل کردند ، در تاریخ هنر هیچ کشوری با هر آیین و مذهبی با هر گونه حکومتی سابقه نداشته است.

شاید کمتر کسی بداند که شادروان فردین از خدا خواسته بود که سفرش به آن دنیا در ماه محرم واقع شود ! و خدایش اجابت کرد و امروز ناصر دوست داشتنی در جمعه شب ِماه مبارک رمضان بسوی خالق خود پر کشید! باشد تا آن پیشانی کَبَره بسته ها ، شلاق زن های حَد شرعی ، آن کاتولیک تر از پاپ ها، سر های فرو برده در گریبانشان را با شرم برون آورند و مشاهده کنند که تنها خداست که حق داوری دارد و چنانچه بخواهد به بندگانش عزت می بخشد، و تماشا کنند که پیکر ناصر ملک مطیعی چگونه بر شانه های ملت قدرشناس پرواز خواهد کرد تا به تاریخ به پیوندد و البته که برای رفیقش گفتنی ها دارد.

روح آقای سینمامنتظر خوشامدگویی به یل ِسینمای ایران است. و ناصر گزارش هجده سال فراق را این گونه برایش شرح خواهد داد: «فردین جان! هیچ اتفاقی نیفتاد. فقط یک فیلم بازی کردم که نشد مردم خوب ببینند. اما خبر خوب آنکه اوضاع به گونه ای چرخید که در محافل مردمی حاضر میشدم و همراه با ذکر خیر و یاد تو مورد تمجید و تحسین مردم قرار می گرفتم. سینمای ایران هنوز نیمه جان است و ثلث مخاطب دوران ما را ندارد ،بلیط هر سال گرانتر میشود. نگران نباش ما پیروز شدیم چون معدود فیلمهایی که کمی فروش دارند در مسیر همان سینمایی هستند که ما کار میکردیم. این مصداق حقانیت ما نیست؟»




اظهارات سمپاتیک فریدون جیرانی نسبت به محصولات تجاری⇐به جز چند استثناء مابقی فیلمهای بفروش ۴۰ سال اخیر فرقی با فیلمفارسی ندارد؛ این مسأله هیچ اشکالی هم ندارد/آنها که به فکر سلیقه‌سازی هستند در رویا سیر می‌کنند/اصلا واژه «مبتذل» غلط است! /مردم دلشان می‌خواهد به سینما بیایند تا سرگرم شوند/«روزگار قریب» چیه؟ پربیننده‌ترین سریال سالهای اخیر «ستایش» بود!/وقتی فیلم می‌فروشد و تماشاگر دارد، دیگر شما نمی‌توانید به سازندگان آن بگویید چرا اینها را می‌سازند!/مهم، دوست داشتن مردم است/این‌که می‌گویند سینمای ایران در سال ۵۶ فقط دو فیلم تولید کرده، اشتباه است. در آن سال ۴۳ فیلم تولید شد/در سال ۵۷ هم ۳۰ فیلم تولید شد/هیچ گاه پته‌ فیلمفارسی روی آب ریخته نشد!  /فیلمفارسی اگر تماشاگر نداشت، سرپا نمی‌ماند

سینماروزان: فریدون جیرانی این روزها «خفگی» را روی پرده دارد که به لطف تبلیغات خوبش توانسته از رقم فروش 4میلیارد عبور کند.

به گزارش سینماروزان همزمان با «خفگی» یک کمدی-موزیکال پرفروش به نام «خالتور» هم روی پرده است که در مدت زمانی کمتر از یک ماه توانسته در آستانه فروش 3.5 میلیارد قرار گیرد؛ آن هم در شرایطی که سینماهای شهرداری را هم ندارد.

فروش بالای آثاری همچون «خالتور» که مدام از سوی جریانات شبه‌روشنفکر نواخته میشوند اسباب طرح پرسشهایی از فریدون جیرانی در «جام جم» شده است؛ پرسشهایی که جیرانی هم کوشیده صراحتا به آنها پاسخ دهد.

فریدون جیرانی با اشاره به اقبال مخاطبان نسبت به کمدیهای تجاری و اینکه چرا سلیقه مخاطب تربیت نشده بیان داشت: خیلی به تربیت سلیقه معتقد نیستم. این حرفی که می‌خواهم بزنم، خیلی تلخ است. با این‌که حدود 40 سال از انقلاب اسلامی ایران می‌گذرد، اما به جز چند استثنا مثل «نهنگ عنبر» آقای مقدم که دوستش دارم و چند فیلم دیگر، باقی آثار خیلی پرفروش تفاوت چندانی با فیلم‌های فارسی قبل از انقلاب ندارد. همیشه گفته‌ام که این هیچ اشکالی هم ندارد. آنهایی که فکر می‌کردند سلیقه می‌سازند، باید بفهمند که ساختن سلیقه براحتی نیست. آنها همه در رویا هستند. آقا! مردم می‌خواهند به سینما بیایند و سرگرم شوند. مردم دلشان می‌خواهد بخندند و شاد شوند. اگر در کشوری که کنسرت کم است و جوان‌ها غیر از میدان‌های فوتبال جایی برای جیغ زدن و فریاد کشیدن ندارند، یک فیلم وجود داشته باشد که در آن چهار قطعه آواز و موسیقی پخش شود و در آن دست بزنند، مردم با آن شاد می‌شوند و برای تماشای آن می‌آیند. بحث عقده خالی کردن است دیگر! الان فیلم‌ها براساس شکستن خط قرمزها می‌فروشند، نه براساس داستانگویی درخشان.

جیرانی درباره اینک همین فیلم‌های کمدی نمی‌تواند استاندارد ساخته شود می‌گوید: استاندارد… آخر ببین عزیز من! وقتی من فیلمی می‌سازم که میلیاردها تومان می‌فروشد و بعد با خودم فکر می‌کنم می‌توانم یک فیلم دیگر عین همین بسازم که باز همین‌قدر بفروشد، برای چه دنبال استانداردسازی بروم؟! سلیقه تماشاگر ایرانی و جهان سومی، عوض شدنی نیست. به خدا این‌طوری نیست که یک عده فکر می‌کنند می‌توانند این سلیقه را تغییر دهند. من یک سوال از شما دارم؛ پربیننده‌ترین سریال سال‌های اخیر تلویزیون چیست؟ یادتان می‌آید؟

این کارگردان ادامه می دهد: «روزگار قریب» چیه؟! روشنفکری برای من حرف نزن! پربیننده‌ترین سریال سال‌های اخیر، «ستایش» است. چه کسی آن را نوشته؟ سعید مطلبی. این سریال «ستایش» بود که همه را به وجد آورد، قسمت دوم آن ساخته شد و قسمت سوم آن را هم قرار است بسازند. شما فرمول این سریال را بگذارید و روی کاغذ آن را نگاه کنید. مردم آن را دیدند، خوششان آمد، گریه و زاری کردند. دوباره پخش شد، سه باره پخش شد، باز هم دیدند. پس به من نگو «روزگار قریب»! بگو «ستایش»، واقعیت را بگویید. شعار ندهید. مردم «ستایش» می‌خواهند. (محکم و با تاکید روی میز می‌کوبد) این را از جانب من بنویس. مردم «چرخ فلک» نمی‌خواهند، «ستایش» می‌خواهند. (می‌خندد) بنویس به‌خدا.

جیرانی درباره اینکه سینمای تجاری بفروش مدام از سوی گروهی شبه‌روشنفکر با واژه مبتذل نواخته میشود اظهار داشت: مبتذل چیه؟! اصلا واژه مبتذل غلط است. مردم فیلم و سریالی می‌خواهند که آنها را سرگرم کند، ملودرام باشد و تاثیر بگذارد. به‌خدا «ستایش» مبتذل نیست، تاثیر می‌گذارد و سرگرم می‌کند.

این کارگردان که سابقه سالها کار روزنامه نگاری دارد ادامه داد: فیلم‌هایی که می‌فروشد، محصول فضای بسته تان است! فضا را باز کنید، این فیلم‌ها عوض می‌شود.

جیرانی با رد شایعات مربوط به شکست فیلمفارسی در اواخر دهه پنجاه گفت: نه، نه. هیچ هم پته‌ فیلمفارسی روی آب ریخته نشد. فیلمفارسی تا آخرین لحظه هم تماشاگر داشت.

جیرانی درباره انتشار ویدیویی در «هفت» که در آن محمدعلی فردین از محدودیتهای فیلمفارسی بخاطر اکران خارجی میگفت بیان داشت:  اصلا هیچ‌کدامتان نمی‌دانید قضیه آن جلسه چه بود! من آن‌موقع روزنامه‌نگار بودم، قرار بود سینماها قیمت بلیتشان را افزایش دهند، برای همین تصمیم با وزارت فرهنگ وقت دعوا داشتند. این‌که می‌گویند سینمای ایران در سال 56 فقط دو فیلم تولید کرده، اشتباه است. در آن سال 43 فیلم تولید شد. در سال 57 هم 30 فیلم تولید شد. تازه در آن وضعیت روزهای انقلاب سینماها تا 15 آبان هم باز بود و 17 فیلم هم به نمایش درآمد. این شکلی نیست، واقعیت‌ها را مخدوش نکنیم. فیلمفارسی اگر تماشاگر نداشت، سرپا نمی‌ماند. آن سینما زمانی ضربه خورد که عریانی سینمای ایتالیا را وارد فیلم‌های ایرانی کرد. در چنین شرایطی آن حاشیه نشینان و افراد طبقات پایین که تماشاگران اصلی سینمای ایران بودند، به دلیل باورهایی که داشتند برخی صحنه‌های فیلم‌ها را دوست نداشتند و از این سینما بدشان آمد.

 این کارگردان با اشاره به فروش بالای کمدیهای تجاری بیان داشت: اصلا مهم نیست مورد علاقه من باشد یا نه، وقتی فیلم می‌فروشد و تماشاگر دارد، دیگر شما نمی‌توانید به سازندگان آن بگویید چرا اینها را می‌سازند. مهم، دوست داشتن مردم است. اصلا این‌که ما سینما را تصفیه و تمیز کنیم، حرف غلطی است.




اکبر گلپایگانی در گفتگویی صریح بیان داشت⇐معصومه و خدیجه دده‌بالا(هایده و مهستی) با چادرهایی گل‌گلی به کلاس ما آمدند!/به فردین ظلم بزرگی شد چون سنگ بنای سینمای ایران را گذاشت/شجریان که در دهه ۶۰ برای خود امپراتوری ایجاد کرده بود، چرا اکنون معترض شده است؟ مگر نه آن که وقتی امثال من خانه‌نشین بودند، او برای خود یکه‌تازی می‌کرد!/در دهه ۶۰ هر کسی می‌آمد کار موسیقی انجام دهد، همین‌ها چوب لای چرخش می‌گذاشتند زیرا می‌خواستند همه مقلد خودشان باشند/ابتهاج یک توده‌ای تمام‌عیار بود و بعدها تغییر ایدئولوژی داد و حزب‌اللهی شد و دوباره رویه‌اش را عوض کرد و چندی بعد از کشور رفت/شجریان با ابتهاج توده‌ای روی هم ریخت و در جشن هنر شیراز مشغول به فعالیت شد!/نمی‌خواهم بعد از ۳۸سال که از فعالیت هنری من ممانعت شد، کنسرت برگزار کنم/مسئولان وزارت ارشاد ریاکارانه از من تعریف می‌کنند اما در نهایت می‌گویند که حیف شد…/هر کس یک جلیقه پاکستانی تنش کرد که خواننده اصیل ایرانی نیست!!!/محمد گلپایگانی(گلریز/برادرم) به بن‌بست رسیده است چون خود را در خدمت جناح‌های سیاسی قرار داد!/مهم‌ترین روش کنار زدن ابتذال فرهنگی، فعالیت مستقل رسانه‌هاست/به علی کریمی گفتم تا می‌توانی توپ را رها نکن/از من خواستند در ازای ۱۵ سکه طلا فقط دقایقی در تالار رودکی حاضر شوم اما نرفتم/اگر دنبال پول بودم به دوبی می‌رفتم و برای یک‌ شب اجرا، ۲۵هزار دلار دریافت می‌کردم

سینماروزان: اکبر گلپایگانی مشهور به گلپا جزو آن دسته از خوانندگان موسیقی اصیل ایرانی قرار دارد که علیرغم همه محدودیتهایی که پس از انقلاب اسلامی داشت اما سعی کرد در کشور بماند و مهاجرت نکند.

این ماندن در کشور البته که موجب شد او نزدیک به چهار دهه نتواند هیچ کنسرتی برگزار کند و نزدیک به دو دهه هم اجازه انتشار آلبوم نداشت اما باز هم گلپا کمترین کوششی برای آغشتگی به سیاست بازی نشان نداد و تلاش کرد همچنان به عنوان خواننده شناخته شود تا تریبون سیاسی.

گلپا هرگاه  در مصاحبه ای شرکت میکند بی پروا و صریح حرف میزند و ابایی ندارد از نقد برخی از جریانات مدعی موسیقی که به دلیل آلودگی به سیاست بازی از مسیر اصلی خود بازمانده اند.

تازه ترین گفتگوی گلپا با «قانون» هم در کنار شرح مانیفستی که این خواننده برای خود دارد گلایه های تند و تیزی هم دارد درباره افرادی همچون محمدرضا شجریان، هوشنگ ابتهاج و حتی محمد گلپایگانی برادر گلپا که نتوانسته اند چنان که باید وامدار هنر اصیل باشند.

بخشهای خواندنی گفته های اکبر گلپا را بخوانید:

– در مدرسه نظام با نورعلی‌خان برومند، استاد موسیقی و ردیف‌دان، آشنا شدم.

– روزی که در باغ آقای خواجه‎نوری میهمان بودیم در مقابل سفیر ایتالیا یک قطعه ترکی خواندم. پس از میهمانی آقایی آمد و گفت که بیا برای من کار کن! گفتم: شما را نمی‌شناسم. گفت: من پیرنیا، سازنده برنامه «گل‌ها» هستم.

– به استودیوی برنامه «گل‌ها» رفتم. آقای پیرنیا گفتند: یک‌ آواز در باب ضربت‌ خوردن حضرت علی(ع) بخوان. من گفتم باید از استادم اجازه بگیرم اما ایشان با اصرار خود قانعم کرد که بدون پخش موسیقی و بدون ذکر نام خواننده بخش کوتاهی از یک آواز را اجرا کنم. آن شعر این بود: «در خرابات مغان نور خدا می‌‌بینم/ این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌‌بینم» وقتی این بیت از حافظ را خواندم، دیدم که پیرنیا گریه می‌کند.

– درباره رویارویی بهار با عارف قزوینی ماجرایی نقل می‌کنند که بهار به عارف گفته بود تو تصنیف‌خوانی، نه آوازخوان. من که همه این‌ها را آموخته بودم، دوست داشتم که یک آواز‌خوان باشم. از این‌ رو هیچ‌وقت ترانه نخواندم چون معتقدم، ترانه و آهنگ را دیگران می‌سازند و خواننده همچون یک ربات باید آن را اجرا کند اما وقتی کسی آواز می‌خواند خود مبدع اثر خواهد بود و نوازندگان پاسخ خواننده را می‌دهند.

– روزی مرتضی‌خان محجوب به من گفت می‌خواهم آواز این موسیقی را تو بخوانی که آن آواز، با شعری از بیژن ترقی، غوغایی به ‌پا کرد. به‌ یاد دارم وقتی خواستم برای اجرای این آواز به استودیو بروم در راهروی استودیو، مشیرهمایون، شهردار را دیدم. او گفت که «گلپا! اینجا چکار می‌کنی؟» گفتم به دعوت آقای پیرنیا آمده‌ام تا آواز بخوانم. او که می‌دانست من از شاگردان نورعلی‌خان هستم، گفت: آواز را پشت مرده می‌خوانند در حقیقت مشیرخان یک پس‌گردنی مهم به من زد. وقتی این سخن را شنیدم، به‌ یاد حرف نورعلی‌خان افتادم که می‌گفت خیلی‌ها آواز می‌خوانند، اگر می‌خواهی خواننده خوبی باشی، خودت باش و از کسی تقلید نکن. از آن پس سعی کردم شیوه‌ خودم را در خوانندگی داشته باشم.

– عده‌ای ایراد گرفتند که گلپا برای جوان‌ها و عامه مردم می‌خواند. اتفاقا من فقط برای مردم می‌خوانم، برای دل جوانان می‌خوانم. همه موفقیت من در طول سال‌ها این بوده است که علیه مردم چیزی نخوانده‌ام. همیشه گفته‌ام که استعداد من از جانب خداست و مردم از این استعداد حمایت کرده‌اند. پس انصاف نیست که برای خدا و مردم نخوانم. منتقدان می‌خواستند که گلپا تا پایان عمر «دل‌ ای‌ دل‌ ای، امان‌ امان…» بخواند اما من این طور نمی‌خواستم زیرا مردم از من چنین توقعی نداشتند.

– مرحوم لطفی که از قضا مدتی نیز شاگرد نورعلی‌خان بود، ردیف می‌دانست اما به دنبال بداهه نرفت. وقتی کسی چهار عمل اصلی یا همان ردیف را می‌داند، باید نوآوری ایجاد کند. در غیر این صورت آن دانش به چه درد می‌خورد؟ اگر فردی مدام جدول‌ضرب را تکرار کند اما نتواند هیچ مساله‌ای را حل کند، در کار خود ناکام بوده است.

– اکنون موسیقی ما محفلی برای عقده‌گشایی، کارهای سیاسی و پول‌پرستی شده است. هنرمند نباید آلوده فعالیت‌های سیاسی شود. شأن یک هنرمند آن قدر عالی است که وارد این بازی‌ها نشود. حال وقتی فردی نمی‌تواند در موسیقی خود را ثابت کند، نمی‌تواند در بداهه توفیقی داشته باشد، نمی‌تواند محبوب مردم باشد، به ریسمان سیاست چنگ می‌زند تا مردم از او سخن بگویند.

– آقایان لطفی و علیزاده موسیقی را خوب می‌دانستند اما در بداهه توفیقی نداشتند. شما نوع فعالیت پرویز یاحقی و فرهنگ شریف را مشاهده کنید، ببینید که چه‌ میزان از موسیقی آنها بداهه بود. ایشان به جایی رسیدند که با خدا سخن می‌گفتند و برای لقمه‌ای نان موسیقی را دنبال نمی‌کردند. در مقابل این‌ها کسانی هستند که آن قدر داد می‌زنند تا صدایشان ورم می‌کند. در طول این سال‌ها چنین افرادی در موسیقی ما قدرت داشتند. آنها برای آن که نیروهای جوان جایشان را پر نکنند، تلاش کردند تا تقلید را گسترش دهند؛ به نحوی که همه مانند هم بخوانند. چنین افرادی از حضور جوانان می‌ترسند.

– همه شاگردان من متولدان دهه شصت هستند و من برای آموزش به ایشان حتی یک‌ ریال هم دریافت نمی‌کنم.

– پنج دکتری از مجامع معتبر موسیقی دارم اما همواره تاکید کرده‌ام که من را دکتر خطاب نکنید. من گلپا هستم و به گلپا بودن خود افتخار می‌کنم، چون مانند خودم خواندم و زندگی کردم.

– می‌گویند گلپا به موسیقی پشت‌ِ پا زد. بله، من برای مردم، برای جوانان و بدون در نظر داشتن نفع مالی می‌خوانم. تا جایی‌که جان در بدن دارم این روال زندگی من خواهد بود. آنهایی که چنین عقده‌گشایی می‌کنند، چه خدمتی در حق جوانان این مملکت کرده‌اند؟ ما نباید پشت جوانان را خالی کنیم. من که کار خود را کرده‌ام و دیگر آرزویی در سر ندارم. به هر چه خواستم دست پیدا کردم. بیش از نیازم پول دارم. همسر و فرزندان خوب و شایسته‌ای در کنارم هستند و از شهرت و محبوبیت لازم نیز برخوردارم. پس احتیاجی به زیر پا کشیدن از کسی ندارم. تنها خواسته من رسیدگی به وضعیت جوانان است.

– زمانی تلفن‌های هندلی وجود داشت و اکنون اینترنت سراسر دنیا را درنوردیده است. به‌ هیچ طریق نمی‌توان در مقابل تکنولوژی و فناوری ایستاد، همین‌ طور نمی‌توان در مقابل خواست جوانان و پیشرفت آنها ایستادگی کرد. نمی‌توان در صد سال پیش ماند و جوانان را مجبور کرد آن طوری بخوانند که ما می‌خواهیم.

– فیروز نادری یکی از بهترین دانشمندان ناساست. او چندوقت پیش برای این که جوانان جای او را پر کنند، به ‌میل و اراده خود استعفا داد. حالا برخی مانند آقای لطفی و علیزاده می‌گویند که ما چون ردیف می‌دانیم، هنرمندیم. آنهایی که هنوز هیچ خلاقیتی در موسیقی ما به خرج نداده‌اند، مدعی شده‌اند. جوانان ما باید به جای الگو قرار دادن چنین اشخاصی، پرویز یاحقی، جلیل شهناز و حسن کسایی را الگو قرار دهند اما حواس‌شان باشد که باز هم از ایشان تقلید نکنند و خودشان باشند.

– بنای من از ابتدای فعالیتم هنر بود و بس. اگر بعضی تمایل دارند فعال سیاسی باشند، به خودشان مربوط است. شأن یک‌ هنرمند بالاتر از آغشته‌ شدن به کارهای سیاسی است.

– دوستان بعد از مدتی دریافتند که نمی‌توانند مانند امثال فرهنگ شریف باشند و به سمت خودنمایی سیاسی حرکت کردند.

– من مانند برخی هر روز به رنگی درنیامده‌ام. من همان گلپایی هستم که ۵۰سال پیش برای مردم می‌خواندم. من که مثل این آقایان هر لحظه تفکرم تغییر نکرده است.

– آقای ابتهاج یک توده‌ای تمام‌عیار بود و بعدها تغییر ایدئولوژی داد و حزب‌اللهی شد و دوباره رویه‌اش را عوض کرد و چندی بعد از کشور رفت. این منش، همان روحیه‌ای است که باعث جدایی آنها از برنامه گل‌ها شد.

آن خواننده‌ای که نامش را بردید (محمدرضا شجریان) که در دهه شصت در موسیقی ایران برای خود امپراتوری ایجاد کرده بود، چرا اکنون معترض شده است؟ مگر نه آن که وقتی که من در دهه ‌شصت خانه‌نشین بودم، او برای خود یکه‌تازی می‌کرد. من که هیچ‌گاه از مواهب قدرت بهره‌مند نبوده‌ام. آنها و طرفداران‌شان نباید این نقد را به من کنند زیرا اگر قرار به حرف‌ زدن باشد، شرمنده خواهند شد.

– «گل‌ها» که تریبون حزبی و جناحی و سیاسی نبود. ما در آن برنامه دورهم جمع شده بودیم تا خدمتی به موسیقی بکنیم چون تخصص ما موسیقی بود. من سواد سیاست ندارم و تنها چیزی که یاد گرفته‌ام موسیقی است. اگر حضرات دل در گرو موسیقی نداشتند، من این طور نبودم. من در برنامه «گل‌ها» ماندم تا به موسیقی خدمت کنم. کاری که آنها نکردند، زیرا عاشق هنر و موسیقی نبودند. هر چند خورشید پشت ابر نمی‌ماند.

بر مردم واضح است که در طول سال‌های ‌‎سال، به‌ خصوص در دهه‌ شصت، این آقایان چه کردند. هر کسی می‌آمد که کار موسیقی انجام دهد، همین‌ها چوب لای چرخش می‌گذاشتند و نمی‌گذاشتند که مکتب‌های موسیقی ادامه پیدا کند، زیرا می‌خواستند همه مقلد خودشان باشند. اکنون که مقابل شما نشسته‌ام با افتخار می‌گویم مکتب گلپا، ادیب و تاج ادامه خواهد داشت اما تردید دارم که آنها در یاد مردم بمانند.

– در ابتدای انقلاب محدودیت‌های بسیاری برای من قایل شدند. چه در آن زمان و چه اکنون، اگر اراده کنم که در آمریکا بخوانم، آن قدر پول به پایم می‌ریزند که گویی دلار از شیر سماور بریزد.

– من به همه‌ چیزی که یک‌ انسان در این دنیا می‌خواهد، دست یافته‌ام؛ از باغ، خانه، ماشین و به‌ طور کلی پول گرفته تا زن و فرزندان صالح و مهربان. احتیاجی به پول موسیقی ندارم. هر آن چه می‌گویم برای اصالت هنر است. آیا همه منتقدان من مطمئن‌اند که در طول سال‌های پس از انقلاب برای ذات هنر تلاش کرده‌اند؟ من اگر برای شاه خواندم، برای امیرالمونین(ع) نیز خواندم. پس این که می‌گویند گلپا درباری بود، سخن درستی نیست. بهتر است بگویند گلپا سیاسی نبود.

– مشکلی برای برگزاری کنسرت وجود ندارد. ۳۸سال به من گفتند نخوان! در‌ صورتی‌ که هیچ‌ دلیلی برای این دستور وجود نداشت. من فعال سیاسی نبودم. من معاند با مردم نبودم. فقط و فقط ‌خواننده‌ای مردمی بودم که برای خدا، وطن و مردم می‌‌خواندم. چه دلیلی برای این ظلم وجود داشت؟ آیا کسی پیدا می‌شود که پاسخ سال‌ها محرومیت گلپا از خوانندگی را بدهد؟ خیر. هیچ‌ کس یافت نمی‌شود. پس نمی‌خواهم در شرایطی که ۳۸سال از فعالیت هنری من ممانعت شده است، کنسرت برگزار کنم.

مسئولان وزارت ارشاد ریاکارانه از من تعریف می‌کنند که گلپا در موسیقی تاثیر بی‌نظیری داشته است اما در نهایت می‌گویند که حیف شد به سمت جوانان رفت و برای آنها خواند. معلوم است که من به سراغ جوانان می‌روم زیرا برای مردم می‌خوانم. جایگاه اصلی من و حسن کسایی و پرویز یاحقی قلب مردم است.

– ای‌ کاش همه ما لحظه‌ای به مرگ فکر کنیم. ای‌ کاش عاقبت کار را در مقابل چشمان خود تصویر کنیم و به این نتیجه برسیم که چند روز دنیا ارزش این همه خباثت را ندارد. ای کاش برای بزرگی‌ کردن در عالم موسیقی به این میزان گلپا را تخریب نمی‌کردند. آقای لطفی روزی گفت که وقتی گلپا می‌خواند، مردم دکان‌های خود را می‌بستند که ساعت ۹ونیم شب پای رادیو باشند. آن‌ زمان همه مردم «مست مستم» را می‌خواندند. این کارها را من کرده‌ام پس روا نیست که همه را نادیده بگیرند.

– ارتباط هر کس با خداوند یکسان نیست. یکی جانش را می‌دهد و دیگری برای لقمه‌ای نان شکایت می‌کند. شجریان «گل‌های جاویدان» را به عمر خود ندیده است. او در «گل‌های رنگارنگ» می‌خواند. بعد هم با آقای ابتهاج توده‌ای روی هم ریختند و در جشن هنر شیراز مشغول به فعالیت شدند. آنها راهی را انتخاب کردند که مسئولیت دنیوی و اخروی آن‌ راه با خودشان است. تنها وظیفه‌ای که من دارم این است که به جوانان بگویم از راه آنها دوری و راه امثال تجویدی و خالقی را طی کنند.

– به خاطر دارم که روزی آقای تجویدی در همین خانه گریه کرد. گفتم چرا گریه می‌کنی؟ گفت ببین بنان بر ساخته من چه می‌خواند. او گفت که بعد از بنان هر کس این آهنگ را بخواند، خودش را خراب کرده است. یا به‌ طور مثال کسی نمی‌تواند «خسرو و شیرین» من را بازخوانی کند زیرا وقتی با جلیل شهناز آن را کار کردیم،‌ موقع خواندن آن از تحریری استفاده کردم که همه حیرت‌زده شدند. حالا اگر کسی بخواهد آن تحریر را تقلید کند، سرخورده می‌شود.

محمد گلپایگانی راه خود را رفت و مسیر زندگی‌اش به من ارتباطی ندارد. بر خلاف من که همواره برای مردم خواندم، او ترانه‌خوان برخی از جناح‌های سیاسی شد.

هر کس یک جلیقه پاکستانی تنش کرد که خواننده اصیل ایرانی نیست.

– هنرمند باید پولدار باشد؛ باید بهترین امکانات را در اختیار داشته باشد. تاسف‌بار است که عده‌ای در هر شرایطی عوام‌فریبی می‌کنند. محمد گلپایگانی(گلریز) راهش از من جداست شاید دلایلی برای مسیر خود داشته باشد اما به نظر من به بن‌بست رسیده است. کسی که خود را در خدمت جناح‌های سیاسی قرار دهد، تاریخ مصرف‌دار می‌شود. این که چرا او سعی نکرد سبک زندگی‌اش را شبیه به من کند، بروید و از خوش بپرسید. اصلا چرا از محمد گلپایگانی صحبت کنیم؟ بیایید از حسن گلپایگانی سخن بگوییم. دیگر برادرم که همه عمرش را وقف موسیقی کرد. او کسی است که ردیف می‌‌داند و موسیقی تدریس می‌‌کند. بهتر است از عزیزانی چون حسن صحبت کنیم.

– من از ابتدای عمرم کنجکاو بودم. همان‌طور که گفتم چندین شغل را تجربه کردم تا به موسیقی رسیدم. در اوایل کار موسیقی‌ام، آقای قنبری‌مهر پیشنهاد بازی در فیلمی را به من ارائه داد که با مخالفتم مواجه شد زیرا باور داشتم که هنرپیشه نیستم. بعدها آقای میثاقیه، که یکی از دوستان نزدیک من بود، گفت که می‌خواهم فیلمی با عنوان «حنجره طلایی» بسازم و از من درخواست کرد که در آن فیلم بازی کنم. آن‌ زمان مردم به من القاب گوناگونی از جمله حنجره‌طلا، سلطان آواز و… را می‌دادند. به‌ همین‌ دلیل، تصمیم ساخت آن فیلم گرفته شد. من از ابتدا مخالف نامش بودم و اصلا قرار نبود آنچه اکنون مشاهده می‌شود، ساخته شود. به‌ هر حال به دلیل رفاقتی که با آقای میثاقیه داشتم آن فیلم را بازی کردم و درس عبرتی شد که دیگر هیچ‌وقت در سینما کار نکنم، زیرا من بازیگر نیستم و فقط خواننده‌ام.

– بزرگ‌ترین مشکل این روزهای موسیقی ایران، نبودِ مسئولان با دانش است. کسانی که آن بالا نشسته‌اند به هنر توجه نمی‌کنند زیرا هنر برای‌شان هزینه دارد و در مقابل، ابتذال باعث سرگرمی کاذبِ مردم می‌‌شود. مهم‌ترین وظیفه در خصوص کنار زدن ابتذال فرهنگی، فعالیت مستقل رسانه‌هاست. شمایی که رسانه در اختیار دارید با کسانی صحبت کنید که هنر اصیل را می‌شناسند. به‌ نظر من برای دفع سیاست‌زدگی در عرصه هنر، روزنامه‌نگاران مهم‌ترین رسالت را بر دوش دارند.

– بسیاری از کسانی که مردم با آنها خاطره دارند از شاگردان من بودند. نام کلاس موسیقی ما گام بود. در آن کلاس من به همراه آقایان فخرالدینی و کیومرث حقیقی، آواز، ویلون و سنتور را آموزش می‌دادیم. روزی خانم‌ها معصومه و خدیجه دده‌بالا(هایده و مهستی) با چادرهایی گل‌گلی به کلاس ما آمدند. چندسالی من به آنها آموزش آواز دادم تا این که مشغول امور ازدواج شدم و در آن‌ برهه وقت تدریس پیدا نکردم. به همین‌ دلیل به آقایان تجویدی و یاحقی سفارش کردم که با این دو بانو کار کنند. هر چند که آن دو نفر، موسیقی اصیل ایرانی را آموخته بودند اما به دنبال ترانه‌خوانی رفتند. وقتی امثال این نوآموزان در میان مردم به شهرت و محبوبیت رسیدند، از کرده خود لذت می‌بردم زیرا به جوانان میدان داده بودم.

از هم‌نسلان من، فقط ایرج و ناصر ملک‌مطیعی باقی مانده‌اند. این موضوع مفهوم مهمی دارد و آن این که بعد از ما عرصه خالی خواهد شد.

به آقای فردین ظلم بزرگی شد. روحش شاد. سینمای عامه آن دوران به سبک بازیگری فردین احتیاج داشت. او در راستای شکل‌گیری سینما ایران تلاش بسیاری کرد. هر چند با به وجود آمدن موج نو، فیلم‌های فاخری مانند «گاو» یا «سفر سنگ» ساخته شد اما به‌ هر حال سنگ‌بناهای سینما بر دوش امثال فردین بود. پس به او ظلم شد و حقش این نبود.

– مسئولان چندان دلسوز فرهنگ و هنر این مملکت نبوده‌اند و همیشه در کار هنرمندان دخالت کرده‌اند. البته این موضوع منحصر به هنر هم نیست. شما به فوتبال این کشور نگاه کنید. مثلا آقای کی‌روش را به عنوان سرمربی انتخاب می‌کنند اما مدام در کار او دخالت می‌کنند. یادم هست که در بازی ایران‌-لهستان، آقای حشمت مهاجرانی به غفور جهانی گفته بود که تنها وظیفه‌ات مهار یکی از بازیکنان لهستان است. اگر اشتباه نکنم در آن بازی حسن روشن گل ایران را به ثمر رساند. وقتی در عصر حاضر فوتبال هم یک‌ امر تخصصی است و با برنامه اداره می‌شود، بی‌تردید هنر هم تخصص می‌خواهد.

روزی با علی کریمی و حشمت مهاجرانی در دوبی بودیم. وقت نهار کریمی از من خواست که به او نصیحتی کنم. به او گفتم: «علی تا می‌توانی توپ را رها نکن که این مردم، مردم بی‌وفایی‌اند.» چندی پیش او مسئولیتی را در تیم جوانان ایران بر عهده گرفت. شنیدم جوانی که سه‌ بار هم پایش به توپ نخورده است، به انتصاب کریمی انتقاد کرده بود. مثال‌های فوتبالی فوق برای این است که بگویم شایسته‌سالاری و تخصص‌گرایی در ایران مرده است.

تعدادی از مدیران وزارت ارشاد افراد بی‌سوادی هستند. وقتی چنین افرادی سکان وزارت فرهنگ یک‌ کشور را بر عهده دارند، چطور می‌‌توان توقع داشت که ارج و قرب هنرمندان و پیشکسوتان نگه داشته شود؟ آنها فقط برای منافع خود کار می‌کنند.

مدتی پیش به من گفتند که در ازای ۱۵سکه بهارآزادی، همراه با همسرت به تالار رودکی بیا و ساعتی در ردیف جلو بنشین. به درخواست‌کننده گفتم که «ای‌ کاش این سخن را به من نمی‌گفتی. من اگر دنبال پول بودم به دوبی می‌رفتم و برای یک‌ شب اجرا، ۲۵هزار دلار دریافت می‌کردم. عرصه هنر، عاشقی می‌خواهد و همه‌ چیز پول نیست. هنرمند خریدنی نیست.»




بهداد گفت: کیمیایی نمی‌تواند دیگران را دوست داشته باشد+فیلم⇔ این ویژگی از کجا آمده؟ از «کیمیایی بودن»؟! یا به تعبیر کنایه‌آلود آن فیلمساز غربت‌نشین از «فیلمساز موفق بودن»؟!

سینماروزان/حامد مظفری: هفتم مردادماه تولد 76 سالگی مسعود کیمیایی بود و به مانند همه تولدهای دیگرش مواجه شد با پیامهای تبریکی که این و آن برایش فرستادند اما گفتگوی حامد بهداد یک روز پیش از تولد کیمیایی بیشتر از همه این پیامهای تبریک بازخورد داشت.

بهداد در گفتگویی زنده روی آنتن رسانه ملی به صراحت به گلایه از کیمیایی پرداخت و از بی رغبتی به سیمرغی گفت که بخاطر «جرم» گرفته بود! بهداد یک عبارت کلیدی هم طرح کرد و آن هم اینکه «کیمیایی نمیتواند دیگران را دوست داشته باشد.»
اگر این عبارت بهداد را مجالی کنیم برای بررسی کیفیت رابطه همکاران سالهای دور و نزدیک با کیمیایی بیش از پیش به صدق گفته های بهداد میرسیم.

تقریبا در همه این سالها آدمهای مختلف به کیمیایی نزدیک شده و در ابتدا هم همه قابها، خوش و خرم و با فیگورهای خواستنی بوده ولی در گذر زمان گلایه ها پررنگ شده و حتی گاه به تقابل رسیده.
از بهروز وثوقی بگیرید که کیمیایی بعد از اختلاف با وی «غزل» را با فردین کار کرد که البته فیلم موفقی نشد تا فرامرز قریبیان و سعید راد و اسفندیار منفردزاده که بعد از همکاریهای ابتدایی میان آنها با کیمیایی فاصله افتاد و حتی احمد نجفی که رابطه اش با کیمیایی در این سالها کاملا کمرنگ شده.

اصلا چرا راه دور برویم؛ سال قبل همین موقع پرویز پرستویی و امیر جدیدی بازیگران و منصور لشکری قوچانی تهیه کننده «قاتل اهلی» جشن تولد او را برگزار کردند و تا توانستند از لذت همکاری با وی گفتند اما امسال اینها کجایند و فاصله آنها با کیمیایی چقدر است؟؟

چرا چنین است؟ مشکل چیست؟ یا کیست؟ کیمیایی یا همکاران؟
شاید «کیمیایی بودن» است که مشکل ساز شده تا جایی که باعث میشود آن کارگردان رفیق سالهای دور وقتی می‌خواهد از ینگه دنیا درباره یکی از فیلمنامه هایش و چرایی عدم تولید آن بنویسد کیمیایی را به طعنه با لفظ «فیلمساز موفق»ی خطاب میکند که در فیلمنامه بی‌سرانجام وی به دنبال نام خودش بوده! نامی که یافت نمیشود، اما نام فیلمنامه می‌پرد و در روزگار پس از دوم خرداد سردر سینماها را با امضای فیلمساز موفق(!) روشن می کند!
بله، کیمیایی بودن و به تعبیر آن غربت‌نشین «فیلمساز موفق بودن»(!!!) حقیقتا امر دشواریست.

برای دیدن فیلم گفته های بهداد درباره کیمیایی اینجا را ببینید.

حامد بهداد-مسعود کیمیایی
حامد بهداد-مسعود کیمیایی



یک روایت خواندنی از بهرام بیضایی درباره دیدار با فردین در میانه دهه هفتاد⇐ذکر معرفت و فروتنی فردین و البته فیلمنامه‌ای که برای بازگشت به سینمای فردین نوشته شده بود

سینماروزان: بهرام بیضایی آخرین بار 9 سال قبل با فیلم در فیلمی به نام “وقتی همه خوابیم” در جشنواره فجر حضور داشت؛ فیلمی که به صریح ترین شکل ممکن پشت پرده سینمای ایران را نقد کرده بود و همین نقد عریان و اشارات مستقیم فیلم به تهیه کننده نوپای پروژه ناتمام “لبه پرتگاه”بیضایی-و البته از شرکای راه اندازی دفتر پخشی که زودتر از حد تصور مافیایی قلمداد شد؟!- بود که نشست مطبوعاتی فیلم را دستخوش حاشیه کرد.

بیضایی در آن نشست، “وقتی همه خوابیم” را یکی از سه گانه ای دانست که با “لبه پرتگاه” و فیلمنامه ای دیگر به نام “اعتراض” کامل می شد؛ “لبه پرتگاه” درباره پاپوشی غریب است که برای یک بازیگر سینما دوخته میشود و البته به قدر کفایت نقد فضای پشت صحنه سینما را دارد. “اعتراض” درباره ماجرای اعتراض آذر شیوا بازیگر “سلطان قلبها” به فضای حاکم بر سینمایفارسی و روایت آدامس فروشی جلوی دانشگاهش در ابتدای دهه پنجاه است!

نگارش فیلمنامه “اعتراض” در میانه دهه هفتاد بیضایی را در مسیری قرار داد که بخواهد از فردین درباره آذر شیوا کسب اطلاعات کند. بیضایی درباره چگونگی دیدار با فردین در فیلم نوشت: منی که هرگز آذر شیوا را ندیده بودم وقتی گیج شخصیت واقعی زنی که بیصدا به ابتذال شغلش اعتراض کرده بود، درماندم، ناچار و با احتیاط زنگ زدم به کارگردان و همبازی چند فیلم او فردین که خیال نمیکردم جوابم را بدهد و پرسیدم آیا میداند کجا می توانم دو سه فیلمی از آذر شیوا پیدا کنم که چیزی از خود او هم در آن دیده شود؟ و او معرفت به خرج داد و همان فردا آمد و همه فیلمهای آذر شیوا را در جعبه های کوچکی که به آن ویدیو می گفتند برایم آورد.

بیضایی با تاکید بر منش شخصیتی فردین ادامه داد: فردینی که دیدم غیر از آن بود که روی پرده و یکی دو بار گذری در دفتر مشترکش با پخش کننده فیلم “رگبار” دیده بودم. واقعا لب نمی زد و صدای خودش بود؛ بی لحن جاهلی و آواز خواندن قرضی و چهچهه زدن ناهمخوان با لبها. کارگردان “سلطان قلبها” که سالها محبوب ترین فیلم چین و آسیای میانه بود و این همه فروتنی!

اما دیدار بیضایی با فردین به همین جا ختم نمیشود. به گزارش سینماروزان کمی بعدتر از دیدار اول و بعد از اتفاقات خرداد 76 و زمانی که بیضایی بعد از مدتها تلاش و دیدار حضوری با آذر شیوا در پاریس نتوانسته بود رضایت وی برای ساخت فیلمنامه “اعتراض” را بگیرد و البته مدیران سینمایی وقت هم به ساخت این فیلم علاقه ای نشان ندادند بیضایی به قصد بازپس دادن فیلمهایی که از فردین گرفته بود مجدد با او دیدار کرد.
بیضایی درباره این دیدار دوم نوشت: در تهران از فردین بخاطر لطفش تلفنی تشکر کردم. فیلمی ساخته نمی شد که به ویدیوها نیازی باشد. پرسیدم کی و کجا بیاورم؟ خودش آمد با همان مهربانی بار قبل. گفت از هر کدام دو نسخه داشتم و این نسخه ها مال شماست! میخواست بداند چی شد اعتراض؟ به ساختش امیدی هست؟ میخواست بداند فضا واقعا فرقی کرده؟

بیضایی با اشاره به امید واهی فردین برای دریافت مجوز ادامه داد: فردین با همه خودداری از امید خودش گفت. فیلمنامه یی نوشته بود بر داستان “برصیصای عابد” آرزو داشت بسازد و خود متفاوت و ناشناخته اش را نشان دهد. خواست و وظیفه من بود که نگاهی به آن بیندازم. “برصیصای عابد”؛ باورم نبود بگذارند-چندان به مرگش نمانده بود!

اما برصیصا که بود؟ به گزارش سینماروزان برصیصا در روایات از عابدان بنی اسراییلی بود که بعد از ۷۰۰ سال عبادت خداوند ، تسلیم وسوسه‌های شیطان شد و ابتدا به زنی تجاوز کرد و پس از آگاهی از  بارداری او را به قتل رساند و سرانجام خدا را انکار کرد!




ورود رسمی «فردین» به انتخابات۹۶+عکس

سینماروزان: در کارزار انتخاباتی و در حالی که بیشتر رسانه ها متمرکز به دوازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری شده اند، در میدان رقابت پنجمین انتخابات شورای شهر فضایی جالب توجه در تبلیغات جریان دارد؛ چنان که یکی از کاندیدا به دلیل تشابه نامش با بازیگر مطرح سینمای ایران؛ از عنوان «فردین آمد» در پوستر تبلیغاتی خود استفاده کرده است!

به گزارش سینماروزان و به نقل از «آینه نیوز» هنگامی که خیابان های سطح شهر تهران و به خصوص نقاط مرکزی مانند خیابان طالقانی و مناطق شمال شهر مانند تجریش را پیاده طی کنید به مواردی جالب توجه در میان پوسترهای تبلیغاتی می رسید که جدا از انباشت تبلیغات و اسراف در کاغذ، فاقد هرگونه خلاقیت در فضای تبلیغات و به دور از هدفمندی در ایجاد رسانه ای کارگشا در جهت مخاطب بوده است.

یکی از پوسترهایی که توجه رهگذران را به خود جلب می کند از سوی کاندیدایی است که نام خانوادگی اش مشابه نام یکی از شناخته شده ترین بازیگران سینمای پیش از انقلاب است و وی با برجستگی عنوان «فردین» در پوستر انتخاباتی خود سعی دارد فضایی نوستالژیک را برای مخاطبان در آوردگاه تبلیغاتی فراهم کند! وی که مدیریت برنامه ریزی شهری خوانده است از چنین حربه ای برای کسب آرای مردمی بهره برده است.

در میان دیگر شعارهای تبلیغاتی و پوسترهای انتخاباتی می توان مواردی را یافت که قابلیت «سوژه» شدن برای رسانه را دارد. برای نمونه یکی دیگر از کاندیدای پنجمین انتخابات شورای شهر، شعار «هیچ شعاری ندارم» را انتخاب کرده و درست زیر همین جمله آورده است که «تنها شهرم را دوست دارم» که در عین احساس دلنشین شهروندی می تواند خود یک شعار محسوب شود! و این تناقض در پوستر این کاندیدا هم جالب توجه است.

آگهی تبلیغاتی کاندیدایی به نام محمدرضا فردین
آگهی تبلیغاتی کاندیدایی به نام محمدرضا فردین