1

حقایقی ناگفته درباره محمدعلی فردین⇐از مرگ به دلیل قصور پزشکی تا چرایی عدم بازگشت به سینما با «ترن»، «جهان پهلوان تختی» و «باد و شقایق»

سینماروزان: همزمان با هفدهمین سالگرد درگذشت محمدعلی فردین بد ندیدیم که درباره چند حقیقت مربوط به این بازیگر سرشناس حرف بزنیم؛ حقایقی که از مرگ به دلیل قصور پزشکی گرفته تا عدم بازگشت به سینما با آثاری همچون «ترن»، «جهان پهلوان تختی» و «باد و شقایق» را دربرمی گیرد.

مرگ بر اثر قصور پزشکی

 در ماههای اخیر درباره مرگ کیارستمی بر اثر قصور پزشکی فراوان گفته شده اما شاید کمتر کسی بداند محمدعلی فردین هم به خاطر نوعی قصور پزشکی فوت شده است. فردین به دلیل نارسایی در بخش تحتانی قلبش فوت شد و این مسأله‌ای نبود که پزشک اورژانس آن را تشخیص دهد.

 وقتی بخش تحتانی قلب دچار مشکل میشود علائم قلبی به صورت گوارشی نشان داده می‌شود یعنی به صورت درد معده، استفراغ و تهوع و همین میشود که تماس تلفنی با اورژانس منجر به ایجاد شبهه مشکل گوارشی می‌گردد و فردین هم توصیه های گوارشی را انجام می‌دهد اما در نهایت به دلیل نارسایی قلبی که تشخیص داده نشده بود، فوت می‌کند!

تلاشهای ناکام برای بازگشت

بعد از آن که «برزخیها» به واسطه شانتاژهای مخملباف در یکی از نماز جمعه های آن زمان پایین کشیده شد و بازیگران مختلف فیلم و از جمله فردین ممنوع الفعالیت شدند، در برهه های زمانی مختلف مدام درباره بازگشت فردین به سینما شنیده شد.

یک بار در اواسط دهه 60 و با فیلمی به نام «ترن» امیر قویدل که مضمونی علیه فعالیتهای رژیم سابق داشت فردین بنا بود با ایفای نقش راننده قطاری که در برابر سرکردگان رژیم سابق طغیان می‌کند به سینما بازگردد اما جلوی این بازگشت گرفته شد و در نهایت این نقش نصیب فرامرز قریبیان شد.

بار دوم اواسط دهه 70 و با فیلم «جهان پهلوان تختی» بهروز افخمی بود که زمزمه‌های بازگشت فردین به سینما شنیده شد؛ تختی دوست مشترک حاتمی و شریک حاتمی در سینما جمهوری بود. ضمن اینکه هم‌تیمی‌ تختی هم بود و در المپیک توکیو همراه تختی بود.

بنا بود در فیلم افخمی فردین نقش یک کارگردان را بازی کند که خودش قبلا کشتی گیر و هم اتاقی تختی بوده است و به عنوان محمدعلی فردین وارد داستان شود و نه به مانند آنچه بعدتر عرب نیا ایفا کرد که در جایگاه افخمیِ کارگردان وارد داستان شد! درباره حضور فردین در «جهان پهلوان…» خبررسانی هم شد و بسیاری امیدوار بودند به وقوع این اتفاق که می‌توانست یک یادگاری ارزشمند برای سینمای ایران باشد ولی به دلایل مختلف که یکی از آنها حضور سیمافیلم به عنوان سرمایه‌گذار بود این حضور هم محقق نشد.

بار سوم باز هم اواسط دهه 70 بود و مربوط به فیلمی به نام «باد و شقایق» به کارگردانی سیدضیاءالدین درّی؛ «باد و شقایق» فیلمی خانوادگی با درونمایه زندگی یک کارگردان مبتلا به اعتیاد بود که در نهایت به دلیل ابتلا به ایدز می‌میرد. درّی تمایل داشت که پایان بندی فیلم خود را با حضور فردین در سکانسی ماندگار بچیند.

فردین چون آشنایی قبلی با درّی داشت علیرغم کوتاه بودن نقش پیشنهادی قبول کرد که در فیلم حاضر شود. در پایان «باد و شقایق» شخصیت اصلی داستان که یک کارگردان بود بر اثر ابتلا به ایدز می‌میرد و حین تشییع این شخصیت به ناگاه فردین در میان جمعیت دیده می‌شود؛ شناخته شدن فردین در میان جمعیت است که باعث می‌شود مردم او را روی دست بلند کنند و به وی ادای دین کنند. مقدمات حضور فردین در این فیلم انجام شده بود با این حال حسد یک همکار تازه به دوران رسیده مانع حضور فردین در این فیلم شد.




قابل توجه سینمادارانی که قیمت بلیت را به ۱۲ هزارتومان رساندند⇐مخالفت فردین با گران شدن بلیت سینما+فیلم

سینماروزان: در روزهایی که شورای صنفی نمایش به مانند هر سال توپ گرانی قیمت بلیت سینماها را به زمین وزارت ارشاد انداخته است و از آن سو پردیسهای سینمایی و برخی سینماها هنوز چیزی از سوی ارشاد اعلام نشده قیمت بلیت را به 12 هزار تومان رسانده اند بازخوانی بخشی از گفته های فردین درباره افزایش قیمت بلیت جالب به نظر می رسد.

در یکی از فیلمهای بازمانده از فردین که از طریق سامانه «تماشا» بازنشر شده، فردین نزدیک به نیم قرن قبل در نشستی با حضور دست اندرکاران سینمای آن دوران گفته بود: دولت میگوید ما از شما فیلم خوب و سرویس خوب میخواهیم که به مردم دهید. دولت میگوید کار خوب بکن، درآمد داشته باشد و مالیات هم بده ولی با درنظر گرفتن هزینه های زندگی مردم حق دارند که سینما یعنی تنها تفریح سالمشان گران نشود و ما هم نمیخواهیم قیمت بلیت گران شود!!

در میان سینماگران روزگار ما چند چهره شناخته شده وجود دارند که فقط به اندازه نصف فردین محبوبیت داشته باشند و در روزهایی که زمزمه گرانی قیمت بلیت شنیده میشود با آن مخالفت کرده باشند؟

جالب است که سینماگران ما از سیاست گرفته تا محیط زیست نظر میدهند اما درباره گرانی مداوم و هر ساله قیمت بلیت انگار نه انگار! حتی جایزه بگیران و فیلمساز اسکاری سینمای ما نیز در این باره کمترین واکنشی نشان نمی دهند! چرا؟

برای دیدن فیلم گفته های فردین اینجا را ببینید.




سیدضیاءالدین درّی بیان کرد⇐بهروز می‌دانست که اگر بماند ممکن است اتفاقات بدی برایش رخ دهد/فردین حسابش پاک بود؛ در ایران ماند و جاودانه شد/شرح تلاشها برای کشاندن فردین به دربار را در «کتاب فردین» خواهید خواند

سینماروزان: هجدهم فروردین ماه سالگرد درگذشت محمدعلی فردین بازیگر سرشناس سینمای ایران است. سیدضیاءالدین درّی کارگردانی که از جوانی با فردین آشنایی داشت و در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و ورود به سینمای حرفه ای هم به دنبال شکل دادن همکاریهای مشترک با فردین بود چندی قبل در گفتگویی با «کات» با مقایسه میان فردین و بهروز وثوقی گفته بود: بهروز میدانست انقلاب میشود اما فردین نمیدانست.(اینجا را بخوانید)

چرایی این تحلیلی و اینکه بهروز چگونه میدانسته و چرا باید میدانسته اما فردین نه، بهانه گفتگوی ما با درّی بود. درّی که کتابی با محوریت فرازهایی ناگفته شده از زندگی فردین با عنوان «کتاب فردین» را در مسیر تألیف دارد با اشاره به اینکه تحلیل موردنظر ناشی از مشاهداتش از وضعیت ایران در سال 1356 و البته روایتی است از کارگردانی که در همان دوران در حال همکاری با بهروز وثوقی بوده است به سینماروزان گفت: آن کارگردان که اتفاقا در آن زمان شناخته شده هم بود اما بهتر است نامش فاش نشود شرح پریشان حالی بهروز در آن زمان را روایت کرد و اینکه دیگر بهروز آن بهروز سرخوش سابق نبود.

کارگردان «کلاه پهلوی» ادامه میدهد: گویا بهروز به دلیل مناسبات همچنان اثبات نشده با دربار از اوضاع و احوال پیش رو و اینکه ممکن است اتفاقاتی در راه باشد باخبر شده بود و همین باعث شده بود که بیشتر از آن که به فکر امتداد زندگی هنری باشد به فکر کوچک کردن زندگی و انتقال سرمایه‌هایش به آن طرف بود. در همان دوران بود که سینما فرهنگ که مالکش بهروز بود به وزارت فرهنگ آن زمان فروخته میشود و البته بسیاری دیگر از اموال بهروز به دلار بدل میشود.

سیدضیاءالدین درّی با اشاره به روحیات فردین بیان میدارد: فردین اما در این وادی نبود چون هیچ گاه به سمت دربار نرفت با اینکه بارها و بارها شخص اشرف پهلوی مترصد فرصتی برای ایجاد ارتباط نزدیک با وی بود. فردین آدم باغیرتی بود و به شدت متعهد و برای همین از هر گونه نزدیکی با اشرف و به تبع آن دربار سرباز زد.

درّی که  فصل بزرگی از «کتاب فردین» را به شرح تلاشها برای کشاندن فردین به دربار اختصاص داده ادامه میدهد: فردین در ایران ماند و البته شاید خیلیها ندانند که فارغ از وجه خیرخواهانه ای که در برخورد با افراد کم‌بضاعت از خود بروز میداد به هنگام جنگ نیز کمکهای فراوانی به جبهه ها کرد با اینکه برخی اوقات حتی خودش هم اوضاع مالی خوبی نداشت. فردین خبر نداشت انقلاب میشود چون با دربار ارتباط نداشت و اگر هم میدانست باز هم بعید میدانم کشورش را رها میکرد و میرفت. او حسابش پاک بود؛ ماند و جاودانه شد. در سوی مقابل شاید بهروز نمی‌توانست بماند چون اگر می ماند با توجه به حاد بودن شرایط ممکن بود اتفاقات بدی برایش رخ دهد.

سیدضیاءالدین درّی  در جریان فرش قرمز یکی از آثار سینمایی اش با نام «سینما سینماست» در سینما صحرا برای اولین بار بعد از انقلاب فردین را در یک محفل رسمی پیش‌روی مخاطبان قرار داد و البته همو بود که زمینه آشنایی کیانیان با فردین را فراهم کرد تا بعدتر کیانیان کتابی درباره فردین بنویسد.

این نویسنده و کارگردان درباره همکاری با فردین در سالیان آخر عمر اظهار داشت: فارغ از تلاشهایی که برای حضور مجددش جلوی دوربین داشتم و نشد، به همراه فردین مشغول کار بر روی فیلمنامه ای هم بودیم که بنا بود خودش کارگردانی آن را برعهده داشته باشد که این یکی هم به دلیل فوتش میسر نشد. شرح بخشی از مراودات با فردین و البته روایت گفتگوهایی منتشرنشده با وی در «کتاب فردین» خواهد آمد.

درّی اما زمانی دقیق هم برای انتشار کتابش نمی‌دهد! او با بیان اینکه این کتاب محصولی است بی سانسور و با نقل قول صریح از فردین و طبیعی است که به دلیل زنده بودن برخی افرادی که نامشان در این نقل قولها آمده است باید مقداری در انتشار کتاب حساسیت به خرج دهیم اظهار میدارد: یکی از تفاوتهای فرهنگی ما با مردمان مغرب زمین آن است که در آنجا سلبریتی ها علاقه دارند به فاش گویی و در این مسیر فراوان هم اتوبیوگرافی نگاشته می شود اما در اینجا همه دوست دارند ظاهری آراسته از خود به جای بگذارند و نتیجه اینکه یک نقد حداقلی هم برتافته نمی شود. در این شرایط «کتاب فردین» که هم نگاهی سرراست به تاریخ سینمای قبل از انقلاب دارد و هم تحلیلی فراگیر بر آثار فردین ارائه داده و هم مشتمل بر گفتگوهایی خواندنی با فردین و روایت واقع نگارانه زندگی اوست باید با تأمل بالا در مسیر چاپ قرار گیرد اما یادتان باشد در این کتاب خیلی چیزها را خواهید خواند؛ نکاتی که خیلی ها جزأت بیانش را ندارند.




چرا فردین “مالک اشتر” نشد؟ خودش نخواست یا نگذاشتند؟

سینماروزان: محمدعلی فردین بازیگر محبوب سینما از جمله بازیگرانی بود که بعد از انقلاب ممنوع الفعالیت شد.

به گزارش سینماروزان در برهه های زمانی مختلف کارگردانان مختلفی به دنبال فراهم آوردن شرایط بازگشت به سینمای او بودند اما هیچ کدام نتوانستند مجوز این کار را بگیرند.

فاطمه پاقلعه نژاد روزنامه نگار “تماشاگران امروز” به تازگی گزارشی را ارائه داده درباره چرایی عدم ایفای نقش مالک اشتر سریال “امام علی(ع)” توسط فردین.

در این باره بهزاد فراهانی گفته است که فردین خودش بازی در این نقش را قبول نکرده اما تهیه کننده “امام علی(ع)” نداشتن مجوز کار را دلیل این امر اعلام کرده است.

روایت اول: خودش نخواست
فراهانی گفته است: من با داوود میرباقری نزد فردین رفتیم تا نقش مالک اشتر را بازی کنند اما ایشان نپذیرفت و گفت من هنرپیشه ای هستم که مردم مرا با این عصا و رقص دوست دارند، شما از من می خواهید مالک اشتر شوم که شمایلی از امام علی(ع) است؟ با این کار من همان فردین سابق را هم خراب می کنم. این درست همان جوابی است که آذر شیوا داد.

روایت دوم: نگذاشتند
اما محمد بیک زاده تهیه کننده امام علی(ع) در این باره گفته است: برای این سراغ فردین رفتیم که چهره خیلی زیبایی داشتند و در اجتماع به فتوت و جوانمردی شهره بودند…من بسیار مایل بودم فردین وارد کار شود و اتفاقا فردین هم پذیرفت و حتی این جمله را گفتند که مثل اینکه خدا می خواهد مرا عاقبت به خیر کند ولی در آن زمان ارشاد به ایشان مجوز فعالیت نداد.
این تهیه کننده ادامه داده است: ما در آن زمان مجوز کار خیلی ها را گرفتیم؛ مجوز فخری خوروش را گرفتیم و برای کار دیگری هم برای داود رشیدی مجوز گرفتیم اما هم ارشاد و هم تلویزیون با فعالیت فردین مخالف بودند.

خواهر فردین چه می گوید؟
جمیله فردین خواهر فردین درباره دو روایت از حضور فردین در نقش مالک بیان داشته است: فکر کنم جملات بهزاد فراهانی صحیح تر باشد؛ البته این جملات هم صددرصد نیست ولی آنچه من می دانم و شاهدش بودم همیشه مخالف حضور فردین بودند.

وی افزوده است: فردین را مکتوب ممنوع الکار نکرده بودند اما او هم ممنوع الکار بود هم ممنوع التصویر هم ممنوع المعامله و هم ممنوع الخروج و تا مدتی اجازه نمی دادند از کشور خارج شود.




سیدضیاءالدین دری بیان کرد: انوار به مخملباف گفت بیا این ور؛ ما بیشتر شبیه توییم!/نه انوار و بهشتی به سینما کمک کردند و نه زم در حوزه هنری/حاتمی‌کیا فیلمساز مورد علاقه بهشتی بود/نگذاشتند حاتمی‌کیا و درویش در حوزه نظری رشد کنند و برای همین حاتمی‌کیا یک روز اصلاح‌طلب است و یک روز اصولگرا/ ای کاش مانند بیضایی به هیچ وجه به خواسته مدیران تن نمی‌دادیم/ اینکه انوار و بهشتی می‌گویند سینما را نجات دادیم، درست نیست/در دهه شصت اصلا بحث نابودی سینما مطرح نبود/ شاه به فردین گفت: حالا دیگه رفتی تو سینما مشت می‌زنی؟/بهروز می‌دانست انقلاب می‌شود اما فردین خبر نداشت

سینماروزان: سیدضیاءالدین دری کارگردان و نویسنده آثاری نظیر “کلاه پهلوی” و “کیف انگلیسی” در گفتگویی صریح با برنامه اینترنتی “کات” به مرور برخی از وقایع مهم سینمای ایران در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته است.

به گزارش سینماروزان دری به واسطه مراوداتی که با برخی بازیگران پرطرفدار سینمای پیش از انقلاب و از جمله فردین داشته در این گفتگو نکات خواندنی و جالبی را هم درباره وضعیت سینمای آن دوران بیان کرده است.

متن کامل گفته های دری را بخوانید:

فقط بهروز وثوقی می دانست که دارد انقلاب می شود

سینمای ایران در سال 56 با نزدیک شدن انقلاب دچار تزلزل و بحران شد و همه ترسیده بودند و نگران عاقبت سینما بودند. شاید تنها یک نفر بود که می دانست دارد چه اتفاقی می افتد و آن بهروز وثوقی بود. اما فردین نمی دانست و مابقی سینما هم در آن مقطع گیج بودند.

سینمای قبل از انقلاب با سرمایه علاقمندان سینما شکل گرفت
سینمای ایران قبل انقلاب با سرمایه آدم هایی که به سینما علاقه داشتند و کسانی که عاشق بازیگران آن موقع شدند شکل گرفت. مثلا یک نفر در کار آهن بود و به فردین علاقه داشت و می گفت من بخاطر اینکه فردین بازی کند برای این فیلم 500 هزار تومان می دهم و با این سرمایه، سینمای ایران کار می کرد. صحبت عده ای که می گویند سینمای ایران قبل از انقلاب مزدور دربار بود را اصلا قبول ندارم. مگر دربار پولی به سینما می داد که سینما مزدور آنها باشد؟ داستان نسازیم.

برای رقابت با فیلم خارجی مجبور بودند به استفاده از رقص و کافه
در آن مقطع فیلم های خارجی با بهترین کیفیت و با استاندارد بین المللی وارد می شدند و فیلم ایرانی که در آن سایه فیلمبردار روی بازیگر می افتاد برای رقابت با این محصولات از صحنه های کافه و رقص استفاده می کرد. این چیزی نبود که دربار بگوید، بلکه ملزومات رقابت و بازار بود.

شاه به فردین گفت: حالا دیگه رفتی تو سینما مشت می زنی؟
خود فردین به من می گفت: وقتی من کشتی می گرفتم و مدال گرفتم شاه ما را دید وبه عنوان رییس مملکت ما را تشویق کرد. سالها بعد یک بار دیگر وقتی هنرپیشه شده بودیم شاه به مناسبتی من را دید و گفت: «حالا دیگر رفتی تو سینما مشت می زنی؟!» این عین جمله فردین هست. این کل اطلاعات شاه درباره سینما این بود! حالا می خواهند بگوییم این سینما تحت فرمان دربار بود؟ لااقل من از این مسئله بی اطلاعم. سینمای بعد از انقلاب اتفاقا بیشتر به انحای مختلف دولتی شد. سینمای قبل انقلاب دولتی نبود. مداخله دولت تنها این بود که به سیستم فحش ندهید و حرفی نزنید که تحریک آمیز باشد.

سینمای قهرمانی می فروخت

در سینمای قبل از انقلاب قواعدی را رعایت می کردند که این قواعد می فروخت. سینمای قهرمانی وجود داشت. حالا این قهرمان در فیلم آمریکایی «السید» بود در فیلم ایرانی می شد «مملی» و قهرمانی اش در حدی است که فقط میگوید من نونم را از بازویم می خورم. اما این قهرمان محبوب می شد و می فروخت. بعد از انقلاب اتفاقی به نام آتش زدن سینماها رخ داد که به شخصه با این کار مخالف بودم. ما مخالف آتش زدن مراکز فرهنگی بودیم چون اینها سرمایه های مملکت بودند. با استدلال کسانی که این کار را می کردند باید کل مملکت را آتش می زدیم چون حکومت عوض شده بود!
همین مردم بودند که زمان شاه فیلم می دیدند. همین مردم هنرپیشه ها را دوست داشتند و همین مردم هم انقلاب کردند زیرا انقلاب ما انقلاب روستایی نبود بلکه یک انقلاب شهری بود.

اینکه انوار و بهشتی می گویند سینما را نجات دادیم، درست نیست/در دهه شصت اصلا بحث نابودی سینما مطرح نبود
افرادی که قرار بود سکان سینما را در دهه شصت به دست بگیرند، از قبل برنامه شان را چیده بودند و می دانستند قرار است چکار کنند. آنها در آن مقطع تنها نیروهایی بودند که نماز می خواندند و انقلاب و امام و ولایت فقیه را قبول داشتند و در عین حال سینما را می شناختند. موقعی که آقای انوار و بهشتی آمدند، گفتند ما برای این سینما برنامه داریم هرچند شاید اگر الان با آنها صحبت کنید بگوید ما آزمون و خطا کردیم و اشتباه کردیم. من استدلال این دوستان درباره اینکه ما سینما را در آن مقطع حفظ کردیم و نجات دادیم را به هیچ وجه قبول ندارم. اصلا بحث نابودی کلی سینما مطرح نبود.

حرفهای عوامانه
حرفهایی مانند اینکه ما منجی فلان بخش بودیم معمولا در کشورهای جهان سومی بعد از تغییر و تحولات مطرح می شود. آقای انوار و آقای مهندس نجفی و… تیمی بودند که تجربه حضور در حسینیه ارشاد را داشتند و در دهه شصت اینها به عنوان تاپ ترین نیروهای مومنی که سینما می فهمیدند در راس کار قرار گرفتند. اما اینکه بگویند ما سینما را محجبه کردیم یا ما سینما را حفظ کردیم صحیح نیست. نسخه سینما در آن مقطع نوشته شده بود و دیگر قرار نبود سینما بی حجاب باشد.

اولین فیلمم بسیار سانسور شد و تا ده سال امکان کار پیدا نکردم
من اولین فیلمی که ساختم بسیار زیاد سانسور شد و تا پایان دوره آقای انوار به مدت ده سال امکان کار پیدا نکردم. مثل این میماند که دور از جون، امروز آقای سعید روستایی را تا ده سال ممنوع الکار کنید. تصور کنید چه بر سر فیلمسازی که این برخورد با او می شود می آید. من را سرکوب کردند و من ده سال هر چه نوشتم رد و حذف می شد و کارهایی ضعیف تر از آنچه من می نوشتم ساخته می شد.

ای کاش مانند بیضایی به هیچ وجه به خواسته مدیران تن نمی دادیم
من فیلمنامه ای درباره عاشورا دادم گفتند این نقل درهم تاریخ است در حال که روی این فیلمنامه استاد جعفر سبحانی که تخصص شان در حوزه علمیه قم تاریخ تشیع بود تاییدیه نوشته بودند و سیر وقایع عاشورایی آن را تایید کردند. اما مسئولان آن زمان گفتند ایشان چکاره است؟ ایشان یک آخونده! من اشتباه کردم، چون تلاش می کردم تصویب کاری را بگیرم و کار کنم و در این راه از خیلی از خواسته هایم گذشتم و این اشتباه بود. ای کاش مثل بهرام بیضایی چیزی که عین خواسته ام بود را می نوشتم و به هیچ وجه به خواست مدیران تن نمی دادیم.

حرف حرف مخملباف بود/مخملباف همواره دیکتاتور بود؛چه آن زمان چه الان!
تا زمانی که محسن مخملباف در حوزه ی هنری بود هیچ خبری نبود. تا زمانی که مخلباف بود، حرف حرف مخملباف بود. ایشان از همان اول یک دیکتاتور بود. وقتی که لیبرال هم شد تبدیل به لیبرال دیکتاتور شد. الان هم که خیلی اوپن شده در آن هم دیکتاتور است و می گوید هر کسی اوپن نباشد باید اعدام بشود!

انوار مخملباف را جذب کرد
حوزه ی هنری تا زمانی که مخملباف در آن بود مقابل ارشاد بود تا اینکه آقای مخلباف در حوزه «دستفروش» را ساخت و یک سر رفت لندن و برگشت. وقتی از لندن برگشت و فضای جشنواره ها را دید انگار آماده شده بود که با طیف آقای انوار همراه شود. مخملباف محصول حوزه و وجه گلخانه ای آنجا بود که اقای انوار او را جذب کرد و به او گفت بیا این ور، ما بیشتر شبیه توییم.

هیچکدام از عوامل موثر در دهه ی شصت به سینمای ایران کمک نکردند. نه آقای انوار در معاونت سینمایی و آقای بهشتی در فارابی، نه آقای زم در حوزه هنری. من همان زمان مخالف همه ی آنها بودم و به خاطر مخالفتم زجر کشیدم.

سینمای دهه شصت به هیچ وجه آرمانی نبود

سینمای دهه شصت به هیچ وجه یک سینمای آرمانی نبود. همواره احساس می کردیم زیادی دارند دستور می دهند و دارند نظرات شان را به ما تحمیل می کنند. من به شخصه برای پرنسیب اقای بهشتی احترام قایلم اما همه فارابی آقای بهشتی نبود. هرچند امروز آقای بهشتی لوطی گری می کند و بار همه را به دوش می کشد و این خوب است. ایشان مثل مدیرانی نیست که بگوید ذیل من همه قربانی باید شوند.

حاتمی کیا مورد علاقه بهشتی بود
در دهه 60 دیکتاتوری زننده ای در سینما جریان داشت. من با نظام فاصله ای نداشتم اما با من در آن زمان بد برخورد می شد و با عده ای خوب برخورد می شد. احساس می کردم که اگر خیلی مانور بدهم که نظام جمهوری اسلامی را قبول دارم من را بیشتر طرد می کنند! ابراهیم حاتمی کیا از فیلمسازان مورد علاقه آقای بهشتی بود که در مسیرش دچار نوساناتی شد. ایشان در یک فیلم گرایشش خیلی اصولگرایی است و در فیلم بعدی اصلاح طلب می شود و رییس دولت اصلاحات را پدر معنوی خود میخواند. چرا این اتفاق می افتد؟ دلیلش این است که در دهه شصت متوجه شدند جوانی هست به اسم حاتمی کیا که خیلی بچه ی فعال و با انرژی است و سخت گیری و دقت و جوهره فیلمسازی را دارد.

اجازه ندادند درویش و حاتمی کیا در حوزه نظری رشد کنند
فشار آن زمان اجازه نداد آقای حاتمی کیا همانطور که تخصصش در فیملسازی را بالا می برد، در حوزه نظری هم صاحب یک نظرگاه ویژه بشود. فیلمسازانی مانند حاتمی کیا و درویش در طی سالها دچار فراز و نشیب های زیادی از نظر فکری شدند چون در دهه شصت نگذاشتند آنها خودشان فکر کنند.

سرمایه گذاران را از سینما حذف کردند
در یازده سال دوران آقای انوار و بهشتی، سینمای گلخانه ای ایران دولتی شد. سرمایه گذاران مشتاقی که می گفتند ما می خواهیم کار کنیم و سینما را دوست داریم، طرد کردند. اگر در آن سالها سینما را دولتی نکرده بودند من امروز نمی گفتم چون از قیافه من خوششان نمی آمد نگذاشتند کار کنند. آدمی بود که فقط بخاطر ناصر تقوایی حاضر بود پول بگذارد تا تقوایی کار کند و مدیران آن زمان باید جواب بدهند چرا این آدم ها را از سینما راندند.




بعد از نگارش سناریوی اثری محصول افغانستان⇐امیر آقایی نقش یک افغانی را بازی می‌کند+عکس⇒در سریالی که نامش یادآور فیلمی با بازی فردین-بیک‌ایمان‌وری است

سینماژورنال: امیر آقایی که اخیرا نگارش سناریوی فیلمی با عنوان “اتوپیا” محصول افغانستان ساخته “حسن ناظر” را تجربه کرد و در این فیلم از مصائب زنی افغان به نام “جانان” گفت که برای لقاح مصنوعی به بریتانیا می رود، در تازه ترین تجربه بازیگری خود در نقش یک مرد افغان ظاهر شده است.

به گزارش سینماژورنال امیر آقایی در سریال “چرخ فلک” که نام آن برگرفته از یکی از آثار پرفروش صابر رهبر با بازی محمدعلی فردین و رضا بیک‌ایمان‌وردی است(!!) در نقش مردی افغان ظاهر شده است.

در نقش مردی افغان که به دنبال برادرش است

آقایی که اخیرا ملودرام پرفروش “کوچه بی نام” را روی پرده داشت در اپیزودی به نام “خالد” از “چرخ فلک” بازی کرده است؛ آقایی در این اپیزود در نفش مردی افغان به نام “ظهیر” ظاهر” شده است که برای یافتن برادر کارگرش به ایران می آید.

برادر ظهیر که “خالد” نام دارد علاوه بر کارگری ساختمان در حال تحصیل در رشته پزشکی است(!) و همین مسأله است که ادامه ماجراها را شکل می دهد.

حسین سلیمانی که تجربه فراوانی در ایفای نقش کاراکترهایی از طبقه پایین اجتماع داشته در نقش برادر امیر آقایی ظاهر شده است.

جالب است که در این فیلم هم آقایی به مانند آثار اخیرش از “کوچه بی نام” تا “شیفت شب” و “بادیگارد” همچنان با  انبوهی ریش ایفای نقش کرده است!!!

به اشتراک کارگردان “اشک سرما” و دستیار کارگردان “از کرخه تا راین”

به گزارش سینماژورنال “چرخ فلک” با همکاری مشترک عزیزا.. حمیدنژاد کارگردان سرشناس سینما و صاحب آثاری چون “هور در آتش” و “اشک سرما” و همچنین بهرام عظیم پور دستیار کارگردان آثاری چون “از کرخه تا راین”، “موج مرده” و “در کوچه های عشق” تولید می شود.

 قاسم زارع، خسرو احمدی، محمودرضا رحیمی، توفان مهردادیان، داوود ذاکری، بهمن ملکی، ستاره حسینی، مهسا هاشمی و مریم امینیان دیگر بازیگران “چرخ فلک” هستند که به احتمال زیاد رمضان 95 روی آنتن می رود.

تهیه کنندگی این مجموعه را مجید مولایی برعهده دارد؛ تهیه کننده تنها تجربه کارگردانی حمید فرخ نژاد با نام “سفر سرخ” که 16 سال بعد از تولید همچنان توقیف است.

چرخ فلک

امیر آقایی در “چرخ فلک”

چرخ فلک
امیر آقایی و حسین سلیمانی در نمایی از “چرخ فلک”



خواهرزاده فردین هم به کمک بین الملل فجر آمد!+عکس

سینماروزان/حامد مظفری: در پردیس چارسو ال.سی.دی هایی قرار داده شده که هرازگاه در آن برنامه ای به نام “فستیوال ویدئو” پخش می شود.

به گزارش سینماروزان یکی از آیتمهای این برنامه که بارها و بارها پخش شد به گفتگویی با سام نوری خواهرزاده فردین اختصاص داشت.

سام نوری که بخاطر شباهت و البته نسبت خانوادگی با فردین در سالهای اخیر مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است در این برنامه در برابر شادمهر راستین یکی از مشاوران دبیر بین الملل فجر قرار گرفته و صحبت می کرد.

از آنجا که صدای ال.سی.دی های چارسو قطع است و فقط تصویر در آنها به نمایش درمی آید مشخص نبود که خواهرزاده فردین در برابر راستین چه می گوید و اصلا ربط او به بین الملل فجر چیست.

دبیرخانه بین الملل فجر امسال سعی کرد کمبود حضور فیلم و فیلمسازان مطرح خارجی را با دعوت از امثال داریوش مهرجویی و بهمن فرمان آرا پوشش دهد ولی حضور سام نوری که بازیگر مکمل برخی آثاری میان مایه نظیر سریال “در حاشیه” است به چه منظوری صورت گرفته بود؟

تبلیغ اپلیکیشن و باشگاه هواداران بین الملل فجر؟؟؟ اگر هدف این بوده، مشاور انتخاب فیلم بین الملل فجر یعنی شادمهر راستین در برابر او چه می کند؟

سام نوری در بین الملل فجر
سام نوری در بین الملل فجر
سام نوری در بین الملل فجر
سام نوری در بین الملل فجر



چگونه یک تئاتری سابق مانع بازگشت فردین به سینما شد؟

سینماژورنال: هجدهم فروردین ماه سالگرد درگذشت محمدعلی فردین است؛ بازیگر توانایی که هرچند نزدیک به دو دهه انتهایی عمرش را دور از معشوقش بازیگری گذراند اما جایگاه بالایی در میان مخاطبان دارد.

به گزارش سینماژورنال فردین که هنوز هم آثار مختلفی از او از جمله “گنج قارون”، “سلطان قلبها” و “چرخ فلک” مدام از شبکه های ماهواره ای روی آنتن می روند بعد از پیروزی انقلاب اسلامی علیرغم ایفای نقش در اثری انقلابی به نام “برزخیها” ممنوع الفعالیت شد.

با این حال یک بار در میانه دهه هفتاد یکی از کارگردانانی که بعدها به عنوان تاریخی ساز در تلویزیون شناخته شد بعد از ممارست فراوان توانست مجوز بازی او در فیلمی خانوادگی با درونمایه زندگی یک هنرمند مبتلا به اعتیاد که در نهایت به دلیل ابتلا به ایدز می‌میرد را دریافت کند.

حسد یک تئاتری سابق کار دست فردین داد

در این فیلم یکی از بازیگران قدیمی تئاتر که پس از انقلاب فعالیتش در سینما گسترش یافت هم حضور داشت و درست همان روزی که بنا بود اولین پلانهای فردین گرفته شود این بازیگر که بعدها به عنوان اسطوره جا زده شد(!) پایش را در یک کفش کرد که یا جای او در این پروژه است یا جای فردین….

این چنین بود که فردین نتوانست از این مجوز بازگشت دوباره به سینما استفاده کند و سه سال بعد از آن هم درگذشت.

فردین به دلیل حسد یکی از تازه به دوران رسیدگان بازیگری که حتی یک سوم محبوبیت فردین را کسب نکرد از بازگشت به سینما بازماند اما آثاری از خود به جای گذاشت که همچنان در سه و چهار نسل بعد از خود مخاطب دارند.

خنده دار آنجا بود همان کسی که مانع بازگشت فردین به سینما شد به هنگام درگذشت این بازیگر با ژست مظلومانه و چشمانی اشک آلود، از محبوبیت فراتصور فردین گفت!!!

محمدعلی فردین
محمدعلی فردین



ناصر ملک‌مطیعی که با “نقش نگار” به سینماها آمده: برای بازگشت به سینما به کسی التماس نکردم

سینماژورنال: بازگشت ناصر ملک‌مطیعی بعد از 33 سال به سینما اتفاق جالبی است.

به گزارش سینماژورنال “نقش نگار” علی عطشانی با بازی ناصر بعد از مدتها تعویق در اکران دو هفته ای هست که با محدودیت تبلیغات محیطی و پخش تیزر روی پرده است و در این مدت نزدیک به 130 میلیون فروش داشته است.

ناصر ملک مطیعی در گفتگویی با “هفت صبح” درباره شروع فعالیت‌ها، بازی در نقش‌های داش‌مشتی، کمرنگ شدن حضورش در سینما، بازخورد مردم و خلاصه دور شدنش از دنیای بازیگری و بالاخره بازگشتش به سینما حرف زده است.

متن کامل گفته های ناصر ملک مطیعی را بخوانید:

دهه سی محبوبیت پیدا کردیم
1330 زماني بود كه ما آمديم و بعد هم دوستان ديگري آمدند. نمی‌دانستیم چه کسی سوپراستار می‌شود و چگونه. اوایل فعالیت کمتر اتفاق می‌افتد آدم این چیزها را متوجه شود. باید مدتی بگذرد تا معلوم شود. آن زمان اين حرف‌ها مثل الان مطرح نبود. ما بازي خودمان را مي‌كرديم. درکاراکترهایمان قهرمان مردم كوچه و بازار بوديم و داستان‌هايي از زندگي مردم را بازي كرديم. من در يك كاراكتر، فردين يك كاراكتر و بهروز وثوقي و بيك ايمان‌وردي هم همين‌طور. ما يك مقداري شهرت و محبوبيت بيشتري پيدا كرديم. متاسفانه از اين اسامي كه گفتم، دونفرشان در بين ما نيستند. يادشان به خير و روحشان شاد. اداي احترام مي‌كنيم به روح‌شان.

فیلم‌های شاد که آمدند کناره گرفتم
يك وقتي اساتيد دانشگاه سراكيوز آمده بودند اينجا و كلاسي تشكيل داده بودند و عده زيادي سر اين كلاس بودند. سال‌هاي حدود سي‌ودو، سه و سي‌وچهار اين‌حرف‌ها بود. يك عده زيادي از رفقاي ما رفتند اين كلاس را ديدند و كارگردان شدند. من هم حائز شرايط بودم كه بروم اما اين كار بازیگری ديگر به من مهلت نمي‌داد. همين‌طور پشت هم قرارداد پشت قرارداد مي‌بستم.
اين كار بالا و پايين هم دارد. اين نيست كه آدم يك‌سره بكوبد و برود جلو. يك مدتي بود كه من تقريباً كنار گذاشته شده بودم. آن زمان مردم گرایش عجیبی به فیلم‌های خیلی شاد و خوشحال‌کننده پیدا کرده بودند. این ماجرا مربوط به سال‌هاي سي‌وهشت و سي‌ونه و چهل است. براي من هم مقدور نبود كه آواز بخوانم يا شاد باشم. مردم قبول نمي‌كردند و اصلاً كاراكتر من از نظر مردم چيز ديگري بود. اين بود كه خودم را نگه داشتم و پيشنهاد هم كه به من مي‌شد قبول نمي‌كردم.

کار با کیمیایی، مهرجویی و نادری
بعد هم دوره جديدي در كارم شروع شد كه فيلم‌هاي «سالار مردان» با آقاي نظام فاطمي و «قيصر» با آقاي مسعود كيميايي بود. آن موقع يك ژانر و يك كاراكتر ديگري آمد كه مردم با آدم‌هاي بامعرفت و لوطي و متعصب حساب كردند و آنها كمي عقب نشستند. كار سينما همين است. هميشه همين‌طور بود كه يكي سر صف بود و يكي ته صف.

اما بالاخره اين صف وجود داشت و فيلم هم براي همه بود و كار هم انجام مي‌شد. بعد هم يك عده‌اي كه تحصيل‌كرده خارج بودند در زمينه‌هاي كارگرداني و فيلمبرداري آمدند؛ فكر مي‌كردند ما آنها را تحويل نمي‌گيريم و با آنها قاطي نمي‌شويم در صورتي كه ما آنها و کارشان را دوست داشتیم. کسانی مثل آقاي مهرجويي، آقاي امير نادري، ذكريا هاشمي؛ جوان‌هاي خودمان كه بچه‌هايي تحصيل كرده بودند و مي‌توانستند كارهاي خوب بكنند. كار كم‌كم رونق گرفت و به خاطر شناخت آدم‌هاي تحصيل‌كرده از دوربين و كار فيلمبرداري ديگر اين اواخر فيلم‌ها چهارچوب درست‌تري پيدا كرده بود. صحنه بهتر به هم مي‌چسبيد، رعايت مي‌كردند ولي به هر حال من اين نكته را باز هم تكرار مي‌كنم كه ترس از برگشت سرمايه مجبور مي‌كرد كه اينها هم هول‌‌هولكي اشتباهات بزرگي بكنند. چون مي‌خواستند گيشه جواب بدهد و براي اينكه گيشه جواب بدهد، مجبور بودند كارهايي بكنند كه مردم بپسندند.

می‌خواستند از تلخی درم بیاورند
رل‌هایی که من در فیلم‌ها بازی می‌کردم کاملا مشخص بود چون تهیه‌کننده‌ها و کارگردان‌ها اینطور فیلم‌ها را به من پیشنهاد می‌کردند. ضمن اينكه كاراكتر من هم اصلاً كاراكتر طنز نبود. ما از بس اخم و تخم كرديم و كافه به‌هم ريختيم و داد و فرياد مي‌كرديم كه كار ديگري نمي‌توانستيم بكنيم. رفقاي ما هم هر چند وقت يك‌بار مي‌نشستند و فكر مي‌كردند كه چه‌كار كنيم مردم را بيشتر بكشانيم به سينما. نشستند و فكر كردند و گفتند چه‌كار كنيم، چه‌كار نكنيم و به اين نتيجه رسيدند كه يك آدم خوشمزه بانمك را كنار دست من بگذارند كه جبران اوقات‌تلخي مرا بكند. اين بود كه مرتضي عقيلي پيدا شد و ظهوري‌ و اينها آمدند. وقتي ما يك چيزي مي‌گفتيم اينها هم يك نمكي مي‌پراندند.

همه دوبلورهای ملک‌مطیعی
تا حالا جاي من چندين نفر صحبت كردند. اين اواخر بيشتر آقاي جليلوند صحبت مي‌كرد اما قبل از آن آقاي ناظريان حرف مي‌زد یا آقاي زماني. پرويز بهرام در “سلطان” صاحبقران به جاي من، يعني به جاي اميركبير حرف زد. در سال‌هاي اوليه، فيلم را با صدا مي‌گرفتيم و من جاي خودم حرف مي‌زدم. بعد چون دستگاه مدرن و كاملي نبود، صداها خش پيدا مي‌كرد اين بود كه بعداً صدابرداري مي‌كردند. بعد كه دوبلورها آمدند چون كارها را خيلي خوب انجام مي‌دادند و چون به قول آمريكايي‌ها تيم‌ورك بود، يك عده مي‌آمدند مي‌نشستند، سه‌روزه يك فيلم را دوبله مي‌كردند و مي‌رفتند پي كار خودشان. صداها را تقليد مي‌كردند خيلي خوب، ولي به طور كلي با اينكه كار خيلي بي‌نقص بود اما حالا حس مي‌كنم وقتي يك صدا از ذهن چندين هنرپيشه بيايد بيرون آن دلچسبي و گيرايي را ندارد، مگر آنهايي كه تغيير صدا مي‌دادند. آقاي جليلوند و اسماعيل فوق‌العاده بودند.

نقش داش‌مشتی‌ها را می‌دادند به من
من بچه دروازه شميران، بالاتر از ميدان بهارستان هستم و اگر این نقش‌ها را بازی می‌کردم در واقع نقش‌هایی بود که به من نزدیک بود. یعني خودم در فضاهاي اين نقش‌ها كه بازي می‌كردم، بزرگ شده بودم.

نقش‌هاي داش‌مشتی یا به قولی جاهلی یا لوطی‌ را قبل از من خیلی‌ها بازی می‌کردند اما بعد از اینکه من آمدم همه می‌گفتند تو بیا بازی کن چون به من مي‌آمد(البته خودم نبايد اين را بگويم، ديگران اين را مي‌گفتند). حتي يك جاهايي بود كه من نمي‌پذيرفتم و مي‌گفتم ديگر با اين كلاه و لباس بازي نمي‌كنم. مي‌گفتند با اين كلاه و لباس بيا، صحنه اول فيلم كلاهت را بردار و بگذار روي ميز و ديگر هم سرت نگذار(خنده). حتي به اين هم راضي بودند. اين لباس و شمایل سمبل اين آدم‌ها بود.

نقش نگار ناصر ملک مطیعی
علی عطشانی و ناصر ملک مطیعی در پشت صحنه “نقش نگار”

مردم بهم احترام می‌گذاشتند
مردم عادي و مخاطبان فيلم‌هاي ما خيلي از فيلم‌ها و نقش‌ها را باور مي‌كردند و وقتي بيرون مي‌آمديم از ما توقع آنچه را كه در فيلم‌‌ها انجام مي‌داديم داشتند. در فيلم‌ها هم اگر از حق دفاع مي‌كردم مردم دوست داشتند و اگر در خيابان دعوا مي‌شد و مي‌رسيدم، همه مي‌رفتند كنار و مثلاً من آشتي‌شان مي‌دادم و احترام مي‌گذاشتند به عنوان يك آدم كه مثلاً استخوان خردكرده است و سني از او گذشته و دوستش دارند.

چه توي محل و چه جاهاي ديگر، اگر در يك چنين جاهايي مي‌رسيدم فوري آشتي‌ مي‌دادم و همه قبول مي‌كردند. قديم اين‌طوري هم بود كه خيلي جاها نمي‌گذاشتند فيلمبرداري كنيم. يك جايي مي‌رفتيم فيلمبرداري، مي‌آمدند و مي‌گفتند الان دوربين‌تان را مي‌زنيم و مي‌شكنيم. وقتي كه من مي‌رسيدم سر صحنه تا مي‌رسيدم مي‌گفتند ناصرخان هر كاري كه مي‌خواهي بكني بكن. به خاطر دوستي و محبتي بود كه نسبت به من داشتند. لطف داشتند. الان هم كه راه مي‌افتم و مي‌روم يك جايي كه جمعيت زياد است برايم صلوات مي‌فرستند. در زورخانه، در محله، زير بازارچه و يك جاهايي كه مردم هستند. من با اين چيزها پز نمي‌دهم. اينها باعث افتخار من است. افتخار مي‌كنم كه مردم نظر خوب دارند به من، به رفقايم و به همه دوستان. الان هم مردم هنرپيشه‌هاي الان را دوست دارند.

سر «بابا شمل» حوصله مردم سررفت
مردم هنرپيشه‌هاي محبوب‌شان را دوست داشتند ولي دلشان هم مي‌خواست كه آن فيلم هم فيلمي باشد كه مورد توجه باشد، البته ما از فيلم‌هاي نوع ديگر هم بازي مي‌كرديم. مثلاً همين فيلم «باباشمل» مال مرحوم زنده‌ياد علي حاتمي كه يك هنرمند باذوق بود. اين فيلم يك فيلم آهنگين بود و ما بايد با آهنگ شعر مي‌خوانديم و اين مورد توجه تماشاچي توي سينما نبود.

در صورتي كه بازیگران مطرحی در آن حضور داشتند ولي مردم گول اين اسم‌ها را نمي‌خوردند. وقتي خوششان نمي‌آمد از فيلم، نمي‌آمدند آن را ببینند. اما همين فيلم «باباشمل» را اگر الان تلويزيون بگذارد يا آدم در خانه‌اش تماشا كند، به دلش مي‌نشيند، براي اينكه خيلي عارفانه است و خيلي معنا و مفهوم قشنگي دارد. ولي درسينما مردم كم‌حوصله‌اند و تحمل نشستن تا آخر اين فیلم را ندارند.

کسی سراغ ما نیامد
وقتی بازیگری و بازی نمی‌کنی، مثل عاشقي مي‌ماني كه دستت از معشوق كوتاه شده است. به هر حال سينما معشوق من بود من از نوجواني در كار سينما بودم.

براي من غير از سينما هيچ چيز ديگر مفهومي نداشت. همه چيز من سينما است اما همين سينما يك استغناي طبعي به آدم مي‌دهد. چون آدم در نقش‌هاي متفاوتي بازي مي‌كند و ديگر حسرت چيزي را نمي‌خورد و براي مسائل معمولي ناراحت نمي‌شود.

من موقعي كه سينما را ترك كردم واقعاً احساس بازنشستگي مي‌كردم، بعد هم اينكه اوضاع طوري شده بود كه آدم‌هاي مشهور و معروف بايد كنار مي‌نشستند و فرصت را مي‌دادند به ديگران.

به هر تقدير ما كنار آمديم و بعد هم كسي سراغ ما نيامد. ما هم نرفتيم به كسي التماس و درخواست كنيم براي كار. باز هم بايد خدا را شكر كنيم كه با وجود سينماي امروزي كه خيلي پيشرفت كرده و به بازار جهاني راه پيدا كرده و زن و مرد و دختر و پسرهاي بسيار خوبي هم در آن فعاليت مي‌كنند، مردم باز هم به ما محبت دارند و فراموشمان نكردند.

اين براي ما يك افتخار فراموش‌نشدني است. بالاترين گنجينه‌ زندگي ما اين محبت مردم است. ما به سينماي گذشته‌مان افتخار مي‌كنيم و به سينماي حالاي‌مان هم پز مي‌دهيم. خوشحاليم كه يك چنين سينماي پيشرفته‌اي پيدا كرديم و يك‌سري بچه‌هاي جوان و تحصيل‌كرده و امروزي آمدند سراغ اين كار.




داستان غم‌انگیز یک زن؛ از بازی کنار فردین در “سلطان قلبها” تا بدهکاری ۲۴میلیون تومانی به خانه سالمندان+عکس

سینماژورنال: هنر همان قدر که پدیده ای جذاب است که می تواند یک شخصی را تا بالاترین نقطه اشتهار ببرد همان قدر هم بیرحم است و قادر است ظرف مدتی کوتاه شخص را به صفر مطلق برساند.

به گزارش سینماژورنال بر این اساس نه بر روی روزهای اشتهار هنر می تواند حساب زیادی باز کرد و نه بر روزهایی که هنرمند را به زوال می رساند.

مهری محبیان یکی از آن هنرمندانی است که هر دو روی سکه هنر را درک کرده است. وی که زمانی تا بازی کنار محمدعلی فردین در “سلطان قلبها” پیش رفته بود این روزها از شدت فقر در خانه دوستی قدیمی زندگی می کند.

فاطمه پاقلعه‌نژاد در “تماشاگران امروز” 4 سکانس از زندگی این هنرمند را مرور کرده است و البته در گفتگو با ایرج راد خواستار رسیدگی به وضعیت وی شده است.

سکانس اول‌؛ نوجوانی
دخترک زیباروی‌؛ دانش‌آموز دبیرستانی که برای هنرستان هنرهای زیبا برگزیده شده و زندگی هنری‌اش آغاز می‌شود: «ای کاش هنرهای زیبا من را نپسندیده بود و‌ای کاش یک زندگی معمولی داشتم مثل بقیه.»

 سکانس دوم‌؛ جوانی
دوشیزه جوان زیباروی‌؛ حالا چهارسال است که خاک صحنه می‌خورد و کار با بزرگان تئاتر را تجربه می‌کند. امیر شروان، نصرت‌ا… محتشم، عزیز رفیعی، ارحام صدر و علی محزون و…

 سکانس سوم‌؛ جوانی
بانوی جوان زیباروی‌؛ نامش سر زبان‌ها می‌افتد. در اوج موفقیت و چند سال بعد در «سلطان قلب‌ها» در کنار فردین.

 سکانس چهارم‌؛ میان‌سالی
پس از انقلاب؛ تصمیمی برای خروج از کشور ندارد. او همچنان روی صحنه تئاتر می‌درخشد و در یکی دو پروژه تلویزیونی هم بازی می‌کند. مهری محبیان با نام هنری مهری مهران؛

او یکی از پیشکسوتان تئاتر ایران است که این روزها حال و روز خوشی ندارد. بعد از جراحی کمرش خانه‌نشین می‌شود و دیگر توانی برای کار ندارد. دو سال پیش همسرش را هم از دست می‌دهد و فرزندانش هم که خارج از کشور هستند و راه دور. خودش می‌گوید توقعی از آنها ندارد؛ همین که در دیار غربت شاد باشند و خوشحال، برایش کافی است.

اما بیکاری، فوت همسر و بالا رفتن قیمت اجاره‌خانه‌ها دلایلی هستند که این هنرمند پیشکسوت را بی‌خانمان می‌کنند و بالاجبار دست یاری به سمت خانه تئاتر و هر جایی که فکر می‌کند فریادرسی هست، دراز می‌کند، و البته جواب هم می‌گیرد. یک سالی را با توصیه ایرج راد، مدیرعامل خانه تئاتر ایران در خانه سالمندان اندیشه در ولنجک می‌گذراند. ولی فاکتوری نشان می‌دهد که او را 24 میلیون تومان بدهکار خانه سالمندانی کرده که از طرف خانه تئاتر به آنجا معرفی شده و برای همین شناسنامه و کارت ملی‌‌اش در گرو است. او حالا یک ماهی است که از خانه سالمندان بیرون آمده و در منزل یکی از دوستانش در خیابان مولوی تهران زندگی می‌کند.

مهری محبیان
مهری محبیان

از این می‌ترسم که مثل پروین سلیمانی در گوشه‌ای بمیرم و هیچ‌کس نفهمد

دیگر پایی برای راه رفتن ندارد و چشمانش هم ضعیف شده، اما وقتی از گذشته حرف می‌زند می‌شود برق شادی را در چشمانش دید. از گذشته‌ای که او ستاره بوده، ستاره‌ای که حالا فقط یک درخواست دارد: «تو رو خدا به من سر بزنید. یاد من باشید. از مرگ نمی‌ترسم ولی از این می‌ترسم که مثل پروین سلیمانی در گوشه‌ای بمیرم و هیچ‌کس نفهمد.» عکسی را نشان‌مان می‌دهد از خودش در کنار زنی از سوئد که برای گذاشتن تاج ملکه زیبایی بر سرش آمده، و می‌گوید: «به خدا من هم جوان بودم و خوشگل. همیشه که این‌طور پیر و گرفتار نبوده‌ام.»

پولی هم که از بیمه می‌گیرم شاید فقط جوابگوی داروهایم باشد
مهری مهران این روزها با پولی که بابت از کار افتادگی‌اش از بیمه می‌گیرد روزگار می‌گذراند. کارت صندوق بازنشستگی هنرمندان را هم نشان‌مان می‌دهد و می‌گوید: «پول نداشتم عضویتم را تمدید کنم و حالا دیگر عضو این صندوق هم محسوب نمی‌شوم. پولی هم که از بیمه می‌گیرم شاید فقط جوابگوی داروهایم باشد اما مشکل اصلی من شناسنامه‌ام است. شما نمی‌دانید برای خانم‌های پیر شناسنامه خیلی اهمیت دارد. الان کل دغدغه من این است که شناسنامه‌ام را بگیرم.»

ایرج راد: مشکل از بهزیستی است
با مسوولین آسایشگاه سالمندان صحبت می کنیم از این می گویند که برای گرفتن پول از بهزیستی چاره ای به جز نگه داشتن شناسنامه و مدارک خانم مهران ندارند. ایرج راد مدیرعامل خانه تئاتر هم در این باره می گوید: «همین الان نامه این خانم زیر دست من بود. در حال حاضر کوتاهی از بهزیستی که نمی دانیم مشکل کجاست که این پول را به خانه سالمندان نمی دهند. از روز افتتاح این مرکز قرار بود ده تخت از آن به نام طرح استاد عزت الله انتظامی برای هنرمندان پیشکسوتی باشد که از طریق خانه تئاتر به آنجا معرفی می شوند و هزینه آنها را بهزیستی بپردازد. همین الان ما نامه زدیم تا هر چه زودتر به مشکل ایشان رسیدگی شود و بهزیستی این پول را پرداخت کند.»

مهری محبیان در کنار گیتی معینی و ملکه رنجبر
مهری محبیان در کنار گیتی معینی و ملکه رنجبر




۳۳ سال بعد⇐قسمت دوم “برزخیها” در راه است!؟+عکس

سینماژورنال: درست 33 سال قبل و در سالهایی که هنوز تکلیف سینمای بعد از انقلاب مشخص نبود ایرج قادری با گردآوری تعدادی از بازیگران سرشناس سینمای قبل از انقلاب و از جمله محمدعلی فردین، ناصر ملک مطیعی و سعید راد فیلمی به نام “برزخیها” را ساخت.

به گزارش سینماژورنال “برزخیها” داستان فرار گروهی از مجرمان از زندان در بحبوحه انقلاب اسلامی را روایت می کرد؛ مجرمانی به منطقه ای مرزی می‌گریزند تا از کشور خارج شوند اما برخورد آنها با پیرمردی به نام “سیدیعقوب” سرنوشت آنها را تغییر می‌دهد.

“برزخیها” در سال 61 روی پرده رفت و خیلی زود فروشی فوق تصور را تجربه کرد اما به ناگاه و بر اثر فشارهای مخالفان نمادهای سینمایی قبل از انقلاب، فیلم از پرده پایین کشیده شد و برای همیشه توقیف شد.

سرنوشت تلخ بازیگران “برزخیها”

از میان بازیگران اصلی آن فیلم محمدعلی فردین بعد از “برزخیها” برای همیشه ممنوع الفعالیت شد و در نهایت نیز مرگ پایان کارش بود. سعید راد اما سه فیلم دیگر به نامهای “دادشاه”، “عبور از میدان مین” و “عقابها” بازی کرد و بازی در فیلم سوم بود که باعث شد ممنوع الفعالیت شود و این ممنوعیت تا حدودا دو دهه بعد و “دوئل” باقی ماند.

ایرج قادری بعد از “برزخیها” یک فیلم دیگر به نام “تاراج” ساخت و وی نیز تا یک دهه بعد و ساخت “میخواهم زنده بمانم” ممنوع الفعالیت شد.

ناصر ملک مطیعی و ایرج قادری در نمایی از "برزخیها"
ناصر ملک مطیعی و ایرج قادری در نمایی از “برزخیها”

ناصر هم ممنوع الفعالیت شد تا سی سال بعد

نفر چهارم ممنوع الفعالیتها ناصر ملک مطیعی بود که بعد از “برزخیها” و پایین کشیده شدن این فیلم از سینماها برای همیشه ممنوع الفعالیت ماند تا سه دهه بعد که با “نقش نگار” علی عطشانی به سینماها بازگشت.

ناصر ملک مطیعی این روزها با “نقش نگار” به سینماها آمده است اما نکته اینجاست که در همین روزهای ابتدایی اکران اتفاق عجیبی درباره این فیلم افتاده است و آن هم پایین کشیدن پوسترها و بنرهایی از فیلم است که تصور ناصر بر روی آنها آمده است!

33 سال بعد! پوسترهای “نقش نگار” ناصر سانسور شد

جالب است که “نقش نگار” پروانه نمایش سینمایی دارد و آن هم با حضور ناصر پروانه نمایش صادر شده اما هنگام اکران چنین اتفاق غریبی برای آن رخ داده است؛ البته هنوز به مانند “برزخیها”  فیلم از پرده ها پایین نیامده و اکران آن ادامه دارد اما با این حال عوامل فیلم با یک پرسش از چرایی این اتفاق پرسیده اند.

دست اندرکاران “نقش نگار” با به اشتراک گذاردن تصاویری از پوسترهای اصلی و سانسور شده “نقش نگار” در صفحه اجتماعی این فیلم نوشته‌اند: 33 سال بعد؛ آیا قسمت دوم “برزخیها” در راه است؟ چه کسی مجوز ارشاد را زیرپا گذاشت و تصویر ناصر در “نقش نگار” را پایین کشید. ناصرخان! پوسترهایت را سانسور کردند، قلب مخاطبان را که نمی توانند فیلتر کنند.

نقش نگار
صفحه اجتماعی نقش نگار

نقش نگار
صفحه اجتماعی نقش نگار




سناریست “دندان مار”⇐ فردین جنم کارگردانی نداشت اما نیکی کریمی دارد!/تنابنده در سینما موفق نبود

سینماژورنال/فاطمه پاقلعه‌نژاد: نه فقط در ایران که در همه جای دنیا داشته‌ایم بازیگرانی را که در کنار پیشبرد پروژه های بازیگری خویش به کارگردانی هم به عنوان مجالی برای اجرای ایده های ذهنی خویش نگریسته‌اند.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “تماشاگران امروز” از وودی آلن گرفته تا کلینت ایستوود و مل گیبسون و رابرت دنیرو و این اواخر حتی آنجلینا جولی بازیگرانی هستند که در کنار فعالیت بازیگری تجربیات کارگردانی کوتاه یا بلند خود را داشته‌اند.

در سینمای ایران نیز بازیگرانی را داشته‌ایم چون محمدعلی فردین، ایرج قادری، فرامرز قریبیان، رامبد جوان، رضا عطاران، مهران مدیری و این اواخر شهاب حسینی و نیکی کریمی که تجربیات کارگردانی خاص خود را داشته اند.

در زمینه وسوسه کارگردانی با احمد طالبی‌نژاد منتقد شناخته شده سینما که در نگارش فیلمنامه “دندان مار” سابقه همکاری با مسعود کیمیایی را دارد و یک فیلم هم به نام “من بن لادن نیستم” را کارگردانی کرده صحبت کرده‌ایم.

 اصلا چه می‌شود که یک ستاره تصمیم می‌گیرد فیلم بسازد؟
این مساله در همه جای دنیا رواج دارد و محدود به سینمای ایران نیست در همه جا بازیگرهای معروف به دلایل متعددی از جمله اینکه فکر می‌کنند دوران ستاره بودنشان به سر آمده و رو به افول است، یا عشقی که شاید از اول به کارگردانی داشتند وارد عرصه کارگردانی می‌شوند. در سینمای ایران هم همین وضعیت از قدیم بوده و هست بازیگران سر‌شناسی مثل فردین و امثال او همزمان با اینکه بازیگر مطرحی بودند فیلمساز هم شدند. یا مثلا در سینمای آمریکا مل گیبسون که نزدیک به چهار دهه ستاره سینما به ویژه در ژانر وسترن بود، الان ده پانزده سال است که کارگردان است و کارگردان درجه یکی هم هست.
‌پس به نظر شما یکی از دلایلش این است که فکر می‌کنند دوران ستاره بودن آن‌ها تمام شده است؟
دلیل دیگر این است که به یک موقعیتی می‌رسند که فکر می‌کنند آنقدر یاد گرفته‌اند که خودشان می‌توانند دست به کار شوند و فیلم بسازند. گاهی وقت‌ها هم موفق شده‌اند و گاهی هم ناموفق. مثلا جان وین که در دوران خودش ستاره موفقی بود یک فیلم به نام “کلاه سبز‌ها” ساخت و دیگر هم ادامه نداد یا حتی “مارلون براندو” که وارد این عرصه شد و فیلم خوبی نساخت. مهم این است که آیا این‌ها جنم و دانش فیلم‌سازی را دارند یا خیر. عموما اگر فقط با اتکا به شهرت و محبوبیت بازیگریشان بخواهند فیلم بسازند موفق نخواهند شد، فقط این نیست که مثلا دکوپاژ بلد باشند یا انواع لنز‌ها را بشناسند، یک دانشی فرا‌تر از این‌ها لازم است. اگر بخواهیم مثال تاریخی بزنیم می‌گفتند یکی از توانایی‌های فردین این بوده که یک دوربین ۳۵میلیمتری فیلمبرداری را در ۱۵دقیقه مثلا با چشم بسته باز می‌کرده و می‌بسته، ولی عملا به عنوان یک کارگردان فاقد اندیشه و تفکر لازم برای تبدیل شدن به یک فیلمساز خوب بود و فیلم‌هایش هم‌رده بازیگریش و معمولی بود، چون می‌دانید که از نظر هنری فردین بازیگر درجه یکی نبود، چون بازی فیگوراتیو و اغراق شده‌ای داشت.
 ‌الان در ستاره‌های فیلمساز به نظر شما چه کسانی موفق و چه کسانی ناموفق هستند؟
سوال خوبی است. تعدادی از بازیگران خوب ما الان برای کارگردانی اقدام کرده‌اند، نمونه‌اش آقای تنابنده که بازیگر خیلی خوبی است، ولی این فیلمی که من از ایشان دیدم بیانگر توانمندی لازم او برای کارگردانی مخصوصا در عرصه سینما نیست. شاید در تلویزیون بتواند موفق شود اما در سینما کارش خوب نبود. خیلی‌های دیگر هم بودند که در فیلمسازی موفق نشدند ولی من اسم نمی‌برم. اما یکی از کسانی که وارد عرصه فیلمسازی شد و خیلی هم موفق است نیکی کریمی است که در اوج شهرت بازیگری، فیلم‌سازی را شروع کرد و انصافا در این سال‌ها که فیلم می‌سازد خیلی خوب پیشرفت کرده است و اگر فیلم آخر ایشان «شیفت شب» را با فیلم اولشان «یک شب» مقایسه کنیم نشان می‌دهد که این آدم جنمش را دارد و حتما سوادش را هم دارد چون فیلم به فیلم پیشرفت داشته است. همین فیلم “شیفت شب” خیلی فیلم حرفه‌ای و پرکشش و جذابی از کار درآمده است و من فکر می‌کنم یک بخشی از این موفقیت هم به خوش شانسی این خانم که تمام ویژگی‌های یک ستاره را داشت و دارد، برمی گردد. چون ایشان از شانس خوبش با خیلی از فیلمسازهای خوب ما از جمله آقای مهرجویی کار کرد و از آن‌ها یاد گرفت. او در «سارا» و «پری» که فیلم‌های دشوار مهرجویی هستند با این کارگردان کار کرد و خیلی هم خوب کارش را یاد گرفته و می‌توان آینده خوبی برای او پیش بینی کرد.
 دیگر از کسانی که موفق نبودند…
الان حضور ذهن ندارم دیگر کدام بازیگر‌ها فیلم ساختند؟
 ‌مثلا رامبد جوان.
رامبد جوان ادعای روشنفکری ندارد. «ورود آقایان ممنوع» در حد فیلم‌های سرگرم کننده و جذاب خوب بود البته به نظر من این فیلم بیشتر از اینکه موفقیتش را مدیون کارگردانی باشد، مدیون فیلمنامه‌اش است و چون فیلمنامه جذابی داشت هر کس دیگری هم که می‌ساخت احتمالا موفق از کار درمی آمد.
‌فیلم بعدی‌اش هم درام جنایی است.
باید بسازد ببینیم چه می‌شود چون خیلی از درام‌های جنایی که در سینمای ایران ساخته شده موفق نبوده‌اند. مثلا فرزاد موتمن که با فیلم «شب‌های روشن» خیلی گل کرد و بر سر زبان‌ها افتاد بعد از آن رفت یک فیلم به نام «باج خور» در ژانر نوآر و درام جنایی ساخت که اتفاقا خانم نیکی کریمی هم در آن بازی کرد اما عملا فیلم موفقی از کار درنیامد.




روایت عروس فردین از شب قبل از فوت فردین، شرط خاص فردین برای بازی در نقش “تختی” و…

سینماژورنال: حدودا پانزده سال بعد از درگذشت محمدعلی فردین همچنان تا صحبت از سینما می شود بسیاری از مخاطبان ایرانی او را به عنوان بازیگری محبوب برای تمام دوران قلمداد می کنند.

به گزارش سینماژورنال فردین نه فقط در سینما که در زندگی شخصی و مراودات اجتماعی هم شخصیتی سمپاتیک بود و همین است که همچنان درباره میراثش بحث می شود.

همسر فردین مهری خمارلو بوده و از فردین چهار فرزند به جا مانده است؛ سعید، سیاوش، آمنه و عاطفه. نارملا عین الدین همسر سیاوش فردین و مادر حنا فردین است.

نارملا عین‌الدین عروس محمدعلی فردین به تازگی در گفتگویی با “زندگی ایده آل” نکات جالب و کمتر شنیده شده ای را درباره پدرشوهرش بیان کرده است.

شب قبل از فوت کمتر صحبت می کرد…

عین‌الدین درباره درگذشت فردین می گوید: شب قبل از فوت آقای فردین، شام ‌مهمان خانه‌شان بودیم. همه‌چیز مثل همیشه بود و فقط به نسبت روزهای قبل كمتر صحبت می‌كرد. فردای آن روز حدود ساعت چهار بعدازظهر بچه‌ها را با سیاوش پارك برده بودیم كه برادر همسرم به سیاوش زنگ زد و خیلی ناگهانی اعلام كرد كه پدر فوت شده است. سیاوش شوكه شد. به منزل‌شان رفتیم.

مادرشوهرم برای خوردن قهوه صدایش می کند اما…

وی ادامه داد: مادرشوهرم تعریف كرد كه از ظهر همان روز احساس درد داشت و فكر می‌كرد یك معده‌درد ساده است؛ البته حال عمومی‌اش خوب بوده و فقط دردی خفیف در قفسه سینه احساس می‌كرده است. اورژانس می‌آید و تشخیص می‌دهد كه ممكن است از قلبش باشد. تا اینكه یك قرص نیتروگلیسیرین می‌خورد و می‌خوابد. مادر همسرم مدام به او سر می‌زده و حالش مساعد بوده است تا اینكه برای خوردن قهوه صدایش می‌كند و متوجه می‌شود كه بسیار آرام و بی‌سرو صدا فوت كرده‌ است.

 به شرطی به جای تختی بازی می کنم که کارگردان فیلم خودم باشم

عروس فردین نکته جالبی را هم درباره پیشنهاد بازی در فیلم “جهان پهلوان تختی” که علی حاتمی بنا بود آن را بسازد و در نهایت افخمی آن را کارگردانی کرد بیان نمود. وی گفت: وقتی به آقای فردین پیشنهاد ایفای نقش تختی را دادند، او گفت به جای تختی بازی نمی‌كنم ولی به شرطی این پیشنهاد را قبول می‌كنم كه كارگردان این فیلم خودم باشم.

دو ساعت بعد آن تابلوی سیاه قلم را برایم فرستاد

نارملا عین الدین درباره بهترین خاطره از پدرشوهرش اظهار داشت: بهترین خاطره‌ای كه از پدر همسرم به یاد دارم مربوط به روزی است كه به سینما جمهوری (آن زمان برای آقای فردین بود) رفتم. یك نقاشی سیاه‌قلم از چهره او در دفترشان بود. تا چشمم به این تابلو افتاد به آقای فردین گفتم: این تابلوی سیاه قلم بی‌نظیر است. از من پرسید: از تابلو خوشت آمده؟ گفتم: خیلی زیاد. به خانه برگشتم و دو ساعت بعد پدر همسرم آن تابلوی بزرگ را با وانت برایم فرستاد.




اسدا.. یکتا: فردین پیغام داد که بیا کمکت کنم اما پیغام دادم از شما به ما رسیده/ارشاد گفت سیگارفروشی نکنم و به‌جایش ماهی ۱۲۰هزارتومان به حسابم می‌ریزد؛ نمی‌دانم با این همه پول چه کنم؟!!

سینماژورنال/علی کیانی‌موحد: کوچه پس کوچه های محله کارخانه قند ورامین را که قدم بزنید و از مردم درباره اش بپرسید، همه خانه اش را می شناسند. مردم با عزت و احترام فراوان از وی یاد می کنند و چنان با افتخار از همسایگی با وی صحبت می کنند که گویی یکی از سران کشور است!

دوست داشتنی بودن شخصیتش باعث شده که تا این حد بین مردم محبوب باشد و همه از وی به نیکی یاد کنند.

از اسدالله یکتا صحبت می کنم. هنرپیشه دوست داشتنی که در بسیاری از فیلمهای کمدی پیش و پس از انقلاب حضور داشته اما این روزها از وی خبری نیست. عکسی تکان دهنده از وی در حال فروختن سیگار چندسال پیش منتشر شد و بسیاری از مردم با دیدن آن متاثر شدند اما این تاثر هیچ سودی برای وی نداشت. وی مدتهاست که در سینما و تلویزیون حضور ندارد و به خاطر مشکلات جسمی حتی دیگر سیگار هم نمی تواند بفروشد…

این گفتگو همزمان در “اطلاعات هفتگی” منتشر شده است.

*چند وقت است که کار سینمایی یا تلویزیونی نداشتید؟

کار هست اما چه فایده؟! سه ماه پیش در یک فیلم سینمایی بازی کردم اما هنوز حقوق من را نداده اند. ده شب از ورامین به فشم رفتم اما آخرش هیچ! کاری هم که پول بدهند، خیلی زیاد نیست. مبلغ اندکی در ابتدای کار می دهند و باید دنبال طلبمان بدویم.

*چند سال پیش عکسهایی از شما منتشر شد که در تهران مشغول سیگار فروشی هستید. جریان آن عکسها چه بود؟

اتفاقا خیلی ها از من این سوال را می پرسیدند. مگر امورات زندگی من نباید بگذرد؟ مدتی این کار را انجام دادم اما از لحاظ عصبی تحت فشار قرار گرفتم و سیگار فروشی را هم جمع کردم. همان زمان سکته کردم و مدتها در بیمارستان بستری شدم. هیچ حرکتی نمی توانستم انجام دهم. هیچ فردی هم سراغ من نیامد. سراغ خانه هنرمندان رفتم، گفتند چشم، به فکر شما هستیم. اما هیچ خبری هم از آنها نشد. هرجایی مراجعه می کنم می گویند از دست ما کاری برنمی آید. زمانی مانند فردین و بیک اسم من در سینمای ایران مطرح بود و برای بودن من در کارهایشان سرودست می شکستند اما امروز وضعیت زندگی من اینگونه است.

*سراغ وزیر ارشاد و وزراتخانه رفتید؟

بله، سراغ هرکسی که فکر کنید رفتم. همان زمان که سیگار می فروختم از وزارت ارشاد با من تماس گرفتند که شما شأن خود را حفظ کنید و به عنوان یک بازیگر باسابقه نباید در کنار خیابان سیگار بفروشید. اگر امکان دارد این کار را دیگر انجام ندهید. من هم گفتم از خدا می خواهم که دستفروشی نکنم اما چگونه زندگی ام را بگذرانم؟ خرج زن و بچه هایم را از کجا بیاورم؟! آنها هم گفتند یک کاری می کنیم. الان چهار سال است که قرار شده یک کاری بکنند. سیگار فروشی حداقل این حسن را داشت که آب باریکه ای در زندگی ام بود که به خاطر شرایط جسمی آن کار را دیگر نمی توانم انجام دهم. البته ارشاد ماهی 120 هزار تومان به حساب من پول می ریزد! (باخنده)مانده ام با این همه پول چه کنم؟!

*یارانه هم که می گیرید…

آنهم که دلشوره داریم می دهند یا نمی دهند؟! شنیده ام آن هم قرار است دیگر پرداخت نشود.

*بیمارستان که بستری بودید، کسی سراغ شما آمد؟

هیچ فردی. از مسوولان که دیگر قطع امید کرده ام و می دانم که به طور کل من را فراموش کرده اند.

*سراغ سالهای دور برویم. چه شد که اسدالله یکتا بازیگر شد؟

من در یک مغازه زرگری، شاگردی می کردم. عمویم فوت شده بود و از صاحب مغازه خواستم اجازه دهد در مراسمش شرکت کنم. وی مخالفت کرد چراکه خیال می کرد بهانه الکی آورده ام تا از زیر کار در بروم. به بهانه چای آوردن از مغازه خارج شدم و رفتم! دیر به مراسم رسیدم و عمویم را خاک کرده بودند. به خانه رفتم و حالم اصلا خوب نبود. برای آنکه حالم بهتر شود، به تئاتر پارس رفتم. وضع مالی ام خوب نبود و یواشکی وارد تئاتر شدم. مدیر تئاتر متوجه شد و پس از آنکه برنامه تمام شد، مچم را گرفت. گفت کجا می ری؟! گفتم خانه! گفت دوست داری وارد تئاتر شوی؟! گفتم بدم نمی آد اما هیچ چیزی بلد نیستم. وی گفت به همراه گروه تمرین کنم. از من خواست یک بزرگترم را همراه خودم ببرم تا رضایتنامه امضا کند. می دانستم که خانواده ام مخالفت می کنند، پس به آنها حرفی نزدم و خودم سراغ مدیر تئاتر رفتم. گفتم خودم بزرگتر خودم هستم! شما با من کار دارید، با خانواده چه حرفی می خواهید بزنید؟ وی هم حرف من را قبول کرد و مرا به یک گروه تئاتر معرفی کرد و کار من شروع شد. حضور من در آن گروه باعث شد چندتا تماشاگر به کار اضافه شود و از بودن من راضی بودند. یک شب پس از پایان نمایش فردی سراغ من آمد و گفت می خوای کار کنی؟! گفتم من که دارم کار می کنم. گفت نه، یه کاری هست توی سینما. مثل همین تئاتر اما راحت تره! خرابکاری هم بکنی، راه برگشت داره! مردد بودم اما قبول کردم. اسم پروژه “مراد و لاله” بود.

اسدا.. یکتا
اسدا.. یکتا/عکس: علی کیانی موحد

*کار در سینما چطور بود؟

آن زمان ولنجک بیابان بود و برای فیلمبرداری به آنجا رفتیم. قرار بود از یک تیر چراغ برق پایین بپرم و یک دیالوگ بگویم. از تیر که پایین پریدم، خوردم زمین و سرم شکست. تمام صورتم خونین شد. کارگردان می گفت چرا رویت را به سمت دوربین نمی کنی؟! کات داد و وقتی من را دید تعجب کرد. مرا به بیمارستان رساندن و گفتند هروقت حالت خوب شد، دوباره بیا. فردایش سر لوکیشن رفتم. کارگردان متعجب شد و گفت تو دیگه چه اعحوبه ای هستی؟! مگه حالت خوب شده؟ گفتم که صحیح و سالم هستم. گفت معلومه به این کار علاقه داری، خودم هواتو دارم. در آن کار قرار بود یک سکانس داشته باشم اما کارگردان از من خوشش آمد و نقش من پررنگ شد. پس از اکران فیلم مشهور شدم. چند سالی با شاه فالوده نمی خوردم! وضع مالی ام هم خوب شد.

*پول خوبی می گرفتید؟

بله! برای اولین کارم 1500 تومان دستمزد گرفتم. پس از گرفتن دستمزد خیلی خوشحال شدم. چند دست لباس برای مادر و پدر خریدم و به خانه رفتم. پدر با تعجب گفت اینا رو از کجا آوردی؟! گفتم کار کردم. گفت کار خلاف نکنی! گفتم خیالت راحت، کار خلاف نیست. فیلم بازی می کنم! گفت فیلم؟ چی هست؟! فیلم بازی کردن چیه؟! آن زمان تلویزیون هم نداشتیم. به سختی به وی فهماندم که داستان چیست.

*جزو بازیگران ثابت اکثر فیلمهای سینمایی کمدی آن زمان بودید…

بله، خیلی از کارگردانها دنبال من بودند. با تمام هنرمندان بزرگ همبازی بودم. اسم من در تیتراژها همیشه جز بازیگران اول بود. جذب سینما شده بودم و تئاتر را هم کنار گذاشتم. برای خودم چهره شده بودم و مردم در خیابان من را می شناختند.

*از چه زمانی اسدالله یکتا کمتر دیده شد؟!

وقوع انقلاب اسلامی باعث شد مدتی همه خانه نشین شوند. برخی از هنرپیشه ها را دادگاه انقلاب احضار کرد که البته من جزو آنها نبودم. پیش از انقلاب کار خاصی نداشتم که بخواهند من را احضار کنند، البته استرس هم داشتم. چندصباحی پس از انقلاب بیکار بودم. آن زمان چاپخانه ای داشتم و زندگی ام از آن راه می گذشت. البته یک بوتیک هم چندصباحی پیش از انقلاب تاسیس کرده بودم که در ایام حکومت نظامی تمام اجناس آن غارت شد و هیچ چیزی برایم نماند. برای کسب درآمد مجبور شدم خانه ام را به قیمت 570 هزارتومان بفروشم تا کار دیگری راه بیندازم که آنهم نگرفت.

*و کی دوباره به تلویزیون راه یافتید؟

تا سال 63 یا 64 بود که پیشنهاد بازی با “چاق و لاغر” به من رسید. پیش از آن خیلی ذهنم درگیر بود. فکر به اینکه قرار نیست دیگر بازی کنم واقعا اذیتم می کرد. پس از “چاق و لاغر” به تدریج در کارها حضور داشتم. به تدریج کار کمتر و کمتر شد. البته به این هم فکر می کردم که فردین با آن عظمت بیکار بود. همین فکر کمی به من آرامش داد.به هرحال سالی یا دوسالی یک نقش به من پیشنهاد می شود و در کارهای سینمایی و تلویزیونی حضور داشتم. خودم هم پیگر این قضیه نبودم که چرا کمتر به من کار می دهند.

*گفتید چاپخانه داشتید، چرا آنرا جمع کردید؟

چهار شریک بودیم که یکی از آنها کلاه بردار از آب درآمد و تمام اموال من و دیگر شرکا را بالا کشید. خودش هم بعد مدتی معتاد شد و از شدت اعتیاد فوت کرد. به تدریج اوضاع مالی هم بدتر می شد.

*گفتید به تدریج کم کار شدید. در این ایام کم کاری پیشنهاد می شد یا در کل پیشنهادی نداشتید؟

پیشنهادها که بود اما خیلی از آنها به نتیجه نمی رسید. مثلا قرار بود “چاق و لاغر 2 ” ساخته شود که سرنوشتش مشخص نشد. یا برای سریال “مختارنامه” از من تست گریم هم گرفته شد. سر لوکیشن هم حاضر شدم اما بعد از مدتی دیگر خبری از آنها نشد. این مدل کار به من پیشنهاد می شد اما خودم هنوز نمی دانم چرا دیگر صدایم نمی کردند.

*شنیده ام فردین به شما کمک می کرد…

نه، چنین چیزی نبوده. یکبار فردین به من پیغام داد که سراغش بروم. می دانستم که وی دست به خیر دارد و بچه های قدیمی سینما را دور خود جمع کرده و ماهیانه به آنها کمک می کند. حتی برخی نمی دانستند که این کمک از جانب فردین است و پس از فوتش متوجه این قضیه شدند. من هم می دانستم که می خواهد به من کمک مالی کند. آن زمان وضع مالی ام آنچنان بد نبود که احتیاج به کمک داشته باشم. پیغام دادم که از شما به ما رسیده، هنوز دستم به دهنم می رسد!

*فردین وضع مالی خوبی داشت؟

بله، فردین وضع مالی خیلی خوب داشت. اگر اشتباه نکنم فردین از راه قنادی که داشت، درآمد خوبی کسب می کرد و به همین دلیل می توانست به بقیه کمک کند. خدا فردین را بیامرزد، مرامی که داشت فقط در فیلم نبود بلکه در زندگی واقعی نیز همانند فیلمهایش مرد بود،یک مرد واقعی.

*باهمدوره ای های پیش از انقلاب در ارتباط نیستید؟

اکثر آنها که مرحوم شده اند، آنهایی هم که هستند آنقدر درگیر زندگی شخصی شان هستند که من توقعی ندارم تا حالی از من بپرسند. برخی دورادور حال من را می پرسند. فقط تماس می گیرند و می گویند چه کار می کنی؟ من هم می گویم خانه نشسته ام! در همین حد ارتباط با دیگران وجود دارد. برخی هم می آیند فقط حرف می زنند و می روند. یک سری پیشنهاد می دهند اما هیچکدام را عملی نمی کنند.

*چه زمانی ازدواج کردید؟

سال 57. آن زمان چهره بودم. آقایی به نام عباس عباسی من را به خانواده همسرم معرفی کرد. به وی گفتم اول با خانواده همسرم صحبت کن و بگو که قدم کوتاه هست و هنرپیشه هستم و ممکن است مردم در خیابان من را بیش از حد تحویل بگیرند. وی هم با خانواده همسرم صحبت کرد و آنها هم گفتند که مشکلی ندارند. ازدواج ما هم جالب بود. تمام مراسم ما در یک روز بود. صبح خواستگاری کردیم و شب عروسی گرفتیم! حاصل ازدواج ما هم شش بچه هست، دو دختر و چهار پسر. پسر کوچک من علاقه زیادی به بازیگری دارد. هرچه هم به وی می گویم از سرنوشت من عبرت بگیر، حرف گوش نمی دهد!

*فکر می کنید دلیل این کمرنگ شدن شما چیست؟

در بین مردم کمرنگ نیستم. آنها هنوز من را دوست دارند و سراغم را می گیرند اما همکاران بی معرفت شده اند. فکر می کنم به دلیل اینکه پس از انقلاب کم کار شده ام، بسیاری از دوستان هم دیگر سراغم را نمی گیرند. برخی فکر می کردند که شاید من عضو لیست سیاه ارشاد باشم! من عضو خانه سینما هستم، اگر مشکلی بود که آنجا مرا عضو نمی کردند. یک روز از آنجا تماس گرفتند که به ما سر بزن، گفتم چرا؟ گفتند اگر سر نزنی همین حقوق اندکت را هم قطع می کنیم. به سختی آنجا رفتم و گفتم نمی شود با تماس تلفنی حالی بپرسید و مطمئن شوید که هستم؟ گفتند نه، شما باید سالی دو سه بار در اینجا حاضر شوید. گفتم تا اینجا آمده ام، حداقل به من وام بدهید. خندیدند و گفتند بهت خبر می دهیم! قرار است خبر بدهند!

*این روزها اسدالله یکتا چه توقی از دیگران دارد؟

من از هیچ فردی توقعی ندارم. توقع این را ندارم که فردی بیاید به من کمک مالی کند چراکه خود را فقیر نمی دانم! من یک بازیگر هستم و تنها توقع من این است که پیشنهاد کار به من شود و به تخصصم برسم. من بازیگر هستم و سالی در دو فیلم یا سریال بازی کنم، برای من کافی است. من به دنبال کار هستم نه کمک مالی از فردی.




جمیله خواهر فردین: مخملباف مجوز فعالیت دوباره فردین را پاره کرد؛ البته مخملباف هم تنها نبود/مسئولان سینمایی وقت مدام با فردین در ارتباط بودند/فردین می‌گفت اینکه از حلبی‌آباد فیلم بگیریم و به خارج بفرستیم مانند این است که از بی‌پولی خانواده‌مان فیلم بگیریم و اکران کنیم!

سینماژورنال: جمیله فردین تنها خواهر زنده یاد محمدعلی فردین بازیگر سرشناس وطنی است.

جمیله فردین که سابقه بازیگریش به سالها پیش و دهه 60 بازمی گردد که با نام فاطمه نوری در تعدادی فیلم مانند “جستجوگر” بازی کرد این روزها با نمایش “غرب واقعی” داریوش مهرجویی روی صحنه رفته است.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماژورنال جمیله فردین که سابقه بازی در سریال تلویزیونی “کیف انگلیسی” را هم دارد در سالهای اخیر در فیلم اپیزودیک “طهران تهران” هم ایفای نقش کرده بود.

فاطمه پاقلعه‌نژاد روزنامه‌نگار توانای هفته‌نامه “تماشاگران امروز” به تازگی و به بهانه اجرای نمایش “غرب واقعی” سراغ جمیله فردین رفته و درباره فعالیتهای بازیگریش و البته برخی شنیده ها پیرامون برادرش از او پرسش کرده است.

سینماژورنال بخشهای خواندنی این گفتگو را ارائه می دهد:

خودم فکر می کردم توانایی این را ندارم که نام فردین را حفظ کنم

جمیله در چرایی اینکه بعد از انقلاب اسلامی با نام خانوادگی همسرش فعالیت بازیگری کرده گفته است: كسي به من نگفت نام فردين ممنوع است. ولي من خودم معتقد بودم فردين براي اسمش خيلي زحمت‌كشيده و شايد من آن توانايي لازم را نداشته باشم كه بتوانم اين اسم را حفظ كنم. براي همين با نام همسرم وارد شدم و اولين بار در فيلم “طهران تهران” از نام خانوادگي خودم استفاده كردم و اين تئاتر هم دومين بار است که با نام خودم حاضرم.

من هم شنیدم مخملباف مجوز بازی فردین را پاره کرده

خواهر فردین درباره ماجرای مجوزی که احمد نجفی و برخی از آشنایان فردین برای حضور دوباره او در سینمای بعد از انقلاب گرفته بودند و اینکه آیا این مجوز توسط محسن مخملباف پاره شده است بیان می دارد: درست است. من خودم نديدم ولي از چندين نفر شنيدم كه ايشان{مخملباف} اين كار را كرده و بارها و بارها هم اين مسئله را شنيدم.. همه متفق القول مي‌گويند كه او اين كار را كرده. من خودم نديدم و نمي‌توانم بگويم، ولي اين حرف را همه قبول دارند.

البته مخملباف هم تنها نبود

وی ادامه میدهد: البته اين را هم بگويم ايشان تنها هم نبود، كسان ديگري هم بودند كه مخالفت مي‌كردند. يك كارهايي كه واقعاً وقتي يادش مي‌افتم غمگين مي‌شوم كه چرا يك چنين تفكري بايد باشد. چون هر كس يك حرفه و شغلي دارد نمي‌شود كه آدم‌ها را به خاطر تفكرشان ممنوع الكار يا ممنوع التصوير يا…. كرد.

به گزارش سینماژورنال جمیله فردین درباره همراهان مخملباف در جلوگیری از فعالیت مجدد فردین می گوید: يكي دو نفر از آنها از دنيا رفته‌اند كه چون نمي‌خواهم پشت‌سر مرده حرف بزنم اسمشان را نمي‌گويم. البته هيچ‌وقت هم نتوانستم آنها را ببخشم.

فردین در فیلمهایش اصول اخلاقی را رعایت می کرد اما برخی…

خواهر فردین در جایی از گفتگویش با اشاره به اینکه فردین حتی در آثار قبل از انقلاب هم اصول اخلاقی را رعایت می کرد اظهار می دارد: فردين در فيلم‌هايش حتي يك بوسه ندارد و ديگران شايد فيلم‌هاي پورنو هم بازي كردند، آنها بايد مي‌رفتند و عذرخواهي مي‌كردند. ولي فردين كار بدي نكرده بود{که اجازه بازی به وی ندادند}.

مسئولین سینمایی با فردین در ارتباط بودند

یکی از نکات جالب گفتگوی جمیله فردین جایی است که از مسئولين سينمايي دهه های شصت و هفتاد به عنوان کسانی که مرتب با فردین در ارتباط بودند گفته و اظهار می دارد: آنها كماكان با فردين در ارتباط بودند، ولي به اين صورت كه رسانه‌اي شود يا صداي آنها به گوش ديگران برسد، نه. ولي به خانه‌‌اش زنگ مي‌زدند مي‌آمدند مي‌رفتند.

فردین 40 کودک را سرپرستی می کرد

جمیله فردین پیرامون فعالیتهای انساندوستانه محمدعلی فردین می گوید: ايشان 40بچه را سرپرستي مي‌كرد آن زماني كه مد نبود‌‌‌؛ الان مد است. فردين از بدو تولد اين بچه‌ها را سرپرستي كرد و كليه مخارجشان دارو، درمان، تحصيل، تغذيه، پوشاك…. را مي‌پرداخت و خصوصاً روي تحصيل اين‌ها بسيار حساس بود و بعضي‌هايشان تا مقطع دكترا هم رفتند.

خواهر فردین با اشاره به اینکه بچه‌ها خودشان مي‌دانستند فردين پدر معنوي اينهاست، بیان می کند: فردين هر ماه به آنها سر مي‌زد. 40پسر، از زماني كه كوچك بودند تا زماني كه در بهترين دانشگاه‌ها فارغ‌التحصيل شدند. فردين با همراهي آقاي رضا عبدي كه دوبلور راديو هستند، اين كار را مي‌كردند.

غرب واقعی
جمیله فردین در پوستر نمایش “غرب واقعی”

اینکه از حلبی آباد پول بگیرم و به خارج بفرستم مانند این است که از بی پولی خانواده ام فیلم بگیرم و اکران کنم!

یکی از نکات جالب گفته های خواهر فردین جایی است که از نگرش منفی فردین به آن دسته از آثار موسوم به جشنواره ای می گوید که با نشان دادن بدبختیهای مردم ایران در آن سوی آبها مشتری جمع می کنند. به گزارش سینماژورنال جمیله فردین بیان می دارد: يادم است که فردین درباره بعضي از فيلم‌ها نظر خوبي نداشت. مي‌گفت در هر خانواده‌اي ممكن است يك زماني بي‌پولي باشد و اين اجتناب ناپذير است. من اگر بيايم از حلبي آباد فيلم بگيرم و براي خارج از كشور بفرستم، مثل اين است كه از خانواده‌ام موقع بي‌پولي يا دعوايم فيلم بگيرم يا بروم به مردم بگويم. فردين مي‌گفت آبروي مملكتمان را نبايد با فيلم‌هايي{فیلمهای جشنواره‌ای} كه مي‌سازيم ببريم.

سعید پسر فردین بعد از فوت وی، زیاد نماند…

مرگ یکی از فرزندان فردین بعد از فوت او دیگر نکته ای است که این خواهر درباره اش حرف می زند. وی می گوید: فردین 4 فرزند داشت؛ دو پسر و دو دختر داشتند. متأسفانه بعد از رفتن فردين سعيد فردين خيلي غصه خورد از اينكه پدر و مادرش از دست رفتند و مي‌گفت آنها رفتند من هم مردم و انگار روح ندارم و يك مرده متحرك هستم و بعد هم زياد نماند.

یک فرش فروشی داشت که بخشی را از وی گرفتند

جمیله فردین درباره وضعیت زندگی فردین و اینکه او در سالهای آخر زندگی خود را چگونه می گذراند اظهار می دارد: اول يك فرش فروشي داشتند، بعد يك بخشي از فرش فروشي را از او گرفتند و ايشان آنجا را تبديل به قنادي كرد و كج دار مريز در همان قنادي بود.

فردین گفت نویسنده “کیف انگلیسی” مرد بسیار درست و بااخلاقی است

جمیله فردین درباره حضورش در سریال “کیف انگلیسی” و تأیید کارگردان این کار توسط فردین می گوید: زماني كه سناريوي “کیف انگلیسی” سيدضياءالدين دري را پيش فردين بردم، گفت نويسنده چه كسي است؟ گفتم آقاي دري، گفت مرد بسيار درست و با اخلاقي است و براي اولين بار نظرش را گفت و گفت من به ايشان خيلي اعتماد و اعتقاد دارم و اگر خودت دوست داري كار كن. بنابراين من با يك دلگرمي بيشتري اين كار را قبول كردم و كار كردم. بعد از اين سريال 6سال براي تلويزيون كار نكردم، براي اينكه شايد بهتر باشد بگويم نمي‌گذاشتند كار كنم.

حدس می زنم که چه کسی نمی گذاشت من کار کنم اما نمی خواهم اسم ببرم

وی ادامه می دهد: سناريو مي‌آمد، ولي زماني كه قرار بود كار شروع شود، به يك صورتي بهانه‌‌گيري مي‌كردند. حالا چه كسي و به چه نحوي اين كار را مي‌كرد، نمي‌دانم. ولي اين اتفاق افتاد. البته حدس مي‌زنم چه كسي اين موش دواني‌ها را مي‌كرد اما نمي‌خواهم اسم ببرم، اميدوارم خدا به راه راست هدايتش كند.




جنتی به دیدن امین حیایی رفت+عکس

سینماژورنال: درست در بحبوحه رقابت خندوانه ای شکل گرفته میان امین حیایی-امیرمهدی ژوله وزیر ارشاد به دیدن تازه ترین تجربه بازیگری حیایی رفت.

به گزارش سینماژورنال شب گذشته 30 شهریورماه علی جنتی وزیر ارشاد به همراهی معاونین خود و البته محمدرضا فرجی مدیر کل نظارت و ارزشیابی سینمایی وزارت ارشاد اسلامی در بازدید خود از مجتمع فرهنگی کوروش به دیدن نمایش “غرب واقعی” به کارگردانی داریوش مهرجویی رفت.

نمایش “غرب واقعی”  اثر سم شپرد که توسط داریوش مهرجویی ترجمه شده است با کارگردانی مهرجویی هر شب در سالن البرز پردیس کوروش به روی صحنه میرود.

وزیر ارشاد در دیدار با عوامل "غرب واقعی"
وزیر ارشاد در دیدار با عوامل “غرب واقعی”



“فاطمه نوري” دهه شصت سينما با هويت واقعي‌اش به روي صحنه مي‌آيد:”جميله فردين”+عکس

سینماژورنال: داریوش مهرجویی کارگردان شناخته شده سینمای ایران در حالی تازه ترین نمایش خود”غرب واقعی” اثر سم شپرد را روی صحنه می برد که جمیله فردین خواهر مرحوم محمدعلی فردین یکی از بازیگران این نمایش است.

به گزارش سینماژورنال امین حیایی، محمدرضا خلج و جمال مرتضوی دیگر بازیگران این نمایش هستند و این نمایش از امشب دوشنبه شب 23 شهریورماه هر شب راس ساعت22 در سالن البرز پردیس کوروش روی صحنه می رود.

این نمایش داستان دو برادر و تضادهای زندگی و رفتاری آنها را روایت میکند.

طراحی پوستر “غرب واقعی” را مسعود رفيع زاده برعهده داشته است که براساس تصویری از پشت صحنه نمایش اتود زده شده است.

حضور در سینمای دهه 60 با نام “فاطمه نوری”

به گزارش سینماژورنال جمیله فردین با نام فاطمه نوری در دهه 60 در چند فیلم سینمایی مانند “جستجوگر” ساخته محمد متوسلانی و “گالان” ساخته امیر قویدل ایفای نقش کرده بود.

“نوری” نام خانوادگی همسر کشتی گیر جمیله فردین بوده است.

سام نوری فرزند جمیله فردین نیز اخیرا در کمدی “نهنگ عنبر” نقش یک پزشک دون ژوآن مسلک را بازی کرده بود.

غرب واقعی
خواهر فردین در پوستر “غرب واقعی” 1394
گالان
خواهر فردین در پوستر “گالان” 1369



خواهرزاده فردین در لیگ جهانی والیبال+عکس

سینماژورنال: برگزاری مسابقات لیگ جهانی والیبال شرایطی را فراهم کرده است برای حضور هنرمندان در استادیوم آزادی.

به گزارش سینماژورنال از جمله این هنرمندان سام نوری خواهرزاده محمدعلی فردین است.

نوری که “نهنگ عنبر” را روی پرده دارد مدتیست بیشتر در محافل عمومی ظاهر میشود.

سام نوری در مسابقه دوم ایران-آمریکا در لیگ جهانی به همراه رامبد جوان و امیر جعفری در سالن حضور داشت.

سام نوری
سام نوری در کنار رامبد جوان در استادیوم

 

 




طعنه فردین به همسر علی حاتمی: وقتی کارگردان عاشق بازیگر شود، آن فیلم، دیگر فیلم‌بشو نیست!

سینماژورنال: زهرا خوشکام همسر علی حاتمی از جمله بازیگران سینمایفارسی بود که بعد از ازدواج با علی حاتمی حضورش محدود شد به ایفای نقش در آثار همسر.

به گزارش سینماژورنال این بازیگر که این روزها و بعد از مدتها دوری از بازیگری با درام عاشقانه “در دنیای تو ساعت چند است؟” ساخته صفی یزدانیان به سینماها آمده است همواره حرفهای جالب و شنیدنی درباره زندگی خود با حاتمی داشته است.

یکی از جالب ترین گفته های وی ماجرایی است که به ازدواج وی با علی حاتمی منجر شد. خوشکام در گفتگو با علیرضا حسن خانی در “فیلم” در کنار صحبت درباره “در دنیای تو…” درباره حضورش در پروژه ای به نام “مترسک” که به عشق میان او و همسر مرحومش منجر شده سخن گفته است.

یک ربع از فیلم گرفته شده بود که حاتمی آمد و گفت قرار است با احمد شیرازی کار کنیم

وی درباره حضور در فیلم ناتمام “مترسک” به کارگردانی علی حاتمی می گوید: من در شمال بودم که از دفتر آقای فردین که تهیه کننده “مترسک” بودند با من تماس گرفتند و گفتند علی حاتمی دنبال چهره ای میگردد که نقش اول “مترسک” را بازی کند و من رفتم و تصمیم همان جا گرفته شد که فیلم را بازی کنم. لوکیشن ما در شمال بود. حدود یک ربع از فیلم را فیلمبرداری کرده بودیم که یک روز آقای حاتمی نیامدند و گفتند قرار است با احمد شیرازی(فیلمبردار) کار کنیم. به من برخورد و من هم آن روز کار نکردم. شب که آقای حاتمی آمدند گفتم: “چرا نبودید؟” که گفتند با تهیه کننده بحث شان شده. خلاصه من هم دلخوریم را گفتم و تا دیروقت کنار دریا مشغول صحبت بودیم.

فردین گفت کارگردان که عاشق بازیگر شود نتیجه اش میشود این!

خوشکام ادامه می دهد: صبح ساعت 5 از هتل رفتیم برای فیلمبرداری. داشتیم برای کار آماده می شدیم که یادم افتاد کلاه گیسی را که باید در آن صحنه استفاده می کردم در هتل جا گذاشته ام. تا بروند و کلاه گیس را از هتل بیاورند آقای فردین رسیدند و ما را دیدند که بیکاریم. گفتند پس چرا کار نمی کنید؟ قضیه کلاه گیس را گفتیم و همین که این را گفتیم فردین عصبانی شدند و گفتند: بله، وقتی کارگردان عاشق بازیگر فیلم شود و تا ساعت یک نصف شب بروند لب دریا، آن فیلم، همین میشود. بعد هم کار را تعطیل کردند.

وی می افزاید: آن جا بود که فهمیدم این آمدنها و رفتنها و نگاههای علی حاتمی چه معنایی می داده. ما برگشتیم هتل و فیلم به هم خورد. آقای فردین گفتند وقتی کارگردان عاشق بازیگرش شود آن فیلم، دیگر فیلم بشو نیست.

بعد از ازدواج با حاتمی، تمامی قراردادهایم را فسخ کردم و تمام پیش قسطها را پس دادم

زهرا خوشکام که بعد از ازدواج با حاتمی نام خانوادگی خود را همنام همسرش کرد درباره ماجرای خواستگاری علی حاتمی از خودش بیان می دارد: ما با ماشین کامران قدکچیان به سمت تهران رفتیم. علی توی ماشین به من پیشنهاد ازدواج داد و من هم همان جا قبول کردم. خلاصه آمدیم تهران و بعد از یک هفته عروسی برگزار شد.

این بازیگر درباره رفتار سینماییها با وی بعد از ازدواجش بیان می دارد: سینماییها اصلا بایکوتم کردند چون تمامی قراردادهایم را فسخ کردم و کار نکردم و همه پیش قسطهایی که گرفته بودم را پس دادم و کلی فیلم به هم خورد و در مواردی مجبور شدند بازیگر دیگری جایگزین کنند.

خودم خواستم کم کار باشم

زهرا حاتمی درباره کم کردن فعالیتش بعد از ازدواج با علی حاتمی و اینکه آیا حاتمی مخالف بازی او بوده می گوید: من سه ماه پس از ازدواجم باردار شدم و عملا نمی توانستم بازی کنم. علی زرنگتر از این حرفها بود که بخواهد چیزی را به من تحمیل کند. شاید به شکل نامحسوس و غیرمستقیم این کار را می کرد اما این خواسته خودم هم بود و ناراضی نبودم.




توقیف “گنج قارون” در اداره نظارت طاغوت و رفع توقیف آن با امضای مبدع واژه “فیلمفارسی”!!!

سینماژورنال: شاید بسیاری ندانند که سالها پیش از این و در دهه چهل خورشیدی نیز شورایی موسوم به شورای نظارت و بازبینی وجود داشت.

 به گزارش سینماژورنال شورای نظارت آن زمان نیز به مانند اسلاف خود در دوران معاصر وظیفه بازبینی و نظارت فیلمها را برعهده داشت.

 در زمان ارائه “گنج قارون” به این شورا این پرویز نوری، هوشنگ کاووسی، حسین فرهنگ(نماینده وزارت فرهنگ)، سرهنگ عضدی(نماینده شهربانی) و معینی کرمانشاهی(نماینده وزارت اطلاعات) بودند که در شورا عضویت داشتند و گویا با قاطبه آرا هم رای به توقیف “گنج قارون” دادند.

 هیچ کدام فیلم را نپسندیدیم

پرویز نوری یکی از اعضای آن شورا درباره این اتفاق در “فیلم” می نویسد: “گنج قارون” را به اتفاق اعضای شورا تماشا کردیم و پس از پایان فیلم، سکوت در سالن برقرار شده بود و تقریبا هیچ کدام از ما فیلم را نپسندیده بودیم و آن را کپی یک فیلم هندی یا ترکی می دانستیم.

 کشف ایده های مخرب

وی ادامه می دهد: آنچه غیرقابل تصور بود کشف ایده هایی مخرب در فیلم بود و چیزهایی که نمیشد به سادگی از آن گذشت؛ مثلا در صحنه ای که فردین و ظهوری، آرمان را از غرق شدن نجات می دادند و به خانه محقر خود می آوردند در حالی که میدانستند طرف به زخم معده مبتلاست به او آبگوشت می دادند؛ عملی که نتیجه اش معلوم بود.

 به اتفاق آرا فیلم را رد کردیم

نوری می افزاید: روابط نامعقول جوانک فقیر با دختری از طبقه ثروتمند و همین طور خصومت پدر و پسر با صحنه های آبکی و بی منطق سبب شد که به اتفاق آرا، فیلم را مردود اعلام کنیم. دلایل رد فیلم در صورت جلسه ثبت شد و اعضا آن را امضا کردند.

 خبر شگفت آور این بود که “گنج قارون” اجازه نمایش گرفته است

پرویز نوری درباره ماجرای اکران فیلمی که شورای نظارت توقیفش کرده بود نیز چنین توضیح می دهد: هنوز چند روزی از ماجرای توقیف نگذشته بود که خبری آمد و همه را شگفت زده کرد. خبر شگفت آور این بود که “گنج قارون” اجازه نمایش گرفته است. همگی به حیرت افتادیم.

 هوشنگ کاووسی فقط گفت: گفته اند پروانه اش را بدهید

آن طور که نوری روایت میکند این هوشنگ کاووسی بوده که با فشار نهادهای بالادستی مجوز نمایش “گنج قارون” را صادر کرده و این کاووسی هموست که واژه فیلمفارسی را در سینمای ایران باب کرد! به گزارش سینماژورنال نوری می نویسد: هوشنگ کاووسی مات و مبهوت بی آن که دلیلش را بداند فقط گفت: گفته اند پروانه اش را بدهید.

حتی آبگوشت خوری هم مجوز گرفت

به گزارش سینماژورنال در ادامه ماجرا نوری از کاووسی می پرسد که فیلم با وجود صحنه آبگوشت خوری پروانه گرفته و کاووسی می گوید بله!

البته که همگان می دانیم اتفاقا همین نمای آبگوشت خوری از سوی مخاطبان به شدت مورد اقبال قرار گرفت!

 چرا کاووسی استعفا نداد تا لااقل نام وی پای مجوز فیلم نیاید؟!

به گزارش سینماژورنال نکته اینجاست کاووسی که مبدع واژه “فیلمفارسی” برای تحقیر آثاری از جنس “گنج قارون” بود به توصیه بالادستیها مجوز نمایش فیلم را صادر کرد در صورتی که عقلانی تر راه، استعفا و کنار رفتن از شورای نظارت بود تا نامش پای برگه مجوز نمایش فیلم نیاید.

این واقعه بیش از پیش از فرضیه را به ذهن متبادر می کند که حتی چهره هایی چون هوشنگ کاووسی که مرتب به عنوان چهره هایی مستقل مورد تحسین واقع می شوند نیز حضور در شورایی کاملا حکومتی و تایید نظراتی که بالادستیها به آنان ابلاغ می کرده اند را بر هر چیز دیگر حتی فعالیت در مسیر افکاری که به آن شهره بودند ترجیح می دادند.