1

پرسش یک رسانه اصولگرا⇐چرا الگوبرداری از “شهرزاد” می‌تواند خطرناک باشد؟

سینماژورنال: سریال “شهرزاد” جزو معدود سریالهای شبکه خانگی بود که توانست توجه مخاطبان را به قدر کفایت جلب کند و همین عاملی شده است برای آن که برخی رسانه ها این موفقیت را یک اتفاق ویژه و منحصربفرد قلمداد کنند.

به گزارش سینماژورنال با این حال روزنامه “صبح نو” از روزنامه های تازه تأسیس اصولگرا با دیدی واقع نگرانه به خطرات تحسین بیش از حد این سریال پرداخته است با طرح این پرسش که چرا الگوبرداری از این سریال می تواند خطرناک باشد؟

این روزنامه با ذکر مثال از آثاری همچون “مختارنامه”، “کیف انگلیسی” و “مدار صفر درجه” و تأکید بر فقر اقتصادی سالهای اخیر رسانه ملی که منجر به عدم توانایی تولید محصول نمایشی ویژه شده است یکی از دلایل توجه بیش از حد به “شهرزاد” را عدم امتداد سنت تولید سریالهایی فاخر نظیر “مختارنامه” در رسانه ملی دانسته است.

سینماژورنال متن کامل گزارش “صبح نو” را ارائه می دهد:

«شهرزاد» حد بالایی از سریال سازی است یا صرفا یک موفقیت نسبی در شبکه خانگی؟

در ماههای اخیر و با موفقیت نسبی که سریال «شهرزاد» در شبکه خانگی داشته است با تحلیلهای مختلفی روبروییم در نقد رسانه ملی با این رویکرد که چرا «شهرزاد» می تواند موفق باشد و رسانه ملی، نه!

اگر دوز احساسی چنین تحلیلهایی را کنار بگذاریم و بخواهیم به لحاظ منطقی درستی چنین تحلیلهایی را به بررسی کنیم چقدر می توانیم آنها را کاربردی بدانیم؟

در کیفیت استاندارد «شهرزاد» به خصوص در تصویرسازی بصری تاریخی خاص شکی نیست اما آیا «شهرزاد» حد بالایی از سقف آرزوهایمان در سریال سازی است یا صرفا یک موفقیت نسبی در شبکه خانگی؟

طبیعی است که درستی فرض دوم بیشتر است. «شهرزاد» سریال استانداردی است آن هم در شبکه خانگی که عموما کارها با بزن دررویی کامل در آنها پیش می رود و سازندگان بیشتر از آن که به دنبال جلب مخاطب در این مدیوم باشند به دنبال جلب اسپانسر برای تولید محصولند.

«شهرزاد» را چه کسی ساخته؟ حسن فتحی کارگردانی که محصول تلویزیون است و تمامی تجربیات موفقش در ژانر تاریخی از «پهلوانان نمی میرند» تا «شب دهم» و «مدار صفر درجه» را مرهون فضایی است که رسانه ملی برای رشد و نمو در اختیار او گذاشت.

فتحی تکنیسینی محصول رسانه ملی است

اگر بخواهیم «شهرزاد» را موفق بدانیم باید سهمی از آن را برآمده از سیاستهای رسانه ملی بدانیم. اما کدام سیاستها؟ سیاستهایی لااقل مربوط به یک دهه قبل که وجود منابع مالی کافی این شانس را پیش روی امثال حسن فتحی قرار می داد که بتوانند درونیات ذهنی خود از تاریخ را در قالب داستانهایی جذاب به مخاطب عرضه کنند.

حتی اگر براساس رگه های سیاسی-اجتماعی «شهرزاد» بخواهیم قضاوت کنیم کفه کیفیت در آثاری مانند «مدار صفر درجه» خیلی سنگین تر به نظر می رسد چون سریال اخیر فتحی برخلاف سریالهای قبلی اش با حداقلی از مابه ازای تاریخی پیش رفته و بیشتر این روایات عشق و فراغ و مایه های تبهکارانه بوده که به اثر شکل داده است.

اما فتحی چون تکنیسینی است محصول رسانه ای که زمانی واقعا ملی بود و سبد سرگرم سازی مخاطبان را شکل می داد دقیقا فهمیده حتی با فاکتور گرفتن یا کمرنگ کردن اتفاقات تاریخی از درامی که در دل تاریخ می گذرد چگونه باید درامی پرکشش خلق کند.

«شهرزاد» سقف توانایی های فتحی نیست

همین است که «شهرزاد» در دوره فقدان محصول سرگرم کننده نمایشی در رسانه ملی به شدت به چشم می آید و کار تا جایی می رسد که کارشناسان ما هم مرتب بر تنور الگوبرداری از «شهرزاد» می دمند….

ولی اشتباه دقیقا همین جا رخ می دهد چراکه «شهرزاد» نه تنها سقف توانایی های فتحی نیست که تجربیاتش نشان داده وقتی او به صراحت به سراغ نگارش اثری تاریخی منطبق با داده های سیاسی مشخص می رود نتیجه ای نظیر «مدار صفر درجه» رخ می دهد که در عین سرگرم سازی می تواند یک منبع مطالعاتی درباره دوره ای خاص از تاریخ هم باشد.

نتیجه چیست؟ نتیجه آن است که منطقی ترین رویکرد در قبال موفقیت «شهرزاد» این است که به جای تکرار کلیدواژه الگوبرداری از این سریال که قطعا جز کلیشه پردازی را به دنبال نخواهد داشت بر پروسه بازگشت امثال حسن فتحی به رسانه ملی تأکید کنیم.

پرسشی که روسای جدید باید به آن پاسخ دهند

باید مروری داشته باشیم بر سریالهای پرمخاطب تلویزیون در دو دهه اخیر و مثلا مقایسه ای کنیم میان «مختارنامه»، «کلاه پهلوی» و «کیف انگلیسی» با «معمای شاه» که چطور قبلی ها توانستند ذهن مخاطبان علاقمند به تاریخ را تا حد زیادی غرق لذت کنند و اثر فعلی نمی تواند آن گاه باز هم به این نتیجه می رسیم که مدیوم تلویزیون کارکشته های خودش را می خواهد.

سیدضیاءالدین دری بعد از سالها سعی و خطا و کسب تجربه در سینما و تلویزیون بود که با ساخت «کیف انگلیسی» به مرور برهه ای حساس از تاریخ پرداخت اما او نیز چند سالی است از تلویزیون فاصله گرفته.

این وضعیت درباره داوود میرباقری هم صادق است. چرا میرباقری بعد از صرف سالهای فراوان از زندگی اش و زمانی که به شکوفایی کاملی رسیده بود که نتیجه اش می شد «مختارنامه» به ناگاه از رسانه ملی فاصله گرفت و به تولی سریالهای روتینی مانند «شاهگوش» و «دندون طلا» رسید.

انصافا اگر بخواهیم «مختارنامه» یا «کیف انگلیسی» و حتی «مدار صفر درجه» را با «شهرزاد» مقایسه کنیم به کدام یک رأی خواهیم داد؟

خیلی جرأت می خواهد که یکی از این سه سریال را به لحاظ کیفی پایین تر از «شهرزاد» بدانیم.

پس چرا سنت تولید «مختارنامه»ها امتداد نیافته؟ این پرسشی است که مدیران تازه رسانه ملی باید به طور جدی به دنبال یافتن پاسخ آن باشند.




طعنه بازیگر و مدرس بازیگری به مانیفست “خندوانه”؛ يك اصطلاح مبتذل وجود دارد كه مي‌گويند “بخنديم! شاد باشيم!”/به چي بايد لبخند بزنم؟! به عُسرت مردمانم؟

 سینماژورنال: پیام دهکری از جمله چهره های موفق تئاتر ایران است. او به اندازه کارگردانی در بازیگری تئاتر هم موفق بوده است و همین عاملی شده است که مدیومهایی دیگر چون سینما و تلویزیون هم از تواناییهای بازیگری وی استفاده کنند.

به گزارش سینماژورنال دهکردی به تازگی نمایشی با عنوان “هيچكس نبود بيدارمان كند” که از نوشته های محمدامیر یاراحمدی است را در تماشاخانه باران روی صحنه برده است؛ نمایشی که لحن تراژیک آن بیشتر می تواند تلنگری باشد برای مخاطب که به تفکر درباره اتفاقات نمایش بپردازد.

دهکردی در گفتگویی تفصیلی درباره این نمایش که با “اعتماد” انجام شده نکاتی را درباره لحن تلخ و نومیدکننده نمایش بیان کرده است. نکاتی که در خلال آنها طعنه هایی به برخی برنامه های خنده آور سیما زده شده و درباره ویژگی مردمان ایران صحبت شده است.

چقدر خوب که حال تماشاگر بد شود…

این بازیگر بااخلاق درباره اینکه نمایش اش قصد طرح سوال دارد یا قصد پاسخ دادن می گوید: من اگر توانسته باشم فضايي را فراهم بكنم كه مخاطب با واقعيت يا بخشي از واقعيت موجود مثل يك آيينه مواجه شود حتما اين تماشاگر به حال بدي خواهد رسيد. حالش بد مي‌شود، ذهنش درگير مي‌شود. چقدر خوب! حالت بد است؟! اين حال بد بهتر از حال خوب قلابي است.

چرا بايد لبخند بزنم من؟! به چي بايد لبخند بزنم؟!

وی سپس با اشاراتی نمادین که مانیفست برنامه هایی چون “خندوانه”  را نشانه می رود، ادامه می دهد: يك اصطلاح مبتذل وجود دارد كه مي‌گويند بخنديم! شاد باشيم! اصلا لبخند بزن! چرا بايد لبخند بزنم من؟! به چي بايد لبخند بزنم؟! به عُسرت مردمانم لبخند بزنم؟! نه! بايد واقعيت را بفهمم. اگر اين واقعيت حال من را بد كرد حتما به ايده‌اي مي‌رسم. آن وقت براي اينكه بتوانم مسير را بهتر پيش ببرم حتما بايد بشكن بزنم اتفاقا. حتي لباس شادي بر تن كنم. بنابراين كوشش من اين بوده كه براي تماشاگر ايجاد پرسش كنم.

خنده هایی می بینیم که عمق ندارد

دهکری در جایی دیگر از گفتگوش بیان می کند: در اين سال‌ها ما خنده‌هايي مي‌بينيم كه به نظر من خالي است. عمق هم ندارد. تلاش من اين بود كه واقعي باشيم. ما وظيفه‌مان اين است كه به مخاطب احترام بگذاريم. اما بخشي از احترام اين است كه قربان صدقه مخاطب برويم. بايد به شعور مخاطب هم احترام بگذاريم و فرصت بدهيم تا فكر كند.

وضعيت فرهنگي جامعه ما درمرز انفجار است

بازیگر سریالهای “شهریار” و “مدار صفر درجه” درباره اینکه نمایش اش ناامیدکننده است می گوید: بله! اين مانيفست من است. ممكن است من را در اين سال‌ها محكوم بكنند و البته محكوم كرده‌اند به اينكه تو رو خدا اميدوار باش! چرا سياه؟! مي‌گويم من سياه نيستم. واقعي‌ام! شما تا واقعيت موجود را متوجه نشويد دست به اقدام نمي‌زنيد. وضعيت فرهنگي جامعه ما درمرز انفجار است و شايد هم اين مرز را رد كرده. حالا اين وسط فرهنگ به عنوان يك دردانه گاهي در كش و قوس مي‌افتد با دعواهاي سياسي و مشاجره‌هاي فلان و هيچ كس فكر نمي‌كند كه اين وسط گوشت قرباني فرهنگي است كه براي ساختنش در خوشبينانه‌ترين حالت سه دهه زمان لازم است.
پرسشهای همیشگی من اینهاست
بازیگر آثاری چون “راه آبی ابریشم” و “بی خداحافظی” ادامه می دهد: واقعيت اين است كه من سال‌هاست دارم اين جمله را تكرار مي‌كنم كه ما در يك گناه دسته‌جمعي سهيم هستيم. سال‌هاست دارم مي‌گويم ما حافظه تاريخي‌مان ضعيف شده يا در بخش‌هايي به يك خواب ابدي فرو رفته. به همين دليل هم فرض واكاوي از خودمان سلب شده كه برگرديم و رجعت كنيم به گذشته و ببينيم كه چه خطاهاي تاريخي رخ داده كه امروز اوضاع ما اين است. در سطح كلان طبيعتا وجه فرهنگي‌اش براي من اولويت است. وقتي ما مي‌گوييم فرهنگي مسائل ديگر هم كنارش هست چون شما نمي‌توانيد از ماشيني كه ميللنگش خراب است انتظار داشته باشيد حركت كند. حالا اگر برف پاك‌كنش هم كار كند ماشيني در كار نيست كه بخواهد حركت كند. اينها اجزايي هستند كه ارتباط ارگانيك و پيوستگي با هم دارند. بنابراين اگر حال فرهنگ بد باشد حال اقتصاد هم بد خواهد بود و برعكس. اين خواب‌زدگي يا به خواب رفتن يا بيدار نشدن از اين خواب كه تو چشم‌هايت را باز كني و ببيني كجاي جهان ايستادي و موقعيت از چه قرار است، اينها پرسش‌هاي هميشگي من بوده است.
همواره منتظريم كه يك نفر براي ما كاري را انجام دهد
دهکردی که کارشناسی ارشد تئاتر است درباره انفعالی که برخی از مردمان روزگار ما را دربرگرفته اظهار می دارد: واقعيت اين است كه من معتقدم در جامعه ما همواره منتظريم كه يك نفر براي ما كاري را انجام دهد. خودمان كاري را انجام نمي‌دهيم. يعني نفر به نفر نيستم كه بگوييم من يك نفر كارم را درست انجام بدهم. اگر همه عالم بدقول باشند من مي‌خواهم خوش‌قول باشم. نخستين چيزي كه درهمين مصداق ساده با آن مواجه مي‌شويم اين جمله است كه مگر بقيه خوش‌قولند كه من خوش‌قول باشم؟! خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو. اين كار قصدش اين نيست كه پندو اندرز بدهد يا حتي پيشنهاد ارايه كند. به هيچ عنوان من دنبال اين موضوع نبودم.
وقتي شما خواب هستيد من نمي‌توانم بيايم از فن شعر ارسطو با شما حرف بزنم
وی ادامه می دهد: بحثم اين است كه وقتي شما خواب هستيد من نمي‌توانم بيايم از فن شعر ارسطو با شما حرف بزنم. بايد اول شما را بيدار كنم. بگويم بيدار شو و دوباره مرور كن خودت را. اين را هم كه مي‌گويم من سواي اين جامعه نيستم. به هيچ عنوان اعتقاد ندارم كه مردم ما چيزي نمي‌دانند. از طرفي برخي هم مردم را به عرش مي‌برند كه اينها فرزانگاني هستند كه دارند روي زمين زندگي مي‌كنند. مردم ما آگاهي دارند، توان تشخيص سره از ناسره را هم دارند، اشكال هم دارند كه يعني داريم. يعني مجموعه اينها هست.
مردم ايران حيرت‌انگيزترين مردمي هستند كه من حداقل در طول تاريخ سراغ دارم
کارگردان نمایشهای “گمگشته” و “مرگ فروشنده” با توصیف مردم ایران خاطرنشان می سازد: مردم ايران حيرت‌انگيزترين مردمي هستند كه من حداقل در طول تاريخ دارم. براي همين من خيلي وقت‌ها نمي‌گويم ايران مي‌گويم سياره ايران! اين مردم كساني هستند كه غيرقابل پيش‌بيني‌اند. نشان داده‌اند كه اگر كاري خوب باشد از آن استقبال مي‌كنند و اتفاقا همين مسووليت ما را زياد مي‌كند كه چه خوراكي را داريم به مردم‌مان مي‌دهيم.