1

سیاست علیه “پوریای ولی”، “کوروش” و “یعقوب لیث”؟/توضیحات مسعود جعفری جوزانی در چرایی عدم تولید سریال‌هایی مرتبط با تاریخ ایران

سینماروزان: کلا در ایران اراده تولید دست سازنده نیست. تلاش برای تولید در دست سازنده است ولی اراده تولید را سیاست تعیین می کند. تا موقعی که سیاسیون و نه بخش فرهنگی اراده تولید را در دستان خودشان دارند نه این سینما به جایی می‌رسد، نه کوروش ساخته‌ می شود نه «یعقوب لیث»  و نه «پوریای ولی».

مسعود جعفری جوزانی که سالها پیش و بعد از موفقیت سریال “در چشم باد” میخواست یک پروژه ملی را تولید کند، در چرایی عدم توفیق در این مساله، با بیان مطلب فوق به خبرگزاری ایسنا گفت: فیلمنامه «کوروش کبیر» و همچنین چندین داستان را نوشته ام و خیلی هم هزینه کرده‌ام تا ساخته شوند. از «یعقوب لیث صفاری» تا «پوریای ولی»  و اینها جزو آرزوهای ماست که ساخته شود. سه جلسه با روسای صدا و سیما داشته‌ام و به شدت هم دنبال این بوده‌اند که «پوریای ولی» ساخته شود ولی تا به امروز هیچ اتفاقی نیفتاده است و باید از خود آنها این سوال را پرسید. شاید ناگهانی این اتفاق بیفتد.

وی ادامه داد: شما کار شاهکار «ناخدا خورشید» ناصر تقوایی را ببینید چرا باید چنین کارگردانی فقط ۶ کار ساخته باشد؟ دست‌ها بسته است.

مسعود جعفری جوزانی
مسعود جعفری جوزانی

این کارگردان افزود: هیچ بخش خصوصی و نه هیچ سرمایه داری نیست که تا الان درک و عرق ملی برای ساخت چنین آثاری داشته باشد. آنها فقط می خواهند سود کنند و این خصلت آنهاست که دنبال سود بیشتر و کار زودبازده باشند و طبیعی است و خرده‌ای هم نباید به آنها گرفت. زمانی که در چشم باد ساخته شد، وجدانا کسی من را سانسور نکرد و کار یک سالی خوابیده بود، فقط عزت ضرغامی بود که تمام قد پشت کار ایستاد تا ساخته شد…

او سپس گفت: اگر فضا فراهم شود، دو سه کار هست که دنبال ساخت آن هستم. اگر هم این آثار را نوشتم دلیل داشتم. مثلا دلیل اینکه یعقوب لیث را نوشتم این بود که اگر یعقوب لیث نبود فردوسی هم نبود. اگر کوروش نبود، ایران نبود و اگر پوریای ولی نبود، جوانمردی نبود.

 




#بهشت_تبهکاران(مسعود جعفری جوزانی)؛ از دست رفته!/مشاوران حاذق در چشم باد کجا رفتند؟/دستیاران خبره را چه شد؟

سینماروزان/حامد مظفری:

+آغاز مناسب از ترور و بلافاصله فلاش بک به شش ماه قبل…

+دقایق اندک قاب بندی های شکیل و چشمنواز مناسب پرده عریض؛ هرچه قاب خوب بوده گذاشته ابتدا که مرعوب مان کند؟ ای کلک!

-آن نمای ورود احمد دهقان که مرا بالاخره زدن، زیادی تصنعی شده.

-فیس سحر جوزانی متغیر!؟

+بالاخره یک بازی متعادل از رضا یزدانی با گریمی یادآور محمدرضا پهلوی! در نقش سرکمیسری که متهم می‌کند!؟

-آدم‌ها، چیدمان هستند و چیزی به اسم تبعیض و فقر نمی‌بینیم! عموجان یادش نبوده که ابتدا باید نیاز به ملی شدن صنعت نفت را دید بزند و بعد برود به سمت منادی ملی شدن؟

-حسن جعفری؟ سلحشور؟ اصلا روحیه سلحشوری ندارد و حتی پیشنهاد تظاهرات روز کارگر را نمی‌پذیرد و می‌گوید در همان رستوران جشن بگیریم ولی یکدفعه و در طرفه‌العین می‌شود عمر مختار! متاسفانه بازی امیرحسین آرمان-که خیلی هم پسر مودبی است- چندان خوب نیست و به جای آن که آدم سیاس قهرمانی باشد به آلت دست شبیه است.

+اتفاقات و وقایع تاریخی را خیلی ویکی‌پدیایی تعریف می‌کند و می‌خواهد از همه بگوید ولی هیچ کدام دراماتیک نشده و مخاطب، فیلم را نمی فهمد چون آدم‌ها تیپیکال هستند. بیشتر به درد امثال خسرو معتضد و موسی حقانی می‌خورد تا مخاطب عام که درام سینمایی می‌خواهد و روایت مافیایی پدرخوانده‌ای که اینجا اثری ازش نیست، نه رئیس مافیا معلوم است و نه نشمه مافیا و نه عمله و اکره مافیا.

-در آبادان برج تیر کاپشن چرم بر تن حسن جعفری؟ قهرمان رمان جان اشتاین بک است؟ خوشه های خشم؟! مارلون براندو؟ در بارانداز؟ نگاه کنید به آن نماهای غذاخوری صنعت نفت و لباس فرم های دربارانداز؟ به نظر می‌رسد هیچ تحقیقاتی درباره زندگی آدمیان آن دوره آبادان صورت نگرفته! مصداق؟ آبادان در #آن_سوی_آتش کیانوش عیاری به شدت واقعی است!

فیلم بهشت تبهکاران
فیلم بهشت تبهکاران

-اساسا اعتصاب کارگری در آبادان برای چیست؟ کارگران که همه تر و تمیز و لباس فرم های اتو خورده و سلف سرویس شیک! کدام فقر و کدام بدبختی باعث آن اعتراضات کارگری شده؟ آن طرف دارند فیلم چاپلین نشان می‌دهند و این طرف هم که میتینگ می‌کنند و شراب شیراز می‌نوشند؟

-مشکل طراحی صحنه و پس از آن فیلمبرداری به شدت آسیب زده به فیلم و حداقل می‌شد نماهایی از فقر و بدبختی و محرومیت مردم آبادان آن دوران نشان داد تا شعارهای ملی شدن صنعت نفت توجیه پذیر باشد ولی به جز آن دقایق ابتدایی نه قاب های خوبی می بینیم و نه در پرداخت نماهای خارجی خوب عمل کرده و نه طراحی نماهای داخلی! کاش یکی مثل زرین‌دست یا رفیعی جم یا کلاری یا آلادپوش مدیر فیلمبردای بود.

-اصلا معلوم نیست حسن چرا می‌خواهد به مبارز سیاسی بدل شود؟ هیچ صیروریتی در کار نیست؛ نه در ظاهر و در باطن و از ابتدا تا انتهای فیلم تقریبا یک‌جور است! پسرکی که میخواسته بورسیه بگیرد و برود انگلیس درس بخواند چطور یک دفعه می‌شود مبارز؟

-فقر نویسنده حاذق کنار عموجان باعث شده در بطن روایت علی-معلولی لنگ بزند‌‌. دقت کنید که احمد دهقان علیه توده است، رزم آرا علیه توده است، بقایی علیه توده است و جز آذرمهر-برادر حسن- هیچ کس از قرار و مدار او با رزم آرا مطلع نیست! یعنی برادر حسن، او را لو داده؟؟؟ پس چرا آخر فیلم می‌رود و نامه رضایت ولی دم را میاورد؟ اگر هم میخواهید بگویید رزم آرا پشت ماجراست که باز هم کاشت درستی برایش نیست! او چرا باید احمد دهقان را بکشد و بندازد گردن حسن؟ وقتی همه اینها تمایلات ضدتوده‌ای دارند؟

-آن نقش لادن مستوفی که دیگر منتهی الیه نبود یک نویسنده حسابی کنار عموجان است! چطور می‌شود یک زن هفت‌خط با خواندن چهار خط مقاله، عاشق صورت حسن شود؟

-ضعف دیالوگ محسوس است در همه جا و اینکه چرا یک نویسنده مشرف به تاریخ کنار عموجان نیست جای سوال؟ از نماهای درگیری حسن و فروغ که انگار دارند نطق حکومتی می‌خوانند بگیرید تا دیالوگهای حسن و لادن و… این همان عموجان ی هست که در سریال درچشم باد به شدت متن خوب و دیالوگ‌های قابل قبولی داشت! عموجان مشاوران خبره در چشم باد کجا هستند؟

-دو سکانس پلان میگذارد و تعدادی نما لابلا!؟ عموجان کجاست؟ و چه کسی گفته نوآر یعنی کلاه شاپو و بارانی؟

-آن تئاتر روحوضی طور در دهه سی که دوران شکوفایی تئاتر بود چه میگوید؟ با آن متلک های کودکانه سیاسی؟

-آن پلان های شهرک سینمایی که دیگر نور علی نور است! چهل سال قبل علی حاتمی از آن شهرک که یک سوم شهرک فعلی هم نبود نماهای بهتری نگرفت؟اصلا چرا دست به دامن شهرک شدید؟ مگر عیاری سریال دکتر قریب را در شهرک ساخت؟ مگر حمید رخشانی فیلم اعاده امنیت را در شهرک ساخت؟ شهرک فقط یک ویدیوکلیپ زیبا از دهه سی نشان می‌دهد و زیست واقعی کوچه و بازار آن دوران را باید جای دیگر جست.

-خیلی سعی کرده روزی روزگاری آمریکا را بسازد! آن را که کیمیایی به بهترین شکل در سرب درآورده بود؟ آن نماهای ورودی دادگاه و بعد کش دادن داستان تا آن سالن تاریخی دادگاه، کاملا یادآور سرب نیست؟

-خواهر حسن کجاست؟ چرا خبری ازش نیست؟

-جوک؟ طرف از دیدار با رزم آرا آمده و بدون هر گونه اضطراب به قهوه خانه ای در وسط شهر می‌رود و به برادرش می‌گوید گفته اند دهقان را بزن! به همین راحتی؟ بیخیال بیخیال؟ میشود؟

-ژان پیر ملویل بازی و هی دود سیگار و یقه های بالای بارانی و…

-حضرت اجل یا رزم آرا؟ بازیگر بهتری نبود؟

-برای فتوشاپ بهتر آن روزنامه قتل خاله جان(لادن مستوفی) هم بودجه نبود؟

-بهنام تشکر با گریم سعید نیکپور و بیشتر سعید مطلبی در جای قاضی!!

-جوک؟ آن نطق پایانی حسن جعفری که فرزند کارم! چقدر انطباق دارد بر صورت تر و تمیز و شیو کرده و سرخ و سفید ایشان؟؟

+بازی خوب علیرضا جلالی تبار که در نماهای کوتاه میدرخشد و نشان میدهد که چقدر بهتر بود یکی از نقشهای اصلی را ایفا کند. اصلا چرا نقش حسن جعفری را نداده علیرضا جلالی تبار؟ اتفاقا آن صورت کبود استخوانی و لحن خشن بسیار بسیار بیشتر از این صورت ملوس گوگولی به نقش میخورد؟ بودجه؟ بودجه یا امکان دورچینی امیر جدیدی و نوید محمدزاده نبوده؟ جلالی تبار که خالصانه نقش مکمل را موثر کرده! چرا آن مشاوران عموجان نگفتند لااقل نقش جلالی تبار را افزایش بده و رمز و راز برایش ننوشتند که درام، جان گیرد؟

-دکتر والا چرا وارد فیلم نشد؟ آدم موثری که لاله زار را بعد از کودتای ۲۸مرداد ۳۲ بدل کرد به دورهمی آتراکسیون‌بازها را چرا وارد داستان نکرد؟

-در لحظه اعدام، حسن می‌خندد! این یعنی قهرمان سازی؟ با آن موهای بریانتین زده و انگار نه انگار که لحظه مرگ است…

-حتما هم باید فیلم بر تصویر آقازاده عموجان تمام میشد؟؟

-آن اسنادی که حسن به فروغ می‌دهد چه بود؟؟ و چرا اسناد به آن مهمی باید زیر بغل فروغ باشد تا مامور خوفیه بیاید و بزند و پخش و پلایش کند؟ و چرا آن مامور خوفیه به فکر جمع کردن اسناد نیست؟ آیا او هم فهمیده که کاغذهای منشی صحنه لابلای اسناد بوده؟؟ آن دستیاران خبره در چشم باد را چه شد؟

-آمر قتل را که ندیدیم؟ عامل قتل هم هکذا؟ تولید شد که به بهانه احمد دهقان، حسن جعفری را بکشد بالا؟ این هم که درنیامده؟




ادای دین مسعود جعفری جوزانی به قهرمان زادگاهش-ملایر- در #بهشت_تبهکاران!؟⇐امیرحسین آرمان در نقش قهرمان ملایر!

سینماروزان: مسعود جعفری جوزانی سالها بعد از سریال تاریخی “در چشم باد” با فیلم تاریخی “بهشت تبهکاران” به جشنواره فجر۴۲ می‌آید.

در آستانه‌ رونمایی فیلم در جشنواره، تصاویر فیلم و فهرست کامل بازیگرانش رونمایی شده است.

“بهشت تبهکاران” داستان زندگی حسن جعفری است که در خرداد ۱۳۲۹ متهم شد به ترور منجر به قتل احمد دهقان روزنامه‌نگار، مدیر تماشاخانه تهران و مدیر مجله ضدکمونیستی تهران مصور؛ اتهامی که هرچند به اعدام حسن جعفری منجر شد ولی او تا لحظه آخر، اتهام قتل را نپذیرفت.

امیرحسین آرمان بازیگر نقش حسن جعفری در “بهشت تبهکاران” است و پژمان بازغی با سبيل کلارک گیبلی، ایفاگر نقش احمد دهقان است؛ البته در تصاویر به جا مانده از احمد دهقان، او سبيل نداشته.

حسن جعفری اهل ملایر بود و هیچ‌کس جز خودش نمی‌دانست که بالاخره قاتل دهقان کیست چون جعفری در طول محاکمه بارها روایت‌ها و اعترافاتش را تغییر می‌داد؛ از اینکه من دهقان را زدم تا اینکه ما دو نفر بودیم و شخصی به نام جاوید که مرا همراهی می‌کرد گلوله را شلیک کرد.

در نهایت اما حسن جعفری بود که به دار آویخته شد در حالی که طبق وصیت نامه‌ای که مجله امید امروز منتشر کرده بود حسن جعفری اعتقاد داشت قهرمان ملایر است؛ یعنی همشهری مسعود جعفری جوزانی و شاید بشود بهشت تبهکاران را ادای دین جوزانی به قهرمان زادگاهش دانست؟؟

احمد دهقان بدو سبیل(راست)+پژمان بازغی با سبیل(چپ) در نقش احمد دهقان
احمد دهقان بدون سبیل(راست)+پژمان بازغی با سبیل(چپ) در نقش احمد دهقان

ادای دین مسعود جعفری جوزانی به حسن جعفری-قهرمان ملایر- در بهشت تبهکاران
ادای دین مسعود جعفری جوزانی به حسن جعفری-قهرمان ملایر- در بهشت تبهکاران

فهرست بازیگران «بهشت تبهکاران» عبارتست از: امیرحسین آرمان، لادن مستوفی، سحر جعفری جوزانی، پژمان بازغی، حمید گودرزی، رضا یزدانی، بهنام تشکر، هومن برق‌ نورد، حسام منظور، رضا شفیعی‌ جم، فریبا متخصص، فخرالدین صدیق شریف، اسماعیل خلج، علیرضا جلالی ‌تبار، محمدرضا هاشمی، سهیل برخورداری، حمید متقی، فتح‌الله جعفری جوزانی، مهدی مهریار و جواد طوسی، با حضور افتخاری افسانه بایگان و فرهاد قائمیان.

تعدادی از عوامل فیلم سینمایی «بهشت تبهکاران» عبارتند از: کارگردان: مسعود جعفری جوزانی، مدیرفیلمبرداری: امیر کریمی، تدوین: مهدی حسینی ‌وند، موسیقی: فردین خلعتبری، فیلمنامه: مسعود جعفری جوزانی، فرید مصطفوی، طراح صحنه و لباس: اصغر نژاد ایمانی، طراح چهره‌پردازی: مهین نویدی، طراحی و ترکیب صدا: سید محمود موسوی ‌نژاد، صدابردار: آرش برومند، جلوه‌های ویژه میدانی: آرش آقابیک، جلوه‌های بصری: کامیار شفیع ‌پور، مدیرتولید: بهزاد هاشمی، عکاس: علی نیک ‌رفتار، دستياران كارگردان: على مهرآسا، مهدى حاجى يوسف، پارسا هاشمی، مشاور رسانه‌ای: منصور جهانی و تهیه‌کنندگان: فتح‌الله جعفری جوزانی، علی قائم مقامی/عکس‌ها: علی نیک‌ رفتار

امیرحسین آرمان در نقش حسن جعفری در فیلم بهشت تبهکاران
امیرحسین آرمان در نقش حسن جعفری در فیلم بهشت تبهکاران

سحر جعفری جوزانی در فیلم بهشت تبهکاران
سحر جعفری جوزانی در فیلم بهشت تبهکاران

مسعود جعفری جوزانی و امیر کریمی در پشت صحنه بهشت تبهکاران
مسعود جعفری جوزانی و امیر کریمی در پشت صحنه بهشت تبهکاران

امیرحسین آرمان در نقش حسن جعفری در فیلم بهشت تبهکاران
امیرحسین آرمان در نقش حسن جعفری در فیلم بهشت تبهکاران

لادن مستوفی در فیلم بهشت تبهکاران
لادن مستوفی در فیلم بهشت تبهکاران

لادن مستوفی در فیلم بهشت تبهکاران
لادن مستوفی در فیلم بهشت تبهکاران

لادن مستوفی در فیلم بهشت تبهکاران
لادن مستوفی در فیلم بهشت تبهکاران

لادن مستوفی و امیرحسین آرمان در فیلم بهشت تبهکاران
لادن مستوفی و امیرحسین آرمان در فیلم بهشت تبهکاران

سحر جعفری جوزانی و امیرحسین آرمان در فیلم بهشت تبهکاران
سحر جعفری جوزانی و امیرحسین آرمان در فیلم بهشت تبهکاران

پژمان بازغی در نقش احمد دهقان در فیلم بهشت تبهکاران
پژمان بازغی در نقش احمد دهقان در فیلم بهشت تبهکاران

رضا یزدانی!!! و مسعود جعفری جوزانی و امیرحسین آرمان در پشت صحنه بهشت تبهکاران
رضا یزدانی!!! و مسعود جعفری جوزانی و امیرحسین آرمان در پشت صحنه بهشت تبهکاران

پژمان بازغی در فیلم بهشت تبهکاران
پژمان بازغی در فیلم بهشت تبهکاران

سحر جعفری جوزانی و امیرحسین آرمان در فیلم بهشت تبهکاران
سحر جعفری جوزانی و امیرحسین آرمان در فیلم بهشت تبهکاران

مسعود جعفری جوزانی در کنار فتح‌الله جعفری جوزانی در پشت صحنه بهشت تبهکاران
مسعود جعفری جوزانی در کنار فتح‌الله جعفری جوزانی در پشت صحنه بهشت تبهکاران

امیرحسین آرمان در نمای دادگاهی بهشت تبهکاران/نمایی که انگار کاملا سی جی آی است!
امیرحسین آرمان در نمای دادگاهی بهشت تبهکاران/نمایی که انگار کاملا سی جی آی است!

امیرحسین آرمان در نقش حسن جعفری در فیلم بهشت تبهکاران
امیرحسین آرمان در نقش حسن جعفری در فیلم بهشت تبهکاران

سحر جعفری جوزانی در فیلم بهشت تبهکاران
سحر جعفری جوزانی در فیلم بهشت تبهکاران

مسعود جعفری جوزانی در پشت صحنه بهشت تبهکاران
مسعود جعفری جوزانی در پشت صحنه بهشت تبهکاران

امیرحسین آرمان در نقش حسن جعفری در فیلم بهشت تبهکاران
امیرحسین آرمان در نقش حسن جعفری در فیلم بهشت تبهکاران




تولید شصت قسمت #آژانس_دوستی با حدود صد میلیون!!

سینماروزان: بازپخش سریال آژانس دوستی از شبکه آیفیلم همچنان مخاطب دارد. هرچند بیش از دو دهه از تولید و اولین رونمایی این سریال گذشته ولی چه به لحاظ داستان پردازی اپیزودیک و چه به لحاظ ترکیب بازیگران و مضمون اخلاقی، آژانس دوستی هنوز از سریالهایی است که مخاطب به تماشای آن علاقه دارد.

به گزارش سینماروزان، آژانس دوستی با مرکزیت جوزان فیلم و با حضور مسعود و فتح الله جعفری جوزانی به عنوان هسته اصلی تولید کلید خورد در حالی که یک تیم کارگردانی کار ساخت را انجام دادند.

احمد رمضان زاده که بیش از چهل قسمت سریال را کارگردانی کرده در گفتگو با روزنامه #جام‌جم درباره حال و هوای تولید سریال و حفظ جذابیت در طول دو دهه و اندی، حرف زده است.

*مهم ترین عامل ماندگاری آژانس دوستی چیست؟ متن یا تکنیک؟
**واقعیت این است که هر چه به عقب تر میرویم به سریالهای ماندگارتری برخورد میکنیم. تازه این سریال در شمار سریالهای ب بود و از نظر مالی کاملا لوباجت(کم هزینه). شاید باورش سخت باشد ولی بیش از شصت قسمت سریال با هزینه ای حول و حوش صد میلیون تومان تولید شد در حالی که بازیگران بزرگ سریال ماهیانه فقط یک میلیون میگرفتند!

*البته ارزش پول هم به مراتب کمتر شده؟
**درست است ولی آن زمان پول برای عوامل سریال محلی از اعراب نداشت. الان اگر بازیگری از کاری خوشش نیاید همین که پول خوبی باشد، می آید ولی در آن زمان امثال اسماعیل داورفر یا فردوس کاویانی، پول برایشان در درجه آخر اهمیت بود. آدم هایی در سریال بودند که دست نیافتنی هستند. یکی مثل داورفر آن قدر کار برایش مهم بود که برای تغییر یک دیالوگ باید یک روز زودتر به او می‌گفتیم ولی حالا…

*ترکیب کارگردانی سریال ترکیب متنوعی است و از خود شما تا فرامرز قریبیان و محرم زینال زاده و مجید جعفری و حمیدرضا صلاحمند و امیر قویدل و… را به خود دید.

**تنوع کارگردانی حاصل طولانی شدن روند کار بود. سریال ابتدا بنا بود فقط سیزده قسمت باشد ولی استقبال از کار بالا بود و کار تا بیش از 60 قسمت ادامه یافت. بیش از 40 قسمت را خودم ساختم ولی درگیری هایی که برای ساخت فیلم بشیر برایم پیش آمد و فشار پخش و فشار فیلمنامه باعث شد که کارگردانان تازه ای به کار ورود پیدا کنند. استقبال از کار آن قدر بالا رفت که بسیاری از حرفه ای ها برای سریال، متن نوشته و می فرستادند و ما بسیاری از متن ها را می خواندیم و انتخاب نمی کردیم. اگر بخواهم از ارکان سریال بگویم هم باید از مسعود جعفری جوزانی و فتح الله جوزانی بگویم و هم از حمید جبلی. جبلی به غیر از بازی در برخی قسمتها، در بازنویسی متن های سریال بسیار کمک کرد. حمید جبلی بسیار خلاق بود و خیلی حواسش به سنتها بود و مدام به ما توصیه میکرد مراقب باشید سنتها از بین نرود. جبلی اپیزودی درباره آدمهایی نوشت که سالها ایران نبوده اند و وقتی برمیگردند با زیر و رو شدن جامعه مواجه میگردند. یادم است قهرمان داستان جبلی، پیرمردی بود که بعد از بازگشت به ایران به محله نواب میرفت در حالی که چیزی از محله باقی نمانده و به اتوبان بدل شده. آن نماها را در اتوبان نوابی گرفتیم که هنوز افتتاح نشده بود و هیچ گاه گریه ای که جبلی پشت دوربین کرد از یاد نخواهم برد. الان حمید جبلی کجاست؟؟ جبلی غیر از اپیزود خودش، مابقی متن ها را هم می خواند و جوزانی خیلی تاکید داشت که او حتما باشد. مسعود جعفری جوزانی به عنوان پشتوانه فکری کار هم در انتخاب متن و هم کارگردانی بسیار به کار کمک کرد.

*دلیل نهایی ماندگاری را چه می دانید؟
**طرح مسائل انسانی و دست گذاشتن روی موضوعات مبتلابه جامعه بشری با نگاهی اخلاقی، دلیل مهمی است و همواره برایم جای تاسف بود که چرا سریال ادامه پیدا نکرد. تلویزیون راغب بود کار ادامه یابد ولی مشکلات مالی، مانع شد. شاید کل طلب بابت سریال پنجاه میلیون هم نبود ولی همان طلب باعث شد کار ادامه نیابد. هم جوزانی و هم گروه، خیلی دوست داشتند کار ادامه یابد ولی حیف…

*لوکیشن اصلی کار چگونه انتخاب شد؟
**در فصل اول، بعد از کلی تحقیق درباره مسائل آژانس های تلفنی، یک آژانس واقعی حوالی هفت تیر انتخاب شد به عنوان لوکیشن ولی از فصل دوم، کار را دکور زدیم و در جوزان فیلم ضبط کردیم.

*بازیگران بزرگی در کار بودند که الان کنار هم قرار گرفتن آنها واقعا رشک برانگیز است.
**آنها هنرمند واقعی بودند. مثلا حسین پناهی بسیار زیاد در زمینه فیلمنامه صاحب نظر بود و خیلی کمک میکرد. بعدتر این توانایی را فقط در فرهاد اصلانی دیدم که او هم بازیگری است که می تواند فیلمنامه را بپرورد. در آژانس دوستی، ظرف و مظروف یکی بود و بازیگر، حرفی را میزد که با زندگیش جور بود. از فردوس کاویانی تا داورفر و… آدم های اخلاقی بودند که داستانهای اخلاقی از زبان آنها به درستی روایت میشد.

الان اگر بخواهید همان ساختمان محل زندگی فردوس و پژمان را مورد تمرکز قرار دهید دیگر وجود ندارد و اگر مثل آن را بسازید، دروغ است. در آژانس دوستی، داورفر بود که بعد از چهل سال کار تئاتر، اگر میگفت این دو خط ایراد دارد، واقعا ایراد داشت یا خود حسین پناهی، فیلسوفی بود برای خودش. یا فردوس کاویانی با سالها سابقه تئاتر وقتی میگفت این متن، به درد نمیخورد یعنی واقعا به درد نمیخورد و باید می انداختی دور ولی الان در برخی کارها، بازیگر را می آورند و میگویند هرچه میخواهی بگو! ولی در آنجا حتی بازیگران مهمان هم امثال علی نصیریان و مهرانه مهین ترابی بودند که بازیگران بزرگی اند.

*در پشت صحنه هم از افرادی استفاده شده که بعدها مطرح تر شدند.
**به غیر از تیم کارگردانی که اغلب از چهره ها بوده و هستند، فیلمبردارانی نظیر رضا رخشان یا محمد احمدی را داشتیم که حالا هر دو از تهیه کنندگان شناخته شده هستند. رضا مهاجر از دیگر فیلمبرداران سریال بود که واقعا ذوق بالایی داشت. محمدرضا شجاعی طراح صحنه سریال بود که بعدتر نامش را در آثاری مثل ایستاده در غبار، رد خون، بادیگارد و اخراجیها دیدیم.

*جالب اینکه سریال بیست سال پیش از اهمیت تشکیل خانواده و فرزندآوری میگفت؟؟
**دقیقا. زمانی که فرزندآوری، مساله نبود، کاراکترهایی در سریال بودند که از چهار تا 9 فرزند داشتند و یک نفر کار میکرد و خرج زندگی درمیامد ولی حالا چه؟ در سریال کاراکتر فردوس میگفت گر مادرم نباشد، برکت زندگی رفته و راست میگفت ولی حالا اگر همان را در سریال بگویند، میگویند شعار داده. چرا به شعار رسیدیم؟؟ همین الان اگر کاری برمبنای دوستی و اخلاق را پیش یک تهیه کننده ببری، میخندد و میگوید طرح درباره خیانت بیاور و متاسفانه جشنواره های ما نیز پر شده از چنین آثاری. دو سال و نیم درگیر تولید آژانس دوستی بودیم آن هم با بودجه ای حدود صد میلیون ولی همه به همان پول اندک راضی بودند چون به کار اعتقاد داشتند و دوستی برایشان ارزش داشت ولی الان اگر خوبی کنی میگویند چرا فردین بازی درمیاوری؟ آن موقع برای آداپته متن، بوستان و گلستان را میخواندیم ولی حالا بیایید و پیش یک تهیه کننده از سعدی بگویید، یقینا به شما میخندد!! در سریال آژانس دوستی از مادر برادران جوزانی به عنوان بازیگر مادر فردوس استفاده کردیم و ایشان تا نمازش را نمیخواند و برای ما دعا نمیکرد اصلا جلوی دوربین نمی آمد. او نمازش از روی ریا نبود بلکه نماز میخواند و برای کل گروه دعا میکرد. این حس و حال چگونه تجدید میشود؟

*این بار معنوی سریال در برخی قسمتها هم بود.
**مثلا داستانی داشتیم درباره زیارت و از همان اول مسعود جعفری جوزانی تاکید داشت به سمت شعار نرویم و زیارت واقعی را که همراه است با سیاحت و تفریح، نشان دهیم چون میدانستیم اگر فقط تمرکز کنیم بر ظاهر زیارت، سریال، ماندگار نخواهد شد.

*از نظر ساختاری هم سریال سازی اپیزودیک دیگر چندان جدی گرفته نمیشود. چرا؟
**ازمنظر ساختاری، آن ساختار اپیزودیک را نمیشود به سادگی تکرار کرد چون آدمهای کاربلدی که متن خوب و غنی بنگارند، کم شده اند. البته هنوز نویسنده کاربلد هست ولی دستمزد کافی می خواهد و برخی ترجیح میدهند با آدم آماتور کار کنند ولو به قیمت افت فاحش کیفیت. مسعود جعفری جوزانی تا متن را نمیخواند و تجزیه و تحلیل نمیکرد محال بود اجازه ضبط دهد یا فتح الله جعفری جوزانی همان زمان فوق لیسانس فلسفه داشت و چهار کتاب ترجمه کرده بود و اگر یک دیالوگ میگفت، حسابی بود.

*روند انتخاب بازیگران جوان چطور بود؟
**جوان ترین بازیگر سریال، پژمان بازغی بود که تا خود جوزانی او را تست نکرد و توانایی اش را ندید، او را وارد کار نکرد. عکسهای پژمان در دفتر جوزان فیلم بود و بعد از معرفی ایشان به جوزانی، او خواست یک اپیزود به صورت اتود با بازی او ضبط شود تا محک بخورد.

روایت احمد رمضان زاده کارگردان اصلی سریال آژانس دوستی از تولید شصت قسمت سریال با کمتر از صد میلیون
روایت احمد رمضان زاده کارگردان اصلی سریال آژانس دوستی از تولید شصت قسمت سریال با کمتر از صد میلیون

*ورود فرامرز قریبیان به سریال چطور بود؟
**قریبیان از فصل دوم به کار پیوست. من اپیزودی با عنوان انتقام نوشته بودم که به نظرم رسید بهترین کارگردان برای آن، فرامرز قریبیان است پس به تهیه کننده پیشنهاد دادم از ایشان استفاده کنیم. حتی گفتم حاضرم دستمزد نگیرم ولی ایشان بیاید و جوزانی آن قدر باشعور بود که هم از پیشنهاد من استقبال کرد و هم حقوق مرا پرداخت. قریبیان وارد کار شد و چون آدم بزرگی بود بی چشمداشت، کمک کرد.

*آن زمان دستمزد خودتان به عنوان کارگردان اصلی چه بود؟
**من برای هر اپیزود پانصد هزار تومان میگرفتم در حالی که دستمزد بازیگران بزرگ سریال حدود ماهی یک میلیون بود و یادم است که حسین پناهی با اولین دستمزدش، یک سیم کارت موبایل خرید که آن موقع حدود یک میلیون و سیصد هزار تومان بود...

*اینکه در بین آن همه کارگردان نامدار، جوزانی از جوانی مثل شما به عنوان کارگردان اصلی سریال استفاده کرد از کجا ناشی شد؟
**من در دانشگاه صداوسیما درس میخواندم و همکلاسی هایی مثل پرویز شهبازی داشتم. استاد راهنمای من برای ارائه پایان نامه، مسعود جعفری جوزانی بود و پرویز شهبازی، بهرام بیضایی را به عنوان استاد راهنما کنار خود داشت. جوزانی به من پیشنهاد داد یک فیلم اقتباسی را به عنوان پایان نامه بسازم و من یکی از داستانهای جلال آل احمد به عنوان بچه مردم را به فیلمنامه تبدیل کردم و ساختم و نمره خوبی هم گرفتم و جالب اینکه برای تامین بودجه تولید آن فیلم، مسافرکشی میکردم. به هر حال آنجا با جوزانی آشنا شدم و همکاری به آژانس دوستی و بعد در چشم باد و… رسید.

*…گویا شما همدوره امثال سعید آقاخانی و فرهاد اصلانی هم بوده اید؟
**من و فرهاد در دبیرستان، همکلاس بودیم و کلی کار تئاتر کردیم ولی سعید آقاخانی بعد از ما بود. البته فرهاد ابتدا دانشگاه تربیت معلم درس میخواند ولی رها کرد و به دانشگاه سوره رفت و علاقه اصلیش را پی گرفت ولی من از همان ابتدا دانشگاه صداوسیما رفتم و جالب اینکه هنگام مصاحبه اولیه امثال حمید سمندریان با ما سوال و جواب کردند.

*حسین پناهی ازجمله متفاوت ترین نقشهای آژانس دوستی را ایفا کرده. از همکاری با او بگویید.
**جوزانی کارهای تئاتری حسین پناهی را دیده بود و در فیلم در مسیر تندباد به او نقش داد و بعد برایش فیلم سایه خیال را نوشت که یکی از دوستان دوران تحصیل در آمریکای جوزانی(حسین دلیر) آن را ساخت و البته برادر حسین دلیر نیز در تولید شریک شد. به هنگام تولید آژانس دوستی یکی از اولین بازیگران، حسین پناهی بود که وارد شد و حضورش، وزنی برای سریال بود.

*تصویربرداری سریال به صورت وی اچ اس بود؟
**کار، تلویزیونی بود و دوربین ها به صورت وی اچ اس ضبط میکردند ولی ابزار ارتقای کیفیت تصویری وی اچ اس آمده و بد نیست کیفیت سریال را ارتقا دهند تا جزییات تصویری روشن تر گردد.

*سریال آژانس دوستی در دو فصل تولید شد و اقبال به آن چنان بود که میتوانست به فصل سوم برسد. برنامه ریزی خودتان برای فصل سوم چه بود؟
**همان طور که گفتم مشکلات مالی مانع ادامه تولید سریال شد ولی طرح های لازم برای تولید فصل سوم هم آماده بود و حتی در نظر داشتیم نوعی نقد سیاسی-اجتماعی شیرین را در فصل سوم ارائه کنیم تا نیشتری باشد بر مشکلات مبتلابه جامعه.

*به نظرتان الان اگر بخواهند سریالی مثل آژانس دوستی بسازند، شدنی است؟
**باز هم میشود سریال خوب ساخت به شرط اینکه بروند به سراغ هنرمندان کاربلد که زمان را می شناسند و اختیار کار را دستشان بدهند تا منطبق با جهان بینی خود، سریال بسازند و البته در مسائل اقتصادی باید عزت هنرمندان را حفظ کرد که عزت آنها، عزت مملکت است. این را هم یادمان نرود که تهیه کننده حرفه ای، نیاز امروز سریال سازی است. مسعود جعفری جوزانی تهیه کننده ای بسیار حرفه ای بود و هست. یادم نمیرود وسط های ساخت قسمت دوم بودیم که جوزانی، من و رضا رخشان فیلمبردار کار را صدا زد و درباره سکانسی پرسید که با ده برداشت، ضبط شده بود. جوزانی پرسید چرا ده برداشت؟؟ با هم تمام برداشتها را دیدیم و ما گفتیم تکرار به خاطر خارج شدن سر بازیگر از کادر بوده و جوزانی بی تعارف گفت لحظاتی هست که بازیگر در حال راه رفتن است و در یک دهم ثانیه شاید بخشی از سرش در کادر نباشد! جوزانی گفت برداشت های طولانی باعث خشکی بازی بازیگر میشود و تولید را به خطر می اندازد و در نهایت گفت برای سکانس های خارجی حداقل هفت روز و حداکثر نه روز وقت دارید یا مثلا فیلمبرداری سکانسی در زندان را میگفت باید یک روزه بگیرید. طبیعی است که وقتی تهیه کننده حرفه ای است و دستور کار دقیق دارد حتی یک پلان را نمیتوان بی برنامه گرفت.

*پس از این همه سال حسرتی هم بابت آژانس دوستی دارید؟
**اینکه بعد از بیست و چند سال باز می گویند سریال خوبی است و مخاطب دارد، هم مایه خوشحالی است و هم مایه گلایه. گلایه ازاینکه چرا همان موقع قدرشناس نبودند و مجال ادامه تولید برای فصل سوم را فراهم نیاوردند. حسرتم نه به خاطر خودم بلکه به خاطر هنرمندان از دست رفته است. حسین پناهی خیلی زود رفت و ما نفهمیدیم چقدر میتوان از پتانسیل او استفاده کرد. یا اسماعیل داورفر که زود رفت یا امثال جبلی و فردوس کاویانی که مدتهاست نیستند…آن موقع حواسشان نبود که چه کار مهمی انجام شده و چه گروه خوبی شکل گرفته و میشود باز هم از این گروه، استفاده کرد. از طرف دیگر پرسشی که همواره درباره سریالهای ماندگار وجود دارد فقدان منابع مطالعاتی کافی حول سریالهاست. به نظرم پژوهشگران فرهنگی آینده لازم است که منابع مطالعاتی درباره سریالهای ماندگار تلویزیون داشته باشند و بد نیست در این باره به صورت جدی تر کار شود.




بازنویسی پروژه مصدقی عموجان توسط نویسنده همکار رخشان!؟

سینماروزان: مسعود جعفری جوزانی که در میان اهالی سینما به عموجان، شهره است مدتهاست به دنبال تولید فیلمی با عنوان #بهشت_تبهکاران است.

#بهشت_تبهکاران فیلمی تاریخی است که در خلال روایت زندگی روزنامه نگاری به نام احمد دهقان بنا دارد نقبی بزند به حوادث دوران مصدق و ماجرای ملی شدن صنعت نفت.

هرچند با ساخت فیلم #خائن‌کشی توسط مسعود کیمیایی به لحاظ جامعه‌شناسی بخشی از وقایع دوران مصدق و ملی شدن نفت به خوبی بازنمایی شده ولی به نظر می‌رسد محمد مصدق، شخصیتی است که باز هم باید در حال و هوایش فیلم ساخت.

فرید مصطفوی نویسنده همکار رخشان بنی اعتماد در آثاری مثل خون بازی، گیلانه و زیر پوست شهر به تازگی در گفتگو با روزنامه فرهیختگان از بازنویسی فیلمنامه #بهشت_تبهکاران چنین گفته: در این سال‌ها تعدادی فیلمنامه نوشتم. با کارگردان‌های مختلفی همکاری کردم. منتها این‌طور که کارگردان‌ها به من گفته‌اند، هیچ‌کدام سرمایه‌ای برای ساخته شدن پیدا نکرده‌اند. باقی ماجرا در اختیار من نیست. من کارم نوشتن است اما آخرین کارهایی که در این چند سال اخیر انجام دادم؛ یکی با مسعود جعفری‌جوزانی فیلمنامه‌ای به نام «بهشت تبهکاران» بود که به عبارتی بازنویسی کردم…

مصطفوی در چرايي به نتیجه نرسیدن پروژه‌هایش گفت: تا جایی که کارگردانان به من می‌گویند درواقع پیدا کردن سرمایه سالم کار سختی شده است. خیلی نمی‌توانم قضاوتی در این رابطه داشته باشم و دلایل آن را توضیح بدهم که چرا این سرمایه برای بعضی‌ها هست و برای بعضی‌ها نیست!… اما یک وجه مفید این سرمایه‌ها می‌تواند باعث بیکار نشدن اهالی سینما باشد. به‌خصوص بچه‌های فنی که دوران کرونا خیلی از آنان بیکار بودند.

این نویسنده که به جز بنی‌اعتماد نویسنده همکار در کارهایی مثل زادبوم و تقاطع از ابوالحسن داوودی بوده، بیان داشت: من فیلمنامه ندارم که به کسی بدهم. من فیلمنامه را با کارگردان می‌نویسم. برای اینکه چندین بار این کار را کردم، تعدادی فیلمنامه نوشتم، خیلی از من انرژی گرفت. به عبارتی جدا از مشکل جسمی چشم‌هایم، وسواس کاری هم مزید بر طولانی شدن پروسه نوشتن برای من است تا کار درخوری از آن به وجود بیاید. بنابراین چندین ماه باید وقت بگذارم. چیزی بنویسم که ممکن است هیچ وقت به نتیجه نرسد. لذا الان این کار را نمی‌کنم… فیلمنامه آقای جعفری‌جوزانی به این صورت بود که خیلی وقت بود پیش خودشان نوشته بودند. برای بازنویسی از من درخواست کردند که به ایشان کمک کنم…

فرید مصطفوی از بازنویسی بهشت تبهکاران مسعود جعفری جوزانی گفته
فرید مصطفوی از بازنویسی بهشت تبهکاران مسعود جعفری جوزانی گفته




اظهارات تازه مسعود جعفری جوزانی کارگردان باسابقه⇐بلافاصله پس از “در چشم باد” بنا بود “پوریای ولی” را بسازیم ولی با حذف ضرغامی، انگار حکومت عوض شد…/سریال‌سازی ترکیه و کره، سالها از ما جلو افتاده!/آن‌ها به‌دنبال تصویری کردن تاریخ خوارزمشاهیان هستند و اینجا دنبال قصه نوشتن برای فلان زن شوهردار!!/ فیلم‌های جشنواره چهلم فجر را دیدیم؛ چرا سینما را به دست یک مشت آدم سودجو سپرده‌اند؟/ما را به یک مشت زالوصفت واگذاشته‌اند که پول‌های کلان از حاکمیت گرفته‌اند و به ما سانسور تحمیل می‌کنند!/پیشنهاداتی از خارج داشته‌ام برای ساخت “خیام” و “ابن سینا”!/اگر فقط سی درصد مصوبات شورایعالی سینما، اجرایی می‌شد، امروز سینمای ایران حرف نخست را در آسیا می‌زد!/به‌جای گسترش بازار سینمای ایران در چین رفتند و کلی هزینه کردند برای ساخت فیلمی آبکی!

سینماروزان: بلافاصله‌ پس از «در چشم باد» بود که فیلمنامه «پوریای ولی» را به تلویزیون ارائه کردیم و به‌عنوان سریال «الف ویژه» تولید آن هم مصوب شد. قرارداد تولید آن هم بسته و حتی «کد تولید» برای آن صادر شده است ولی…

مسعود جعفری جوزانی کارگردان باسابقه با بیان مطلب فوق به خبرگزاری مهر گفت: با برخی بازیگران برای ایفای نقش در “پوریای ولی” وارد مذاکره شدیم که برخی از آن‌ها مانند زنده‌یاد محمدعلی کشاورز دیگر در قید حیات نیستند. یکی از کسانی که با او مذاکره کردیم و همچنان در قید حیات است و ان‌شالله خدا عمر طولانی هم به او عطا کند، داریوش ارجمند است که برای نقش «پهلوان آواره» او را انتخاب کرده بودم.

وی ادامه داد: کار واقعاً شروع شده بود، زمین‌هایی را به ما دادند که در آن هزینه هم شد و امروز هم در اختیار پروژه «سلمان فارسی» قرار گرفته است. بعد از تغییر ضرغامی و آمدن مدیر بعد، اما ناگهان گویی حکومت تغییر کرد! جلوی سه پروژه الف ویژه گرفته شد. «سلمان فارسی»، «موسی» و همین «پوریای ولی» تعطیل شد!

جوزانی گفت: کشورهای دیگری که به‌شدت از ما در عرصه سریال‌سازی عقب‌تر بودند، حالا سال‌ها از ما جلو افتاده‌اند. به‌ویژه کشورهایی مانند ترکیه که چندی پیش سفر به آنجا داشتم و در آن سفر آنچه باعث تعجب من شد این بود که تنها در اطراف استانبول سه شهرک سینمایی به من نشان دادند! چهارمی هم که بزرگ‌تر از آن سه تای دیگر بود، در حال تأسیس بود! گفتند در چند شهر دیگر مانند ازمیر هم شهرک‌های سینمایی در دست احداث دارند. همان زمان فیلمبرداری سه چهار سریال تاریخی در جریان بود که یکی از آن‌ها تاریخچه خوارزمشاهیان بود. برایم جالب بود که دولت آن‌ها تا این اندازه به تولید فیلم و سریال کمک می‌کند. کره جنوبی هم همین‌گونه است. زمانی که سینمای ما در اوج فعالیت بود، سینمای کره هیچ نداشت اما امروز نگاه کنید چگونه ما مصرف‌کننده محصولات آن‌ها شده‌ایم. خیلی کشورهای دیگر هم همین شرایط را دارند.

این کارگردان باسابقه بیان داشت: چیزی به نام بخش خصوصی در سینما و سریال‌سازی ایران نداریم. این‌ها همه دروغ است. این افراد پول‌شان را از جاهای دیگری آورده‌اند و سرمایه‌شان محصول استعداد خودشان نبوده است. شاید فقط یکی دو نفر باشند که ما هم در جریان فعالیت‌های اقتصادی‌اش بوده‌ایم اما باقی همه را می‌دانیم از کجا آورده‌اند! به برخی از این‌ها پول داده‌اند و به سینما فرستاده‌اندشان تا شاید بخشی از بار ممیزی از دوش ارشاد و صداوسیما برداشته شود و شاهد فضای بازتری در تولیدات باشیم.

جوزانی گفت: اگر فضای بازتر مدنظر آن‌ها توجه به دردهای مردم بود که ما به آن‌ها تعظیم می‌کردیم، فضای باز آن‌ها درباره رفتار دختر و پسرها و قصه نوشتن برای فلان زن شوهردار است! کدام فیلم ساخته شده که از فساد گفته باشد؟ اگر هم حرفی زده‌اند در حد شعار باقی مانده است. کدام یک از این‌ها از واقعیت‌ها و عقبه فساد اقتصادی امروز گفته‌اند؟ این‌ها خودشان جزوی از فساد اقتصادی امروز هستند.

کارگردان “در مسیر تندباد” و “ایران برگر” که بعنوان داور در جشنواره چهلم فجر حضور داشته، تاکید کرد: وضعیت فرهنگ و هنرمان هم که معلوم است. همین امسال وضعیت فیلم‌های جشنواره فجر را دیدیم؛ این وضعیت امروز سینمای ماست! چرا ما را به دست یک مشت آدم سودجو سپرده‌اند که خودشان آن‌ها را درست کرده‌اند؟! اکثر این سرمایه‌گذارها حالا تعیین‌کننده شده‌اند. در این شرایط معلوم است اگر بیرون از کشور بروی و کار کنی بهتر است. زمانی ما یک تلویزیون داشتیم و یک وزارت ارشاد؛ هر کدام خواسته‌هایشان را می‌گفتند و نهایت در یک جایی با آن‌ها به توافق می‌رسیدیم و فیلمی می‌ساختیم. اما امروز ما را به یک مشت زالوصفت واگذاشته‌اند که پول‌های کلان از حاکمیت گرفته‌اند و بخشی هم پول‌های‌شان دزدی است! حالا همین‌ها دارند به ما سانسور تحمیل می‌کنند.

این کارگردان درباره آینده کاری خود بیان داشت: پیشنهادهایی از خارج کشور داشته‌ام و تا حدودی برای همه جذاب است، یکی درباره «خیام» و دیگری درباره «ابن سینا» است که البته هنوز به مرحله امضای قرارداد نرسیده‌ایم. پروژه‌های دیگری هم از برخی کشورها پیشنهاد داشته‌ام که اتفاقاً پول خوبی هم در آن‌ها هست اما ارتباطی با ایران ندارند و حتی یک کاراکتر ایرانی هم در آن‌ها نیست، اما واقعیت این است که خودم دوست دارم آثاری درباره ایران بسازم تا وقتی از دنیا رفتم این‌ها از من به یادگار باقی بماند

جوزانی که از اعضای شورایعالی سینمای دولت احمدی‌نژاد بود درباره احیای این شورا گفت: اگر همان مصوبات چند جلسه دوره نخست شورایعالی سینما، فقط ۳۰ درصد اجرایی می‌شد، امروز سینمای ایران حرف نخست را در میان کل کشورهای آسیایی می‌زد! حتی یک درصد آن مصوبات اجرایی نشد. امروز هم اگر قرار بر همین باشد که عده‌ای بنشینند و حرف بزنند اما هیچکدام از تصمیمات‌شان اجرایی نشود، احیای آنچه فایده‌ای دارد؟ به‌عنوان مثال ارتباط میان سینمای ایران و سینمای چین به‌صورت چند جانبه می‌توانست گسترش پیدا کند و همه موارد لحاظ شده در آن قانون هم عملیاتی بود. اینگونه نبود که حرف‌های نشدنی در قالب آن مصوبات مطرح شده باشد. در عمل اما به جای ایجاد بازار برای سینمای ایران در چین، بودجه‌ای ارزی که به این بخش اختصاص پیدا کرد، صرف ساخت چند فیلم الکی و آبکی شد و واقعاً نفهمیدیم چه اتفاقی برای آن رخ داد.

جوزانی ادامه داد: اگر قرار باشد شورایی بنشیند و حرف‌های بی‌ربطی بزند و به‌دنبال قاتل بروسلی بخواهد بگردد، مطمئن باشید هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد. نهایت شعارهایی مطرح می‌شود بعد هم چای می‌خورند و به خانه می‌روند! برای احیای «شورایعالی سینما» مهم این است که اعضای شورا چه کسانی خواهند بود و چقدر با واقعیت‌های امروز سینما در ارتباط هستند. نباید به‌گونه‌ای باشد که صرفاً حرف‌های رویایی مطرح کنند. باید بدانند سینما چه کارهایی می‌تواند انجام دهد و چه کارهایی اساساً نمی‌تواند انجام دهد. اگر قرار بر کار واقع‌بینانه دارند، باید متخصصان بادانش کنار هم جمع شوند و هم‌فکری کنند تا مصوباتی قابل اجرا و تأثیرگذار داشته باشند. ارگان‌های دیگر هم باید نهایت همکاری را داشته باشند تا مصوبات اجرایی شود. نه اینکه نهایت تصمیم بگیرند فلان قدر بودجه ارزی برای ساخت یک فیلم بگذارند و بعد هم مشخص نشود چه بلایی سر آن پول می‌آید!

خیام سازی جعفری جوزانی در فرنگ
خیام سازی جعفری جوزانی در فرنگ




مسعود جعفری جوزانی کارگردان سینما بیان کرد ⇐به مدیران فرهنگی یادآوری می‌کنم که زندگی، سخت ناپایدار است و از شما فقط نام ميماند يا ننگى!/زانوى مرگبارتان را از روى گلوى هنرمندان برداريد!/بگذارید جوانان، نفس بکشند!/امید که پیش از مرگ، شاهد باشم که در وطنم سفره‌ای خالی نیست…

سینماروزان/منصور جهانی: زانوى مرگبارتان را از روى گلوى هنرمندان برداريد و بگذارید جوانان نفس بکشند.

مسعود جعفری جوزانی با بیان مطلب فوق در مراسم بزرگداشت خود در دوازدهمین دوره جشنواره عمار گفت: با نام و ستایش پروردگار، که به من زندگی بخشید و خِرد داد؛ تا درستی و راستی را از کژی و نادرستی تشخیص بدهم، خدمت جوانان خلاق و بااستعداد کشورم رسیدم تا بگویم من، نه خود را هنرمند می‌دانم و نه شایسته پاسداشت. تردید ندارم برای چنین کارهایی بهتر از من بسیارند.

کارگردان سریال تاریخی «در چشم باد» در ادامه سخنانش اظهار داشت: خدمت رسیدم تا به کسانی که به هر دلیلی معقول یا نامعقول، به مدیریت فرهنگی کشور منصوب ‌شدند؛ یادآوری کنم که زندگی، سخت شکننده و ناپایدار است. یادآوری کنم که همه ما حتی شما که امروز قرعه به نامتان افتاده است و چند روزی بر مسندی قرار گرفته‌اید؛ اسير زمانيم. و زمان، چون ابرهای بهاری شتابزده  و تند در حرکت است. چشم بر هم بزنید رفته ايد و همه چیز، گذشته است. از شما فقط نام ميماند يا ننگى.

کارگردان فیلم سینمایی «شیر سنگی» تأکید کرد: خدمت رسیدم از کسانی که سال‌هاست راه تنفس را بر هنرمندان بسته‌اند، خواهش کنم زانوی مرگبارتان را از روی گردن هنرمندان بردارید.

کارگردان “ایران برگر” گفت: بگذارید که هنرمندان و جوانان بااستعداد نفس بکشند. هنر و هنرمند، نیاز به آزادی و تنفس دارد، هوای تازه می‌خواهد. بگذارید جوانان نفس بکشند. به امید آنکه کلمه کاری افتد و پیش از مرگ، شاهد باشم که در وطنم سفره‌ای خالی نیست و امکان مساوی رشد و بالندگی برای هر ایرانی موجود است.




مقاومت با دست خالی به‌روایت خالق “شیر سنگی”!

سینماروزان/آرش فهیم: بنیاد روایت فتح مأموریت یافته تا طی سه سال آینده 30 فیلم سینمایی در حوزه انقلاب، دفاع مقدس و مقاومت تولید کند؛ «حماسه ارس» یکی از این فیلم‌ها است که احتمالا توسط مسعود جعفری جوزانی تولید خواهد شد.

به گزارش سینماروزان و به نقل از کیهان، بنیاد فرهنگی روایت فتح به تازگی از چهار دهه فعالیت حرفه‌ا‌ی و متعهدانه مسعود جعفری جوزانی با اهدای لوح تقدیر و تصویری منقوش به سردار حاج قاسم سلیمانی تقدیر کرد.

این تقدیر در حالی است که طی گفت‌وگویی، یاشار نادری رئیس‌بنیاد روایت فتح خبر از مأموریت جدید این بنیاد مبنی بر تولید 30 فیلم سینمایی طی سه سال آینده داده است. حال با حضور مسعود جعفری جوزانی- کارگردان “شیر سنگی”، “در مسیر تندباد”، “ایران برگر” و…-در این بنیاد، احتمال همکاری این هنرمند باسابقه برای تولید فیلم «حماسه ارس» که چند وقتی است مقدمات و هماهنگی‌های تولید آن توسط روایت فتح در حال انجام است بسیار قوت گرفته است.

«حماسه ارس» داستان سه تن از مرزبانان پل فلزی جلفا نخجوان در سال 1320 است که علی‌رغم دستور عدم مقاومت، 48 ساعت با دستان خالی از این پل و مرز ارس جانانه مقاومت کردند و اجازه سقوط ندادند.




تازه‌ترین حرف‌های تند و سرراست مسعود جعفری جوزانی⇐شکاف اقتصادی، طبقاتی و اجتماعی موجود در جامعه ایران بعد از ۴۲ سال از انقلاب، شرم‌آور است!/در دولت تدبیر هر روز نومیدی بیشتری برای مردم تولید شد و مردم خسته‌تر شدند!/بنا بود به بیمارستان برویم و نه به قبرستان!/آدم‌های حراف شکست‌خورده در ایران زیاد هستند…/ارابه تاریخ به وسیله کسانی جلو می‌رود که درون‌شان، آتشی برپا است!/قهرمان من همانی است که مردم خوششان می‌آید!/ چرا فردین قهرمان می‌شد و تو دوستش داشتی؟ برای اینکه یقه آدم زورگو را می‌گرفت! /بعد از “در چشم باد” میخواستم “پوریای ولی” را بسازم ولی رییس، عوض شد و همه کارها را خواباندند!/می‌توانم به دادگاه بروم و علیه تلویزیون شکایت کنم ولی که چه شود؟/نگاه مرکزی فستیوالهای خارجی همان قدر سیاسی است که نگاه مدیران ما به سینما، سیاسی است!!/با نابودی مفاهیم اصیل به اینجا رسیده‌ایم که ننه‌مان را جلوی دوربین می‌رقصانیم بلکه در جشنواره‌های بی‌هویت خارجی به ما توجه کنند!!/متاسفانه امروزه فوکوس دوربین روی آدمهای حاشیه‌ای مانده و حتی نگاهشان عقب‌تر از نگاه فیلمسازان قبل از انقلاب است!/ در “کندو”ی فریدون گله در آن شرط‌بندی، شکاف طبقاتی را می‌بینید ولی حالا چه؟؟؟/این چه نگاهیست که ایرانی، معتاد و بدبخت است و خواهرش را به افغانی می‌فروشد؟؟/این، توهین به من است! سید فیلم گوزنها هم هم معتاد بود ولی او کجا و اینها کجا؟!

سینماروزان: مسعود جعفری جوزانی ازجمله کارگردانان رشدکرده در سینمای پس از انقلاب اسلامی است که هرچند کم گفتگو می‌کند ولی هرگاه حرف می‌زند، اغلب تند و سرراست سخن می‌راند.

به گزارش سینماروزان مسعود جعفری جوزانی  با انتقاد از عملکرد فرهنگی دولت اعتدال به مجله اندیشه پویا گفت: اگر به همین هفت سال گذشته و روی کار آمدن دولت تدبیر و امید نگاهی بیندازیم دیدیم که هر روز نومیدی بیشتری برای مردم تولید شد و مردم خسته‌تر شدند. این چنین زمان‌هایی خطرناکترین اوقات برای یک کشور و یک ملت است. وقتی افراد ناسالمی به حیطه‌های فرهنگی وارد می‌شوند و جلوی تولیدات فرهنگی موثر را می‌گیرند، به مرور تولیدات فرهنگی تبدیل به کالای سطحی می‌شود و اغتشاش فکری، نومیدی ایجاد می‌کند.

سازنده “در مسیر تندباد” بیان داشت: شکاف اقتصادی، طبقاتی و اجتماعی موجود در جامعه ایران بعد از ۴۲ سال از انقلاب، شرم‌آور است. قهرمان من همانی است که مردم خوششان می‌آید. فیلمفارسی‌هایی که ساخته می‌شد چیزهای خوبی هم داشت. چرا فردین قهرمان می‌شد و تو دوستش داشتی؟ برای اینکه از جنس خودت بود و زیر بلیت طبقه پولدار نمی‌رفت و یقه آدم زورگو را می‌گرفت! چنین نگاهی با دیدن آن فیلمها در بچگی در من شکل گرفت و به آن اضافه کنید آموزه‌های مذهبی را.

جوزانی افزود: در سینمای ما ژانر وسترن به شیوه‌های مختلفی پیاده شده. من “قیصر” را هم یک جور وسترن می‌دانم و شخصیت محوریش را خیلی دوست دارم به خاطر اینکه یک جا می‌فهمد خودش تنهاست و قانونی نیست و ناگزیر، خودش دست به کار می‌شود.

این کارگردان با اشاره به شیوع کرونا ادامه داد: بیماری فراگیری حادث شده و نظم و توازن جامعه جهانی را مختل کرده اما بناست به بیمارستان برویم و قرار نیست به قبرستان برویم. الان با سیاستهای‌شان ما را به قبرستان فرستاده‌اند. دولت و تلویزیون به مردم اعلام می‌کند که در خانه بمانید ولی نمی‌گویند در خانه چه کنید؟ باید راهی باز کرد. مگر مرده‌ایم که فقط در خانه بمانیم؟ راهی باز کنید که بتوانیم همچنان کار خود را حفظ کنیم.

سازنده “شیر سنگی” تاکید کرد: باید جنگید و حتی پایش بیفتد با کله در دهان هم بزنیم ولی باید ایستاد و درستش کرد. اگر از افراد مزور و فرصت‌طلب بترسیم و عقب بنشینیم آدمهای ضعیفی خواهیم بود که حق‌مان باختن است.

جعفری جوزانی ادامه داد: من آنهایی را دوست دارم که حرکت می‌کنند. بقیه سیاهی‌لشکرند! آدم کنشگر است که در این مملکت، تاریخ را ساخته و فرهنگ ما را حفظ کرده. بله، ما شکست‌های فجیع خورده‌ایم ولی هر کدام شکست‌های‌شان، پیروزی‌های متعددی به دنبال داشته است. چرا؟ برای اینکه در جایی می‌ایستند که مردم را به فکر می‌اندازند…آدم‌های حراف بی‌عرضه و شکست‌خورده در ایران زیاد هستند ولی اینها در تاریخ محو می‌شوند. ارابه تاریخ به وسیله کسانی جلو می‌رود که درون‌شان، آتشی است. چنین قهرمانانی هستند که به جهان و امروز من معنی می‌دهند؛ آنها پرومته و سیاوش هستند و خون سیاوش در وجود آنها می‌جوشد.

جوزانی درباره چرایی عدم تولید سریال‌های “پوریای ولی” و “کوروش” گفت: بعد از “در چشم باد” میخواستم “پوریای ولی” را بسازم که باز می‌شد یک اثر شاخص در تلویزیون که قراردادش هم بسته شد و کد تولید هم گرفتیم ولی ضرغامی رفت و سرفراز آمد و همه کارها را خواباند. در زمان علی‌عسکری هم چند بار گفتند می‌خواهند پی ساخت این سریال را بگیرند ولی جدی نشد. با این حال من کار خودم را می‌کنم و هم “کوروش” را نوشتم و هم “بهشت تبهکاران” را که مشکل بودجه و سرمایه‌گذار دارد‌.

این فیلمساز ادامه داد: البته فیلمنامه “یعقوب لیث” را هم برای فیلم سینمایی و هم برای سریال نوشتم ولی دیگر با تلویزیون کاری ندارم. برای چه وقتم را تلف کنم وقتی کاری را در قالب الف ویژه تصویب می‌کنند ولی زیرش می‌زنند دیگر چه حرفی می‌ماند؟ می‌توانم به دادگاه بروم و علیه تلویزیون شکایت کنم ولی که چه شود؟

مسعود+جعفری+جوزانی
مسعود+جعفری+جوزانی

جعفری جوزانی درباره وجوه سینمای ملی گفت: وقتی به شاهکار علی حاتمی فیلم “سوته دلان” نگاه می‌کنم می‌بینم چه عاشقانه غریبی است ولی هیچ توجهی در بیرون از کشور به این فیلم‌ نشد. دلیلش آن است که نگاه آنها معطوف جو سیاست‌زده ایران و سینمای آن است. نگاه مرکزی فستیوالهای خارجی همان قدر سیاسی است که نگاه مدیران ما به سینما، سیاسی است. “قیصر”،‌”گوزنها”، “مادر”، “سوته دلان” و… همه جزو سینمای ملی است چراکه مساله شان ملی است. ولی امروز چه؟

جوزانی ادامه داد: متاسفانه امروزه فوکوس دوربین روی آدمهای حاشیه‌ای مانده و حتی نگاهش عقبتر از نگاه فیلمسازان قبل از انقلاب است. در “کندو”ی فریدون گله در آن شرط‌بندی، شکاف طبقاتی را می‌بینید و سپس طغیان تا سرحد مرگ‌ را ولی حالا چه؟؟؟

جعفری جوزانی بدون نام بردن از “ابد…” گفت: اینکه در فیلمی، طرف خواهرش را به یک افغانی واگذار می‌کند تا زندگیش سروسامان یابد، حال آدم را بد می‌کند. این چه نگاهیست که ایرانی، معتاد و بدبخت است و خواهرش را به افغانی می‌فروشد. این، توهین به من است. سید فیلم گوزنها هم هم معتاد بود ولی او کجا و اینها کجا؟

کارگردان “ایران برگر” با انتقاد از فیلمسازان موسوم به جشنواره‌ای گفت: با نابودی مفاهیم اصیل به اینجا رسیده‌ایم که ننه‌مان را جلوی دوربین می‌رقصانیم بلکه در جشنواره‌های بی‌هویت خارجی به ما توجه کنند. افرادی هستند که حاضرند برای ده دقیقه کف زدن تماشاگران در یک جشنواره خارجی به هر کاری دست زنند و به تو به عنوان یک ایرانی غیرتمند برمی‌خورد که چرا؟ آخر این وطن مادر من و مادر توست. داریم چه می‌کنیم؟

 

 




حمام ترکی، چشم خالق “در چشم باد” را گرفت!+عکس

سینماروزان: مسعود جعفری جوزانی که این روزها درگیر پیش‌تولید درام تاریخی-سیاسی “بهشت تبهکاران” است به تحسین ویژگیهای “حمام ترکی” پرداخت.

جعفری جوزانی، “حمام ترکی” را واجد ویژگی های لازم برای اقتباس سینمایی و ساخت فیلمی جوان‌پسند و به‌روز دانست.

این کارگردان پیشکسوت سینما و تلویزیون ایران و خالق آثاری همچون “در چشم باد”، “ایران برگر”، “در مسیر تندباد” ، “شیرسنگی” و… درباره رمان “حمام ترکی” نوشته رضا استادی نوشت: آقای رضا استادی! نوشته به روزتان بیشر به ادبیات نمایشی می‌ماند.توضیح دقیق حالات و صحنه‌ها کار را برای فیلم‌نامه‌نویس راحت می‌کند و بی تردید بستری خواهد شد برای ساخت فیلمی جوان‌پسند و به‌روز. برایتان آرزوی بهروزی و پیروزی در این عرصه را دارم.

“حمام ترکی” که چهارمین اثر رضا استادی روزنامه‌نگار باسابقه در حوزه داستان نویسی است؛ روایتی از مواجهه دو جوان دهه هفتادی با کشور ترکیه است؛ کشوری که در سال‌های اخیر، هم به دلیل تولید سریال‌هایی مطلوب عامه و هم به واسطه سفرهای متعدد ایرانیان به شهرهای مختلف آن، به نوعی تبدیل به دروازه مواجهه هموطنان با دنیای جدید شد. دنیایی که تا همین چند سال پیش امکان کشف آن در توری سه روزه با قیمتی کمتر از یک میلیون تومان وجود داشت.

مواجهه خواننده در این کتاب با استانبول خاطره‌انگیز از نگاه دو جوانی است که از یک شهر مرکزی ایران در اولین سفر خارجی زندگی خود به استانبول آمده‌اند تا ماه عسل خود را در این شهر بگذرانند اما با اتفاق ها و ماجراهایی عجیب مواجهه میشوند. این کتاب با نزدیک شدن به زبان و ادبیات دهه هفتادی‌ها، روایتی طنازانه و پرهیجان از این مواجهه را به تصویر میکشد.

“حمام ترکی” از سوی انتشارات “برکه خورشید” به بازار عرضه شده است.

حمام ترکی




در شب بزرگداشت خسرو معصومی بیان شد⇐هنگام نمایش “حاجی واشنگتن” در سینماصحرا، این خودیهایی(!) مثل مخملباف بودند که شعار “مرگ بر حاتمی” سر داد!/این خودیها(!) بودند که نگذاشتند فیلمهایی کنشمند نظیر “مجبوریم” وارد جشنواره شود!/چرا جشنواره فجر به قتل‌گاه فیلمی مثل “خرس” بدل شد؟؟/ چرا این حق را از مردم می‌گیرند تا “خرس” را نبینند؟؟/همان طور که نگداشتند امثال بیضایی و حاتمی فیلمهای دلخواهشان را بسازند حالا هم می‌خواهند امثال خسرو معصومی را، خفه کنند!!/سینما باید به تماشاگر سیلی هم بزند!!

سینماروزان: تقدیر از خسرو معصومی کارگردان کم‌حرف ولی صریح‌اللهجه سینمای ایران با بیان انتقاداتی مکرر بر دستگاه ممیزی همراه شد.

کیانوش عیاری کارگردان «خانه پدری» که در این مراسم سخن می‌گفت، مطرح کرد: چند روز پیش که خسرو تماس گرفت، فکر کردم باید درباره این سانسور لعنتی حرف بزنم اما با خودم گفتم ممکن است برخی بگویند تو اگر بیل‌زن بودی باغچه خودت را بیل می‌زدی تا «خانه پدری» دچار آن اتفاق و نمایش مسخره نشود.

وی یادآور شد: خسرو را از دوران سینمای آزاد می‌شناسم. او همیشه افکار زلالی داشته و به بهانه معیشت فیلم‌های بد نساخته است. در حالیکه تمام فیلم‌های من را قلع و قمع کرده‌اند، از همین‌رو فکر کردم به ناچار باید سریال بسازم؛ چیزی که علاقه‌ای به آن ندارم ولی حتی در ساخت سریال هم، همه هم‌وغم خودم را می‌گذارم.

عیاری با اینکه «خرس» فیلم تلخی است اما این موضوع هیچ ایرادی ندارد، افزود: قرار نیست سینما صرفاً محملی برای نوازش تماشاگر باشد، گاهی به تماشاگر سیلی هم می‌زند گاهی با خودم می‌گویم این‌ها چرا فیلم را توقیف کرده‌اند؟ امیدوارم فیلم «خرس» به نمایش عمومی دربیاید.

محسن امیریوسفی رئیس کانون کارگردانان سینمای ایران گفت: خوشحالم فرصتی پیش آمد تا در شب خسرو معصومی خدمت شما باشم. کارگردان عزیزی که به نظرم قدر ندیده است.

وی ادامه داد:  از سوی دیگر خوشحالم که توانسته‌ایم اجازه نمایش این فیلم (خرس) را بعد از سال‌ها بگیریم. به‌عنوان کارگردانی که طعم توقیف را چشیده، از این اتفاق خوشحال هستم.

رئیس کانون کارگردانان سینمای ایران با بیان اینکه امیدوارم این نمایش آغازی برای اکران «خرس» باشد، افزود: این فیلم در جشنواره فجر دو سیمرغ گرفت اما نمی‌دانم چرا جشنواره فیلم فجر به جای آنکه محلی برای نمایش فیلم‌ها باشد، به قتلگاه برخی فیلم‌ها تبدیل شده است و در این راستا کانون کارگردانان سینمای ایران برنامه‌ریزی کرده تا جلسات مستمر برای آسیب‌شناسی «فجر» داشته باشد.

در ادامه مسعود جعفری‌جوزانی کارگردان سینما نیز گفت: خسرو معصومی به‌عنوان یکی از استعدادهای امیدبخش در دهه هفتاد سینما جلوه‌ای ویژه داشت اما برخی زمان را از او گرفتند.

وی افزود: وقتی فیلمسازی مانند کیانوش عیاری فیلم می‌سازد و اثرش متوقف می‌شود،یک تکه از جان او گرفته می‌شود. خسرو معصومی هم باید سال‌ها بدود تا فیلم بسازد اما آن را توقیف می‌کنند این در حالی است که این فیلم هیچ نکته‌ای برای توقیف ندارد.

این کارگردان سینما بیان کرد: جهان مدرن بدون پدیده جمعی مثل سینما نمی‌تواند ادامه پیدا کند چراکه در غیر این صورت خفقان ایجاد می‌شود وقتی جلوی نمایش‌های جمعی سینما، تئاتر و… را می‌گیریم خفقان ایجاد می‌شود.

جوزانی خاطرنشان کرد: فیلم «خرس» تکه‌ای از زندگی یک انسان است، چرا این حق را از مردم می‌گیرید تا فیلم را نبینند؟ چه کسی به شما اجازه داده که به جای مردم تصمیم بگیرید که چه چیزی برای آن‌ها خوب یا چه چیزی بد است؟ ما اکثر شما را می‌شناسیم؛ نه خلاقیت دارید و نه آگاهی. چرا سعی نمی‌کنید زیر بال بچه‌های مردم را بگیرید تا هر کس در هر زمینه‌ای قدمی جلو برود؟

علیرضا زرین‌دست فیلمبردار پیشکسوت سینما نیز در ادامه گفت: می‌دانم وقتی فرزندی به دنیا می‌آید و پدر انگشتان او را در دست می‌گیرد، عشقی به وجود می‌آید که این عشق باعث می‌شود پدر یک پدر فوق‌العاده باشد و فرزند می‌خواهد کاری کند که پدر به او افتخار می‌کند. فیلم ساختن هم همین است.

وی ادامه داد: خسرو معصومی برای رسیدن به قله از تله‌کابین استفاده نکرده، او حقیقتاً با «خرس» به قله، صعود کرده است. این فیلم از جهات زیادی از فیلم‌های خوب سینما و فیلم‌های برتر خسرو معصومی است به نظرم خسرو نتوانسته به جایگاه واقعی خود در سینما برسد. آرزو می‌کنم به این جایگاه برسد و این فیلم به نمایش عمومی دربیاید تا همه بدانند «خرس» چه فیلم با ارزشی است.

حسن حسن‌دوست تدوینگر سینما نیز با حضور بر روی سن گفت: سال‌های زیادی که با خسرو کار کرده‌ام برای من تجربه بسیار خوبی بود و امیدوارم تأثیر مثبتی روی فیلم‌های او گذاشته باشم. می‌توانم بگویم «رسم عاشق‌کشی» و «خرس» جزو بهترین فیلم‌های اوست. نمی‌دانم چرا «خرس» توقیف شد در حالی که شمار زیادی از فیلم‌های تاریخ سینما تلخ هستند. تلخی دلیل نمی‌شود آن را سانسور کنیم‌. این فیلم به نظرم ماندگار است.

در ادامه محمدرضا دلپاک صداگذار سینما نیز گفت: اصولاً کار ما رکورد کردن است از همین رو برای ما صحبت کردن کار سختی است. باید بگویم ما همیشه به دنبال آدم‌هایی می‌گردیم که این فیلم‌ها را سانسور می‌کنند. من فکر می‌کردم در زاویه ۳۶۰ درجه باید دنبال کسانی بگردیم که اجازه نمایش نمی‌دهند. برای مثال، امسال برای فیلمهایی کنشمند مثل «مجبوریم» همین اتفاق افتاد. اما باید بگویم در این فیلم‌ها پلانی نیست که حذف شود بلکه برخی یک شخص را سانسور می‌کنند. به نظرم این خودی‌ها هستند که دوست ندارند کسی از پله‌ها بالا برود.

وی ادامه داد: به یاد دارم که وقتی «حاج واشنگتن» در سینما صحرا اکران شد، برخی خودیها(!!) شعار مرگ بر حاتمی سر دادند. من صدای برخی از آن‌ها را شناختم، یکی از این صداها محسن مخملباف بود. می‌خواهم بگویم از همان موقع افرادی بودند که از نمایش فیلم‌ها جلوگیری می‌کردند و نمی‌خواستند علی حاتمی و بهرام بیضایی فیلمهای دلخواهشان بسازند.

وی یادآور شد: ما در جایی هستیم که نمی‌دانیم خودی، بیخودی، ناخودی و.. هستیم یا نه و در واقع بیشتر افکار ما سانسور می‌شوند. در آن دوره سینماگرانی داشتیم که در نطفه خفه شدند که علی ژکان و خسرو معصومی از این دسته بودند.

دلپاک با بیان اینکه خسرو معصومی هیچوقت الکی سر و صدا نکرده است، گفت: وقتی فیلمی توقیف می‌شود عوامل آن هم توقیف می‌شوند. ما پشت شعور خودمان قائم می‌شویم و پشت نهادی قائم نمی‌شویم. همین موضوع باعث می‌شود تنها شویم ولی در عین حال کسانی که می‌خواهند فیلم شما را ببینند، موفق به این امر می‌شوند.من هشت سال پیش کار صداگذاری فیلم «خرس» را انجام دادم و باید بگویم فیلم سختی بود چراکه ما باید حال و هوای برفی به آن می‌دادیم.

خسرو معصومی نیز با حضور بر روی سن گفت: من صحبتی ندارم اما دست تک‌تک شما را می‌بوسم.

پوران درخشنده کارگردان سینما که در این مراسم حضور داشت نیز گفت: خسرو معصومی یک فرد بی‌نظیر و از دوستان خوب من است. من با «رسم عاشق کشی» با او آشنا شدم و افتخار می‌کنم از اینکه همکار او هستم زیرا با انسانی رو به رو هستیم که خسرو معصومی نام دارد.




مسعود جعفری‌جوزانی در تازه‌ترین اظهاراتش بیان داشت⇐در دورانی که میانگین شعور جمعی ملی از سقف شعور دولتی بالاتر است، مدیران سیاسی غیرمتخصص ضربات جبران‌ناپذیری را بر پیکره سینما وارد کرده‌اند!/در آغاز پیروزی انقلاب، ملت و دولت و مدیر و مسئول و سینماگر یکی بودند ولی با گذر زمان، دیدگاه سیاست‌زده و تنگ‌نظرانه حزبی، شتاب پیشرفت سینما را گرفت!/پس از گذشت بیش از ۱۰۰ سال از حضور سینما در ایران، هنوز هیچ قانون و دولتی این پدیده پیشرو را به عنوان یک صنعت به رسمیت نشناخته است!!/ حتی در سازمان تأمین اجتماعی هم سینماگران را تحت عنوان «ماهیگیران فصلی» بیمه می‌کنند!!/جالب است که سینمای ایران، بیش از فیلم و سینماگر، سازمان و مسئول و مدیر و وزیر و نهاد و بنیاد و رئیس و منشی و راننده و مستخدم دارد!!/چرا بودجه‌های سینمایی صرف جشن و جشنواره و هر چیز و کار بیهوده دیگری به غیر از فیلم و فیلمسازی می‌شود؟؟/چرا با وجود خیل فارغ‌التحصیلان بیکار، هر روز حیاط خلوت‌های جدیدی به نام جشنواره و مدرسه و دانشکده و دانشگاه سینمایی افتتاح می‌کنند که جز فقر اندیشه و اقتصاد و خالی‌کردن جیب مردم، کاری از پیش نمی‌برند!!؟؟/امروز سینمای ایران برده سرمایه و سرمایه‌گذار است و سینماگر اگر برده این نوکیسه‌ها نشود، خانه‌نشینش می‌کنند!/امروز، فیلم خوب و بد را سینماداران و مافیای سرمایه تعیین می‌کنند، نه پیشتازان فرهنگ و اندیشه!/سیاست‌بازان با همکاری نوکیسه‌ها، سینمای اندیشمند را به خاک سیاه نشاندند

سینماروزان: مسعود جعفری‌جوزانی در تازه‌ترین سخنانش درباره سینمای ایران که در برنامه سینماگپ سازمان سینمایی حوزه هنری مطرح شد به مسائل و سرفصل‌های مهمی اشاره کرده که اگر مدیران سینمایی به آن توجه کنند می‌تواند برای سینمای رو به رکود ایران راهگشا باشد.

مسعود جعفری‌جوزانی معتقد است اینکه سینمای ایران، پس از دوران طلایی دهه ۶۰، سیر نزولی طی کرد و امروز در تنگنای ستاره‌محوری و تجاری‌سازی‌های سطحی گرفتار شده است، یک وجه آن به مسئولان دولتی و وجه دیگر آن به واقعیت‌های اقتصادی موجود برمی‌گردد.

کارگردان سریال تاریخی «در چشم باد» در ادامه سخنانش به این نکته اشاره می‌کند که بدیهی است داشتن سینمای ملی، تدبیر و برنامه‌ریزی می‌خواهد. جعفری‌جوزانی در گفتگو با برنامه «سینما گپ» حوزه هنری به این اشاره می‌کند که معیار گزینش مسئولان سینمایی پیش و بیش از آنکه به دانش سینمایی، جهان‌بینی و تخصص متکی باشد، به تعهدات حزبی و سرسپردگی آن‌ها متکی است.

به گفته وی سینمای ایران امروز در تنگنای ستاره‌محوری و تجاری‌سازی‌های سطحی گرفتار شده و انگیزه‌ای برای فعالیت و برنامه‌ریزی‌های طولانی‌مدت فرهنگی در آن‌ها وجود ندارد.

کارگردان فیلم سینمایی «شیر سنگی» در ادامه سخنانش عنوان می‌کند که مدیران سیاسی غیرمتخصص بیشتر به کمیت و آمار (معمولاً ساختگی) بسنده می‌کنند. اینگونه افراد از آنجا که معمولاً از دردسر و نقد هراس دارند، مشاوران خود را نیز از بین هم‌حزبی‌ها و نزدیکان انتخاب می‌کنند تا به کمک آن‌ها بتوانند سخنرانی‌هایی را که معمولاً پر از امید کاذب است برای جشن‌های پرخرج و بی‌خاصیت بنویسند. متأسفانه مشکلاتی از این دست، در این دوران بحرانی و سیاست‌زده که میانگین شعور جمعی ملی از سقف شعور دولتی بالاتر است، به گونه‌ای مضاعف به فرهنگ و سینما لطمه وارد می‌کند.

وی می‌افزاید: فراموش نکنیم که در آغاز پیروزی انقلاب، ملت و دولت و مدیر و مسئول و سینماگر یکی بودند و یک هدف داشتند. غول شرق بیدار شده بود و نیرو‌های مردمی، باانگیزه و خلاق آزاد شده بودند و نیرو‌های امیدوار با همه توان، خلاقیت و دانش به میدان آمده بودند. همه یا حداقل بیشترمان با شوق و شور و شعف تلاش می‌کردیم افق تازه‌ای در سینمای ایران و جهان پدید آوریم. انگیزه و امید داشتیم؛ چیزی که باعث پیشرفت شد و در مدتی کوتاه سینمای نوین و اندیشمندی پدید آورد که مرکز توجه آزادیخواهان و روشنفکران جهان شد؛ سینمایی که صف‌های طولانی تماشاگران را در داخل کشور و همچنین شیفتگی مسئولان و مدیران جشنواره‌های جهانی را در خارج از کشور در پی داشت.

به گفته کارگردان فیلم سینمایی «جاده‌های سرد» متأسفانه با گذر زمان، دیدگاه سیاست‌زده و تنگ‌نظرانه حزبی، شتاب پیشرفت سینما را گرفت و آن را به نقطه صفر که امروز در آن هستیم، رساند. جالب است که امروزه، پس از گذشت بیش از ۱۰۰ سال از حضور سینما در ایران و حتی با احتساب تاریخ تولید اولین فیلم ایرانی «آبی و رابی» که۹۰سال می‌گذرد، هنوز هیچ قانون و دولتی این پدیده پیشرو و ارزشمند را به عنوان یک صنعت به رسمیت نشناخته است، یعنی هنوز پدیده سینما و کارکنان آن، هیچ تعریف قانونی در ایران ندارند، حتی در سازمان بیمه تأمین اجتماعی هم کارکنان و سازندگان فیلم را تحت عنوان «ماهیگیران فصلی» بیمه می‌کنند.

به اعتقاد این سینماگر، جالب است که این تولید جمعی بی‌تعریف، بیش از فیلم و سینماگر، سازمان و مسئول و مدیر و وزیر و نهاد و بنیاد و رئیس و منشی و راننده و مستخدم دارد. بودجه‌هایی هم که برای آن تعریف و از جیب ملت پرداخت می‌شود، معمولاً صرف جشن و جشنواره و هر چیز و کار بیهوده دیگری به غیر از فیلم و فیلمسازی می‌شود؛ جشن و جشنواره‌هایی که به شیوه موجودات تک‌یاخته به سرعت تکثیر می‌شوند و با وجود خیل فارغ‌التحصیلان بیکار، هر روز حیاط خلوت‌های جدیدی به نام مدرسه و دانشکده و دانشگاه سینمایی افتتاح می‌کنند که جز فقر اندیشه و اقتصاد و خالی‌کردن جیب مردم، کاری از پیش نمی‌برند.

این کارگردان سینما اذعان داشت: مدتی است که مسئولان فرهنگی تصمیم گرفته‌اند بودجه اندکی را هم که به سینما تعلق می‌گرفت، قطع کنند و رسماً آن را به دست سرمایه بسپارند. این اتفاق که به بهانه کمبود بودجه، از هفت سال پیش شدت بیشتری گرفته است، تصمیمی است که صد البته مانند همیشه، بدون مشورت با اهالی سینما انجام گرفت و ابعاد مثبت و منفی آن در نظر گرفته نشد. نتیجه هم امروز به وضوح قابل مشاهده است. منظور اینکه چنانچه سینما درست در اختیار سرمایه قرار بگیرد، مانند هر تولید دیگر، صرفاً باید به عرضه و تقاضا فکر کند و با استفاده از سلیقه موجود کالای فرهنگی بسازد.

چهره ماندگار سینمای ایران در بخش دیگری از سخنانش اظهار داشت: سینما را رها کنند تا در خدمت سرمایه‌های مشکوک و سرمایه‌گذاران نوکیسه، فقط و فقط به عرضه و تقاضا بیندیشد. بدیهی است در شرایط موجود، جایگاهی برای سینمای ملی که مدعی است، روح ملی را به نمایش می‌گذارد وجود نخواهد داشت. امروز، سینما برده سرمایه و سرمایه‌گذار است و سینماگر اگر برده این نوکیسه‌ها نشود، خانه‌نشینش می‌کنند، در نتیجه، فیلمسازان مقصر وضعیت و شرایط موجود نیستند. طبیعی است چنین سیاست و برنامه‌ای عوام و عوام‌زدگی را رواج می‌دهد و ارزش‌گذاری فیلم هم تغییر ماهوی می‌کند.

جعفری‌جوزانی همچنین گفت: امروز، فیلم خوب و بد را سینماداران و مافیای سرمایه تعیین می‌کنند، نه پیشتازان فرهنگ و اندیشه. در شرایط موجود، هر فیلمی که به هر قیمت ممکن تماشاگر بیشتری داشته باشد و سود بیشتری عاید سرمایه‌دار کند، فیلم برتری است. واقعیت تلخ این است که سیاست‌بازان با همکاری نوکیسه‌ها و با سوءاستفاده از مدیران بی‌بصیرت، آن سینمایی را که به همت فرزندان ملت انقلابی، طی یک دهه چنان درخشید که مرکز توجه و امید آزادیخواهان و روشنفکران جهان شد، به خاک سیاه نشاندند.

جعفری‌جوزانی سینما را سیاست‌زده و حزبی معرفی کرد و گفت: واقعیت این است که در شرایط موجود، سینمای ایران پایه و اساسی پایدار ندارد و ذاتاً سلیقه‌ای، سیاست‌زده و حزبی است. در حالی‌که سینما به‌عنوان یک کالای فرهنگی ملی باید ریشه در واقعیت‌های زندگی، رؤیاها، سلیقه، آداب، رسوم و اخلاقیات، آیین‌ها، باورها، اعتقادات و خواسته‌های سیاسی آشکار و پنهان ملت داشته باشد تا بتواند روح ملی کشور بزرگ ایران را به نمایش بگذارد.




ادعاهای گزنده مسعود جعفری جوزانی روی آنتن زنده⇐تولید فیلم را دستهایی گران کردند که یک سرشان در وزارت ارشاد است!!!/شاید اگر ده سال پیش بود، اتحاد تهیه‌کنندگان ممکن بود ولی در شرایط فعلی، ایجاد انسجام میان تهیه‌کنندگان، غیرممکن است!!!/سرقت محصولات سینمایی را نمیتوان حل کرد چون صنوف تهیه‌کنندگی همدیگر را قبول ندارند!!

سینماروزان: هر قدر که دستگاه قضا در برخورد با مجرمان سایبری، شدت عمل نشان میدهد و هر قدر هم که ارشاد بودجه صرف کمیته صیانت میکند باز هم مشکل سرقت مجازی محصولات سینمایی حل نمیشود.

مسعود جعفری جوزانی کارگردان قدیمی سینمای ایران، دلیل اصلی این عدم حل مشکل را چنددستگی تهیه کنندگان دانست و روی آنتن زنده شبکه خبر گفت: سرقت محصولات سینمایی به همه لطمه زده و نمیتوان حلش کرد. چون هر کدام از صنوف تهیه کنندگی که به دستگاه قضا مراجعه میکند، گروه دیگر زیر پایش را خالی میکند و میگوید اینها نماینده ما نیستند!!!

جعفری جوزانی با اشاره به معضل بالا رفتن هزینه تولید بیان داشت: چه کسانی تولید فیلم را رسما و عامدانه گران کردند؟؟ دستهایی که یک سرش در وزارت ارشاد است و سر دیگرش در میان تهیه‌کنندگانی که به یک سری منابع خاص دسترسی دارند؛ منابعی مشکوک که از ارگانها تا نهادهای شبه‌خصوصی را دربرمیگیرد. گرانی بی‌ضابطه تولید، حل نمیشود مگر زمانی که تهیه کنندگان یکدست شوند.

کارگردان «شیر سنگی» و «در مسیر تندباد» با لحنی گزنده تأکید کرد: شاید اگر ده سال پیش بود امکان اتحاد تهیه کنندگان وجود داشت ولی حالا دیگر نمیشود تهیه کنندگان را یکدست کرد. اتحاد تهیه کنندگان غیرممکن است! چرا؟ چون تهیه کنندگان چنددسته شده اند و دسته هایی خرد از تهیه کنندگان بخاطر منافعی که دارند به سراغ اتحاد نمی‌آیند. این دسته های خرد آب را گل آلود میکنند و نمیگذارند انسجام ایجاد شود.




مدیر تولید بیگ‌پروداکشن‌هایی نظیر «چ»، «در چشم باد» و «رستاخیز» بیان کرد⇐با کمبودهای مالی اخیر امکان تولید «سلمان» و «موسی(ع)» نزدیک به صفر است/همین حالا اگر بخواهند مجددا «مختارنامه» را بسازند باید ۴۰۰میلیارد هزینه کنند/برای تولید امروزی «در چشم باد» بیش از ۴۰۰میلیارد بودجه نیاز است/۴۰۰میلیارد در برابر اختلاسهای چندهزارمیلیاردی(!) عددی نیست ولی برای تولید محصولات تلویزیونی رقمی هنگفت است/ امثال داوود میرباقری و مسعود جعفری جوزانی آن قدر با کلیدواژه “کمبود بودجه” مواجه شدند که انگیزه خود را برای تولید از دست دادند/باید به فکر تأمین اعتبار پروژه‌های تاریخی ارزنده از مسیری مجزا بود…

سینماروزان: مدتهاست که اخباری مختلف از تولید مجموعه هایی تاریخی همچون «سلمان فارسی»، «موسی(ع)» و «پوریای ولی» برای رسانه ملی به گوش میرسد ولی به لحاظ عملیاتی هیچ اتفاق مشهودی برای تولید این مجموعه ها صورت نگرفته و در مناسبتهای مذهبی-انقلابی همچنان سریالهایی مانند «مختارنامه»، «امام علی(ع)»، «در چشم باد»، «کیف انگلیسی» و نظایر آنها هستند که روی آنتن میروند.

علی قائم مقامی تهیه کننده سینما که سابقه سالها مدیریت تولید پروژه هایی همچون «نسل سوخته»، «چ»، «رستاخیز»، «به رنگ ارغوان»، «مردان آنجلس» و فاز جنگ «در چشم باد» را در کارنامه داشته با اشاره به کمبود اعتبار تولید بیگ پروداکنشها به «جام جم» گفت: فارغ از تجربیات تهیه کنندگی سالها به عنوان مدیر تولید و اغلب مدیر تولید بیگ پروداکشنها در سینما و تلویزیون فعالیت داشته ام و بر این اساس رک و راست میگویم که اصلی ترین دلیل روی غلتک نیفتادن سریالهایی مانند “موسی(ع)” و “سلمان” کمبود منابع مالیست و با اوضاع فعلی امکان تولید چنین سریالهایی نزدیک به صفر است. تلویزیون تولید سریالی نظیر “مختار” را در کارنامه دارد که همین حالا اگر بخواهند چیزی شبیه به آن بسازند، چیزی بالغ بر چهارصد میلیارد تومان هزینه دارد!!! یا سریالی مانند “در چشم باد” اگر این روزها بخواهد ساخته شود، ممکن است خرجش از چهارصد میلیارد تومان هم بیشتر شود!! هرچند با اخباری که درباره اختلاسهای چندهزارمیلیاردی میشنویم این 400میلیارد رقمی نیست ولی در مختصات هنرهای نمایشی این مبلغ بسیارکلان است و سازمان براحتی نخواهد توانست این مبلغ را تأمین کند.

قائم مقامی ادامه داد: هرچند یکی دو سریال فاخر در زمان مدیریت علی لاریجانی بر صداوسیما ساخته شد ولی اوج تولید سریالهای فاخر یا بیگ پروداکشن در زمان مدیریت عزت الله ضرغامی بود که ثباتی نسبی بر اقتصاد حاکم بود ولی در روزگار فعلی و با التهابات مکرر ارز واقعا رفتن به سمت بیگ پروداکشن به ردیف بودجه ای مجزا نیاز دارد.

تهیه کننده «کفشهایم کو» و «جشن دلتنگی» که به عنوان مدیر تولید تمام جوایز سینما از جایزه فجر تا خانه سینما و منتقدان را برای پروژه های بیگ پروداکشنی مثل “چ” و “رستاخیز” گرفته افزود: خیلیها تصورشان این است که چون تولید به سمت دیجیتال حرکت کرده پس تولید فیلم و سریال فاخر هم ارزانتر شده! به صراحت میگویم که تصویرسازی رایانه ای نه تنها هزینه را کم نمیکند بلکه بخاطر آداپته کردن نماهای رئال با نماهای سی.جی.آی(رایانه ای) باید زیر بار پروداکشنی سنگین رفت که هزینه زاست وگرنه به جای آن که یک سریال تاریخی-حماسی تولید شود به کمدی ناخواسته دچار میشویم.

علی قائم مقامی تأکید کرد: متأسفانه کارگردانانی مانند داوود میرباقری و مسعود جعفری جوزانی که زمانی سریالهایی مانند “مختار” و “در چشم باد” را ساختند آن قدر با کلیدواژه “کمبود بودجه” مواجه شدند که بعید است حتی انگیزه سابق را برای روی غلتک انداختن پروژه های تاریخی خود داشته باشند. تزریق انگیزه با تامین اعتبار ممکن است و باید به فکر تأمین اعتبار پروژه های فاخر از مسیری مجزا بود بلکه کارگردانان فاخرساز هم بار دیگر هنرنمایی کنند و باز هم آثار تاریخی ماندگار برای چند نسل تولید شود.




مسعود جعفری جوزانی در گفتگویی تفصیلی اظهار داشت⇐كم‌كاري بزرگان سينما نشانگر موفقيت طرح حذفي است كه طي ده سال گذشته بر سينما تحميل شده و همچنان ادامه دارد!/در دورانی هستیم که ناداني و دزدي، فضيلت به حساب مي‌آيد و دانايي جز فقر و نكبت، چيزي عايد صاحبش نمي‌كند!!!/پشت بریز و بپاش میلیاردی برای تولید، پول‌هاي بادآورده و حرام و معمولا دزدي است!!/برای شستشوی ارز فیلمهایشان را در برزيل، هند، اسپانيا و تايلند مي‌سازند!!!/ به جایی رسیده ایم که وزارت ارشاد بر سينما حاكميت ندارد و حاكميت سينماي ايران دربست در دست سرمايه داران است!!

سینماروزان: در سالهای اخیر هرچند حجم میلیاردهای وارده به سینمای ایران بیشتر و بیشتر شده است ولی سهم فیلمسازان کارکشته و قدیمی از این میلیاردها تقریبا نزدیک به صفر بوده است.

اینکه چرا پولهای میلیاردی که از طرق مختلف چه از طریق ارگانهای متصل و چه از طریق صاحبان سرمایه های مشکوک به سینماها میآید به کارکشتگان نمیرسد پرسشی است که مسعود جعفری جوزانی کارگردان قدیمی سینمای ایران در گفتگو با “اعتماد” کوشیده بدان پاسخ دهد.

متن گفتگوی جعفری جوزانی را بخوانید:

چندي پيش مسعود كيميايي در جمعي از كم‌كاري و بي‌حمايتي فيلمسازان قديمي ابراز گلايه كردند. صحبت را از اينجا آغاز كنيم كه چرا اساسا فيلمسازان قديمي و پيشكسوت سينما اين روزها كمتر كار مي‌كنند؟

كم‌كاري بزرگان سينما نشانگر موفقيت طرح حذفي است كه طي ده، بيست سال گذشته بر سينما تحميل شده و همچنان ادامه دارد. طرحي كه طي آن مقرر شده، سينما و فرهنگ را دربست زيرسلطه بي‌رحمانه سرمايه در بياورند. كم‌كاري سينماگران انديشمند، در سينماي موجود هم نشان مي‌دهد كه اجراي اين طرح كاملا موفقيت‌آميز بوده و مجريان، موفق شده‌اند سينما را دربست در اختيار سرمايه نوكيسه‌هايي بگذارند كه جز به سود، به هيچ چيز نمي‌انديشند. خوب به خاطر دارم در جلسه‌اي كه امثال من هم دعوت داشتند، پيشنهاد كه چه عرض كنم، دستور صادر شد كه دفاتر كوچك بايد به هم بپيوندند و كمپاني به وجود بياورند. توضيح دادم كه كمپاني‌هاي فيلمسازي امريكا و هند بر حسب نياز و رشد توليد حاصل شده‌اند نه با دستور و امريه.

نظر شما با نتيجه‌اي هم همراه بود؟

البته كه حرفم به جايي نرسيد، حتي دستور دادند هر شركت توليد و توزيع بايد به يك شركت توليد و يك شركت پخش تغيير كند. گفتيم كه تفكيك پخش از توليد، سبب پيروزي پخش و نابودي تهيه‌كنندگان مي‌شود، فرمودند همين است كه هست. در پي اين تقسيم‌ها مقرر شد كه سينماي ايران را هم از كارگردان محوري به تهيه‌كننده‌محوري تغيير مسير بدهند. عرض كردم، اين عمل سينما را از انديشه تهي مي‌كند و به زودي سينما «ستاره محور» خواهد شد و آنها خواهند بود كه سرمايه سينما را مي‌بلعند. فرمودند، مگر در امريكا كه شما درس خوانده‌ايد سينما اين‌گونه نيست؟ عرض كردم: «چرا، اما ما در اين مملكت، انقلاب كرده‌ايم و سينما در خدمت فرهنگ بايد باشد نه در تسلط مطلق سرمايه.» فرمودند: «نهادها و بنيادها سرمايه در اختيار سينماگران خلاق و انديشمند قرار خواهند داد.» عرض كردم: «برادر، اين‌گونه طرح‌ها قبلا هم امتحان خود را پس داده‌اند و نتيجه‌اي جز رانت‌خواري به بار نخواهد آورد.» فرمودند: «شما نگران نباشيد.»

راستش از اينكه در آن جمع خوشنام، در اقليت و تنها خود را حس مي‌كردم، ترجيح دادم سكوت كنم و حرفي نزدم.

البته آن سال‌ها نرخ توليد فيلم مثل امروز سرسام‌آور نبود.

آن روزها ميانگين توليد يك فيلم سينمايي بين 30 تا 40 ميليون تومان مي‌شد. هيچ دفتري هم بي‌آنكه فيلم توليد كند حق پخش نداشت و اكثريت هم كه دست‌شان به جايي بند نبود، راضي بودند. يادم هست يكي از حضار كه سخت طرفدار سلطه سرمايه بر سينما بود با صداي رسايي كه پيدا بود به آنچه مي‌گويد معتقد است گفت: «مشكل بنيادين سينماي ايران اين است كه توليد فيلم سينمايي ارزان تمام مي‌شود. شرايط امروز ايجاب مي‌كند كه ساخت فيلم زير پانصد ميليون تومان ممكن نباشد، تا هر كس و ناكس سينما را به جولانگاه انديشه‌ورزي تبديل بكند. مردم به سينما مي‌آيند تا تخمه‌شان را بخورند و حال كنند، نه اينكه درس ياد بگيرند و زندگي تكراري خودشان را تماشا كنند.»

البته در اين حرف كه سينما تفريح هم هست همه حضار از جمله من با او هم عقيده بوديم، اما نه اينكه نفس سينمايي را كه به ايجاد سليقه‌هاي نو در جامعه كمك مي‌كند، ببنديم و فقط با استفاده از سليقه نازل و عوام‌زدگي جيب‌هاي خود را پر پول كنيم. به هر حال، آن‌روز گذشت و روزها و ماه‌ها و سال‌هاي ديگر هم پياپي گذشت تا به اين وضعيت نابسامان رسيديم كه در آن، ناداني و دزدي فضيلت به حساب مي‌آيد و دانايي جز فقر و نكبت چيزي عايد صاحبش نمي‌كند.

مشكل اصلي از كجا ناشي مي‌شد؟

به گمان من، مشكلي كه طراحان سلطه سرمايه بر سينما با شرايط آن روز سينماي ايران داشتند بخشي حسادت بود، بخشي نگرش سودجويانه و بخشي نگراني‌هاي سياسي اما عمده آن به منظور دسترسي آسان‌تر و قانوني به بيت‌المال بود. در واقع به دنبال بهانه‌اي بودند تا راحت و قانوني سالن‌ها را در انحصار بگيرند و سينما را از انديشه و انديشمند تهي كنند. واقعيت اين است كه يك گروه كم‌سواد، اما پرنفوذ با وجود مقام‌هايي كه به دست آورده بودند و جايگاه ويژه‌اي كه به آنها داده شده بود، ثروتمندتر شده بودند، از خود مي‌پرسيدند: «چرا با اينكه ما پولدار شده‌ايم، تهيه‌كننده هم شده‌ايم، ولي احترام لازم را در جامعه نمي‌گيريم. مشكل اين جماعت، اين است كه پس از انقلاب سينماگرهايي به اميد ساختن سينماي نويني با خلوص نيت، پيش آمده بودند. سينماگراني بودند كه خود را ادامه سينماي موج نوي پيش از انقلاب مي‌دانستند. گروهي كه عزم كرده بودند سينماي انديشه، سينماي فرهنگ، سينماي بالنده و سينمايي را كه حرفي براي گفتن داشته باشد محور خود قرار دهند. سينمايي كه پيش از انقلاب مهجور بود. مثلا فيلم «گاو» به كارگرداني داريوش مهرجويي ساخته شد و من يادم است در سينما «كاپري» نمايش دادند و تعداد كمي هم به تماشاي آن مي‌نشستند. جالب آنكه كساني كه فيلم‌هاي پيش پا افتاده مي‌ساختند و عوام به تماشاي آنها مي‌نشستند؛ فيلم‌هاي «موج نو» را مسخره مي‌كردند. حتي يكي از به قول خدابيامرز دكتر كاووسي «فيلمفارسي» سازان آن روزها، در مصاحبه‌اي به مسخره گفته بود: «اين فيلم به چه درد مي‌خورد، سرمايه كلي اين فيلم و همه درآمد آن، اندازه غذايي كه سر صحنه فيلم من داده شده است نيست!»

چنين نگاهي به فيلم‌هاي با تفكر در همه ادوار تاريخ ديده مي‌شود.

منظورم اين است كه متر و معيار سنجش اكثريت فيلمسازان جريان اصلي آن زمان در فروش خلاصه مي‌شد و تنها سود بيشتر فضيلت بود. اما جوانان آن نسل دريافته بودند كه فيلم‌هاي موج نو ممكن است تماشاگر كمتري داشته باشد. ولي تماشاگرش كيفيت دارد و تكثير مي‌شود. نسل‌ها گذشت و انديشه موج نو و فيلم‌هاي آنها سينماي عوام‌زده را كنار زد و در واقع موج نو، عرصه را تسخير كرد، فيلم‌هايي همچون؛ «گاو»، «قيصر»، «خداحافظ رفيق»، «رگبار»، «آرامش در حضور ديگران»، «تنگسير» و … آثاري بودند كه هيچ ربطي به سينماي جريان اصلي نداشتند. جريان اصلي سينماي آن زمان، چيز مسخره‌اي در حد يك شو و سيركي بود كه هرچند ديده مي‌شدند، اما زود از ياد مي‌رفتند. ما آن روزها به اين اشاره كرديم و هشدار را داديم ولي گوش نكردند.

به مرور زمان چه اتفاقي افتاد؟

اين بسترسازي كه براي سينماي سرمايه‌محور انجام دادند پيش از اينكه تهيه‌كننده‌محور باشد، ستاره‌محور شد. ستاره‌هاي كم‌سويي كه بازيگران توانايي نبودند، چهره‌هايي داشتند كه اين چهره‌ها به دلايل روز، محبوب واقع مي‌شدند. يك مدي را اعلام مي‌كرد، يك چهره قابل قبول و پذيرفته‌شده‌اي بين مردم است و بس … يواش يواش دستمزد ستاره‌ها را بالا بردند و خيلي آگاهانه و از روي حساب آنها را به صاحبان اصلي سينما تبديل كردند. در حال حاضر، بر عكس دهه هفتاد و هشتاد است. ديگر كسي نمي‌پرسد كه اين فيلم را چه كسي ساخته است، مي‌گويند كه چه كسي بازي كرده است. البته باز هم از مقصدي كه داشتند دور و دورتر شدند و نتوانستند تهيه‌كننده را سازنده فيلم معرفي بكنند. چرا كه اولا بيشتر اين تهيه‌كننده‌ها سواد و شعورش را نداشتند، دوما اينكه تماشاگر اين نوع سينما به دنبال اين نيستند كه چه كسي فيلم را تهيه كرده است.

تماشاگر فيلم‌هاي دم‌دستي فقط به دنبال نام ستاره فيلم مي‌گردد. البته اعتراف مي‌كنم كه بيشتر آدم‌ها در سراسر دنيا، تمايل غير قابل انكاري به فيلم‌هاي ملودرام اشك‌انگيز، تخيلي يا خنده‌دار و ترسناك دارند و بيشتر مضاميني را مي‌پسندند كه براي‌شان آشنا باشد و قبلا سر و ته آن را مي‌دانند. اين تمايل جمعي و فراگير به ابتذال، يك جريان جهاني است كه اهل فرهنگ براي تغيير آن، سخت تلاش كرده و مي‌كنند. البته به نظر مي‌رسد تقاضا براي ديدن كارهاي مبتذل هرگز فروكش نكرده است و توليدكنندگان ابتذال، خود را پيروز مي‌دانند. و هر روز بر تعداد فيلم‌ها و سريال‌هايي كه با احساسات سطحي عوام برمي‌انگيزد و شعور انسان را به بازي مي‌گيرد، افزوده مي‌شود. اما همزمان و به موازات هنرمندان و به‌ويژه سينماگران انديشمند و خلاق، براي تغيير اين وضعيت و ارتقاي سليقه جمعي تلاش مي‌كنند. البته اگر مافياي سرمايه به آنها اجازه كار بدهد. بايد اقرار كنم، خود من و شايد بسياري از سينماگران امروز هم در آغاز عوام‌زده بوده‌اند. بايد اقرار كنم من و دوستانم در نوجواني اصلا نمي‌دانستيم كه يك فيلم كارگردان هم دارد. آن روزها بين ما بچه‌ها مد بود كه اول مي‌پرسيديم چه كسي فيلم را بازي كرده است و بعدش فيلم را مي‌ديديم. مهم نبود كه چه كسي آن را ساخته است. براي اولين بار در ايران، آقاي «ساموئل خاچيكيان» بود كه كارگردان را به امثال من شناساند، بعد از ديدن اولين فيلم او وقتي‌كه در تبليغ روزنامه مي‌نوشت: «ساموئل خاچيكيان تقديم مي‌كند» ديگر نمي‌پرسيديم چه كسي بازي كرده است؟ همه مي‌خواستند به سينما بروند و فيلم «ساموئل خاچيكيان» را ببينند. خدا رحمتش كند؛ اولين كسي بود كه انديشه و نگرش و نگاه كارگرداني را در ايران مطرح كرد.

به گمان من دليل عقب‌نشيني كارگردانان مطرح همين نكاتي است كه اشاره مي‌كنيد.

بله. توليد و مصرف ابتذال بالا رفته است و بيشتر توليدات سينمايي امروز چيزي شبيه همان شو و سيرك است، مثل فيلم‌هاي هندي است البته مثل فيلم‌هاي هندي نمي‌توانند برقصند و بخوانند؛ در عوض با حرف‌هاي ركيك جبران مي‌كنند. در نتيجه، سينماگر يا بايد تن به اين افتضاح بدهد يا بيكار بماند. واقعيت اين است كه سينماي مافياي سرمايه‌سالار، نه تنها كارگردان‌هاي قديمي بلكه كارگردان‌هاي جديد را هم كه صاحب انديشه هستند نمي‌خواهد.

برگرديم به صحبت‌هاي آقاي كيميايي و اينكه فيلم‌ها ميليارد، ميليارد مي‌فروشند اما فرصت كار براي فيلمسازان قديمي فراهم نمي‌شود. شما چه تحليلي بر اين گفته داريد؟

آقاي كيميايي هم تجربه دارد و هم متفكر است و هم جزو پيشتازان موج نوي سينماي ايران بوده است، يكي از آدم‌هاي درجه يكي است كه متعلق به يك فرهنگ خاص است. كم‌بها و بي‌مغز حرف نمي‌زند. واقعيت را ايشان بهتر از من مي‌داند؛ فيلم‌ها كه ميليارد، ميليارد مي‌فروشند، اين ميليارد، ميلياردي هم كه مي‌گويند حداقل 40 درصدش نمايش است. اينها پول‌هاي بادآورده و حرام و معمولا دزدي است كه توسط عده‌اي وارد سينما مي‌شود، يكي را مي‌گويند «بيت كوين» خريده، يكي را مي‌گويند كه باباش مرده و ارث به او رسيده است. البته يكسري بازي‌هاي سياسي و اقتصادي پشت هر يك از آن است. حتي تعدادي از فيلم‌هاي خيلي پيش پا افتاده را در كشورهاي مختلفي مثل؛ برزيل، هند، اسپانيا و تايلند مي‌سازند كه شست و شوي ارز است. به خاطر اينكه ما نمي‌توانيم ارز رد و بدل بكنيم، پشت پرده اين نوع كارها تا آنجايي كه من اطلاع دارم براي رد و بدل كردن ارز است و فيلمسازي فقط يك بهانه براي توجيه كارشان است. هيچكس هم نمي‌پرسد اين فيلم چه ارزشي داشته است كه در آن كشور يا هر جاي ديگري غير از ايران ساخته شود. كشوري به اين پهناوري و به اين زيبايي كه درباره اكثر اقوام بزرگش حتي يك فيلم هم ساخته نشده است، چطور شده كه اينها نگران چهار نفر آدم فراري هستند كه مثلا در كشورهاي ديگر زندگي مي‌كنند كه زندگي اينها را مي‌آيند مطرح مي‌كنند، فقط به اين بهانه كه بتوانند شست و شوي ارزي بكنند و به خارج بروند و برگردند. فيلم‌هايي هم كه به علت درست و قابل احترامي ميليارد، ميليارد فروش مي‌كنند، به خاطر اين است كه سليقه و نيازهاي موجود جامعه را در نظر گرفته‌اند. متاسفانه سرمايه‌گذاران بيشتر اين فيلم‌ها شخصيت اين كار را ندارند. يعني نه سينما مساله اساسي آنهاست و نه سينماگر كه حالا اگر يك فيلمش هم ميلياردي فروش كرد، آن پول را بياورد و دوباره فيلم بسازد.

يعني مساله اين سرمايه‌گذارها اصلا سينما نيست؟

بله . يك عده از اينها آمده‌اند ستارگاني را كه خودشان ساخته‌اند از نزديك ببينند و يك ارتباطي با آنها برقرار بكنند. كساني هستند كه واسطه‌هاي‌شان براي‌شان شب‌نشيني تشكيل مي‌دهند. ستاره‌ها را مي‌برند كه در تولدشان آواز بخوانند يا در عروسي دخترشان براي آنها برنامه اجرا كنند. بيشتر واسطه‌ها هم حال شب‌نشيني‌هاي نوكيسه‌هايي است كه اين مملكت را به فساد و تباهي مي‌كشند.

به نظر شما چه راهكاري بايد انديشيد؟

خلاصه آنكه پول به سينما بر نمي‌گردد، چون سرمايه‌گذار و تهيه‌كننده نه كلاس اين كار را دارد و نه سواد اين حوزه و نه اصلا سينما برايش مهم است كه فيلمسازهاي قديمي، خوب و شايسته ما كار كنند. اتفاقا امثال اين جماعت، همه تلاش خود را خواهند كرد كه آنها كار نكنند، چون آدم صاحب فكر و انديشه، مزاحم اين موجودات هستند. اينها يك سري نوكر مي‌خواهند، مي‌خواهند كه دنبال‌شان بدوند، براي‌شان چهار تا ستاره بياورند تا در جشن‌هاي‌شان حضور داشته باشند. بيچاره‌ها، ستاره‌ها را در حد مطرب‌هاي قديمي عروسي‌ها مي‌پندارند. واسطه‌ها هم چيزي شبيه دلال‌هاي بنگاه شادماني هستند، اينها تهيه‌كننده نيستند. اينها چهار تا از اين ستاره‌ها را پيش اين سرمايه‌گذارها مي‌برند و برايش قري مي‌ريزند و در آنجا برنامه‌اي اجرا مي‌كنند يا به هر شكلي كه لازم است خوشحال‌شان مي‌كنند كه باز هم يك مزخرفات ديگري بسازند. يعني همه توجه و همه تلاش اين نوع فيلم‌ها به دنبال سود بيشتر و درآمد بيشتر است، حالا چه مشروع و چه نامشروع. طبيعي است كه در اين سينما جا و فرصتي براي فيلمسازان انديشمند به ويژه فيلمسازان قديمي نباشد. با اينكه امروزه مسوولان فرهنگي در وزارت ارشاد و جاهاي ديگر سخت در تلاشند كه فرهنگ و به ويژه فرهنگ در سينما را احيا كنند، بعيد به نظر مي‌رسد كه موفق شوند چرا كه امروز، سينما در سلطه سرمايه است. روزگاري در گذشته گروهي فكر مي‌كردند در حال واگذاري قدرت به سرسپردگان خويشند؛ غافل از اينكه هر سرسپرده‌اي كه صاحب سرمايه شود، خواه ناخواه تابع و سرسپرده سرمايه خواهد شد. به عبارت ديگر، زماني كه قدرت به سرمايه واگذار مي‌شود، بالاجبار تابعي از خصيصه آن خواهد شد، چرا كه سرمايه، همواره در پي امنيت خويش و سود است و در اندك زماني آن سرسپردگان را از اربابان سابق خود جدا و تبديل به بردگان خود خواهد كرد. يك نمونه واقعي قابل لمس، وضعيت اروپا در قضيه برجام است. اين روزها مكرر شنيده مي‌شود كه رهبران و مسوولان عاليرتبه كشورهاي اروپايي به كمپاني‌ها و كارخانه‌هاي كشور خود دستور مي‌دهندكه با كشور ايران، كه در تحريم است، كار بكنند، اما كسي به حرف‌شان گوش نمي‌دهد. به نظر مي‌رسد كه رهبران اروپا تازه دريافته‌اند كه در داخل كشور خودشان هم صاحب قدرت نيستند، چرا كه در اين كشورها قدرت به سرمايه واگذار شده است. سرمايه مي‌آيد حساب مي‌كند؛ مي‌بيند سودي كه از رابطه و داد و ستد با امريكا مي‌برد بيش از سودي است كه در معامله با ايران نصيبش مي‌شود در نتيجه به حرف حاكم خودش گوش نمي‌كند؛ به عبارت ديگر دولت و حكومت در كشور خود بر صاحب سرمايه حاكميت ندارد. همانطور كه وزارت ارشاد، امروز در سينماي ما حاكميت ندارد. امروز حاكميت در سينماي ايران در دست سرمايه است.




مسعود جعفری جوزانی در شب بزرگداشتش، تعارف را کنار گذاشت و از خجالت خیلیها درآمد⇐شگفت‌انگیز است که میخواهند صنوف خانه سینما را به عنوان «صنف کارگری» ثبت کنند!!!/آیا وزارت ارشاد از ثبت قانونی اصناف سینمایی آنقدر عاجز شده است که ما را به وزارت کار ارجاع می‌دهد؟ /چرا اصناف، تهدید شده‌اند که اگر به ثبت قانونی در وزرات کار اقدام نکنند از خانه سینما اخراج خواهند شد؟/ اگر وزارت کار، قدرت انجام کارهایی وراى مسئولیت‌های خود را دارد، چرا از گرفتن حقوق عقب مانده کارگران عاجز است؟/چرا دولتها برای رأی گرفتن به ما رجوع می‌کنند اما هیچکدام تا به امروز نخواسته‌اند براى مجلس یک لایحه ساده بنویسند و صنعت سینمای ملی ایران را به عنوان صنعت به رسیمت بشناسند؟/اکثر قریب به اتفاق سالنهای سینما در اختیار یکی دو رانتخوار قرار گرفته تا سینمای ایران را به «بنگاه شادمانی» بدل کنند؟؟/معلوم است که در این بنگاه شادمانی، جایی برای امثال بهرام بیضایی، کیانوش عیاری و خسرو معصومی نیست و نوکیسگان هستند که باید حکمرانی کنند!!

سینماروزان: مسعود جعفری جوزانی کارگردان سرشناس ایرانی شب بزرگداشتش در «شبهای بخارا» را مجالی کرد برای طرح مباحثی صریح و شفاف حول سینمای ایران.

مسعود جعفرى جوزانى با انرژی و پر از شوق، سخنانش در «شبهای بخارا» را که به همت علی دهباشی برگزار شد، اینگونه آغاز کرد: شرمنده‌ام اگر می‌بینم در کشور زرخیزم سفره‌ها خالی است؛ شرمنده‌ام که گرانی بیداد می‌کند و نوکیسه‌ها حتی کاغذ در اختیار اهل قلم و فرهنگ نمی‌گذارند. تا به نشر افکار پویا و رشد اندیشه جامعه خدمت کنند. از اینکه ناباورانه شاهدم که انسانهای خستگی ناپذیر با تحمل چه رنجی از سفره خانواده خود می‌زنند و چراغ فرهنگ این مرز و بوم را روشن نگه دارند؛ به خود می‌بالم و افسوس می‌خورم که چرا نمی‌توانم در این راه، قدمی بردارم. چرا نمی‌توانم در این شب تاریک من هم شمع کوچکی بیافروزم.

او در فرازى ديگر از سخنان خود افزود: اخیراً خانه سینما به دلایلی آشکار و پنهان، از اصناف سینمایی از جمله؛ کانون کارگردانان، طراحان صحنه و دیگران خواسته است که برای قانونی‌شدن، صنف خود را در وزارت کار به ثبت برسانند؛ پیشنهادی که همزمان شگفت انگیز و سؤال برانگیز است. آیا واقعاً وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از ثبت قانونی اصناف سینمایی آنقدر عاجز شده است که ما را به وزارت کار ارجاع می‌دهد؟ بدتر آنکه اصناف، تهدید شده‌اند که اگر به ثبت قانونی در وزرات کار اقدام نکنند از خانه سینما اخراج خواهند شد. اگر وزارت کار، قدرت انجام کارهایی وراى مسئولیت‌های بزرگ خود را دارد ، چرا از گرفتن حقوق عقب مانده کارگران عاجز است؟ چرا حق این زحمتکشان را از حلقوم کاسبکاران رانت‌خوار بیرون نمی‌کشد؟ چرا اجازه می‌دهد کارگرانی که به خاطر سفره‌های خالی و حقوق عقب مانده خود به خیابانها آمده‌اند ، تمشیت شوند؟ جالب است که اين برادران ،برای یکبار هم که شده يكى از اين نوکسیه‌های رانت‌خواری را که حق کارگران را بالا کشیده‌اند دستگیر نمی‌کنند، تا ما هم کمک کنیم و با هم بادشان بزنیم. وقتی هم که امثال من، دوستانه مخالفت می‌کنیم و می‌گوییم ثبت قانونی اصناف سینمایی و هنری به عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و این کار، باید ریشه‌ای حل شود تهدیدمان می‌کنند.

این تهیه‌کننده باسابقه سینما و تلویزیون تأکید کرد: من به شما می‌گویم تهدید اهل فرهنگ و هنر تلاش مذبوحانه‌ای بیش نیست؛ امثال من چیزی نداریم که از دست بدهیم، من لُرم، خون ایلاتی دارم، ایلامی‌ام من. گویا این نوکیسه‌ها فراموش کرده‌اند که اندیشه و فرهنگ را نمی‌شود کُشت. در کشوری که آذربایجان دارد، کُرد دارد، لُر دارد؛ عشایریم ما، هنوز هم ایلیاتی هستیم بر روی باد سواریم؛ خاکی نشدیم که بترسیم خانه‌مان را ویران کنید، آنها كه روی باد سوارند از تهدید و شلتاق شما نوکیسه‌هاى تازه به دوران رسيده هراسی ندارند. مائيم و یک قلم؛ نگذارید فیلم بسازیم می‌نویسیم؛ این را که دیگر نمی‌توانید از ما بگیرید. ایرانی از طوفان گذشته است بیدی نیست که از این بادها بلرزد.

وی افزود: راه راست ساده است نشانی را غلط به اهل سینما ندهید. یعنی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به این عریض و طویلی نمی‌تواند اصناف فرهنگی و هنری را خودش به ثبت قانونی برساند؟ یا واقعاً نمی‌خواهد. چرا دولتها برای رأی گرفتن به ما رجوع می‌کنند اما هیچکدام تا به امروز نخواسته‌اند یا نتوانسته‌اند براى مجلس یک لایحه ساده بنویسند و صنعت سینمای ملی ایران را به عنوان صنعت به رسیمت بشناسند. در واقع 120 سال است که این اتفاق نیافتاده است. واقعیت این است که تا خانواده سینما تعریف قانونی نداشته باشد و به عنوان صنعت به رسمیت شناخته نشده باشد؛ مشكلش حل نخواهد شد و در بر روی همین پاشنه می‌چرخد، يعنى سازمان تأمين اجتماعى حداکثر می‌‌تواند ما را به عنوان کارگران ماهیگیر فصلی بیمه کند و ثبت شدن قانونی در وزارت کار هم دردی را از کسی دوا نمی‌کند. این كارى بيهوده، یک نشانی غلط و یک سرگرمی است که رانت‌خوارهای نوکیسه برای اهالی سینمایی درست کرده‌اند و بس.

چهره ماندگار سینمای ایران در بخش دیگری از سخنانش اظهار داشت: پیشتازان سینمای اندیشمند ایران در اولین سالهای پس از انقلاب بر آن بودند که طرحی نو دراندازند؛ با شور و شوق دور هم جمع مى‌شدیم و فیلم می‌ساختیم چون عشق و هدف داشتيم ،ما می‌خواستیم افق‌های تازه‌ای را نشان بدهیم. می‌خواستیم به جهان بگوییم که ما صاحب اندیشه و فرهنگ هستیم؛ می‌خواستیم نشان بدهیم که فرهنگ ما بالنده و پویا و تأثیرگذار است. می‌خواستیم به مردم دنیا بگوییم ما هم ملتی هستیم، اما دوستان رانت‌خوار، سینما را تبدیل به مطرب‌خانه کرده‌اند.

وی همچنین گفت: امروز اکثر قریب به اتفاق سالن‌های سینمای کشور در دست یکی دو نفر رانت‌خوار اسیر است. این کارها نشان می‌دهد که شما سینما نمی‌خواهید مطرب‌خانه و بنگاه شادمانى می‌خواهید. ما یک جشنواره باارزش فجر داشتیم که آن را دو پاره و بى‌ارزش کردید؛ اصناف ما را هم که دارید از بین می‌برید؛ شما شرکت‌های تولید فیلم هم نمی‌خواهید، پیداست که شما بنگاه شادمانى می‌خواهید. معلوم است که در این بنگاه شادمانی جایی برای اندیشه نیست؛ جایی برای فیلمسازانی مانند خسرو معصومی، کیانوش عیاری و دیگر عزيزان نیست و نوکیسگان هستند که حکمرانی میکنند. معلوم است که بهرام بیضایی جایی در این سینما ندارد و مجبور است ناخواسته به آن‌ور دنیا برود؛ چرا که اهل اندیشه می‌دانند اگر فیلمی بسازند رانت‌خوارها و انحصارگران سر گردنه، هرگز فیلم آنها را اکران نخواهند کرد.

 




محمدهادی کریمی در یادداشتی بر درام افشاگرایانه «پشت دیوار سکوت» مطرح کرد⇐خطرناکتر از هر موضوعی، ترس از طرح آن موضوع است!/خطرناکتر از ایدز، ترس از طرح و صحبت درباره آن بود/سونامی خطرناک این روزها، شیوع ویروس «پاپیلوما» است که ممنوعیت روزهای آغازین شیوع ایدز در ایران را دارد

سینماروزان: درام افشاگرایانه «پشت دیوار سکوت» اولین محصول سینمای ایران است که تصویری صریح ارائه میدهد از عاملان ورود خونهای آلوده به اچ.آی.وی به ایران! محصولی که شاید به خاطر رفتن به سراغ علل و نه معلول، با محدودیت بی سابقه ای در اکران روبرو بوده است. این فیلم به ظاهر با سرگروه روی پرده رفته اما در تمام مدت اکرانش حتی 5 سالن فول سانس نداشته است!!!

محمدهادی کریمی از نویسندگان و کارگردانان مستقل سینمای ایران در یادداشتی بر «پشت دیوار سکوت» کوشیده به نوبه خود بخشی از لایه زیرین فیلم را هویدا سازد؛ لایه‌ای که در امتداد مسیر ساخته‌های دیگر مسعود جعفری جوزانی کارگردانشقابل تحلیل است. کریمی که تحصیلاتش در پزشکی است در این یادداشت هشداری مهم هم داده درباره شیوع یک ویروس تناسلی تازه در ایران!!

متن یادداشت کریمی را که در «ایرنا» منتشر شده بخوانید:

آن گاه که دیوارها فروبریزد

«پشت دیوار سکوت» اگرچه درامی درباره‌ی بیماری ایدز معرفی می‌شود و در ظاهر نیز داستان از این قرار است، اما لایه‌ی زیرین فیلم حکایت دیگری است که تازه حلقه ی مفقوده‌ای را که پیگیران فیلمهای پیشین جوزانی ممکن است پرسشهایی در آن باب در ذهن خود پرورانده باشند، یافته و آشکار می‌سازد، آن سوال این است: آعلی یار «شیر سنگی» چطور قهرمان شده است؟ او که قهرمان زاده نشده پس چه صیرورتی او را از یک فرد عادی به چنین قهرمانی بدل ساخته؟ مدیر «جاده های سرد» و قهرمانان «در مسیر تندباد» و حتی «دل و دشنه» نیز مشمول این پرسش می شوند.

حالا جوزانی در فیلم آخرش از راز این صیرورت پرده بر می دارد، آنکه نترسد می تواند به مانند یک قهرمان پرواز کند، شرط اوج گرفتن غلبه بر ترس است و گام نخست در این مسیر تاباندن نور بر تاریکخانه ی وهم آدمی است که باعث ترس های مرضی بیشمار می شود، از این رو ایدز که به ظاهر فیلم درباره‌ی آن شکل گرفته یک مصداق از مصادیق بی شمار برای ترسیدن است برای هراسی که جهل می آورد و انکار؛ البته در این داستان میتوان هر مصداق دیگری، را جای ایدز گذاشت و در لایه ی زیرین داستان غرق شد، شاید به جای اچ آی وی، ویروس زگیل تناسلی (پاپیلوما) باشد که سونامی خطرناکش این روزها تلخ‌تر و سهمگین تر از ایدز اگر نباشد کمتر نیست چرا که ممنوعیت‌های روزهای آغازین شیوع ایدز در ایران را دارد.

و از این رو در جهان مفهوم‌محور و نه مصداق‌پرور «پشت دیوار سکوت» خطرناک تر از هر موضوع هولناکی، ترس از آن موضوع خاص است، خطرناکتر از ایدز ترس از آن است که چنانکه گفته شد جهل نسبت به این موضوع را می آورد و انکار و رفع مسئولیت و وسواس فکری مزاحم و ویرانگر را!

و اولین قدم برای غلبه بر این ترس ها، مواجهه‌ی عریان با همان مشکلات و مخاطراتی است که از آن می هراسیم، در جهانی که «پشت دیوار سکوت» بنا می کند تا ترس هست پروازی نخواهد بود، طرفه آنکه قرابت مضمونی و محتوایی و حتی فرمی «پشت دیوار سکوت» با این شعر استاد شفیعی کدکنی بسیار ارجمند و قابل تامل است:

به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز
فرو ریخت پرها نکردیم پرواز

ببخشای ای روشن عشق بر ما، ببخشای
ببخشای اگر صبح را به مهمانی کوچه دعوت نکردیم
ببخشای اگر روی پیراهن ما نشان عبور سحر نیست
ببخشای ما را اگر از حضور فلق روی صنوبر خبر نیست.
نسیمی گیاه سحرگاه را در کمندی فکنده ست و
تا دشت بیدارش می کشاند

و ما کمتر از آن نسیمیم
در آن سوی دیوار بیمیم.

ببخشای ای روشن عشق بر ما ببخشای
به پایان رسیدیم اما
نکردیم آغاز
فرو ریخت پرها نکردیم پرواز…
بعد پایان فیلم بی تردید پژواک این قطعه از شعر در ذهن مدام و بی پایان شکل می گیرد که:
به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز
فروریخت پرها نکردیم پرواز
و ما کمتر از آن نسیمیم
در آن سوی دیوار بیمیم

محمدهادی کریمی
محمدهادی کریمی



تجلیل از عوامل ملودرام افشاگرایانه و محدودالعرضه «پشت دیوار سکوت» 

سینماروزان: «پشت دیوار سکوت» که افشاگری بی سابقه ای در رونمایی از پشت پرده واردات خون آلوده به ایران داشته با حداقل سالن روی پرده است و مدام از سالنهای فول سانسش کاسته میشود اما در عین حال مورد تقدیر یک رویداد در حوزه ارتباطات قرار گرفته است.

اولین جشنواره جایزه ملی «آرمان برتر» با حضور محمد سلطانی‌فر معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، جمعی از فعالان عرصه روابط عمومی، ارتباطات و رسانه و نیز برخی عوامل فیلم سینمایی «پشت دیوار سکوت» از جمله مسعود جعفری جوزانی، سحر جعفری جوزانی و آرمان درویش در سالن شهید عضدی دانشگاه پیام نور واحد تهران برگزار شد.

تجلیل از عوامل فیلم سینمایی «پشت دیوار سکوت» ساخته مسعود جعفری جوزانی از دیگر بخش‌های اولین جشنواره جایزه ملی آرمان برتر بود. در این بخش علاوه بر تجلیل از کارگردان این فیلم سینمایی از برخی بازیگران آن از جمله سحر جعفری‌ جوزانی، آرمان درویش و سمیه نجومی با اهدای لوح یادبود و سیمرغ فیروزه‌‌ای تجلیل به عمل آمد؛ تجلیل از عوامل این فیلم سینمایی توسط محمد سلطانی‌فر معاون مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی صورت گرفت.

نخستین جشنواره جایزه ملی «آرمان برتر» در حوزه ارتباطات، روابط‌ عمومی، رسانه و تبلیغات با همکاری جامعه نوین روابط‌عمومی ایران، ماهنامه دیدگاه هنر، دبیرخانه دائمی جشنواره ایران ۱۴۰۴ و دیگر سازمان‌ها و شرکت‌ها راه‌اندازی شده است.

در این رویداد به برترین مدیران ارزش‌آفرین که مستندات و اقدامات مثبت و موفق مجموعه خود را به دبیرخانه جشنواره ارسال کرده یا برای نخستین بار فعالیت ارزشمندی را پایه گذاری نموده‌اند، پس از ارزشیابی هیئت داوران و کسب امتیاز، تندیس ویژه ملی آرمان برتر و لوح برتر اعطا شد.




علیرغم محدودیت بی‌سابقه در اکران⇐«پشت دیوار سکوت» برنده اصلی جشنواره سلامت شد

سینماروزان: اولین اثر سینمای ایران با مضمون افشای پشت پرده واردات خونهای آلوده به اچ.آی.وی از فرانسه به ایران با نام «پشت دیوار سکوت» درحالی روی پرده است که محدودیتی بی‌سابقه بر سر اکران این فیلم فراهم آمده است.

به گزارش سینماروزان تعداد سالنهای فول سانس «پشت دیوار سکوت» به زحمت به 5 می‌رسد(!!) که رکوردی است در ایجاد محدودیت بر سر اکران یک فیلم.

با این حال مضمون واقع گرایانه «پشت دیوار سکوت» مورد توجه جشنواره سلامت قرار گرفت و این جشنواره در اختتامیه خود تندیس بهترین فیلم را به این اثر ساخته مسعود جعفری جوزانی اعطا کرد.

«پشت دیوار سکوت» که اثری پرچهره است روایتی آشکار و بی سانسور دارد از همه آنهایی که اتهام واردات خونهای آلوده متوجهشان است ولی در همه این سالها کمتر رسانه ای بوده که جرأت افشای نامشان را داشته باشد.




گروههای پرخطر بشتابند⇐هم «پشت دیوار سکوت» ببینید+هم تست رایگان ایدز دهید

سینماروزان: اکران ملودرام تابوشکنانه «پشت دیوار سکوت»مسعود جعفری جوزانی علیرغم تعداد اندک سالنهایش ادامه دارد.

«پشت دیوار سکوت» روایتی است افشاگرانه از پست پرده واردات خونهای آلوده و به تبع آن «ایدز» به ایران و شرایطی فراهم شده تا گروههای پرخطر در کنار تماشای فیلم، تست رایگان ایدز دهند!

در روزهای اخیر واحدهای سیار مشاوره و تست رایگان ایدز در پردیسهای کوروش و آزادی مستقرند تا آن دسته از جوانان یا احیانا بزرگسالانی که رفتارهای پرخطر جنسی داشته اند بعد از تماشای «پشت دیوار سکوت» تست رایگان ایدز دهند.

سحر جعفری جوزانی، آرمان درویش، مهدی احمدی، رویا تیموریان، امین تارخ، بهزاد فراهانی، سیما تیرانداز، شقایق فراهانی، سیامک صفری، فریبا متخصص، حسین پاکدل، پرویز پورحسینی و سمیه نجومی بازیگران «پشت دیوار سکوت» هستند.

«پشت دیوار سکوت» با پخش «جوزان فیلم» در گروه سینمایی آزادی روی پرده رفته است.

تست رایگان ایدز
تست رایگان ایدز