1

کتابی تازه از کاریکاتورهای مسعود مهرابی منتشر شد

سینماروزان: به مناسبت دهم شهریور ماه، چهارمین سالگرد درگذشت مسعود مهرابی کتاب گزیده‌های کاریکاتورهای او توسط نشر نظر منتشر شد.

مسعود مهرابی پیش از آن‌که در دانشکده هنرهای دراماتیک تحصیل کند و خود را به عنوان نویسنده، مورخ سینما و صاحب امتیاز و مدیر مسئول ماهنامه فیلم تثبیت کند، یک طراح و کاریکاتوریست بود. او در شانزده سالگی به صورت حرفه‌ای وارد این عرصه شد.

از اوايل دهه ۱۳۵۰، صاحب سبكی شد كه بعدها تاثير زيادی روی تعدادی از كاريكاتوريست‌ها و طراحان نسل بعد گذاشت؛ نوع خاصي از هاشور زدن، شاخصه اين سبك بود. هاشورهايی كه براساس منبع نورهاي متغير شكل میگرفت و با حذف بُعد دوم، شخصيت‌های آثار را تک بُعدی می‌كرد. سال ۱۳۵۸، به‌مناسبت نمايشگاهي از آثارش در موزه هنرهای معاصر تهران كه با نمايشگاهی از آثار هنرمندان فلسطيني هم‌زمان بود با «ناجی‌العلی» كاريكاتوريست بزرگ فلسطينی آشنا شد. آشنايی او به دوستی تبديل شد و دوستیشان تا زمان شهادت ناجی‌العلی، با نامه‌نگاری و تبادل آثار ادامه يافت. اين ارتباط باعث شد كه از كارهای يكديگر تاثير بپذيرند. ناجی‌العلی بعد از بازگشت از تهران، برای ايجاد سايه‌روشن در كارهايش به‌جای آب مركب كه سبك‌اش بود هاشور را جايگزين كرد.

مسعود مهرابی در ده‌ها نمايشگاه جهاني كاريكاتور شركت داشت؛ از جمله در آلمان، لهستان، كانادا، بلغارستان، كانادا، يوگسلاوی، روسيه، ايتاليا، يونان، ژاپن، بلژيك، هلند، تركيه و فرانسه که ضمن دريافت چند ديپلم افتخار از اين نمايشگاه‌ها (مهم‌ترين‌اش ديپلم افتخار نمايشگاه جهاني برلين، ۱۳۵۴) و در سال ۱۳۵۹ برنده مدال برنز و سال ۱۳۶۰ برنده مدال نقره و ۲۰۰ هزار ين جايزه نقدی نمايشگاه جهانی يومير شيمبون ژاپن بود.

 

پیش از کتاب اخیر، چهار کتاب‌ کاریکاتور از آثار او با عنوان‌های نردبان‌هاي بی‌بام (۱۳۵۵)، كاريكاتورهای سياه (۱۳۵۸)، دندان (۱۳۵۹) و ميان سايه‌روشن به ‌انتخاب آيدين آغداشلو و مقدمه ميروسلاو بارتاك، كاريكاتوريست نامدار چك (۱۳۷۱)، منتشر شده بود.

به مناسبت رونمایی از کتاب جدید مسعود مهرابی مراسمی روز پنجشنبه ۸ شهریور ماه با سخنان هادی حیدری، احمد عربانی و جمال رحمتی در حیاط نشرنظر برگزار خواهد شد.

کتابی تازه از کاریکاتورهای مسعود مهرابی منتشر شد
کتابی تازه از کاریکاتورهای مسعود مهرابی منتشر شد

در ادامه مقدمه ميروسلاو بارتاك را میخوانید بر کتاب میان سایه و روشن مسعود مهرابی:

بدون شک، گاهی با اين عقيده روبه‌رو شده‌ايد كه كاريكاتوريست‌ها موجودات بی‌فايده‌ای هستند كه به‌جای انجام كاری به‌دردبخور، همه‌چيز و همه‌كس را دست می‌اندازند. آيا از اين بيان قاطع، بوی نای عصر غارنشينی به مشام نمی‌رسد؟ عصری كه در آن، ارزش يك عضو قبيله به اين بود كه بتواند يک تكه گوشت درست و حسابی دست‌وپا كند و به غار بكشاند و فقط آن‌وقت كه قبيله موفق به شكار بزرگی می‌شد، شايد برای آن موجود فلک‌زده‌ای كه به‌جای شركت در شكار، ديوار قبيله را با تكه‌ذغالی خط‌خطی كرده بود، تكه‌استخوانی باقی می‌ماند.

بدبختانه زمان را، كه خود ما اختراعش كرده‌ايم، نمی‌شود متوقف كرد. چنين شد كه از غار و قبيله، كارمان را به مجتمع‌های ساختمانی، شهرك‌ها، منطقه‌ها و ايالت‌ها كشيد. لطفا توجه كنيد كه چه تعداد سياستمداران و فيلسوفان بد، اين را ماية معاش خود كرده‌اند كه مرتب به ما يادآوری كنند كه شهرها، منطقه‌ها و ايالت‌ها چه تفاوت‌هايی باهم دارند. اين افراد برای اثبات تمايز مشكوک موطن خودشان، وقت و بی‌وقت، اختلاف بين اقوام را در گوش ما تكرار می‌كنند. آدم با شنيدن حرف‌های آن‌ها، اين‌طور به‌نظر می‌آيد كه انگار دارد بر تنش پشم می‌رويد و الان است كه با بيرون آوردن سرش از اتاق، چماقی بر كله‌اش فرود آيد.

در اين فضاي عصبی‌ و نامطمئن، اگر شانس در خانه‌تان را بكوبد، كتاب كاريكاتوريستی از آن سر دنيا به دستتان می‌رسد و وقتي ورقاش می‌زنيد ناگهان درمی‌يابيد كه مردمی كه آن‌جا زندگی می‌كنند، به همان چيزها و اتفاق‌هايی می‌خندند كه ما در اين‌جا به آن‌ها می‌خنديم و به آسانی به اين نتيجه می‌رسيد كه با آدمی در نقطه مقابلتان در آن‌ور دنيا، بيش از آن‌چه تصور می‌كرديد، وجه اشتراك داريد.
خنده، اين انسانی‌ترين حالت بشری را نمی‌توان با زور و تصنع بر لب‌ها نشاند، درست به‌همين خاطر است كه كاريكاتوريست‌ها را قاصدان خبر خوش می‌دانم. آن‌ها ظاهرا آكنده از خشم، ولی در باطن با مهر بسيار می‌كوشند ما را متقاعد كنند كه وجوه پيوند ما به‌مراتب بيش‌تر از موارد اختلاف ماست.

كسانی هستند كه می‌گويند: «زماني كه ما جوان بوديم، اوضاع اين‌طوري نبود.» آن‌ها می‌خواهند اين را بگويند كه معلوم نيست آخر و عاقبت تحول و پيشرفت چه خواهد بود. بياييد نگذاريم چنين افرادی با اين گفته‌ها ما را گمراه كنند. پيشرفت قطعا وجود دارد و به اين شكل خود را می‌نماياند كه آن‌چه از كتاب يك كاريكاتوريست می‌آموزيم برايمان مهم‌تر از يك تكه گوشت و يك تكه ذغال است.




آیدین، مسعود و ماجرای پاستای سعادت‌آباد!

سینماروزان: آیدین آغداشلو نقاش شهیر ایرانی در بهاریه ای برای مجله فیلم-قدیمی ترین مجله سینمایی در حال انتشار- از تلاش هایش برای گریز از فراموشی گفته.

متن بهاریه آیدین آغداشلو را به نقل از مجله فیلم بخوانید:

مجله‌ی فیلم را مسعود مهرابی و دوستانش با دست خالی منتشر کردند و چندانی نگذشت که میان مجله‌های سینمایی و غیرسینمایی جایگاه بلندش را پیدا کرد. انتشار یک مجله سینمایی کاری بود دشوار و پیچیده که میان لازم بودن و لازم نبودن گیر کرده بود؛ اما خوب شد خودشان‌ پیله کردند که مجله‌ی سینمایی برای مردم لازم است و به همین خاطر سختی می‌کشیدند و دم نمی‌زدند و هر شماره‌ای که می‌رفت روی بساط روزنامه فروش -که واقعا هم بساط مزین و رنگارنگی بود- عرقشان در می‌آمد و نفسشان در نمی‌آمد.

مجله، پنجره‌ای شد به سمت فرهنگ جهان معاصر، جهان معاصری که بسیاری بر نمی‌تابیدندش و با اکراه انکارش می‌کردند. روزگار سختی بود که میان آن همه باید و نباید باید باریک می‌شدند و لیز و چالاک، تا می‌توانستند هر ماه حاصل کارشان را ببینند. مسعود و رفقایش طاقت فرسا کار کردند و بار که سنگین می‌شد از زور غیظ و بی‌طاقتی همدیگر را گاز می‌گرفتند؛ مثل اسب‌های گاری که از سنگینی بار همدیگر را گاز می‌گیرند چون زورشان به جای دیگری نمی‌رسد.

اما اگر مجله‌ی فیلم پنجره‌ای شد به روی جهان بیرون‌، در چارطاق باز و پرنوری شد برای منی که از همان روز‌ها سعی در «فراموشاندن»ام آغاز شده بود‌، و این مسعود مهرابی و مجله‌ی فیلم، در میان جا‌ها و کسان معدود دیگر‌، بودند که نگذاشتند این سعی باطل و عاجل در باب من و بسیاری کسان دیگر به حاصل مطلوب بنشیند. این شد که شدم همکار بی‌جیره و مواجب مجله فیلم‌؛ گاه گداری روی جلد‌ها را تصویرگری می‌کردم‌، یا بهاریه می‌نوشتم، یا مصاحبه می‌کردم و یک بار هم از طرف مجله به خبرنگاری رفتم به جشنواره‌ی سن سباستین اسپانیا و گزارش مفصلی هم درباره‌اش نوشتم. مزد نقاشی‌ها و نوشته‌هایم را هم درجا و نقد می‌پرداختند.

مجله‌ی فیلم و انتشارات فاریاب از همان سال‌های دهه‌ی شصت مراقبت کردند تا «فراموشانده» نشوم‌، و من هم سخت کوشیدم و با کار زیاد خودم را هلاک کردم تا نشوم، و نشدم. اما حالا‌، از پس چند دهه، دیگر «فراموشانده» شدن یا نشدن، برایم اهمیت چندانی ندارد و بی سعی چندانی، وقت‌هایی راه به فراموشانده شدن هم می‌دهم.

خاطره نگاری آیدین آغداشلو از آخرین پاستا با مسعود مهرابی مدیر مجله فیلم
خاطره نگاری آیدین آغداشلو از آخرین پاستا با مسعود مهرابی مدیر مجله فیلم

آخرین باری که مسعود مهرابی را دیدم روزی بود که برای ناهار ماهانه‌ی مرسوممان، به رستورانی در سعادت آباد رفتیم که پاستای مرغوبی داشت و به همان خاطر تا آنجا می‌رفتیم. پشت پشتی‌های نیمکت کنار دیوار، جایی بود برای چیدن چیز‌های کوچک که اسب‌های عروسکی چوبی  ظریف و بامزه‌ای را بر آن چیده بودند. وقتی یکی از اسب‌ها را برداشتم تا تماشا کنم، مسعود متوجه علاقه و اشتیاق من شد و به صاحب رستوران -که مسعود را بسیار دوست داشت- اشاره‌ای کرد و وقتی داشت حساب را می‌پرداخت -که همیشه می‌پرداخت- اسب بسته بندی شده را به من دادند… که شادمانی‌اش تا به امروز هم مانده است.




“فیلم” تعطیل خواهد شد؟⇐مسعود مهرابی فوت شد

سینماروزان: مسعود مهرابی مدیرمسئول شریف مجله فیلم که این اواخر به پارکینسون هم مبتلا بود، در ۶۶سالگی درگذشت.

با درگذشت مسعود مهرابی هیچ بعید نیست مجله فیلم هم که در سالهای اخیر تیراژش به شدت کاهش یافته بود تعطیل گردد؟

منهای کاهش اقبال مخاطبان، اختلافاتی که مهرابی با شورای سیاستگذاری مجله فیلم و شخص هوشنگ گلمکانی داشت از دیگر عواملی است که شائبه تعطیلی مجله فیلم بعد از مهرابی را پررنگ خواهد کرد.

در آخرین روزهای حیات مهرابی متنی اینستاگرامی از وی منتشر شد که بر اختلافات خود با رییس شورای نویسندگان مجله تاکید کرده بود.

هرچند به‌لحاظ حقوقی امکان انتشار مجلات بعد از فوت مدیرمسئول و با معرفی مدیرمسئول جدید هم وجود دارد چنان که پوپک صابری کوشید بعد از پدرش کیومرث صابری همچنان “گل آقا” را منتشر کند ولی اغلب این امتدادها به جای روشنی نرسیده است.

اینکه آقازاده مهرابی بخواهد بعد از پدر همچنان انتشار مجله فیلم در دوران پس‌زدگی مجلات کاغذی را امتداد دهد یا خیر مشخص نیست؟ تازه اگر بنا شود این مجله امتداد حیات دهد معلوم نیست وارثان مهرابی بخواهند باز با تیم فعلی که اختلافات‌شان با مسعود مهرابی آشکار شده بود، کار کنند؟