سینماژورنال: 16 اردیبهشت ماه خبری از سوی محمد حقیقت منتقد مقیم فرانسه منتشر شد مبنی بر اینکه فیلم تازه اصغر فرهادی با تغییر نام از “فروشنده” به “مشتری” در جشنواره کن به نمایش درخواهد آمد.
این خبر تحلیل سینماژورنال را در پی داشت که با زیر ذره بین بردن مضمون این فیلم که در بخشی از آن ماجراهای پیرامون یک زن بدنام روایت می شود، تغییر چند باره نام این فیلم از “برسد به دست آهو” تا “بدنام”، سپس “فروشنده” و در نهایت “مشتری” را به نوعی تردید کارگردان در عدم توانایی انتخاب نامی قطعی برای فیلم نسبت داد.(اینجا را بخوانید)
ساعاتی بعد از گزارش سینماژورنال خبری از سوی روابط عمومی فیلم فرهادی منتشر شد مبنی بر اینکه به دلیل تولید فیلمی همنام فیلم فرهادی در فرانسه ، نام فیلم فرهادی در این کشور از “فروشنده” به “مشتری” تغییر ماهیت داده است.
در خبر روابط عمومی فیلم فرهادی چنین آمده است: پخش جهانى اين فيلم بر عهده كمپانى ممنتو است که این فیلم را با عنوان انگلیسی The Salesman اکران میکند. عنوان فرانسوی این فیلم، به دلیل آنکه اخیرا فیلمی با نام “فروشنده/LE VENDEUR” در فرانسه ساخته شده است به “مشتری/ LE CLIENT” تغيير كرده است.
فارغ از اینکه روابط عمومی “فروشنده” عقبتر از یک روزنامه نگار ایرانی مقیم فرانسه است و ابتدا باید محمد حقیقت خبر تغییر نام را به مخاطبان بدهد و تازه چند ساعت بعد و البته پس از گزارش سینماژورنال درباره شبهههای گریبانگیر فرهادی در تغییر چندباره عنوان فیلم است که روابط عمومی فیلم به ذکر توضیح در این باره می پردازد نکاتی دیگر هم درباره این توجیه خبری حائز اهمیت است.
از همه مهمتر اینکه می گویند چون اخیرا فیلمی به نام “فروشنده” در فرانسه ساخته شده پس نام فیلم فرهادی باید بشود “مشتری”!
این توجیه البته عقلانی نیست زیرا از یک طرف فیلم فرهادی زودتر از فیلم موردنظر ساخته شده است و از طرف دیگر اهمیت نام فیلمی که در جشنواره کن رونمایی میشود قاعدتا باید بیشتر از فیلمی باشد که در مرحله ساخت است و هنوز مشخص نیست می تواند در یک جشنواره الف رونمایی شود یا نه.
“مشتری” حتی در فرانسه هم نام ارژینال نیست
اگر مبنا، انتخاب نام ارژینال باشد هم که “مشتری” ابدا نمی تواند یک عنوان تازه باشد چون سالها پیش و در ابتدای دهه نود یک درام جنایی با همین عنوان و با بازی “تامی لی جونز” و “سوزان ساراندون” در هالیوود تولید شده بود.
این درام جنایی در بسیاری از کشورهای اروپایی و از اسپانیا گرفته تا آلمان و ایتالیا و انگلستان گرفته تا مجارستان، بلغارستان، روسیه، نروژ و البته فرانسه هم با همان نام “مشتری” اکران شد. پس حتی در خود فرانسه هم این اولین بار نیست که فیلمی با عنوان “مشتری” روی پرده می رود.
اگر بخواهیم به سابقه عنوان “فروشنده” هم اشاره کنیم که بنا شده فیلم فرهادی با این عنوان اکران شود باز هم حداقل نیم قرن قبل چنین عنوانی برای مستندی آمریکایی ساخته آلبرت و دیوید مایسلس به کار رفته است.
در کن “مسئول خرید شخصی” هم هست اما “فروشنده” نه!
البته در بخش اصلی جشنواره کن امسال فیلمی محصول فرانسه وجود دارد به نام PERSONAL SHOPPER ساخته “الیویر آسایاس” که معادل فارسی آن می تواند “مسئول خرید شخصی” باشد که این هم نمی تواند قرابت چندانی با “فروشنده” داشته باشد و اتفاقا به “مشتري ” شبيه تر است.
سوژه ای که در ایران بدعت چندانی ندارد
در سينماي ايران چه پرداختن به آن كسي كه در لباس تردامنانه يك بدنام فروشنده است و چه مشتري هايي كه به عمل او رونق مي بخشند چندان بداعت و طراوتي ندارد.
به بیان بهتر مرور زندگی زنان بدنام اتفاق تازه ای در هنرهای تصویری ایران نیست و به روزگار تولید فیلمفارسیها بازمی گردد. در آن روزگار فراوان آثاری یافت می شد که با محوریت عشق زنان بدنام به کلاه مخملیها یا بالعکس داستان خود را روایت می کردند که شاید در این بین “آقای هالو”ی داریوش مهرجویی یک نمونه آشنا باشد.
در دهه های بعد هم بسیاری دیگر از آثار تصویری و از جمله مستند “فقر و فحشا” مسعود ده نمکی، “ده” عباس کیارستمی، “زیر پوست شهر” رخشان بنیاعتماد مستقیم یا غیرمستقیم موضوع زنان بدنام را دستمایه کار کردند پس کاری که فرهادی در “فروشنده” انجام داده آن قدرها هم بدیع نیست.
نمونه جشنواره ای چنین سوژه ای هم یک دهه قبل تولید شد..
اگر در مقیاس آثار جشنواره ای هم بسنجیم نمونه هايي چون ” دايره” جعفر پناهي را داریم که بيش از يك دهه قبل ساخته شده و جوايز شان را هم از اكثر جشنواره ها گرفته اند.
مي ماند نگاه روانشناختي به موضوع كه نه در علايق فرهادي است و نه قابليت هاي سينماي او كه همواره اجتماعي است و نه آمادگي كلي در سينماي ايران براي طرح اين موضوع از اين منظر!
حال سوال این است این همه تردیدی که در مسیر انتخاب نهایی نام این فیلم که ظاهرا نام زن بدنام آن “آهو” است چیست؟ ایجاد فضای تبلیغاتی پیرامون اثر و ایجاد کنجکاوی در ذهن مخاطب يا سردرگمي فيلمساز از اينكه كانسپت اصلي اش در طراحي داستانش چه بوده است.
تغییر نام، متداول است اما استفاده از عنوان متضاد، نه
این را هم نباید فراموش کرد که هرچند تغییر عنوان فیلمها برای اکران در کشورهای مختلف امری بدیهی است که شاید نمونه ای قابل ملاحظه برای آن “رنگ خدا”ی مجید مجیدی باشد که با عنوان “رنگ بهشت” پخش جهانی شد اما سابقه نداشته که برگردان عنوان خارجی فیلم به مانند مورد فرهادی کاملا متضاد با عنوان اصلی آن باشد!