1

چیزی جلودار زنان نیست/ داستان‌های عامه ما، ریشه در واقعیت دارند/ ردّپای کهن الگوها در روایت‌های زنان/ مضامین متنوع لالایی‌ها و شعرهای زنانه/ وقتی درد درست مطرح شود، همه مردم دنیا با آن ارتباط برقرار می‌کنند

سینماروزان: بیست‌وششمین نشست‌ ماهانه‌ی «مستندهای ایران‌شناسی» به نمایش و نقد و بررسی فیلم مستند «طرقه» ساخته محمدحسین دامن‌زن اختصاص داشت. این فیلم یکی از پر افتخارترین و موفق‌ترین فیلم‌های سینمای مستند ما در عرصه‌ی بین‌المللی است. «طرقه» در بیش از هشتاد کشور دنیا به نمایش در آمده است.

محمدحسن دامن‌زن در مستند «طرقه»، در همراهی با چهار زن نوازنده‌ی شمال خراسان زندگی، زمانه و احوالات آنها را روایت می‌کند.

با پایان اکران اثر، محمدحسن دامن‌زن کارگردان «طرقه»، حمید جعفری مستندساز و رئیس هیئت مدیره انجمن مستندسازان سینمای ایران، دکتر زهرا محمدحسنی فولکلوریست و دکتر علیرضا حسینی مردم‌شناس درباره وجوه مختلف اثر به بحث و تبادل‌نظر پرداختند.

حمید جعفری، در سخنان ابتدایی، بعد از خوش‌آمدگویی به حاضران بحث را به مهمانان سپرد.

دکتر زهرا محمدحسنی فولکلوریست راجع به تأثیری که تجربه تماشای «طرقه» بر او داشته است، عنوان کرد: این دومین باری است که فیلم را می‌بینم و میتوانم بگویم که با لحظه لحظه آن ارتباط برقرار کردم و تأثیر عجیبی روی من داشت. با توجه به حوزه‌ی تخصصی‌ام که زنان در فرهنگ و ادبیات عامه‌ ایران است، باید بگویم صدای ساز زنان و شعر زنانه که کلا در ادبیات عامه ما دیده می‌شود برخلاف ادبیات و فرهنگ رسمی است. در ادبیات رسمی تا قبل از فروغ، دست کم صدای شعر زنانه نداریم. پروین اگر شعر می‌گوید، هیچ فرقی با شعر بهار ندارد. یعنی صدای شعر تا فروغ زنانه نیست ولی در ادبیات عامه ما و فرهنگ ما، از گهواره ها و آوازها، احساسات زنانه و طنین صدای آنها کاملا لمس می‌شود. این مستند به خوبی به این موضوع قدرت زنان و صدای زنان پرداخته بود.

محمدحسن دامن‌زن کارگردان اثر، طریقه جلب اعتماد سوژه‌ها برای باز کردن سفره دلشان را اینگونه شرح داد: خیلی زمان برد. اول اینکه من در یک محیط زنانه بزرگ شدم. پدرم خیلی زود فوت کرد و مادرم مرا بزرگ کرد از اینرو اطراف من بیشتر خانم‌ها حضور داشته‌اند. به هر حال، آشنایی من با این خانم‌ها زمان برد. من به شیروان رفتم و یک خانه اجاره کردم. هشت ماه را در آنجا سپری کردم تا اینکه این خانم‌ها، به مرور پیدا شدند.

او درباره اینکه جرقه ساخت اثر چگونه زده شد، گفت: موقعی که خارج از کشور بودم، نواری به من کادو دادند. نوار درباره موسیقی شمال خراسان بود و آخر این نوار، چند تا لالایی بود و برای اینکه این لالایی‌ها مجوز پخش بگیرند، روی این لالایی‌ها، یک صدای نخراشیده ای دکلمه می‌کرد. من این لالایی‌ها را گوش کردم و دیدم چه زیباست! با خودم گفتم این خانم‌های شمال خراسان که اینطوری لالایی می‌خوانند، پس حتما به موسیقی اشراف دارند. متأسفانه، مادرم آلزایمر گرفت و من به ایران برگشتم. این موضوع، مرا له کرد. به شیروان رفتم، خانه‌ای اجاره کردم و هشت ماه در آنجا زندگی کردم، تا به مرور با این خانم‌ها آشنا شدم و در نهایت، این فیلم ساخته شد. چون وقتی هم‌زبانی پیش می‌آید، همه‌چیز راحت طرح می‌شود و پیش می‌رود.

حمید جعفری با اشاره به توضیح کارگردان گفت: می‌بینید که یک مستندساز برای ساخت مستندی که ممکن است به نظر بسیار ساده بیاید، چه مسیری را طی می‌کند، در روستا یا شهر دیگری خانه‌ای اجاره می‌کند و هشت ماه جور دیگری زندگی می‌کند، تا بتواند به آدم‌های فیلمش نزدیک شود و مسیر ساخت فیلم را هموار کند.

دکتر علیرضا حسینی مردم‌شناس راجع به چرایی برقراری ارتباط راحت‌تر با مردم کرمانج گفت:. نکته مهم درباره آنها، سادگی و بی‌آلایش بودن است. چون قسمتی از کرمانج ها در شمال خراسان، عشایری هستند که ییلاق و قشلاق می‌کنند. این جو سرزمینی و سرسبزی این سرسبزی آنجا باعث می‌شود به راحتی به دیگران اعتماد کنند.

زهرا محمدحسنی درباره نقش موسیقی در اعتماد به دیگران بیان کرد: نمی‌توان به ضرس قاطع در این باره نظر داد اما می‌تواند تاثیرگذار باشد.

زهرا محمدحسنی در سخنان پایانی، این باور که شعرها و لالایی‌های زنانه تماما شکوه ها و گلایه‌های زنانه هستند را غلط نامید و گفت: دیدگاه غالبی که درباره ادبیات عامه ما وجود دارد، این است که لالایی‌ها و شعرهای زنانه عمدتاً شکوه‌ها و گلایه‌های زنانه هستند. اگر کلیدواژه «لالایی» را در مقاله‌های حوزه فولکلور جستجو کنید، همه اش همین است که: «لا لا لا، بابات رفته زن بگیرد» و این لالایی که در مناطق مختلف به اقسام گوناگون تکرار شده است را مورد استناد قرار داده‌اند و گفته‌اند لالایی‌ها عمدتاً شکایت زنانه و بیان سرخوردگی‌های زنانه است.

چند سال پیش طی یک پژوهش، هزار لالایی را از شهرهای مختلف بررسی کردم و از این هزار لالایی، تنها سه درصد به شکوه از مرد مربوط می‌شد در صورتی که باقی لالایی‌ها، خیرخواهی برای مرد را می‌خواستند، دعا کردن برای مرد یا ناز و عتاب عاشقانه بود. حتی شامل دلتنگی و از دست دادن یار هم می‌شد مثل «گلی از دست رفته و خار مانده است/ به من جور و جفا بسیار مانده است». بعضی پژوهشگران گفته‌اند که این ناز و عتاب عاشقانه با یک معشوق خیالی است. در نواهایی که این خانم‌ها در فیلم می‌خواندند هم این گفتگو با معشوق وجود داشت. از نظر من، این دیدگاه غالب که لالایی‌ها و شعرهای زنانه ضدمرد هستند، بیانگر ظلم به زنان است دور از واقعیت و تقلیل آواهای زنانه است. اتفاقاً این ساز زدن که خود یک کار ممنوعه است، شکستن همان محدودیت‌ها برای زنان است و شکستن همان چهارچوب‌ها است که دارد به آنها قالب می‌شود. در این فیلم هم دیدیم که هم ساز مرد و هم ساز زن را شکسته بودند و فقط ساز خانم نبود. چون اجرای موسیقی در کشور ما کلا با چالش مواجه است.

بیست‌وششمین نشست‌ ماهانه‌ی «مستندهای ایران‌شناسی»، به همت انجمن مستندسازان سینمای ایران و انجمن دوستداران شاهنامه البرز (اشا) و با همکاری سازمان نظام پزشکی کرج، غروب روز دوشنبه، ۲۷ فروردین ماه ۱۴۰۳، در سالن آمفی‌تئاتر سازمان نظام پزشکی کرج برگزار شد.

 




فیلم «باد صبا»، حکم یک موزه را دارد/ هر حرکتی از انسان سر می‌زند، جزوی از حافظه تاریخی اوست/ مثالی از تفاوت رویکرد جوامع به میراث مستند

سینماروزان: بیست‌وچهارمین نشست‌ ماهانه‌ی «مستندهای ایران‌شناسی» به نمایش فیلم مستند «باد صبا» ساخته آلبر لاموریس و نقد و بررسی جلوه‌هایی از آثار و میراث فرهنگی-تاریخی ایران اختصاص داشت.
«باد صبا» (به انگلیسی: The Lovers’ Wind) یا «باد عاشقان» فیلم مستندی دربارهٔ طبیعت، جغرافیا و مردم ایران محصول سال ۱۳۴۷ خورشیدی و مدّت آن ۷۰ دقیقه است. از جمله جذابیت‌های این فیلم گفتار متن آن با صدای منوچهر انور است.
مهرداد لطیفی نماینده‌ی انجمن دوستداران شاهنامه البرز (اشا) در سخنان ابتدایی شرح مختصری درباره «باد صبا» داد و گفت: به همه شما خوش‌آمد می‌گویم. پیش از همه، جشن سپندارمذگان را به همه شما شادباش می‌گویم. با بیست‌وچهارمین نشست‌ ماهانه‌ی «مستندهای ایران‌شناسی» در خدمت شما هستیم. یک اثر مهم و ویژه که بسیار ارزشمند است و شاید حکم گنجینه و یا موزه را داشته باشد، پخش شد. «باد صبا» محصول سال ۱۳۴۷ است و به سفارش وزارت فرهنگ و هنر تهیه شده. جا دارد یادی از کارگردان فقید این اثر آلبر لاموریس کنیم و همچنین، خلبان‌هایی که جان خودشان را همراه با این مستندساز در حین ساخت این فیلم از دست می‌دهند. باید یادی کنیم از کسانی که بانی ساخت این اثر بودند. البته کاش، به جای ۷۰ دقیقه زمان این فیلم، ۷۰ ساعت از آثار دهه ۴۰ هجری شمسی ایران پخش می‌شد چون بعید می‌دانم هیچ سرزمینی در ۵۵ سال به این اندازه منابع طبیعی، فرهنگی، تاریخی، بافت و معماری خودش را از دست داده باشد. فکر کنم این مستند مثل یک موزه بود چون خیلی از چیزهایی که دیدیم را دیگر نمی‌توانیم هیچ جای ایران ببینیم. یادی کنیم از روانشاد حسین دهلوی که موسیقی این اثر را ساخت. همینطور، برای استاد منوچهر انور آرزوی سلامتی داریم و دوست داشتیم اینجا می‌بودند ولی الآن، ایشان ایران نیستند و قسمت نشد که اینجا باشند.
سپس مهرداد لطیفی، تریبون را در اختیار دکتر فرهاد نظری مدیر کل سابق دفتر ثبت آثار و حفظ و احیاء میراث معنوی و طبیعی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری و رئیس کنونی دبیرخانه کمیته ملی حافظه جهانی ایران با همراهی ایرج میلانی کارشناس، مستندساز و طبیعت‌گرد قرار داد تا درباره «باد صبا» آلبر لاموریس و میراث فرهنگی، تاریخی و طبیعی ایران به بحث و گفتگو بنشینند.
در ابتدا، ایرج میلانی با اشاره به نقش دکتر فرهاد نظری در ثبت آثار ملی ایران عنوان کرد: الآن که دکتر فرهاد نظری اینجا هستند و ایشان سابقه زیادی در ثبت کردن آثار ملی کشور دارند، خوب است راجع به طریقه ثبت این آثار ملی اطلاعاتی در اختیار ما قرار بدهند. اولین سوال اینکه ما اصلاً چند نوع ثبت داریم؟ در صحبت‌ها حرف از ثبت سند و فلان کتاب می‌شود در حالی که ما در ذهن مان بیشتر با ثبت فلان اثر تاریخی آشنا هستیم.
دکتر فرهاد نظری در پاسخ به تشریح تاریخچه میراث فرهنگی پرداخت و گفت: هر چه که زمان جلوتر می‌رود، ابعاد گسترده‌تری از میراث فرهنگی شناخته می‌شود. آغاز توجه به فعالیت‌های میراث فرهنگی در قرون ۱۷ و ۱۸ اروپا است که این دیدگاه از آنجا آمد بعد به ایران سرایت کرد و از دوره مشروطه جدی و سپس قانونی شد. در ابتدای این فعالیت‌ها در سطح جهان، فقط آثار تاریخی فاخر مثل کاخ‌ها یا مساجد خیلی نفیس یا یافته‌های کاوش‌های باستان‌شناسی همچون طلا و نقره مد نظر آنها بود. به مرور، جامعه بشری متوجه شد که چیزهای دیگری هم هستند که دارای ارزش هستند. ما نمی‌دانیم که آن موقع ثبت آثار تاریخی انجام می‌گرفت یا نه بلکه آنچه مهم است این است که قرون ۱۷ و ۱۸ اروپا، طلیعه توجه به میراث فرهنگی بود. یعنی اینها به دوران یونان باستان و روم باستان توجه می‌کردند چون دوره باستان‌گرایی در اروپا بود و همزمان با اومانیسم شکل گرفته بود. زمانی که دوران رنسانس گذشته بود. در شهر پاریس مرمت گری به اسم «ویو پله دوک» وجود داشت و او وقتی یک کلیسای ناتمام مربوط به قرن ۱۲ را می‌دید که نصف آن ویران شده و بخشی از آن باقی مانده است، خودش را جای معمار آن بنا فرض و آن را عیناً بازسازی می‌کرد. همچنین، او محیط پیرامون آن بنا را خراب می‌کرد چون اعتقاد داشت آن بنا باید مثل یک مجسمه باشد. مثل مجسمه آزادی که در اطراف آن بنای مسکونی وجود ندارد. این قضیه مربوط به ۲۵۰ سال پیش است‌. «جان راسکین» ادیب انگلیسی که احتمالاً برخی او را بشناسند، اعتقاد داشت که نباید به آثار تاریخی دست زد و این غبار گذر زمان که روی اینها نشسته است، باید حفظ شود و اگر دستکاری کنید، دارید تاریخ را به هم می‌زنید و در آن دست می‌برید که دخالت در مسیر تاریخ است. یک نفر دیگر در اتریش پیدا شد و گفت که به بناها و تک بناها، یادمانی نگاه نکنید چون خود شهر مهم است. از همان موقع‌ها، بافت وین حفظ شده است و آپارتمان‌ی که موتزارت در آن زندگی می‌کرد، همین الآن می‌توانید با بافت پیرامونش ببینید. اینها گذشت تا سال حدود سال ۱۹۱۳ که تعدادی معمار جمع شدند و قاعده حفظ و مرمت بناهای تاریخی را نوشتند. زمان گذشت و بحث جدی‌تر شد تا اینکه در سال ۱۹۶۴، یک منشور مهم در ونیز نوشته شد با اینکه حدود ۱۵ بند بیشتر ندارد. این تقریباً نقطه عطفی در عرصه میراث فرهنگی بود. در ایران، تقریباً از ۱۳۱۰ به بعد ثبت آثار تاریخی منقول و غیرمنقول شروع شده و تا الآن هم ادامه دارد. فکر می‌کنم تعداد آثار تاریخی ثبت شده غیرمنقول مثل تپه‌ها، بناها و غیره، رقمی برابر ۳۵۰۰۰ هزار اثر تاریخی غیرمنقول باشد. برآوردهای ما بالغ بر یک میلیون و ۲۰۰ هزار اثر تاریخی غیرمنقول است.
او افزود: یک اداره کل برای ثبت آثار تاریخی در وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی وجود دارد که به طور تخصصی در این حوزه مشغول به فعالیت است. از ۱۳۱۰، این سازمان تأسیس شده است. ثبت آثار تاریخی منقول مثل اسناد باید طبق قانون از سال ۱۳۱۰ شروع می‌شد ولی به دلایلی که شاید شنیدنش جالب باشد، در انجام آن وقفه افتاد. در سال ۱۳۹۳، با موانع و مشکلاتی که برای من پیش آمد، این فهرست را آغاز کردم و الآن هم حدود ۵۰۰۰ اثر ثبت شده است. همینطور که به دانش ما از میراث فرهنگی اضافه شد، ما شاخه‌های مختلف میراث فرهنگی را شناختیم. متوجه شدیم به جز آثار تاریخی منقول و نامنقول، میراث فرهنگی ناملموس هم وجود دارد که در همه جای دنیا مهم است. در ۱۹۷۲، یک کنوانسیون در یونسکو تصویب می‌شود که آثار تاریخی که ارزش آنها فراتر از ارزش منطقه است و ارزش جهانی دارد، باید در فهرست میراث جهانی ثبت شود. سال ۲۰۰۳ به این نتیجه می‌رسند که میراث فرهنگی ناملموس مثل نوروز، چوگان و غیره هم باید ثبت شوند یعنی به مرور، بر دانش انسان با مطالعه، تجربیات و هم‌اندیشی افزوده شده است تا این ابعاد مختلف میراث فرهنگی شناخته شود. اگر بخواهیم جامع به این موضوع نگاه کنیم، مفاهیم مثل «مناظر فرهنگی» یا «ژئوپارک» مفاهیم خیلی گسترده و عمیقی هستند که همه‌چیز را در بر می‌گیرند و شامل میراث تاریخی، زمین‌شناسی، میراث ناملموس، زندگی و روابط بین مردم، صنایع دستی، توسعه پایدار و غیره می‌شود. واقعیت این است که انسان متوجه می‌شود هر حرکتی از وی سر می‌زند، جزوی از حافظه تاریخی اوست.
ایرج میلانی گفت: یعنی این همه آثار منقولی که در موزه‌ها داشتیم، ثبت نشده بودند؟
دکتر نظری تصریح کرد: نه خیر، ثبت نشده بودند. دلایل متعددی هم داشت. مثلاً «جام مارلیک» یا «شاهنامه بایسنقری» در فهرست آثار ملی ثبت نشده بود. ولی الآن دارد ثبت می‌شود. وقتی این آثار تاریخی ثبت می‌شوند، اولین مزیت آن این است که شناخته می‌شوند و به یک فهرست راه پیدا می‌کنند چون بدون این فهرست، داشته‌ها یا نداشته‌ها معلوم نیست. نکته بعدی این است که زیر چتر حمایت قانونی قرار می‌گیرد یعنی اگر کسی بخواهد آن را خراب کند، باید به قانون پاسخگو باشد و قانون مجازات‌هایی برای او در نظر گرفته است. خود این ثبت، آغاز حفاظت است. وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی به سازمان برنامه و بودجه نامه می‌زند که اینقدر آثار تاریخی ثبت شده وجود دارد و این میزان بودجه برای حفاظت آنها مورد نیاز است. اینها بدون ثبت آثار تاریخی ممکن نیست.
وی مفاهیم «میراث اسناد» و «میراث دیداری شنیداری» را اینگونه تشریح کرد: یکی از مواردی که خیلی سعی شده در جامعه شناخته شود، مفهومی به نام «میراث اسناد» است که شامل اسناد و نامه‌های خطی می‌شود و بخشی از حافظه بشری است. این «شاهنامه بایسنقری» تا نامه‌های خطی پدربزرگ من را در بر می‌گیرد و اگر هر کدام از بین برود، یک بخشی از حافظه بشری از بین رفته است و جبران پذیر هم نیست. درست است که اهمیت آنها با دیگر آثار تاریخی قابل قیاس نیست ولی هر کدام، نقش خودشان را دارند. مفهوم دیگری به نام «میراث دیداری شنیداری» وجود دارد. الآن صنعت عکاسی و هنر فیلمبرداری خیلی رواج پیدا کرده است و هر کسی که یک دوربین هوشمند داشته باشد، می‌تواند جزوی از زندگی خودش را مستند کند. خوبی این «میراث دیداری شنیداری» این است که همه ما که اینجا نشسته‌ایم چون آدم‌های معروفی نیستم، قرار نیست کسی از زندگی ما فیلم بگیرد ولی ما خودمان می‌توانیم از زندگی مان تصاویری را ثبت کنیم که بعداً، این بیشتر از فیلم‌های سفارشی و رسمی به درد مطالعات آینده می‌خورد. در کشورهای توسعه‌یافته، آرشیوهایی برای این مفهوم در نظر گرفته شده است. در تقویم بین‌المللی، روز ۲۷ اکتبر به نام «روز جهانی میراث دیداری شنیداری» نامگذاری شده است و توصیه می‌شود که حتماً میراث دیداری شنیداری خودتان را حفظ کنید. صداوسیما یا فیلمخانه در این زمینه وظیفه دارند. مثلاً اگر من یک آرشیو غنی از عکس‌های خانوادگی یا نامه‌ها دارم یا پدربزرگ من در دوره پهلوی اول یک عکاس حرفه‌ای بوده است و همه نگاتیوهای شیشه‌ای و سلولزی او پیش من است، اینها تا زمانی می‌تواند پیش من باشد چون من شرایط استاندارد نگهداری را ندارم. دما، نور، رطوبت و این مسائل موثر است. در کشورهای توسعه‌یافته دنیا معمولاً از این مقوله‌ها حمایت‌هایی صورت می‌گیرد و دو هدف دارد:۱_اینکه مجموعه خودتان را در محل خودتان با کمک آنها در زمینه‌های مختلف نگهدارید یا ۲_اینکه اگر حوصله نگهداشتن از آنها را ندارید، علم و توانش را ندارید، آنها می‌برند و به اسم شما نگهداری می‌کنند.
دکتر فرهاد نظری ادامه داد: یک مثال جالب می‌زنم. سال ۱۳۸۷ متوجه شدم که دانشگاه هاروارد آمریکا، یک آلبوم عکسی از ایران را اسکن کرده و روی سایتش گذاشته است. این آلبوم عکس را «علی خان والی» از حکام دوره ناصرالدین شاه که در سن پطرزبورگ عکاسی یاد گرفته بود و رشته تحصیلی تاریخ و جغرافیا می‌خواند، تهیه کرده بود. وقتی او به ایران می‌آید، مدتی پیشخدمت خاص ناصرالدین شاه می‌شود سپس به او حکومت می‌دهند و حاکم بخشی از مناطق شمال غرب ایران مثل خوی، سلماس و بوکان می‌شود. او آدم خوش‌ذوق و باسوادی بود از اینرو از فعالیت‌های سالانه خودش مثل مرمت بازار خوی عکس می‌گیرد. این عکس‌ها را در دفترچه‌ای می‌چسباند، زیرش توضیح می‌نوشت و برای شاه می‌فرستاد. به زعم من و با مطالعات اندکی که انجام دادم، می‌توان گفت مبدع اولین کتاب‌های عکس جهان «علی خان والی» بوده است. اینها را که برای شاه می‌فرستد، او خوشش می‌آید چون ناصرالدین شاه هم خودش عکاس بود. شاه به او هدایایی جهت تشویق کردن وی به ادامه این امر می‌فرستد. ۴ آلبوم کوچک از «علی خان والی» در آلبوم خانه کاخ گلستان است و این بخشی از «میراث مستند» است که درباره آن صحبت کردم. موقعی که بازنشسته می‌شود، از ۴ آلبوم مذکور، یک آلبوم ۴۰۰ صفحه‌ای با شرحی مفصل از زندگی و مأموریت‌های خودش درست می‌کند. این دست خاندان او می‌ماند. نوادگان «علی خان والی» به آمریکا می‌روند و آن را تحویل دانشگاه هاروارد می‌دهند. «علی خان والی» جد شهریار عدل و برادرش کامران عدل هستند. در دوران ناصرالدین شاه، عکاسی در انحصار خواص بود چون چیز گرانی بود. این آلبوم را دیدم و مقاله‌ای در یکی از مجلات در معرفی این آلبوم نوشتم. چند سال پیش، از کتابخانه دانشگاه هاروارد با من تماس گرفتند که مقاله شما را خوانده‌ایم و می‌خواهیم کل مطالب این آلبوم را منتشر کنیم. به ما کمک می‌کنید؟ من هم قبول کردم. گفتند دستمزدی ندارد. پاسخ دادم افتخاری انجام می‌دهم. کار این آلبوم حدود دو ماه پیش به اتمام رسید و به آنها تحویل داده شد در نتیجه به زودی، روی سایت هاروارد بارگذاری خواهد شد. این را به این دلیل گفتم که آلبوم‌های متعددی از عبدالله قاجار یا آقا رضا عکاسباشی یا خود ناصرالدین شاه در کاخ گلستان هست اما منتشر نمی‌شود. من می‌خواستم آنها را ببینم، با همکاری همکاران من میسر شد ولی بی زحمت و بی مرارت نبود. در مقابل، دانشگاه هاروارد در آمریکا، آلبومی ۴۴۸ صفحه‌ای را به مطلوب‌ترین شکل اسکن می‌کند و در اختیار همگان می‌گذارد. این تفاوت رویکرد جوامع به میراث مستند است. ولی آن میراث برای ماست و در آنجا هم به امانت نگه‌داشته شده است. اما در معرفی آن، هیچ کوتاهی نکرده‌اند.
این پژوهشگر حوزه میراث فرهنگی درباره اینکه آیا یونسکو پس از ثبت یک اثر مربوط به میراث فرهنگی به کشور ثبت‌کننده مبلغی می‌پردازد، اذعان کرد: باید بگویم که نه خیر، یونسکو مبلغی نمی‌پردازد چون از اساس، اصلا بودجه‌ آنچنانی ندارد و با حق عضویت کشورهای مختلف و کمک‌های مالی کشورهای توسعه‌یافته اداره می‌شود. کشورهایی که از عهده حفظ میراث فرهنگی خودشان برنمی‌آیند، به یونسکو درخواست می‌دهند و آنها هم کمک فنی در اختیارشان می‌گذارند یا کشورهایی همچون ژاپن یا سوئد، به این کشورها کمک مالی می‌کنند. ایران هیچوقت به کمک‌های بین‌المللی برای مرمت آثار تاریخی همچون «ارگ بم» نیاز نداشته است. اینها برای کشورهایی است که خیلی فقیر هستند.
یکی از حضار در سخنانی گفت: یک اثر تاریخی باید چه خصوصیاتی داشته باشد که بتواند به عنوان اثری جهانی ثبت شود؟ مثلاً در استان البرز، «محوطه باستانی ازبکی» وجود دارد و بیش از ۹ هزار سال قدمت دارد. همیشه سکونتگاه بوده و اولین خشت بشر در این منطقه تولید شده است.
دکتر فرهاد نظری به مسئله شهروندسازی اشاره کرد و گفت: بخشی به سیاست‌های وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی از ۲۰۰۳ تا کنون مربوط است و همچنین، کسانی که مسئول هستند. آنها گاهی ممکن است سلیقه‌ای نگاه کرده باشند یا مطالبات استانی داشته باشند. شهر کرج از پدیده‌های عجیب است. با اینکه جزو ۵ کلانشهر بزرگ ایران است، یک موزه خصوصی در گوهردشت و یک موزه کشاورزی در دانشکده کشاورزی کرج دارد. من خودم کرجی هستم و می‌گویم مایی که اینجا هستیم، هنوز این پیوند و تعلق بین نسل ما و شهر ما کرج به وجود نیامده است. البته برگزاری این نوع نشست‌ها و تأسیس این انجمن که دکتر زاگرس زند انجام داده‌اند، خیلی اقدام مهمی است چون خیلی از این اتفاقات را کرجی‌ها در تهران انجام می‌دهند. در صورتی که حق این شهر است که چنین رویدادهایی در آن برگزار شود. اینجا از برخی لحاظ همچون شهرسازی مدرن، صنعت، ایستگاه راه‌آهن و غیره منحصر بفرد است و خودتان آگاه هستید. این شهروندسازی باید اتفاق بیافتد که من خودم را اهل کرج بدانم، از میراثش آگاه باشم بعد مطالبه ثبت جهانی «محوطه باستانی ازبکی» را انجام بدهم. خیلی از نمایندگانی که از این شهر نماینده مجلس شورای اسلامی می‌شوند، احتمالاً با پشتوانه قومی یا استانی یا وعده‌های اینچنینی موفق می‌شوند و کسی نمی‌گوید که من می‌خواهم به مجلس بروم تا برای شهر کرج این اقدام را انجام بدهم. متأسفانه، این اصطلاحی که برای کرج به کار می‌برند، اصلا برازنده کرج نیست و ویژگی‌های منحصربه‌فرد کرج را نادیده می‌گیرد در نتیجه، این شهروندسازی باید اتفاق بیافتد. اتفاقی که دارد در نسل بعد از ما می‌افتد و امیدوارم آنها به این میراث آگاه باشند. از هر قومی در این شهر وجود دارد و نام دیگر آن «ایران‌ کوچک» است پس قابلیت‌های زیادی دارد که بسیاری از این برنامه‌ها اینجا برگزار شود.
ایرج میلانی درباره علایق فیلمسازی آلبر لاموریس بیان کرد: آلبر لاموریس در «باد صبا»، یک نگاه غربی و یک دیدگاه زیبایی‌شناسی رشدیافته دارد. او آدم باذوقی بود که به فیلمبرداری بسیار علاقه داشت. حتی یک دستگاه فیلمبرداری خاص طراحی کرده بود که در هلیکوپترهای آن زمان که تکان‌های شدید داشتند، دوربین او بتواند با ثبات بیشتری تصاویر را ثبت کند. همچنین، قاب‌بندی های آلبر لاموریس در اثر نشان می‌دهد که وی دیدگاه رشدیافته از لحاظ گرافیکی داشته است. البته از نظر من، این تصاویر زیبا ۲۰ درصد ارزش اصلی این فیلم را نشان می‌دهد چون اصل ارزش فیلم در این است:۱_روی میز مونتاژ ساخته شده است. کارگردان جلوی میز مونتاژ نشسته است و با خودش فکر کرده است هلیکوپتر گردوخاک راه می‌اندازد، بهتر نیست به این گردوخاک یک‌ کاراکتر بدهیم و بگوییم این باد است که در حال گشت‌وگذار در سراسر ایران است؟ این ایده، بخشی از دلیل موفقیت فیلم است. بخشی دیگر از ارزش این فیلم به روایت منوچهر انور برمی‌گردد.
در انتها، فرهاد نظری به سخن منوچهر انور درباره «باد صبا» ارجاع داد و گفت: روایت فارسی «باد صبا» شاهکار است که همه را مدیون منوچهر انور و شناخت عمیق او از ایران است. منوچهر انور در مصاحبه‌ای می‌گوید که به آلبر لاموریس گفتم این فیلم، زیبا ولی بی دل و روده است چون همه تصاویر از بالاست. چه خوب می‌شود اگر به داخل این خانه‌ها نفوذ کنیم و ببینیم چه خبر است؟ آلبر لاموریس استقبال می‌کند ولی متأسفانه، پس از اینکه این ایده را می‌پذیرد، بعد مدتی، آن حادثه ناگوار سقوط هلیکوپتر آلبر لاموریس و گروه سینمایی ایشان در سد کرج رخ می‌دهد و این ایده هرگز فرصت محقق شدن پیدا نمی‌کند. هدفم از گفتن این روایت این بود که بگویم اگر با دیدن این فیلم‌ها ترغیب شویم که به لایه‌های فرهنگی خودمان نفوذ کنیم، رفتار ما با آن تغییر خواهد کرد.
بیست‌وچهارمین نشست‌ ماهانه‌ی «مستندهای ایران‌شناسی»، با استقبال قابل توجه علاقمندان به هنر و تاریخ ایران، به همت انجمن مستندسازان سینمای ایران و انجمن دوستداران شاهنامه البرز (اشا) و با همکاری سازمان نظام پزشکی کرج، غروب روز دوشنبه، ۳۰ بهمن ماه، در سالن آمفی‌تئاتر سازمان نظام پزشکی کرج برگزار شد.