1

هالیوود به سراغ فرح دیبا رفت!

سینماروزان: در حالی که اکثر ساخته‌های هالیوود با موضوع ایران با محوریت تخریب تاریخ کشور بوده، این‌بار سینمای امریکا درصدد ساخت یک اثر در رابطه با فرح دیبا، همسر شاه مخلوع ایران است و این اتفاق مورد استقبال دیبا نیز واقع شده است.

به گزارش سینماروزان و به نقل از روزنامه جوان، علاقه به تولید فیلم و سریال درباره خاندان پهلوی را ظاهراً باید یک پروژه جدید در صنعت فیلم و سریال‌سازی امریکا بدانیم. پس از آنکه شرکت فیلمسازی نتفلیکس که در بخش نمایش خانگی فعال است، اعلام کرد در حال پیش‌تولید سریالی با موضوع خاندان پهلوی در ایران است، حالا خبر می‌رسد که هالیوود نیز درصدد است فرح پهلوی، همسر شاه مخلوع ایران را سوژه یک فیلم مستند کند.

همزمان با انقلاب اسلامی در ایران که منجر به فرار محمدرضا به همراه همسر و فرزندانش به خارج از کشور شد، افکارعمومی جهان ذهنیتی به شدت منفی از شاه ایران داشتند، اما امروزه پس از گذشت بیش از ۴۰ سال از آن رویداد نسل جدید در غرب احتمالاً ذهنیتی از جنایات و عملکرد سیاه خاندان پهلوی در ذهن ندارد و همین مسئله فرصت خوبی برای لابی‌های صهیونیستی ایجاد می‌کند تا با حمایت‌های مالی، تولید فیلم و سریال درباره این خاندان را کلید بزنند. البته بعید است سازندگان چنین آثاری به‌طور مستقیم و واضح پای کار سفیدنمایی از این خاندان بیایند. با این حال باید منتظر ماند و دستپخت تصویری صنعت فیلمسازی غرب در این‌باره را دید و قضاوت کرد.
در حالی که اکثر ساخته‌های هالیوود با موضوع ایران با محوریت تخریب تاریخ کشور بوده، این‌بار سینمای امریکا درصدد ساخت یک اثر در رابطه با فرح دیبا، همسر شاه مخلوع ایران است و این اتفاق مورد استقبال دیبا نیز واقع شده است.

ساخت آثار سینمایی با محوریتی سیاسی ـ تاریخی جزئی مهم از گونه‌های فیلم‌های سینمایی هستند، گونه‌هایی که هر کدام هدفی را دنبال می‌کنند.

به گزارش ددلاین، یک مستند بر اساس زندگی دیبا در دست ساخت است که تصویربرداری آن تا پایان سال میلادی جاری در واشینگتن ادامه خواهد داشت. ساخت این مستند باعث استقبال همسر شاه مخلوع ایران شده است.
استیون اسپیلبرگ، کارگردان نامدار هالیوود، سینما را به دستگاهی اجتماعی تعبیر می‌کند و می‌گوید: «سینما قدرت بی‌نظیری در شکل‌دهی به نظرات و اعتقادات دارد. فیلم‌ها می‌توانند ما را به تأمل وادارند و حتی نظراتمان را تغییر دهند.»

همین کارایی است که سینما را برای دولت‌ها مهم جلوه می‌دهد، ابزاری برای نشان دادن آن چیزی که می‌خواهند به آن توجه شود.

فرح دیبا
فرح دیبا

«تولد یک ملت»، ساخته دی‌دبلیو گریفیث شاید شروعی بر مسیر فیلم‌های سیاسی بود. فیلمی با موضوع جنگ داخلی امریکا و دوران بازسازی بعد از آنکه به شدت بحث‌برانگیز بود و به دلیل نمایش نژادپرستی و حمایت از تفکرات برتری‌طلبانه سفیدپوستان، انتقادات زیادی را به دنبال داشت.

بعد‌ها هالیوود به‌عنوان غول بزرگ فیلمسازی جهان مسیرش را مبتنی بر تفکرات دولت امریکا ادامه داد.

ساخت مستند‌هایی از این دست باعث شگفتی مخاطب نخواهد بود، چراکه اهمیت ایران در تفکرات واشینگتن باعث شده ایران به یکی از موضوعات فیلم‌های سینمای امریکا تبدیل شود و بیش از ۱۰ فیلم سینمایی هالیوودی به شکل مستقیم و غیرمستقیم به ایران اشاره کنند.

فیلم سینمایی بدون دخترم هرگز Not Without My Daughter ساخته سال ۱۹۹۱ به‌نوعی اولین فیلم هالیوودی با محوریت ایران است. این فیلم داستان زنی امریکایی را به تصویر کشیده که به همراه دخترش از ایران فرار می‌کنند.

اوج ساخته‌های ضدایرانی هالیوود مربوط به فیلم ۳۰۰ است، ساخته سال ۲۰۰۶ که داستانی غیرواقعی، ایرانی‌ستیز و توهین‌آمیز را از نبرد ترموپیل و مبارزه بین سپاه ایران و یونان نشان می‌دهد.

روایت‌های توهین‌آمیز و غیرواقعی از تاریخ ایران چندین بار در هالیوود تکرار شده است. سینمایی Alexander ارتباط مستقیمی با ایران ندارد، اما بخشی از فیلم مربوط به لشکرکشی اسکندر مقدونی به ایران است.

مریلا زارعی، بازیگر ایرانی در یک مصاحبه به انتقاد از سینمای هالیوود پرداخت و اعلام کرد: «فیلم‌های ضدایرانی بسیاری در هالیوود تولید شده‌اند که به‌طور غیرواقعی تصویری منفی از ایران ارائه می‌دهند.»

او تأکید داشت این تصویرسازی‌ها بر برداشت‌های جهانی تأثیر می‌گذارند و به افزایش ایران‌هراسی دامن می‌زنند.

قبل از زمزمه‌های ساخت مستند فرح دیبا نیز اخباری مبنی بر تولید سریالی تحت عنوان «آخرین شاه» براساس زندگی محمدرضا پهلوی در دست ساخت منتشر شده بود، سریالی که از مجموعه تلویزیونی «تاج» از شبکه نتفلیکس که درباره خاندان سلطنتی بریتانیاست، الهام گرفته شده است. ساخت این سریال نیز مورد استقبال خانواده پهلوی واقع شده است.




انتقاد «کیهان» به گزارش یک رسانه معاند(!) و تیتر «هاروی واینستاین ایران کیست؟»⇐در همه چیز به دنبال تقلید از غربند حتی انتشار اخبار فساد جنسی!!!/بسیاری از سینماگران ایران معتقد و بااخلاقند

سینماروزان: انتشار گزارشی با تیتر «هاروی واینستاین ایران کیست؟» در کانالی که معاند خطاب می‌شود(!) و ذکر نام از برخی بازیگران و کارگردانان سینمای ایران به عنوان منحرفین اخلاقی با واکنش روزنامه اصولگرای «کیهان» مواجه شده است.

به گزارش سینماروزان «کیهان» با انتقاد از اینکه برخی علاقه زیادی دارند در همه چیز و حتی انتشار اخبار مرتبط با فساد اخلاقی از هالیوود تقلید کنند بر این امر تأکید کرده که همچنان سینماگران بااخلاق و معتقد فراوانی در سینمای ایران حضور دارند.

متن گزارش «کیهان» را بخوانید:

به دنبال رسوایی‌های جنسی در هالیوود که با هاروی واینشتاین (تهیه‌کننده معروف هالیوودی) آغاز شد و به بسیاری دیگر از تهیه‌کنندگان و بازیگران سینمای آمریکا رسید، گزارشی در یکی از وب‌سایت‌ها، حکایت از جست‌وجوی هاروی واینشتاین سینمای ایران داشت!

سالهاست که خبرها و گزارش‌های متعدد حاکی است که این سینما از این یک فقره سینمای هالیوود هم عقب نمانده تا جایی که مرحوم سلحشور در پاسخ به آنهایی که قصد داشتند آنجلینا جولی (هنرپیشه معروفه هالیوودی) را به ایران بیاورند، با احترام به هنرمندان متعهد سینمای ایران به کنایه گفت که برخی بازیگران زن خود یک پا آنجلینا جولی هستند! سال گذشته هم 30 بازیگر زن متأهل در نامه‌ای به معاون وقت سیمای رسانه ملی نسبت به فساد و روابط آلوده در پشت صحنه سینما و تلویزیون گلایه و دلیل کم کاری‌ خود را پرهیز از فضاهای غیر اخلاقی بیان کردند.
اما اینک با علنی شدن فساد جنسی در هالیوود، همچنان که عده‌ای در سینمای ایران از غرب تقلید کرده و می‌کنند و هالیوود را الگوی خود قرار داده و می‌دهند، در این یک فقره هم برخی در جست‌وجوی مصادیق تقلید از سینمای هالیوود و به دنبال افرادی مشابه هاروی واینشتاین در سینمای ایران هستند. 
اما به هرحال و علی‌رغم تلاش شیفتگان غرب، هنوز بسیاری از عوامل و دست‌اندرکاران و هنرمندان سینمای ایران با آنچه در غرب اتفاق افتاده و می‌افتد، فاصله بعیدی داشته و اغلب معتقد به ارزش‌ها و اعتقادات دینی هستند، چنان‌که برخی از آنها در راهپیمایی اربعین حضور داشته یا در مراسم مذهبی فعال هستند و همین نامه گروهی از بازیگران زن و حساسیت آنها نسبت به فضاهای غیر‌اخلاقی ولو به قیمت بیکار شدن، خود نشان از همین اعتقادات و باورهای دینی و اخلاقی دارد. 
اما این ویژگی از مسئولیت مدیران و متولیان سینما و تلویزیون نمی‌کاهد که بایستی بیش از این مراقب حوزه‌های مدیریتی خود بوده تا خدای ناکرده در این حوزه‌ها، چنان فضایی حاکم نشود که هنرمندان اخلاق‌گرا و معتقدان به باورهای دینی منزوی گردیده و بیکار شوند و در مقابل، افراد بی‌بند‌و‌بار و سوءاستفاده‌گر، جولان دهند. چنان نباشد که بازیگری به جرم شرکت در راهپیمایی اربعین- «ا-ب» (چنان‌که در مصاحبه تلویزیونی اظهار داشت) یا برخی اظهارات اعتقادی و دینی، بایکوت شود و برای ایفای نقش در هیچ فیلمی دعوت نشود!




پرسش قابل تأمل یک رسانه اصولگرا⇐آیا هالیوود کشتار لاس‌وگاس را هم به خاورمیانه ربط خواهد داد؟

سینماروزان: حادثه تروریستی یکشنبه گذشته در لاس وگاس در کنار سبز کردن علامتهای تعجب پیش روی افرادی که این منطقه را یکی از امن ترین نقاط دنیا می دانستند با پرسش قابل تأمل یک روزنامه اصولگرا مواجه شده است.

محمدصادق عابدینی در «جوان» با مرور این سانحه و سابقه ای که هالیوود در ربط دادن این گونه اتفاقات به مردمان خاورمیانه دارد این پرسش را طرح کرده که آیا کشتار لاس وگاس هم به خاورمیانه ربط داده خواهد شد؟

متن کامل گزارش «جوان» را بخوانید:

حادثه تروريستي در لاس وگاس امريكا، شهري كه نماد زندگي امريكايي است، علاوه بر شوك‌آور بودن، سؤالي را پيش آورده و آن واكنش سينماي امريكا به اين اتفاق تروريستي است.
لاس وگاس و هاليوود وقتي در كنار ديزني‌لند قرار مي‌گيرند، مثلث زندگي امريكايي را مي‌سازند؛ مثلثي كه هر ضلع آن ديگري را پوشش مي‌دهد و نمي‌توان حيات هر كدام از آنها را بدون ديگري تصور كرد. شهيد مرتضي آويني در بخشي از مقاله ماندگار «انفجار اطلاعات» گريزي كوتاه به «لاس وگاس» نيز زده است. آويني بعد از توصيف دهكده جهاني كه با پديده ماهواره خود را بيش از پيش نمايان كرده است، مي‌نويسد: «اين همان دهكده جهاني است كه در نيمه شب‌هايش ماه، هم بر كازينوهاي «لاس و گاس» تابيده است و هم بر حسينيه «دوكوهه» و گورهايي كه در آن بسيجياني از خوف خدا و عشق به او مي‌گريسته‌اند. دنياي عجيبي است، نه؟»
هاليوود هميشه تصويري رؤيايي از «لاس وگاس» خلق كرده است، جايي كه در آن مي‌شود انواع خوشي‌هاي دنيايي را تجربه كرد و آرزوي هر امريكايي است كه بتواند آنقدر پولدار شود كه در لاس وگاس خوش بگذراند و دلار خرج كند. فرانسيس فورد كاپولا در فيلم «پدرخوانده» داستان پيدايش «لاس وگاس» را اين گونه روايت مي‌كند. «يه بچه‌اي بود كه من باهاش بزرگ شدم. اون از من جوون‌تر بود. از من الگو مي‌گرفت. ما اولين كارمون رو با هم انجام داديم. تو خيابونا كار مي‌كرديم. اوضاع خوب بود. تو دوران منع، ما شيره قند به كانادا صادر مي‌كرديم. كار و بارمون گرفت. پدر تو هم همين‌طور. بيش از هر كس ديگه‌اي دوستش داشتم و بهش اعتماد مي‌كردم. بعداً اون مرد به فكر ساختن يه شهر افتاد. روي يه كوير خشك. در مسير كساني كه به غرب سفر مي‌كنن. اسم اون بچه، مو گرين و شهري كه ساخت، لاس‌وگاس بود».
شهري كه شاهد يكي از خونبارترين حادثه‌هاي تروريستي در امريكا بوده است، اما اين بار هنوز مأموران اف بي‌آي نتوانسته‌اند آن را به عرب‌ها ربط بدهند!
حالا لاس وگاس در شبي كه يك امريكايي سفيد‌پوست مردم را از بالاي يك هتل به گلوله بست و همه جا رنگ خون گرفت، بايد منتظر باشد تا هاليوود دست به كار شود و روايتي سينمايي از اين حادثه را به تصوير بكشد. سينماي امريكا علاقه شديدي به بازسازي اتفاقات تروريستي دارد، مخصوصاً اتفاقاتي كه در خاك اين كشور رخ داده و بتوان به نحوي عامل و عوامل آن اتفاق را در بيرون از مرزهاي امريكا و جايي مثل خاورميانه پيدا كرد. جيمز كامرون، كارگردان سرشناس هاليوود، در سال 1994 يعني هفت سال پيش از حادثه 11 سپتامبر فيلم «دروغ‌هاي حقيقي» را با بازي آرنولد شوارتزنگر ساخت. در اين فيلم آرنولد در نقش يك مأمور امنيتي با تيمي حرفه‌اي از تروريست‌هاي عرب كه قصد بمب‌گذاري در امريكا را دارند، درگير مي‌شود و با عملياتي خارق‌العاده باعث شكست مفتضحانه اعراب به اصطلاح تروريست مي‌شود.
چه پيش از «دروغ‌هاي حقيقي» و چه بعد از آن هميشه در فيلم‌هاي امريكايي پاي مردمي از خاورميانه در عمليات‌هاي تروريستي باز بوده‌است و در نهايت پيش از آنكه آنها بتوانند ضربه نهايي را به مردم امريكا بزنند، مأموران امنيتي و سربازان شجاع امريكايي در زير سايه پرچم اين كشور نقشه‌هاي تروريستي آنها رانقش بر آب كرده‌اند. 
اما حادثه روز گذشته «لاس وگاس» علامت سؤال بزرگي را پيش روي هاليوود گذاشته است؛ يعني اين بار بايد چه كسي را مقصر دانست؟ ديروز داعش اعلام كرده‌است كه عامل تروريستي از نيروهاي اين گروه بوده‌است،ا ما هيچ تناسبي ميان عكس مرد سفيد‌پوست مست با سابقه كودك‌آزاري با چهره‌هاي وحشي و بدوي داعشي‌هايي كه خود را آماده رويارويي با حوريان بهشتي مي‌كنند، نيست. شايد براي يكي از معدود دفعات اين بار سينماگران امريكايي بودن اينكه از قاتل لاس وگاس يك زامبي بسازند، مجبور شوند بگويند تروريست‌ها در ميان شهروندان امريكا زندگي مي‌كنند و لازم نيست براي حمله ديگر كشورها، در فيلم‌هاي امريكايي مردم اين كشور را از ملت‌هاي خاورميانه‌اي بترسانند.



فریبرز عرب‌نیا بعد از مدتها در گفتگویی تفصیلی بیان کرد⇐الویتم نه سینما که زندگی پسرم است/چون پدر تك‌والد محسوب مي‌شوم،‌ بايد همه كارها را خودم انجام دهم و فرصتي غير از كارهاي پسرم «جانيار» و ورزش روزانه برايم نمي‌ماند!/به سبب رفتار نادرست وزارت ارشاد و مديرانش، با اين مديران و آن شيوه و روال ديگر کار نخواهم کرد/در شروع دولت روحاني به ايشان گفتم که تمام افتخارات سينماي ايران مربوط به «مستقل‌ها» است اما متأسفانه از هنر و هنرمند مستقل استقبالی نشد/تا يكي، دو سال آينده هم خبري از من نخواهيد شنيد!/به دنبال خانه‌تکانی روحی هستم/بهروز وثوقی اگر بنا بود در فضای سینمای این سال‌ها فعالیت کند، چندتا از فیلم‌هایش امکان اکران و حتی رسیدن به مرحله نگارش فیلم‌نامه را داشت؟/وضعيت سينمای ما شبيه رانندگي و بهداشت ماست که در هر دو زمينه اغتشاش داريم/ريشه‌ مشکلات سينماي ايران، دولتي بودن است و تاريخ ثابت کرده «سينماي دولتي» هيچ جاي دنيا رشد نكرده است/{اختلاف با حاتمی‌کیا در «چ»} به این خاطر بود که در قرارداد شرط گذاشتم جمعه‌ها در اختيار پسرم باشم و سر صحنه فيلم‌برداري نروم!

سینماروزان/فرانک آرتا: مدت‌ها بود خبري از «فريبرز عرب‌نيا»، بازيگر نقش مختار در سريال «مختارنامه»، نبود. تا اينكه چندي پيش باخبر شدم که عرب‌نيا به دليل تعطيلات تابستاني به ايران برگشته.

به گزارش سینماروزان و به نقل از «شرق» همين فرصت مناسبي شد که به سراغش بروم و نحوه فعاليت‌هاي هنري‌اش را جويا شوم. او در اين گفت‌وگو به برخي از رفتارهاي غيرحرفه‌اي که در سينماي ايران رايج شده اعتراض داشت؛ مثل آوردن اسپانسر ازسوي بازيگران در فيلم‌هاي سينمايي! يا اينکه چرا فيلم‌سازان بزرگ سينماي ايران همچنان بايد براي ساخت فيلمشان اجازه بگيرند.

همين‌طور تأکيد کرد که افتخارات سينماي ايران نتيجه فعاليت‌هاي ارزشمند فيلم‌سازان «سينماي مستقل» است و اينکه هيچ‌وقت در تاريخ هنر، سينماي دولتي موفق نبوده و نيست. مشروح گفت‌وگوي «شرق» با فريبرز عرب‌نيا را بخوانيد.

بعد از بازي در سريال «مختارنامه» و کارگرداني ميني‌سريال «رنگ شب» كه در شبکه‌هاي مختلف تلويزيون پخش شد، ديگر شاهد حضور شما در تلويزيون و سينما نبوديم. علت اين غيبت چيست؟
دليل دوري من از عرصه هنر اين است كه فعلا ساكن ايران نيستم و تمام‌وقت در خدمت كارهاي پسرم هستم. به همين دليل طبق قراري كه با خودم گذاشته‌ام، احتمالا تا يكي، دو سال آينده هم خبري از من نخواهيد شنيد.
در ايران بازار كار هنري سازوكار چندان منطقي‌اي ندارد. آيا با اين غيبت از فضاي سينما و تلويزيون ايران،‌ به كارتان لطمه‌اي وارد نمي‌شود؟
براي بازيگران به طور خاص اين‌گونه نيست! بازيگر وقتي مداوم ازسوي تماشاگران ديده شود، در ذهن مي‌ماند. از قديم مي‌گويند سينما به‌شدت بي‌رحم و فراموش‌كار است. از اين نظر گفته شما كاملا درست است. دوري‌ام مي‌تواند باعث ايجاد فاصله‌اي جدي ميان من و تماشاگران شود، اما حقيقت اين است كه خوشبختانه از سال‌ها قبل برنامه‌ريزي زندگي‌ام اين‌گونه بوده که اولويت‌هايم معناي «روي بورس‌بودن» ندهد. در شرايط فعلي اولويت براي من زندگي پسرم است که امکان دارد هزينه‌اش فراموش‌شدن من باشد. هرچند از معجزات روزگار اين بود كه در پنج، شش‌سالي كه به‌واسطه بازي در «مختارنامه» از سينما دور افتاده بودم،‌ سينما در دوره فترت طولاني به‌سر مي‌برد. سالن‌هاي سينما در سيطره فيلم‌هاي سطحي بودند و بسياري از طرفداران جدي سينما از من تشکر مي‌کردند كه به اين بازار ابتذال آغشته نشدم. وقتي به سينما برگشتم، به نظرم رسيد غيبتم خيلي ضربه‌زننده نشده. نكته ديگر در مورد بازيگر به شكل كلي اين است كه بازيگران از جايي به‌بعد در خاطره جمعي مردم حك مي‌شوند و خطر فراموشي تهديدشان نمي‌كند؛ به‌عنوان‌مثال اگر جاي مرحوم شكيبايي خالي است، هيچ‌وقت ارج و قربشان كم نشده است. به دليل فوت ايشان، هيچ فيلم تازه‌اي از ايشان ديده نمي‌شود، اما از معجزات سينما اين است كه نسل فعلي كارهاي ايشان را بيشتر از بازيگران فعال و روي بورس كنوني قبول دارند.
مثل اتفاقي که براي بازيگر بزرگ سينما؛ يعني دانيل دي لوئيس، اين روزها رقم خورده. او با وجود گزيده‌کاري‌اش، ‌از دنياي بازيگري سينما خداحافظي کرد، اما هيچ‌وقت تأثيرات غيرقابل‌انکار او در تاريخ سينما فراموش نمي‌شود؟
کاملا مثال بجايي مطرح کرديد. دانيل دي لوئيس كه از بازيگران موردعلاقه من است، از دنياي بازيگري خداحافظي كرد، اما فيلم‌هايش چندباره ديده خواهد شد و به بزرگي و ارزش كارش بيشتر پي خواهند برد. مثال ديگر، باب ديلن، ‌ترانه‌سرا و آهنگ‌ساز بزرگ آمريكايي كه سال گذشته جايزه نوبل ادبيات را دريافت کرد. از سال‌ها قبل كه او به‌عنوان نابغه موسيقي شناخته مي‌شد و هنوز هم مي‌شود، از برگزاري تور و كنسرت كناره‌گيري كرد، درحالي‌که در جهان غرب چنين رفتاري يعني ازدست‌رفتن مقدار بسيار هنگفتي دلار كه قطعا خوشايند تهيه‌کنندگان و دلال‌هاي هنري نبوده و نيست. به همين دليل بعد از چندوقت دلال‌ها سراغ مدير هميشگي برنامه‌هاي او مي‌روند كه خيلي به ديلن نزديك بوده و از او درخواست مي‌كنند كه ديلن را دوباره به دنياي هنر برگرداند. چون مردم هنوز شيفته‌اش هستند و كنسرت‌هايش كاملا پيش‌فروش مي‌شده است. بعد از صحبتي چنددقيقه‌‌اي بين مدير برنامه و ديلن، مدير برنامه نزد دلال‌ها بازمي‌گردد و با خنده مي‌گويد، يك جمله گفت كه بهتر است همه‌مان پيگيري اين موضوع را فراموش كنيم. او گفت: «من تا كي بايد شاهكار خلق كنم؟ خودم ديگر خسته شده‌ام». به نظرم اينها مطالبي است که مي‌توان از تاريخ هنر درس گرفت.
به نظر شما چرا دانیل دی لوئیس در دهه ٥٠ زندگی‌اش و در اوج موفقیت صحنه را ترک می‌کند؟
مهم‌تر از این سؤال که چرا خداحافظی کرد، این است که چگونه خداحافظی کرد! حدس من این است که آخرین بازی او در سینما (که هنوز اکران نشده) بزرگ‌ترین و بی‌نقص‌ترین بازی‌اش در کارنامه هنری اوست.
کارگردان این فیلم هنوز دیده‌نشده، پل تامس اندرسن است که خود همچون دی لوئیس یک اعجوبه تمام‌عیار است که فیلم‌هایش یکی از دیگری دیدنی‌تر و به‌یادماندنی‌تر هستند.
قبل از این هم فیلم بسیار خوب و بزرگ (there will be blood) با ترجمه خوب «خون به‌پا خواهد شد»، محصول همکاری عالی و بی‌نقص این دو هنرمند بزرگ عرصه سینما بوده است که برای هردو نیز اسکار به بار آورد.
پس حدس من این است که گویی با فیلمی از دنیای سینما خداحافظی کرده که احتمالا تا سال‌ها، بلکه دهه‌ها همانندش ساخته نخواهد شد. من که شخصا بی‌صبرانه منتظر دیدن بازی آخر او در این فیلم وسوسه‌کننده هستم.
مثال دیگر آخرین بازی یک بازیگر بسیار خوب دیگر است به نام «فیلیپ سایمور هافمن» که بازی‌هایش را بسیار دوست دارم. البته او خداحافظی نکرد، بلکه از این دنیا رفت. او نیز آخرین بازی‌اش در فیلمِ یک کارگردان استاد فن بود با نام «آنتوان کور بژن»؛ یک بازی یکدست و بی‌نقص با فینالی حیرت‌انگیز و بسیار کنترل‌شده که هیچ‌گاه تأثیرش از یاد تماشاچی نخواهد رفت.
درست است که هر کدام از اين هنرمندان حروفي به الفباي تاريخ هنر افزوده‌اند و قابل حذف هم نيستند. اما آيا فکر نمي‌کنيد اوضاع در ايران کمي فرق مي‌کند؟
شايد! اما در کل مسئله همان است و مي‌شود نتيجه گرفت که هنرمندان حقيقي بخشي از خاطره ماندگار جمعي مي‌شوند. نكته دوم اينكه از جايي به بعد تكرار مكررات براي هنرمند به‌مثابه سم کشنده‌اي است. او هم احتياج به هواي تازه دارد. بنابراين من هم سعي مي‌کنم با الگوبرداري از هنرمندان حقيقي براي بازسازي خودم از اين خلأ اجباري استفاده بهينه كنم.
مي‌توان گفت در جست‌وجوي هواي تازه هستيد؟
به معنايي يك‌جور خانه‌تكاني روحي است يا بازپروري ساختار رواني و رابطه خودم با بيرون از خودم كه بخشي از آن مخاطبان هستند و بخشي دشمنان! ديدن رفتارهاي آنها در اين ماجراها درس‌هاي بزرگي به من مي‌دهد.
چطور؟
به طور مثال سال گذشته به سبب رفتار نادرست وزارت ارشاد و مديرانش در آن مقطع که موجب ازدست‌رفتن حقوق من در فيلم «گاهي» شد، اعلام کردم با اين مديران و آن شيوه و روال ديگر کار نخواهم کرد. اما گروهي در مطبوعات و شبکه‌هاي اجتماعي و مجازي با تيتر غلط نوشتند که «عرب‌نيا از دنياي بازيگري خداحافظي كرد»!
کدام نشريه رسمي يا معتبري چنين تيتري زد؟
اطلاع ندارم کدام‌يک ابتدا اين خبر نادرست را منتشر کرد. اما در مطبوعات و فضاي مجازي چندين‌بار منتشر شد و كم‌كم گسترش پيدا كرد كه حتي طرفداران من با نگراني و رنجش از من مي‌پرسيدند يا مي‌گفتند آيا از ايران رفته‌ايد كه ديگر نياييد؟! در صورتي كه هيچ‌كدام از اينها صحت نداشتند و قرار نبوده و نيست که براي هميشه از ايران بروم و بازيگري را كنار بگذارم. يا خبرنگار محترمي كه از معدود كساني است كه به سلامت حرفه‌اي ايشان ايمان دارم، از من پرسيد «واقعا حتي اگر پيشنهادهاي وسوسه‌انگيز به شما شود، مثلا اگر آقاي فرهادي هم به شما پيشنهاد كند، كار نخواهيد كرد؟» که پاسخ دادم: «حتي اگر ايشان به من پيشنهاد بازي بدهند و قرار باشد فيلم در ايران براساس سياست‌هاي چرخه اكران به نمايش عمومي در آيد، بله كار نخواهم كرد. اما اگر خارج از ايران باشد، كار خواهم كرد». بعد، بعضي‌ها در فضاي مجازي و مطبوعات حرف‌هايم را به دروغ به اين شكل منتشر کردند كه من در اين ارشاد كار نخواهم كرد مگر با آقاي فرهادي در خارج از كشور! اگر قرار بود عرب‌نيا از فرهادي يا هركس ديگر درخواست حضور در فيلمش را داشته باشد، خب به خودش مي‌گفت. تعارف هم كه نداريم. من در حدود ٣٠سالي كه فعاليت داشته‌ام حتي يك بار نشده از كارگرداني درخواست كنم که در فيلمش حضور داشته باشم. چون اصلا نگاه من به اين حيطه اين‌گونه نيست. به نظرم نقش براي يك نفر مقدر مي‌شود. كمااينكه خيلي از نقش‌ها را رد كرده‌ام و كساني ديگر آن نقش‌ها را بازي كردند كه سهمشان بود.
اما اين دشمني‌ها متأسفانه عمر و انرژي يك هنرمند را تلف مي‌کند. درحالي‌که در ايران فيلم‌سازان خوب براي اينكه هنرشان را به اثبات برسانند خيلي كارها انجام مي‌دهند كه جزء وظيفه‌شان نيست. مثل اينکه مجبورند هم کارگرداني كرده و هم خودشان سرمايه‌گذاري کنند! حتي جاي طراح صحنه لباس و تدوينگران و… هم فکر مي‌کنند. در صورتي كه در سينماي حرفه‌اي دنيا مثلا طراحان صحنه و فيلم‌برداران آپشن‌هاي ديگري را غير از آنچه از‌ آنها خواسته‌‌اند در نظر مي‌گيرند كه كارگردان سر صحنه دغدغه‌اي خارج از وظيفه‌اش نداشته باشد. به همين دليل مثلا كلينت ايستوود در اين سن‌وسال با ايده‌هاي خلاقانه همچنان فيلم‌هاي خوبي مي‌سازد. چون بي‌خودي انرژي‌اش را هدر نمي‌دهد.
همين‌طور است. چون همه چيز حرفه‌اي و تخصصي است و حيطه وظايف مشخص است و تعريف شده‌اند. به همين دليل شکوفايي فيلم‌سازان در سينماي ما با همه توانايي‌هايي که وجود دارد بيشتر شبيه رويش تک‌درخت‌هاست تا اينکه نظام‌مند باشد. به طور کلي فکر مي‌کنيد کدام‌يک از مديريت‌هاي سينمايي در اين سال‌ها موفق‌تر عمل کرده‌اند؟
معتقدم شادروان سيف‌‌الله داد در دوراني که در معاونت سينمايي حضور داشتند، موفق عمل کردند. هرچند همان زمان هم دشمن‌ها با او خصومت جدي داشتند. اما همه چيز قانونمندتر شده بود.
چون او خودش از دل سينماي حرفه‌اي آمده بود!
و البته كسي كه در رأس دولت وقت قرار داشت هم ‌ قانونمند بود. در سينماي حرفه‌اي دنيا به افراد به دليل حضور کيفي و مؤثر، خلاقيت، ‌شايستگي و توانايي‌هايشان بها مي‌دهند و نه به خاطر روابط پنهاني و گروهي. چون در سينماي حرفه‌اي، ضوابط حاکم است. با اين رويکرد آيا مي‌توانيد تصور كنيد فلان فيلم‌ساز شهير باسابقه درخشان در هاليوود براي گرفتن پروانه ساخت يا نمايش فيلمش با مدير جواني که تازه يک سال از حکم مديريتش گذشته، چانه‌زني کند؟! يا فلان بازيگر هاليوود براي ساخته‌شدن فيلمي با اسپانسر سر كار بيايد؟! اينها شوخي مبتذل و بي‌مزه‌اي هستند که فقط در ايران رايج است! چطور انتظار داريم اين سيستم ما را به سينمايي حرفه‌اي رهنمون شود؟
در کجا سراغ داريد فيلم‌سازان بزرگي مانند بيضايي،‌ تقوايي و مهرجويي بعد از سال‌ها کارکردن، بايد از مدير جوان‌تر از خود اجازه فيلم‌ساختن بگيرند؟
واقعا نمي‌دانم چه بگويم! وضعيت سينما و فرهنگ شبيه رانندگي است. گفته مي‌شود در هر كشور از وضعيت بهداشت و رانندگي مي‌توانيد به سطح فرهنگي مردم پي ببريد. ما در اين دو زمينه اغتشاش داريم.
معتقدم جنس بازي شما حماسي است. وقتي مي‌خواهيم شخصيت‌هاي ملي‌ يا مذهبي را به تصوير بكشيم، اغلب فيلم‌سازان از چنين بازيگراني در فيلم‌هايشان بهره مي‌برند. مثلا نمونه خارجي‌اش راسل کرو است و حتي در فيلم «نوح» كه با تمام ايراداتش در قالب اين نقش او را مي‌پذيريم يا بازي او در فيلم «گلادياتور» و… فکر مي‌کنم به همين دليل هم تا امروز نقش‌هاي شخصيت‌هاي مذهبي يا ملي در تلويزيون يا سينما را به شما ارجاع داده‌اند. نمونه مطرح آن نقش مختار ثقفي در سريال «مختارنامه» يا شخصيت مصطفي چمران در فيلم «چ» است. با اينکه شما براي بازيگري تعريفي از حرفه‌اي‌بودن داريد که براساس آن عمل مي‌كنيد. اما يكي از سؤالاتم درباره حضور‌تان در فيلم «چ»» است كه يك‌سري واكنش‌ها و حواشي به وجود آورد. مثلا همواره اين سؤال مطرح است مشکلتان با ابراهيم حاتمي‌كيا چه بود؟ حتي گفته مي‌شد پلان آخر فيلم را بازي نكرديد. البته آقاي حاتمي‌كيا اعتراض خود را علني کردند. اما شما همواره سكوت كرده‌ايد. حالا که کف‌هاي روي آب از بين رفته و سنگريزه‌ها قابل تماشا هستند، بگوييد ماجراي اصلي چه بود؟
البته من صلاح نمي‌ديدم كه در آن مقطع وارد جزئيات شوم. حتي جاهايي کاملا مشهود بود که درباره من دروغ گفته مي‌شود. فقط دو جا اشاره كردم به دليل اينكه مي‌ترسيدم اين دروغ‌پردازي در آن زمان باب شود كه متأسفانه شد! فرض كنيد يك خبرگزاري با تمام امكاناتش به جنگ كسي برود كه تمام حرفش اين بوده كه بايد طبق قرارداد عمل كنيد. بنده هم اسلحه روي شقيقه كسي نگذاشته بودم كه قرارداد را امضا كند. همه از مفاد قرارداد كاملا مطلع بودند.
در جريان بودم که شما عدم حضورتان در صحنه در جمعه‌ها را به اطلاع تهيه‌کننده رسانده بوديد. اما ظاهرا کارگردان نمي‌دانسته؟
نمي‌دانم ايشان خبر داشته يا نه. اما در هرصورت مفاد محيرالعقولي نبود. نه‌فقط براي فيلم «چ» براي هر كاري كه قرارداد مي‌بستم، جزء اصول مردانگي مي‌دانستم- و مي‌دانم – كه اگر شرطي دارم قبل از امضا بگويم. شرط‌هاي من هميشه روشن بوده و هستند. سال‌هاست در همه قراردادها يکي از شروطم اين بوده كه جمعه‌ها در اختيار پسرم باشم و سر صحنه فيلم‌برداري نخواهم رفت. من گفتم اگر موافق نيستيد، قرارداد نبنديد. چيز پيچيده و خلاف قانوني نبود.
وقتی کارنامه بازیگری‌تان را مرور می‌کنم، تنوع نقش زیاد است که البته رفته‌رفته گزیده‌کارتر شدید. اصولا در ابتدا معیارتان در انتخاب نقش چه بود؟ و آیا به مرور زمان تغییراتی در این معیارها به‌وجود آمده است؟
درمورد این سؤال دو نکته به ذهنم می‌رسد که فکر می‌کنم باید مورد توجه قرار گیرند.
اول اینکه من هم مثل همه بازیگرانی که کارشان برایشان جدی است، به مرور و در طول مسیر باید پخته‌تر عمل کنم. در مورد معیارها هم اول همیشه قدرت فیلم‌نامه و گروه برایم اصل است و سپس تازگی نقش و استایلش برای اینکه من وادی‌هایی تجربه‌نشده را طی کنم، اما نکته دوم که شاید اهمیتش در شرایط موجود از نکته اول هم بیشتر باشد این است که باید توجه داشته باشیم که بازیگران بعد از انقلاب و به‌خصوص ١٠، ١٢ سال اخیر به سبب شرایط خاصی که بر فضای سینما و به‌خصوص فیلم‌نامه‌نویسی و دشواری‌هایش حاکم شده، امکان طی‌کردن طبیعی مسیر بازیگری را ندارند.
 به‌عنوان‌مثال بهروز وثوقی را که از بازیگران تاریخ سینمای ایران است در نظر بگیرید. اگر بنا بود در فضای سینمای این سال‌ها فعالیت کند، چندتا از فیلم‌هایش امکان اکران و حتی رسیدن به مرحله نگارش فیلم‌نامه را داشتند؟ در آن شرایط فرضی چه کارنامه‌ای از او پیش‌رویمان بود؟ چگونه مسیر بازیگری‌اش را بررسی و تحلیل می‌کردیم؟
قصدم قضاوت و اثبات درستی و نادرستی و مقایسه سینمای فعلی و آن زمان نیست، به‌هیچ‌وجه.
می‌خواهم بگویم در شرایط فعلی امکان بازی‌کردن در فیلم‌نامه‌های گوناگون و نقش‌هایی که با جزئیات؛ از پرداخت درست تا شخصیت نوشته شده باشند بازی کند اصلا وجود ندارد
این‌روزها که از محیط حرفه‌ای سینمای ایران فاصله گرفته‌اید، در مواجهه با شیوه‌های بازیگری در ایران در مقایسه با دنیای سینما شاهد چه تحولاتی هستید؟
اصلا مقایسه درستی نیست، پس بهتر است به آن نپردازیم!
به نظر می‌رسد که گرایش به بازیگری گروهی در فیلم بیشتر شده. نظرتان دراین‌باره چیست؟
شکل بازیگری و گروه بازیگران را در هر فیلم، فیلم‌نامه و ماجراها و شخصیت‌پردازی‌ها مشخص می‌کنند، الگویی ازپیش‌تعیین‌شده موجود نیست.
درحال‌حاضر علاقه‌مند به بازیگری هستید یا کارگردانی؟
هر دو نقطه علاقه همیشگی زندگی‌ام هستند.
چطور شد که در اين گذر ميني‌سريال «رنگ شك» را براي تلويزيون کارگرداني کرديد؟
پروژه را سيمافيلم به من پيشنهاد کرد. گفتند فيلم پليسي که قبلا از شما پخش شده، خيلي توفيق داشته است و حتي جايزه برده و حالا ما فيلمي شبيه به آن خواهيم داشت. آن زمان آقاي اسلامي‌مهر، رئيس سيمافيلم بود.
درحال‌حاضر رابطه‌تان با هنر چگونه است؟ فرصتي فراهم کرديد براي مطالعه يا اينکه فعاليت هنري هم مي‌کنيد؟
من چون پدر تك‌والد محسوب مي‌شوم،‌ بايد همه كارها را خودم انجام دهم و فرصتي غير از كارهاي پسرم «جانيار» و ورزش روزانه برايم نمي‌ماند. آخر هفته فيلم‌هاي خوب روي پرده سينما را مي‌بينم. در هفته هم تا حدي كه وقت داشته باشم، موسيقي و مطالعه دارم. اخبار ايران را به هر شکل دنبال مي‌كنم. سال گذشته چند شاهكار را روي پرده سينما ديدم. خوبي سينماي هاليوود اين است كه هر سال براي هر نوع سليقه‌اي فيلم مي‌سازد. فيلم‌هاي متفاوتي در ژانرهاي گوناگون که تمام سليقه‌ها را راضي مي‌كند. ولي با وجود اين، جريان اصلي فيلم‌سازي كه اصطلاحا فيلم‌هاي پرفروش‌اند، جريان‌هاي «مستقل» را نمي‌كُشد. اين راز زنده‌بودن هاليوود است.
نکته جالب اين است که شاهديم فيلم‌هاي کم‌بنيه از نظر بودجه ولي خوب و خلاقانه  با کمپاني‌هاي بزرگ هاليوود رقابت مي‌کنند. به نظر شما دليل آن چيست؟
چندسالي است كمپاني‌هاي مستقل به شكل خيلي جدي وارد رقابت با فيلم‌هاي بزرگ شده‌اند. فيلم «منچستر كنار دريا» با چند ميليون دلار ساخته شد  ولي چندين ميليون دلار مي‌فروشد. يا فيلم «مونلايت» كه فيلمي بسيار ساده و ارزان اما درخشان است؛ آن‌قدر محكم ساخته شده که در اكران اول خود توانست چيزي حدود ١٤٠ ميليون دلار در سينماها بفروشد و جوايز معتبري مثل اسکار را هم دريافت کرد. اين نوع فيلم‌ها را کمپاني‌هاي مستقل و کوچک مي‌سازند. اما در رقابت از کمپاني‌هاي بزرگ جلو مي‌زنند.
به هر حال در سينماي حرفه‌اي دنيا قوانين ضدتراست وجود دارد و اين‌طور نيست كه مثل جايي مثلا «حوزه هنري» خودمان همه امکانات سينمايي مثل دفتر توليد و پخش و مالکيت سالن‌هاي خوب را در اختيار داشته باشند و بعد آنها به طور انحصاري و مميزانه در اختيار داشته باشند و اجازه عرض‌اندام به ديگران را ندهند؟
در شروع دوره اول دولت آقاي روحاني به ايشان گفتم که تمام افتخارات سينماي ايران مربوط به «مستقل‌ها» است. اما متأسفانه از هنر و هنرمند مستقل نه‌تنها استقبالي نمي‌شود که گويي از حضورشان احساس خطر نيز مي‌کنند. با همه اين احوال افتخارات سينماي ايران مربوط به کساني مانند مرحوم عباس كيارستمي، اصغر فرهادي،‌ امير نادري، ‌کيانوش عياري و جعفر پناهي است که همگي به عبارتي «مستقل» محسوب مي‌شوند.
و از نسل جديدتر فيلم‌سازان خوش‌فکري مثل شهرام مکري و محسن اميريوسفي؟
با وجود مشرب‌هاي فکري متفاوت، همه آنها  مستقل‌ساز هستند. البته با افتخارات آنها به خود مي‌باليم. اما براي اجرائي‌شدن پروژه‌‌هايشان تا مي‌توانيم سنگ‌اندازي مي‌كنيم؛ ‌تناقض همين است.
آیا درست است که هالیوود بخشی دارد که استعدادهای کشورهای مختلف دنیا را جذب می‌کند که بخشی از آن مربوط به سینمای ایران است؟
به این شکل نیست که تصور کنید از کشورهای مختلف استعدادها را می‌دزدند، بلکه به این شکل است که آن‌قدر حیطه فیلم‌نامه‌هایی که ساخته می‌شود گسترده است که همه ملل را در همان فیلم‌های هالیوودی می‌توانید ببینید. کشورهای خاور دور که فیلم‌ها و سینمای خاص خودشان را دارند. غیر از اینکه در فیلم‌های هالیوودی شخصیت‌هایی از ملت‌های مختلف هستند؛ فیلم‌های ملت‌ها هم هستند. مثلا بخشی از سینمای هالیوود در قالب بازار ویدئو به شکل بسیار قدرتمند در اختیار کشورهای آسیایی است یا سینمای اروپا و آمریکای‌لاتین که طرفداران و تماشاچیان همیشگی خودشان را دارند.
فکر مي‌کنيد علل و دلايل مشکلات سينماي ايران چيست؟
به دو دليل سينماي ايران رشد سالمي ندارد و به شكل سرطاني رشد مي‌كند. اول اينكه براي تقويت سينماي مستقل برنامه‌ريزي وجود ندارد. براي رشد و توسعه، اجرا و توليد برنامه‌اي درازمدت نداريم و دوم اينكه براي همه سليقه‌ها فيلم ساخته نمي‌شود. اصل همه اينها به اين نكته ريشه‌اي برمي‌گردد كه سينماي ايران دولتي است و تاريخ همواره به ما ثابت کرده که  «سينماي دولتي» هيچ جاي دنيا رشد نكرده است.




احمدرضا درویش تقسیم‌بندی سینمایی ایوبی را به چالش کشید⇐این تقسیم‌بندی، اشتباه محض است

سینماژورنال: احمدرضا درويش در حاشيه جشنواره فيلم مقاومت كارگاه انتقال تجربه‌هايش را برگزار كرد و بيش از هر چيز به جايگاه سينماي ايران در دنيا پرداخت.

به گزارش سینماژورنال او بدون نام بردن از نام حجت‌الله ايوبي به صحبت‌هاي اخير او مبني بر تقسيم‌بندي سينماي دنيا به دو دسته سينماي هاليوود و ايران اشاره كرد و اين تقسيم‌بندي را اشتباه محض دانست: بايد بپذيريم كه امروز هيچ سينمايي در دنيا بر افكار تسلط ندارد و اين اصلا درست نيست كه برخي از افراد مي‌گويند كه در دنيا تنها سينماي هاليوود و سينماي ايران حاكم است؛ اين اشتباه محض است. صداي سينماي ايران در افكار عمومي دنيا شنيده نمي‌شود و ما تنها در مهماني‌هاي جشنواره‌اي شركت مي‌كنيم.

به گفته كارگردان «رستاخيز» سينماي ايران زماني در دنيا ديده و شنيده مي‌شود كه فيلم‌هاي ايران در شبكه‌هاي خارجي يا سالن‌هاي سينمايي به نمايش گذاشته شوند. او موفقيت‌هاي سينماي ايران را منوط به ديده شدن توسط افكار عمومي دانست. اتفاقي كه براي فيلم‌هاي محدودي در ايران مي‌افتد و به جز آنهايي كه پخش‌كننده و تهيه‌كننده قوي بين‌المللي دارند، باقي آثار در كشورهاي دنيا به صورت گسترده روي پرده نمي‌روند. 

درويش در انتقاد به محدود شدن سينماي ايران در جشنواره‌هاي مختلف عنوان كرد كه در عرصه ديپلماسي فرهنگي تنها حضور در جشنواره‌هاي خارجي تعريف شده است اما مهم‌تر از اين حضور داد و ستد رويدادهاي جهاني است و اگر اين داد و ستد به درستي صورت نگيرد اين جشنواره‌ها به مهماني دورهمي تبديل مي‌شوند: «ما بايد يا با نخبه‌هاي سينماي دنيا ارتباط داشته باشيم يا داد و ستد سينمايي داشته باشيم. اين را بايد بدانيم كه بدون دادوستد نمي‌توان فهم جهاني را در سينما داشته باشيم. در چنين شرايطي نمي‌توانيم خود را با سينماي هاليوود مقايسه كنيم.»

درويش در بخش ديگري از صحبت‌هاي خود با صراحت تمام اعلام كرد كه اگر قرار باشد آثار ما تنها در تلويزيون يا در سالن‌هاي سينمايي‌مان به نمايش درآيد اين ادعا غلط است كه خود را با سينماي هاليوود مقايسه كنيم. چرا بايد خود را گول بزنيم كه سينماي ايران در حال رقابت با سينماي هاليوود است.  درويش با يادآوري جوايزي كه فيلم‌هاي ايران در عرصه بين‌المللي به دست آورده‌اند، تأكيد كرد كه سينماي ايران در حال حاضر تنها زينت‌المجالس جشنواره‌هاي خارجي است و البته در اين ميان جوايزي هم دريافت مي‌كنند.

كارگردان «رستاخيز» كه به واسطه مشكلات پيش آمده براي آخرين فيلمش، كارگرداني در سينما را محتاطانه‌تر از پيش تجربه مي‌كند، در اين كارگاه عنوان كرد كه فيلمنامه‌اي درباره مردم سوريه دارد و تهيه‌كننده‌اش هم از همين حالا مشخص است. او براي ساخت اين فيلم به پشتيباني‌هاي دولت نياز دارد: من از دولت هيچ حمايت مالي نمي‌خواهم اما مي‌خواهم بدانم كه من چگونه مي‌توانم شرايطي را ايجاد كنم كه اين فيلم را براي ۱۵ ميليون آواره سوري كه در كشورهاي مختلف هستند بدون دريافت پولي توزيع كنم.

درويش بدون اشاره به صحبت‌هاي وزير ارشاد درباره نبود مانع براي اكران «رستاخيز» براي عرضه دي‌وي‌دي‌هاي اين فيلم در مناطق مختلف شيعه‌نشين از مسوولان فرهنگي خواست كه به او بگويند كه اين كار را چگونه مي‌تواند انجام دهد.




بعد از تقسیم‌بندی عجیب و غریب سینما در یزد⇐ایوبی در سرعین: سینمای ایران هم اکنون در حال رقابت با سینمای جهان است/مردم تا صبح در صف سینما هستند

سینماژورنال: هر چه بیشتر به ماههای پایانی حضور حجت‌ا.. ایوبی در سازمان سینمایی نزدیک می شویم بیشتر از گذشته اظهارنظرات شتابزده ایشان را شاهدیم؛ اظهارنظراتی که نوعی اغراق برای بالا بردن بیلان کاری در آن به چشم می‌خورد.

به گزارش سینماژورنال همین ده روز قبل بود که ایوبی در یزد تقسیم بندی عجیبی را درباره سینما مطرح کرد و اینکه این روزها سینمای دنیا به دو بخش سینمای هالیوود و سینمای ایران بخش بندی می‌شود.(اینجا را بخوانید)

ایشان به تازگی در حاشیه مراسم افتتاح پروژه‌های هفته دولت در سرعین هم اظهاراتی به شدت هیجانی درباره اقبال مخاطبان به سینماها بیان کرده است.

ایوبی گفته‌ است: سینمای ایران هم اکنون در حال رقابت با سینمای جهان است و در آستانه 100 میلیاردی شدن بوده و تولیدات در حوزه سینما و فیلم دو برابر شده و مردم تا صبح در صف سینما هستند که این امر اتفاقی مهم در عرصه سینما، هنر و فرهنگ کشور است.

ایوبی خاطرنشان ساخته است: در سالهای گذشته اهالی فرهنگ و هنر یا خانه‌نشین بودند یا غبار ناامیدی بر چهره آنها نشسته بود و یا کشور را ترک می‌کردند اما بعد از این سال‌ها هنرمندان 370 بار پرچم ایران را در جشنواره‌های مختلف جهانی به اهتزار در می‌آورند.

⇓⇓⇓

رقابت در کدام نقطه از دنیا؟

به گزارش سینماژورنال اینکه ایوبی گفته سینمای ایران در حال رقابت با سینمای جهان است همان قدر سوررئال است که ادعای ایشان درباره تقسیم بندی سینما به دو نوع هالیوودی و ایرانی. بد نبود ایوبی از این می گفت که در کدام نقطه از دنیا به طور همزمان اکران گسترده فیلمهای ایرانی و جهانی را داریم که بتوان گفت سینمای ایران در حال رقابت با جهان است.

درباره حضور 370 باره در جشنواره های جهانی همین بس که در شرایطی که تعداد جشنواره های الف سینمای دنیا به 20 جشنواره هم نمی رسد آماردهی درباره موفقیت در 370 جشنواره دنیا، چیزی جز شوخی نیست.

اینکه جناب ایوبی از حضور شب تا صبح مخاطبان در صف سینما گفته اند هم کمترین محلی از اعراب ندارد. سازوکار رزرو اینترنتی بلیت نه تنها باعث شده که مدتها صفی را جلوی سینماها شاهد نباشیم بلکه درباره نمایش شب تا صبح فیلم در سینماها هم فقط یک بار و در مورد فیلمی به نام “من سالوادور نیستم” آن هم در تعطیلات نوروز این اتفاق افتاد.

آیا “سالوادور…” که چنین رکوردی زده محصول سیاستهای سینمایی ایوبی و همکاران است؟ هرگز. این، فیلمی است محصول بخش خصوصی سینمای ایران که در اوج پخش تیزرهای سینمایی از یک شبکه ماهواره ای خاص(!) توانست رکوردی بالا را در فروش به جا بگذارد.




واکنش منتقد پیشکسوت به تقسیم‌بندی تاریخی(!) ایوبی⇐نشانه‌ای است از کم‌سوادی سینمایی

سینماژورنال: حجت‌الله ایوبی رییس سازمان سینمایی شاید به دلیل نداشتن عقبه سینمایی هرازگاه اظهارنظراتی را طرح می کند که باعث شگفتی مخاطبان می شود.

به گزارش سینماژورنال در یکی از تازه‌ترین موارد، وی که برای حضور در اختتامیه جشنواره رضوی به یزد رفته بود، در یک تقسیم بندی که می تواند در تاریخ بی نظیر باشد(!) بیان داشته: سینما در عصر امروز بر دو قسم هالیوود و سینمای ایران تقسیم می‌شود.
وی البته که توجیه این امر را تعداد بالای جوایزی دانسته که فیلم‌های مختلف ایرانی از جشنواره‌های مختلف دریافت کرده‌اند و گفته است: در سال گذشته 370 جایزه جهانی به هنرمندان ایرانی اختصاص داده شد.
اظهارنظرات ایوبی زودتر از حد تصور در شبکه‌های اجتماعی بازنشر یافت و مخاطبان سینمای ایران که به‌اندازه کافی از کیفیت این سینما آگاهی دارند، سعی کردند به روش‌های مختلف به ادعاهای رییس سینما پاسخ دهند؛ برخی به‌صورت کاملاً جدی از بی‌ارزش بودن جوایزی گفتند که بخش عمده آنها در دادوستدهای سیاسی پشت پرده جشنواره‌ها تقسیم می‌شود و برخی نیز سخن را به مطایبه گشوده و گرمای هوای شهری کویری را عامل چنین اظهار نظراتی از ایوبی دانسته‌اند.

ادعاهایی برآمده از اطلاعات ناقص
اما ایوبی واقعاً چقدر با اشراف از وضعیت سینمای ایران در قیاس با جهان به تقسیم‌بندی سینما به دو گونه سینمای ایران و هالیوود دست زده است؟ آیا این 370 جایزه‌ای که وی به‌عنوان بیلان‌کاری ارائه داده واقعاً برآمده از موفقیت سینمای ایران در جهان است؟

جبار آذین، منتقد و مدرس پیشکسوت سینمای ایران، با اشاره به اینکه این ادعا را نمی‌توان آنقدرها جدی خطاب کرد به «صبح‌نو» گفت: این ادعاها نشانه کم‌سوادی سینمایی است چراکه اگر بخواهیم از منظر گستردگی دسترسی به محصولات سینمایی به بررسی درستی این ادعا بپردازیم، باید بگوییم این سینمای هالیوود است که از آسیا گرفته تا دل اروپا و حتی کشوری را که جناب ایوبی سال‌ها کاردار فرهنگی آن بود تسخیر کرده است.

وی ادامه داد: اگر هدفمان بررسی سینما از منظر هویت ملی است که نه‌فقط ما در ایران چنین سینمایی را داشته‌ایم که در کشورهای مختلف دنیا از هندوستان گرفته تا کشورهای خاور دور و به‌عنوان مثال ژاپن و کره، سینمای ملی وجود دارد. پس تقسیم‌بندی ایشان کاملاً نادرست است. همانقدر که نوعی از سینمای ملی ایران که متکی بر ویژگی‌های فرهنگی بومی رشد کرده جایگاه خود را دارد سینمای چین و مثلاً آثار کارگردانی مانند «ژانگ ییمو» هم همین جایگاه را دارد. پس آنچه ایوبی گفته نه ربطی به سینما دارد و نه ربطی به هنر و عمیقاً نشان‌دهنده بیگانگی فرهنگی با سینماست و البته شبیه به یک شوخی بزرگ.

جبار آذین
جبار آذین

خودمان به خودمان جایزه می‌دهیم
جبار آذین با گلایه از بیلان‌سازی‌های نادرست مدیران سینمایی گفت: تازه بخشی از این 370 جایزه‌ای که ایشان از آن نام برده‌اند برآمده از هفته فیلم‌هایی است که با سرمایه‌های فرهنگی خودمان در کشورهای مختلف راه می‌افتد! یعنی خودمان بودجه می‌دهیم که یک سالن کوچک در فلان شهر اروپایی اجاره شود و برای تعدادی ایرانی مهاجر چند فیلم ایرانی اکران شده و درنهایت هم به چند عنوان از این فیلم‌ها جایزه می‌دهند تا بیلان مدیریتی سینما را بالا ببرند. با نوآوری مدیران تازه سینما این هفته فیلم‌ها اخیراً تغییر نام داده‌اند و با عنوان «جشنواره فیلم‌های ایرانی» نام‌برده می‌شوند. آیا این نوعی گول زدن و فریب نیست؟

این منتقد پیشکسوت با اشاره به اینکه بهترین راه صادرات سینمایی ایجاد شرایط اکران محصولات در کشورهای با فرهنگ مشترک است افزود: سینمای ایران بیشتر از جایزه نیاز به دیده شدن در نقاط مختلف دنیا دارد. این دیده شدن از طریق اکران سراسری پدید می‌آید. مدیران سینمایی ما واقعاً اگر به فکر بدعتی در کارنامه‌شان هستند شرایط اکران مداوم آثار ایرانی در کشورهای خارجی را فراهم کنند. لازم نیست راه دوری بروند. نگاهی بیندازند به کشورهای هم‌فرهنگ در اطراف و مثلاً ببینند چرا در تاجیکستان به‌رغم همزبانی و اشتراکات فراوان تاریخی هنوز اکران گسترده فیلم‌های ایرانی وجود ندارد. یا چرا در آذربایجان که سالانه کلی توریست به آن صادر می‌کنیم، شرایط چنین اکران‌هایی فراهم نمی‌شود؟

همه جشنواره‌ها متأثر از سیاست هستند
جبار آذین که در دو دهه اخیر در نشریات مختلف از «سینما» گرفته تا «نقد سینما» مسوولیت داشته است درباره افتخار رییس سینمای ایران به 370 جایزه سالانه جشنواره اظهار داشت: تقریباً هیچ جشنواره‌ای در دنیا وجود ندارد که جوایزش کاملاً سینمایی باشد. تمامی جشنواره‌ها به‌واسطه عقبه اقتصادی برگزارکنندگان آلوده به سیاست و سیاسی‌بازی می‌شوند و این‌چنین می‌شود که طی سه دهه فقط نوعی خاص از سینمای ایران که حاوی تصاویر اگزوتیک از جامعه ایرانی است در جشنواره‌های فرهنگی تقدیر می‌شود. بر این اساس می‌توان گفت هیچ یک از این جوایز جشنواره‌ای نمی‌تواند ملاک برتری سینمای یک نقطه خاص باشد.
وی ادامه داد: سینمایی می‌تواند در دنیا موفق باشد که شرایط اکران گسترده محصولاتش را در کشورهای دنیا فراهم آورد. الان سینمای بالیوود چرا در دنیا مطرح است؟ به خاطر جایزه گرفتن از جشنواره کن و ونیز و برلین یا به خاطر فراگیری محصولات سینمایی آن در سراسر دنیا که درنتیجه آن هم فرهنگ هند صادر شده و هم دادوستد اقتصادی خوبی پدید آمده است؟ معلوم است که به دلیل دوم. ما هم اگر به دنبال سینمایی پویا هستیم باید به فکر صادرات فرهنگی باشیم چنان که عموم مخاطبان از این صادرات استفاده کنند و نه فقط عده ای معدود که در جشنواره ای خاص گردهم آمده اند. هرگاه فراگیری سینمای مان را فقط در منطقه رقم زدیم آن گاه می توانیم از موفقیت مدیریتی خویش سخن گوییم.




نکته‌ای برآمده از تازه‌ترین گفتگوی فریدون جیرانی⇐بیضایی هم سینمای جشنواره‌ای ایران را محصول دست اروپا می‌دانست

سینماژورنال: فریدون جیرانی کارگردان سینما و مجری اسبق “هفت” که در ماههای اخیر سردبیری روزنامه “سینما” و اجرای برنامه “35” را برعهده داشته است در تازه ترین گفتگوی خود که با “وطن امروز” انجام شده به مرور تاریخچه ای از سینمای جشنواره ای ایران پرداخته است.

به گزارش سینماژورنال مهمترین وجه این تاریخ نگاری آن است که جیرانی ابتدا سینمای اروپا را در نقطه مقابل سینمای آمریکا و به ویژه هالیوود قرار می دهد و در ادامه نیز به صراحت از این می گوید که سینمای جشنواره ای ایران هم تحت تأثیر همین نگاه اروپایی ایجاد شده است.

یکی از مهمترین فرازهای این گفتگو جایی است که جیرانی به نقطه نظری از بهرام بیضایی کارگردان مولف سینمای ایران اشاره کرده و می گوید حتی بیضایی هم سینمای جشنواره ای ایران را محصول دست اروپا می دانست.

اروپا عقب افتادگی فرهنگی خود از آمریکا را با فیلمهای ضدآمریکایی جبران می کند

جیرانی با توجه به عقبه فرهنگی اروپا و به ویژه فرانسه می گوید: اروپا به طور کلی و فرانسه که خود را مهد فرهنگ و تمدن و اینها می‌داند، همیشه دلش می‌خواسته در موضوع فرهنگی از آمریکا عقب نیفتد که در یک جهاتی از نظر فرهنگی عقب افتاده و همین عقب‌افتادگی را سعی کرده با گرایش به یک نوع سینما پاسخ دهد. یعنی اینکه کن تمایل پیدا می‌کند به جنس فیلم‌های ضد داستانی آمریکایی، تمایلی است که اروپایی‌ها دارند برای پیدا کردن یک جنس سینمایی که در تقابل با هالیوود باشد.

این کارگردان ادامه می دهد: کن هم سمبل جشنواره روشنفکران بود. برلین و ونیز به خاطر تحولات زیاد سیاسی در کشورشان، هیچ وقت مانند جشنواره‌‌ای مثل کن نبودند که شده بود معبود روشنفکران در دهه 70 و اوایل دهه 80. در کن سعی کردند به کشف سینمایی روی بیاورند که علیه هالیوود باشد. کیارستمی از دل این تفکر بیرون آمد.

مدیران دهه 60 به دنبال سینمای سربلند ایرانی بودند

فریدون جیرانی درباره شکل گیری سینمای جشنواره در دوران بعد از انقلاب اسلامی بیان می دارد: بعد از انقلاب سینما به طور کلی تغییر پیدا می‌کند. یعنی سینمای پس از انقلاب قرار است شکل دیگری داشته باشد. مدیران سینمایی از سال 62 دنبال این هستند که فیلمفارسی شکل نگیرد و سینمای سربلند ایرانی ارائه شود. بدون اینکه آنها بخواهند از دل همین فضا فیلم‌هایی مثل «دونده» و «خانه دوست کجاست» بیرون می‌آید که با خط مدیران سینمایی ساخته نشده است. امیر نادری قصه‌اش را به کانون می‌دهد، کانون می‌پسندد، کیارستمی هم همینطور اما  2 فیلم می‌شوند فیلم جشنواره‌ای. «نارونی» هم همینطور.

سینمای جشنواره با سرمایه بخش خصوصی راه نمی افتد

جیرانی با تأیید وابسته بودن آثار جشنواره ای به بودجه های دولتی ادامه می دهد: در کشورهایی مثل ایران و حتی در اروپا سینمای غیرمتعارف با سرمایه بخش خصوصی راه نمی‌افتد. بخش دولتی هزینه می‌کند. بعد از اینکه این فیلم‌ها در اواخر دهه 60 رشد کرد، فارابی متوجه این شد که آن‌طرف (بیرون از مرزها) یک سینمایی را می‌پسندد. سمت و سویی که به این سینما داده شد، یک اختلافی را شکل داد. توازن به هم خورد. یعنی سمت و سوی مدیریت رفت به سمتی که در بخش بین‌الملل فارابی گسترش پیدا کرد و از دل این اختلافاتی به وجود آمد.

چرا بیضایی گفت تماشاچی اروپایی به ما خط می دهد

وی می افزاید: یک گروه هیات هنرمندان مسلمان که با ریل‌گذاری مدیر وقت فارابی مشکل داشتند و یک گروه دیگر مثل شهید آوینی که معتقد بودند نارونی، هامون و… سینمای ملی ایران را نابود می‌کنند. بعد از این مجادلات تغییراتی در مدیریت رخ داد، مثلا لاریجانی آمد اما سینمای جشنواره‌ای به حیات خودش ادامه داد. چون سینمای جشنواره‌ای آن‌طرف برای خودش شکل پیدا کرده بود. تماشاچی پیدا کرده بود. بیضایی مصاحبه‌ای همان موقع با نشریه «گفت‌وگو» که یک مجله روشنفکری بود، انجام داد. مصاحبه خیلی مهمی بود و در آن مصاحبه گفت: تماشاچی اروپایی به ما خط می‌دهد!

در دوره اصلاحات چهره شاخص سینمای روشنفکری دیگر کیارستمی نبود
جیرانی خاطرنشان می سازد: تا آن تاریخ سینمای جشنواره‌ای سمت و سوی فیلم‌های کیارستمی بود. من وقتی رفتم نانت، سینمای روشنفکری آسیای میانه متاثر شده بود از کیارستمی. اما از اصلاحات به بعد تغییراتی رخ داد که جنس سینمای جشنواره‌ای شکل دیگری گرفت و وارد فاز دیگری شدیم. در دوره اصلاحات چهره شاخص سینمای روشنفکری دیگر کیارستمی نبود. نسل بعد از کیارستمی آمدند، مثل جعفر پناهی و… .

دوست عزیز! ابوالفضل جلیلی هم با پول دولت فیلم ساخته

این کارگردان ادامه می دهد: اروپایی‌ها متوجه تغییر در ایران شده بودند، اصلاحات که آمد آنها تحولات ما را مطالعه کردند. جنس فیلم‌هایی که در آن دوره ساخته شد و در جشنواره‌ها رفتند، هم این را نشان داد. کما اینکه خود من هم با «شام آخر» رفتم. خیلی متعجب بودند که چنین فیلم‌هایی در ایران ساخته می‌شوند. یکی از اتفاقات جالب هم این بود، من در نانت که بودم، یکی آنجا بلند شده بود و مدام از [ابوالفضل] جلیلی تعریف می‌کرد و من به او توضیح دادم که دوست عزیز! تو اگر از جلیلی به عنوان کارگردان سینمای معترض یاد می‌کنی، جالب است بدانی که جلیلی با سرمایه دولت فیلم‌هایش را ساخته است. من به او گفتم که جلیلی همه فیلم‌هایش را با سرمایه دولتی ساخته است.

فریدون جیرانی
فریدون جیرانی



فتوشاپ کار دست آقای کارگردان داد+عکس

سینماژورنال: در روزهای گذشته عکسی از علی عطشانی کارگردان سینمای ایران منتشر شد که در آن کنار آیت ا.. هاشمی رفسنجانی رییس مرکز تشخیص مصلحت دیده می شد.

به گزارش سینماژورنال در ذیل این عکس که در کانال رسمی این کارگردان هم آمده بود، از احتمال سرمایه گذاری رییس مجمع در پروژه تازه این کارگردان سخن گفته شده بود.

انتشار این عکس اما با واکنش “شبکه خبری فرهنگ و هنر” مواجه شد که در گزارشی این تصویرسازی را زیر سوال برده بود و در گفتگو با مشاور رسانه ای “آقای الف” از آثار سابق عطشانی، اقدام اخیر او در تغییر تصویر با فتوشاپ را به چالش کشیده بود.

سینماژورنال متن کامل این گزارش را ارائه می دهد:

تصویری که برای 4 سال قبل است

علی عطشانی کارگردان همواره شکست خورده ای که فیلم های سینمایی اش جزو نفروش های سینما ایران است و تا امروز تمامی فیلم های تولیدی اش با عدم اقبال مخاطبین حوزه سینما مواجه شده است هر بار برای فروش و مطرح سازی آثارش به نحوی دست به دامن خبرسازی های خاص می شود.

این کارگردان که فیلم «آقای الف»اش که با شکست سنگینی مواجه شد و حدودا بین 80 تا 100 میلیون فروش کرد، بار دیگر برای مطرح سازی اثر در دست ساخت اش به انتشار عکسی در کنار آیت الله هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت دست زده است و ایشان را سرمایه گذار فیلم تازه اش معرفی کرده تا شاید این اثرش دیگر به بلایای قبلی دچار نشود.

قسمت جالب این خبر کذب اینجاست که عطشانی نه تنها آیت الله هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را سرمایه گذار فیلم اش عنوان کرده بلکه این فیلم را محصول مشترکی بین سینمای ایران و هالیوود دانسته است.

پرسش اصلی اینجاست که چرا باید برخی رسانه ها همچون سایت خبری «دیباچه» رسالت حرفه ای خود را فراموش کرده و به خبرسازی یک جوان تن دهد و دست به خبرسازی دروغین در خصوص مسئولان عالی رتبه نظام بزند؟

عکسی که عطشانی اخیرا منتشر کرده است و بر روی موج خبری آن عکس خبرسازی می کند مربوط به تاریخ 23 اسفند سال 91 است. در این تصویر در کنار آیت الله هاشمی رفسنجانی، خبرنگاری نیز حضور دارد که شبکه خبری فرهنگ و هنر برای جویا شدن از چیستی و چرایی این دیدار تماسی با وی حاصل کرد.

آیت ا.. رفسنجانی در کنار علی عطشانی/اصل عکس
آیت ا.. رفسنجانی در کنار علی عطشانی/اصل عکس
آیت ا.. رفسنجانی در کنار علی عطشانی/عکس فتوشاپ شده
آیت ا.. رفسنجانی در کنار علی عطشانی/عکس فتوشاپ شده

برای اینکه پیشرفت کند فیلمش را برای رفسنجانی به نمایش درآورد

حسن محمدی فردی است که در کنار آیت الله هاشمی و عطشانی حضور دارد و در رابطه با این عکس گفت: این تصویر متعلق به سال 91 است و بنده به اصرار این کارگردان جوان و برای اینکه فیلم اش در حضور رئیس مجمع تشخیص نظام اکران شود تا شاید بتواند پیشرفتی داشته باشد این دیدار را هماهنگ کردم و تصویر به هیچ عنوان ارتباطی به آثار بعدی این فرد معلوم الحال ندارد.

حسن محمدی که در آن سال مشاور رسانه ای فیلم «آقای الف» بود، گفت: در آن برهه آیت الله هاشمی صرفا به دلیل اینکه این کارگردان اعلام کرده بود اولین فیلم سه بعدی سینمای ایران را ساخته است پذیرفت این فیلم را ببیند و حتی در پایان فیلم ایشان گفتند که به محتوی فیلم توجه نکردم صرفا می خواستم ببینم تکنولوژی سه بعدی که به سینمای ایران آمده است در چه حدی است.

وی افزود: این کارگردان اساسا از ابتدای فعالیت اش به همین شیوه خود را در کنار بزرگان، اساتید و هنرمندان بزرگوار جای داد و به همین طریق هم مدام جذب سرمایه داشته است.او حتی به اصرار از من خواسته بود وی را نزد آقای خاتمی ببرم و او را در یک دیدار عمومی خدمت آقای خاتمی بردم و عطشانی با عطش زیاد اصرار به گرفتن عکس یادگاری داشت.

آیا سرمایه گذاری رفسنجانی برای کارگردان فیلمهای نفروش امکان تحقق دارد؟
محمدی به خبرنگار شبکه خبری فرهنگ و هنر گفت: مخاطبین چنین اخبار کذبی خودشان تاملی کنند و بپرسند آیا سرمایه گذاری برای یک کارگردان و آن هم کارگردانی معلوم الحال توسط شخصی مانند آیت الله هاشمی معقول و ممکن است؟ و آیا حضرت آیت الله با آن شأن و منزلت برای فیلم کارگردانی که فیلم هایش معروف به فیلم های نفروش هستند امکان تحقق دارد؟

محمدی در پایان تاکید کرد: قطعا چنین رفتارهایی نباید حوزه فرهنگ و هنر را خدشه دار کرده و اعتبار سینما و هنرمان را از بین ببرد و باز هم شاهد چنین خبرسازی هایی آن هم برای مطرح شدن و فروش یک فیلم باشیم. سازمان سینمایی باید مانع از شیوع و اپیدمی چنین خبرسازی هایی آن هم در رابطه با مسئولان درجه یک کشوری شود.

فتوشاپ هم به کار گرفته شده

نکته پایانی سلسه رفتار های غیر اخلاقی و غیرحرفه ای کارگردان فیلم “آقای ال”ف این است که عطشانی عکس فوق که در همان سال در سایت های خبری هم منتشر شد را در کانالش منتشر کرده اما این بار با فتوشاپ اقدام به حذف حسن محمدی،فردی که واسطه حضور وی نزد آیت الله هاشمی بود از تصویر نموده است.




پرسش تأمل‌برانگیز روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب⇐چرا فرهنگستان زبان و ادب فارسی روي زيرنويس‌ آثار هالیوودی نظارت ندارد؟

سینماژورنال: سیدعلی میرفتاح روزنامه نگاری که در روزنامه اصلاح طلب “اعتماد” قلم می زند در تازه ترین یادداشتش با عنوان “طلبکاری زبان و ادب فارسی” از ارتباطی که می تواند برجام بر فرهنگ ایرانی بگذارد سخن گفته است.

به گزارش سینماژورنال وی در کنار ذکر مصادیقی درباره اثرات برجام و رفع تحریمها در توسعه فرهنگ ایرانی نقبی هم زده است به وضعیت فروش زیرزمینی فیلمهای روز هالیوود در ایران و البته از فرهنگستان زبان و ادب فارسی یک سوال عجیب طرح کرده و آن هم اینکه چرا بر وضعیت زیرنویسهای این قبیل آثار نظارت ندارند.

سینماژورنال متن کامل یادداشت میرفتاح را به نقل از “اعتماد” ارائه می دهد:

هركسي در آب بيند نقش خويش

هركسي در آب بيند نقش خويش. حالا كه ديوار تحريم‌ها فرو ريخته و راه داد و ستد با غرب نسبتا هموار شده، هر كسي دنبال آن است تا مقدم بر بقيه كار خودش را راه بيندازد. سياستمداران و بازرگانان و صنعتگران از خيلي جلوتر كلاه متناسب با سر خود را از نمد برجام دوخته‌اند. بالاخره مدت‌ها در مضيقه بوده‌اند حالا مي‌خواهند دلي از عزا دربياورند. سهمي كه قرار است به ملت برسد گشايش اقتصادي و رونق كسب و كار است ان شاءالله.

از این اتفاق خجسته مردمان بسیاری نفع می برند

در جزييات توجه كنيد مي‌بينيد كه از اين اتفاق خجسته مردمان بسياري نفع مي‌برند. خيلي از خانواده‌ها كه نمي‌توانستند قانوني و سالم و حلال با كس و كارشان در امريكا و اروپا مراوده پولي داشته باشند و مدت‌ها دل توي دل‌شان نبود حالا با خيال راحت، بانكي و رسمي، مي‌توانند پول بفرستند و پول بگيرند. بحث پزشكي و دارويي هم هست. داستان‌هاي پر آب چشمي از بيماران و اطرافيان‌شان شنيده‌ام (لابد شما هم شنيده‌ايد) كه دل سنگ را آب مي‌كند. هر كس در آن ايام لطمه ديد گناهش به گردن مسببين تحريم‌هاي ظالمانه است و از اين به بعد هر كس از درد و رنج خلاص شود ثوابش به مسببين لغو تحريم مي‌رسد.

لغو تحریم به آب و هوا و آموزش و پروش هم برسد

ان شاءالله گشايشي در همه كارهاي ملت اتفاق بيفتد و خير اين لغو تحريم‌ها به معماري و محيط زيست و ژورناليسم و آب و هوا و آموزش و پرورش هم برسد. حالا كه تا حد زيادي دست‌مان باز شده فرصت خوبي است تا براي بي‌آبي و آلودگي هوا و پژوهش و شهرسازي و از اين قبيل هم فكري شود كه لابد مي‌شود. اما به نظرم مهم‌تر از همه اينها سهم فرهنگ و ادبيات را بايد از اين لغو تحريم‌ها طلب كنيم. حالا كه قرار است به همه اصناف و گروه‌ها چيزي برسد چرا به فرهگ و ادبيات و فرهنگيان و اديبان نرسد؟

پول در فرهنگ میشود “کیمیا” و “معمای شاه”

منظورم قطعا اين نيست كه بودجه‌هاي فرهنگي را زياد كنيد. از من بپرسيد، مي‌گويم نهادهاي فرهنگي همين پولي هم كه دارند زياد است. پول در صنعت تبديل به فولاد و شمش آلومينيوم و تراكتور و ماشين و لوله مي‌شود اما در فرهنگ -لااقل با اين مناسبات و عادت‌هايي كه ما داريم هبا و هدر مي‌شود. دود مي‌شود و به هوا مي‌رود گاهي هم آب مي‌شود و در خاك فرو مي‌رود. نهايت تبديل مي‌شود به «كيميا» و «معماي شاه».

يا تبديل مي‌شود به ده‌ها و صدها پروژه پژوهشي كه جز قرار گرفتن در طبقات بايگاني كارايي ديگري ندارند. سهم ادبيات از لغو تحريم‌ها پول نيست بلكه طلبكاري مان از توليد‌كننده‌هاي دنياست كه ازشان بخواهيم به زبان و ادبيات فارسي متعهد باشند و فارسي را به عنوان يك زبان اصيل محترم بشمارند. اين زبان فارسي كه الان در گوشي‌ها و دستگاه‌ها مي‌بينيد در اصل عربي هستند كه با زيركي «گچ» و «پژ» در آنها گنجانده شده‌اند. رعايت رسم الخط فارسي، نيم فاصله‌ها و كليدواژه‌ها در اصل بايد به عنوان يك شرط اوليه مطرح باشد تا هركس آن را رعايت نكند، نتواند در بازار ايران عرض اندام كند.

مایکروسافت موظف است ویندوز فارسی را در منوی اصلی خود بگنجاند

بحث ويندوز فارسي اورژينال هم هست. مايكروسافت بازار خوبي در ايران دارد و موظف است كه فارسي را در منوي اصلي خود بگنجاند. اينجا هم متر و معيار فرهنگستان است نه چهارتا كارشناس گمرك يا جوان خوش ذوق اهل كامپيوتر. كيبورد فارسي را تا حالا از روي كيبورد عربي كپي مي‌كرديم. اين كپي كاري با مشكلات فراواني همراه بود. حالا كه تحريم‌ها كنار رفته بايد طلبكار باشيم كه با نظارت فرهنگستان اين كار را بكنند.

چرا فرهنگستان نبايد روي اين زيرنويس‌ها نظارت كند

امروز فيلم قاچاق در ايران مثل ريگ بيابان روي زمين ريخته. ريدلي اسكات هنوز مريخي‌اش در امريكا اكران نشده كنار پياده‌روهاي تهران زير دو هزارتومن فروخته مي‌شود. اما با زيرنويس فاجعه. زيرنويس فيلم‌ها را هومن و امير و پونه و الهه، من عندي يا از روي دست گوگل ترنسليتور مي‌نويسند، پر از غلط‌هاي فاحش دستوري و ديكته‌اي و مفهومي.

چرا فرهنگستان نبايد روي اين زيرنويس‌ها نظارت كند و چرا نبايد مثل آدم، مثل همه جاي دنيا فيلم اورژينال بخريم و با زيرنويس مناسب ببينيم؟ ارشاد روي يك كلمه در كتابي با تيراژ پانصدتا خودش را پير مي‌كند غافل از اينكه هزاران هزار كلمه زيرنويس مغلوط در كنار خيابان عرضه مي‌شود و هيچكس عين خيالش هم نيست. حالا كه داد و ستد با غرب و شرق به امري عادي بدل شده خوب است كه ما از بنگاه‌هاي بزرگ اقتصادي بخواهيم و از واسطه‌هاي‌شان طلبكار باشيم كه كاتالوگ‌هاي فارسي درست و بي‌غلط را به توليدات‌شان پيوست كنند و منوهاي فارسي را در دستگاه‌هاي‌شان تعبيه كنند و…

حالا كه تحريم‌ها كنار رفته‌اند چرا نبايد فرهنگستان را طلبكار شركت‌هاي جهاني كنيم
فارسي ما به خاطر استفاده نكردن از معادل‌ها از بين نمي‌رود. اگر به جاي كامپيوتر نگوييم رايانه به جايي برنمي خورد. اما اگر به اين نحو غلط زيرنويس‌هاي فارسي عادت كنيم و به شكلي كه پيام فرستادن و پيام گرفتن متداول شده فارسي مغلوط و پر اشكال و نامفهوم و تا حد زيادي فينگليش به زبان محاوره مان راه يابند كه راه يافته‌اند و اگر زبان فارسي را طبق عادت از فضاي كامپيوتري و مدرن بازار حذف كنيم و از روي خوش ذوقي ورژن‌هاي عربي را تغيير كاربري بدهيم شك نكنيد كه خيلي زود نه از تاك نشان خواهد ماند و نه از تاك‌نشان. حالا كه تحريم‌ها كنار رفته‌اند چرا نبايد فرهنگستان را طلبكار شركت‌هاي جهاني كنيم. بازار ايران آنقدر وسوسه‌كننده هست كه توليدكننده‌ها به اوردهاي منطقي‌مان گردن بگذارند.




بهروز افخمی: “گینس” را ببینید چون تنابنده رسما سوار شترمرغ شده/ملودرامهای هالیوود با “…”ی می فروشند

سینماژورنال: بهروز افخمی مدتهاست در هر اظهارنظر یا گفتگویی سعی دارد مطالبی را بیان کند که در نگاه اول خارق العاده و عجیب به نظر برسند بلکه به مدد همین خارق العادگی بازنشر شوند.
به گزارش سینماژورنال در تازه ترین یادداشتی که وی در ستون هفتگی خود برای “هفت صبح” نوشته نیز دو نکته عجیب به چشم می خورد.

“گینس” را ببینید چون تنابنده رسما شترمرغ سوار شده
اولین نکته جایی است که با دعوت مخاطبان به تماشای “گینس” می گوید: چیزی که میخواهم بخاطرش “گینس” را ببینید آمادگی بدنی و شجاعت محسن تنابنده است.
وی ادامه می دهد: تنابنده رسما شترمرغ سوار شده و روی کول این حیوان وحشی رژه می رود. شترمرغ به کسی سواری نمی دهد! شترمرغ حیوان بسیار خطرناکیست و با یک لگد و ضربه انگشت و سطحی پایش که ناخنی به بزرگی چاقوی آشپزخانه دارد میتواند جناغ سینه شما را بشکند و مفت و مجانی برایتان جراحی قلب باز انجام دهد.

ملودرامهای هالیوود با “…”ی می فروشند

دومین نکته عجیب یادداشت افخمی به کار بردن یک فحش برای توصیف وضعیت فروش ملودرامهای هالیوودی است.
افخمی می گوید: پنجاه شصت سال پیش نصف بیشتر فیلمهای آمریکایی ملودرام و فیلمهای زنانه بودند.
وی ادامه می دهد: امروز در هالیوود و حتی در نیویورک تولید هر ملودرام اگر داستان جذاب هم داشته باشد و خیلی خوب ساخته شده باشد یک ریسک هراس آور به شمار می رود.
افخمی می افزاید: سالهاست دیگر ملودرامها در فهرست ده فیلم پرفروش دنیا نیستند یا تک و توک و با مصیبت و “ق ر م س ا ق ی”(!!!) خودشان را به پایین فهرست می رسانند.