1

حرفهای آقازاده رسول ملاقلی‌پور در زادروز پدر ⇐رسول در کودکی و نوجوانی تحت تاثیر سینمای کیمیایی و سام‌پکین‌پا بود!!/فیلمنامه‌نویسی را از نمایش‌ها و فیلمنامه‌های بهرام بیضایی یاد گرفت!/مبارزه برای گرفتن حق مظلوم برای رسول بهترین سوژه بود و “این گروه خشن” هم فیلم موردعلاقه‌اش بود!!/”هیوا” را تحت تاثیر زندگی همسر شهید باکری ساخت!/”قارچ سمی”، “نسل سوخته” و “کمکم کن” جزو ضعیف‌ترین آثار پدرم هستند!!/”قارچ سمی” یکی از بدترین پایان‌بندی‌ها را دارد؛ پایان‌بندی این فیلم یا تحمیلی است یا تزریقی!!/”نسل سوخته” فیلم آشفته‌ای است!!/پدرم شناخت اجتماعی بالایی از سیاست داشت اما به سیاست تاریخی اشراف زیادی نداشت!

سینماروزان: در سالهایی که از مرگ رسول ملاقلی‌پور می‌گذرد تقریبا هیچ فیلمسازی همپای او در ژانر جنگ ظهور نکرده و نه فیلمسازان همنسلش که آلوده میلیاردهای ارگانی شده‌اند و نه فیلمسازان جوانتری که سابقه رفت و آمد با موتورهزار یا سابقه دستیاری رسول را دارند نتوانسته‌اند حتی یک سکانس جنگ در حد و اندازه آثاری همچون “مزرعه پدری” و “سفر به چزابه” خلق کنند.

به گزارش سینماروزان میراث رسول برای سینمای ایران میراثی غنی است و البته همین غناست که کاسبی برخی جشنواره‌های بظاهر ارزشی با نام رسول را هم رقم زده است ولی افسوس ‌که فعلا همپای رسول نداریم…

علی ملاقلی‌پور آقازاده رسول در زادروز پدر با بیانی صریح که یادآور لحن پدر است درباره پدر به جام‌جم گفت: رسول مرد خودساخته‌ای بود که همیشه در تلاش بود. پدرش را زود از دست داده‌بود و با فقری که خانواده‌اش با آن دست به گریبان بودند، مجبور شده‌بود خیلی زود وارد بازار کار شود؛ از کارگری در کارخانه تا رانندگی. اما علاقه‌مند هنر و سینما بود. نقاشی می‌کشید و عکاسی می‌کرد. بعد از پیروزی انقلاب به عنوان عکاس وارد حوزه هنری می‌شود. مطالعه می‌کند و با فیلمسازان و هنرمندان معاشرت می‌کند و فیلمبرداری و فیلمسازی را می‌آموزد.

علی ملاقلی‌پور ادامه داد: پدرم خودش می‌گفت، فیلمنامه‌نویسی را از نمایش‌ها و فیلمنامه‌های بهرام بیضایی یاد گرفته. در زمان جنگ برای گرفتن عکس از این واقعه مهم به جبهه می‌رود و در آنجاست که شیفته آدم‌های بزرگی می‌شود و آنها می‌شوند استاد و پدر معنوی‌اش. آدم‌های بزرگی مانند شهیدبهروز مرادی. رد پای این آدم‌ها را در فیلم‌های پدرم هم می‌توان دید. نام برخی شخصیت فیلم‌هایش را بهروز می‌گذارد و فیلم “نجات‌یافتگان” را تقدیم می‌کند به شهید حسن شوکت‌پور. پدر می‌دانست روزگار همیشه روی خوش ندارد و سختی‌ها خیلی زیادند برای همین تا جایی که می‌توانست تلاش می‌کرد زمانه‌اش را درست درک کرده و درباره آن فیلم خوب بسازد.

آقازاده رسول ادامه داد: پدرم به‌شدت اجتماعی بود. در فیلم‌های دفاع مقدس مانند “پرواز در شب”، “سفر به چزابه”، “افق” و.. آدم‌ها اهمیت دارند؛ آدم‌هایی که گذشته مشخصی دارند. رسول ملاقلی‌پور در کودکی و نوجوانی تحت تاثیر سینمای مسعود کیمیایی بوده و سینمای سام‌پکین‌پا را می‌پسندید و فیلم “این گروه خشن” از آثار مورد علاقه‌اش بود. یک جور مبارزه و قهرمان شدن برای گرفتن حق مظلوم برایش ایده و بهترین سوژه بود. چون خودش از خانواده‌ای آمده‌بود که سختی دیده‌بودند. آدم‌های فیلم‌هایش همین‌جنس بودند شاید به همین دلیل است که بیشتر فیلم‌هایش با عموم مردم ارتباط برقرار می‌کرد.

به گزارش سینماروزان علی ملاقلی‌پور با انتقاد از برخی ساخته‌های پدرش اظهار داشت: “قارچ سمی” آن قدرها فیلم تازه‌ای نبود و قبل از پدرم محسن مخملباف اینها را در فیلم “عروسی خوبان” گفته‌بود. پدر شناخت اجتماعی بالایی از سیاست داشت اما به سیاست تاریخی اشراف زیادی نداشت. در فیلم “قارچ سمی” پدر فهمیده‌بود فساد اقتصادی چگونه شکل می‌گیرد اما راه‌حلی که داده‌بود کاملا اشتباه‌بود. “قارچ سمی” یکی از بدترین پایان‌بندی‌ها را دارد. در همه فیلم‌های رسول ملاقلی‌پور آدم‌ها در اجتماع و جنگ، دست به فداکاری می‌زنند تا اجتماع مسیر خود را به درستی پیدا کند؛ اما در “قارچ‌سمی” پایان‌بندی با ترور تمام می‌شود که به نظرم یا تحمیلی است یا تزریقی. پایان قارچ سمی با ترور تمام می‌شود که زشت و اشتباه هست و من همیشه می‌گویم شاید، اثر آن پاک شود. در تولیدات آن سال‌ها شاید چنین پایان‌بندی ترویج شد اما اصلش مال پدرم نبود.برای رسول ملاقلی‌پور فداکاری و انسانیت مهم‌ترین دغدغه بود. راهکار “قارچ سمی” به نگاه پدر نمی‌چسبد.

آقازاده ملاقلی‌پور تاکید کرد: “نسل سوخته” هم فیلم آشفته‌ای است؛ فیلمی اپیزودیک است و این‌گونه فیلم‌ها معمولا آثار شکست‌خورده‌ای هستند. راستش این دو فیلم و فیلم “کمکم کن” آثار ضعیف پدر هستند. “قارچ سمی” از این نظر جسور است که در آن زمان فساد اقتصادی را به تصویر کشیده‌بود و ای کاش آن پایان‌بندی به فیلم تحمیل نمی‌شد…

علی ملاقلی‌پور درباره فیلم ماندگار “هیوا” گفت: رسول فیلم “هیوا” را تحت تاثیر مستندی ساخت که خودش درباره همسر شهید حمید باکری ساخت، به‌نام «حمید فاطمه». عشق فاطمه امیریانی به همسرش، پدرم را به‌شدت متاثر کرد و در هیوا زن تبدیل شد به مظهر عشق.عشقی که خودش عاشق مردی به‌نام حمید شده‌است. در فیلم‌های پدرم، هر مرد و زنی قهرمان نیستند؛ آنهایی به آثارش راه پیدا می‌کنند که خاص باشند.

 

علی ملاقلی‌پور در کنار جمشید هاشم‌پور و مادرش
علی ملاقلی‌پور در کنار جمشید هاشم‌پور و مادرش




انتقاد آهنگساز “اخراجیها” از اپراتور “همراه اول”

سینماروزان: فریدون شهبازیان آهنگساز و رهبر ارکستر ملی که ساخت موسیقی متن فیلمهایی نظیر “اخراجیها”، “آوار”، “هیوا” و “شیر سنگی” را در کارنامه دارد از استفاده بدون اجازه آثارش توسط یک اپراتور تلفن همراه انتقاد و اعلام کرد که این اتفاق بدون هماهنگی با وی انجام شده است.

فریدون شهبازیان با انتقاد از این رویه به “مهر” گفت: متاسفانه از چند روز پیش متوجه شدم که اپراتور «همراه اول» بدون اجازه من اقدام به انتشار، توزیع و فروش آثار من در بخش «آوای انتظار» کرده و جای ابراز تأسف دارد که فقدان رویه ای مناسب در حفظ حقوق معنوی و مادی آثار هنرمندان به جایی رسیده که یک اپراتور به خود این اجازه را می دهد که بدون مجوز بنده نسبت به ارائه این آهنگ ها و فروش آنها اقدام کند.

وی ادامه داد: اغلب آثاری که بدون اجازه من نسبت به عرضه و فروش آن در «آوای انتظار» اقدام شده مربوط به خوانندگی چون محمدرضا شجریان، علیرضا افتخاری، نادر گلچین و هنرمندان دیگری است که من طی سال های گذشته برای آنها آهنگسازی کرده ام و حالا می بینم بدون حتی کوچک ترین اجازه ای از من و حتی موسسه تولیدکننده آلبوم نسبت به انتشارشان اقدام می کنند.

رهبر ارکستر ملی در خاتمه اظهار کرد: من تمام تلاش خود را انجام خواهم داد تا از طریق مراجع قانونی نسبت به این اتفاق اعتراض خود را اعلام کنم. حتی اگر موسسه ای که آثار من را منتشر کرده آنها را در اختیار این اپراتور و هر اپراتور دیگری قرار داده باشد باز هم از نظر من تخلف انجام داده چرا که امتیاز همه آثارم متعلق به بنده است و باید در ابتدای انتشار آن با من هماهنگ شود.

فریدون شهبازیان
فریدون شهبازیان



جمشید هاشم‌پور بالاخره مصاحبه کرد و همه چیز را گفت⇐از چرایی ممنوع‌الکاری در دهه ۶۰ تا نقش کیانوش عیاری در رفع ممنوعیت/از خاطره تلخ همکاری با حاتمی‌کیا تا ناراحتی از بازی در “من دیه‌گو مارادونا هستم” و…

سینماژورنال: جمشید هاشمپور که در دهه‌های شصت و هفتاد یکه‌تاز ایفای نقش در آثاری تجاری بود که وی را در قامت یک ابرقهرمان به تصویر می‌کشیدند در سالهای بعد کوشید تواناییهای بازیگریش را خرج کاراکترهایی کند که به اندازه مخاطبان توجه منتقدان را هم به خود جلب کند با این حال از منظر مخاطب عام همچنان یک جمشید هاشم پور است و یک زینال بندری.

به گزارش سینماژورنال هاشم پور در همه سالهای فعالیت حرفه ای اش در سینما به شدت از گفتگوهای مطبوعاتی گریزان بوده و خیلی انگشت شمار گفتگوهایی از او دیده ایم که در آن به صراحت درباره همه پرسشهای پیرامون کارنامه اش پاسخ گوید. علی معلم تهیه کننده، روزنامه نگار و مدیرمسئول “دنیای تصویر” اما توانسته به بهانه برگزاری بزرگداشت این بازیگر در جشن حافظ گفتگویی تفصیلی با وی ترتیب داده و برای ثبت در تاریخ هم که شده درباره برخی از مناقشه برانگیزترین موضوعات و مثلا همان جریان ممنوع الکاری از وی بپرسد.

قبل از انقلاب به دلایل اخلاقی سینما را رها کردم و “امداد نجات” شدم!

جمشید هاشم پور در ابتدای گفتگو درباره سوابق بازیگری خود در پیش از انقلاب اسلامی بیان می دارد: من قبل از انقلاب در چیزی نزدیک به 10 فیلم بازی کردم اما به دلایلی که شاید بتوانم بگویم بیشتر اخلاقی بود بعد از بازی در آن فیلمها از سینما بیرون آمدم…آن سالها در سازمانی استخدام شدم که کارش امداد و نجات بود. اول یک دوره ای دیدیم و بعد عضو گروه امداد شدیم و کسانی که مثلا در کوه گیر می افتند یا تصادف می کردند یا گرفتار برف و بهمن می شدند را نجات می دادیم. با بیست سال کار در آن سازمان مرا بازنشسته کردند و بعد دیگر چسبیدم به سینما.

بعد از “یوزپلنگ” ممنوع الکار شدم

هاشم‌پور زمانی و در میانه دهه شصت به دلیل شمایل قهرمان پردازانه‌ای که در سینمای آن روزگار ایجاد کرده بود ممنوع الکار شده بود. خودش درباره ماجرای آن ممنوع الکاری بیان می دارد: بعد از فیلم “یوزپلنگ”(1364) ساخته ساموئل خاچکیان بود که ممنوع الکار شدم چون یادم است قبل از فیلم شایعه شده بود که هاشم پور قرار است ممنوع الکار شود و چون قرارداد این فیلم را بسته بودیم سریع کلید زدند و مرا جلوی دوربین بردند. بعد از ممنوع الکاری من اقدامی نکردم و حتی ارشاد هم نرفتم که اصلا چرا ممنوع شدم یا درخواست بدهم ممنوع الکاری ام را لغو کنند.

وی ادامه می‌دهد: حتی کسی به من خبر نداد ممنوع الکار شدم. آن موقع کارگردانها و تهیه کننده‌ها لیست بازیگران شان را می‌بردند ارشاد و به آنها می‌گفتند که هاشم پور فعلا نمی تواند کار کند. دلیل خاص نداشتند فقط گفتند ایشان خیلی دارد پرواز می کند و مطرح می شود.

عیاری ممنوعیت از کاری ام را رفع کرد

جمشید هاشم پور که بعد از “یوزپلنگ” سه سال و چند ماه ممنوع الکار بود تا بازی در “روز باشکوه”(1367) ساخته کیانوش عیاری درباره رفع ممنوعیت از فعالیت خود بیان می دارد: نقشی در “روز باشکوه” بود که در سینمای ایرانی عیاری نتوانست بازیگری را پیدا کند که آناتومی و فرم بدنش به آن کاراکتر بخورد. نقش نماینده اشرف در یکی از استانها بود که باید خیلی ابهت می داشت. بعد عیاری رفت ارشاد و با مسئولان صحبت کرد که چنین پرسوناژی دارم و بازیگری که مدنظرم باشد نمی توانم پیدا کنم. شما هم بس کنید. ایشان به اندازه کافی متنبه شده است! سه سال و چهار ماه برایش بس است. اول گفتند یک ماه دیگر، 20 روز دیگر و خلاصه عیاری آن قدر اصرار کرد تا بالاخره ممنوع الکاری مرا برداشتند.

خاطره تلخ همکاری با حاتمی کیا

هاشم‌پور خاطره ای تلخ از همکاری نیمه تمام با ابراهیم حاتمی کیا در “روبان قرمز” دارد؛ همان فیلمی که بسیاری فضای حاکم بر آن را دارای طعنه های مستقیم به عباس کیارستمی می‎‌دانند. به گزارش سینماژورنال هاشم پور درباره این تجربه تلخ بیان می‌دارد: یادم می آید حاتمی‌کیا مرا دعوت کردند برای بازی در “روبان قرمز”. رفتم و حتی قرارداد سفید بستم. تقریبا نزدیک به یک ماه تمرین داشتیم و روخوانی می کردیم و تست می زدیم و رضا کیانیان هم بازیگردان بود. نقش خیلی زیبایی بود و من خیلی علاقمند بودم آن نقش را کار کنم. رزمنده ای جنگ تمام شده ولی هنوز سر پستش است و از جایی که برای ماموریت رفته بود پاسداری می کند…

هاشم‌پور می‌افزاید: مدیر تولید مرحوم ابراهیم اصغرزاده بود؛ یک روز آمد و گفت پرویز پرستویی که سر یک فیلم دیگر بودند کارشان تمام شده و حالا قرار است بیایند سر “روبان قرمز” و این نقش را بازی کنند!!! خلاصه حاتمی کیا نظرشان عوض شد و ما هم خداحافظی کردیم و برگشتیم تهران…بعدها که فیلم را دیدم به نظرم رسید برای آن نقش می شد کارهای دیگری کرد.

جمشید هاشم پور
جمشید هاشم پور

ملاقلی پور گفت تو غلط می کنی در فیلم من بازی نکنی

این بازیگر درباره روزهای بعد از خاطره تلخ با حاتمی کیا می گوید: وقتی داستانم با حاتمی‌کیا به این شکل تمام شد کمی دلگیر و دلسرد بودم و به قول معروف مأیوس و غمگین شدم. دوست داشتم آن نقش را بازی کنم تا اینکه یک روز زنگ خانه مان را زدند. رفتم دم آیفون که ببینم چه کسی پشت در است دید این صدا آمد که من ملاقلی پور هستم. بیا پایین ببینم. بیا بیرون. تو غلط می کنی در فیلم من بازی نکنی. آخر قبلترش به وی گفته بودم حوصله بازی ندارم. خلاصه نشستیم چای خوردیم و همان موقع رفتیم دفتر  و شروع کردیم به تست گریم که شد فیلم “هیوا”.

ناراحتی از بازی در “من دیه گو مارادونا هستم”

جمشید هاشم پور در پاسخ به این سوال که کدام فیلم بوده که از بازی در آن نه تنها پشیمان هستی که بازی در آن ناراحتت کرد بیان می‌دارد:  من سر همه فیلمها انرژی خودم را می گذارم ولی گاهی انتخاب بازیگران شان ضعیف است و آن ضعف به ما هم لطمه می‌زند بخصوص روی من که وسواس خاصی دارم. ما کاری انجام دادیم به نام “من دیگو مارادونا هستم” بهرام توکلی. یک پلان خیلی ساده را 40 برداشت گرفت. این شیوه را نمی پسندم.

هاشم‌پور می افزاید: همه حرفه‌ای و این کاره هستیم. دائم کات می‌دادند. تا 10 روز بعد از آن سر صحنه نرفتم تا بعد خودشان آمدند. گفتم بد است در سینمای ایران بپیچد که یک نمای سه نفره را این همه برداشت گرفته ایم؛ آن قدر پیچیده و سخت و سنگین نبود. هنرپیشه اذیت می شود و از بین می رود. همه حرکات عین ماشین می شود.