1

مجید برزگر هم به انتقاد از هنروتجربه پرداخت⇐این نوع جدول‌بندی، به رونق اکران آسیب می‌زند!

سینماروزان: راه اندازی یک گروه سینمایی کاملا وابسته به بودجه‌های دولتی در دوران رییس معزول سینما هرچند به بهانه روی پرده فرستادن برخی فیلمهای پشت خط اکران مانده بود اما خروجی آن استخدام کلی کارمند و حقوق‌بگیر بود آن هم نه برای اکرانی موثر که اکران انبوهی فیلم در یک سری سانس محدود؛ روندی که از همان ابتدا با نقد رسانه‌های مستقل مواجه شد.

به گزارش سینماروزان هرچه بیشتر گذشت نه فقط انتقادات رسانه‌ها توسعه یافت بلکه برخی فیلمسازانی که فیلمشان را برای پخش به هنروتجربه داده بودند نیز به انتقاد از آن پرداختند!

مجید برزگر کارگردانی که فیلمهایی نظیر «پرویز» و «فصل بارانهای موسمی» را به عنوان کارگردان و  آثاری همچون «ممیرو» و «والده راما» را به عنوان تهیه کننده در هنروتجربه داشته تازه ترین فیلمسازی است که به انتقاد از هنروتجربه پرداخته است.

برزگر که تقریبا در تمامی دولتهای این سالها از دولت محمود احمدی‌نژاد تا دولت حسن روحانی مسئولیتهای مختلف در جشنواره‌هایی دولتی همچون کودک و فجر داشته، در خلال گفتگو با ابراهیم مختاری در «شرق» با انتقاد ار روند اکران آثار در هنروتجربه بیان داشت: در جدول نمایش هنروتجربه، کسانی که می‌خواهند فیلم را ببینند، یک روز هست، دو روز نیست، دوباره هست و باز نیست. این باعث می‌شود ول ‌کنند. این نوع جدول‌بندی می‌کوشد عدالت را برقرار کند اما به رونق اکران فیلم‌ آسیب می‌زند.

این کارگردان ادامه داد: باید حجمی از فیلم‌ها را انتخاب کنند که بتوانند دست‌کم برای هر فیلم یک سانس‌ ثابت داشته باشند که تماشاگر بداند فلان سالن هر روز سر این ساعت می‌تواند برود فیلم خودش را ببیند، یعنی مجبور نباشد در اینترنت بگردد ساعت این فیلم کی شده و سالنش کجا رفته؛ این سیاست به نظر می‌آید آسیب‌زاست.




چگونه در یک شب زندگی “دراکولا”ی عطاران از هم پاشید؟+عکس

سینماژورنال: لوون هفتوان بازیگر غول‌پیکر ایرانی که با فیلم “پرویز” به سینمای ایران معرفی شد سابقه ای طولانی در ایفای نقش در تئاتر دارد اما از آنجا که بخش عمده ای از زندگیش خارج از ایران گذشته کمتر کسی است که درباره آن سابقه چیزی بداند.

به گزارش سینماژورنال لوون هفتوان بعد از ایفای نقش در یک سری آثار هنروتجربه ای که برخی از آنها مانند “مردی که اسب شد” حتی در همان “هنروتجربه” هم دستاوردی نداشتند سال گذشته در یک کمدی-هیولایی به نام “دراکولا” بازی کرد.

این فیلم که سومین محصول سینمایی عطاران در قامت کارگردان است در انتظار پروانه نمایش است تا اکران شود. لوون هفتوان در “دراکولا” نقش خون آشامی را بازی می کند که برخوردش با یک معتاد زندگیش را زیرورو می کند!

10 سال در یکی از بهترین خانه های تورنتو زندگی می کردم و شش ماه بعد در یک نوانخانه!

هفتوان در گفتگویی با “اعتماد” درباره برخی فراز و نشیبهای عجیب و غریب زندگیش گفته است و از جمله متلاشی شدن زندگی مشترکش بر اثر یک اتفاق. “دراکولا”ی عطاران می گوید: در زندگي من بالا و پايين از همه لحاظ زياد بوده است. ١٠ سال پيش در يكي از بهترين خانه‌هاي تورنتو زندگي مي‌كردم با همسرو فرزند. بر اساس يك اتفاق زندگي پاشيد. شش ماه بعد در نوانخانه زندگي مي‌كردم! به مدت دو ماه. توي يك كليسا! شب بخواب، صبح برو بيرون، كوچه‌ها را بگرد تا شب شود و دوباره بخوابي.

وی ادامه می دهد: الان ديگر از اين اوج و حضيض‌ها نمي‌ترسم، لذت مي‌برم. دوستاني كه وقتي ايران هستم با آنها زندگي مي‌كنم اين را ديده‌اند كه در سال‌هاي اخير با يك ساك كوچك مسافرت مي‌كنم. چه هفت ماه بخواهم جايي بروم چه هفت روز. هميشه اين آمادگي را دارم كه ممكن است امشب نتوانم به خانه بروم و گاهي هم حتي هم بچه‌ها مي‌گويند خودت اينطور طراحي مي‌كني كه به خانه نروي! ولي خب اين آمادگي را دارم.

بهترین قصر دنبا را در تورنتو دارم

هفتوان درباره وضعیت زندگیش در کانادا بیان می دارد: من خيال‌پردازم! البته زندگي واقعياتش را به آدم تحميل مي‌كند. چه بخواهيم و چه نخواهيم. اما هميشه خيال‌پردازي را دوست داشتم. من يك‌گوشه‌اي دارم براي خودم در تورنتو زندگي مي‌كنم، يك آپارتمان ٥٠ متري در گوشه‌اي از تورنتو، اما برايم بهترين قصر دنياست! چه كم دارد از يك قصر!

این بازیگر می افزاید: وقتي به این آپارتمان نگاه مي‌كنيد هيچي نيست جز يك فضاي كوچك كه يك گوشه‌اش ميز است و يك گوشه‌اش كاناپه‌اي كه روي آن مي‌خوابم. اما در همان مكان من دارم دنيا را مشاهده و تجربه مي‌كنم. بله خيال‌پردازم! براي همين هم احساس مي‌كنم هنوز زنده‌ام. زنده بودن به نظرم يك عنصر تخيل دارد. وقتي آدم عاري از تخيل مي‌شود مي‌ميرد.

دراکولا رضا عطاران لوون هفتوان
 لوون هفتوان(راست) و رضا عطاران در نمایی از “دراکولا”



کیومرث پوراحمد: یکی از داوران {جشن خانه سینما} گفت خودمان هم شوکه شده‌ایم که “چند متر مکعب عشق” این همه جایزه برده!!!

سینماژورنال: یکه تازی دو برادر به نامهای جمشید و نوید محمودی در داوری جشن خانه سینما و اهدای چندین جایزه به محصول این دو برادر یعنی “چند متر مکعب عشق”(اینجا را بخوانید) سبب ساز آن شده که برخی رسانه ها که چشم امید به موفقیت “قصه ها” در این جشن داشتند کمی شگفت زده شوند.

به گزارش سینماژورنال از جمله این رسانه ها “شرق” است که شگفتی خود درباره عدم حضور “قصه ها” در فهرست نهایی جوایز جشن خانه سینما را با کیومرث پوراحمد در میان گذاشته است و وی نیز همسو با این رسانه درباره روند رأی گیری در جشن خانه سینما سحن گفته است.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی پوراحمد را ارائه می دهد:

 در جشن خانه سینما، اکثر جوایز به فیلم «چندمترمکعب عشق» داده شد. به‌نظر شما، پررنگ‌شدن یک فیلم در جشن و نادیده‌گرفته‌شدن فیلم‌های دیگری مثل «قصه‌ها» منصفانه بود؟ 
واقعیت این است که من فیلم «چندمترمکعب عشق» را ندیده‌ام و نمی‌دانم مستحق این‌همه جایزه هست یا نه، اما «ماهی و گربه» را هشت‌بار، «پرویز» را هم هشت‌بار و «قصه‌ها» را شش‌بار در سینما و دوبار قبل از اکران که دیده‌ام! نمی‌توانم تصور کنم «چندمترمکعب عشق»، خیلی برتر از این فیلم‌ها بوده. چنین اتفاقی نشان می‌دهد که ٤٠ نفر داور، فقط رأی داده‌اند، بی‌هیچ ‌بحث و چالشی. خب رأی را هرکسی می‌تواند بدهد ولی برای داوری یک جایزه، چهارنفر آدم سروزبان‌دار اهل تحلیل دلسوز متعهد، باید بحث ایجاد کنند و افراد را درگیر آرایشان کنند. داوری یعنی به‌نتیجه‌رساندن آرا. در چنین اتفاقی نه‌فقط داوران، که آقای اسعدیان و میری و میرکریمی هم نقش دارند. اینکه همه فقط رأی‌هایشان را بدهند، اسمش دموکراسی نیست. یعنی داوران یک جشن نباید خط‌مشی داشته باشند؟ یا دبیر جشن نباید به داوران هشدار بدهد و آنها را متوجه دیگر فیلم‌ها کند؟ خاطرم هست یک‌سالی داور جشنواره فجر بودم، یکی از فیلم‌ها که به‌نظر می‌رسید باید سروصدا کند، به‌نظر ما داوران فیلم بی‌ارزشی بود. جمال امید که آن زمان دست‌اندرکار جشنواره بود، به ما هشدار داد که این فیلم بین مردم رأی اول را آورده و از ما خواست لااقل در دو، سه رشته کاندیدش کنیم تا بین رأی ما و مردم شکاف عمیقی نباشد. به‌هرحال، گاهی لازم است مثلا دبیر دخالت کند چون این آرا و نتیجه نهایی، برای آینده سینمای ما مهم است. فقط کنارایستادن و رأی‌شمردن که دموکراسی نیست. نتیجه، هدایت‌کردن می‌خواهد. با یکی از داوران که حرف می‌زدم می‌گفت خودمان شوکه شده‌ایم که «چندمترمکعب عشق» این‌همه جایزه برده. در داوری نباید جو‌گیر شد.
 خاطرتان هست که در دوره‌های قبلی هم چنین اتفاقی افتاده باشد؟ 
دوره‌ای که خودم دبیر بودم، داوری یک‌مرحله‌ای بود و ما از آرا راضی بودیم. زمان سیف‌الله داد که داوری دومرحله‌ای بود، داور بودم و یادم هست که این‌طور نبود که ما در جایگاه داور فقط رأی بدهیم. دیگر داوران بر یک فیلم اصرار داشتند و من احساس می‌کردم این‌طوری همه جوایز به سمت آن فیلم می‌رود و فیلم «سرزمین خورشید» که فیلم قابلی است، اصلا دیده نمی‌شود. سر این موضوع بحث درانداختم و دیگران را درگیر بحث کردم و بیش از همه یادم هست با ملک‌جهان خزاعی چالش داشتم. درواقع آن زمان، این‌طور نبود که فقط رأی بدهیم.
 در فجر چطور؟ این یک‌صدایی داوران تجربه شده بود؟ 
سالی که «آژانس شیشه‌ای» در فجر بود، همه آرا به سمت این فیلم رفت. بعد از جشنواره، جمشید اکرمی که به ایران آمده بود را دیدم و او گفت این دیگر رأی و داوری نبود، صدور مانیفست سیاسی بود. حرفش را که شنیدم، احساس کردم راست می‌گوید، ما جوگیر شده بودیم. همه هم‌نظر بودیم و اصلا چالشی هم به وجود نیامد. یک دوره دیگر هم در داوری فجر، من، جوزانی، منوچهر محمدی، بابک بیات و… داور بودیم و سر فیلم «به همین سادگی» و «آواز گنجشک‌ها» چالش‌های بسیاری داشتیم. درواقع آخرین مرحله داوری، صدور رأی است. بحث و هشدار در آن مهم است. برگزار‌کنندگان هم، مسئول انتخاب‌ها هستند.
 در یک کلام بگویید به نظر شما چه می‌شود که یک فیلم اکثر جوایز را می‌گیرد و فیلم‌های دیگری که مستحق بودند، هیچ جایزه‌ای نمی‌گیرند؟ 
این شاید ناشی از جوگیرشدن داوران است والا چطور ممکن است تماشاگری مثل من که مدت‌هاست سینمای ایران را دنبال نمی‌کند و حتی حاضر نیست یک‌بار هم فیلمی را در سالن سینما ببیند، چون موبایل‌های روشن مردم آزارش می‌دهد، آن‌وقت «پرویز» و «ماهی و گربه» و «قصه‌ها» را بارها در سالن می‌بیند و داوران، اصلا این فیلم‌ها را در انتخاب‌هایشان نمی‌بینند؟ منظورم این است که این فیلم‌ها آن‌قدر اثرگذار بوده‌اند که یک تماشاگر را کنجکاو کنند بارها ببیندشان. چطور می‌شود فیلم دیگری اکران شده باشد و همان تماشاگر، حتی ندیده باشدش و فیلم این‌قدر مهم باشد، ولی در زمان اکران آن‌قدر تأثیر نداشته باشد که تماشاگری که سینما را دنبال نمی‌کند کنجکاو کند تا حداقل یک‌بار آن را ببیند. در این اتفاق، نحوه رأی‌دادن و جهت‌دهی برگزار‌کنندگان را مؤثر می‌دانم. سالی که خسرو شکیبایی برای «اتوبوس شب» کاندیدا شد، برای فیلمی دیگر هم نامزد شد. من تعجب کرده بودم چطور برای آن فیلم هم نامزد شده. چون هم آن فیلم، فیلم بدی بود و هم خسرو در آن فیلم خوب نبود. نهایتا برای «اتوبوس شب» جایزه گرفت ولی همان موقع فکر کردم، واقعا آنهایی که داورند چه درکی از بازیگری دارند؟ و بر چه اساسی کاندیدا انتخاب می‌کنند.
ببینید ٤٠ داور، نهایتا در رشته‌های مختلف، «چندمترمکعب عشق» را برگزیده‌اند. اگر از این ٤٠نفر، چهار نفر هم اهل تحلیل و بحث بودند، حتما امکانش را داشتند که بحث ایجاد کنند. باید دید آنها اهل تحلیل نبودند یا امکانش را نداشتند؟ اگر امکانش را نداشتند که اشکال از برگزارکنندگان است و اگر امکان داشته‌اند و بحث نکرده‌اند، که خب حتما ناآگاه و کم‌اطلاع بوده‌اند یا اینکه تشتت و بی‌اعتمادی بالایی بین داوران بوده و امکان بحث‌کردن ایجاد نمی‌شده. به نظرم اشکال اساسی در فرمول و نحوه رأی‌گیری است.




کجایی خسروخان معتضد که ببینی چه بر سر تاریخ می‌آورند؟/آقای “گروه سینمایی تازه تأسیس”! لطفا تاریخ را تحریف نکن!

سینماژورنال/حامد مظفری: اینکه صبح یکی از روزهای ابتدایی هفته صندوق ورودی ایمیلت را باز کنی و با پیامی عجیب از روابط عمومی یک گروه سینمایی تازه تأسیس روبرو شوی که در آن ادعا شده رکورد طولانی ترین زمان نمایش فیلم در تاریخ سینمای ایران متعلق به این گروه است، هم می تواند درس آموز باشد و هم خاطره ساز.

به گزارش سینماژورنال اینکه کمی بعد از آن به سراغ روزنامه سینمایی مطرح کشور رفته و بر روی جلد آن با آگهی بزرگی از  این گروه روبرو شوی که در آن با فونت درشت نوشته شده رکورد طولانی ترین زمان نمایش در تاریخ سینمای ایران متعلق به دو فیلم از محصولات همین گروه تازه تأسیس است هم درس آموز است و هم خاطره ساز.

درس آموز از آن جهت که به هر حال می بینیم همان طور که خسرو معتضد یعنی کسی که تاریخ کشور از اشکانیان تا مصدق از کانال او روایت میشود فرموده اند تحریف تاریخ فقط متعلق به گذشتگان نبوده و در روزگار فعلی هم خیلیها هستند که برای اثبات خویش به تحریف واقعیات تاریخی می پردازند و خاطره ساز از این جهت که در میان انبوهی از هزینه هایی که صرف راه اندازی این گروه شده و البته بازگشت مالی چندانی نداشت حالا برای موجه جلوه دادن این هزینه های بی بازگشت، یک فعل هزینه‌بر دیگر صورت می گیرد.

دست اندرکاران این گروه سینمایی ادعا کرده اند که با اکران 9 ماهه “ماهی و گربه” و اکران 8 ماهه “پرویز” رکورد طولانی ترین زمان نمایش در تاریخ سینمای ایران را شکسته اید اما بدجوری به بیراهه رفته اند.

“سنگام” کجای این رکوردهاست؟

آقای گروه سینمایی تازه تأسیس! نمی دانیم اسم فیلم “سنگام” را شنیده اید یا نه. همان محصول بالیوودی که راج کاپور هم کارگردانش بود و هم تهیه کننده اش و هم در آن ایفای نقش می کرد. این فیلم فقط در سینما همای سابق که در خیابان فردوسی واقع شده بود یک سال تمام روی پرده بود و روزی هشت سانس هم به نمایش درمی آمد.

شاید بگویید “سنگام” فیلم خارجی بود و رکورد شما درباره ایرانیان است.

“گنج قارون” را هم فراموش کردید؟

در میان فیلمهای ایرانی بودند فراوان فیملهای موسوم به فارسی که بیشتر از یک سال روی پرده بودند. مهمتر از همه “گنج قارون” بود که بعد از اکران موفقیت آمیز اولیه اش که بیشتر از شش ماه طول کشید تا چهار سال در اکران نوروزی سینماهای مرکز شهر روی پرده می رفت. از آن گذشته “گنج قارون” تا چند سال به طور مداوم در سینماهای تازه تاسیس شهرستانها هم روی پرده می رفت و ماهها روی پرده می ماند.

یادمان نرود که “گنج قارون” شش ماه در 15 سینما و هر سینما روزی 5 سانس روی پرده می رفت آن هم در تهرانی که جمعیتش حدودا 2 میلیون وو نیم نفر بود!!!

شاید بگویید اینها فیلمفارسی بودند و محصول پیش از انقلاب و رکورد شما درباره فیلمهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است.

“عقابها” و “دادشاه” که دیگر نباید یادتان رفته باشد!

اگر کمی به حافظه تان فشار بیاورید در همین سینمای بعد از انقلاب اسلامی فیلمهایی را داشتیم مثل “عقابها”ی ساموئل خاچکیان و “دادشاه” حبیب کاووش که از زمان ساختشان در اوایل دهه 60 تا حدودا یک دهه بعد یعنی اوایل دهه 70 در سینماهای مرکز شهر و سالنهای لاله زار روی پرده بودند چون مخاطب داشتند.

آقای گروه سینمایی تازه تأسیس! پس اینکه می گویید رکوردشکنی کرده اید نه تنها درست نیست که یک فانتزی سازی تمام عیار است.

هنروتجربه
تازه ترین آگهی تبلیغاتی “هنروتجربه”

ای کاش از عضو سیاستگذارتان می پرسیدید

آقای گروه سینمایی تازه تأسیس! شما که سردبیر یکی از نشریاتی را که اخیرا برای “گنج قارون” ویژه نامه پر و پیمانی را درآورد در هیات سیاستگذارت داری چرا این چنین بی توجه به عواقب این تحریف تاریخی، رپورتاژ آنها را در اختیار رسانه ها گذاشتی؟ کافی بود از این سردبیر درباره این رکوردشکنی کسب اطلاع کنی تا او به طور کامل در این باره به شما اطلاعات بدهد.

پیشنهادی برای اصلاح این رپورتاژ

آقای گروه سینمایی تازه تأسیس! هنوز هم دیر نشده! برای اینکه این تحریف تاریخی بیشتر از این به چشم نیاید به طراح آگهی هایتان بگویید در انتهای تیتر “رکورد طولانی ترین زمان نمایش در تاریخ سینمای ایران” عبارت “در گروه سینمایی هنروتجربه” را بیاورد و خلاص.

پی نوشت: در بالای آگهی طراحی شده برای این تحریف تاریخی عبارت “سینمای هنروتجربه تقدیم می کند” به چشم می خورد. هر چه فکر کردیم ربط این عبارت که بیشتر برای ترغیب مخاطبان به حضور در یک مراسم خاص مانند تماشای فیلم یا اجرای کنسرت موسیقی به کار می رود با این آگهی را درنیافتیم.




بازیگر غول‌پیکر ایرانی بعد از جدایی از همسر، پشت چراغ قرمز خوابش برد!+عکس

سینماژورنال: لوون هفتوان را بسیاری به واسطه ایفای نقش در فیلم “پرویز” می شناسند؛ فیلمی به کارگردانی مجید برزگر که هفتوان در آن نقش پیرپسری رانده شده از خانه را ایفا می کند.

به گزارش سینماژورنال قطعا بسیاری از آنها که “پرویز” را دیده اند از سرگذشت عجیب و غریب لوون هفتوان خبر ندارند؛

بازیگری که در ابتدای دهه هفتاد طی یک سفر کاری رهسپار ارمنستان می شود اما به دلیل دزدیده شدن گذرنامه ناچار میشود سالها خارج از کشور بماند.

هفتوان در گفتگویی مفصل که با عباس یاری در “فیلم” انجام داده کوشیده بخشی از داستان عجیب و غریب زندگی خود را بازگو کند.

از راه زمینی به ترکیه رفتیم و بعد ارمنستان

هفتوان درباره سفری که زندگیش را تغییر داد می گوید: در سال 1370 به اولین تئاتر بین المللی ارامنه در شهر ایروان دعوت شدم. دو نمایشنامه داشتیم که یکی “سیاوش” و دیگری “سودابه” که کولاژی از شعر و نمایش نامه های مختلف بود؛ هر دو هم به زبان ارمنی. من چون شش ماه خدمت کرده بودم و هنوز معافی نداشتم، به وزارت ارشاد رفتم و توانستم با سپردن وثیقه اجازه خروج از کشور بگیرم. آن زمان هنوز ارمنستان از شوروی جدا نشده بود و ما برای رسیدن به آنجا باید از طریق مسکو به ایروان می رفتیم. این شکل رفتن هزینه زیادی داشت، به این دلیل تصمیم گرفتیم از راه زمینی و از طریق ترکیه وارد خاک ارمنستان شویم.

بزن و بکوب باعث دزدی ساکم شد

به گزارش سینماژورنال وی درباره تفریحی شبانگاهی که به دردسری بزرگ برایش بدل شد بیان می دارد: یک شب در قطاری که به سوی ارمنستان می رفتیم، در کوپه بغلی من چند تا از برو بچه های باحال با ساز و آواز، بساط بزن و بکوب راه انداخته بودند که من هم به جمع آنها پیوستم و نمی دانم چه موقع توی واگن آنها خوابم برد. به مقصد که رسیدیم، متوجه شدم که ساکم را که حاوی پول ها و مدارکم بود دزدیده اند؛ بدتر از همه گذرنامه ام بود.

فکر میکردم کارم یکی دو روزه تمام شود

لوون هفتوان درباره مشکلات بعدیش بیان می دارد: پس از پایان جشنواره گروه مان مجددا از مسیر ترکیه به ایران برگشت اما من چون گذرنامه نداشتم نمی توانستم وارد خاک ترکیه بشوم. در ارمنستان هم ایران سفارتخانه یا کنسولگری نداشت. دویست دلار از دوستانم قرض کردم و به همراه گزارش پلیس محلی راهی مسکو شدم تا از آنجا بتوانم گذرنامه یا جواز عبور بگیرم. چون شرکت هواپیمایی ایرفلوت برای دو روز بعد یعنی پنجشنبه، پروازی به مقصد تهران داشت فکر می کردم در نهایت کارم یکی دو روزه درست می شود.

صدور جواز یک سال طول کشید

وی ادامه می دهد: صبح یک روز سه شنبه بود که وارد مسکو شدم. همه چیز حالت غیر عادی و بحرانی داشت، تانک ها ریخته بودند توی خیابان و مسکو در آستانه فروپاشی و انقلاب و کودتا بود به همین دلیل صدور جواز برای من یک سال طول کشید! به گزارش سینماژورنال هفتوان که اخیرا در فیلمی به نام “سرقت مردان خاکستری” ایفای نقش کرده می افزاید: مدتی بعد وقتی خبری از گذرنامه و جواز عبور نشد تصمیم گرفتم همانجا ادامه تحصیل بدهم؛ ابتدا در کلاس های شش ماهه زبان شرکت کردم و بعد از آن به آکادمی هنرهای نمایشی روسیه رفتم…

لوون هفتوان
لوون هفتوان در نمایی از “پرویز”

عوارض افسردگی بعد از جدایی

لوون هفتوان که بعد از روسیه به کانادا رفته و در این بین ازدواج هم کرده ولی کارش به جدایی کشیده در جایی دیگر از گفتگوی خود می گوید: هشت نه سال{با همسرم} در تورنتو زندگی می کردیم و کارمان به جدایی کشید. این جدایی افسرده ام کرد. شبها اغلب از خانه بیرون میزدم و بی هدف رانندگی میکردم. هر وقت و هر جا که خوابم می گرفت، همانجا توی ماشین می خوابیدم. چند بار پلیس مشکوک شده بود و مرا بازخواست کرده بود.

ساعت دوی نیمه شب پشت چراغ قرمز خوابم برد

به گزارش سینماژورنال افسردگی بعد از جدایی یک بار هم دردسری بزرگ را برای این بازیگر غول پیکر رقم می زند. وی می گوید: یک بار ساعت دو نیمه شب پشت چراغ قرمز یک چهار راه خوابم برده برد؛ خوابی که دردسر های زیادی برایم ایجاد کرد و از بخت بد یک پلیس خیلی بداخلاق و مقرراتی به تورم خورد که حواله ام داد به دادگاه و یک قاضی بی گذشت که از خودش مردم آزار تر بود!

مجبور شدم به قاضی دروغ بگویم

وی ادامه می دهد: در کانادا خوابیدن پشت چراغ قرمز، جرم بسیار سنگینی به حساب می آید. فردای آن شب مجبور شدم در دادگاه به دروغ به قاضی بگویم من همراه با دوستی بودم که در حین رانندگی دعوای مان شد و او رفت و و من هم چون عصبانی بودم، ناگهان خوابم برد! قاضی پس از کلنجار های بسیار گفت همه حرف هایت را قبول دارم، ولی نمی توانم با قضیه خوابیدن پشت چراغ قرمز کنار بیایم ! همین باعث شد که یک سال گواهینامه هم را توقیف کردند و بعد از آن دیگر رانندگی نکردم.