1

طعنه رندانه علیرضا تابش خطاب به کیومرث پوراحمد⇐از تهیه‌کننده‌تان بخواهید برایتان سرمایه‌گذار پیدا کند!!+گزارش یک رسانه مستقل از حمایتهایی که در سالیان مختلف از فارابی تا حوزه و از سیمافیلم تا موسسه رسانه‌های تصویری نثار پوراحمد شده!!

سینماروزان: کیومرث پوراحمد که در سالهای اخیر از روزگار اوجش فاصله گرفته و فیلمهایی ساخته مثل «پنجاه قدم آخر» و «کفهشایم کو؟» که اقبالی در مخاطبان برنینگیخته علیرغم حمایتهایی که در برهه های مختلف از ارگانهای مختلف داشته ولی اغلب حضورش در محافل عمومی را مجالی میکند برای انتقاد از این ارگانها.

به گزارش سینماروزان کیومرث پوراحمد در تازه ترین انتقاداتش که در جشن منتقدان خانه سینما مطرح شد از این گلایه کرد که چند سال پیش در بنیاد فارابی به تهیه کننده فیلم او گفته ‌اند برای تامین بخشی از هزینه ساخت فیلمش باید سرمایه گذار داشته باشد!!

در پی این اظهارات علیرضا تابش مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی خطاب به این کارگردان گفت: آقای پوراحمد زادروزتان دو روز پیش بود که به شما و همسرتان تبریک می گویم، ما متولدین دهه ۵۰ با فیلم‌ها و آثار شما در دوران نوجوانی مان خاطرات زیادی داریم، شما حق بزرگی به گردن همه‌ بچه ها دارید. آقای پوراحمد شما جزو سرمایه‌های نمادین سینمای ایران هستید و اگر من (بطور مثال) تهیه کننده فیلم شما بودم حتما از سرمایه معنوی شما برای تامین بخشی از سرمایه فیلم تان به درستی استفاده می‌کردم؛ البته بنیاد سینمایی فارابی هم مثل سابق تمام همت خود را می گمارد که برای تولید فیلم جدید شما، در کنار شما باشد.

این همه واکنشها به اظهارات پوراحمد نبوده است. پوراحمد در جشن منتقدان بی نام بردن از شخصی خاص گفته بود: طرف سی سالش است اما دفترش به اندازه زندگی من است!

این اظهارات، گزارش رسانه مستقل «امپایرمدیا» را به دنبال داشته که از پوراحمد خواسته از مختصات زندگی خودش هم بگوید و از حمایتهای مختلفی که از فارابی و حوزه تا رسانه های تصویری و تلویزیون نثارش شده. این رسانه نوشت: کیومرث پوراحمد به تازگی از فردی نام برده که سی سالش است اما دفترش به اندازه کل زندگی وی است!! آیا کسی میداند طول و عرض و ارتفاع زندگی پوراحمد چقدر است؟؟ پوراحمد همان کارگردانیست که در عین ژست اصلاح طلبی با حمایت میلیاردی نهادی منسوب به اصولگرایان یعنی انجمن دفاع مقدس “پنجاه قدم آخر” را ساخت و فیلمش در گیشه 50 میلیون هم نفروخت و باز رسانه های تصویری 170 میلیون بابت رایت همین فیلم پرداخت کرد!!!

این رسانه ادامه داد: پوراحمد همان کارگردانیست که تسهیلات نیم میلیاردی فارابی را برای ساخت “کفشهایم کو” داشت و فیلمش در بهترین موعد اکران که نوروز باشد از آخر اول شد و در قعر جدول فروش قرار گرفت!! اصلا مهمترین محصول پوراحمد “قصه های مجید” با بودجه کجا تولید شد؟ با بودجه همین رسانه ملی؟ مگر ایشان با بودجه رسانه ملی “اتوبوس شب” را نساخت؟؟ بودجه تولید “خواهران غریب” را هم که حوزه هنری داد!! جز این است؟؟ تنها تجربه محسوس پوراحمد در بخش خصوصی بازسازی “سلطان قلبها” با نام “گل یخ” بود که آن هم با سر در گیشه شکست خورد. این است بخش عمده زندگی حرفه ای پوراحمد!! کارگردانی که در دهه های مختلف بهره مند از حمایتهای دولتی بوده و باز به جای حرف زدن از عایدیهایش برای دیگران طعنه میفرستد. یکی بگوید چرا؟




حبیب جان! نامه نوشتن به زبان مبدأ چه سودی دارد؟/نامه بعدی را به زبان مقصد بنگار و در نامه‌ات از دلایل شکست تمام‌عیار پروژه میلیاردی که مشاورش بودی هم بگو…

سینماژورنال: حبیب احمدزاده که به عنوان نویسنده ادبیات دفاع مقدس شناخته می شود و البته تجربیاتی هم در سینما دارد در سالهای اخیر سعی زیادی کرده که با نگارش یک سری نامه به شخصیتهای سیاسی غیرایرانی در کانون توجه قرار گیرد.

به گزارش سینماژورنال آخرین نامه ای که توسط این نویسنده منتشر شده خطاب به فرانسوا اولاند نخست وزیر فرانسه بود؛ نامه ای که حبیب در آن با اشاره به کشتار اخیر نیس رفتارهای دوگانه این نخست وزیر را به چالش کشید.

دو سال قبل حبیب نامه‌ای را به باراک اوباما رییس جمهور ایالات متحده نوشت؛ نامه ای که در آن حبیب کوشیده بود با مرور روابط خصمانه دولت آمریکا با ملت ایران در هفتاد سال گذشته طعنه های خاص خود را بزند به این رییس جمهور.

در همان دو سال قبل احمدزاده نامه ای هم نگاشته بود خطاب به اعضای گروهی موسوم به جیش العدل که مرزبانان ایرانی را گروگان گرفته بودند و کوشیده بود با به چالش کشیدن اهداف آنها نتیجه شوم رفتارشان را به آنها گوشزد کند.

سه سال قبل حبیب نامه‌ای برای فرمانده ناو وینسنس نوشته بود؛ همان فرمانده ای که با شلیک دو موشک به هواپیمای ایرباس ایرانی نزدیک به 290 از ایرانیان را به شهادت رساند. حبیب در نامه اش برای “ویل راجرز” کوشیده بود رفتار غیرانسانی این فرمانده را به چالش بکشد.

شش سال قبل و در پي دستگيري عبدالمالك ريگي نیز حبيب احمدزاده در نامه‌اي خطاب به مردم كشورهاي غربي و صلح‌طلبان جهان از آنان خواست به دولت‌هاي فريب‌كار خود اعتماد نكنند.

بازخورد چنین نامه‌هایی چقدر است؟

اینکه نویسنده‌ای در کنار فعالیتهای نوشتاری خود زمانی را می‌گذارد برای اعلام موضع درباره تغییر و تحولات سیاسی و این اعلام مواضع را با نگارش نامه به شخصیتها و جریانات سیاسی-اجتماعی انجام می‌دهد فی‌نفسه اتفاق بدی نیست اما پرسش بر سر آن است که بازخورد چنین نامه‌هایی چقدر است؟

طبیعی است که برخی رسانه‌های داخلی همسو با این نویسنده نامه‌هایش را به عنوان خبر تاپ خود منتشر کنند اما نامه‌ای که مثلا خطاب به نخست‌وزیر فرانسه نوشته شده بیش از آن که کارکرد داخلی داشته باشد می‌بایست کارکرد خارجی داشته باشد یعنی می‌بایست نامه به دو زبان نوشته شود و البته همزمان با انتشار در رسانه های داخلی به دست رسانه ای معتبر از کشور مقصد هم برسد تا بازتاب موثر را داشته باشد.

وگرنه اینکه در کنج خانه‌مان بنشینیم و به سبک وبلاگ‌نویسان نامه‌هایی را برای شخصیتهای مختلف بنویسیم بدون اینکه شخصیت موردنظر کمترین آگاهی از این نامه ها نداشته باشد چه سودی دارد؟

نامه بعدی به کیست؟ نخست وزیر انگلستان یا صدراعظم آلمان؟

نمی‌دانیم حبیب احمدزاده که زمانی به‌واسطه آشنایی با ارگانهایی خاص در آبادان به عنوان نیروی تدارکات “برج مینو” وارد سینما شد و بعدتر تا نویسنده و مشاور پروژه‌هایی نظیر “اتوبوس شب” و “50 قدم آخر” پیش رفت نامه بعدی خود را به چه کسی خواهد نوشت؛

به “ترزا می” نخست وزیر جدید انگلستان که بعد از رأی مردمانش به حذف از اتحادیه اروپا می‌بایست شرایط بهبود اوضاع اقتصادی مردمانش را فراهم کند یا به “آنگلا مرکل” صدراعظم آلمان که اخیرا و بعد از حمله یک مهاجر تبر به دست به مسافران یکی از قطارهای مسافرتی به شدت با انتقادات رسانه‌های کشورش درباره چگونگی ارتباط دولت با مهاجران روبرو شده است؟

حتما برگردان نامه ات را در اختیار رسانه های کشور مقصد بگذار

حبیب احمدزاده به هر که نامه نوشت بد نیست حتما برگردان نامه اش به زبان مقصد را در اختیار یکی از رسانه های معتبر کشور مقصد بگذارد تا نامه‌هایش کارکرد بومی پیدا نکند.

از آن گذشته بد نیست او نامه هایی را هم بنویسد درباره تجربیات سینمایی چند سال اخیر خود و مثلا در این نامه ها به این پرسش پاسخ دهد که چرا فیلم “پنجاه قدم آخر” که طرح ابتدایی قصه اش از وی بود و البته بودجه ای میلیاردی هم برای تولید آن اختصاص یافت با شکست همه جانبه در اکران روبرو شد؟

 




بودجه انجمن دفاع مقدس در خدمت سناریست ۲۵ ساله!

سینماژورنال/ورتا چمانی: انجمن سینمایی انقلاب و دفاع مقدس اخیرا درام سینمایی “دلتنگیهای عاشقانه” را روی پرده داشت؛ درامی که علیرغم صرف هزینه مناسب برای تولید، فروشش در دو ماهی که روی پرده بود به 200 میلیون هم نرسید و طبیعی است که با احتساب سهم 35 درصدی تهیه کننده نهایتا بیشتر از 70 میلیون عاید انجمن نکرده است.

به گزارش سینماژورنال البته که این انجمن یکی دیگر از محصولاتش به نام “خاکستر و برف” را که توسط قائم مقامش روح ا.. سهرابی کارگردانی شده و البته این یکی هم هزینه تولید مناسبی دریافت کرده بود را بعد از دو سال پشت خط اکران ماندن روانه گروه تازه تاسیس “هنروتجربه” کرد که به صورت کاملا محدود و برای مخاطبان خاص به نمایش درآید.

این انجمن یک سریال با عنوان “آرام می گیریم” را باز هم به کارگردانی قائم مقام انجمن یعنی جناب سهرابی در مسیر تولید داشت که کیفیت پایین سناریوی اثر باعث شد از سوی مدیران سیما تولید سریال معلق شود. (اینجا و اینجا را بخوانید)

اینها را بگذارید کنار دیگر پروژه پرهزینه متاخر اما شکست خورده انجمن یعنی “پنجاه قدم آخر” تا عیار کار این هسته اصلی سینمای انقلاب و دفاع مقدس در سالهای اخیر دستتان بیاید. “پنجاه قدم آخر” علیرغم بودجه میلیاردی تولید در دو هفته ای که روی پرده بود فقط 25 میلیون تومان فروخت!!!

عدم حمایت از سینماگران کارکشته و امتحان پس داده

البته که در ماههای گذشته کارگردانانی چون محمدعلی باشه آهنگر و احمدرضا معتمدی که هر دو از جمله سینماگران مطرح و امتحان پس داده ایرانی هستند به دنبال تولید فیلمنامه های “سرو زیر آب” و “بوف کور” از طریق این انجمن بودند که حمایتی شامل حال آنان نشد.

از آن سو تیم تولید درام تحسین برانگیز “شیار143” نیز در جلب حمایت این انجمن برای فیلم اخیر خود “نفس” ناکام ماندند و نتوانستند حتی یک ریال حمایت برای تولید محصولی کاملا مرتبط با دفاع مقدس از انجمن دریافت کنند.

سال قبل نیز مهدی نادری کارگردان جوانی که توانایی خود در ژانر جنگ را با همان اولین فیلمش “بدرود بغداد” نشان داده بود و  فیلمش به عنوان نماینده ایرانی اسکار 2010 هم انتخاب شد سناریویی با محوریت حوادث مربوط به فتح خرمشهر با نام “لیخون” را برای جلب حمایت به انجمن ارائه داد که فیلمنامه وی نیز رد شد.

حمایت از سناریست بی تجربه و تهیه کننده ای کم تجربه

حالا اما در اتفاقی عجیب سناریویی با عنوان “ماه گرفتگی” با مضمون اتفاقات 88 پروانه ساخت گرفته است که بناست با حمایت انجمن دفاع مقدس تولید شود.

این پروژه نام مسعود اطیابی سازنده آثاری چون “صبح روز هفتم” و “خاک و مرجان” را به عنوان کارگردان بر خود دارد اما اعجاب آنجاست که فیلمنامه اثر از جوانی 25 ساله به نام مهدی آذرپندار است!!!

جوانی که همه سابقه سینمایی اش نگارش یک سری مقاله در بولتنهای دانشجویی و البته یکی دو رسانه اصولگرا بوده است.

این جوان هموست که چند سال پیش انتخابش به عنوان یکی از اعضای شورای تخصصی بررسی فیلمنامه‌های سیما درست بعد از انتقاداتی که در مقالاتش به محصولات رسانه ملی داشت(!!) شگفتی بسیاری از اهالی تلویزیون را به دنبال داشت.

اینکه چطور شده فیلمنامه ایشان مورد حمایت انجمن دفاع مقدس قرار می گیرد هم ریشه دارد در سمتی که ایشان اخیرا در یکی از نهادهای مافوق انجمن پیدا کرده است!!!

پروانه ساخت “ماه گرفتگی” به تهیه کنندگی هادی انباردار صادر شده که بیشتر در گروه تولید و تدارکات پروژه های دفاع مقدسی حضور داشته و البته از رفقای سالیان اخیر مسعود اطیابی است.

فارغ از ایفای نقشهای فرعی در تعدادی فیلم درجه دوی دفاع مقدسی، انباردار سابقه تهیه کنندگی یک فیلم به نام “دویدن تا نیمه شب” را هم دارد که سال قبل به تولید رسید اما نه اکران شد و نه به  شبکه خانگی وارد شد.

تجربه تلخ “پایان نامه” پیش رویمان است و درس نمی گیریم

اینکه در انجمن دفاع مقدس که باید مرکز کارکشته های ژانر دفاع مقدس باشد از امثال محمدعلی آهنگر و احمدرضا معتمدی به دلیل صراحت کلامشان حمایت نمی شود اما فیلمنامه چهره هایی با حداقل رزومه سینمایی در دستور کار تولید قرار می گیرد و تهیه کنندگی هم به چهره هایی با حداقل سابقه تهیه می رسد مطمئنا خرسندکننده نیست بخصوص که مضمون”ماه گرفتگی” مرتبط است با ماجراهای حاشیه انتخابات 88!
در این گونه، تجربه شکست خورده “پایان نامه” پیش روی دوستان انجمن است؛ تجربه ای که دقیقا به دلیل حضور چهره ای بی تجربه به عنوان سناریست و حضور کارگردانی تازه کار پشت دوربین به یکی از ضعیف ترین آثار تاریخ سینمای ایران بدل شد.

انگار تحولی در کار نیست…

بسیاری از سینماگرانی که دغدغه انقلاب و دفاع مقدس را دارند امیدوار بودند با حضور مدیری تازه نفس در این نهاد، سیاستهایی تازه درپیش گرفته شود برای حمایت از سینمایی که نام انجمن از آن الهام گرفته شود اما انگار اولین تجربه تولید فیلم در مدیریت جدید نیر با حداقل نشانه از تحول پیش خواهد رفت.




نویسنده “اتوبوس شب”: آیا ماجراي “آدم برفي” براي “رستاخیز” تكرار نخواهد شد؟ /چگونه بچه مسلمان خودمان را در نقش مقدسين برنمي‌تابيم ولي هر روز در دل‌مان بازي آنتوني كويين در نقش “حمزه(ع)” را ستايش می‌کنیم؟

سینماژورنال: تازه ترین چهره ای که نسبت به اتفاقات پیرامون “رستاخیز” واکنش نشان داده است حبیب احمدزاده است.

به گزارش سینماژورنال احمدزاده که یکی از نویسندگان حوزه ادبیات داستانی به شمار می رود و البته در نگارش فیلمنامه آثاری چون “اتوبوس شب” و “پنجاه قدم آخر” نقش داشته با نگارش یادداشتی که در “اعتماد” منتشر شده از یک طرف به مرور خاطراتی از دوران کودکی خود پرداخته و از طرف دیگر از منتقدان اکران “رستاخیز” خواسته است منویات مقام معظم رهبری درباره نمایش چهره معصومین(ع) در عرصه تصویر را فصل الخطاب قرار دهند.

سینماژورنال متن کامل یادداشت احمدزاده را ارائه می دهد:

در گذشته

«در تاريخ آورده‌اند هنگامي كه سلطان محمد فاتح با قشون بي‌شمار، به قصد فتح قسطنطنيه از دست مسيحيان، به دروازه‌هاي آن شهررسيد، هيچ‌كس را در حال محافظت از شهر نيافت، متحير از خبرچينان سپاه دليل پرسيد، از دور گنبد كليساي بزرگ اياصوفيه را نشانش دادند و گفتند كه همه، از شاه و وزير و امرا و عالمان و مردمان مسيحي در آنجا گرد آمده و بحث گذارده‌اند كه آن زخم مشهور، بر تن ناسوتي مسيح(ع) وارد شده يا بر تن لاهوتي آن عظيم؟ سلطان محمد، چون چنين شنيد توپي فراخواند و گلوله‌اي مستقيم حوالت گنبدكرد كه سخت بر آن اصابت نمود. و چنين ندا در داد كه:

اكنون هم بر لاهوتشان خورد و هم بر ناسوتشان.

و سخت دستور فتح داد و بدين‌سان قسطنطنيه مقام سلطان عثماني گشت.»

و اما امروز

دو هفته پيش مراسم نمازجمعه تهران و سخنان خطيب محترمش را گوش مي‌كردم كه نقل به مضمون به هر دو گروه موافقان و مخالفان «برجام» توجه و تذكر مي‌داد كه از نگاه «صفر و صد»ي به توافقنامه هسته‌اي بپرهيزند و در انتها، به عنوان فصل‌الخطاب، موضع رهبري را مصداق عمل بگيرند. ناگهان به ياد اين موضوع افتادم كه در امر فرهنگ، فصل الخطاب كيست؟

خاطره‌اي نقل كنم تا بهتر مقصودم را برسانم.

پيش از انقلاب و در عنفوان نوجواني در شهر آبادان، زادگاهم دو فرهنگ در ستيز كامل بودند؛ يكي فرهنگ مسلط استعمار انگليسي‌ها در مناطق شركت نفتي با تمام جوانب ظاهري و ديگري فرهنگ سنتي و بومي مردمي در مناطق غير كه دلبسته آيين‌هاي خود بودند.

ما نيز به عنوان نوجوان و به علت آنكه از امكانات شركت نفت به كلي محروم بوديم، در كوچه‌ها پا به توپ پلاستيكي بوديم؛ توپي كه با افتادنش در جوي‌هاي روباز پر از لجن، پاهاي برهنه ما را نيز آلوده و به قولي نجس مي‌كرد.

محله ما مسجدي داشت كه مزين به نام صاحب‌الزمان(عج) بود و پيش‌نمازي معروف به شيخ عبدالستار اسلامي و خادمي پير كه با آنكه درس طلبگي نخوانده بود، او را ملا احمد صدا مي‌زدند. يادم مي‌آيد كه تابستان‌ها از كله صبح تا هنگام تاريكي هوا فوتبال بازي مي‌كرديم و تنگ غروب، هم آنان كه دل در گرو دين و نماز داشتند و هم آنهايي كه براي رفع تشنگي به دنبال آب سرد كن مسجد بودند، همگي با پاي برهنه قصد ورود به مسجد مي‌كرديم، ملا احمد خدابيامرز سر مي‌رسيد و با نگاه به پاهاي لخت و كثيف ما چاره از قبل كرده، شيلنگ لاستيكي را از نخستين شير و لوله آب كنده و جانانه همچون يك ماتادور به جمع ما مي‌زد و ما را از دور و بر مسجد دور مي‌كرد تا به خيالش حياط مسجد را از ناپاك شدن دور و مبرا نگه دارد. يادم است بي‌بي خدابيامرزم نيز بسان ملا احمد، هميشه قرآن خانه پدر بزرگ را از دسترس بچه‌ها در بالاترين طاقچه مي‌گذاشت تا خداي ناكرده با دست ما بچه‌هاي بي‌وضو نجس نشود. خلاصه اين عمل ملا‌احمد ما ادامه داشت تا روزي كه شيخ عبدالستار پيش‌نماز براي كاري از كنار مسجد گذشت و تاراندن بچه‌ها توسط شيلنگ را ديد. ملا احمد را صدا زد و آهسته چيزي در گوشش گفت و بعد خود بچه‌ها را صدا زد و وارد مسجد شد شيلنگ را به لوله زد و آب را در پاشويه روي پاي بچه‌ها گرفت و همزمان كه با بچه‌ها شوخي كرده و گرم مي‌گرفت، پاي‌شان را شست و بعد از آن هم خودش، پايين در مسجد و محل اوليه ورود بچه‌ها را با آب شست و طاهر كرد.(با آنكه اصل ناپاك بودن آب آن جوي‌ها، به سبب روان بودن و داشتن سيستم فاضلاب شهري در آبادان آن روزها و نريختن به اين جوي‌ها نيز، جاي تشكيك بسيار دارد ولي به هر حال احتياط آلوده نشدن و نه نجس قطعي بودن كاري لازم به شمار مي‌آمد). بعدها و در جريان انقلاب اسلامي و دفاع و محاصره شهر، بسياري از اين بچه‌هاي ديروز مسجد به شهيداني همچون سه برادران شهيد پرورش و عبدالحميد و عباس زارع و… تبديل شدند. دقيقا مشكل امروز برخورد ما با مقوله فرهنگ و هنر و هنرمند(هرچند با كمي تفاوت) در همين دو روش نهفته است.

لحظه‌اي فكر كنيم كه من و شماي نويسنده، كارگردان يا هر هنرمند عوام الناس ديگري، از درد دينداري(و يا حتي مقداري انتفاع حلال مادي) مي‌خواهيم قطعه‌اي از تاريخ اسلام را نوشته يا به تصوير درآوريم. بودجه‌اي از خيرين دلسوز و معتمد جمع‌آوري كرده تا با نظر آنان در امر فرهنگ با دشمنان دين خدا مبارزه شود و حتما عقل‌مان هم مي‌رسد كه با صاحبنظراني در اين باب مشورت كنيم. پس متن مورد‌نظرمان را به بسياري افراد مي‌دهيم تا بخوانند، سپس تذكرات و راهنمايي‌ها را جمع‌آوري كرده، با توجه به تضاد ظاهري آراي اين صاحب‌نظران با هم، باز هم همه گونه محكم كاري‌ها را انجام مي‌دهيم، اما بعد باز هم !!!!!… …

خلاصه اينكه، آنچه امروز بر سر فيلم رستاخيز آمده، بيشتر از برون است تا از درون فيلم. بزرگان براي حفظ حرمت دين و ائمه اطهار، فتاوايي از قديم داشته‌اند كه تاكنون بر ديده منت بوده. اما اكنون فتاواي جديدي در كار آمده كه به همان اندازه فتاواي قديم، گران سنگ و قابل تاملند. مانند همين فتواي رهبري كه در پاسخ استفتاي تهيه كننده فيلم رستاخيز به ايشان گفته‌اند:

پرسش: صورتگري يا صحنه‌سازي از زندگاني حضرت محمد(ص) يا ديگر پيامبران گذشته يا معصومين(ع) يا هر راز و رمز مقدس تاريخي و نشان دادن آنها بر پرده سينما يا صفحه تلويزيون يا صحنه تئاتر و غيره جايز است؟ ١

پاسخ: اگر مستلزم توهين يا نسبت باطلي به آن حضرات(عليهم السلام) نباشد، في‌نفسه اشكال ندارد.

و يا حتي اين نظر امام راحل(ره):

پرسش: آيا تشبه به اهل بيت عليهم السلام در نمايش و تعزيه و غير آن جايز است؟

امام خميني رحمه‌الله: با مراعات احترام آنان جايز است. ٢

حال بر سر دوراهي بين اين فتاواي جايز(با قيد شرط) و نيز فتاواي(حرمت بلاشرط)، چگونه هنرمند ما همچون آن كودكان فوتبال باز، هم راه به مسجد باز كند و هم ناخواسته اين مكان مقدس را نيالايد؟

آيا تشخيص اوليه اين كار، واقعا برگردن هنرمند است؟ چرا كه او نمي‌تواند اين تناقض را درك كند كه چگونه صدها سال در تعزيه‌ها، نمايش چهره امام حسين(ع) و حضرت عباس(ع) بلامانع بوده و همين تعزيه‌ها در تلويزيون قابل نمايش بوده‌اند، ولي همين كار با وجود فتاواي موجود، در سينما ضد دين تلقي مي‌شود. اگر اشكال و خدشه‌اي كه بعضي دوستان به تفاوت تعداد بينندگان يك فيلم اينچنيني با گستره جهاني و محدوديت آن در يك تعزيه در يك روستا و شهر كوچك محلي را عنوان مي‌كنند را قبول كنيم و آنكه از آن پس با شنيدن نام اين بزرگواران، چهره بازيگر نقش سينمايي‌شان در ذهن تداعي مي‌شود، بايد به اين سوال هم پاسخ دهيم كه چگونه بچه مسلمان خودمان را در نقش مقدسين برنمي تابيم ولي هر روز در دل‌مان بازي آنتوني كويين در نقش حمزه(ع) را ستايش كرده و از تداعي يك بازيگر هاليوودي درنقش عموي بزرگوار پيامبر، در ذهن اين‌گونه ننگ به‌خود راه نمي‌دهيم؟ آيا اين داستان همراهي با «تشبه» در تعزيه و تنبيه آن در سينما، مصداق آن حديث معروف رطب خوردن و منع رطب كردن نيست؟

دوست ديگري از تخفيف ماجراي كربلا در اين فيلم سخن مي‌گفت، سوال اين است كه آيا تمام جن و انس تاكنون توانسته‌اند از پس برآوردن ماجراي كربلا در مقام خود، بدون صدها فرسنگ نزول و تخفيف برآيند؟ آيا يك مداح يا يك ذاكر اهل بيت، ادعايي چنين دارد كه از پس تام و تمام روايت برآمده؟ آيا جز دل امام حسين(ع) و حضرت زينب(سلام‌الله‌عليها) عين دقيق ماجراي كربلا را كسي از علما تا عوام، ادعاي دانستن و فهم دارد و حتي جرات اين مدعا را بر زبان آوردن؟ آيا اين‌گونه فيلم‌ها در اوايل راه و حركت در مقابل سينماي دشمنان نيستند كه حتما با اشكالاتي هم مواجهند؟ آيا صرفا به خاطر كامل و تام نبودن، بايد اجازه جسارت و تجربه را از خودي‌ها گرفت؟ آيا در دفاع مقدس نيز با همين بهانه‌ها و عناوين، بايد هزاران خطر را در راه رزمندگان مي‌شمرديم و عمليات‌ها را به كل لغو مي‌كرديم‌؟

ياد همه ما هست كه سريال فاخر و بي‌حاشيه و زيباي امام علي(ع) به خاطر همين محدوديت‌ها و ديده‌نشدن شخصيت‌هاي مثبت ملموس و دست‌بسته بودن كارگردان آن بود كه در حين و پس از اتمام نمايش‌اش بيشتر تكيه كلام شخصيت‌هاي منفي مثل قطام و وليدش در اذهان مخاطب باقي ماند! تا حتي مالك‌اشتر. آيا اين، خسارت محسوب نمي‌شود؟

شايد نخستين مشكل ماجراهاي به وجود آمده در مراحل ساخت و نيز نمايش اين‌گونه فيلم‌ها و از جمله رستاخيز، از نبود ستاد كار جمعي در حوزه فرهنگ ناشي مي‌شود تا هنرمند حيران دفاتر نشود و حرف اول و آخر را از جايي مورد وثوق بشنود. شايد بگوييم كه به هرحال هر آنچه بود، گذشت. ولي همگي بايد بدانيم و بپرسيم حق‌الناس آن جماعت بيرون از ايران كه به سربازان فرهنگي نظام اعتماد كرده و دارايي‌هاي خود را بي‌چشمداشت و به نذر نهضت امام حسين(ع) به پاي اين پروژه ريخته‌اند، چگونه و چيست؟ آيا ديگر اعتمادي در كار خواهد بود تا دوباره چنين شود؟ مسووليت جوابگويي اينان را در دنيا و آخرت چه كسي برعهده خواهد گرفت؟ آيا مدتي بعد و پس از اين همه خسارت، ماجراي فيلم(آدم برفي) براي اين فيلم تكرار نخواهد شد؟ آيا مي‌دانيم كه ماجراي ساخت فيلم معروف(محمدرسول‌الله) مصطفي العقاد نيز همين‌گونه بود و اگر امام موسي صدر به عنوان رياست مجلس اعلاي شيعيان لبنان در مقابل سيل هجمه‌ها نايستاده بود، اكنون صدا و سيماي ما در ده‌ها مناسبت ديني، در اين
سي و اندي سال، اثري مناسب براي پخش نداشت.

ولي فصل‌الخطاب!

يادم است كه در يكي دو ماه پس از پذيرش قطعنامه و پايان جنگ، امام راحل(ره) با تغيير شرايط بازي شطرنج از يك بازي قمار‌گونه به يك بازي صرفا فكري، رفع حرمت آن را اعلام كردند. همان زمان بعضي از عزيزان، اين فتوا را بر‌نتافته و نظر مخالف خود را اعلام كردند و حتي در بحثي طلبگي از ايشان خواستند در اين موضوعات كوچك وارد نشوند. اما امام جوابي محكم به‌آنان دادند و غائله ختم به خير شد. امروز ما هنرمندان هم چشم به فصل‌الخطاب خود يعني رهبر كشور و انقلاب‌مان داريم. در زمانه‌اي كه داعش‌ها فرزندان‌مان را و دولت‌هاي غربي با فرهنگ مادي‌شان سنت‌ها و روياهاي ما را گردن مي‌زنند، ما همان كودكاني هستيم كه پاي در مسجد ايستاده‌ايم تا كسي محبت‌مان كند و راه ورود نشان‌مان دهد. سوال من از مسوولان محترم و حتي حوزه علميه قم آن است كه چرا همچون مساله هسته‌اي و بر پايه سخنان خطيب محترم جمعه تهران، با حفظ احترام به سليقه ديگران، فتواي رهبري را مبناي عمل حكومت قرار نمي‌دهيم تا من عوام فرهنگي نيز در اين تناقضات، سرگردان نشده و حال‌افسرده، كار را رها نكنم؟

بدانيم عدم حل مشكل امثال فيلم رستاخيز در زمان درخور، نشان دادن چراغ قرمز به تمام كساني است كه مي‌خواهند در آينده در اين راه مقدس كاري كنند. شايد اگر آن روز شيخ عبدالستار اسلامي بزرگوار به داد آن كودكان نمي‌رسيد و خود پاي آنان را نمي‌شست، هرگز آن رادمردان نيز با معارف اسلامي آشنا نشده و امروزه نام شهيد بر پيشوند اسم زميني‌شان نمي‌نشست. يا دقيق‌تر از قول مشهور امام موسي صدر بگويم كه گفته‌اند مشكل ما در آن است كه هميشه در جست‌وجوي آنيم كه پيامبر و ائمه درگذشته چه مي‌كردند، در حالي كه سوال درست‌تر آن است كه اگر امروز اين بزرگان در ميان ما زندگي مي‌كردند، در مقابل مصايب و مشكلات امروزين چه برخورد و راه‌حلي داشتند؟

آيا در زمانه‌اي كه هزاران هزار مسلمان در كشورهاي يمن، سوريه، بحرين، ليبي و فلسطين در پناه قطعنامه‌هاي ابرجنايتكاران(در شوراي امنيتي فقط براي دزدان) كشتار شده و نواميس ما مسلمين در بازارهاي افراطيون داعشي وابسته به اسراييل به كنيزي جنسي فروخته مي‌شوند، آيا درد حضرت عباس(ع)، علمدار سپاه غيرت امام حسين(روحي فداه) را به اين فرعيات متوجه دانستن، توهيني تمام‌قد به آرمان‌هاي اين بزرگمرد نيست؟ واقعا درد آن عباس دشت كربلا در امروز كدام است؟

به هرحال بايد بدانيم كه دشمنان با تخريب اعتماد مردمان به قوانين و تصميمات نظام، درصدد خشكاندن ريشه‌هاي اميد در دل مسلمانان جهان نسبت به اين شجره طيبه هستند كه امام راحل(ره) حفظ آن را از اوجب واجبات دانستند.

به هرحال ما موسايي داريم كه در كنار نيل حوادث واقعي(و نه اين نيل خودساخته) تاكنون راه نشان‌مان داده و مي‌دهد پس چرا همگان از سينماگر، مداح، مسوول و عالم و فاضل، در اين مورد، فصل‌الخطابش ندانيم؟

پي نوشت:

١- پايگاه اطلاع‌رساني دفتر مقام معظم رهبري – شماره استفتاء، ٤١٣٥٧٨.

٢- احكام خانواده، عبدالرحيم موگهي، طبق فتواي امام خميني رحمه‌الله، ص ٣٣٦.