1

ناصر تقوایی مدعی شد: نگذاشتند “چای تلخ” ساخته شود و به‌جایش مهدی سجاده چی با کپی برداری از آن “روز سوم” را نوشت!/سجاده چی وقتی ديد که فيلم «چاي تلخ» ساخته نشد تصميم گرفت خودش آن را بازنويسي کند و با تغييراتي، به يک کارگردان بدهد تا ساخته شود که بالاخره ساخته شد!!/ سجاده چی به غیر از همین “روز سوم” که سرشار است از شباهت به فیلمنامه “چای تلخ” کار برجسته ای دارد؟؟؟ ⇔مهدی سجاده چی پاسخ داد: تقوایی زیر لایه ای عمیق از توهمات خفه شده!!!/تقوایی در شبی سرشار از مالیخولیا به من گفت بعد از ساخت “دایی جان ناپلئون”، مأموران ویژه “اینتلجنس سرویس”بریتانیا به ایران آمده اند تا مانع فیلمسازیش شوند!

سینماروزان: حرفهای قابل تأمل ناصر تقوایی فیلمساز شهیر ایرانی در نقد سرقت ایده فیلمنامه های ارژینال در شوراهای تصویبی که از معاونت نظارت تا فارابی و مرکز گسترش و دهها نهاد دیگر وجود دارند وقتی به ذکر مصداق از سرقت فیلمنامه پروژه ناتمام “چای تلخ” رسیده که به اعتقاد تقوایی توسط یکی از نیروهای سالیان شوراهای سینمایی دولتی دزدیده شده و تبدیل به “روز سوم” گشته اسباب یک درگیری لفظی را شکل داده است.

ناصر تقوایی فیلمساز برجسته ایرانی با اشاره به سرقت فیلمنامه ها در شوراهای دولتی به “شرق” گفت: دیگر به هیچ جا فیلمنامه نمیدهم که بخوانند! نگذاشتند فیلمنامه “چای تلخ” ساخته شود و بجایش از فيلمنامه «چاي تلخ» من تاکنون چند بار فيلم ساخته اند. يکي از همان فيلم ها “روز سوم” است که حتي چند جايزه سيمرغ بلورين هم بهش داده اند.

تقوایی ادامه داد: لابد فيلم «روز سوم» را ديده ايد؟ فيلمنامه آن از روي فيلمنامه من نوشته شده است. توسط فردي به نام مهدي سجاده چي. دو شخصيت اصلي آن فيلم يک دختر ايراني و يک افسر جوان عراقي است که هر دو در سراسر فيلم با هم در کشمکش و ستيز هستند.

تقوایی افزود: وقايع فيلم «روز سوم» هم در خرمشهر مي گذرد و پايانش در کنار رودخانه درست مثل “چای تلخ” . همين آقاي «سجاده چي» در شوراهای مختلف مسوول مميزي فيلمنامه ها شده است. آن وقت من بروم فيلمنامه ای دیگر از خودم را بدهم به امثال ايشان تا تصويب کنند؟ ایشان به غیر از همین “روز سوم” که سرشار است از شباهت به فیلمنامه “چای تلخ” کار برجسته ای دارد؟؟؟

تقوایی ادامه داد: يادم مي آيد که اين آقا(سجاده چی) در دوران آقاي محمدعلي زم در جلسات فيلمنامه خواني حوزه هنري حضور پيدا مي کرد. لابد ديده است که فيلم «چاي تلخ» ساخته نشده است. تصميم گرفته خودش آن را بازنويسي کند و با تغييراتي، به يک کارگردان بدهد تا ساخته شود که بالاخره ساخته شد.!!!

مهدی سجاده چی در پاسخ به ناصر تقوایی با لحنی خشن در “اعتماد” نوشت: كاش،‌ اي كاش آقاي تقوايي اين حرف‌ها را در مورد سرقت فيلمنامه “روز سوم” نزده بود، اما حيف كه زده است و تكرار كرده. به نظرم ايشان زير لايه‌اي عميق از توهم و خاطرات سپري شده مدفون مانده و همان جا خفه شده است. ايشان مجوزي مخصوص دارد كه هر چه خواست بگويد و به ديگران هر توهين و افترايي را نسبت دهد. اين مجوز را سابقه درخشان فيلمسازي ايشان در گذشته‌هاي دور صادر كرده و تاريخ انقضا هم ندارد. من ارتباط چنداني با ايشان نداشتم اما خاطره شگفت‌آوري از آقاي تقوايي دارم كه براي نخستين‌بار به آن اشاره مي‌كنم. آشنايي من با آقاي تقوايي در دفتر تهيه‌كننده‌اي به نام حسن جلاير شكل گرفت، جايي كه بنا بود ايشان فيلم “زنگي و رومي” را بسازد كه نشد. فيلمنامه سريال “هفت سنگ” را خوانده بود و پيشنهاداتي داشت.

سجاده چی ادامه داد: سال‌ها بعد، هفده يا هجده سال پيش، در نيمروز تابستاني از جلسه‌اي با هم بيرون آمديم و كمي خيابان‌گردي كرديم. طرف‌هاي عصر هنگام خداحافظي پيشنهاد دادم به خانه من بيايد و شام را مهمان من باشد و اين معامله تا صبحگاه روز بعد ادامه داشت. در تمام اين ساعات طولاني كه همسرم براي احترام مهمان گرانقدر من بيدار مانده بود، ما با حيرت و آشفتگي به سخنان يكي از اسطوره‌هاي ذهني خود گوش مي‌داديم. اساس حرف‌هاي ايشان اين بود كه پس از ساختن سريال دايي جان ناپلئون، اينتليجنس سرويس ماموران ويژه‌اي را به ايران فرستاده تا به هر شكل ممكن مانع فيلمسازي آقاي تقوايي شود، چراكه آنها- انگليسي‌ها- خوب فهميده بودند كه حريف‌شان در ايران كيست. ايشان آنگاه فكت‌هايي از تمام پروژه‌هاي تمام شده و نيمه كاره خود را به عنوان شاهد مدعاي خود ذكر كرد.

سجاده چی افزود: تصاوير آن شب، هولناك، گروتسك و سرشار از ماليخوليا بود و من با حسرت و غصه مي‌ديدم كه چگونه مسخ كافكا ممكن است و چگونه يك فيلمساز نابغه و برجسته به پررنگ‌ترين شخصيت سريال معروفش استحاله پيدا كرده و سكانس‌هايي از سريال “دايي جان ناپلئون” را شاهد بودم كه احتمالا افراد كمي امكان ديدن آنها را داشته‌اند. الان كه دارم اينها را مي‌نويسم، دقيقا نمي‌دانم كه تا چه اندازه با اين نوشته رفتار اخلاقي يا غيراخلاقي بروز داده‌ام همين قدر مي‌دانم كه اگر «من» كوچك‌تري داشتم حتما سكوت مي‌كردم ولي اين همگني احساس خشم و توهين چنانم برآشفته كه مهار تحفظ را كنار گذاشته‌ام. هر چند كه از سوي ديگر عقلا تصور مي‌كنم كه اصل قضيه كوچك‌تر از اين حرف‌هاست. آقاي تقوايي در روزگار تلخي كه سپري مي‌كنيم، گاه كساني را پيدا مي‌كنند تا تلخي و سرخوردگي خويش را در هيبت او تف كند و من هم در مسير آب دهان ايشان قرار گرفته‌ام. همين. شايد مدت‌ها بعد، شبي هنگام خواب به اين واكنش تند خود فكر كنم و پشيماني خواب از من بگيرد و فكر كنم كه تندي من هم از تلخي روزگار بود.




هم جواد نوروزبیگی و هم مدیرعامل سابق فارابی ادعای پرستویی را تکذیب کردند⇐ “زنگی و رومی” تقوایی مشکل تأمین بودجه نداشت+شرح دلیل اصلی عدم تولید فیلم

سینماژورنال: پرویز پرستویی بازیگر سینمای ایران به تازگی گفتگویی کرده و از تلاشهایش برای تولید پروژه نیمه تمام “زنگی و رومی” ناصر تقوایی در دولت سابق و عدم تولید فیلم به دلیل عدم تأمین بودجه توسط مسئولان وقت فارابی سخن گفت.(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماژورنال ادعای طرح شده از سوی پرویز پرستویی سبب ساز آن شد که برای سنجش صحت گفته‌های پرستویی ابتدا به سراغ جواد نوروزبیگی برویم یعنی تهیه کننده‌ای که در آن برهه زمانی قصد داشت با حضور پرستویی کار تولید فیلم را انجام دهد.

جواد نوروزبیگی: مشکل بر سر “چای تلخ” بود

نوروزبیگی که در سالهای اخیر از جمله تهیه کنندگان فعال سینمای ایران بوده است با اشاره به اینکه مسأله “زنگی و رومی” مسأله تأمین بودجه نبوده است به سینماژورنال گفت: ناصر تقوایی یک پروژه نیمه تمام به نام “چای تلخ” داشت که تهیه کنندگی آن را سعید حاجی‌میری برعهده داشت. ناتمام ماندن آن پروژه به بروز اختلافاتی میان تقوایی و حاجی‌میری منجر شد و مسئولان فارابی در آن زمان این طور گفتند که تا مسأله فیلم قبلی تقوایی تمام نشود نمی‌توان شرایط تولید فیلم جدید را فراهم آورد.

نوروزبیگی ادامه داد: از فحوای کلام دوستان این طور برمی‌آمد که می‌خواهند به ما بگویند تقوایی هر وقت “چای تلخ” را تمام کرد می‌تواند بیاید “زنگی و رومی” را به جریان بیندازد و این به نظر سنگ بزرگی به نظر می‌رسید.

مدیرعامل وقت فارابی: “زنگی و رومی” مشکل تأمین بودجه نداشت

احمد میرعلایی مدیرعامل وقت بنیاد سینمایی فارابی نیز به مانند نوروزبیگی عدم تولید “زنگی و رومی” را مسائل بودجه‌ای نمی‌داند و دلیل اصلی عدم تولید آن را مشکلات تقوایی با تهیه کننده فیلم ناتمام “چای تلخ” می‌داند.

میرعلایی با اشاره به اینکه در زمان حضورش در فارابی سعی کرده به همه فیلمسازان به یک اندازه توجه کند به سینماژورنال گفت: جواد نوروزبیگی برای تولید “زنگی و رومی” پیشقدم شد و البته ما نیز سعی کردیم شرایط تولید را فراهم آوریم. تمامی محاسبات اجرایی مربوط به تولید را انجام دادیم و حتی با درنظر گرفتن شرایط جسمی تقوایی این پیشنهاد را طرح کردیم که یک کارگردان اجرایی جوان و باانرژی کنار پروژه قرار گیرد؛ کارگردانی که در خدمت تقوایی باشد و تقوایی هم به عنوان کارگردان اصلی کار از پشت مونیتور کارگردانی را انجام دهد.

میرعلایی ادامه داد: ابدا مشکل بودجه ای برای تولید “زنگی و رومی” در میان نبود و همه چیز آماده تولید بود که به دلیل آن که تقوایی شاکی شخصی داشت کار پیش نرفت… بر سر فیلم “چای تلخ” مشکلاتی میان تقوایی و تهیه کننده آن فیلم سعید حاجی‌میری پیش آمده بود و به همین دلیل تقوایی برای کارگردانی هر پروژه دیگری باید ابتدا رضایت شاکی قبلی را جلب می‌کرد. تا آنجا که من می‌دانم حاجی‌میری هم برای رضایت دادن از تقوایی خواسته بود که یا خودش “چای تلخ” را تمام کند یا آن که به اتمام کار با حضور کارگردانی دیگر رضایت دهد که البته هیچ یک از این دو مورد محقق نشد.

مدیر سابق بنیاد فارابی با بیان اینکه در آن زمان هم به نوروزبیگی پیشنهاد کرده با تعامل میان حاجی میری و تقوایی مشکل را حل کند اما اقدام عملی ندیده است خاطرنشان ساخت: ما از حضور تمامی کارگردانانی که فیلمنامه های خوب برای ارائه داشتند استقبال می کردیم؛ ناصر تقوایی که جای خود دارد و به هر حال ایشان جزو چند چهره برتر سینمای ما بوده و برخلاف آنچه مطرح شده “زنگی و رومی” اصلا مشکل تأمین بودجه نداشت.




همسر ناصر تقوایی: هشت ماه است که ناصر به دعوت آقای ایوبی برایش فیلمنامه فرستاده اما هنوز وقت نکرده‌اند فیلمنامه را بخوانند/ هروقت مراسمی ‌دارند و می‌خواهند با ناصر عکس یادگاری بگیرند، می‌فرستند دنبالش!

سینماژورنال: احمد طالبی نژاد از جمله منتقدان نزدیک به ناصر تقوایی فیلمساز شناخته شده سینمای ایران است که کتاب گفتگویش با این کارگردان نیز از جمله آثار پرفروش حیطه سینما بوده است.

به گزارش سینماژورنال طالبی نژاد به بهانه روز ملی سینما دیداری با تقوایی و همسرش داشته و برخی از نکاتی که این زوج در این دیدار بیان داشته اند را در روزنامه “شرق” منعکس کرده است.

سینماژورنال متن کامل گزارش طالبی نژاد را ارائه می دهد:

به قصد دیدار و اگر شد یافتن دلایل فیلم نساختن

ساعت پنج بعدازظهر دوشنبه نهم شهریور، به قصد دیدار و اگر شد، گفت‌وگویی در‌باره خودش و سینما و دلایل فیلم نساختنش، زنگ در خانه‌اش در شهرک خودمان- اکباتان- را می‌زنم. می‌پرسد چرا تلفن نکردی که می‌آیی؟ می‌گویم مگر به تلفن‌ها جواب هم می‌دهی؟ ما که هر وقت زنگ زدیم، کسی گوشی را بر نداشت. پاسخ می‌دهد «دلیل دارد»  و این می‌شود سرآغاز گفت‌وگویی که بخش‌های دریادمانده‌اش را لابه‌‌لای این گزارش می‌خوانید. می‌گوید از دست مزاحمان گوشی تلفن را بر نمی‌دارد و روزی نیست که تهیه‌کننده‌ای زنگ نزند و دعوت به فیلم‌ساختن نکند، یا مطبوعاتی‌ها تقاضای مصاحبه نداشته باشند. «من توی خانه‌ام نشسته‌ام از سینما هم خبر ندارم. نمی‌خواهم داشته باشم».

اشاره کنم، میلیارد‌ها تومان پول برایم می‌آورند

می‌گویم این که این همه آدم تماس می‌گیرند که خیلی خوب است. فیلم‌سازانی هستند که سال تا سال کسی سراغشان را نمی‌گیرد. چرا از این موقعیت‌ها استفاده نمی‌کنی؟ پاسخ عجیبی می‌دهد. «تا روزی که خودم تهیه‌کننده فیلمم نباشم، فیلم نخواهم ساخت» به‌شوخی می‌گویم این که نشدنی است. در حال حاضر هزینه یک فیلم متوسط بیش از یک‌ونیم میلیارد تومان است. چنین پولی که نداری. او سال‌هاست تنها از طریق تدریس سینما امرار معاش می‌کند؛ اما استغنای روحی عجیبی دارد. خوشبختانه موقعیتش چه در سینما و چه در حلقه دوستانش آن‌قدر بالاست که می‌گوید «من اشاره کنم، میلیارد‌ها تومان پول برایم می‌آورند» کی‌ها؟ «دوستانم»!

هشت ماه است که به درخواست ایوبی فیلمنامه فرستاده اما…

و راست می‌گوید. این جنوبی خون‌گرم و رفیق‌باز آن‌قدر دوست و همشهری متمول دارد که پا میان بگذارند تا او فیلمش را بسازد. پس لابد علت دیگری در کار است. خستگی؟ ناامیدی؟ نفرت از فیلم‌سازی در شرایط فعلی؟ «همه اینها هست. وقتی تو ندانی که سرآخر چه بر سر فیلمت می‌آید، بهتر است اصلا نسازی» همسرش، مرضیه وفامهر، همان‌طور که مشغول آماده‌سازی شربت خنک است، وارد بحث می‌شود «هشت ماه است که ناصر به درخواست آقای ایوبی، برایش فیلم‌نامه فرستاده . هروقت زنگ می‌زند جواب می‌دهند که هنوز وقت نکرده‌ام بخوانم. چه کاری مهم‌تر از خواندن فیلم‌نامه کسی است که به گردن سینمای ایران حق دارد؟»

هنوز امیدوارم! کدام فیلمسازی را سراغ دارید که دلش نخواهد فیلم بسازد

بغض می‌کند و اشک در چشمانش حلقه می‌زند «باور می‌کنید من به خاطر این که همسر او هستم این حرف‌ها را نمی‌زنم. من از اینکه می‌دانم و همه می‌دانند که ناصر همیشه در کار نوشتن و خلق‌کردن است اما آثارش راه به جایی نمی‌برند، ناراحتم. از اینکه می‌بینم ناصر تقوایی جلوی رویم مثل شمع آب می‌شود و سکوتش سرشار از ناگفته‌هاست گریه‌ام گرفته. شایع می‌کنند که تقوایی نمی‌خواهد فیلم بسازد. کی خبر دارد که او همین اواخر با یک تهیه‌کننده وارد مذاکره شده و منتظر تأیید فیلم‌نامه است. ولی به نظر من عده ای نمی‌خواهند دیگر ناصر فیلم بسازد. چون فکر می‌کنند جای نور چشمی‌ها تنگ می‌شود». قطرات اشک از لای پلک‌هایش فرو می‌غلطند . ناصر او را آرام می‌کند و می‌گوید «هنوز امیدوارم. کدام فیلم‌ساز را سراغ داری که نخواهد فیلم بسازد. این حرفه ماست. این عشق ماست. ولی تحت هر شرایطی هم فیلم نمی‌سازم. آن‌قدر ساخته‌ام که دینی به گردن فرهنگ و هنر این مملکت نداشته باشم».

ما روز ملی همه چیز داریم. ازجمله روز ملی سینما

برمی‌گردم به حرف قبلی و اینکه روز‌ها و ماه‌ها به سرعت برق و باد می‌گذرد و به قول شاملو «عمر به طرز بی‌شرمانه‌ای کوتاه است»؛ در آستانه روز ملی سینما نمی‌خواهی به دوستدارانت خبر خوشحال‌کننده‌ای بدهی؟ مثلا اینکه به‌زودی فیلمی ‌را شروع خواهی کرد و اصلا نظرت درباره این روز چیست؟ «ما روز ملی همه چیز داریم. ازجمله روز ملی سینما.» می‌گویم خب اینکه شوخی است. به‌هرحال این روز یا هر روز دیگری، بهانه‌ای است برای دورهم‌جمع‌شدن اهالی سینما. به خودی خود بد نیست. حتما از تو هم برای سخنرانی یا اهدای جایزه دعوت خواهند کرد. «من این گوشه نشسته‌ام و کاری به سینما ندارم».

درحال‌حاضر اصلا دوست ندارم فیلم بسازم.

می‌پرسم تا کی می‌خواهی منتظر شرایط مطلوب باشی که هیچ‌وقت فراهم نمی‌شود؟ تا آنجا که می‌دانیم، سینماگران فرهیخته، همیشه با جنگ و دعوا و چنگ‌ودندان فیلمشان را ساخته‌اند. به‌هرحال سینمادوستان واقعی، همیشه منتظر اثری تازه از تو هستند. پیش‌تر‌ها لابه‌لای فیلم‌های سینمایی، مستند هم می‌ساختی. الان چندسالی است که در این زمینه هم کار تازه‌ای نساخته‌ای. اثری که آدم را تکان بدهد. مثل مستند تمرین آخر – تعزیه حر که هفت، هشت سال پیش ساختی و به‌گمانم یکی از شاخص‌ترین آثاری است که درباره آئین‌ها ساخته شده. «درحال‌حاضر اصلا دوست ندارم فیلم بسازم. کسی را نمی‌توان مجبور به کاری کرد که دوست ندارد. جو فعلی، سینمایی نیست. اصلا تکلیف سینما و فرهنگ و هنر توی این مملکت روشن نیست. ده‌ها مدعی دارد. هر کس به خودش اجازه می‌دهد در امور فرهنگی و هنری دخالت کند. تکلیف روشن نیست. ما با کی طرفیم؟»

هروقت مراسمی ‌دارند و می‌خواهند با ناصر عکس یادگاری بگیرند، می‌فرستند دنبالش. این چه‌جور مدیریتی است؟

همسرش که حالا از مقدمات پذیرایی فارغ شده، همچنان بغض کرده کنار ناصر می‌نشیند و ادامه می‌دهد؛ «من آدم نادانی نیستم که ندانم کی اینجا نشسته. ناصر یک آرتیست است. به شهرت هم احتیاجی ندارد. بار‌ها ناصر دعوت شده که برود بیرون از این مملکت و فیلم بسازد؛ ولی زیر بار نرفته است. چون مملکتش را دوست دارد. باور کنید آقای ایوبی، فیلم‌نامه را خوانده و لابد چند نفر دیگر هم خوانده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که این فیلم ساخته نشود. مثل چای تلخ و رومی ‌و زنگی. ولی چرا روراست این را نمی‌گویند. هروقت مراسمی ‌دارند و می‌خواهند با ناصر عکس یادگاری بگیرند، می‌فرستند دنبالش. این چه‌جور مدیریتی است.»

دو ریال وام می‌دهید و خود را مالک فیلم می‌دانید. این که نمی‌شود

پرسشی است که پاسخ روشنی ندارد. نه اینکه نداشته باشد، کسی نمی‌گوید این موانع، از کجا سر راه آدم‌هایی مثل تقوایی گذاشته می‌شود. به شوخی می‌گویم برخی با فیلم‌ساختن به محبوبیت می‌رسند تو با فیلم‌نساختن . هر جا مجلسی درباره سینما برپا شود و تو حضور داشته باشی، دیده‌ام و شنیده‌ام که مشتاقان زیادی در آنجا حضور پیدا می‌کنند. با خنده می‌گوید: «من خیلی سال است که به محبوبیت رسیده‌ام و این را می‌دانم. همین که برای کسب درآمد تحت هر شرایطی فیلم نمی‌سازم، باعث این محبوبیت شده است. من هرگز حاضر نیستم به سینمای ایران لطمه وارد کنم که سالی یا دو سالی یک فیلم بسازم». می‌گویم قبلاً هم تا این حد در امور سینما دخالت می‌شد؟ «درمورد فیلم‌های من یادم نمی‌آید حتی یک فریم از فیلم‌هایم را حذف کرده باشند». ولی فیلم «آرامش در حضور دیگران» نزدیک چهار سال در محاق ماند. «توقیف آن فیلم دلایل دیگری داشت. بعد هم که آزادش کردند، بدون حذف یک فریم نمایش داده شد. فیلم که کهنه نمی‌شود. یا لااقل من بلد نیستم فیلم یک بار مصرف بسازم. چند تا از فیلم‌های امروزی را می‌شود دو بار تحمل کنی؟ بعد هم این که چندرغاز پول می‌دهند و می‌خواهند در تمام جزئیات فیلم دخالت کنند. به شما چه؟ اگر همه پول فیلم را شما بدهید خب حق دارید. ولی دو ریال وام می‌دهید و خود را مالک فیلم می‌دانید. این که نمی‌شود.»

من نمی‌خواهم خارج از شرایط قانونی کار کنم

منظورش البته دولت و نهاد‌های ذی‌ربط است. «من نمی‌خواهم خارج از شرایط قانونی کار کنم وگرنه از همین فردا می‌توانم بدون پروانه ساخت فیلمم را شروع کنم الان که دیگر با این دوربین‌های دیجیتال، نیازی به گرفتن امکانات فنی از دولت نیست. هر کس می‌تواند با دوربین خودش فیلمش را بسازد و روانه جشنواره‌ها کند. مگر نمی‌کنند؟ این یک شیوه چریکی در کار فیلم‌سازی است که در جاهای دیگر هم رواج دارد. ولی من که چریک نیستم». این نکته مهمی‌در کارنامه تقوایی است. او هیچ‌وقت موضع معارضی با مدیریت سینمایی نداشته و همواره بر مدار قانون حرکت کرده و در پاسخ به اینکه ممکن است روزی ناچار شوی از همین روش استفاده کنی، می‌گوید: «چه می‌دانم. هر چیزی امکان‌پذیر است».

آوینی از من پرسید چطور میشود “دایی جان ناپلئون” را از تلویزیون پخش کرد؟

پس از سکوتی طولانی، بحث‌مان می‌کشد به پخش سریال “دایی‌جان ناپلئون” از شبکه‌های ماهواره‌ای و اینکه حتی بچه‌های امروزی هم عاشق این سریال‌اند و هربار از جایی پخش شود با لذت تماشایش می‌کنند، چه رسد به نسل ما که از آن خاطره هم داریم. تقوایی یاد ماجرایی می‌افتد که شاید برای اولین‌بار است که در جایی نقل می‌شود؛ «در روزگاری که همه‌جا علیه سریال دایی‌جان حرف می‌زدند، روزی آقای آوینی با من تماس گرفت و گفت بیا درباره موضوعی صحبت کنیم. آن موقع در حوزه هنری بود. به‌هرحال قرار گذاشتیم و رفتم. گفت که چطوری می‌شود دایی‌جان را در این شرایط قابل نمایش کرد؟ گفتم نمی‌دانم. شما‌ها که با کل آن مخالفید. گفت به‌هرحال باید راهی پیدا کرد. گفتم اگر تلویزیون بخواهد نمایش بدهد، دوسومش باید حذف شود و من هر گز موافق نیستم. بعد‌ها فهمیدم که یکی از مقامات ارشد، سریال را دیده و گفته حیف است دیده نشود»

نسخه کاملی را برای تبدیل به سی.دی به ژاپن فرستادند که فیلم رفت و برنگشت

»چند سال پیش دوستی از بچه‌های قدیم تلویزیون، نسخه کامل‌تری از این سریال را که از آرشیو تلویزیون درآمده بود برایم آورد، که «وی‌اچ‌اس» بود. بعد‌ها دوست دیگری گرفت که آن را به نسخه «سی‌دی» تبدیل کند. گویا فرستاده بود ژاپن، چون آن زمان این کار در ایران انجام نمی‌شد. فیلم رفت و برنگشت. آن نسخه از چیزی که حالا دارند نمایش می‌دهند کامل‌تر بود»

خواهر سیروس مقدم در “دایی جان” نقش “لیلی” را بازی می کرد

بحث درباره دایی‌جان بهانه‌ای می‌شود که نظرش را درباره سریال پایتخت ساخته سیروس مقدم بدانم که در دایی‌جان با تقوایی همکاری داشته؛ «متأسفانه هیچ‌کدام از سریال‌هایش را ندیده‌ام، ولی می‌دانم که در کارش موفق است. می‌دانی که سیروس پسرخاله من است. خواهرش سوسن هم در دایی‌جان نقش لیلی را بازی می‌کند. علتش هم این بود که او مدرسه را تمام کرده بود و برای ما مشکل هماهنگی ایجاد نمی‌کرد. چون اگر مدرسه می‌رفت باید دائم معطل می‌ماندیم کلاسش تمام شود و بیاید سر صحنه».

اما ندیدن “پایتخت” دلیل دیگری هم دارد؛ او به جز فیلم‌های مستند و فوتبال، برنامه‌های دیگر تلویزیون را نگاه نمی‌کند. آن‌قدر عاشق فوتبال است و درباره این ورزش نظریات کارشناسانه دارد که اگر سینماگر نبود، یکی از بهترین مفسران فوتبال می‌شد. و خاطره‌ای دیگر؛ «زمانی که محمد بهشتی مدیر فارابی بود، روزی برایم فیلم‌نامه‌ای را که خودش نوشته بود فرستاد. خواندم و با این تصور که می‌خواهد نظرم را بداند، نکاتی را یادداشت کردم ولی او گفت که ازت می‌خواهم خودت این را بسازی. گفتم این فیلم‌نامه همه‌اش در جاده می‌گذرد. یک ماشین است و دو نفر سرنشین. گفتم من حتی رانندگی بلد نیستم. چه‌جوری می‌خواهم فیلمی‌ بسازم که سرتاسرش رانندگی است؟» (می‌خندد)

چرا باید یک سکانس را تبدیل به یک پلان کرد؟

منظور تقوایی فیلم «آن‌سوی مه» است که بالاخره هم منوچهر عسگری‌نسب ساخت و قرار بود الگویی باشد برای سینمای معناگرایی که بهشتی خیلی دنبالش بود. می‌گوید: «من نمی‌فهمم چرا باید یک سکانس را تبدیل به یک پلان کرد؟ یا حتی یک فیلم را در یک پلان گرفت؟ ضرورتش چیست؟ چه عیبی دارد معقولانه دکوپاژ کنیم؟ مگر اصغر فرهادی که در چند ساله اخیر آبروی سینمای ایران در جهان بوده، از این کار‌ها می‌کند؟ فکر می‌کنم همه این بازی‌ها برای فرار از محتواست. ارزش یک فیلم به محتوایش است. همه شاهکار‌های تاریخ سینما، دکوپاژ معقول دارند. کجا «برگمان» از این ادا‌ها درآورده است؟ روشنفکرتر از «برگمان» سراغ داریم؟ این چه تفاخری است که مثلا من یک پلانم ده دقیقه طول بکشد؟ خب که چی؟ اگر شرایط جوری باشد که تو ناچاری یک ماجرا را در مثلا ده، پانزده دقیقه بگیری، چون اگر بخواهی کات بدهی و جای دوربین را عوض کنی ممکن است آن موقعیت از دست برود، خب یک چیزی. ولی گاهی می‌بینم ضرورتی وجود نداشته و همین جوری طرف دلش خواسته، یک سکانس را در یک نما بگیرد. من معنای این کار‌ها را نمی‌فهمم. سینما مثل هر هنر دیگری، زبان خودش را دارد. مثل نثر. تو یک جمله‌ات را بلند و یک نفس می‌نویسی، جمله بعدی را کوتاه می‌نویسی. جمع این‌ها می‌شود یک متن».

او که البته همه فیلم‌های افراطی را به قول خودش ندیده ولی درباره‌شان خوانده و شنیده، معتقد است: «این هم یک جور تب است که به‌زودی فروکش خواهد کرد».

در برابر سینماها صفی دیده اید؟

ولی جالب است که با اغلب کسانی که فیلم‌های ساختارشکن و اولترامدرن می‌سازند برخورد می‌کنی، سریال محبوبشان “دایی‌جان ناپلئون” و فیلم محبوبشان “ناخداخورشید” است. وجه ممیزه این آثار هم موضوع و محتوایشان است که با فیلم‌نامه دقیق و خلاقانه تبدیل به آثار ماندگار شده‌اند. می‌رسیم به مقوله‌ای که در سینمای چند سال اخیر رایج شده یعنی آمارسازی؛ «دائم دارند آمار غلط درباره بعضی فیلم‌ها به مردم می‌دهند. این فیلم چند میلیارد فروخته، آن یکی رکورد زده و از این حرف‌ها. معیار پرفروش‌بودن یک فیلم چیست؟ یکی‌ این است که ما، در مقابل سینما‌ها صف ببینیم. تو که توی شهر رفت‌وآمد داری، صفی دیده‌ای؟» همسرش ادامه می‌دهد که «من دیروز در شهر کار داشتم و از مقابل چهار سینما در مرکز تهران رد شدم. هیچ صفی نبود. اصلا کسی را ندیدم. این آمار از کجا می‌آید؟» بعد بر سر این که این آمار از کجا می‌آید، بحث کردیم و هریک نظری دادیم که فعلا بماند برای وقتی دیگر.

اطلاعات تقوایی درباره مار
درحالی‌که داریم حرف می‌زنیم، توجه تقوایی به مستندی درباره مار از شبکه مستند حسابی جلب شده و می‌دانم که او عاشق این‌جور فیلم‌هاست. بنابراین می‌پردازد به بیان نکاتی درباره مار‌ها. اینکه چند نوع مار داریم و در کجا‌ها زندگی می‌کنند و خلاصه این که اطلاعاتش درباره این جانور زیبا اما خطرناک، بیش از آن چیز‌هایی است که فیلم مستند ارائه می‌کند. گاهی به این همه دانش عمومی ‌تقوایی درباره همه چیز حسودیم می‌شود. از تاریخ و جغرافیا و گونه‌های گیاهی و جانوری گرفته تا دیگر مسائل سرزمین‌مان. این همه دانش، بیانگر عمق عشق و علاقه او به ایران‌زمین است. پس سکوت می‌کنم تا او هم فیلم را ببیند و هم درباره مار‌ها حرف بزند. دلم نمی‌آید بیش از این با طرح موضوع فیلم و سینما و ساختن یا نساختن، اعصاب او را خرد کنم.




حامد بهداد ۲۲ ساله در کنار شهرام حقیقت‌دوست ۲۳ ساله+عکس

سینماژورنال: حامد بهداد بازیگر مرد ایرانی متولد 1352 نیشابور است و در اوایل دهه هفتاد به عنوان دانشجوی بازیگری در دانشگاه آزاد تهران به تحصیل پرداخت.

به گزارش سینماژورنال این بازیگر اولین بار در اواخر دهه هفتاد با “آخر بازی” همایون اسعدیان وارد سینما شد و بعد از فیلم نیمه تمام “چای تلخ” ناصر تقوایی با “بوتیک” و “کافه ستاره” خود را به مخاطبان نشان داد.

این بازیگر سینما که آخرین فیلم اکران شده اش “آرایش غلیظ” حمید نعمت ا.. است یک درام اجتماعی به شدت ملتهب به نام “خانه دختر” را هم آماده اکران دارد؛ فیلمی که بهداد در آن یکی از بهترین نقش آفرینی هایش را ارائه داده است.

در تصویر اجتماعی زیر که مرتبط با سال 1374 یعنی دقیقا دو هه قبل است حامد بهداد 20 ساله در کنار همکلاسی اش شهرام حقیقت دوست 21 ساله دیده می شود.

حقیقت دوست سه سال زودتر از بهداد و با ایفای نقش در “درخت گلابی” داریوش مهرجویی بازیگری سینما را آغاز کرد و در سالهای بعد در آثاری چون “غوغا”،”عطش”،”جنایت” و “احضارشدگان” تواناییهایش را نشان داد. آخرین فیلم اکران شده حقیقت دوست “کلاشینکف” سعید سهیلی بود.

حامد بهداد
حامد بهداد در کنار شهرام حقیقت دوست



فاطمه معتمدآریا: از علی حاتمی برای “مادر” فیلم‌نامه خواستم، گفت نداریم؛ من هم گفتم این‌جوری کار نمی‌کنم

سینماژورنال: «پرتره فاطمه معتمدآریا، بازیگر سینمای ایران، در کنار ١٥ چهره بین‌المللی که در طول عمر خود، به منافع مشترک بشریت یاری رسانده‌اند، در گالری سازمان‌ملل متحد در نیویورک به‌نمایش درآمد. این نمایشگاه چندی پیش با پیام سام‌کوته سا، رئیس مجمع‌عمومی سازمان‌ملل، با مضمون «نزدیکی انسان با طبیعت و نگهداری از زمین و ایجاد زبان مشترک انسان و طبیعت» گشایش یافت.

به گزارش سینماژورنال این خبر مهمی بود که احتمالا روی خروجی خبرگزاری‌های جهانی هم آمد، اما لابد در ایران چون اتفاق‌های مهم‌تری در حال وقوع است، توجهی به آن نشد؛ در حالی که گاه رویداد‌هایی کم‌ارزش‌تر از این، در بوق و کرنا می‌شود. البته به آدمش بستگی دارد.

به این بهانه و البته بهانه‌های دیگر احمد طالبی نژاد در “شرق” با این بانوی هنرمند و پرآوازه ایرانی گفت‌وگو کرده‌است.

در بخشی از این گفتگو معتمدآریا درباره عدم همکاری با کارگردانان نسل اول سینمای ایران و از جمله چهره هایی چون علی حاتمی و ناصر تقوایی صحبت کرده است.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی معتمدآریا را ارائه می دهد:

گویا اخیرا در کارنامه هنری و فرهنگی شما اتفاق مهمی افتاده که خیلی‌ها از آن بی‌خبرند؛ اینکه شما به عنوان یکی از ١٦ چهره‌ تأثیرگذار در جامعه خود شناخته شده‌اید. جریان چیست؟
نمایشگاهی در سازمان‌ملل از کارهای Fabrizio Ruggiero نقاش ایتالیایی برگزار شده و ١٦ نفر از چهره‌های بین‌المللی فرهنگی را که در طول عمر خود به منافع مشترک بشریت یاری رسانده‌اند به ‌تصویر کشیده؛ به‌عنوان نماد مردم همه قاره‌های جهان.
چه چهره‌های آشنایی در این فهرست بوده‌اند؟
ساتیاجیت رای، ام‌کلثوم، ادری هیپبورن، کاندینسکی، جون بییز، مسعوو چندین چهره و شخصیت‌های دیگر از آسیا، آمریکا و اروپا که برای ما کمتر شناخته شده‌اند.
نحوه گزینش این چهره‌ها چگونه بوده؟
راستش من اطلاع دقیقی ندارم! فروردین امسال مروری بر کارهای من در فستیوال فیلم خاورمیانه در فلورانس برگزار شد. با خانمی ملاقات کردم که به من اطلاع دادند از طریق فیلم‌هایم پیگیر کارها و فعالیت‌های بشردوستانه من شدند و یکی از عکس‌های من را با آقای فابیزیو انتخاب کردند تا برای سازمان‌ملل تصویر کنند. من خیلی عکس‌العمل نشان ندادم؛ چون فکر کردم مثل همیشه فقط بروز احساسات علاقه‌مندان به فرهنگ و هنر ایران است. ولی بعد از دو ماه دیدم که عکس من را که از اینترنت درآورده‌اند، تصویر کرده و همراه تصاویر کسانی گذاشته‌اند که هر کدام برای خود من همیشه اسطوره بوده‌اند. این نمایشگاه از دهه آخر خردادماه آغاز شده و بیش از این اطلاعی ندارم. من اصلا آقای فابریزیو روججیرو را نمی‌شناسم. دارم سعی می‌کنم همان‌طور که ایشان من را پیدا کردند، من هم پیدایشان کرده و برای توجه فرهنگی و انسان‌دوستانه‌ای که به ایران کرده‌اند، تشکر کنم‌.
 شما صرفا به دلیل فعالیت در عرصه بازیگری انتخاب شده‌اید یا دلایل دیگری هم دارد؟ تا آنجا که می‌دانم در این انتخاب دلایلی غیر از بازیگری هم نقش داشته. این را پرسیدم چون شما در سال‌های اخیر علاوه بر بازیگری که اتفاقا از نظر کمی، چشمگیر نیست، بیشتر به عنوان فعال اجتماعی شناخته شده‌اید… .
فکر می‌کنم یکی از دلایل این گزینش، فعالیت‌های خیریه‌ای بوده که من سال‌هاست دارم انجام می‌دهم. چون دیگرانی هم که انتخاب شده‌اند، کم‌وبیش در این عرصه‌ها فعال بوده‌اند.
و شما جزء اولین هنرمندانی هم بودید که در ایران وارد این‌جور فعالیت‌ها شدید؟
فکر می‌کنم به شکل علنی در این دوره بله. در دوره‌های پیش از ما هنرمندانی بودند که علاوه‌بر هنرشان، به خیرخواهی نیز شهره بودند.
خود شما چه تصویری از اکنونتان می‌توانید ارائه دهید؟ بازیگر یا فعال فرهنگی و اجتماعی؟
من همیشه یک بازیگرم و بازیگری یک فعالیت فرهنگی است بنابراین خودم را یک فعال فرهنگی می‌دانم تا هر چیز دیگری و البته که فعالیت فرهنگی در یک کل بزرگ‌تر انجام می‌شود که همان فعالیت‌های اجتماعی است. بنابراین تصویری که از خودم می‌توانم بدهم، یک بازیگر فعال فرهنگی و اجتماعی است که طبعا در هر کدام از اینها گرفتاری‌ها و مشکلاتی وجود دارد.
و گرفتاری‌های شما ناشی از چه بوده؟
گرفتاری‌های من مثل بقیه بوده؛ کسانی که در عرصه‌های مختلف کار می‌کنند و نسبت به کارشان حساس هستند. من هم برای بهترشدن شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه‌ام و به‌تبع آن شرایط حرفه‌ای‌ فعالیت‌هایی کرده‌ام که گاهی اوقات سبب بروز مشکلات و گرفتاری‌هایی شده.
مسئولان و غیرمسئولانی که طی این سال‌ها گاه‌به‌گاه شما را بازخواست کرده‌اند، چه دلایلی داشته‌اند؟
بیشتر دچار سوءتفاهم بودند و غالبا متوجه می‌شدند که من دنبال چیزی غیر از بهترشدن شرایط خودم و جامعه‌ام نیستم. من دنبال جامعه‌ای هستم که از نظر فرهنگی به آن ببالم.
 چرا به حرفه‌تان نبالید وقتی این همه فیلم و تئاتر خوب در کارنامه‌تان دارید؟
نمی‌گویم کار‌هایی که کرده‌ام، باعث افتخارم نیستند ولی بحث خودم و کارهای خوب خودم یا دیگران نیست، صحبت از یک کلیت است که در خطر ابتذال است. من در ٣٠ساله بعد از انقلاب رشد کرده‌ام. اینجا درس خوانده‌ و موفق شده‌ام و خودم را به کشورم مدیون می‌دانم. برای همین نمی‌توانم در مورد خطراتی که وجود دارند، به‌خصوص در زمینه‌های فرهنگی، بی‌تفاوت باشم. من در مورد همه اتفاقات خوب و بد کشورم خودم را متعهد و مسئول می‌دانم.
این واژه تعهدی که به کار بردید، در مملکت ما خیلی دچار سوءتفاهم شده است. از نظر شما تعهد یعنی چه و در مقابل چه چیزی خود را متعهد می‌دانید؟
در مقابل مردم. در مقابل آن کسی که ٣٠، ٤٠سال قبل من را سر کلاس درس برده و به من قدردانی از زحمات دیگران را یاد داده، آقا یا خانم راننده‌ای که من را به اجرای تئاتر و صحنه می‌رساند؛ کارگر صحنه‌ای که با یک چای و لبخند همراهش خستگی کار را از تنم بیرون کرده؛ در برابر کسانی که فیلم‌ها و اجرا‌های من را دیده‌اند و هر کسی که به من کمک کرده تا سرپا بایستم و بشوم معتمدآریایی که می‌شناسید. درمقابل، مردمی که در کوچه و خیابان و ادارات، با لبخند و سلام و احوالپرسی مرا از خودشان می‌دانند و کسانی که کارشان را صادقانه و سلامت انجام می‌دهند. تمام کسانی که با ایمان و اعتقادشان کار می‌کنند. آنها به من یاد دادند کارم را درست انجام دهم و در مشکلات و گرفتاری‌ها همراهشان باشم. آنها به من یاد دادند در برابر ناهنجاری‌های دوروبرم بی‌تفاوت نباشم! همین‌ها من را متعهد می‌کنند اگر چیزی یاد گرفته‌ام، همین‌جا به‌نمایش بگذارم!
ولی چند وقتی کوچ کردید… .
خیلی کوتاه و به ناچار؛ شش ماهی دور بودم. ولی کوچ نکردم. من همیشه سعی کردم همین‌جا و خودم باشم؛ هرچند عده‌ای می‌خواستند یا من از اینجا بروم یا آدم دیگری باشم… فکر می‌کنم اگر حرف‌زدن و اعتقاداتم مال خودم نباشد، دیگر این من نیستم. برای همین هرچند وقتی، از این مشکلات پیش می‌آید… .
دارید هامون‌وار حرف می‌زنید. جایی که می‌گوید «من اگر من نباشم که دیگه من نیستم». (خنده).
من مثل خودم حرف می‌زنم. اصلا بلد نیستم ادای کسی را درآورم. به‌نظرم این یک فلسفه وجودی است و ربطی به هامون دارد یا ندارد، نمی‌دانم.
می‌شود توضیح دهید فاطمه معتمدآریا در این سن‌وسال و با این همه تجربه‌ای که پشت‌سر گذاشته، فلسفه زندگی‌اش چیست؟
من یک دانش‌آموخته هنرم که در فضای فرهنگی بزرگ شده و هیچ‌گونه تربیت غیرفرهنگی و غیراخلاقی نداشته. شغل دیگری هم غیر از بازیگری نداشته‌ام. تمرین هم کردم نشد یا نخواستم. من اگر بازیگر نباشم، منفعلم. از زمان کودکی و نوجوانی، عاشق این حرفه بودم. قدم با حرفه‌ام رشد کرده. صورتم با حرفه‌ام تغییر کرده. حتی اندازه کفش‌هایم با حرفه‌ام بزرگ‌تر شده. قبلا نمی‌فهمیدم که خودم دارم بزرگ می‌شوم یا حرفه من است که دارد بزرگم می‌کند. این حرفه با سلول‌های من رشد کرده است… .از ٩سالگی عضو فعال کتابخانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودم و از ١٣سالگی رسما تئاتر کار کرده‌ام، امروز فلسفه زندگی‌ام تلاش برای بازیگری در یک فضای فرهنگی و در جامعه‌ای پویا و سالم به‌دور از فساد و ابتذال است با صلح و آرامش.
هیچ وقت وسوسه کارگردانی تئاتر هم داشته‌اید؟
نه به صورت جدی… البته در زمینه مستندسازی و کارگردانی تجربه‌هایی داشته‌ام. ولی عاشق بازیگری هستم دلیلی برای انجام کار دیگری ندارم.
شما ازجمله معدود بازیگران سینما و تئاتر ایران هستید که اسمتان به اثر اعتبار می‌دهد. درواقع اسم شما به یک برند موفق و پرطرف‌دار تبدیل شده… .
این اعتبار را مردم به یک هنرمند می‌دهند. من چه‌جوری می‌توانم بدون نظر مردم خودم را محک بزنم؟ پس این اعتبار اگر هست، ناشی از سلیقه مردم است.
نکته جالب این است که تا حالا با نسل اول سینماگران جدی ما کار نکرده‌اید، البته غیر از بیضایی در فیلم مسافران. دلیل خاصی داشته است؟
من از زنده‌یاد علی حاتمی برای فیلم «مادر»، فیلم‌نامه خواستم، گفت نداریم من هم گفتم این‌جوری کار نمی‌کنم.
کدام نقش را پیشنهاد داد؟
نقش ماه‌طلعت که همسر حمید جبلی بود و خانم اکرم‌محمدی بازی کرد. آقای کیمیایی چندین‌بار اظهار لطف کرد و پیشنهاد داد که نتوانستم با ایشان کار کنم. آقای تقوایی سر فیلم ناتمام «چای تلخ» از من دعوت کرد که نقش یک پیرزن جنوبی را بازی کنم و چون من قبل از آن «گیلانه» را بازی کرده بودم، قبول نکردم آقای مهرجویی را هر چند سال یک بار می‌دیدم، می‌گفتند تو چرا جوانی برای نقشی که باید بازی کنی.
این ناشی از تقدیر است یا نوعی انتخاب؟
راستش هر دو. من روی فیلم‌نامه خیلی خیلی حساسم و برایم مهم است که فیلم‌نامه کامل و درست باشد.
ولی فیلم‌نامه «چای تلخ» عالی و بی‌نقص است… .
بله. ولی گفتم که نمی‌خواستم دوباره نقش پیرزن را بازی کنم. به کارنامه‌ام نگاه کنید.
جالب اینکه با وجود کاراکتر خیلی جدی و عاطفی‌ای که از شما در اذهان وجود دارد، چند نقش کمدی و طنزآلود هم بازی کرده‌اید، مثلا در کلاه‌قرمزی‌ها یا یکی، دو فیلم از محمدرضا هنرمند و عینک دودی لطیفی… .
اولین درس بازیگری این است که فرقی نمی‌کند چه نقشی را بازی کنی، مهم این است که به بهترین وجه بازی کنی. یادتان هست در فیلم گوزن‌ها، خانم بازیگر تئاتر‌های لاله‌زار با صدای گرم خانم فهیمه راستکار، می‌گوید یک روز نقش کلفت را بازی می‌کنم، یک روز نقش زن فرعون و آخر شب هم ١٠ تومان می‌گذارند کف دستم. این حقیقتی درباره بازیگری است، که تو باید آمادگی هرگونه نقشی را داشته باشی. اگر کسی موفق نمی‌شود عرصه‌های مختلف را تجربه کند، حتما آموزشش غلط بوده است. اگر بازیگر درست در این حرفه تربیت شده باشد، حتما هرجور نقشی را خوب بازی می‌کند. البته اگر از راه آکادمیک وارد شده باشد.
پس نقش غریزه چه می‌شود؟ چون کم نبوده‌اند بازیگرانی که از دانشگاه‌های داخل و خارج فارغ‌التحصیل شده‌اند ولی موفقیتی به‌دست نیاورده‌اند.
غریزه می‌تواند کمک کند دانسته‌هایش را درست به‌کار ببندد. غریزه نقش اصلی را ندارد کمک‌دهنده است.
ولی سینما و تلویزیون ما انگار ذاتا دانش‌گریز است.
نمی‌دانم ذاتش این است یا نه… ولی به‌عنوان یک خطر قبول دارم که در موارد زیادی تخصص و دانش کم‌کم کنار زده می‌شود، خب نتیجه‌اش می‌شود این وضعیتی که داریم می‌بینیم و این فقط محدود به بازیگری نمی‌شود، فیلم‌نامه‌هایی که به‌دلیل غلط‌های بسیار نمی‌شود خواندشان، چه برسد بازی کرد. در عرض چند سال گذشته، خیل عظیمی از بی‌خردان به عرصه هنر سینما سرازیر شده‌اند که نمی‌شود درباره آن بی‌تفاوت بود.
این اواخر کار با فیلم‌سازان جوان را ترجیح می‌دهید. مثل فیلم «بهمن» که به اتفاق همسرتان احمد حامد بازی کرده‌اید و فیلم خوبی هم از کار درآمده… .
یک فیلم دیگر هم کار کردم به نام «یحیی سکوت نکرد» ساخته کاوه ابراهیم‌پور که از آن هم راضی‌ام.
متأسفانه ندیدم! یک فیلم هم در آذربایجان کار کردید که شنیده‌ایم فیلم خوبی از کار درآمده.
بله و همه اینها فیلم‌های اول یا دوم سازندگانشان بودند.
بر چه اساسی به این جوان‌های تازه‌کار اعتماد کردید؟
در وهله اول، فیلم‌نامه‌ها را خواندم و خیلی خوشم آمد. بعد هم این دوستان نمونه کار‌هایی داشتند که دیدم و قبول کردم که بازی کنم. مثلا مرتضی فرشباف کارگردان فیلم بهمن، خیلی کارگردان باشعور و دانایی است.
ولی خیلی از بازیگران تثبیت‌شده ما حاضر نیستند ریسک کنند. این روحیه ریسک‌پذیری از کجا آمده؟
فکر می‌کنم بخش زیادی‌اش از اعتمادبه‌نفسم ناشی می‌شود. من به خودم و کاری که می‌کنم مطمئنم. چون آن‌قدر تجربه دارم که اشتباه نکنم و بفهمم نتیجه کار چه خواهد شد، به‌خصوص با نسل جوان سینما.
ولی در کارنامه بازیگران بزرگی مثل مارلون براندو، رابرت دنیرو، داستین هافمن، مریل استریپ و خیلی از غول‌های بازیگری هم فیلم‌های ضعیف یا بد وجود دارد. بالاخره یک بازیگر همان‌طور که اشاره کردید، باید بازی کند تا اموراتش بگذرد. نگران نیستید که با این همه نخبه‌گرایی و وسواس، به‌مرور فید شوید؟
دوره فیدشدن من گذشته! ولی چاره‌ای نیست؛ نمی‌شود اجازه بدهی که باد هرجا خواست تو را ببرد؛ باید ایستاد و تا جایی که توانش هست، مقاومت کرد تا از کف نروی. ضمن آنکه در کارنامه من هم دو تا از این فیلم‌ها هست ولی من از کسانی نیستم که هر چه پول به دست بیاورم، دلم بخواهد بیشترش کنم. همیشه خدا هم هشتم گروی نهم است. شاید سالی یک فیلم کار کنم، اندازه خودم را هم می‌دانم و بیشترش را هم نمی‌خواهم. به داشته‌هایم واقفم و با همان هم زندگی می‌کنم. بنابراین انگیزه‌ای برای فیلم‌بد بازی‌کردن ندارم. کارهای زیادی هست که بابتشان پولی دریافت نمی‌کنم و خوشحالم که فرصتی برای قبول کارهای بد درآمدزا برایم نمی‌گذارند.
برخی خانم‌های بازیگر ما، به‌محض اینکه پابه‌سن می‌گذراند، ستاره‌شان افول می‌کند. چون علت وجودی‌شان در سینما یا تلویزیون، وجاهت منظر است نه استعداد و دانش بازیگری. کم داریم بازیگرانی که از ابتدای ورودشان به این عرصه تا حالا، موقعیتشان حفظ شده باشد. یکی از آنها که توانسته است خودش را حفظ کند، به گمانم شما باشید… .
خیلی‌ممنون. نمی‌دانم این تعریف بود یا…؟! من با یک نقش اول در فیلم جدال وارد بازیگری شدم ولی در فیلم دومم تحفه‌ها، فرقی برایم نمی‌کرد که با ١٠، ١٢ تا بازیگر دیگر با هم همراه باشیم. در فیلم سومم جهیزیه برای رباب دوباره نقش اول داشتم…. مهم کیفیت نقش است. اگر حواسمان به این نکته باشد، همیشه جایگاهمان حفظ خواهد شد. نقش باید بر مخاطب تأثیرگذار باشد. اگر آدم بخواهد همیشه در اوج باشد، باید برایش تلاش کند. ولی اینکه چرا من هنوز هستم و بعضی‌ها متأسفانه نیستند، موضوعی است که شما باید تحلیل کنید.
در این سال‌ها چند کار مستند بلاتکلیف هم داشته‌اید. یکی در باره فرخ غفاری و یکی هم درباره یک خانم سینماگر هندی به نام آرونا واسادف. اینها به کجا رسیدند؟
کار فیلم مربوط به خانم آرونا که تمام شد و در چند جشنواره آسیایی هم به نمایش درآمد، کار آقای غفاری هم در حد راش باقی مانده، چون فوت کردند و راش‌ها دست وارث ایشان است. امیدوارم مشکلش حل شود.
 چون از جمله نخستین فعالان خانه سینما بوده‌اید، بحث‌هایی هم درباره فعالیت‌های شما در خانه سینما مطرح است که وقت تنگ است و بماند برای زمانی دیگر.
سپاس. من باید باعجله خودم را برسانم به تماشاخانه باران که چندماهی است راه افتاده برای اجرای یک نمایش ضدجنگ! نمایش «تونل» کار گروه تئاتر ترمینال به کارگردانی سیامک احصایی!