1

#فسیل رکورد #کانی‌مانگا را شکست/دومین فیلم پرمخاطب چهل سال اخیر

سینماروزان/مهدی فلاح صابر: «فسيل» پرمخاطب ترين فيلم چهل سال اخير و دومين فيلم پرمخاطب بعد از انقلاب شد.

 

«فسيل» پس از ثبت ركورد پرفروش ترين فيلم تاريخ سينمای ايران و ركورد پرمخاطب ترين فيلم كمدی بعد از انقلاب، امروز با شش ميليون مخاطب و پس از عبور از مخاطبان فيلم «کانی مانگا» كه در سال ١٣٦٣ توليد شده بود، ركورد پرمخاطب ترين فيلم چهل سال اخير و ركورد دومين فيلم پرمخاطب بعد از انقلاب را به خود اختصاص داد.

 

این فیلم سینمایی به کارگردانی کریم امینی و تهیه‌کنندگی سید ابراهیم عامریان، رکوردار جذب بیشترین تعداد مخاطب در یک روز است.

 

همچنین آرمین طهماسبی، علی باطنی، کریم امینی: فيلمنامه اوليه؛ حمزه صالحی: فيلمنامه نهايی؛ روزبه رایگا: مدیر فیلمبرداری؛حسن ایوبی: تدوین؛ امیر توسلی: آهنگساز؛ حسین ابوالصدق: طراحی و ترکیب صدا؛ سعید بجنوردی: مدیر صدابرداری؛ عبدالله اسکندری: طراح چهره پردازی؛ سعید هنرمند: طراح صحنه؛ جهانگیر میرزاجانی: طراح لباس؛ امیر ولیخانی: طراح جلوه های ویژه بصری؛ امیر علیازی: مدیر برنامه ریزی؛ محمد داوودی کیا: دستیار اول کارگردان؛ کیمیا محمودیان: برنامه ریز؛ سمیرا بختیاری: عکاس؛ آیدا اورنگ: مشاور رسانه‌ای؛ آزاده جهانبخش: منشی صحنه؛ یوسف آقایی: مدیر تولید؛ مریم رحیمی: مجری طرح، عوامل «فسیل» هستند.

فسیل رکورد کانی مانگا را شکست
فسیل رکورد کانی مانگا را شکست

این فیلم سینمایی محصول عامریان فیلم است و پخش آن را فیلمیران برعهده دارد.

 

طراح پوستر: محمد تقی پور

 

 




سیدضیاءالدین دری با نگارش یادداشتی خطاب به عبدا.. اسفندیاری بیان کرد⇐شما با تنها یک فیلم “جنگ اطهر” هنر و صنعتی را در دست گرفتید که هیچ شناختی از آن نداشتید/هیج یک از پایه گذاران فارابی بر اصول درام‌نویسی وقوف کامل نداشتند/”کانی مانگا” مال درویش بود اما به او امکانات ندادند تا سیف‌ا.. داد با همه امکانات سینما بتواند با این فیلم کارگردانی بیاموزد!!!/نورچشمی‌ها با پول فارابی دفتر راه انداختند و همسر و کودکان‌شان را سهامدار کردند/انوار با عصبانیت به تهیه‌کننده فیلم اول من گفت: برو وگرنه دستور می دهم تو و کارگردان فیلم را زندانی کنند!!!/به دستور علیرضا شجاع نوری ۲۵ دقیقه از فیلم اولم حذف شد؛ فیلمی که شکیبایی برای اولین بار رُل اول داشت/”سینما سینماست” را در اکران پایمال کردند چون فکر می کردند من رفیق ضرغامی و طرفدار ناطق نوری ام!!!/حساب من، مرحوم داد، و حق خانواده‌ام در آن دنيا؛ این شامل منوچهر محمدی هم می‌شود/آیا شریعتی اگر زنده بود بر دست پخت شما بچه‌های حسینیه ارشاد صحه می گذاشت؟

سینماروزان: گفته های عبدا.. اسفندیاری از مدیران سینمایی دهه 60 فارابی در برنامه اینترنتی “کات” و انتشار متن این گفته ها در سینماروزان(اینجا را بخوانید) و بروز ادعاهایی از سوی ایشان درباره سیدضیاءالدین دری کارگردان سینما و تلویزیون با واکنش دری مواجه شد.

به گزارش سینماروزان دری که ساخت سریالهای “کیف انگلیسی” و “کلاه پهلوی” را در کارنامه دارد با نگارش جوابیه ای بلندبالا به اسفندیاری کوشیده بخشهایی کمتر شنیده شده از وقایع سینمایی دهه 60 و به خصوص رفتارهای مدیران آن دوران نسبت به سینماگران مستقل همچون خودش را یادآور شود.

جوابیه دری را با این پیش فرض بخوانید که اول بار دو دهه قبل و به واسطه درگیری مکتوب افخمی و دری در مجله “سینماویدیو”، پای اسفندیاری به ماجرا باز شد و دری و اسفندیاری اختلافاتشان را علنی کردند اما بعد از چند سال آشتی کردند و این آشتی کنان به رفاقت و حضور اسفندیاری در “کیف انگلیسی” منجر شد:

مقدمه: آیا بهشتی خدایگان مطلق سینمای دهه 60 بود؟ 

چقدر سخت است به رفيقى كه با او زندگى كرده اى جوابيه تلخ بنویسی. اى كاش چنين نمى شد.
عبدا.. جان شما از ميزان ارادت من نسبت به سادات به ويژه اقاى مهندس سيد محمد بهشتى آگاه هستى و به عنوان بزرگترى و زعامتى كه دارند به نام جدشان همواره مورد احترام من بوده و هستند. دوست دارم خاطره اى را نقل كنم.
در آن سالهاى سخت بى كارى ام در دهه شصت مرحوم پدرم طى درد دلى با يكى از دوستانش از شرايط دشوار من حرف مى زند. دوست پدرم كه او هم از دنيا رفته است در جواب مى گويد كه يكى از اقوامش در سينما صاحب نفوذ است و لذا به او توصيه مرا خواهد كرد !
چندى بعد پدرم به من گفت برو ديدن آقاى بهشتى ! تعجب كردم و تماس گرفتم و فورى به من وقت ملاقات دادند. بار اولى بود كه ايشان را از نزديك مى ديدم. با آن پيپ تر و تميزشان كه روى ميز بود. خوش آمد گفتند و نشستند و بدون مقدمه فرمودند : شما – درّى – خودت  جايگاهى دارى كه مى توانى به من توصيه كسى را بكنى، تعجب مى كنم كه براى ديدن من بايد يك شخصى از آشنايان توصيه شما بكند!
در جواب گفتم در اين چند سال من فقط براى ارايه فيلم نامه هايم به بخش فرهنگى مراجعه كرده ام و همواره با جواب منفى مواجه شده ام و هرگز نزد شما نيامدم. چه كسى من را توصيه كرده ؟ بعد ادامه دادم؛ كار پدرم بوده و خواسته مشكل مرا حل كند و خارج از اراده من عمل شده. ديگر يادم نيست چه گفتيم و شنيديم. و ديگر تا روزى كه ايشان فارابى تشريف داشتند ديدارى دست نداد. آن روز فهميدم ايشان چه شخصيتى دارند.
ماند تا شبى كه همراه با شما به مراسم پرسه مرحوم پدر محترم آقاى بهشتى رفتيم و تسليتى گفتيم و من در آن بيت آن فضايي را ديدم كه منجر به ارادت بيش ترم شد.
اما نقدِ شرايط دهه شصت به معناى نفى ايشان نيست و نمى تواند باشد ، نقد يك سيستم است مگر آن كه بپذيريم آقاى بهشتى يك خدايگان مطلق بوده اند كه چنان نبوده است.
همان طور كه خودتان گفتيد در آن محيط، عناصر ديگر هم حضور داشته اند و سركشى هايي هم مى شده است و درست نيست همه قصورها را به نام آقاى بهشتى نوشت. بسا وقايع و جرياناتى كه ايشان از آن ها بى خبر بوده اند.

شما با تنها یک فیلم “جنگ اطهر” هنر و صنعتی را در دست گرفتید که هیچ شناختی از آن نداشتید

با اين مقدمه به نكاتى كه به خودم مربوط مى شوند مى پردازم.
حرف شما درست است. دهه شصت دهه پايه گذارى سينماى ايران در بعد از انقلاب است اما اين بنيانگذارى بدون آن جمع هم به وقوع مى پيوست. فقط رابطه فوق العاده با نخست وزير وقت و سابقه آن جمع در قبل از انقلاب باعث شد تا عنان سينما در يد آن مجموعه قرار بگيرد. پس هيچ منتى نبايد داشته باشيد.
شما با تنها يك فيلم  _ جُنگ اطهر – هنر و صنعتى را در دست گرفتيد كه از آن هيچ شناختى نداشتيد. بر صندلى مديريتى تكيه زديد كه ارباب رجوع و زحمت كشان حرفه بايد مقابل تان مى نشستند و نظرات اغلب غير تخصصى شما را تحمل مى كردند و مى ديدند كه براى تصويب فيلم نامه شان بايد كل موضوع و پلات دراماتيك متن خود را تغيير دهند و با خشمى فرو خورده به كنج عزلت خود باز مى گشتند.

هیج یک از پایه‌گذاران فارابی بر اصول درام نویسی وقوف کامل نداشتند
شما درست گفتيد كه از مذاكرات با هنرمندان ياد مى گرفتيد. اما زيباتر و فروتننانه تر آن بود كه همان موقع اين را اقرار مى كرديد. هيچ يك از عناصر فارابى بر اصول درام نويسى وقوف كامل نداشتند و ايرادهايى مى گرفتند كه موجب حيرت نويسنده ها مى شد و بعضى ناچار مى شدند در پاسخ به شما اصول درام را توضيح دهند ! و شما به تدريج چيزهايي آموختيد و آن آموخته ها را به ديگر مراجعان به عنوان دانش اصيل خود تحويل مى داديد !
رفته رفته مطالعات جانبى اطلاعات شما را بيش تر ساخت و ديديم كه عناصر فارابى دست به قلم شدند و خود شروع به نوشتن هم كردند از جمله خود شما.
اما به چه قيمت ؟ به قيمت نفى ديگران. نزد شما كسانى عزيز بودند كه به توصيه ها و اعمال نظرهاى مميزان فارابى در كمال ادب تن مى سپردند تا يك مصوبه دريافت كنند .
البته نسبت به آقاى بيضايى ، تقوايى ، كيميايى  و مهرجويى ، تا حدى محترمانه تر رفتار مى كرديد ! چرا ؟ چون آنها از شما مسن تر بودند ،  پيش از انقلاب نامى داشتند و شما با همه سخت گيرى ها به حضور به نسبه فعال آنها نياز داشتيد. چون نفى آن ها توسط آن مديريت مضحك جلوه مى كرد. آن ها هم حاضر نبودند به شما باج بدهند. به همين دليل مجبور شديد استثنا قايل شويد.
در فيلم آنها حجاب ها شل تر بود و موضوعات كمتر سفارشى بودند در نتيجه مردم كه از فيلم هاى پروپاگانداى عقب مانده نوع اروپاى شرقى دلزده شده بودند از آثار آن فيلم سازان استقبال مى كردند و به توليدات نسل جديد عنايتى نشان نمى دادند.

هر يك از عناصر فارابى براى آينده خود كار مى كردند و با پول بيت المال آزمون و خطا مى كردند
مخملباف اين را فهميد و بر خلاف ادعاهاى حزب الهى اش گردش معكوس كرد. توجه منتقدان وقت جلب شد با وجودى كه مى دانستند مخملباف كه بود  براى نفوذ در حوزه فرهنگ انقلاب ، باد در پوست او كردند و به اين ترتيب او را به يك شبه روشنفكر بدل ساختند. حالا مخملباف هم هنرمند متفاوت نما شده بود و عكس و عنوان او را كنار آن چند فيلم ساز باقى مانده از قبل از انقلاب چاپ مى كردند ولى امثال من را مجبور مى كرديد تا طبق ميل فارابى فيلم نامه بنويسند و سفارشات فارابى را بسازند.  چرا ؟ چون مى خواستيد بدون داشتن مسئوليت در كار ها براى خودتان آزمون و خطا كنيد. اگر كار قابل تحمل مى شد به همه مى گفتيد بابا جوان است كار او نيست و ما هدايتش كرديم. اگر نتيجه بد مى شد خودتان را عقب مى كشيديد و مى گفتيد نتوانست كار خوبى بسازد.

“کانی مانگا” مال درویش بود اما به او امکانات ندادند تا سیف‌ا.. داد با همه امکانات سینما بتواند این فیلم را بسازد!
هر يك از عناصر فارابى براى آينده خود كار مى كردند و انجا با پول بيت المال آزمون و خطا مى كردند. “كانى مانگا” مال احمدرضا درويش بود. من و يكى از دوستان در هدايت فيلم اوليه كنار درويش بوديم. وقتى امكانات مورد نظرش را نتوانست بگيرد متن را به مرحوم سيف ا.. داد سپرد و كنار رفت. آن مرحوم فقط يك فيلم ضعيف به قول خودتان در سابقه اش داشت كه افخمى فيلم بردارى كرده بود اما ناگهان همه امكانات سينما در اختيار او قرار گرفت تا از وى يك كارگردان ساخته شود .
وجدانى بفرماييد در شرايطى كه همه با ٧٠ الى ١٠٠ حلقه فيلم مى ساختند “كانى مانگا” چه تعداد نگاتيو مصرف كرد ؟ از امكانات نقدى و غير نقدى ارگان ها بگذريم.

فیلمنامه “وهب” که آیت ا.. سبحانی تأییدش کرده بود را رد کردید!
در آن دوران شما من را انقلابى يا سمپات انقلاب هم نمى دانستيد. چون از اروپا آمده بودم . چند بار در ديدارهايمان به من طعنه زديد و من سكوت كردم. فيلم نامه قيمتش بالا رفت و همه هم ميخواستند فيلم شان را خودشان بسازند. درست گفتيد فارابى چراغ زرد چشمك زن بود. من فيلم نامه ام را به ارشاد مى دادم و جواب رد مى گرفتم و به من مى گفتند برو فارابى!
پس بين ارشاد جايگاه رسمى و فارابي يك راهرو طويل بود و ماه ها بين اين دو سرگردان مى ماندم. البته من جايزه بهترين فيلم نامه را بردم. كارى را به نام ديگرى نوشتم و او پس از يك سال  دوندگى به نام خودش مصوبه گرفت و كسى آن را ساخت و جايزه گرفت. چون عزت نفس من اجازه نمى داد گردن كج كنم.
من فيلم نامه “وهب” را که كارى عاشورايي بود نوشتم.  با وجودى كه آيت ا… سبحانى صحت و روند وقايع را كتبى تاييد كرده بودند فارابي ان را رد كرد در سال ٦٥ . يادتان نيست ؟ بگذريم!

هم “کلاه پهلوی” و هم “کیف انگلیسی” سینمایی بودند اما بدون حمایت ماندند تا سریال شدند
بنا ندارم كرنولوژى آنچه بر سرم آوردند را بنويسم. “كلاه پهلوى” من را تصويب كرديد اما من كه مرحوم داد نبودم تا برايش هزينه كنيد و ماند و ماند و ماند تا سريال شد. من سريال ساز نبودم ، هم “كلاه پهلوى” و هم “كيف انگليسى”  هر دو سينمايي نوشته شدند اما بدون حمايت ماندند تا سريال شدند.

نورچشمی‌ها با پول فارابی دفتر راه انداختند و همسر و کودکان‌شان را سهامدار کردند
مردانى كه زياد مى دانستند يا دوستان بلنداكس؛ نور چشمى ها پس از آن كه از امكانات فارابى، آن هنگام كه پول هنوز ارزش داشت، بارشان را بستند. وام ستاندند، يا پس ندادند و يا زمانى پس دادند كه ارزش پول بيش تر سقوط كرده بود، همه دفتر كار خريدند، اسمش دفتر فيلمسازى و مجوزش شركت بود اما سهامدارانش خودشان همسرشان و كودكانشان بودند.
بعد پس از افتتاح عجولانه خانه سينما در دو سال آخر مسئوليت آقاى انوار ، ايشان در يك جلسه اعلان كرد برويد شركت تشكيل به دهيد و از حالت شخصيت حقيقى به حقوقى تبديل شويد ! ظاهرا روىِ سخن ايشان همه بودند ! اما رفقا و نور چشمى ها و دوستان بلنداكس همه كار هايشان را كرده بودند ! و براى دوران پس از كنار رفتن ايشان از معاونت سينمايى آماده شده بودند.
دست راستى ها هم كه احساس مى كردند سرشان كلاه رفته بود به تكاپو افتادند. دستشان خالى بود و به مسئولان بلند پايه روى آوردند و هيئت هنرمندان را در مقابل خانه سينما راه اندازى كردند و مساعدت مالى دريافت داشتند. سر امثال من كلاه گشادى رفت. مايى كه انقلاب و عدالت خواهى آن را باور كرده بوديم و به حداقل تغيير دولت ها اميد داشتيم و گمان مى كرديم با تغيير دولت روزى نوبت به ما هم خواهد رسيد اما غافل بوديم كه چنين اميدى عبث و كوبيدن آب در هاون بود. از آن هنگام به بعد با تعويض دولت ستيز براى كسب قدرت در سينما به رويه اى عادى تبديل شد.

19 سال یک طرز تفکر یا یک باند بر سینما حاکم بود
عبدا.. جان! آن شرايط تا وزرات آقاى لاريجانى تداوم يافت يعنى بيش از يك دهه و  با وزارت مهندس مير سليم و معاونت مهدى فريد زاده كمى از قدرت مطلقه دور شديد. در همان زمان هم با معاونت مدير سليم النفس و مهربان آقاى فريدزاده منافع مجموعه عناصر دهه شصت حفظ شد. هيئتى ها فقط توانستند مهندس معروف ويلچر حميد خاكبازان را در اداره نظارت مستقر سازند كه بهروز خان افخمى يك تنه جنگ را آغاز كرد ، و خاكبازان ماند تا فريدزاده خوش خلق برود. و نوبت به مهندس ضرغامى رسيد تا هيئتى ها يك دور مديريت را تمرين كنند ! از٦٣ تا نيمه ٧٣ شما بوديد و فقط كمتر از دو سال تعادل اندكى بر قرار شد. از دوم خرداد ٧٦ تا ٨٤ بار ديگر قدرت به همان مجموعه رسيد و شادروان سيف ا… داد معاون مهاجرانى شد پس ١٩ سال يك طرز تفكر يا يك باند بر سينما حاكميت خود را اعمال كرد.

برای کشوری که صد فیلم می سازد صد دفتر فیلمسازی دایر شده! این یعنی جه؟
در آن هشت سال البته تو نبودى ولى همان مجموعه مديريتى همه منابع مالى سينما را به خود اختصاص دادند و با كاهش ارزش پول ، به ميلياردر تبديل شدند. سينماى گلخانه اى رونق بيش تر يافت. ديگر كسى حريف نبود. فقط دو سه تهيه كننده مثل فرحبخش توان ماندن داشتند. نمى خواهم نام ببرم چون قصد دشمن تراشى ندارم. جسم من بيش از اين تحمل ندارد . يك نگاه به ليست تهيه كنندگان تازه وارد نشان مى دهد كه چه كسانى به توليد ورود كردند و آورده شان چه مبلغ بود ؟ فيلم هايشان موفق بود يا شكست مى خورد؟ با وجود شكست پى در پى فيلم ها به عوض آن كه حذف شوند پول دار تر می‌شدند. طرف فيلمش نمى فروخت اما دستمزد كارگردانى اش بيش تر مى شد. جل الخالق ؟ مگر چنين چيزى ممكن است! در كجاى دنيا؟
البته تو ديگرنبودى. امروز چند دفتر يا شركت فيلم سازى داريم ؟ براى كشورى كه صد فيلم مى سازد همين تعداد شايد بيش تر دفتر فيلمسازى داير شده! اين يعنى چه؟

… و اما فيلمِ ضعيف من ؟!
اولين فيلم من به نام “صاعقه” فيلمى بود كه به تشخيص سرپرست معاونت سينمايى وقت حجت السلام محمد گلمحمدى روحانى ٢٨ ساله بايد سياه و سفيد ساخته مى شد ! بايد ! آن روحانى جوان آدم شجاعى بود ، دستور مميزى فيلم نامه را به نويسنده و كارگردان به شكل مكتوب حكم مى كرد. در آن حكم مميزى موارد سانسورى به صراحت قيد شده بود. نوشته بود : چون شخصيت زن در اين داستان مهم است فيلم سياه و سفيد باشد تا جذابيت و زيبايى بازيگرها زياد جلوه نكند!
من پذيرفتم و فيلم را سياه و سفيد ساختم نه به خاطر حكم او بلكه چون داستان در دهه ٥٠ مى گذشت براى مخاطب وجه تاريخى سينماى فارسى را تداعى مى ساخت. در ضمن مى خواستم فيلمبردارى سياه و سفيد را تجربه كنم و پله به پله جلو بروم. قبول كردم!

انوار با عصبانیت به تهیه کننده فیلم اول من گفت: برو وگرنه دستور می دهم تو و کارگردان فیلم را زندانی کنند
آن فيلم وقتى در ١١٠ دقيقه تدوين و آماده نمايش شد مجموعه شما قدرت را به دست گرفته و آقاى گلمحمدى هم كنار رفته بود. ما فيلم را به فجر آن سال داديم اما در بازبينى براى نمايش جشنواره اى توقيف شد! وقتى تهيه كننده در ارشاد براى نجات سرمايه اش مراجعه كرد آقاى انوار با عصبانيت به او گفته بود : برو  و گرنه دستور مى دهم تو و كارگردان فيلم را  دستگير و زندانى كنند.
عجب ! فيلم درباره چه بود ؟ خيلى ساده اولين فيلمى بود كه به تضاد فرهنگى بين اعضاى خانواده در دوران شاه مى پرداخت. جنگ بين مادر شوهرى متدين با عروس بى حجاب و شهرى خود بود. انقلاب اسلامى هم يك انقلاب فرهنگى بود و تلاش براى كسب هويت ملى ، مذهبى مردم ! مگر جز اين بود و يا هست ؟
توقيف فيلم بخاطر درست بودن آن بود و اين كه نمى خواستيد فيلم و كارگردانى كه مدير سابق تاييد كرده بود ديده شود. فيلم حذف شد.

به دستور علیرضا شجاع نوری 25 دقیقه از فیلم اولم حذف شد؛ فیلمی که شکیبایی برای اولین بار رُل اول داشت
پس از دوندگى تهيه كننده عاقبت دستور سانسور فيلم صادر شد و ماموريت آن بر عهده خوش تيپ ترين عضو مجموعه مديريتى شما يعنى آقاى شجاع نورى گذاشته شده بود. ليست صحنه هاى حذفى در واقع كل فيلم را نابود مى ساخت. ما پول نداشتيم تا حداقل فيلم را اصلاح كنيم، ناچار ٢٥ دقيقه به شكل آشكار حذف شد و گمانم سنگين ترين سانسور بى جهت به فيلم من تحميل شد.
در ان فيلم شادروان شكيبايي كه پيش از آن يك پلان در فيلم “خط قرمز” بازى كرده بود و در “دادشاه” پشت سر سعيد راد راه ميرفت براى اولين بار نقش اول بازى كرد و معرفى شد. دختر خواهر شادروان حاتمى ژيلا سهرابى و كاظم بلوچى و خانم كابلى براى اولين بار به سينما معرفى شدند و چندين نفر ديگر معرفى شدند.
فيلم در تابستان ٦٤ اكران شد و با بهاى بليط هشت تومان نزديك به سه ميليون تومان فروش كرد بعنى در چهار هفته نزديك به چهارصد هزار نفر فيلم تماشا كردند.
فيلم را شما ضعيف كرديد. اكنون آماده ام نسخه كامل آن را براى جامعه منتقدان سينماى كشور نمايش دهند و نظرشان را جويا شويم تا معلوم شود در مقياس اولين فيلم يك فيلم ساز با حداقل بودجه از حيث بصرى و ميزانسن و داستان و نگرش به موضوع و پايان بندى  در چه جايگاهى قرار مى گيرد ؟

آیا ما کلیمی بودیم؟ شما و رفقايتان ريشه من را زديد. چطور مى گوييد با اهل سينما رفاقت كرديد؟
من در آن فيلم در آن برهه از زمان سرمايه گذارى كرده بودم . فرض كنيم فيلم ضعيفى بود آيا فيلم بى آبرويي هم بود ؟
فرض كنيم شما با آن روحانى و به تبع آن من مخالف بوديد ،خانواده من چه گناهى داشتند ؟ آيا من (حساميان و شريك ) كليمى بودم ؟ آيا نمى توانستيد اين جوان سى ساله متاهل و آبرومند را به زعم خودتان ارشاد كنيد ؟
من با سايرين چه تفاوتى داشتم ؟ از فرقه ضاله بودم ؟ شما و رفقايتان ريشه من را زديد. چطور مى گوييد با اهل سينما رفاقت كرديد؟مجموعه شما و توابع تان حتى نخواستيد من را بشناسيد. ممكن است شما يا هر كس ديگر فيلم من را دوست نداشته باشند اما نمى توانند نسبت به فيلم توهين كنند.
آيا سينماى گلخانه اى شما فيلم ها همه قوى بودند. ظرف سه و يا چهار سال همه آن صحنه هايي كه از فيلم حذف شدند در فيلم هاى ديگران مجوز گرفتند ! جواب اين را چه مى گوييد؟

“سینما سینماست” را در اکران پایمال کردند چون فکر می کردند من رفیق ضرغامی و طرفدار ناطق نوری ام!!!

روند ظلم اما تمامى نداشت…در دوره مهندس ضرغامى فيلم اثر گذار “سينما سينماست” را با وام تبصره سه و فروش منزل مسكونى و مشاركت سينماى تجربى ساختم؛فيلمى كه از حيث ريتم و شاكله لازم در درام نويسى به ندرت اتفاق افتاده بود. اين كه فيلم در جشنواره تحت مديريت آقاى ضرغامى قربانى شد يك خبط آشكار بود و شرح توطئه پنهان عليه آن بماند در فرصتى ديگر و پيش تر هم به آن اشاره كرده ام. اما اكران آن به دوره معاونت سينمايي مرحوم داد موكول شد. خب چون همان مديريت دهه شصت تداوم يافته بود و كار كردن را حق من نمى دانستند براى شكست تجارى آن اقدام كردند و به نحو غافلگيرانه آن را اكران كردند. بدون تبليغات و حتى طبق ضوابط آن زمان يك هفته حق قانونى اكران فيلم را هم پايمال كردند و اين بار كمرم را شكستند چون گمان مى كردند من رفيق مهندس ضرغامى و طرفدار آقاى ناطق نورى بودم و ناطق هم نماد طالبان به قدرت رسيده در افغانستان بود !
چوب سياست و رقابت را بر من زدند و مخملباف را حمايت كردند. در اين روند سوداگرانه و كثيف و رانت خوارانه تو حضورى نداشتى. اما كسانى كه حمايت مى كنى با من چنين كردند.

حساب من، مرحوم داد، و حق خانواده ام در آن دنيا؛ این شامل منوچهر محمدی هم می شود

لابد همه اين ها را زاييده بدگمانى من قلمداد مى كنى ولى انصاف و وجدان را در نظر بگيرى متوجه مى شوى كه يك مديريت بى غرض و مرض حداقل به التماس يك هنرمند هر چند تنها و بدون حامى باشد توجه مى كند و از متلاشى شدن زندگى اش پيش گيرى مى كند. من تا به حال در همه عمر آزارم به كسى نرسيده است. حساب من و مرحوم داد، و حق خانواده ام در آن دنيا. البته اين شامل دوست محترم آقاى منوچهر محمدى هم مى شود كه فيلم من را به جبر اكران كرد و همه زندگى ام را باختم و عليرغم ميل باطنى خود به تلويزيون رفتم تا در آنجا هم با همه صداقتى كه به كار بستم هم حق و حقوقم را پايمال كنند. و من بابت اجحاف به شما در پروژه “كلاه پهلوى” شرمسارم و اگر عمرم به دنيا باشد جبران خواهم كرد و اگر هم رفتم به عهده فرزندانم است تا به شكلى جبران كنند و اگر نشد حلال كنيد.

ای کاش توهین نمی کردی

اِى كاش در برنامه “كات” در پاسخ به مجرى برنامه درباره من هر چه مى خواستى مى گفتى اما به فيلمى كه به همه سينماگران دهه شصت راه را نشان داد كه در جمهورى اسلامى فقط مى توانند به مضمون خانواده ، تضاد فرهنگى بين نسل ها و مدرنيزاسيون تحميلى دوران پهلوى دوم كه كوركورانه راه پهلوى اول را بدون ملاحظه و سرعت ادامه داده بود و هم چنين به مضمون اجتماعى ، بپردازند ، پس از ٣٢ سال توهين نمى كردى تا مجبور به نوشتن اين واقعيات تلخ نمى شدم.
لابد به ياد دارى وقتى “كيف انگليسى” در يك گپ و فاصله ويژه در جامعه گل كرد به من چه گفتى؟ و من چه كردم؟ گفتى: كار موفق شده مبادا خودت را بگيرى؟
من تا امروز هرگز از خود و كارهايم تعريف نكرده ام و نخواهم كرد. ولى شما مى دانى بيش از هر همكار  عزيزى بازيگر به سينما و سيما معرفى كرده ام كه همه در سطح خود موفق شدند. دينارى معامله ، اخاذى ، نقش فروشى نكرده ام و از حيث مادى سر بلندم و پاى حق همكارانم ايستاده ام و از هيچ يك هم توقعى نداشته ام و از درگاه خداى متعال همواره خواسته ام مرا وسيله موفقيت و كسب روزى ديگران قرار دهد.

آیا شریعتی اگر زنده بود بر دست پخت شما بچه های حسینیه ارشاد صحه می گذاشت؟
من نسبت به ديانت شما و جناب مهندس بهشتى و برخى ديگر از آن نحله مديريتى دهه شصت ترديد ندارم ، اما آيا مديريت مذكور سينما را به واقع در مسير انقلاب و خواست امام(ره) و يا حتى دكتر شريعتى قرار داد ؟ آيا اگر دكتر  شريعتى كه بر مزارش در غربت و در تربت مزار حضرت زينب(س) گريستم و جوانى حرام شده ، استعداد و انرژى تباه شده ام را  مرور كردم ، اگر زنده بود دست پخت شما بچه هاى حسينيه ارشاد را صحه مى گذاشت؟
آيا اين روند خطرناك اباحيگرى كه برخاسته از تفكر اُمانيستى – فراماسونى در سينماى امروز ايران سايه افكنده است را تاييد مى‌كرد؟ به راستى فارغ از آرمان هاى امام(ره)  شرايط حاكم بر فيلم هاى ما ذره اى با آرا و افكار و آرزوهاى شريعتى سنخيت دارد؟

اين سينما به يك آفت مبهم عقيدتى مبتلاست

اگر سوگند بخوريد كه حداقل وضع موجود در روند فكرى دكتر است من همه حرف هاى خود را پس خواهم گرفت و در حضور ملت عذر خواهى خواهم كرد. شك نكنيد معدودى فيلم هم داريم كه قابل تامل هستند ، من از شما معدل وضع موجود را پرسيدم و پاسخ روشن است.
اين سينما به يك آفت مبهم عقيدتى مبتلاست. غرض آن كه انديشه در حوزه سينما به بن بست رسيده است و هر روز بيش از پيش نسبت به انقلاب و اهداف آن زاويه مى گيرد. مديريت دهه شصت در جمهورى اسلامى زمانى مى تواند به خود نمره عالى بدهد كه در راستاى آن اهداف گام برداشته و ثابت كرده باشد در غير اين صورت شايد اگر آن مديريت نبود حداقل عدالت و انصاف و نكرش بالسويه نسبت به  اهالى سينما بهتر اجرا شده بود.
حرف شما درست است. عقده وجود دارد . عقده زمانى پديد مى آيد كه عدالت و انصاف و مروت از جامعه رخت بر مى بندد.
در خاتمه از درگاه خدا وند منان صحت و سلامت براى همه آن ها كه صادقانه به سينما خدمت كردند را خواستارم و حرمت دوستى و رفاقت خود با شما را تا انجا كه توانستم رعايت كردم. ولى دلم سوخت كه بى پروا براى نسل جوان فيلم من را ضعيف خطاب كرديد. تاريخ درباره همه ما قضاوت خواهد كرد. پاينده باشيد.




انتقاد رضا رویگری از جولان مگس‌های سفید در پایتخت⇐چرا ارگانهای مسئول برای کنترل این حشرات هیچ کاری نمی‌کنند؟

سینماژورنال۰: چند سالی است در فصل گرم سال خیابانهای تهران پر می شود از حشراتی موسوم به مگس سفید که آن قدر تعدادشان زیاد است که درمی‌مانی مراحل رشد و نمو این حشرات کجا انجام شده است.

به گزارش سینماژورنال از یک طرف جامعه پزشکی درباره شیوع بیماری های برآمده از حضور این حشرات سخن می گویند و از آن طرف تقریبا به انتهای تابستان رسیدیم و هیچ اقدام جدی برای کنترل حشرات از سوی ارگانهای مسئول درباره حفظ محیط زیست ندیدیم.

رضا رویگری بازیگر سرشناس سینما و تلویزیون از جمله چهره های هنری است که شیوع این حشرات در پیاده روها در کنار آلودگی هوا باعث شده زیاد در اجتماعات بیرونی حاضر نشود مبادا دچار مشکل گردد.

این بازیگر با اشاره به اینکه در محیط آلوده هیچ انسانی نمی تواند کار و زندگی کند به سینماژورنال گفت: چند سال است این حشرات در تهران جولان می دهند و هیچ کاری برای مبارزه با آنها انجام نمی شود. اینکه چند سال دیگر باید بگذرد و پشه ها وارد ریه هایمان بشوند و کلی از ما به امراض مختلف دچار شویم تا ارگانهای متولی کاری برای کنترل آنها انجام دهند مشخص نیست.

بازیگر “اجاره نشینها” و “شب بیست و نهم” ادامه داد: بسیاری از این امراض جسمی از آلودگی محیط زیست و محیط زندگی ما ناشی می شود. ما در جامعه ای به هم پیوسته زندگی و کار می کنیم و قطعا با انتشار آلودگی در یک نقطه شهر زودتر از حد تصور کل جامعه آلوده می شود. پس باید برای مقابله این همه آلودگی موجود در محیط زیست کاری کرد.

آلودگی هوا بر عملکرد هنرمندان تأثیر مستقیم می‌گذارد

رویگری که سابقه خوانندگی هم دارد خاطرنشان ساخت: آلودگی هوا نه فقط به لحاظ جسمانی همه آدمیان را دچار بیماری می کنند بلکه بر عملکرد هنرمندان هم تأثیر می گذارد. دقت کنید خواننده ای که آلودگی به حنجره اش راه پیدا می کند نمی‌تواند اجرای درستی داشته باشد و مثلا بازیگری که در معرض این هوای آلوده و حشراتی است که در خیابانها جولان می‌دهند نخواهد توانست قدرت بیان و حتی اکت خوبی در برابر دوربین داشته باشد.

این بازیگر خاطرنشان ساخت: البته این اوضاع خراب محیط زیست محدود به تهران نیست و ریزگردهای جنوب و خشکسالی دریاچه ارومیه و زاینده رود همه و همه نشان از آن دارد که حال محیط زندگی ما زیاد خوب نیست و طبیعت زنگ خطر خود را زده و این هشدار را به ما و مسئولین می دهد که هر چه سریعتر به دادش برسیم.

آسیب اجتماعی فقط اعتیاد نیست

رویگری با اشاره به کم کاریهای سینما و تلویزیون درباره آگاه سازی از وضعیت محیط زیست بیان داشت: باید به صریح ترین زبان ممکن در سینما و تلویزیون درباره آسیبهای آتی این آلودگیها هشدار داده شود. آسیب اجتماعی که فقط اعتیاد و معضل دختران فراری نیست. چرا کسی پیدا نمی شود و درباره اوضاع زیست محیطی مردمان جنوب به علت شیوع ریزگردها فیلمی بسازد؟ یا چرا فیلمسازی نیست که درباره بیماریهایی که به سبب شیوع مگس سفید در تهران ایجاد شده محصولی خلق نمی کند؟

 این بازیگر 70 ساله تأکید کرد: تا چه زمانی می خواهیم بنشینیم و ورود این حشرات به بینی و دهانمان را نظاره کنیم؟ مسئولان حواس شان نیست. کارگردانان و تهیه کنندگان که حواسشان هست؛ آنها چرا در این حوزه ورود نمی کنند و با فیلمسازی و سریال سازی درباره اثرات مخرب این حشرات به اطلاع رسانی نمی پردازند.

وی ادامه داد: بسیار امیدوارم فیلمسازی با مضمون محیط زیست بیش از اینها جدی گرفته شود تا آینه ای باشد پیش روی مسئولان بلکه بیش از قبل به فکر ترمیم وضعیت محیط زیست باشند و از آن طرف سلامتی شهروندان هم بیشتر شود.




فيلم “محمد رسول ا..(ص)” مجيدي هفتادم جدول شد⇔اسامي هفتاد فيلم پرمخاطب بعد از انقلاب اسلامی

سینماژورنال: “محمد رسول ا..(ص)” فیلم اخیر مجید مجیدی شرایط ویژه ای را در اکران تجربه کرد.

به گزارش سینماژورنال این فیلم نه تنها در بدعتی تاریخی با داشتن دو سرگروه سینمایی روی پرده رفت که قرارداد اکران آن هم بدون سقف زمانی و بدون لحاظ کردن کف فروش تنظیم شد.

اکران این فیلم از اوایل شهریورماه آغاز شد و تا اواخر اسفند ادامه می یابد یعنی چیزی حدودا 25 هفته روی پرده خواهد ماند.

فیلم اخیر مجیدی بلحاظ فروش به مرز 15 میلیارد رسیده است و بدین لحاظ پرفروش ترین فیلم سینمای ایران است اما آیا این فیلم پرمخاطب ترین فیلم تاریخ سینمای ایران است؟

فیلم مجیدی رتبه 70 اُم جدول پرمخاطب ترین فیلمهای بعد از انقلاب اسلامی

روزنامه “سینما” به سردبیری فریدون جیرانی به تازگی با احتساب متوسط قیمت بلیت در سالیان متفاوت لیستی از پرمخاطب ترین فیلمهای ایرانی ارائه داده است که در این لیست نام فیلم اخیر مجیدی در رتبه 70 دیده میشود آن هم در حالی که از میان فیلمهای سالیان اخیر “ورود آقایان ممنوع”، “شهر موشها2″، “اخراجیها2” و “اخراجیها3” بالاتر از این فیلم دیده میشوند.

پرمخاطب ترین فیلم تاریخ سینمای بعد از انقلاب اسلامی “عقابها” است و بعد از آن “کانی مانگا” و “اخراجیها2” دیده می شوند.

لیست ده فیلم اول پرمخاطبها را در ادامه بخوانید:

1-عقابها

2-کانی مانگا

3-اخراجیها2

4-بگذار زندگی کنم

5-گذرگاه

6-تاراج

7-اجاره نشینها

8-عروس

9-خواستگاری

10-آدم برفی

لیست کامل پرمخاطب ترین آثار سینمای ایران را در زیر ببینید و جایگاه فیلم اخیر مجیدی را مقایسه کنید با 69 فیلمی که بالای این فیلم آمده اند.

پرمخاطب ترین فیلمهای بعد از انقلاب اسلامی

پرمخاطب ترین فیلمهای بعد از انقلاب اسلامی/برای وضوح تصویر کلیک کنید




رضا رویگری: با شبکه خبر مفصل درباره شایعه مرگم حرف زدم اما نمی‌دانم چرا پخش نشد/ قبل از جدایی رسمی از همسر اولم، دو سال تمام، تنها زندگی می‌کردم/همسر سابقم تمام وقتش را صرف کارش کرده بود/به همسر دوم‌ام گفتم من آینده تو نیستم و باید به زندگیت برسی/ به من می گویند معتاد هستم اما من حتی سیگار هم نمی‌کشم!/پسرم “کیارش” در اروپا یک دی.جی مطرح است/رئیس اسبق تئاترشهر گفته بود صدای رویگری تحریک‌کننده(!) است/در دهه ۶۰ در لس‌آنجلس کنسرت گذاشتم/لطف یکی از دوستان{آقای سین.} باعت شد ممنوع‌الفعالیت شوم

سینماژورنال/علی کیانی موحد: «از کودکی اطلاعات هفتگی در خانه ما بود، همیشه شنبه ها دم کیوسک منتظر بودم تا مجله بیاد و با ولع مطالبش را بخوانم. سالهای دور، یادش به خیر. این روزها دیگر وقت مطالعه ندارم.»

حرفهای رضا رویگری با ما از این دیالوگ آغاز شد. هرچند که از سال 90 تا به امروز چندین و چندبار با وی تماس گرفتیم و هربار به نوعی گفتگوی ما به تاخیر می افتاد. سرانجام به لطف ثنا حاجی‌زاده که از دوستان خوب و بازیگران جوان سینمای ایران می باشد، توانستیم برنامه گفتگو را با رضا رویگری هماهنگ کرده و یک روز گرم مردادماه در خانه اش، مصاحبه ای مفصل با وی انجام دهیم.

گفتگویی که پر از حاشیه بود و رضا رویگری بدون طفره رفتن به تمام شایعات این چندسال گذشته پاسخ داد، تا دیگر پشت سر وی حرفی زده نشود!

این گفتگو همزمان با سینماژورنال در “اطلاعات هفتگی” هم منتشر شده است.

*چرا اینقدر شایعه درباره فوت شما زیاد شده است؟!

مگه زیاد شایعه شده؟!

*پس از گفتگوی شما و همسر دومتان با یک نشریه که حدود یک ماه پیش بود و بازنشر آن در سینماژورنال، این شایعات سرزبانها افتاد. نظرات فراوانی هم درباره شما در دنیای مجازی منتشر شد.

از آنجا که خودم از دنیای مجازی و شبکه های اجتماعی دور هستم، دوست دارم این نظرات را از زبان شما بشنوم…

*مثلا اینکه چرا همسرتان را رها کردید و یک زن جوان گرفتید؟! یا از این دستها حرفهای خاله زنکی…

(باخنده) فکر کنم حسودی می کنند!

*بین این شایعات مرگ و ازدواجتان، ارتباطی می بینید؟!

نه، فکر نکنم اینگونه باشد. این دو قضیه ارتباطی به هم ندارند. شاید عده ای مرا خیلی دوست دارند و با این کار می خواهند اسم من در خبرگزاری ها باشد! پس از این شایعات تماسهای فراوانی از داخل و خارج ایران داشتم که خیلی از دوستان من نگران شدند. ده نمکی تماس گرفته بود و می گفت با خودت حرف می زنم یا روحت؟! اینکه پخش شایعه مرگ چه نفعی برای برخی دارد را متوجه نمی شوم! چند روز پیش شبکه خبر برای تهیه گزارشی به خانه آمد و درباره این موضوع مفصل صحبت کردیم اما نمی دانم چرا پخش نمی کنند؟! جدیدا حرفهای من را از تلویزیون پخش نمی کنند!

*حرف خاصی زدید که حساسیت زا باشد؟!

اصولا من حرف زیاد می زنم!(می خندد) مثلا محرم از تلویزیون با من تماس گرفتند که چرا نهضت امام حسین(ع) هنوز بعد از هزاروچهارصدسال زنده است؟! گفتم به دلیل اینکه دنبال پورش و برج و مازراتی نبود. حرف بدی زدم؟! واقعیت را گفتم اما این حرف من را هم پخش نکردند!

*چند سال تنها زندگی کردید؟!

به سال نرسید. چندماه بین ازدواج اول و دوم من فاصله بود. این شایعه بود که من بلافاصله از همسر قبلی ام جدا شده و با تارا ازدواج کردم. به اینگونه نبود. من از دو سال قبل از جدایی رسمی، به نوعی تنها زندگی می کردم و می خواستیم که جدا شویم. یک سال و هشت ماه بعد از جدایی هم که با تارا ازدواج کردم.

*خیلی از مردم می پرسند چرا از همسر قبلی خود جدا شدید؟!

من حس می کنم مردم کمی بیکار هستند و دنبال حواشی مختلف می گردند. این مسائل هم جز مسائل شخصی و خصوصی زندگی هست اما مردم به شدت درباره مسائل شخصی کنجکاو هستند. همسر قبلی من عاشق کارش بود و از صبح تا شب سرکار بود و خیلی به فکر زندگی نبود. وی دفتر روانشناسی داشت و همه وقت و زندگی اش کارش بود.

تارا(همسر رویگری): البته خیلی خانم خوب و دوست داشتنی بودند.

*این روزها کم کار هستید یا پیشنهادهای خوبی به شما می شود؟!

بیشتر نقشهای الکی پیشنهاد می شود و به اجبار قبول می کنم. ماهی سه میلیون تومان اجاره خانه ام هست و خرج زندگی را باید از راه بازیگری دربیاورم. مجبورم خیلی از پیشنهادها را قبول کنم. یک اتفاق جالب چند روز پیش برایم افتاد.برای بستن قرارداد به یک دفتر سینمایی رفتم. به من گفتند یک سکانس بازی کن تا ببینم. کارگردان جوانی بود که می گفت باید اول تست دهی تا بعد قرارداد ببندیم! تارا هم گفت شما اول یک دکوپاژ بچین تا بفهمیم که کارگردانی، بعد از بازیگران تست بگیر!

*چه شد که با تارا ازدواج کردید؟

چندسال پیش برای برنامه ای به شیراز رفته بودم. تارا یک دوست به نام ستاره داشت که دوست مشترکمان محسوب می شد. ستاره به تارا گفت که یک دوست هنرپیشه ام برای چند روز به شیراز می آید و اسم من را برد، تارا هم گفت که تا به حال اسمش را نشنیده و نمی شناسمش! به هرحال ستاره و تارا برای استقبال من به فرودگاه آمدند و همانجا برای اولین بار همدیگر را دیدیم. تا من را دید، گفت آقای رویگری چقدر شما خوش تیپ هستید! همانجا بود که عشق شوری در میان ما نهاد! معمولا هم همه عاشق من می شوند. من در اوایل آشنایی مان گفتم تارا من آینده تو نیستم و باید به زندگی ات برسی اما واقعا بدون تارا هم نمی توانستم زندگی کنم. (باخنده) حرفی زدم که جذب من شود!

*همسر دومتان از این هم گفته که نمی دانسته شما بازیگرید. مگر می شود رضارویگری را فردی نشناسد؟!

حتما نمی شناخته! اهل دروغ گفتن نیست!

تارا: خیلی وقتها پیش می آید که شما بازیگری را تنها به چهره می شناسید و حتی اسمش به ذهن شما نمی آید. این اتفاق برای خیلی از مردم افتاده. از سوی دیگر من شانزده سالگی برای ادامه تحصیل به مالزی رفتم و از دنیای فیلم و تلویزیون ایران دور بودم. به همین دلیل اصلا شناختی از رضا نداشتم. تنها هدیه تهرانی و امین حیایی و گلزار را می شناختم.

*یا مثلا می گفتند که خانواده اش به شدت مخالف ازدواج با شما هستند.

اینگونه نیست! پدر و مادرش به شدت من را قبول دارند و دوستم دارند. شاید شیطنت برخی از همکاران شما باعث شده تا حرفهای ما به نحو مناسبی انعکاس پیدا نکند.

تارا: پدر من همیشه با من راحت بود و خیلی صمیمی بودیم.پس از آشنایی با رضا، عده ای پشت سرش حرف زده بودند و گفته بودند که شخصیت خوبی ندارد. یک روز پدرم از من خواست که درباره رابطه ام با رضا توضیح دهم. می خواست مطمئن شود رضا دنبال سوءاستفاده از من نیست. گفتم که رضا هیچ قولی برای بازیگری و این مسائل نداده و حرفش فقط ازدواج است. بالاخره پدر هست و روی دخترش حساس! یک روز رضا به منزل آمد و با پدرومادر ملاقات داشت و تمام شائبه ها از بین رفت. به هرحال این اختلاف سنی چهل و چهار ساله، کمی ذهنشان را درگیر کرده بود. یکی از شرایط آنها این بود که رضا اجازه بدهد درسم را تمام کنم.

*تمام شد درستان؟

تارا:مشغول تحصیل بودم که رضا سکته کرد و به خاطر مراقبت از وی درس را رها کردم.

*داستان سکته شما چه بود؟!

یک زمانی شایعات فراوانی برای من به وجود آمد و فشارهای پشت سرهم باعث شد که سکته کنم.

تارا: رضا قبلا هم سابقه بیماری داشت و چون ورزش می کردیم، فکر می کرد همین ورزش برای سلامتی کافی است و قرصهایش را مصرف نمی کرد. زمانی که سکته کرد، فشارش بیست و چهار بود.

*شایعه کرده بودند که آقای رویگری به خاطر خوردن مشروب فراوان سکته کرده.

(می خندد) به من می گویند معتاد هستم اما من حتی سیگار هم نمی کشم. از این حرفها زیاد شنیده ام.

تارا: اوایل آشناییم با رضا، دوستانم خیلی پشت سر رضا حرف می زدند. همین مشروب، اعتیاد و … یک روز به رضا گفتم واقعا معتاد هستی؟! رضا به من گفت که چند ماه هست من را می شناسی، اگر قرار بود معتاد باشم که می فهمیدی! برخی از مردم تنها با حرف زدن پشت سر دیگران، زنده هستند!

*پسر شما هم مثل خودتان زود ازدواج کرد.

خدارحمت کند پدرم را، در سن پانزده سالگی می خواست من ازدواج کنم. و البته روحانی شوم. شاید باور نکنید اما من جامع المقدمات را هم خواندم اما بعد مسیر زندگی ام عوض شد و سمت هنرپیشگی رفتم. پسر من متولد 53 هست و زود ازدواج کرد.

*شما نوه هم دارید؟

یک دختر هشت ساله به اسم آوا. یک فیلم هم به اسم دهه شصتیها با خودم بازی کرده است.

*رابطه شما به پسرتان چطور است؟!

خدا را شکر!

*خدا را شکر خوب است یا خدا را شکر، بد؟!

(می خندد) رابطه بدی با کیارش ندارم. وی به عنوان یک دی جی حرفه ای مشغول به فعالیت هست. نه دی جی عروسی! دی جی های مطرح که در اروپا و آمریکا مشغول به فعالیت است.

*چرا رابطه شما با پسرتان شکرآب است؟!

این شایعاتی است که می سازند. پسرم در سن جوانی برای فراگیری موسیقی به هند رفت و همانجا با همسرش که ایرانی هست، آشنا شد و نوه من هم هند به دنیا آمد. خیلی ارتباط نزدیکی با هم نداشتیم. مدتی است به ایران بازگشت و دورادور در ارتباطیم. اینکه شکرآب باشد و این حرفها نیست!

رضا رویگری
رضا رویگری/عکس: شهرزاد جودی

*اما رابطه تان خیلی هم خوب نیست. از ازدواج و طلاقتان دلخور نیست که در ارتباط نیستید؟!

نه، اصلا این حرفها نیست. کیارش حرف من را گوش نمی کرد و ناراحت شدم. وی گریمور خوبی بود و گفتم کار را ول نکن اما حرفم را گوش نداد و الان هم پشیمان است. در سریال “ولایت عشق” جز گروه گریم آقای معیریان بود و سمت بازیگری هم رفت. هرچه گفتم حرفم را گوش نداد و شاید به خاطر همین کمی بین مان دلخوری باشد.

*پدر به شدت مخالف کار شما بود؟!

خیلی مذهبی بود و می گفت نباید مطرب شوی! بعد از آنکه “ایران ایران” را خواندم، رابطه اش با من خوب شد و به من افتخار می کرد.

*چه شد که شما “ایران ایران” را خواندید؟!

دو سه نفر خواننده مطرح از ترس قبول نکردند که این ترانه را اجرا کنند. آهنگساز صدای من را در جایی شنیده بود و از من خواست این کار را اجرا کنم. ما هم شبانه به استودیو رفتیم و آن کار ماندگار را ضبط کردیم.

*چرا همان زمان خوانندگی را ادامه ندادید؟!

شرایط موسیقی در دهه شصت خوب نبود و محیط موسیقی پاپ بسته بود. دهه هفتاد دوباره سراغ خوانندگی رفتم و چند تیتراژ خوانده و سپس آلبوم جمع کردم. تا امروز هم سه آلبوم من روانه بازار شده است.

*شنیده ام دهه شصت به کل فعالیت هنری خود را تعطیل کرده بودید…

درست است. سه سال با یکی از دوستان ترشی درست می کردم و می فروختم. یک تئاتر درباره زندگی حلاج کار کرده بودیم و رییس تئاتر شهر جلوی کار ما را گرفت. دلیلش هم این بود که صدای رویگری تحریک کننده است! من هم خودم را ممنوع الکار کرده و به ساخت و فروش ترشی روی آوردم.

*چه شد به دنیای هنر بازگشتید؟

مرحوم رضا ژیان یک روز سراغم آمد و گفت رضا بسه دیگه، این چه کاریه داری می کنی؟! خسته نشدی؟! گفتم چطور مگه؟! گفت یه کار تلویزیونی گرفتم، بیا یه نقش داره مخصوص خودت. نقش شیر محله بهداشت. با آن نقش به شهرت رسیدم و دوباره به دنیای هنر بازگشتم. بعد “محله بهداشت”، “کانی مانگا” و “اجاره نشینها” و… (باخنده) دنیای ترشی را فراموش کردم.

*چه شد به آمریکا رفتید؟

تئاتر “معرکه در معرکه” که نوشته آقای میرباقری بود را برای اجرا به آمریکا بردیم. یک سالی در آمریکا سکونت داشتم. آنجا نمایشگاه نقاشی برگزار کرده و تابلوهایم را فروختم. کنسرت هم در لس آنجلس برگزار کردم که آلبوم اول از همان کنسرت بیرون آمد.

*پس باید شما را هم خواننده لس آنجلسی بنامیم. چرا در آنجا نماندید و به ایران برگشتید؟

آنجا از بیرون نمای خوبی دارد و بهشت است وگرنه جهنمی بیش نیست. از یک سو دلتنگی بسیار برای خانواده و وطن و از سوی دیگر اینکه یک دلار باید از زیرپای فیل دربیاوری! آنجا به سختی می توانید پول دربیاورد. البته وضع من بد نبود. مثلا دکترهای ایرانی مقیم آمریکا مسجدی در جنوب لس آنجلس ساخته بودند و برای مراسم افتتاحش از من دعوت کردند. من هم رفتم و چند کار زنده خواندم و سه هزار دلار گرفتم یا برای مراسم شب احیا مرا دعوت کردند تا برایشان مداحی کنم. اینگونه درآمدزایی داشتم. در کل زندگی در آنجا بسیار سخت بود.

*پس از بازگشت هم ممنوع الکار شدید. درست است؟!

بله، یکی از دوستان{آقای سین.} لطف کرده و پشت سرم خیلی حرف زده بود. اینکه در آمریکا پناهنده شدم، یا کوکائین مصرف می کنم و زن اسرائیلی گرفته ام! تصمیم داشت از ریشه من را بزند. دوست قدیمی من هم بود. به هرحال به لطف آن دوست قدیمی، چند سالی را در دهه هفتاد ممنوع الفعالیت بودم. البته هیچ وقت دلیل ممنوع الکاری ام را نگفتند و رسما هم اعلام نکردند که ممنوع الفعالیت هستم.

*پس چگونه به این نتیجه رسیدید؟!

به یک باره پیشنهادهایی که به من می شد کاهش پیدا کرد و آنهایی هم که پیشنهاد کار می دادند، پشیمان می شدند. بعدتر یکی از دوستان گفت که وقتی اسم شما را به ارشاد اعلام می کنیم، آنها می گویند بهتر است از رضا رویگری استفاده نکنید. این بهتر است یعنی اگر استفاده کنید، فیلم توقیف می شود!

تارا: دهه هفتاد رضا ممنوع الکار بوده، پس حق داشتم که وی را نشناسم!

*توجیه نکنید که رضا رویگری را نمی شناسید! مگر می شود فردی در ایران وی را نشناسد؟!

الان هیچ فردی مثل تارا من را نمی شناسد!

تارا: برای من اصلا اهمیتی ندارد که حرفم را باور می کنید یا خیر اما واقعا حقیقت را گفتم.

*چه شد از ممنوع الکاری خارج شدید؟!

خودم هم نمی دانم! خودشان ممنوع الکار می کنند و بعدتر خودشان اجازه فعالیت می دهند.

*در دوران ممنوع الکاری چه کار می کردید؟ ترشی نساختید؟!

نه، دیگر سراغ ترشی نرفتم. قبلا هم این حرف را زده ام، اگر در سینما نگذارند کار کنم، سراغ تلویزیون می روم. تلویزیون نشد، نقاشی. نقاشی را از من بگیرند، خوانندگی و آهنگسازی. به هرحال آنقدر هنر دارم که بتوانم گلیم خود را از آب دربیاورم. در دوران ممنوع الکاری، نقاشی هایم را می فروختم. مثلا یک کلکسیونر از من درخواست می کرد نقاشی با امضای من داشته باشد و من هم پول زیادی می گرفتم و برایش نقاشی می کردم. آموزشگاهی هم داشتم و نقاشی تدریس می کردم.

رضا رویگری
رضا رویگری و همسرش تارا کریمی/عکس: شهرزاد جودی

*بعد از “مختارنامه” هم مدتی نبودید. دلیل آن چه بود؟!

آن زمان هم نمی دانم به چه دلیل من را ممنوع الکار کرده بودند! دلیلش را هم هیچوقت متوجه نشدم. به ویژه آنکه در مختار نقش بسیار کلیدی و مهمی داشتم. من تا به حال در ایران یک ده آفرین هم به خاطر فعالیتهای هنری ام نگرفته ام اما در عراق برای ایفای نقش کیان ایرانی، به من جایزه دادند. چهارسال زندگی من را به هم ریختند و در تلویزیون اجازه فعالیت نداشتم.

*”مختار” تلفات جانی زیاد داشت یا شایعه است؟!

نه، اینگونه نبوده. شاید منظورشان مار و مارمولک بوده(می خندد). مصدومیت زیاد بود که اکثرش هم سراغ من می آمد. در صحنه ای که کیان به شهادت می رسد، امین صلاحلو تبر را محکم زد و سرش کنده شد و زیر چشم من زخم شد. در شاهرود شمشیر به پایم رفت و از آن ور خارج شد. رفتم دکتر و گفت آقای رویگری چه شده؟! گفتم شمشیر خوردم. فردایش که تبر به چشمم خورد، دوباره پیش همان دکتر رفتم و گفت چه شده؟ گفتم تبر به چشمم خورده!نگاهی با تعجب کرد و گفت آقای رویگری، شما مطمئن هستید که در قرن بیستم زندگی می کنید؟!

*با اکثر بازیگران که صحبت می کنم، همه از طلبهایشان می گویند. شما هم جز طلبکاران هستید؟!

زیاد. نزدیک به ده پروژه هست که حضور داشتم اما پولی نداده اند. از گرفتن آن پولها هم ناامید شده ام. شکایت هم کرده ام اما فیلمها پخش شده و اصلا نتوانسته ام کاری انجام دهم. برای اولین بار از طریق شما می خواهم اسامی چند نفر از این بدهکاران را اعلام کنم، شاید خجالت کشیده و طلب من را بدهند. یکی آقای بیژن شین. هست که چند ده میلیون از وی طلب دارم. دیگری آقایی به نام فارسیجانی بود که او هم چند میلیون تومان من را بلوکه کرده است. هرکاری هم انجام می دهم، نمی توانم پولم را از آنها بگیرم. امروز کمی پیش قسط می دهند. مثلا قرارداد شما بیست میلیون تومان است، یک میلیون را می دهند و باید برای باقی پول به دنبالشان بدوی!

*برای آخرین آلبوم هم خودتان از جیبتان هزینه کردید؟!

بله، صد و ده میلیون تومان هزینه تهیه آلبوم شد که از جیب دادم و تنها بیست میلیون تومانش برگشت. قرار بود اسپانسر به ما پول بدهد که نداد! موسیقی هم برای ما درآمدزایی نداشت. دلم می خواهد صدایم که آماده تر شد یک کنسرت بزرگ در تهران برگزار کنم که امیدوارم روزی این اتفاق بیفتد!