1

کلینت ایستوود در میدان ولیعصر!!!+عکس

سینماژورنال: شهروندانی که طی روزهای اخیر گذرشان به میدان ولیعصر خورده است حتما در ضلع شمال غربی این میدان با بیلبورد جالبی روبرو شده اند.

به گزارش سینماژورنال بیلبوردی که هسته اصلی آن بیش از هر چیز یادآور پوستر یکی از فیلمهای کلینت ایستوود با نام “پرچمهای پدران ما”(2006) است.

 “پرچمهای پدران ما” یک درام تاریخی-جنگی است که براساس فیلمنامه‌ای از “پل هگیس” و “ویلیام برویلز جونیور” ساخته شده است. جالب است که پوستر این فیلم نیز خود برآمده از تصویری است که شکار لحظه‌های یک عکاس از زمان فتح ایووجیمای ژاپن توسط سربازان آمریکایی در جریان جنگ جهانی دوم بوده است.

“پرچمهای پدران ما” در کنار “نامه هایی از ایووجیما”(2006) که این یکی را هم ایستوود ساخت، دو طرز تلقی از عملیاتی موسوم به عملیات ایووجیما را در خلال جنگ جهانی دوم ارائه می‌دهند.

دو فیلم-دو نطقه نگاه

در “پرچمهای پدران ما” ایستوود کوشیده از نقطه نظر آمریکاییان به فتح ایوجیما توسط سربازان آمریکایی بپردازد و در “نامه هایی از ایوجیما” این نقطه نظر ژاپنی‌ها نسبت به این اتفاق است که به تصویر کشیده شده است.

حالا در یک اتفاق بدیع تصویری که بیش از هر چیز یادآور پوستر “پرچمهای پدران ما” یعنی نقطه نظر آمریکایی نسبت به ماجرای ایووجیماست مبنای تصویرسازی گرافیکی یک بیلبورد در پایتخت ایران شده است.

عکس صحنه برداری شده/داستان یک پرچم!

در پوستر اصلی “پرچمهای پدران ما” که منبعث از آن عکس تاریخی است، نمایی از چند سرباز آمریکایی را در حال نصب پرچم ایالات متحده در خاک ایووجیما می بینیم اما در بیلبورد ایرانی این سربازان پرچم خود را بر انبوهی از انسانهایی که قتل عام شده اند، نصب می‌کنند! در کنار بیلبورد هم چنین نوشته شده است: عکس صحنه برداری شده/داستان یک پرچم!

به نظر می‌رسد طراح این بیلبورد خانه طراحان انقلاب اسلامی باشد یعنی همان موسسه‌ای که در سالهای پیش نیز با حمایت سازمان هنری-رسانه‌ای اوج طراحی بیلبوردهایی موسوم به صداقت آمریکایی را برعهده داشت.

به گزارش سینماژورنال طبیعی است که تصویرسازی این بیلبورد بیش از هر چیز در این نگرش طراحان ریشه داشته که دول غرب و از جمله آمریکا همواره پرچم خویش را بر تلی از مقتولان بیگناه استوار می‌سازند اما این گرته برداری دو پرسش را هم پیش رو می گذارد.

بیلبورد میدان ولیعصر
بیلبورد میدان ولیعصر

آیا کپی رایت به رسمیت شناخته شده؟/آیا “نامه هایی از ایوجیما” هم به بیلبورد بدل خواهد شد؟

اول آن که آیا در گرته‌برداری مستقیم از پوستر فیلمی هالیوودی و قبلتر عکسی تاریخی، کپی‌رایت به رسمیت شناخته شده است؟

دوم آن که کارگردان “پرچمهای پدران ما” همواره این فیلم را مکمل “نامه هایی از ایووجیما” برشمرده و از مخاطبان خواسته این دو فیلم را کنار یکدیگر ببینند تا به درکی کاملتر از ماجرای جزیره ایوجیما برسند.

آیا طراحان این بیلبورد برای استفاده از پوستر “نامه هایی از ایووجیما” جهت طراحی بیلبورد هم برنامه‌ای دارند؟

عکس تاریخی مذکور
عکس تاریخی مذکور
پرچمهای پدران ما
پوستر “پرچمهای پدران ما”
نامه هایی از ایوجیما
پوستر “نامه هایی از ایوجیما”



سناریست “دندان مار”⇐ فردین جنم کارگردانی نداشت اما نیکی کریمی دارد!/تنابنده در سینما موفق نبود

سینماژورنال/فاطمه پاقلعه‌نژاد: نه فقط در ایران که در همه جای دنیا داشته‌ایم بازیگرانی را که در کنار پیشبرد پروژه های بازیگری خویش به کارگردانی هم به عنوان مجالی برای اجرای ایده های ذهنی خویش نگریسته‌اند.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “تماشاگران امروز” از وودی آلن گرفته تا کلینت ایستوود و مل گیبسون و رابرت دنیرو و این اواخر حتی آنجلینا جولی بازیگرانی هستند که در کنار فعالیت بازیگری تجربیات کارگردانی کوتاه یا بلند خود را داشته‌اند.

در سینمای ایران نیز بازیگرانی را داشته‌ایم چون محمدعلی فردین، ایرج قادری، فرامرز قریبیان، رامبد جوان، رضا عطاران، مهران مدیری و این اواخر شهاب حسینی و نیکی کریمی که تجربیات کارگردانی خاص خود را داشته اند.

در زمینه وسوسه کارگردانی با احمد طالبی‌نژاد منتقد شناخته شده سینما که در نگارش فیلمنامه “دندان مار” سابقه همکاری با مسعود کیمیایی را دارد و یک فیلم هم به نام “من بن لادن نیستم” را کارگردانی کرده صحبت کرده‌ایم.

 اصلا چه می‌شود که یک ستاره تصمیم می‌گیرد فیلم بسازد؟
این مساله در همه جای دنیا رواج دارد و محدود به سینمای ایران نیست در همه جا بازیگرهای معروف به دلایل متعددی از جمله اینکه فکر می‌کنند دوران ستاره بودنشان به سر آمده و رو به افول است، یا عشقی که شاید از اول به کارگردانی داشتند وارد عرصه کارگردانی می‌شوند. در سینمای ایران هم همین وضعیت از قدیم بوده و هست بازیگران سر‌شناسی مثل فردین و امثال او همزمان با اینکه بازیگر مطرحی بودند فیلمساز هم شدند. یا مثلا در سینمای آمریکا مل گیبسون که نزدیک به چهار دهه ستاره سینما به ویژه در ژانر وسترن بود، الان ده پانزده سال است که کارگردان است و کارگردان درجه یکی هم هست.
‌پس به نظر شما یکی از دلایلش این است که فکر می‌کنند دوران ستاره بودن آن‌ها تمام شده است؟
دلیل دیگر این است که به یک موقعیتی می‌رسند که فکر می‌کنند آنقدر یاد گرفته‌اند که خودشان می‌توانند دست به کار شوند و فیلم بسازند. گاهی وقت‌ها هم موفق شده‌اند و گاهی هم ناموفق. مثلا جان وین که در دوران خودش ستاره موفقی بود یک فیلم به نام “کلاه سبز‌ها” ساخت و دیگر هم ادامه نداد یا حتی “مارلون براندو” که وارد این عرصه شد و فیلم خوبی نساخت. مهم این است که آیا این‌ها جنم و دانش فیلم‌سازی را دارند یا خیر. عموما اگر فقط با اتکا به شهرت و محبوبیت بازیگریشان بخواهند فیلم بسازند موفق نخواهند شد، فقط این نیست که مثلا دکوپاژ بلد باشند یا انواع لنز‌ها را بشناسند، یک دانشی فرا‌تر از این‌ها لازم است. اگر بخواهیم مثال تاریخی بزنیم می‌گفتند یکی از توانایی‌های فردین این بوده که یک دوربین ۳۵میلیمتری فیلمبرداری را در ۱۵دقیقه مثلا با چشم بسته باز می‌کرده و می‌بسته، ولی عملا به عنوان یک کارگردان فاقد اندیشه و تفکر لازم برای تبدیل شدن به یک فیلمساز خوب بود و فیلم‌هایش هم‌رده بازیگریش و معمولی بود، چون می‌دانید که از نظر هنری فردین بازیگر درجه یکی نبود، چون بازی فیگوراتیو و اغراق شده‌ای داشت.
 ‌الان در ستاره‌های فیلمساز به نظر شما چه کسانی موفق و چه کسانی ناموفق هستند؟
سوال خوبی است. تعدادی از بازیگران خوب ما الان برای کارگردانی اقدام کرده‌اند، نمونه‌اش آقای تنابنده که بازیگر خیلی خوبی است، ولی این فیلمی که من از ایشان دیدم بیانگر توانمندی لازم او برای کارگردانی مخصوصا در عرصه سینما نیست. شاید در تلویزیون بتواند موفق شود اما در سینما کارش خوب نبود. خیلی‌های دیگر هم بودند که در فیلمسازی موفق نشدند ولی من اسم نمی‌برم. اما یکی از کسانی که وارد عرصه فیلمسازی شد و خیلی هم موفق است نیکی کریمی است که در اوج شهرت بازیگری، فیلم‌سازی را شروع کرد و انصافا در این سال‌ها که فیلم می‌سازد خیلی خوب پیشرفت کرده است و اگر فیلم آخر ایشان «شیفت شب» را با فیلم اولشان «یک شب» مقایسه کنیم نشان می‌دهد که این آدم جنمش را دارد و حتما سوادش را هم دارد چون فیلم به فیلم پیشرفت داشته است. همین فیلم “شیفت شب” خیلی فیلم حرفه‌ای و پرکشش و جذابی از کار درآمده است و من فکر می‌کنم یک بخشی از این موفقیت هم به خوش شانسی این خانم که تمام ویژگی‌های یک ستاره را داشت و دارد، برمی گردد. چون ایشان از شانس خوبش با خیلی از فیلمسازهای خوب ما از جمله آقای مهرجویی کار کرد و از آن‌ها یاد گرفت. او در «سارا» و «پری» که فیلم‌های دشوار مهرجویی هستند با این کارگردان کار کرد و خیلی هم خوب کارش را یاد گرفته و می‌توان آینده خوبی برای او پیش بینی کرد.
 دیگر از کسانی که موفق نبودند…
الان حضور ذهن ندارم دیگر کدام بازیگر‌ها فیلم ساختند؟
 ‌مثلا رامبد جوان.
رامبد جوان ادعای روشنفکری ندارد. «ورود آقایان ممنوع» در حد فیلم‌های سرگرم کننده و جذاب خوب بود البته به نظر من این فیلم بیشتر از اینکه موفقیتش را مدیون کارگردانی باشد، مدیون فیلمنامه‌اش است و چون فیلمنامه جذابی داشت هر کس دیگری هم که می‌ساخت احتمالا موفق از کار درمی آمد.
‌فیلم بعدی‌اش هم درام جنایی است.
باید بسازد ببینیم چه می‌شود چون خیلی از درام‌های جنایی که در سینمای ایران ساخته شده موفق نبوده‌اند. مثلا فرزاد موتمن که با فیلم «شب‌های روشن» خیلی گل کرد و بر سر زبان‌ها افتاد بعد از آن رفت یک فیلم به نام «باج خور» در ژانر نوآر و درام جنایی ساخت که اتفاقا خانم نیکی کریمی هم در آن بازی کرد اما عملا فیلم موفقی از کار درنیامد.




یک گاف عجیب و غریب در شبکه نمایش+عکس

سینماژورنال/علی جعفری: در میان شبکه های مختلف سیما شبکه نمایش از جمله شبکه های تخصصی است که الویت خود را بر پخش آثار نمایشی ایران و جهان گذاشته است.

به گزارش سینماژورنال حجم فیلمهایی که در طول روز از این شبکه روی آنتن می رود سبب ساز آن می شود که بعضی اوقات گافهای عجیبی هم در زیرنویس آثار مساهده شود.

از جمله این گافها اخیرا و به هنگام نمایش وسترن “خوب بد زشت” اثر تحسین شده سرجیو لئونه با بازی کلینت ایستوود محصول 1966 است.

گاف جایی بود که دست اندرکاران شبکه در زیرنویس فیلم آن را ساخته کارگردانی به نام ویلیام کیلی محصول 1937 قلمداد کرده بودند.

گاف شبکه نمایش
گاف شبکه نمایش




کاپیتان شهبازی شانس فیلم شدن را از دست داد چون سینمای ایران “کلینت ایستوود” ندارد!

سینماژورنال/محمدصادق عابدینی: کلینت ایستوود قرار است فیلم جدیدی را با موضوع قهرمانان جامعه آمریکا، کارگردانی کند. فیلمی در مورد کاپیتان «سالی سالنبرگ» که از سقوط هواپیمای مسافربری جلوگیری کرد و باعث نجات مسافران شد.

ایستوود که علاقه زیادی به ساخت فیلم درباره آمریکایی های موفق و تقویت تفکر میهن پرستی در میان شهروندان آمریکایی دارد، بعد از فیلم جنجالی « تک تیر انداز آمریکایی» سراغ داستان کاپیتان «سالی» خواهد رفت.

«تک تیرانداز آمریکایی» فیلمی بر اساس زندگی یک نظامی آمریکایی است که در زمان حضور در جنگ عراق بیشترین به عنوان تک تیرانداز بیشترین میزان کشتار را داشته است. این نظامی که   «کریس کایل» نام دارد، در طی 6 سال حضورش در عراق 160 نفر را به قتل می رساند که بخش زیادی از آن را زنان و کودکان تشکیل می دهد، نکته ای که ایستوود نتوانسته در فیلمش از آن بگذرد. این نظامی که از نظر حقوق بشر یک جانی و آدم کش به شمار می رود توسط ایستوود چهره ای قهرمان معرفی می شود.

سالنبرگ آنها و شهبازی ما

سالی سالنبرگ خلبان باز نشسته هواپیماهای نظامی چند سالی است که در ایرلاین های آمریکایی فعالیت دارد. در سال 2009 وی خلبان شرکت «يو اس ايرويز» بود و با یک ایرباس 320  حدود 150 مسافر را جابه جا می کرد که موتور های هواپیما به علت نامعلومی که بعد ها برخورد پرندگان عنوان شده بود، دچار مشکل شدند.

سالنبرگ موفق می شود هواپیما را در رودخانه هودسون بنشاند و از سقوط آن جلوگری کند. حال ایستوود می خواهد این عمل خلبان را در قالب فیلمی سینمایی به نمایش بگذارد.

قهرمانی که شناخته نشد

جالب اینجا است که در کشورمان خلبان هوشنگ شهبازی توانست در پرواز مسکو به تهران زمانی که چرخ دماغه هواپیما به علت نقص فنی باز نشد، هواپیما را به با مهارت خاصی زمین بنشاند، اقدامی تحسین آمیز که ریسک بالایی را نیز به همراه داشت.

گرچه خلبان شهبازی در میان مردم ایران به عنوان قهرمان شناخته شد، اما هیچ وقت این شانس را نداشت که در بین فیلمسازان ایرانی کارگردانی مشابه کلینت ایستوود پیدا شود و کار خارق العاده وی را  116که  مسافر را از مرگ حتمی نجات داد را به تصویر بکشد.

هوشنگ شهبازی
خلبان هوشنگ شهبازی