وقتی اباذر عاشق عایشه شد یــا چرا نقش صابر ابر در “پاداش” قلع و قمع شد؟+عکس
|
سینماژورنال: کمدی “پاداش” یا نام کاملش “از رییس جمهور پاداش نگیرید” که این روزها روی پرده است حدودا هفت سالی توقیف بود.
به گزارش سینماژورنال در چرایی توقیف این فیلم هم کمال تبریزی کارگردان آن و هم مهدی کریمی تهیه کننده اش به تفصیل سخن گفته اند و بیشتر از هر کس دیگر جواد شمقدری رییس سابق سازمان سینمایی را مسبب این توقیف دانسته اند.
از آن طرف جواد شمقدری نیز در گفتگویی با اشاره به مشکلات محتوایی این فیلم وجود یکی از کاراکترهای مکمل فیلم یعنی کاراکتر “اباذر” که توسط صابر ابر ایفا شده را بزرگترین مشکل فیلم بیان کرده است. اینجا را بخوانید.
در برابر این بیانات شمقدری، مهدی کریمی تهیه کننده فیلم اما صراحتا گفته است که شمقدری حتی با نسخه ای از “پاداش” که بخشهای مربوط به صابر ابر آن تعدیل شده بود هم مشکل داشته است. اینجا را بخوانید.
در میان این همه بگومگو کمتر کسی است که درباره ماهیت کاراکتر صابر ابر در “پاداش” چیزی بداند؛ اغلب آنها که به تماشای نسخه فعلی نشسته اند نیز چیز زیادی از این کاراکتر دستگیرشان نشده است.
سینماژورنال برای اولین بار جزییات کاراکتر “اباذر” را رسانه ای میکند تا مخاطبان فیلم از حجم پرسشهایی که در این باره دارند کاسته شود.
مریدی درویش مسلک با نام اباذر
صابر ابر در “پاداش” کاراکتری را ایفا کرده با نام “اباذر”؛ کاراکتری که به ظاهر خود را مرید دوآتشه مولا علی(ع) نشان می دهد، ظاهری شبیه به دراویش دارد و از تهران “علی علی” گویان به حج می رود و قصد دارد پرچم حقانیت علی(ع) را در قبرستان بقیع بالا ببرد.
او همه تلاشش را می کند و بعد از کلی درگیری با شرطه ها به نزدیکی بقیع می رسد اما در چند قدمی آن به زمین می خورد و از هوش میرود.
عشق به عایشه زندگیش را دگرگون می کند
بعد از زمین خوردن، یک دختر ترک که او را می بیند برای کمک به سراغش رفته و صابر چشمش که به این دختر که “عایشه” نام دارد می افتد یک دل نه صد دل عاشقش میشود و از اینجا به بعد است که تکیه کلامش “عایشه عایشه” می شود.
البته که در نسخه ممیزی خورده فعلی حتی نام کاراکتر دختر تغییر پیدا کرده و بجای “عایشه” با “عالیه” مواجهیم.
ممکن بود از جناس لفظی، جناس معنوی حاصل آید
به گزارش سینماژورنال دلیل اصلی ممیزی خوردن این کاراکتر هم همین تغییر ناگهانی وضعیت روحی این کاراکتر است؛ اینکه طرفدار علی(ع) در قیاسی نامناسب حالا طرفدار عایشه شده هرچند از جناس لفظ است اما ممکن بود خدای نکرده از این جناس لفظ، جناس معنوی حاصل شود.
شخصیتی که در ابتدا و تا اواخر فیلم مرتب از عشق به علی دم می زده به ناگاه واله و شیدای عایشه شده و همه گذشته خود را فراموش میکند و همین بوده که سوءتفاهماتی را برای جواد شمقدری و اداره نظارتش به وجود آورده بود.
پاسخ تهیه کننده “پاداش” به شمقدری: گذشت زمان فراموشی می آورد/اصلاحات نقش صابر ابر قبلا انجام شده بود
|
سینماژورنال: داستان توقیف “پاداش” به دستور جواد شمقدری و بدون توجه به نظر محمود احمدی نژاد رییس جمهور وقت همچنان ادامه دارد.
به گزارش سینماژورنال بعد از صحبتهای تبریزی درباره اینکه احمدی نژاد پخش “پاداش” را بی اشکال دیده بود اما شمقدری اجازه پخش نداد ، شمقدری هم در مقام دفاع از خود از مستقل بودن اداره نظارتش در توقیف و رفع توقیف فیلمها گفت.
شمقدری همچنین دلیل اصلی مشکل “پاداش” را کاراکتری دانسته بود که صابر ابر در آن ایفا کرده بود.
این ادعای شمقدری سبب ساز آن شد که مهدی کریمی تهیه کننده “پاداش” در تماس با سینماژورنال و با زیر سوال بردن سخنان شمقدری بگوید: گذشت زمان فراموشي مي آورد. ايشان يادشان نيست که اصلاحات و سانسور نقش “اباذر”-همان نقشی که صابر ابر ایفا کرده- قبلا انجام شده بود و دوستان با وجود اعمال اصلاحات باز هم مجوز نمایش فیلم را صادر نکردند.
به گزارش سینماژورنال “اباذر” کاراکتری از “پاداش” است که مرتب سعی دارد بیرقی را در مدینه بر مزار اهل بیت(ع) نصب کند.
جواد شمقدری: مشکل اصلی “پاداش” کاراکتر صابر ابر بود/شورای پروانه نمایش ما، سفارش رییس جمهور را هم قبول نمیکرد
|
سینماژورنال: یکی از دو فیلم توقیفی کمال تبریزی با عنوان “پاداش” در حالی روی پرده است که همچنان حرف و حدیثهای فراوانی درباره دلایل توقیف هفت ساله این فیلم مطرح است.
به گزارش سینماژورنال تبریزی در چند گفتگوی خود به صراحت از این گفته که محمود احمدی نژاد این فیلم را دیده بود و با اکران آن مشکلی نداشت ولی جواد شمقدری رییس سابق سازمان سینمایی اجازه نمایش فیلم را نداده است.
مستقل از رییس جمهور بودیم
شمقدری اما با اشاره به اینکه سعی میکرده مستقل از دستور، سازمان تحت امرش را اداره کند به “تماشاگران امروز” بیان می دارد: در دوره ما این طور نبود که به توصیه رییس جمهور از ضوابط بگذریم. ما شورای پروانه نمایش داشتیم که به کار{“پاداش”} ایرادهایی گرفت و ما هم قرار بود طبق ضوابط کار کنیم و سفارش هم از هیچ کس حتی رییس جمهور قبول نمی کردیم.
شخصیتی که بیرق داشت…
جواد شمقدری درباره مشکل اداره نظارت متبوعش با “پاداش” بیان می دارد: یکی از مشکلات اصلی فیلم درباره شخصیتی بود که پرچمی داشت و میخواست بر سر مزار اهل بیت(ع) این بیرق را نصب کند. این کاراکتر با بازی صابر ابر رفتارهای عجیب و غریبی داشت.
وی ادامه می دهد: بعد خود تبریزی قسمتهای بقیع را درآورد. الان در نسخه ای که اکران شده تقریبا اثری از آن نماها و صابر نیست و نقش او خیلی کوتاه شده است.
کدامیک از گمنامان این دورهمی زیارتی معروف میشوند؟/اندر آداب زیارت حلقۀ خاص سینماگران و مدیران ویژه
|
سینماژورنال: اینکه تعدادی از هنرمندان و سینماگران ایرانی در آستانه آخرین شب قدر و برای حضور در مراسم ویژه این شب به مشهد مقدس سفر کنند نه تنها اقدامی ناپسند نیست که اتفاقا بشدت خداپسندانه و نیکو است.
به گزارش سینماژورنال اما اینکه سینماگران و هنرمندان با حمایت ارگانی فرهنگی به نام تصویرشهر به سفر بروند که هدف اصلی از تخصیص بودجه به آن کمک به ارتقای فرهنگ شهری است کمی عجیب به نظر می رسد.
گلایه از تصویرشهر
شاید اگر طیفی از هنرمندان که طی سالهای اخیر تحت فشار شدید اقتصادی بودند با حمایت این ارگان به سفر می رفتند ایرادی نداشت و اتفاقا در کنار وجهه مثبتی که به ارگان حامی می داد اثرات خداپسندانه ای برای طراحان این سفر داشت اما اینکه در فهرست مسافران اغلب با چهره هایی روبرویی کاملا متمکن و بی نیاز از حمایت برای یک سفر زیارتی، کمی توی ذوق می زند.
گلایه از خانه سینما
از آنجا که هماهنگی اعزام سینماگران به این سفر از کانال خانه سینما صورت گرفته است و روسای این تنها نهاد صنفی مرتبط با سینماگران بودند که در توزیع تسهیلات ایجاد شده توسط تصویرشهر اختیار داشتند باید گلایه ای هم کرد از هیأت مدیره این نهاد که چرا آن دسته ای از اعضای خانه سینما را به سفر نفرستاده که به دلیل مشکلات اقتصادی سالهاست آرزوی زیارت بارگاه امام هشتم(ع) به دلشان مانده است؟
گلایه از آنهایی که با داشتن تمکن مالی با هزینه دولتی به سفر رفته اند
تک تک آنهایی که با داشتن تمکن مالی با هزینه یک ارگان شهری به سفری زیارتی رفته اند نیز باید این پرسش را پاسخ دهند که آیا نمی شد جای خود را به همکاران کم بضاعت تری بدهند که سالهاست در حسرت چنین سفرهایی هستند؟
معرفی گمنامانی که در آینده بیشتر نامشان را خواهیم شنید
اما در کنار این گلایه ها طرح این پرسش قابل توجه است که اهداف فرهنگی چنین سفرهای چیست؟ و آیا این دورهمی ها فقط برای انجام مناسک مذهبی صورت می گیرد؟
اگر با تعدادی از چهره هایی که در سالهای گذشته در این سفرها بوده اند گپ بزنید متوجه خواهید شد در کنار اهداف معنوی برآمده از این سفرها طی این گونه مسافرتها حشرونشری هم صورت می گیرد میان چهره های سرشناس این حیطه با چهره های بعضا گمنام یا کم نامی که بناست در سالیان آینده در سرمایه گزاری یا مدیریت سینما حضور فعالتری داشته باشند.
چند سال پیش و در یکی از سفرهای این چنینی بود که معرفی رییس بعدی سازمان سینمایی که آن زمان در سازمانی نه چندان مشهور فعالیت می کرد، صورت گرفت یعنی یکی دو نفر از نزدیکان، حین سفر به معرفی ایشان به همکاران پرداخته و درباره سوابق کاریشان توضیحات لازم را ارائه دادند.
بعضا دیده شده سرمایه گزاران علاقمند به کار در سینما و تلویزیون نیز برخی اوقات از طریق چنین سفرهایی بوده که به بوته آزمایش گذاشته شده و درباره چند و چون کار در فیلد تصویر به آنها اطلاعات لازم ارائه میشود و بعد از محک زده شدن توسط چهره های مجرب است که شرایط حضور آنها در عرصه سرمایه گزاریهای سینمایی یا تلویزیونی فراهم می شود.
شنیده های سینماژورنال حکایت از آن دارند که امسال نیز برخی چهره های کمتر شناخته شده که بناست در ماههای آینده نقشی پررنگ در مدیریت ارگانهای سینمایی کشور و بخصوص ارگانهای فرهنگی شهری داشته باشند در کنار معاونان و مشاوران فرهنگی حضوری پررنگ داشته و طی این سفر به سینماگرانی که رده بالایی خانه سینما را به خود اختصاص داده اند معرفی شده اند.
ضمن اینکه آن دسته از چهره هایی که بناست آرام آرام و با سرمایه گزاری وارد سینما شوند نیز به تهیه کنندگان معتمد حاضر طی این سفر معرفی شده اند.
دیدار کمال تبریزی با وزیری که یک ماه به دنبال دیدارش بود
حضور دو سیاستمدار شناخته شده یعنی احمد مسجدجامعی و علی ربیعی در این سفر هم می تواند کمکی باشد به سینماگران که برای پیشبرد پروژه های مشارکتی خویش با این دو چهره به گفتگو بنشینند.
آثار معنوی سفر را خودشان می دانند و آثار مدیریتی را زمان مشخص می کند
درباره آثار معنوی این سفر بر حال مسافرانش بیش از هر کس دیگر خودشان هستند که قضاوت خواهند کرد اما دربار آثار این سفر در چینش حلقه مدیریتی سینما، ورود چهره های تازه نفس به حیطه سرمایه گذاری و پیشبرد پروژه های مشارکتی، گذشت زمان است که ما را به جواب می رساند.
… و فهرست شماری از حاضران در این سفر
وزیر کار: علی ربیعی
عضو شورای شهر:احمد مسجد جامعی
مدیران:سیدهادی منبتی– مجید رضابالا- علیرضا رضاداد- سعید رشتیان- حبیب ایل بیگی – محمدرضا جعفری جلوه – علیرضا تابش – عبدا.. اسفندیاری- امیر اسفندیاری- فرید فرخنده کیش- پرویز کرمی- محمدمهدی حیدریان- محمد حسین حقیقی- سیدعلی احمدی- ناصر عنصری- مرتضی رزاق کریمی
کارگردانان: مجید مجیدی –سیدرضا میرکریمی- محمدمهدی عسگرپور- مجتبی راعی- عبدالحسن برزیده -کمال تبریزی- جمال شورجه- محمدعلی باشه آهنگر- احمدرضا معتمدی- حمید نعمت ا..- سید روح ا.. حجازی- هادی مقدم دوست- دانش اقباشاوی- روح ا.. سهرابی- احمد مرادپور- مرجان اشرفی زاده
بازیگران:فاطمه گودرزی- حسین یاری- اصغر همت- افسر اسدی-علی دهکردی-گیتی معینی
نویسنده:حبیب احمدزاده
تدوینگر:محمدرضا موئینی
صدابردار:محمدرضا دلپاک
مننقد و خبرنگار:سعید قطبی زاده-مسعود نجفی
مجری:محمود گبرلو
مدیر تولید:محمد صادق آذین
جلوه های ویژه:محمد روزبهانی
عکاس:حافظ احمدی
بدلکار: علیرضا فتحی
آسیب شناسی محسن تنابنده از مناظره جنجالی انتخابات ۸۸
|
سینماژورنال: محسن تنابنده این شبها از یک طرف سریال “پایتخت4” را روی آنتن دارد و از طرف دیگر اولین تجربه کارگردانی سینمایی اش با عنوان “گینس” روی پرده است.
به گزارش سینماژورنال مضامین غیرمتعارف و گاه دور از اخلاقی که او در “گینس” ارائه شده در کنار تکراری بودن بیش از حد موقعیتهای “پایتخت” و مشابهت آن با فصلهای قبلی سبب ساز بروز پاره ای از انتقادات به وی شده است.
تنابنده در تازه ترین گفتگویش که با بهناز شیربانی در “شرق” انجام شده اما بی آن که مسئولیت مشکلهای موجود در این دو اثر را بپذیرد منتقدان را متهم به بی انصافی کرده است.
البته که از نظر وی منتقد بزرگواری چون هوشنگ گلمکانی هم وجود دارد که به سریالش لطف دارد اما بقیه منتقدان در عوالم دیگری سیر می کنند.
محسن تنابنده که لحن گفتاریش در این گفتگو نشان دهنده دلخوری فراوانش از انتقادهایی است که به فیلمش و این سریال وارد شده، به آسیب شناسی مناظره انتخاباتی جنجالی سال 88 میان دو نفر از کاندیداها بعنوان عاملی جهت گسترش بدرفتاری در سطح جامعه پرداخته است.
این کارگردان در جاهایی از گفتگویش نیز درباره ایفای نقش خواننده لوس آنجلسی در “شاهگوش” و عدم رضایتش از همکاری با کمال تبریزی در “ابله” سخن گفته است.
سینماژورنال متن کامل گفتگوی محسن تنابنده را ارائه می دهد:
اینروزها بحث و نظرهای مختلفی درباره فصل چهارم سریال «پایتخت»مطرح است. باوجود اقبال زیاد مخاطبان، بسیاری از منتقدان معتقدند که «پایتخت» به مرور جذابیتهایش را از دست میدهد و شاید ظرفیت ادامهدارشدن را ندارد. با همه این تعابیر و صحبتها، با توجه به زمان کمی هم که برای ساخت فصل جدید در اختیار داشتید، نظر شما نسبت به کیفیت فصل جدید چیست؟
حقیقت این است که نالیدن از شرایط خیلی فایدهای ندارد و اینکه مدام بخواهی این نکات را متذکر شوی که زمان نداشتم یا شرایط برای ساخت فراهم نبود، در این صورت خیلی راحت میشود کاری را تولید نکرد و به نظرم این بهانهها بیشتر شانهخالیکردن است. چیزی که مشخص است اینکه اقبال مخاطبان به سریال پایتخت در همه این سالها مثالزدنی است و همین استقبال مخاطبان است که باعث شده تمام سختیها را برای تولید پایتخت به جان بخریم. اما تا حدی از دوستانی که در حوزه نقد قلم میزنند دلگیرم و متأسفانه شرایط را درک نمیکنند. در همین فصل چهارم، ما با شرایط بسیار سختی کار را به آنتن رساندیم. گرمای وحشتناک شمال، لوکیشنهای متعدد و… و از هیچچیز بهمنظور کیفیت بهتر اثر چشمپوشی نمیکنیم. در این شرایط توقع هم نداریم که توسط گروهی مورد هجمه بیمورد قرار بگیریم. نگاه اجتماعی جاری در سریال، نوع پلانها، گسترش قصه و نماهای سنگین یا شخصیتهای زیاد قصه مشخص میکند تا چه حد برای ساخت این مجموعه زحمت کشیده شده است. حقیقت این است که ما برای منتقد این سریال را نمیسازیم و تمام تلاش ما برای مردم است. من متوجه این نگاه دوگانه منتقد و تماشاگر نمیشوم! گاهی با خودم فکر میکنم انگار منتقدان ما در عوالم دیگری سیر میکنند و اصلا متوجه اثری که ساخته شده است نمیشوند؛ هرچند منتقدانی هم مثل آقای گلمکانی که آدم بزرگوار و منتقد پیشکسوتی هستند به سریال لطف دارند. صحبت من با منتقدانی است که انصاف را در تحلیلهایشان رعایت نمیکنند. در فصل پیشین و فصل چهارم البته بخشی از انتقادها متوجه نحوه حضور اسپانسر در سریال هم بود، که چرا پایتخت این بستر را برای حضور اسپانسر به این شیوه فراهم کرده است… .
برای ساخت یک مجموعه، عوامل زیادی دست به دست هم میدهند. از خیلیها شنیدم که میگویند چرا اسپانسر در سریال اینقدر گلدرشت است؟ بهخدا ما هم عقلمان میرسد و متوجه هستیم که چهچیزی بهنفع یا ضرر سریال است. اما باور کنید حضور اسپانسر اختیاری نیست، کاملا جبری است. به دلیل اینکه سازمان صداوسیما با مشکلات بسیار بد اقتصادی مواجه است ما هم بهعنوان تولیدکنندگان یک اثر مجبور هستیم چیزهایی را بپذیریم. علاوهبر اینکه معتقدم اساسا حضور اسپانسر در کار اگر به شکل بهداشتی و همراستا با نحوه ارائه اثر، استفاده شود اصلا بد نیست. این مورد در سایر کشورها هم وجود دارد و اصلا اتفاق بعیدی نیست، اما در کشور ما این ضعف اقتصادی وجود دارد و صداوسیما با توان اقتصادی بسیار کمی که دارد، از وجود این اسپانسرها نهتنها در این سریال بلکه در سایر برنامه و مجموعههایش میتواند کمی قوت بگیرد. از طرف دیگر تغییر و تحولات معمولا به ضرر سازندگان تمام میشود و آنقدر رسانه ملی دچار سیاستهای غلط میشود که مسیر هم برای سازندگان نامشخص است. تلویزیون خواستار سریالهای با کیفیت خوب و درجهیک است و از ما میخواهند با سریالهای مبتذل و مستهجن مبارزه کنیم. این شرایط دقیقا مثل این است که تمام لوازم یک جنگ را از شما بگیرند و شما را راهی جنگ کنند هرچند که شاید جنگ واژه درستی نباشد، اما بههرحال مشابه همین وضعیت است. مگر شدنی است؟ حتما باید ابزاری در اختیار ما باشد که بتوانیم کاری کنیم. تجربه به من ثابت کرده که وارد شدن به حوزه کارهای شیرین از فشار اول قبر سختتر است و اصلا ساخت سریال در تلویزیونی که با محدودیتهای بسیاری روبهرو است، بسیار دشوار است. شوخی با خانمها در تلویزیون ما تقریبا امکان ندارد. شوخی با سن و برخیچیزهای دیگر خطقرمز است و تقریبا هیچ دستاویزی برای سرگرمی مردم وجود ندارد. حقیقتا با این شرایط دلم میخواهد یکی از همین منتقدانی که پایتخت را فاجعهبار توصیف کرده است، بیاید و سریال بسازد. حتما کار مشکلی است و از پس آن برنمیآید. بسیاری از منتقدان ما منتظر میمانند تا در شرایطی اعلام حضور کنند و حاضر نیستند بپذیرند یک مجموعه وقتی به فصلهای مختلف میرسد باید دچار تغییر و تحولاتی شود و مثلا برای ساخت فصل چهارم، همهچیز؛ از متن گرفته تا نحوه ساخت، سختتر میشود و خودشان را در شرایط سازندگان اثر قرار نمیدهند. اما بخشی از این انتقادها هم به کیفیت متن مربوط میشود. وجود پلانهای طولانی یا نبود داستانی به انسجام فصلهای پیشین یکی از نقدهایی است که در مورد «پایتخت ٤» مطرح میشود… .
اگر به «پایتخت٤» نگاه تحلیلی داشته باشیم متوجه میشویم که این سریال در هر فصل شیوه دیگری به لحاظ روایت پیدا کرده است. زمانی یک قصه منسجم و واحد داشته است و زمانی دیگر روال کار بر این اساس بوده که فیلمنامه با داستانکهای متنوع نوشته شود. بهمرور هرچقدر که پیش رفتیم سعی کردیم تا شخصیتهای داستان را در موقعیتهای متفاوت و جدید قرار دهیم. مشکل این است که تحمل خیلیها پایین آمده و خیلی حوصله یا اعصاب این را ندارند که از ابتدا تا انتهای سریال را با دقت و حوصله نگاه کنند. بخش عظیمی از مردم هم دچار خستگی روحی و روانی هستند و تنها خواستهشان وجود سریالی است که آنها را بخنداند و خیلی پیگیر قصه نمیشوند. باز هم تأکید میکنم که شکاف وحشتناکی بین مردم و منتقد وجود دارد و منتقد عمدتا برای لذتبردن کاری را نگاه نمیکند و اینروزها بیشتر به این موضوع فکر میکنم که یکسری آدمها چرا از تلویزیون رفتند و به این نتیجه میرسم که برخی آنقدر تو را مستهلک میکنند که ناچار به کنارهگیری میشوی. شرایط برای کارکردن، آنهم در رسانه ملی سخت است و دراینمیان هستند افرادی که بیخبر از این شرایط زیر باد کولر مینشینند، سیگار میکشند و آروغ روشنفکری میزنند.
چیزی که مشخص است و متأسفانه در جامعه ما به مرور تبدیل به یک فرهنگ میشود، بدرفتاری و استفاده از ادبیات بد در مراوده با هم است. زمانی در دولت قبل، دو نفر در ملأعام در مناظره به جان هم افتادند و کار به بدرفتاری و ادبیات بد و سخیف کشید. این فرهنگ بهمرور نهتنها در ابعاد زیاد و آدمهایی که جایگاه و منزلت اجتماعی بالایی داشتند بلکه در سایر سطوح اجتماعی هم رسوخ پیدا کرد و فرهنگ و هنر هم از این قاعده مستثنا نبود و متأسفانه به جایی رسیدیم که همه به هم ناسزا میگوییم، بهزور خانه سینما را میبندیم و رفتارهای اینچنینی از ما سر میزند. مدتی است که نخستین تجربه کارگردانی من در سینما اکران شده است و من رفتارها و گفتارهای عجیبی درباره فیلم میبینم و میشنوم، احتمالا فیلم من ضعفهایی هم دارد، اما متأسفانه کار را هم نقد نمیکنیم. فحش میدهیم و معلوم نیست چرا این کار را انجام میدهیم. کار من و امثال من از یک جهت قابل ستایش است، باید احترام گذاشت به کسانی که تماشاچی را به سالنهای سینما میآورند و با توجه به اینکه مدام از بحران مخاطب حرف میزنیم، مشخص نیست چرا به کسانی که تماشاچی به سالنها میآورند فحش میدهیم و برعکس به کسانی که تماشاچی نمیآورند هم ناسزا میگوییم؟ ما بهدنبال چه هستیم؟ فکر میکنم زمان آن فرارسیده که این ادبیات سخیف و بدرفتاری و توهین از بین برود و روزگار کمی جلو برود تا با هم کمی مؤدبتر و درست برخورد کنیم. سالهاست که همراه سیروس مقدم«پایتخت» را برای مردم تولید میکنید و به گفته خود سیروس مقدم، شما عنصر مهمی در تولید این مجموعه و بهنوعی مغز متفکر آن هستید. هیچوقت به این فکر کردهاید که دیگر میلی به ادامه این مسیر ندارید و بهتر است از این مجموعه خداحافظی کنید؟
حقیقتا فقط اقبال مردم است که تا به امروز من را وادار به ادامه مسیر کرده. بازیکردن در فیلم سینمایی، نوشتن و حتی کارگردانی، هرقدر هم که سخت باشد، از کار ما در «پایتخت» سختتر نیست. تنها لطف مردم است که «پایتخت» را نگاه داشته و مشخص نیست چرا در این سالها عدهای تمام تلاششان را کردند که نباشیم و مدام به این فکر میکنند هرطور که هست بلایی سر ما بیاورند که از کار منصرف شویم. این فقط منوط به کار ما نیست. در بسیاری از حوزهها؛ مثل فوتبال و سیاست هم همین اتفاق را میبینید و نمیدانم چرا چشم دیدن همدیگر را نداریم! شما از جمله افرادی هستید که همیشه در صحبتهایتان به کار گروهی قائل هستید و با تیم نویسندگان فصلهای «پایتخت» را نوشتید. آیا از کار گروهی نتیجه خوبی گرفتید یا با توجه به اینکه معمولا ساخت«پایتخت» با سایر مشغلههای شما همزمان شده است، کمکی بوده برای پیشبرد کار؟
البته پیمان قاسمخانی از جمله نویسندگانی است که با تیم نویسندگانش کار کرده و همچنان مشغول کار است و آثار درخشانی هم نوشته است. اصولا کار به این شیوه کاملا درست و مطابق با استانداردهای جهانی است. سریالهای موفق دنیا عمدتا گروهی نوشته میشوند و من همیشه به این موضوع اشاره کردهام که مدیون تیم نویسندگانم هستم. شرایط بسیار سختی را برای رسیدن به این مرحله طی کردیم و حقیقت این است که من تصوراتی دارم و دنیایی را ساختم و بهمرور، روی آن تسلط پیدا کردم که آن رؤیا را با گروهی از جمله تیم نویسندگان و سیروس مقدم در میان میگذارم. شاید این فرصت بدی نباشد که از سیروس مقدم عزیز تشکر ویژهای داشته باشم. مردی بسیار صبور و محترم که خیلیوقتها خارج از محدوده، چیزهایی را از او طلب میکنم یا در کارش دخالت میکنم و از همینجا از او معذرت میخواهم. اما حقیقت این است که «پایتخت» یک کار گروهی است و در تمام این سالها گروهی منسجم آن را به سرانجام رساند. در سالهای اخیر شما علاوه بر حضور در سینما و تلویزیون، مدیوم شبکه نمایش خانگی را هم با آثاری که بسیار پرسروصدا بودند تجربه کردید. ایفای چند نقش سنگین در سریال «شاهگوش» یا بازی در نقش یک پیرزن در سریال «ابله» توجه بسیار زیادی را به این سریالها جلب کرد و وجه اشتراک این دو کار، گریمهای بسیار سنگین شما بود. آیا علاقه شما به حضور در نقشهایی است که علاوهبر تنوع در بازی، گریم عجیب و سختی هم داشته باشد؟!
وقتی قرار شد با داوود میرباقری عزیز در سریال شاهگوش همکاری کنم، او به من پیشنهاد کرد که نقش چند مجرم و متهم را بازی کنم. تعداد این نقشها البته بسیار زیاد بود و برای من بازی در تعداد زیادی نقش امکانپذیر نبود؛ بنابراین انتخاب نقشها را به خودم واگذار کرد. اما طبعا وقتی قرار بود نقش «اِبی» یا یک روحانی را بازی کنم، نیاز به گریمی که باعث تغییر چهره من شود بود و این، به بازی من کمک زیادی کرد. اما من بازیگری نیستم که از گریمهای سنگین استقبال کنم و به فراخور نقش گریم هم متفاوت است، اما در مورد سریال «ابله»، آقای تبریزی از من خواست که نقش پیرزن قصه را بازی کنم. طبیعتا بازی در این نقش برای من هم بسیار جذاب بود و یک بازیگر در شرایط مختلف کاری و پیشنهادهای مختلف و البته مدیومهای متفاوت و بسته به استعداد و تواناییای که دارد، یا کاری را قبول میکند یا خیر. من هم بازی در نقش پیرزن سریال «ابله» را پذیرفتم چون برای خودم تجربه جدیدی بود. اما از اینکه نقش پیرزن سریال «ابله» را بازی کردم خوشحال نیستم. این نارضایتی بهدلیل شرایط کار و نوع قصه است یا حضور این سریال در شبکه نمایش خانگی؟
فکر میکنم جا داشت تا این نقش را جای بهتری خرج کنم. ساخت این سریال دچار سرعت و شتاب شد و شرایط برای کار خیلی مساعد نبود و نشد آنطور که باید کلیت قصه را گسترش دهیم. با اینکه شما تا پیش از«پایتخت» در چند سریال و مجموعه تلویزیونی بازی کردید و در سینما حضور چشمگیری دارید و البته سابقه درخشان بازی در تئاتر را هم دارید؛ اما عامه مردم با نقش «نقی معمولی» با شما ارتباط برقرار کردند و دوستش دارند. بهعنوان عضوی از تیم سازنده این اثر و کسی که انرژی مردم در تمام این سالها باعث شده کار در شرایط سخت تلویزیون را بپذیرد، فکر میکنید این سریال ظرفیت ادامه مسیر را در فصلهای آینده خواهد داشت و اصلا صحبتی درباره ادامهدارشدن مجموعه وجود دارد؟
این سریال بهگونهای نوشته شده که ظرفیت ادامهدارشدن را دارد و حقیقتا اصرار مردم باعث ساختهشدن «پایتخت» بوده است، اما اینقدر این روزها خستهام که نمیتوانم به این سؤال فکر کنم و نمیدانم چه پاسخی بدهم. احترام مردم ایران برایمان واجب است و هرکاری میکنیم برای آنهاست. اما پاسخ روشنی برای این پرسش ندارم… .
حوزه بعد از ده روز مذاکره، رسما “پاداش” را توقیف کرد
|
سینماژورنال: هرچند از همان ده روز پیش که اکران “پاداش” کمال تبریزی آغاز شد و حوزه فیلم را در سینماهایش اکران نکرد می شد حدس زد که مشکل حوزه نه با محتوا که با منش سیاسی کارگردان است اما در این ده روز پخش کننده فیلم تلاش زیادی کرد که با مذاکرات متعدد مدیران حوزه را متوجه بی مشکل بودن فیلم نماید و برای همین تحریم حوزه بطور رسمی رسانه ای نشد.
به گزارش سینماژورنال اما ده روز بعد از آغاز اکران فیلم و در حالی که در هفته جاری هم به دلیل تقارن با شبهای قدر سینماها تقریبا تعطیل است بالاخره توقیف “پاداش” در سینماهای حوزه بطور رسمی به صاحبان فیلم اعلام شد.
توقیف “پاداش” در سینماهای حوزه هنری در حالی روی میدهد که کارگردان فیلم برای احترام به نظرات منتقدان هم که شده سال قبل و پیش از دریافت پروانه نمایش، فیلم را مجددا اصلاح کرد و حتی بخشهایی را با فیلمبرداری مجدد به اثر افزود.
با این حال ممیزی بی قاعده حوزه حتی نسخه اصلاح شده این فیلم را لایق نمایش در سینماهای خود ندانست!
زمانی نه چندان دور مدیران حوزه هنری در گفتار هم که شده از ترویج خیانتهای زناشویی و پرداختن به مضامین ضد ارزشهای خانواده به عنوان عاملی جهت ممیزی و تحریم نمایش فیلمها در سینماهای خود یاد میکردند اما درباره “پاداش” واقعا معلوم نیست دلیل تحریم چه بوده است.
چون این فیلم نه تنها درباره خیانتهای زناشویی نیست بلکه هیچ اثری از توهین به خانواده هم در آن به چشم نمی خورد.
“پاداش” با زبانی طنز داستانی معنوی درباره اثرات سفر زیارتی حج در تغییر روحیات یک مدیر ظاهرالصلاح را بیان میکند و اگر به نسبت فیلمی مثل “گینس” بسنجیم اتفاقا اثریست کاملا اخلاقی و با حداقل شوخیهای زننده.
کمال تبریزی: دسترسی به احمدینژاد خیلی راحت بود/یک ماه است میخواهیم وزیر کار را ببینیم و ما را به این و آن پاس میدهند
|
سینماژورنال: کمال تبریزی کارگردانی که این روزها کمدی “پاداش” را روی پرده دارد از جمله چهره هایی است که معمولا مرور اظهارنظراتش جالب است.
به گزارش سینماژورنال شاید دلیل اصلی این امر آن باشد که او فارغ از تعلقات سیاسی خودش همواره سعی می کند صراحتی آمیخته با طنز را چاشنی گفته هایش کند.
مرور تازه ترین گفتگوی این کارگردان نیز جذابیت برانگیز است بخصوص که وی به صراحت درباره بد و خوب آدمهای مختلف عرصه سیاست سالهای اخیر صحبت کرده است.
نمی خواهند قبول کنند جامعه در حال عوض شدن است
تبریزی با اشاره به اینکه فیلمنامه ای دارد با عنوان “رستگاری جهان” که مضمونی درباره هرج و مرج جامعه پیرامونی دارد به “تماشاگران امروز” می گوید: دلایل تقابل سینما با ممیزی آن است که سینما می خواهد واقعیت جامعه را نشان دهد و ممیزی اینها را نمی خواهد. متاسفانه مسئولان هم نمی خواهند قبول کنند جامعه در حال عوض شدن است.
من رییس جمهور را نمی بینیم که بخواهم گوشزد کنم
کمال تبریزی در چرایی این وضعیت و اینکه هنرمندان منتظر بودند با آمدن حسن روحانی فضا شود اما هنوز این اتفاق نیفتاده و آیا او قصد ندارد در این باره با رییس جمهوری صحبت کند بیان می دارد: من آقای روحانی را نمی بینم که بخواهم در این باره نکته ای را گوشزد کنم ولی اگر احمدی نژاد بود حتما می گفتم.
دسترسی به احمدی نژاد خیلی راحت بود
وی در توجیه این مساله ادامه می دهد: به آقای روحانی دسترسی نداریم اما آقای احمدی نژاد را خیلی راحت پیدا می کردیم. دسترسی به احمدی نژاد خیلی راحت بود و این یکی از ویژگهای مثبت وی بود.
الان یک ماه است که من و رضا کیانیان می خواهیم وزیر کار دولت یازدهم را ببینیم…
تبریزی با اشاره به دیداری که برای حل مشکلات فیلم “پاداش” با محمود احمدی نژاد داشته است می افزاید: برای نمایش “پاداش” خیلی راحت با دفتر احمدی نژاد یک تماس گرفتیم و گفتند فردا بیایید. الان یک ماه است که من و رضا کیانیان می خواهیم وزیر کار دولت یازدهم را ببینیم و نمی شود.
خدا همه چیز را به یک آدم نمی دهد؛ معایب و محاسن با هم است
کارگردان “مارمولک”، “لیلی با من است” و “طبقه حساس” درباره دلیل دیدار با وزیر کار بیان می دارد: یک پروتکل بین وزارت کار و خانه سینما برای ساخت فیلم امضاء کرده ایم و یک ماه است بخاطر همین موضوع می خواهیم ایشان را ببینیم، ما را به این و آن پاس می دهند. این تازه وزیرش است، خودش که هیچ. متاسفانه خدا همه چیز را به یک آدم نمی دهد؛ محاسن و معایب با هم است.
ایفای ۴ نقش متضاد توسط ۱ بازیگر زن در “پاداش”+عکس
|
سینماژورنال: آشا محرابی بازیگر زن ایرانی هرچند کمتر در سینما ظاهر میشود اما در اندک حضورهای سینمایی خود می کوشد تجربیات متفاوتی را رقم بزند.
به گزارش سینماژورنال وی که فرزند اسماعیل محرابی بازیگر سالهای دور تلویزیون و سینما است این روزها با “پاداش” کمال تبریزی به سینماها آمده است.
نکته جالب حضور محرابی در “پاداش” ایفای نقش وی در قالب چهار کاراکتر مختلف در این فیلم است.
حسن معجونی بازیگر شناخته شده تئاتر در “پاداش” ایفاگر یک مدیر است که دریافت هدیه ای از سوی رییس جمهور آغاز دگرگونی وی می شود.
محرابی از یک طرف نقش همسر مدیر را بازی می کند و از طرف دیگری با گریمی متفاوت نقش منشی این مدیر را ایفا می کند.
آشا محرابی در “پاداش”
محرابی در “پاداش” دو کاراکتر دیگر هم بازی کرده؛ یک زن هندی و یک زن شمالی که در بخشی از داستان سر راه مدیر قرار می گیرند.
این تعدد کاراکتر سبب ساز آن شده است که برخی از مخاطبان فیلم گمان کنند چهار بازیگر مختلف بوده اند که این چهار نقش را ایفا کرده اند.
آشا محرابی در “پاداش”
“پاداش” یا “از رییس جمهور پاداش نگیرید” ساخته کمال تبریزی از جمله آثاری است که در اکران رمضان روی پرده سینماهای تهران و شهرستانها رفته است.
این فیلم به دلیل سوء تفاهاماتی که درباره مضمون آن وجود داشت چند سالی توقیف بود و حالا نیز که اکران شده با محدودیت نمایش در سینماهای حوزه هنری روبرو است.
آشا محرابی در “پاداش”
چه کسی بیلبورد “پاداش” تبریزی را پایین کشید؟+عکس
|
سینماژورنال: هنوز 24 ساعت هم از آغاز اکران فیلم تازه کمال تبریزی نگذشته که یکی از بیلیبوردهای فیلم پایین کشیده شد.
به گزارش سینماژورنال “از رییس جمهور پاداش نگیرید” بعد از مدتها در شرایطی از دیروز در سینماها اکران خود را آغاز کرد که در اقدامی غیرمنطقی یکی از بیلبوردهای فیلم هدف حمله افرادی ناشناس قرار گرفت و پایین کشیده شد.
این بیلبورد در تقاطع خیابانهای شهیدمطهری و میرزای شیرازی قرار دارد و گویا شب گذشته پایین آمده است.
این اتفاق در حالی رخ میدهد که این فیلم با تحریم نامنطقی حوزه هنری هم روبروست و سینماهای حوزه از نمایش آن سرباز می زنند.
باید دید تقابل با فیلمی که پروانه نمایش ارشاد را دارد و حتی صداوسیما هم تیزرهای آن را روی آنتن می فرستد به کجا خواهد انجامید.
تهیه کنندگی “از رییس جمهور پاداش نگیرید” را مهدی کریمی برعهده دارد و رسانه فیلمسازان به مدیریت حبیب اسماعیلی نیز پخش کننده فیلم است.
بیلبورد پایین آورده شده “پاداش”
ممیزی حوزه هنری؛ یک گام جلوتر از ممیزی رسانه ملی!
|
سینماژورنال: اکران دوم نوروز در شرایطی آغاز شد که سینماهای حوزه هنری از نمایش دو فیلم “قصه ها” و “نهنگ عنبر” در سینماهای خود ممانعت به عمل آوردند.
به گزارش سینماژورنال اکران ماه رمضان هم در شرایطی آغاز شده که سینماهای حوزه هنری نمایش “از رییس جمهور پاداش نگیرید” را در سینماهای خود ممنوع اعلام کرده اند.
این اتفاق در حالی رخ داده است که دو فیلم “نهنگ عنبر” و “از رییس جمهور پاداش نگیرید” از نظر مدیران رسانه ملی آثاری موجه تشخیص داده شده اند و تیزرهای آنها این روزها روی آنتن می رود.
اگر بنا باشد براساس معیارهای اخلاقی به سنجش این دو فیلم بپردازیم نیز می بینیم که اتفاقا نه تنها هیچ کدام از این آثار آن گونه که در برخی گویشها متداول شده “مشکل دار” یا “سیاه نمایانه” نیستند که اتفاقا کاملا هم در خدمت منافع ملی هستند.
در این بین “از رییس جمهور پاداش نگیرید” حتی می تواند در شرایط اخیر کشورمان و ماجرایی که در عربستان بر سر دو زائر ایرانی رفت اثری استراتژیک به شمار رود چراکه در فیلم با لحنی صریح رفتارهای برخی از کارگزاران سعودی به نقد کشیده می شود.
سازوکاری نه چندان به روز
حالا چطور شده چنین فیلمهایی از نظر حوزه هنری مجوز نمایش پیدا نمی کنند را باید در سازوکار نه چندان به روز این مرکز فرهنگی جستجو کرد.
وقتی در رسانه ملی که تعبیر دانشگاه برایش به کار رفته و گستره مخاطب آن خیلی وسیعتر از سینماهای حوزه هنری است اجازه پخش تیزر فیلمی مثل “از رییس جمهور پاداش نگیرید” داده می شود یعنی این فیلم مشکلی با ممیزی حاکم بر پرمخاطب ترین رسانه داخل کشور ندارد.
در این شرایط آیا عدم پخش این فیلم در حوزه هنری نمی تواند نشانه ای باشد بر اینکه مسئولان حوزه هنری، دایره ممیزی خود را روز به روز تنگتر کرده و حتی به جایی رسیده اند که از رسانه ملی سختگیرتر شده اند؟
این است نتیجه مدیریت سلیقه ای
زمانی در حوزه هنری مدیرانی حاکم بودند که آثاری چون “آدم برفی” را تولید می کردند که سالها توقیف می شد و نه در سینماها و نه در رسانه ملی جایی نداشت. حالا اما شرایط عوض شده و حوزه هنری از پخش آثاری که رسانه ملی هم با پخش تیزرشان مشکل ندارد در سینماهای خود ممانعت به عمل می آورد!!!
دقت در این اتفاقات یک حقیقت تلخ تاریخی را پیش روی مان می گذارد و آن هم سلیقه ای و بی قاعده بودن مدیریت در سیستمهای دولتی.
یک بانوی غربی در پوستر فیلم کمال تبریزی+عکس
|
سینماژورنال: تازه ترین پوستر فیلم سینمایی “از رییس جمهور پاداش نگیرید” کمال تبریزی منتشر شد.
به گزارش سینماژورنال در این پوستر بازیگر اصلی کار حسن معجونی که اخیرا سریال “شمعدونی” را روی آنتن داشت سوار بر یک خودروی ون، در کنار یک بانوی غربی دیده می شود!
“از رییس جمهور پاداش نگیرید” در کنار “خیابانهای آرام” یکی از دو فیلم کمال تبریزی بود که مدتها در توقیف به سر می برد.
با این حال بالاخره پروانه نمایش این فیلم در دولت یازدهم صادر شد و اکران رسمی فیلم نیز از دوم تیرماه آغاز می شود.
“از رییس جمهور پاداش نگیرید” داستان مدیر ظاهرالصلاحی را بیان میکند که به سفر حج اعزام میشود و حین این سفر است که با اتفاقات عجیب و غریبی روبرو میشود.
ایفای نقش این مدیر را حسن معجونی برعهده داشته و تصویری از او که مبنای خلق پوستر شده یکی از سکانسهای فیلم در عربستان است.
تهیه کنندگی این فیلم را مهدی کریمی برعهده دارد که تهیه آثاری چون “چ”، “آژانس شیشه ای” و “رنگ خدا” را برعهده داشته است.
پاداش
مهدی کریمی: حقانیت “پاداش” در تصویری که از پلیس عربستان ارایه میدهد ثابت شد /اگر اسم کمال تبریزی را برمیداشتیم فیلم همان زمان اکران میشد/فارابی اقساط ما را بلوکه کرد چون فرخنژاد در ستاد یکی از کاندیداها حاضر شده بود
|
سینماژورنال:«اگر فیلمی معیارها و موازین ارزشی را رعایت نکند قطعا توقیف میشود و ما در این موارد تسامح و مصالحه نمیکنیم و قانون را کنار نمیگذاریم.» این صحبتهای یکی از مسئولان هنری در دی ماه ١٣٨٨ بود. صحبتهایی که نتیجهاش توقیف اکران فیلم «پاداش» به کارگردانی کمال تبریزی بود.
به گزارش سینماژورنال فیلمی که این روزها با بازگشت به نام اولیهاش، «از رئیسجمهور پاداش نگیرید» پروانه نمایش گرفته و قرار است در عید سعید فطر اکران شود و شاید هم کمی زودتر. صحبتهای وزیر وقت آنقدر صریح بود که خیلیها همان زمان به این نتیجه رسیدند که فیلم تبریزی احتمالا آرزو به دل اکران خواهد ماند اما به نظر میرسد جمله رخشان بنیاعتماد که میگوید هیچ فیلمی تا ابد در کمد نخواهد ماند در مورد فیلم تبریزی هم صدق میکند. همانگونه که در مورد «به رنگ ارغوان»، «اشكان، انگشتر متبرك و چند داستان ديگر» و «قصهها» هم صادق بود و همانگونه که احتمالا درباره خیلی فیلمهای دیگر هم صدق خواهد کرد.
«از رئیسجمهور پاداش نگیرید» داستان یکی از مدیران مهم دولتی است که به سفر حج میرود و درحالیکه انتظار دارد در آنجا مانند یک شخصیت سیاسی با وی برخورد شود اما با او مانند یک فرد معمولی برخورد میشود و همین امر باعث بروز اتفاقات طنزی میشود. حسن معجونی، آتیلا پسیانی، بهمن زرینپور، اصغر نقیزاده، رضا بهبودی، آشا محرابی و صابر ابر در این فیلم بازی میکنند و زندهیاد احمد آقالو هم در این فیلم برای آخرینبار جلوی دوربین قرار گرفت. رضا مقصودی و محمد رحمانیان فیلمنامه را نوشتهاند و مهدی کریمی هم تهیهکننده کار است.
تغییرات زیاد نیست در خبرها آمده که فیلم با یک سری اصلاحات، تدوین مجدد در برخی صحنهها و در موارد معدود فیلمبرداری مجدد توانسته پروانه نمایش بگیرد. مهدی کریمی در گفتگو با صادق شایسته در “شهروند” در این باره میگوید: «اشکال زیادی نبود، بعضی سوءتفاهمات را برطرف کردیم، بههرحال دوستان معتقد بودند برخی عنوانها و اسامی ممکن است تبعات منفی ایجاد کند که آنها را اصلاح کردیم، بعضی از دیالوگها را تغییر دادیم و آن صحنههایی که نمیشد دیالوگ جدید در دهان بازیگر بگذاریم را مجددا فیلمبرداری کردیم.»
با این حال کریمی تأکید میکند این تغییرات خیلی کلی نیستند و حتی کسانی که یک بار فیلم را دیدهاند احتمالا اگر الان دوباره فیلم را ببینند خیلی متوجه نخواهند شد که فیلم چه تغییراتی داشته است. این صحبت کریمی قاعدتا این سوال را ایجاد میکند که اگر فیلم تغییراتش تا این اندازه جزیی بوده پس چرا ٦سال طول کشید تا پروانه نمایش آن صادر شود.
حقانیت ما در تصویری که از پلیس عربستان ارایه دادیم ثابت شد
کریمی در پاسخ به این سوال مشکل فیلم تا امروز را تفسیرهای شخصی میداند: «در مدیایی مثل سینما در ایران بسیاری از مواقع تفسیر یا تفسیرهای شخصی و گروهی به فیلمها متصل میشوند. مثلا یادم هست یکی از ایراداتی که در دوره قبل میگرفتند این بود که چرا در فیلم شرطههای (نیروهای پلیس) عربستانی یک جورایی منفی نشان داده میشوند ولی واقعا این گونه نبود، هرچند با گذشت زمان و مسائلی که همه دیدند حقانیت ما در تصویری که از پلیس عربستان ارایه دادیم ثابت شد و همه دیدند آنها چه اتفاقاتی میتوانند رقم بزنند»
به گفته تهیهکننده «آژانس شیشهای» خیلیها درباره همه جزییات فیلم پیشگویی میکردند و پیش فرض میساختند که مثلا در فلان جای فیلم به فلان گروه توهین شده یا منظورمان از فلان دیالوگ تمسخر کردن فلان آدم است و به این ترتیب با اجزای مختلف فیلم مشکل پیدا کرده بودند درحالیکه فیلم فقط نگاهی طنز به برخی مسائل داشت؛ مسائلی که هست و میتوان آنها را دید.
اگر همان موقع اسم تبریزی را برمی داشتیم فیلم اکران می شد
کریمی در صحبتهایش به نکته جالبی میرسد: «در سالهای قبل ما در دو، سه مرحله تمام اصلاحاتی که میخواستند را انجام دادیم، ته مانده اصلاحات را حلوفصل کردیم اما باز هم مجوز ندادند. از آنجا بود که فهمیدیم مشکل دوستان فیلم نیست بلکه با کمال تبریزی بهعنوان صاحب اثر مشکل دارند. باور کنید اگر همان موقع ما اسم کارگردان را عوض میکردیم و برای گرفتن مجوز اقدام میکردیم به ما مجوز میدادند.»
اقساط “همبازی” بخاطر حرفهای فرخ نژاد بلوکه شد
کریمی بزرگترین مشکل سینمای ایران را سیاست زدگیاش میداند. به گفته او متاسفانه معمولا بیشتر از آنکه اثر آدمها مورد ارزیابی قرار بگیرد خود آدمها زیر ذرهبین قرار میگیرند و دیگر به اثر ساخته شده و نقاط مثبتی که دارد توجهی نمیشود. او برای صحبت خود مثال جالبی میزند: «در همان سالها من تهیهکننده فیلم «همبازی» بودم، حمید فرخنژاد بازیگر اصلی ما بود. خب آقای فرخنژاد شخصیت مستقلی دارد و نظرات و تصمیماتش کاملا شخصی است. او در ستاد انتخاباتی یکی از کاندیداها یکسری حرفهایی زده بود، ولی در کمال ناباوری حرفهای آقای فرخنژاد باعث آسیب خوردن به فیلم ما شد. چرا که مدیران وقت فارابی تمام اقساط فیلم را بلوکه کردند. جالب است که همان مدیریت در جشنواره فجر به شکل تمام و کمال از آقای فرخنژاد تقدیر و تشکر کرد. ما در فضایی کار میکنیم که همیشه در هر دورهای از این مدل تیر و ترکشها به سمت ما پرتاب میشود.»
اعتراض ریاکار به نمایش ریاکاری
جالب است که کریمی میگوید درحالی مدیران وقت به فیلم اعتراض میکردند که فیلم کامل نشده بود: «ما هنوز ویژوال افکتها را کامل نکرده بودیم و حتی برخی دوستان گفته بودند فیلم ضعیف است چون در یکسری صحنهها پرده آبی دیدهاند و فکر میکردند این پرده آبی جزیی از فیلم است! فیلمی که ناقص برایشان نمایش داده شده بود نتیجهاش اظهارنظرهای خام و نپختهای بود که ٦سال طول کشید تا ما بتوانیم ثابت کنیم غلط است.» تهیهکننده «نسل سوخته» معتقد است این برخوردها فقط باعث دلسرد شدن کارگردانان نو فعال سینما میشود: «من نمیفهمم واقعا سینمای خنثی به چه درد این کشور میخورد؟ فیلمهایی که نباید باعث اعتراض کسی شود. چرا؟ وقتی من میخواهم در مورد ریاکاری فیلم بسازم خب مجبورم آدم ریاکار را نشان بدهم، در این شرایط قطعا آنهایی که خودشان ریاکارند نمیتوانند دیدن نمونهای از خودشان روی پرده سینما را تحمل کنند، پس دست به اعتراض میزنند. خدا رحمت کند رسول ملاقلیپور را، او هم «نسل سوخته» را برای نشان دادن وجوه همین آدمهای ریاکار و متظاهر ساخت اما بخشی از همان مدل آدمها که نظامی و سیاسی بودند هر کاری که میتوانستند علیه فیلم انجام دادند و خیلیها خیلی خوب یادشان هست چه بلایی بر سر ملاقلیپور و فیلم آمد. دقت کنید هنوز هم وقتی تلویزیون میخواهد درباره ملاقلی پور و آثارش حرف بزند به کل «نسل سوخته» را از کارنامه کاری او حذف میکند و به آن نمیپردازند. «آژانس شیشهای» و «لیلی با من است» را هم به خاطر دارید؟ این همه گفتند فیلمها علیه نظام است و به وجهه کشور لطمه میزند اما خیلی از همان آقایان پس از گذشت چند سال نهتنها حامی این فیلمها شدند بلکه آنها را جزو افتخارات سینمای ایران نامیدند. فقط این وسط لطمه را چه کسی میخورد؟ سینماگر و عوامل فیلمی که مجبورند همه این فشارها و تهمتها را تحمل کنند و صدایشان درنیاید. فقط نمیدانم کی میخواهیم از این گذارهای تاریخی درس بگیریم؟»
نسخه سریالی فیلم چه میشود؟
کمال تبریزی خودش تدوین مجدد «از رئیسجمهور پاداش نگیرید» را انجام داده و به گفته کریمی در یک فضای همراه با تعامل و همراهی نظر هر دو طرف ارشاد و تیم تولید جلب شده و تبریزی مشکلی برای اکران فیلمش با اصلاحات انجام شده ندارد. نکته آخر اینکه همان زمان ساخت فیلم صحبت این بود که «از رئیسجمهور پاداش نگیرید» مثل «لیلی با من است» بعد از اکران در سینما به صورت سریالی ٥ یا ٦ قسمتی هم پخش خواهد شد. کریمی در اینباره میگوید: «بله، فیلم از نظر قصه طولانیتر است و بسیاری از داستانکها در نسخه سینمایی حذف شدهاند، تایم اصلی محصول فعلی بسیار بیشتر از فیلم سینمایی موجود است.» تلویزیون که بعید است نسخه سریالی فیلم را روی آنتن ببرد ولی به کریمی میگوییم ممکن است نسخه سریالیاش به شبکه نمایش خانگی بیاید؟ کریمی پاسخ داد: «فعلا به این موضوعات فکر نمیکنیم. هدف فعلی ما این است که بتوانیم اکران آرام و بیحاشیهای داشته باشیم.»
اکران خاموش و بیسروصدای”پاداش” در ماه رمضان؟!/تهیهکننده: اگر قرارداد اکرانمان ثبت شود انشاءا.. نسخه تازه فیلم روی پرده میرود/نسخه تازه با فیلمبرداری مجدد آماده شده/ماجرای فیلم ما با “قصهها” تفاوت دارد
|
سینماژورنال: در حالی که یکی از فیلمهای حاشیه ساز سینمای ایران یعنی “قصه ها” بی سروصدا از سوی شورای صنفی نمایش روی پرده فرستاده شد و فیلمی دیگر به نام “نهنگ عنبر” نیز با تاخیر یک هفته ای در اکران روی پرده فرستاده شد، شنیده های سینماژورنال حکایت از آن دارند که “پاداش” نیز بناست بدون کمترین اطلاع رسانی روی پرده برود.
به گزارش سینماژورنال شنیده شده که کمدی “پاداش” که چند سالی هم توقیف بود بناست در ماه رمضان در کنار آثاری چون”عصر یخبندان” و “گینس” روی پرده برود و طبیعتا اگر این اتفاق بیفتد رونقی مناسب به اکران این فصل از سال خواهد داد بخصوص که بناست طرح افطار تا سحر نیز در ماه رمضان اجرا شود.
“پاداش” حدودا هفت سال پیش از این با فیلمنامه ای از رضا مقصودی توسط کمال تبریزی ساخته شد و در همه این سالها بخاطر تصویری کمیک که از یک مدیر ایرانی ارائه می داد توقیف بود با این حال چند ماه قبل پروانه نمایش اثر صادر شد و فیلم برای پخش در اختیار رسانه فیلمسازان مولود قرار گرفت.
انشاءا.. فیلم اکران میشود
مهدی کریمی تهیه کننده “پاداش” درباره وضعیت اکران فیلم در ماه رمضان به سینماژورنال می گوید: ما درخواستمان را برای اکران به شورای صنفی ارائه داده ایم و اگر قرارداد ثبت شود انشاءا.. فیلم اکران میشود.
وی درباره اینکه شنیده شده فیلمش بناست مانند “قصه ها” با چراغ خاموش اکران شود بیان می دارد: ماجرای فیلم ما با فیلم “قصه ها” تفhوت دارد و نمی توان ارتباطی را میان این دو فیلم ایجاد کرد. فیلم ما پروانه نمایش دارد و بناست نسخه تازه آن روی پرده برود.
آنها که نسخه تازه فیلم را ندیده اند موضع گیری نکنند
این تهیه کننده که سابقه تولید آثاری چون “چ” و “آژانس شیشه ای” را در کارنامه دارد با اشاره به برخی انتقادات نسبت به “پاداش” می گوید: متاسفانه گروهی از آنها که هنوز نسخه تازه فیلم را ندیده اند درباره آن موضع گیری می کنند. “پاداش”” دچار تغییرات و اصلاحاتی شده و مقداری حذفیات هم نسبت به نسخه اصلی دارد. چگونه کسی که نسخه تازه فیلم ما را ندیده می تواند درباره آن قضاوت کند.
برای اعمال اصلاحات، فیلمبرداری مجددی انجام شد
کریمی خاطرنشان میسازد: ما حتی سال قبل فیلمبرداری مجددی را برای اصلاح فیلم انجام دادیم و با تدوین مجدد فیلم نسخه ای تازه را برای دریافت مجوز به اداره نظارت ارائه دادیم که این نسخه تازه مجوز نمایش دریافت کرد.
نمی دانم چرا برخی قانون را زیرپا می گذارند
وی ادامه می دهد: نمی دانم چرا در شرایطی که سینمای ما مسئولان خاص خودش را دارد و اداره نظارتی داریم که وظیفه اش بررسی فیلمهاست برخی نقش قیم سینما را پیدا کرده اند و قانون را زیرپا می گذارند. شورای صنفی نمایش به هیچ فیلمی مجوز بیخودی نمی دهد و قطعا فیلم ما که مجوز نمایش دریافت کرده است هم قابلیت اکران دارد.
اکران با نام “از رییس جمهور پاداش نگیرید” برای کاستن از انتقادات مخالفان سیاسی؟
به گزارش سینماژورنال “پاداش” داستان مدیری میانی را روایت میکند که یک هدیه ویژه از رییس جمهور دریافت میکند. هدیه ای که زندگی او را زیرورو می کند و وی را به آدمی دیگر بدل می کند. حسن معجونی، آتیلا پسیانی و احمد آقالو از جمله بازیگران “پاداش” هستند. بازنویسی سناریوی این کار را محمد رحمانیان انجام داده است که در روزهای اخیر بواسطه اجرای نمایش “سینماهای من” مورد توجه قرار گرفته است.
“پاداش” بناست با عنوان ابتدایی اش “از رییس جمهور پاداش نگیرید” اکران شود؛ شاید بدین لحاظ بخشهایی از انتقاداتی که طیف سیاسی مقابل دولت یازدهم به فیلم دارند نیز کاسته شود!
جواد نوروزبیگی فاش کرد(۲)؛ بانک پاسارگاد زیربار حمایت از تولید فیلمهای جدید کمال تبریزی، کیومرث پوراحمد و رضا میرکریمی نرفت!/ تهیه کننده فیلم تبریزی، فرهاد توحیدی بود
|
سینماژورنال: انتقادات رسانه ها از سرمایه گذاری بانک پاسارگاد از تعدادی فیلم خاص سبب ساز تجدیدنظر این بانک در مشارکت از تولید پروژه ها شده است.
به گزارش سینماژورنال نوروزبیگی در تازه ترین گفتگوی خود با اشاره به اینکه انتقادات از نحوه حمایت بانکها از سینما به ضرر سینما تمام میشود نام سه کارگردانی را برده است که بنا بوده با حمایت بانک پاسارگاد فیلم بسازند و به دلیل حواشی رسانه ای بانک از آنها حمایت نکرده است.
نوروزبیگی در این باره به “هفت صبح” می گوید: پوراحمد، تبریزی و میرکریمی می توانستند{با حمایت بانک} سه فیلم خوب بسازند و متاسفانه تمامی قراردادها کنسل شدند در صورتی که هیچ کدام از فیلمها به تهیه کنندگی من نبود.
وی ادامه می دهد: علی قائم مقامی تهیه کننده فیلم پوراحمد بود، میرکریمی خودش تهیه کننده بود و برای فیلم تبریزی هم گمان می کنم فرهاد توحیدی که نویسنده فیلمنامه بود وظیفه تهیه را برعهده داشت.
درگیری شرکای تولید؛ مانع اکران “پاداش”؟!/تهیه کننده تکذیب کرد/یکی از بازیگران تایید!
|
سینماژورنال: در حالی که یکی از آثار توقیفی کمال تبریزی با عنوان “پاداش” بعد از رفع توقیف بنا بود در اکران نوروزی روی پرده برود اما این اتفاق نیفتاد.
به گزارش سینماژورنال در روزهای اخیر نیز صحبتهایی برای روی پرده فرستادن این فیلم در اکران دوم نوروزی مطرح شد اما گویا دسترسی این فیلم به اکران دوم نوروزی هم چندان قابل تحقق نیست.
درباره این عدم اکران، گروهی از دستور مقامات ارشاد مبنی بر عدم اکران فیلم در برهه زمانی فعلی سخن گفته اند و گروهی نیز از اختلافاتی که میان شرکای تولید فیلم به وجود آمده است.
اختلاف بر سر درصد مالکیت
شنیده های سینماژورنال حکایت از آن دارند که فرضیه دوم به حقیقت نزدیکتر است چراکه میان سرمایه گذاران درگیر تولید “پاداش” اختلاف نظراتی درباره درصد مالکیت پیش آمده و همین مساله باعث شده پخش کننده که “رسانه فیلمسازان مولود” است هم نتواند رایزنیهای جدی را برای اکران فیلم انجام دهد.
مهدی کریمی تهیه کننده “پاداش” که بنا شده با نام “از رییس جمهور پاداش نگیرید” روی پرده برود در این باره به سینماژورنال می گوید: هیچ اختلافی میان شرکای تولید وجود نداشته و من این مساله را تکذیب میکنم.
وی درباره اینکه پس چرا فیلم اکران نمیشود هم به پاسخی کلی بسنده کرده و بیان می دارد: انشاا.. به زودی قرارداد اکران را می بندیم و فیلم روی پرده می رود.
مالکیت “پاداش” برای بخش خصوصی است/من فقط تهیه کننده ام
وقتی از مهدی کریمی می پرسیم آیا “پاداش” محصول بخش خصوصی است یا ارگانهای دولتی او با بیانی صریح به سینماژورنال می گوید: مالکیت فیلم از آن بخش خصوصی است و هیچ نهاد دولتی در تولید نقش نداشته!
کریمی در پاسخ به این پرسش که آیا خودش هم شریک تولید است یا نه بیان می دارد: من صرفا تهیه کننده کار بوده ام و نه سرمایه گذار.
تا قبل از صدور پروانه نمایش همه یکدل بودند اما…
اظهارات مهدی کریمی و تکذیب او درباره اختلاف میان شرکای تولید “پاداش” در شرایطی بیان میشود که یکی از بازیگران کار که نمی خواهد نامش فاش شود بر اختلافات مالی شرکا صحه گذاشته و به سینماژورنال می گوید: تا قبل از صدور پروانه نمایش، شرکای تولید یکدل و یکرنگ بودند و هدفشان گرفتن پروانه نمایش بود اما یکی دو هفته بعد از صدور پروانه اختلافات آغاز شد.
این بازیگر می افزاید: اصلی ترین مورد اختلاف هم سهمی است که هر کدام از شرکا از فروش اکران می برند. یکی از شرکا این پیشنهاد را به بقیه داده که سهم آنها را بخرد ولی طرفهای روبرو قبول نکرده اند و همین به نوعی لجبازی منجر شده است.
اختلافات در حال حل و فصل است
او ادامه می دهد: من شنیده ام بابت فروش رایت ویدیویی فیلم هم پول خوبی عاید شرکا شده اما در تقسیم آن به مشکل خورده اند.
این بازیگر در پایان به سینماژونال می گوید: البته خوشبختانه با میانجیگری تهیه کننده فیلم این اختلافات در حال حل شدن است.
مسعود فراستی: جشنواره سی و سوم یک ديوانهخانه بود!/مطلب من باعث شد “عصر یخبندان” فیلم اول جشنواره نباشد!/”رخ دیوانه” يك جاهايي فيلمفارسي است/روحا.. حجازی هیچ کدام از آدمهای “مرگ ماهی” را نمیشناسد/ فيلم دوم امیر ثقفی از نخستين فيلمش بدتر بود؛ به فیلم سومش هم امیدی نیست/فیلم تازه کمال تبریزی، كابوس است و نه طعم خوش خيال!!!/به “من دیگو مارادونا نیستم” از ٢٠ نمره يك و نيم ميدهم!!!/ شخصيت اطلاعاتي “روباه” كيلومترها عقبتر از اطلاعاتی “قلادههاي طلا” است/”هنر و تجربه” فيلمساز را متوهم ميكند/پول دولتی باعث شد بزرگنیا فیلم بد “راه آبی ابریشم” را بسازد/وزارت ارشاد كنوني، هم در باز كردن فضا و هم در بستن فضا عقبتر از گذشته حركت ميكند
|
سینماژورنال: نه فقط شنیدن که همواره خواندن نظرات و گفته های مسعود فراستی مخاطب را با حجم بالایی از علامتهای سوال و تعجب روبرو می کند.
به گزارش سینماژورنال این منتقد سرشناس که همزمان با جشنواره هم اغلب آثار آن را نواخته بود در تازه ترین گفتگویش نیز نزدیک به 99 درصد آثار جشنواره از اثر مردمی تا اثر هیات داوران را زیر سوال برده است.
مسعود فراستی که در گفتگو با حسین لامعی و بهنام شریفی در “اعتماد” شرکت جسته کوشیده به مانند همیشه بی تعارف درباره ارزیابیش از جشنواره سی و سوم و البته تاثیرپذیری کیفی این جشنواره از اوضاع نامساعد سینمای ایران حرف بزند و از همین حیث گفتگویش پر شده از جملات و عباراتی که علامتهای تعجب و سوال را پیش رویمان می گذارد.هنر
سینماژورنال متن کامل این گفتگو را ارائه میکند.
براي شروع بياييم از جشنواره سي و سوم شروع كنيم. فيلمها را ديديد؟
بله ديدم و به نظرم اين بدترين جشنواره فجر حداقل در ٢٠ سال اخير است. چرا؟ چون فيلمها تصوير ناجوري از ما ارايه ميدهند. تصويري فاسد، بزهكار، عصبي، خل و بيترمز. اگر كسي ما را نشناسد و اين فيلمها را ببيند چه نظري راجع به ما پيدا خواهد كرد؟
اين تصوير را خلاف واقع ميدانيد؟
اين تصوير تصوير نامردانهاي از جامعه ايران است. اخلاقي حرف نميزنم. اتفاقا از منظر زيباييشناسانه ميگويم. اين تصوير دور و بر فيلمسازهاست نه تصوير دور و بر ما. نميگويم اين مسائل در جامعه وجود ندارد ولي اين تعميم دادن (به غير از يك فيلم كه بعدا اسمش را ميگويم)، يا پرت و پلا، انتلكت، ادايي، بيمعني يا مريض، بزهكار، خشن،
خل و چل، يا تحت تاثير آن ور آبهاست.
بياييد مصداقي بحث كنيم.
نمونهاش فيلم بسيار بد «عصر يخبندان». فيلم كيايي ظاهرا نقد اجتماعي ميكند ولي تصويري كه ارايه ميدهد اتفاقا در راستاي تثبيت وضع موجود است. وقتي همه آدم بدهاي فيلم به قول خود كارگردان و خود فيلم محصول اجتماعند و هيچ تقصيري ندارند، تصويرش ميشود سازش با وضع موجود. وقتي آدم خوبهايش آنقدر منفعل، مفلوك، بيخطر و بياثرند باز هم به تثبيت وضع موجود ميرسيم. فيلم انتقاد ميكند ولي جوري كه نه سيخ بسوزد و نه كباب.
نه انتقاد شونده ناراضي باشد و نه به كسي بر بخورد.
اين وسط البته كاراكتر محسن كيايي را داريم.
آن شخصيت هم خرده بزهكاري است كه قاتل ميشود. اين شخصيت هم از نظر فيلمساز تابع و مولود شرايط است. اين تصوير مخدوش و سازشكاري از مردم است. فيلم ظاهري راديكال و مخدوش و بيمار، اما باطني پوك و سازشكار دارد. اين فيلم به نظرم الگوي اين جشنواره است. فيلم مطلوب آقايان است. نميخواهم از خودم تعريف كنم، اما مطلب من باعث شد كه اين فيلم نه فيلم اول جشنواره و نه فيلم اول تماشاگران شود.
يعني ميگوييد پشت فيلم كيايي جريان خاصي ايستاده است؟
نه. اما چند تا فاكتور او را به اينجا رساند: اول مميزي. كيايي فيلمساز معصوم و صاحب قريحه و با استعدادي بود كه در اثر سانسورهاي شديد و بيدر و پيكر، تبديل به چنين آدمي شد. وقتي قصه فيلم «خط ويژه» را برايم تعريف كرد خيلي خوشم آمد اما ساخته كه شد گفتم اين فيلم چه ربطي به آن داستان دارد؟ داستان تند و درست فيلم تبديل به يك فيلم خنثي بد تلويزيوني شد. مسلما به دليل سانسور چنين اتفاقي افتاد.
يعني معتقديد كه مميزي فيلمسازان را بيخاصيت و متوسط ميكند؟
ببينيد، حرف من اصلا به اين معني نيست كه مميزي نبايد باشد. مميزي بايد روي دو چيز استوار باشد. يك: توهين به آرمانهاي انقلابي مردم نشود. دو: عليه منافع ملي نباشد. متاسفانه خيلي از فيلمسازان ما اصلا نميدانند منافع ملي چيست. امريكاييها اين مساله را خوب بلدند و ميفهمند. آنها حتي اگر به رييسجمهورشان هم انتقاد كنند، به پرچمشان توهين نميكنند. پرچم خط قرمزشان است. ما تا بقال سركوچه بيشتر نميتوانيم انتقاد كنيم. چرا؟ پس خط قرمزمان كجاست؟ نداريم و چون نداريم مدام خودسانسوري ميكنيم و ميآييم پايين و چون ميآييم پايين در واقع انتقادي هم نميكنيم. وقتي هم ميخواهيم انتقاد كنيم نتيجهاش ميشود فيلمي مثل «عصر يخبندان» كه كاملا به نفع جبهه مقابلش است. شما شمايل شخصيت منفي فيلم كيايي را ببينيد: وقتي سردسته دزدها و رييس كل باند مواد مخدر فيلم اين شكلي است و شكل معلمها ميماند نتيجه بهتر از اين نميشود!
شايد فيلمساز قصد آشناييزدايي از اين جنس كاراكترها را داشته باشد.
آشنايي زدايي از چي؟ اين كاراكتر را با عينك و آرام و متين نشان ميدهد. اين آشناييزدايي است؟
فيلمساز حواسش نيست كه چه ميكند؟
نه، اتفاقا او حواسش نيست كه چه ميكند. مسالهاش اين است كه فيلم بسازد، قيافه بگيرد و پول دربياورد. حاصلش ميشود يك فيلم خنثي بيخطر ظاهرا راديكال. هرچند كارگرداني «عصر يخبندان» نسبت به خط ويژه كمي رو به جلو است ولي همه آن آشفتگيهاي فيلم قبلي را با خودش دارد. صحنهاي كه دوربين بالا ميرود و توهم مهتاب كرامتي را ميبينيم هيچ ربطي به فيلم ندارد و كارگردان ميخواهد بگويد كه مثلا سينما ياد گرفته است.
آقاي فراستي، مشكل شما با بعضي فيلمها چقدر به ايدئولوژي سياسيتان برميگردد؟ در فضاي نقد شما به عنوان چهرهاي شناخته شدهايد كه با نگاه ايدئولوژيك به فيلمها نگاه ميكنيد. حرفهايتان ميتواند گستره بسيار وسيعي داشته باشد. اما اگر بخواهيم ريز بشويم و مثلا همين «عصر يخبندان» را بشكافيم، آنوقت اين سوال پيش ميآيد كه دليل پيدايش چنين تلقيهايي نسبت به اين فيلم چيست؟
در نقدم كاملا توضيح دادهام. اتفاقا اين فيلم ايدئولوژيك است نه حرفهاي من! فيلمساز چه بخواهد و چه نخواهد، «شرايط» را عامل اصلي تمامي رويدادها معرفي ميكند. آدمها به نظر فيلمساز گرفتار اين شرايطند. نمايي در فيلم وجود دارد كه كرامتي كه معتاد است و خيانتكار، در حال مصرف مواد است. دوربين بالا ميرود و به پايين بازميگردد و همراه با موسيقي، اين شخصيت تطهير ميشود. اين صحنهها ايدئولوژيكند نه حرفهاي من. من كه ميگويم اين نگاه غلط است. ممكن است آدمها از جامعه تاثير بگيرند، اما تاثيري هم بر جامعه ميگذارند.
معتقديد كه هنرمند بايد جدا از نشان دادن مشكلات در فيلمش راهحل هم ارايه بدهد؟
ابدا. راهحل را مصلح اجتماعي و سياستمدار ارايه ميدهد. هنرمند بايد مساله را مطرح كند. مسالهاي كه مساله خودش است. نياز به گندهگويي و ژست گرفتن هم نيست. اگر بخواهيم همه مشكلات را مطرح كنيم و ژست بگيريم، حاصلش چنين فيلمهايي ميشود. تنها به مسائل نوك ميزنيم. وقتي «مساله» و «درگيري شخصي» نباشد، نه هنري به وجود ميآيد و نه نقدي. اين فيلمها با ظاهر انتقاديشان نتيجهگيري درستي ندارند. آقايان فيلم سفارشي ميسازند و ژست اپوزيسيون ميگيرند. از دولت پول ميگيرند و تظاهر ميكنند كه دغدغه فروش دارند. اين سينما كه هيچ چيزش بنا بر قاعده نيست. دليل انقطاع مردم از سينما هم همين است.
به خاطردولتي بودن سينما؟
قطعا. انقطاع به خاطر اين است كه سينماي دولتي وجود دارد. وقتي رييس انجمن منتقدان بودم به فيلم خوب «كشتي آنجليكا» جايزه داديم. چه اتفاقي ميافتد كه فيلمساز محترمي چون محمد بزرگنيا كه كشتي آنجليكا را ساخته فيلم بد «راه آبي ابريشم» را ميسازد؟ پول دولتي. اگر او فيلمسازياش را با سرمايهاي غيردولتي ادامه داده بود، هم جايگاه بهتري و هم مخاطبان بيشتري پيدا ميكرد. اين انقطاع حاصل پول دولتي، تصويب دولتي و مميزي كامل دولتي است. اين شرايط فيلمساز را وادار ميكند كه به مخاطب فكر نكند، فقط به كسي كه تصويب ميكند و بودجهاش را تامين ميسازد، نگاه كند. اين سير غلط آنقدر ادامه يافته كه به فاجعه كنوني رسيدهايم. الان ديگر فروش فيلمها سر سوزني اهميتي ندارد. كوروساوا سر شكست اقتصادي يكي از فيلمهايش خودكشي كرده است. فيلم در همه جاي دنيا دغدغه فروش دارد جز كشور ما.
در ميزگردي در دهه ٧٠ شما گفته بوديد اگر دولت هم پاي خودش را از سينما بيرون بكشد از اين فيلمسازان بياستعداد چيزي درنميآيد. آيا الان هم آن نظر را داريد؟ فرض كنيد الان سينماي ما خصوصي شود، از فيلمسازان كنوني كه اكثرا معمولي و ضعيف هستند، آثار درخشاني خواهيم ديد؟
بايد سر اين رويدادها مفصلا صحبت كرد. اصل كلام اينكه شرايط فعلي، محصول سينماي دولتي است و محصول تهي شدن فيلمسازان از خود و پيرامونشان. كدام يك مقصرند؟ دولت يا فيلمساز؟ قطعا هر دو. يك فيلمساز خوب تابع اوضاع نميشود. دولتي نميشود، باج نميدهد و بياثر نميشود.
اما اينجا برعكس است.
چون فيلمسازها رفاه ميخواهند. هيچ ايرادي هم ندارد ولي اگر قرار است به جاي هنرمند بودن برجساز شويم، بهتر است سر خيابان دلار بفروشيم يا همان برجمان را بسازيم. در اين صورت تكليف مشخص است. آن آدم «برجساز» است نه «فيلمساز». فيلمساز و برجساز با هم جمع نميشوند. من ترجيح ميدهم كه زندگي در حاشيهاي داشته باشم و به جاي آن صدايم بلند باشد. خسارتش را هم ميپردازم. اصلا بدون خسارت كه چيزي به دست نميآيد. ميخواهي آدم اهل هنر و اهل مردم باشي؟ خسارت دارد رييس. خسارتش را بپرداز، به اندازهاي كه ميپردازي، ميگيري. اما اگر فقط يك ذره بخواهي بپردازي و چند برابر دريافت كني نميشود. دوستان فيلمساز ميخواهند هم خسارت نپردازند، هم برجساز باشند و هم مردمي باشند و هم اپوزيسيون.
بالاخره نگفتيد الان اگر سايه دولت را از سر سينمابرداريم به كجا ميرويم؟
سوال آساني نيست. اگر دولت را از اوضاع حذف كنيم و به سمت خصوصي شدن برويم، معلوم است كه فردايش بهشت به وجود نميآيد اما مسلما بدتر از اوضاع فعلي هم نميشود. حتما دچار يك ركود خواهيم شد. ولي تنها راهحل همين است.
در اين ميان كار دولت در قبال هنر چه ميشود؟
زير ساختها را مهيا ميكند. نه فقط براي تهران لعنتي پرهياهوي پر از ترافيك و شمال شهرش. براي شهرستانها و بچههاي با استعداد شهرستان. به آنها معلم و كتاب و دوربين بدهد. استوديو بسازد. مميزي را هم اگر بخواهند ميتوانند حفظ كنند. الان سينماي ايران زندگي طبيعي ندارد. زندگي غيرطبيعي نتيجهاش ميشود اين: يك
ديوانه خانه به تمام معنا. اين جشنواره كه ديديد بيش از همهچيز ديوانه خانه بود.
خيلي وقت است راجع به خصوصي شدن سينماي ايران حرف ميزنيم. فكر ميكنيد ميشود به همين سادگي ساختار دولتي سينماي ايران را عوض كرد؟
مگر احمدينژاد با همه اشتباههايي كه داشت يك شبه يارانه دادن را رسمي نكرد؟ البته كار درستي هم نبود، چون زيرساخت درست نكرده بود. خب همين فردا دولت اعلام كند كه ديگر پول به سينماگران نميدهم. اگر پول نداريد برويد فيلم ارزان بسازيد. اصلا نسازيد! چون راهحل سينماي ايران بيگ پروداكشن نيست. ما محتاج سينماي ارزان هستيم.
وقتي سينماي ايران در تمام اين سالها هيچ تلاشي نكرده است كه مثل همه سينماهاي دنيا به سمت صنعتي شدن حركت كند، چطور ميشود كه حالا اينقدر راحت و يكشبه خصوصي بشود؟
اتفاقا در اين سالها از طرف بعضي فيلمسازان اين تلاش صورت گرفته، منتها به خاطر اينكه براي اين تلاش آمادگي وجود نداشته، الان سينمايي به وجود آمده كه نه صنعت دارد و نه هنر و نه مخاطب. مخاطب فيلمهاي پرفروشي چون اخراجيها و بقيه فيلمهاي پرفروش، نسبت به جمعيت ما خيليخيلي كم هستند. نسبت به سينماي قبل از انقلاب هم كمتر هستند. پس يعني ما مخاطب نداريم. ما اصلا سينما به معناي جدياش نداريم. سينمايي كه سر و شكل و بدنه داشته باشد. سينماي ما سرطاني جلو آمده و بعضي جاهايش رشد كرده و بعضي جاهايش ماقبل بلاهت است. يك رشد ناقصالخلقه و بيثبات چون اين سينما زندگي طبيعي نداشته است. متولد نشده، راه نيفتاده و تاتي تاتي نكرده. مدرسه نرفته، دانشگاه نرفته تا بعد خود به مقام استادي برسد. سينماي ما پرتابي و به صورت جامپ كات است. ممكن است سالي يكي، دو فيلم داشته باشيم كه مسعود فراستي دوست داشته باشد و شايد نهايتا سه چهار تا. در نهايت اختلاف ما سر دو تا فيلم است. يكي دو تا را من دوست دارم و چند تا را شما. اين شد سينما؟ سينمايي كه دخل و خرج نميكند سينما نيست. كسي انگيزه ندارد كه برود دنبال تكنيك و فرم. انگار اين سينما از اساس محتاج است به پول دولتي و نفروختن!
نگاه دولت جديدي كه سر كار آمده را نسبت به مقوله فرهنگ و هنر چگونه ميبينيد؟
در ادامه دولتهاي قبل است. فرقي با هم ندارند. با عرض معذرت در زمينه سينما كه عقبتر از دولت قبل هم هست. من قطعا دوره قبل را كه كلي به آن انتقاد دارم به اين دوره ترجيح ميدهم. وزارت ارشاد كنوني، هم در باز كردن فضا و هم در بستن فضا عقبتر از گذشته حركت ميكند.
تا اينجاي كار كه همهاش منفي شد ولي اين را هم بگوييم كه در جشنواره امسال فيلمهاي خوش آب و رنگي ديديم. سينماي ايران تنوع بيشتري هم پيدا كرده است. البته مانند گذشته فيلمها مشكلات اساسي فيلمنامه دارند، دچار چند پاياني هستند و اصلا خيلي از اين آثار مشخص نيست براي چه ساخته شدهاند، اما در بخشهاي فني مثل فيلمبرداري و تدوين پيشرفت داشتهايم.
فيلمبرداري و تدوين و صدا به جلو رفته، اما قطعا فيلمنامه و كارگرداني و بازيگري عقب رفته است. نكات فني اگر جلو رفته به خاطر سالم بودن آن آدمها و در جستوجوي علم بودنشان است. اما سينماي ايران جلو نرفته هيچ، در جا هم نزده، فرو رفته است. سياست وزارت ارشاد جديد حذف يكسري آدم و جايگزيني يكسري آدم ديگر است. هيچ استراتژي و سياستي در سينما نميبينيم.
به فيلم «رخ ديوانه» برسيم كه جايزهها را درو كرد. در بحثهاي جشنوارهاي اين فيلم را كنار «عصر يخبندان» قرار ميدادند و اين دو فيلم را از آثار برجسته اين دوره ميدانستند. آيا اين دو فيلم ربطي به هم دارند؟
هيچ ربطي ندارند. در شلوغ پلوغي و نقد اجتماعي شايد كمي شباهت داشته باشند اما «رخ ديوانه» با اينكه فيلم خوبي نيست، خيلي بهتر از «عصر يخبندان» است. يك جاهايي فيلمفارسي است ولي فيلم توهينآميزي نيست. فيلم هدرشدهاي است با يك پايانبندي بد. ضمن اينكه رفت و برگشتهاي مثلا مدرنش هم درست نيست.
نظرتان درباره راوي فيلم چيست؟ آيا به نظر شما هم راوي به مخاطب دروغ ميگويد.
بله. راوي به مخاطب دروغ ميگويد اما اين از ناتواني تكنيكي است نه از تفكر ناسالم.
نظرتان راجع به فيلم «ارغوان» اميد بنكدار و كيوان عليمحمدي چيست؟
اين دو جوان نسبت به فيلم قبليشان جلو آمدهاند. بالاخره فهميدهاند كه سينما قصه ميخواهد. كلاژ كارتپستالي، سينما نيست. قصه ميگويند و يك جاهايي موفق نميشوند و راديويياش ميكنند، اما اينكه ميخواهند قصه بگويند خوب است. فيلم خيلي خيلي كوچكي است اما ميتواند شروع خوبي براي اين دو كارگردان باشد. اين دو پيش از اين اداي فرم را درميآوردند. در ارغوان اداي فرمشان را كم كردهاند و همين نكته بدي نيست.
فيلم «اعترافات ذهن خطرناك من» هومن سيدي را چطور ديديد؟ در فضاي نقد ما مرسوم شده كه يك وجه فيلم را پررنگ ميكنند و از بقيه ضعفها و وجوه ديگر غافل ميمانند. چرا فيلمسازان ما فكر ميكنند يك ايده دوخطي براي ساختن يك فيلم بلند كافي است؟
مشكل اين است كه در چند سال اخير بعضي از اين فيلمسازهاي جوان ما فيلم جديد زياد ديدهاند و به قول معروف ديويدي بلعيدهاند. منتقدش هم
همينطور است. افتخارش اين است كه روزي چند تا ديويدي ميبلعد. اين بلعيدنها زيباييشناسي درست نميكند. بلكه تكپلانهاي آمادهاي براي دزدي درست ميكند. با ديويدي بلعيدن نميشود به سينما رسيد.
حتي اگر فيلمساز ادعا كند من فيلمي انتزاعي و فارغ از جامعه ساختهام؟
خب بسازد. به شرط اينكه يك فيلم درست انتزاعي بسازد. انتزاع از آسمان نميآيد. انتزاع از شرايط معيني حاصل ميشود. كپي فيلم «يادآوري» – كه به نظرم فيلم خوبي هم نيست -، اينجا جواب نميدهد. هر چيزي محصول مكان و زمان معيني است. وگرنه خندهدار و مضحك ميشوي. همهچيز اين بچههاي تازهپا، شده سينماي آن ور آب. سوژه از آن ور برميداريم، پلان برميداريم، رنگ و نور برميداريم، قاب از آن ور برميداريم. هيچ كدام را هم هضم نميكنيم. اگر هم تعريفي ميشنويم تعريفي از همان آدمهاي فيسبوكي است كه افتخارشان بلعيدن روزي هشت ديويدي است. اما مردم و مخاطب عام هم خود فيلمساز و هم فيلمش را با هم پس ميزنند.
فيلم «مرگ ماهي» روحالله حجازي را ديديد؟ حجازي فيلم را تقديم كرده به علي حاتمي و ملاقليپور.
من يك يادداشت طنز راجع به اين فيلم نوشتم و فكر كنم همه حرفها را آنجا زدهام. فيلم حجازي محصول سوءتفاهمي است كه فكر ميكند ميشود يك ايده يكخطي را اندازه يك فيلم كش داد. ما چقدر آن آدمها را ميشناسيم؟ چقدر آدمها قصه دارند؟ فيلمساز هيچ كدام از اين آدمها را نميشناسد، قصهشان را هم به تبع اين عدم شناخت نميتواند تعريف كند. پس فيلم ميشود يك دور همي در يك مكان. در فضاي بيروني آقاي كلاري كارتپستال و عكس يادگاري تحويلمان ميدهد و در خانه ميماند و چيزهاي بيربطي كه هيچ كدام جزييات نيست .
تلقي غلطي در سينماي ايران باب شده كه فيلمسازان فكر ميكنند اگر لحظات مرده را نشان بدهند و بر چيزهاي پيش پا افتاده تاكيد كنند جزييات را نشان دادهاند.
فيلمساز ما هيچ چيزي را نميتواند دراماتيك كند. مثلا اين كتاب و فندك روي ميز ما را، در قابش ميآورد. اين جزييات نيست. اينها بايد به يك كليت برسند. بايد روزمرّگي يا درد يا يك چيزي را توليد كرد. شما بايد ميزانسن بلد باشي. ميزانسن هم از شعور و زندگي و بلدي ميآيد. بلدي هم كه در فيلم مشاهده نميشود. فيلمساز بلد نيست از جزييات كليات بسازد. جملهاي از
رابين وود هست كه اكثرا شنيدهايم: «سينما يعني جزييات»؛ اين جمله نصف حقيقت است، نصف ديگرش اين است كه جزيياتي كه كليات بسازد.
آقاي رضاداد فيلمهاي سامان مقدم، فرمانآرا و رضا كاهاني را از جشنواره كنار گذاشته تا مثلا فضا آرام شود. شايد تنها فيلم جنجالي امسال كه صداي اصولگراها را درآورده فيلم «خانه دختر» شهرام شاهحسيني باشد. رسانههاي اصولگرا برايش تيتر زدند: فيلمي ناآرام در جشنوارهاي آرام!
يك چيزي پيش آمده كه فقط براي مسوولان نيست؛ اينكه ما نسبت به سينما و نسبت به «چگونگي» مساله نداريم. فقط نسبت به «چه» مساله داريم. همه روي «چه» حساس هستند نه «چگونه». فيلمساز فكر ميكند چون موضوع ملتهب است فيلم خوبي ميسازد. مسوول هم از موضوع ميترسد. در حالي كه نوع نگاه و پرداخت تعيينكننده است. هر موضوعي را ميشود مطرح كرد منتها بايد به چگونگي و بستر جامعهاي كه در آن موضوع مطرح ميشود توجه كنيم. جوري بايد به سوژه نزديك شد كه اولا قابل هضم باشد و ثانيا اين موضوع آنقدر پرداخت درستي داشته باشد كه خودش در كنار تندي و ملتهب بودنش تبديل به مساله شود.
كارگرداني شهرام شاهحسيني در «خانه دختر» را چطور ديديد؟
پرداخت بد است. موضوع ملتهب است و كارگردان پشت اين موضوع سنگر گرفته و فكر كرده با يك موضوع ملتهب ميشود يك دفعه مطرح شد. جامعهشناسي و كالبدشكافي ندارد و تهي است. بدتر اينكه در نيم ساعت آخر نقطه ديد عوض ميشود و ديگر نميتوانيم فيلم را از زاويه ديد آن دو دختر ببينيم. باران كوثري نشسته و به موبايلش نگاه ميكند. كات به ماجرايي كه بهداد آن را ديده و اين كاملا غلط است. علاوه بر اين، موضوع مبهم ميماند. تنها يك نگاه از پدر داريم در كلوزآپ كه نگاه هيزي است. يعني چه؟ منظور كارگردان از نگاه پدر چيست؟ اگر قصه اين بوده است كه آن وقت تمام حرفهاي بهداد و نامزدش در ماشين روي هوا ميرود. پديدهاي تحميلي ميشود كه با منطق اثر نميخواند و در نهايت اين سوال پيش ميآيد كه چي؟ توي كارگردان داري چيزي را ميگويي كه نميتواني بگويي يا نتوانستهاي كه بگويي.
به نظر شما چرا سينماي ما نتوانسته است مثل نمونههاي موفق هاليوودي فيلمهاي سفارشياي داشته باشد كه ارزشهاي مورد نظر نظام را هم تبليغ كند؟ در اين ٣٦ سال حتي يك فيلم درست تبليغاتي و سفارشي درست نديدهايم.
اول بگويم كه ميشود فيلم سفارشي خوب هم ساخت. اما حق مطلب را بايد ادا كرد. چرا اين فيلمها در نميآيند؟ چون فيلمساز به اين سفارشها اعتقاد ندارد. چرا «روباه» اين شكلي است؟ اگر قرار به سفارش است بايد يك فيلم پليسي قوي سرپا بسازيم. شخصيت اطلاعاتي فيلم كيلومترها از شخصيت فيلم ابوالقاسم طالبي در «قلادههاي طلا» هم عقبتر است. فيلم طالبي لااقل شخصيت و اكشن دارد. فيلم «روباه» چه دارد؟ مامور اطلاعاتياش كه مدام لبخند ميزند، بدمن هم ابله است و در ابتداي فيلم فقط يك ضربه خوب ميزند كه احتمالا از دستش در رفته.
فيلمهاي جشنواره امسال كه قرار است سينماي سال ٩٤ را پوشش دهند، لحن درستي هم نداشتند. از عصر يخبندان تا همين روباه. بعضي صحنهها كمدي است و بعضي صحنهها جدي و نميتوانند به هارموني مناسبي برسند. درست مثل فيلمفارسيها كه يك پرده كمدي دارند، يك پرده درام و يك پرده ملودرام. اين عدم تجانس در لحن از كجا ميآيد؟
دليل اول اينكه اساسا لحني وجود ندارد. تضاد در لحن بحث بعدي است كه به آن نميرسيم. بدون خواست كارگردان موضوع در نقطهاي خود به خود كميك ميشود. بعضي جاها هم ميخواهد درام باشد و كمدي ناخواسته ميشود. فيلمسازان ما نابلدتر از ديروزشان هستند. هر بلايي سر فيلم بيايد برايشان مهم نيست. در اين جشنواره تنها يكي دو فيلم ديدم كه براي كارگردانش مهم است. براي صفي يزدانيان مهم است كه «شخصيت فرهاد» را دربياورد. و چه پايانبندي خوبي دارد اين فيلم. جمله «ميارزيد» پاياني خيلي درست و خوب است با موسيقياي بهشدت جذاب. موضوع، مساله فيلمساز است. فيلمساز هم محيط و هم عشق برايش مساله است. ما عشق يكطرفه سالم در سينماي ايران نداريم و يزدانيان توانسته عشق سالمي در بياورد.
حالا كه رسيديم به بحث فيلم «در دنياي تو ساعت چند است؟» بايد پرسيد آيا اين تعريفهايتان با نظريات هميشگي شما تعارض ندارد؟ فضاي رشت در اين فيلم با فضايي كه تا به حال از رشت ديدهايم قرابتي ندارد. آدمها فرانسوي حرف ميزنند، قصه به آن صورتي كه شما هميشه طرفدارش بوديد اينجا شكل نميگيرد. پس چرا بايد فيلم را دوست داشته باشيد؟
به نظرم اتفاقا رشت خيلي عادي ترسيم شده. در لحظاتي از فيلم فضا ساخته شده و در خيلي از لحظهها هم فضا ساخته نشده. مثلا بازار رشت فضا نشده، توريستي است. اما حياط خانه و محله در آمده. اينكه در فضاي رشت دو تا آدم فرانسه حرف بزنند از نظر من هيچ اشكالي ندارد. اينكه در قابسازي عكسهاي نقاشيهاي امپرسيونيستي و سوررئال باشد اگر به فضا بخورد، مشكلي نيست. اگر موسيقي كلاسيك با موسيقي سنتي تلفيق شود باز هم مشكلي نيست چون اينها به آدمها ميخورند. اينها از خواست كارگردان به اثر تحميل نشدهاند و در اثر نشستهاند و به دل مينشينند.
فراموشي زن خيلي عجيب نيست؟ فرهاد هر كاري ميكند زن او را به جا نميآورد.
به نظرم روي شخصيت زن بايد بيشتر كار ميشد. تمام تمركز روي كاراكتر فرهاد است. به نظرم صفي يزدانيان بايد بيشتر روي قصهاش كار ميكرد. قصه حميد و سلماني را بايد ما ميدانستيم. ضعفهاي فيلم كم نيست اما مجموعهاي كه ما ميبينيم و آن عشق و آن فضا و خوابيدن فرهاد درست است و به ثمر مينشيند. حال و هوا در ميآيد. فيلم ادعا ندارد و وراجي نميكند. من بهشدت آدم ضد نوستالژياي هستم اما اين فيلم يك نوستالژياي ميسازد كه حسرت گذشته نيست. نوستالژي زندهاي است. تا زمان حال ادامه دارد و جلو آمده. فرهاد از گذشته تا حال همين طور است. يك نوستالژي مرده ارتجاعي نيست. نوبر بهاره بستني پرويز دواييوار نيست. اين نكته خيلي مهمي است. اين فرق نوستالژي است با خاطره بازي.
گفتيد اين فيلم «عشق سالم»ي دارد كه در سينماي ما شبيهش نبوده.
بعد از «شبهاي روشن»، فيلم
صفي يزدانيان تنها اثري در اين ٣٠ سال است كه يك عشق انساني و تميز را به ما نشان ميدهد. چقدر خوب كه اين عشق را لوثاش نميكند. دارم اخلاقي حرف ميزنم؟ خير. دارم زيباييشناسانه حرف ميزنم. حتما در زيباييشناسي اخلاق هم هست. وقتي در انتهاي فيلم مرد و زن كنار هم ميايستند، هيچ ذهنيت جنسياي در مخاطب شكل نميگيرد و همهچيز تميز است. اين به فضاي پاكيزه فيلم برميگردد.
راجع به «مردي كه اسب شد» حرف بزنيم.
نديدهام و فكر نميكنم كار خوبي باشد.
فيلم را ببينيد. به نظر من فيلم خوبي است.
بعيد ميدانم! مگر ميشود كه بعد از آن دو فيلم اثر خوبي را از اين كارگردان ببينيم؟ در سينما معجزه اتفاق نميافتد. ردش بايد در ديروز باشد. يك شبه هيچ چيزي تغيير نميكند. به همين دليل ميتوانم پيشبيني كنم كه فيلم خوبي نيست. فيلم دوم كارگردان از نخستين فيلمش بدتر بود. اصلا به اين فيلم اميدوار نيستم.
ثقفي در گفتوگويي كه در هفت با شما داشت اشاره كرده بود كه من دوست دارم تماشاگرم را عذاب بدهم. در اين فيلم هم نماهاي بلندي داريم مثل صحنهاي كه چند دقيقه پيادهروي كارگران را ميبينيم.
همان موقع هم به او گفتم كه سينما شكنجهگاه نيست. هرچقدر هم كه درد تو عظيم باشد، نبايد به شكنجه من بينجامد؛ درد انسانياي كه من مخاطب در آن سهيم بشوم و در انتها مفري باقي بماند. برگمان كه در ظاهر مفر نميگذارد، در انتهايش يك تكه باخ ميگذارد، يك تنفس. چون تجربه هستي هم همين است: هميشه در كنار تمام رنجها مفري هم وجود دارد.
در يادداشتتان براي فيلم ايرانبرگر نوشتهايد: فيلمي بد از فيلمسازي محترم و معتبر. كم پيش ميآيد از شخصيت فيلمسازي اينطور تعريف كنيد .
جوزاني «اعتبار»ش به خاطر فيلمي مثل جادههاي سرد و يك فيلم نصفه و نيمه به نام شير سنگي است. «احترام»ش هم براي اين است كه از بيننده طلبكار نيست. هر كاري كه ميكند رو و مشخص است. هرچند نگاه ايران برگر ظاهرا سياسي- عرفاني است و به همين خاطر به كمدي نميرسد.
تعريفتان از قهرمان كمدي چيست؟ ايرانبرگر قهرمان كمدي ندارد؟
ويژگي قهرمان كمدي عدم سازگارياش با محيط است. اگر سازگار باشد كه اصلا كمدي درست نميشود. اساسا ما در كشورمان اصلا نميتوانيم قهرمان كمدي درست كنيم. ما يكهزارم چاپلين هم كمدين نداريم.
قبل از انقلاب هم همين طور بود؟
قبل از انقلاب در اين زمينه وضعمان بهتر بود. كمديهاي روحوضي سخيف داشتيم. بعد از انقلاب سخيفش را هم نداريم. آدم كميك نداريم.
در تلويزيون مديري و عطاران نميتوانند قهرمان كميك باشند؟
مديري در تلويزيون داشت به قهرمان كميك ميرسيد. اما دو سه سال بيشتر دوام نياورد. او تبديل شد به آدمي كه كار كمدي را بلد است. خوب هم بلد است. اما همين. به بازياش ربطي ندارد. ساعت خوشش خوب است، اما آنجايي كه ميخواهد خودش را قهرمان كميك كند هپروتي ميشود مثل برره. آدمش مدام فاز عوض ميكند و مدام انقطاع دارد. مرد هزار چهره ميشود و… قهرمان كميك و همين طور قهرمان تراژيك بايد از دل شرايط بيرون بيايند.
عطاران چطور؟
عطاران ابدا قهرمان كميك نميشود. البته سريالهايش را نديدهام.
كاراكتر عطاران در سريالهايش ويژگيهاي مشخصي دارد: آدم ساده بيخيال آويزاني كه تا حدي دست و پا چلفتي است.
چقدر اين را ادامه ميدهد و چقدر مثل يك قهرمان كميك شما را ميخنداند؟ واقعيت اين است كه ما در كل نميتوانيم قهرمان كميك توليد كنيم. در سريالها نسبت به سينما شايد وضعمان كمي بهتر باشد. در سينمايمان كسي مثل پيمان قاسمخاني را داشتيم كه تا حدودي كارش را بلد بود هرچند او نويسنده است و نه قهرمان كميك. حالا نوشتههاي اخيرش هم كه خيلي خيلي بد است. مثل فيلمنامه طبقه حساس تبريزي.
حالا كه اسم تبريزي آمد از طعم شيرين خيال بگوييد. گويا در اكران نوروزي هم در فروش موفق نبود.
از فيلمهاي جنگياش در دهه ٦٠ هم عقبتر است. فيلم او سخنراني اكولوژيك است. معلوم است كه سفارشدهنده اين را از او خواسته است. اين فيلم كابوس است نه طعم خوشخيال! انيميشنهاي سياه فيلم واقعا كابوس هستند. مطلقا لحظهاي طنز و لحظهاي درام ندارد. ميتوانست ٢٠ دقيقه باشد يا چهار ساعت هم ادامه پيدا كند.
چرا فيلمسازان دهه ٦٠ ما به چنين روزي افتادهاند؟
اين بلايي است كه خودشان سر خودشان آوردهاند و سينماي دولتي تشديدش كرده. اين طيف قبلا به چيزي اعتقاد داشتند. اينها قبلا به جنگ اعتقاد داشتند. در دو فيلم اعتقادشان تمام شد. حالا پراتيك جديد اجتماعي دارند و سر افكندهاند. اگر سرافكنده نبودند راجع به آن حرف ميزدند. چرا پنهانش ميكنند؟ قبلا محل زيست اين فيلمسازان طرف پامنار بوده ولي الان در فلان برج شمال شهر زندگي ميكنند. چرا از محيط جديدشان حرف نميزنند؟ چرا اين محيط را تبديل به مساله نميكنند. براي اينكه با آن مماس نشدهاند و از گذشته هم بريدهاند.
از اين نسل رسول ملاقليپور در سينما عاقبتبخير ميشود؟
كم و بيش. در فيلم «سفر به چزابه» جدا از ديگر آثارش ميايستد. فيلم «كمكم كن» كارنامهاش را نقض ميكند. «ميم مثل مادر» خيلي اشكانگيز است. ولي باز رسول بهتر از بقيه است. هرچند نبايد حاتميكيا را همچنان ناديده گرفت.
در يادداشتهاي جشنوارهتان از چند فيلم كم و بيش تعريف كرديد. مثلا راجع به آخرين فيلم توكلي نوشتهايد كه فيلم متوسطي است و برخلاف كارهاي قبلياش روشنفكرانه نيست و بهترين كارش است. در حالي كه به نظر بسياري، تا آخر اين فيلم قصهاي وجود ندارد. فيلمساز سعي كرده يكسري از آن مايههاي ذهنياش را به زور به فيلم الصاق كند. همان بحث مرز واقعيت و خيال كه به گمان بسياري اينجا درنيامده.
فيلم حرف حسابش چيست؟ يك خانه شلوغ داريم و يك دعوايي بين دخترك و هومن سيدي كه خوب است. گلاب آدينهاش خوب است. هومن سيدي براي نخستين بار خوب است.
هاشمپور كاراكتر بيربطي نيست؟
چرا. بيربط است. عيب اصلي فيلم هم شخصيت اولش است. حرفهاي قلمبه سلمبه ميزند كه گاهي از اين حرفها خندهمان هم ميگيرد. بابك حميديان كاراكترش پادرهواست. شخصيت صابر ابر به كل اضافي است. در دو سوم اول اين شلوغي قابل تعقيب و پذيرفتني است.
آيا اين شلوغي به درام تبديل ميشود؟
شلوغي لحظاتي به درام تبديل ميشود. يك ذره قصه تعريف ميكند و اين خوب است. حرفهاي اضافي تنسي ويليامزي كه فيلمساز از پسش برنميآيد نميزند. من از ٢٠ به اين فيلم نمره يك و نيم ميدهم. به بقيه فيلمها كه زير صفر نمره ميدهم منهاي فيلم صفي يزدانيان و تا حدودي ارغوان عليمحمدي و بنكدار. فيلم صفي يزدانيان قطعا بهترين فيلم جشنواره است.
و خداحافظي طولاني فرزاد موتمن؟
فيلمساز فضا عوض كرده است. رفته حاشيه شهر و قصه يك كارگر را ميگويد. اين خوب است. اينكه آقاخاني ميآيد خانه و با زن حرف ميزند خوب است اما چرا وقتي بيرون است دل و جگر ميخورد و دوباره خانه كه ميآيد نيمرو درست ميكند؟ چرا با زنش در خانه (كه رابطهاش كمي خوب درآمده) اين شكلي رفتار ميكند اما به محض اينكه ميرود سر كار نظربازي ميكند؟
شايد ياد خاطره زنش ميافتد.
يعني چه؟ آدم معيني را دارد نگاه ميزند. خاطره بايد بماند و هر جا كه بخواهد پاي شخصيت اصلي بلغزد، آن خاطره نگذارد. اين كاراكتر لحظه به لحظه به اين خاطره خيانت ميكند و اين اتفاقا روشنفكري است و نگاه يك كارگر نيست. من اصلا كار نميبينم. دو تا نما از كارگاه ميبينم و تمام. لحظه مرگ را درست نميبينيم. چرا او اين كار را كرد؟ چرا عذاب وجدان ندارد؟
در آخر بحث دوباره برگرديم به اينكه چرا فيلمهاي ما با وجود ظاهر متفاوتشان نسبت به گذشته، نه قصه دارند و نه مهمتر از همه فكر و جهانبيني مشخصي؟ جدا از مميزي و دولتي بودن علت اين امر را در چه ميبينيد؟
غير از سانسور و سينماي دولتي مساله اصلي بريدن فيلمساز از جامعه است. شما ميتواني طبقهات را تغيير دهي و پيشرفت كني. اما چي ميدهي آن را ميگيري؟ يكسري همهچيز را ميدهند و به آنجا ميرسند. از آنجايي كه ما سينما نداشتيم و نداريم، هر چيز خوبمان تصادفي است و هر چيز بدمان قاعده است. مثلا ويسكونتي «زمين ميلرزد» ميسازد. آن دوره ماركسيست است و نگاهش به او اجازه ميدهد چنين چيزي بسازد. آريستوكرات ميشود و يك قطعه مكالمهاي را ميسازد يا نفرينشدگان را
و همه جا را به هم ميريزد.
در هر طبقهاي هست همان طبقه را به تصوير ميكشد.
به اضافه اينكه سينما بلد است. از اول سينما بلد است و سينما مديوم بيانياش است. ما سينما مديوم بيانيمان نشده است و به همين دليل سينما نداريم. مدام در حال دست وپا زدنايم. هيچ هنرمندي نيست كه جهان را عوض كند. يا جهان ندارد و دارد به سمت جهان شخصياش پيش ميرود و از آنجا هنرمند ميشود و به سبك ميرسد. آدمي كه از نخستين اثرش يك جهان منطقي داشته باشد، نداريم. شايد تنها كسي كه به شكلي كاريكاتوري اين جهان را دارد مسعود كيميايي است اما بقيه فيملسازان همين را هم ندارند.
يكسري از فيلمهاي جشنواره در گروه هنر و تجربه اكران شدند و استقبال بدي هم از آنها نشد. نظر شما راجع به اين گروه چيست؟
با كلمه هنرش مشكل دارم. هنر بايد طي زمان توسط مردم و منتقدان شناخته و راجع به آن حرف زده شود. ما بايد نسبت به استفاده از كلمهها حساس باشيم. طرف، مسجد شيخ لطفالله را ساخته و اسم خودش را هنرمند نميگذارد. خود را صنعتگر ميداند. برگمان ميگويد من صنايع دستي ميسازم. هنر بايد بتواند صاحبش را انسانتر و مخاطبش را قويتر و لطيفتر كند و نقد هم قرار است احيانا كاري كه اثر نميتواند بكند را انجام دهد.
يعني نگاهتان به گروه «هنر و تجربه» منفي است؟
قطعا منفي است. چون فيلمساز را متوهم ميكند. فيلمساز ميگويد كه من در تكسانس خيلي خوب فروختم در حالي كه مجموعه مخاطبهاي فيلمساز هزار نفر هم نبوده. هر فيلمي كه ميدانيم اكران ندارد را ميريزيم در اين بخش. يك جعبهاي كه پر از فيلمهاي جورواجور است كه هيچ كدام با هم ربطي ندارند.
در پايان اين گفتوگو به خودتان برسيم. نقدي كه بر نقدها و حرفهاي خود شما وجود دارد اين است حرفهايي كه شما راجع به نيت فيلمسازان ميزنيد سوءتفاهم درست ميكند. هر چه جلوتر رفتهايد، صحبت راجع به فرم را كنار گذاشتهايد و به صورت رگباري كلمهها و جملههايي را به كار ميبريد و فيلمساز را به توپ ميبنديد و تمام! و همين سوءتفاهم درست ميكند.
من بعضي جاها آنقدر تلگرافي حرف ميزنم كه فقط كساني كه مرا ميشناسند متوجه ميشوند چه ميگويم. اين انتقاد بر من وارد است. مسالهام اين است كه نقدم توسط مخاطب عام و خاص خوانده شود. نقد من هرجايي كه آنقدر تلگرافي ميشود كه «خاص»اش ميكند اين انتقاد بر آن وارد است. خيلي جاها بيحوصله بودهام، تنها ميخواستم اعلام موضع كنم، نميخواهم ادا دربياورم و خاصش كنم. هرجا حرفها در آمده كه وقت گذاشتم. بعضي وقتها يك خط حرف زدم، اما قابل فهم است. بعضي وقتها فيلمها آنقدر كلافهام ميكند كه ميدانم آمدهام بگويم و بروم. حتما اين انتقاد بر من وارد است.
بسياري از منتقدان سينماي ايران اعتقاد دارند كه بايد حسنهاي فيلمها را برجسته كرد و راجع به آنها حرف زد.
براي من نقد آن يك ذره خالي ليوان است. براي من نقد فلفل است، نه شكر و نه نمك.
کمال تبریزی: احمدینژاد “پاداش” را دید و مجوز اکرانش را داد ولی شمقدری زیربار نرفت!
|
سینماژورنال: کمال تبریزی کارگردانی که این روزها با یک کمدی-رمانس به نام “طعم شیرین خیال” که رنگ و بوی سفارشی بودن هم دارد مهمان سینماهاست درباره وضعیت اکران یکی از آثار توقیفی اش “پاداش” نکات جالبی را بیان کرده است.
به گزارش سینماژورنال این کارگردان با اشاره به اینکه پروانه نمایش “پاداش” را گرفته خبر از اکران آن در سال 94 داده و البته این نکته را هم متذکر شده است که محمود احمدی نژاد رییس دولتهای نهم و دهم این فیلم را دیده بود و مجوز اکران آن را داده بود.
شمقدری خواست که نام فیلم را تغییر دهیم
کمال تبریزی که با ساناز قنبری در “بانی فیلم” گفتگو میکرده درباره ماجرای تغییر عنوان فیلم بیان داشته است: اسم فیلمنامه ای که به وزارت ارشاد دادیم و پروانه گرفتیم “از رییس جمهور پاداش نگیرید” بود منتها در دوران آقای شمقدری از ما خواستند این اسم را عوض کنیم و بگذاریم “پاداش” که البته با این تغییر هم پروانه نگرفت.
وی ادامه داده است: دوباره با تغییراتی که در فیلم انجام دادیم و توانستیم پروانه نمایش بگیریم تقاضای همان اسم اولیه را دادیم که با آن موافقت شد.
احمدی نژاد موافقتش با اکران را به سازمان سینمایی اعلام کرد اما شمقدری زیربار نرفت
تبریزی درباره مشکلات مرتبط با توقیف فیلم در دوران شمقدری اظهار داشته است: در این فیلم نقدی وجود دارد راجع به سیاست آقای احمدی نژاد در دوران ریاست جمهوری اش. ما حتی فیلم را برای آقای احمدی نژاد هم نمایش دادیم و خودش متوجه شد کجاها با او هستیم اما با این حال با اکران موافقت کرد. به گزارش سینماژورنال تبریزی ادامه داده است: حتی در یک سال آخر دوران ریاست جمهوری ایشان موافقتش با اکران فیلم را به سازمان سینمایی هم اعلام کرد اما آقای شمقدری زیربار نرفت و اکرانش به دوره فعلی کشیده شد.
استقلال زیرمجموعه یا عدم هماهنگی میان نیروها؟
به گزارش سینماژورنال اینکه رییس جمهور دستور اکران را میدهد اما رییس سازمان سینمایی زیربار اکران نمیرود هرچند از یک طرف میتواند تصویرگر عدم هماهنگی دو نیروی اجرایی کشور باشد استقلال عمل مدیر زیرمجموعه دولت را هم به ذهن متبادر میسازد که بی توجه به دستور مافوق فقط کاری را می کرده که به آن اعتقاد داشته!!!