1

بعد از اعتراض نزدیک به ۲۰صنف سینما به صندوق اعتباری هنر بابت عملکرد فشل بیمه تکمیلی سینماگران⇐حالا افشاگری دست‌اندرکاران فیلم تازه مهرجویی از بی‌حرمتی این صندوق به کارگردانی که امام(ره)، فیلمی از او را به‌عنوان الگوی سینمای پس از انقلاب معرفی کرد

سینماروزان: این روزها اعتراضات به صندوق اعتباری هنر بابت عملکرد ضعیف بیمه تکمیلی درمان سینماگران به اوج خود رسیده و نزدیک به ۲۰ صنف سینما، صندوق را به‌خاطر انتخاب یک شرکت بیمه ضعیف زیر سوال برده‌اند.

حالا دست‌اندرکاران تولید فیلم تازه داریوش مهرجویی با نام “لامینور” نیز در خلال جوابیه‌ای که برای گردانندگان یک خبرگزاری اصولگرا نگاشته‌اند، به افشاگری درباره این مساله پرداخته‌اند که صندوق هنر، صدور حمایت برای فیلم تازه داریوش مهرجویی را منوط به بررسی سوابق سازنده این کارگردان کرده‌!

کیست که نداند مهرجویی همان کارگردانیست که امام خمینی(ره) در ۲۳اردیبهشت۵۹ با ذکر نام فیلم “گاو”ش به‌عنوان الگویی از سینمای منهای فحشا بیان داشت: ما بحمدالله گویندگان و نویسندگان خوب داریم. ما همه چیز داریم. من غالباً فیلمهایی که‏ خود ایرانیها درست می‏کنند به نظرم بهتر از دیگران است مثلا فیلم «گاو»  آموزنده بود.

متن جوابیه دست‌اندرکاران “لامینور” را بخوانید:

در پی درج مطلبی در خبرگزاری فارس با عنوان «تهیه‌کننده «لامینور» چرا وام ۴۰۰ میلیون تومانی را نگرفت؟» با توجه به اینکه ظاهرا نقش سخنگوی بنیاد سینمایی فارابی به بخش فرهنگی خبرگزاری شما واگذار شده و منت حمایت خیالی فارابی را بر سر پروژه «لامینور» و آقای مهرجویی میگذارید، تعجب می کنیم که چطور اطلاعاتی دارید که آقای درمیشیان تهیه کننده فیلم «لامینور» از آن بی خبر است اما از نامه آقای درمیشیان به آقای تابش مدیر محترم بنیاد سینمایی فارابی بی اطلاعید؟

آقای درمیشیان در تاریخ ٢٢ مرداد در نامه ای به شماره ثبت۲۵۲۱ خطاب به آقای تابش نوشته اند: « من برای فیلم خودم نه از شما درخواستی داشته ام و نه انتظاری دارم، اما فکر می کردم حمایت از بزرگانی چون داریوش مهرجویی وظیفه بنیاد سینمایی فارابی است. عدم حمایت حضرتعالی و بنیاد فارابی را از یاد نخواهم برد و بی صبرانه منتظر تماشای تولیدات فاخرتان هستم.»

بیش از دو ماه از این نامه می گذرد و تا این لحظه آقای تابش هیچ گونه پاسخي به آن نداده اند که نشان از احترام ایشان به سینمای آقای مهرجویی باشد.
البته پیش از این صندوق اعتباری هنر هم به عنوان بازوی اجرایی فارابی با بی احترامی کامل حمایت از فیلم «لامینور» را به بررسی سوابق کاری آقای مهرجویی موکول کرده بودند!

برای ما جای تاسف است که چطور صندوقی که برای حمایت از هنر و هنرمندان شکل گرفته از سوابق و رزومه یکی از بنیانگذاران موج نوی سینمای ایران بی خبر است!!

تاسف دیگر این که خبرگزاری فارس با انتشار مضمون و محتوای فیلمنامه لامینور اقدام به جوسازی علیه فیلمی در مرحله ساخت کرده که این مساله خود شبهه و ظن عدم رعایت اصل امانتداری توسط بنیاد فارابی در حفظ محتوای فیلمنامه ها را به ذهن متبادر می سازد.

در پایان تاکید می شود مطلب مندرج درخصوص اختصاص وام به این پروژه و عدم اقدام آقای درمیشیان تهیه کننده فیلم برای دریافت، کذب محض است و حق پیگرد قانونی برای تهیه کننده محفوظ است، شایسته است خبرگزاری هایی که از جایگاه خبرنگاری به خبرسازی تنزل پیدا میکنند با الفاظ و معانی آنها آشنایی داشته و تفاوت عباراتی چون «دریافت وام» با «تشکیل پرونده» و «اختصاص وام» با «معرفی به شرط بررسی سوابق» را بدانند.

«لامینور» فیلمی است که کاملا بدون حمایت دولتی، بنیاد سینمایی فارابی و سازمان سینمایی تولید می‌شود و عدم حمایت فارابی نشان دهنده عدم وابستگی و استقلال سازندگان فیلم است.




تازه‌ترین اظهارنظرات داریوش مهرجویی⇐ از هشت سال نماز خواندن و به حسینیه رفتن تا اختلاس!

سینماروزان: کمتر پیش می آید که داریوش مهرجویی در نشستی مربوط به آثارش حاضر باشد و به اظهارنظراتی تند و تیز درباره سینما یا جامعه نپردازد.

به گزارش سینماروزان این نویسنده و کارگردان عصر 28 مهرماه در جلسه نقد دو رمان «در خرابات مغان» و «آن رسید لعنتی» که در انجمن جامعه‌شناسان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد نیز نقطه نظرات مختلفی را بیان کرد؛ از سانسور گرفته تا اختلاس.

در این نشست مهرجویی درباره تفاوت فیلمسازی و نوشتن رمان، گفت: کار فیلم و نوشتن رمان هیچ فرقی با هم ندارند. هر فیلمی یک رمان است. من تمام سناریوهای فیلم‌هایم را خودم نوشته‌ام. خیلی آرزو داشتم که سناریوهایی از نویسندگان به فیلم تبدیل کنم، اما متأسفانه اغلب نویسنده‌های ما از هنر، تاریخ و زیباشناسی سینما غفلت دارند و سینما را نمی‌شناسند. بنابراین نمی‌توانند کمک‌کننده باشند. عامل دیگری که باعث شد رمان بنویسم این بود که هریک از فیلم‌هایم چه قبل و چه بعد از انقلاب با سد عظیم سانسور مواجه شد. از فیلم «گاو» که دو سال توقیف شد تا «پستچی» و «دایره مینا». بعد از انقلاب هم بسیار دیگری از فیلم‌هایم از جمله آخرین آن‌ها فیلم «سنتوری» با سانسور و توقیف مواجه شد.

شب افتتاح اکران آقای وزیر “سنتوری” را توقیف کرد

این نویسنده گفت: برای مثال شب افتتاح اکران فیلم «سنتوری» آقای وزیر فیلم را توقیف کرد، بنابراین من ذله شدم که در سینما این‌قدر با سد سانسور مواجه شده‌ام. ضمن اینکه کار سینما هم وقفه‌های زیادی دارد. بنابراین آزاد کردن آن نیروی خلاقه راه جدیدی می‌خواست که نوشتن رمان یکی از این راه‌ها بود. البته من نقاشی هم می‌کشم و موسیقی هم می‌نوازم. بعضی وقت‌ها شعر هم می‌نویسم. به همین خاطر در این وقفه‌ها به جای اینکه سناریوها بنویسم و توقیف شود، رو به رمان‌نویسی آوردم، چون با ادبیات کاملاً آشنا بودم و می‌توانم کاری را که در سینما انجام می‌دهم را با کلام هم بکنم.

چرا اختلاس داریم؟

مهرجویی در ادامه درباره  نادیده گرفتن رمان‌هایش در فضای ادبی ایران نیز گفت: این مسئله نسبت به کتاب‌هایم وجود داشته است. اصلاً کتاب اولم «به خاطر یک فیلم لعنتی» همین مسئله حسادت و کینه‌توزی را مطرح کرده‌ام؛ یعنی چیزی که در درون ما ایرانی‌هاست. مثلاً دکترها، پرستارها، قصاب‌ها همه هوای یکدیگر را دارند و اگر کسی بخواهد وارد گروه آن‌ها بشود آن‌ها او را نمی‌پذیرند. این مسئله به خاطر سرکوب دو هزار ساله در کشور ماست که باعث شده چنین مشکلاتی داشته باشیم. همین ترافیک ما هم پر از بغض و کینه است. پر از تعارف هستیم ولی پشت سر هم به همدیگر فحش می‌دهیم. این بی‌ادبی در ترافیک نشان‌دهنده بغض و کینه و خصم‌آلود بودن ماست که در ژن‌های ما رسوخ کرده است. به همین خاطر است که الان ما در کشورمان مردان اختلاسی داریم. بنابراین اصلاً برایم مهم نیست که به کار من توجه می‌شود یا نه. برای اینکه  در جامعه ما نقد و بررسی در اولویت دهم قرار گرفته است. چون همه می‌خواهند بگویند ما آفریننده و خلاق هستیم و دیگران از ما بدترند.

هشت سال نماز می خواندم

این کارگردان درباره ایده نوشتن رمان‌هایش نیز گفت: من حدود 50-40 فیلمنامه نوشته‌ام که از این میان 26 فیلمنامه تبدیل به فیلم شده است و بقیه مانده است. گاهی ایده نوشتن هرکدام از این‌ها تنها یک جمله بوده است. برای نوشتن رمان «در خرابات مغان» یادم است که در حال خواندن کتابی از نجیب محفوظ بودم. در این داستان شخصیت داستانی در حال نماز خواندن و نیایش با خداوند بود. در آن‌جا جمله‌ای گفت که خیلی روی من اثر گذاشت. البته این را هم بگویم که من از هفت سالگی تا پانزده سالگی نماز می‌خواندم و تحت تأثیر محیط خانواده قرار داشتم و به حسینیه می‌رفتم. بنابراین آن تجربه‌های عرفانی که در کتاب از آن صحبت می‌کنم برای من به صورتی رخ داده است و برای من  در  کتاب«در خرابات مغان» این شخصیت دینی شکل گرفت. در عین حال پسرعمه‌ای در آمریکا دارم که شغلش نزدیک به شغل شخصیت اصلی  داستان«در خرابات مغان» بود و من از این مسئله هم بهره گرفتم و بقیه داستان را تخیل کردم.

اتفاقاتی که برایم افتاد را رمان کردم

او درباره رمان «آن رسید لعنتی» نیز گفت: اتفاقات این رمان هم تجربه خودم بود و مشکلاتی که برای فیلم‌هایم پیش می‌آمد. بیشتر بلاهایی است که پس از ساخت فیلم‌هایم بر سرم آمد.

مهرجویی گفت: برای من در نوشتن هر داستانی ابتدا وسط و پایان مهم است. همیشه با یک سیناپس شروع می‌کنم و بعد شخصیت‌ها بیرون می‌آیند و آن را گسترش می دهم و این‌گونه شروع به نوشتن می‌کنم.

این نویسنده افزود: یکی از دلایلی که به کار نوشتن رمان رغبت پیدا می‌کنم به خاطر طولانی بودن زمان بین ساخت دو فیلمم است که معمولاً دو یا سه سال طول می‌کشد. ضمن اینکه در نوشتن رمان از آزادی بیشتری برخوردارم و می‌توانم خیلی از مسائل را مطرح کنم که در فیلم امکانش وجود ندارد، چون زمان فیلم باید موجز باشد. در رمان این گرفتاری‌ها وجود ندارد.




علت چرخش فرهادی از غلامحسین ساعدی به “گاو” چیست؟

سینماژورنال: مرور صحبتهای رسمی اصغر فرهادی درباره “فروشنده” از کن تا تهران و از خانه همایش تا خانه سینما نکته‌ای ظریف و قابل تأمل پیش‌رو می گذارد.

به گزارش سینماژورنال فرهادی در نشست رسمی فیلمش در کن و البته نشست خبری فیلمش در تهران و خانه همایش به صراحت از غلامحسین ساعدی نام برد و سعی کرد از تعلق خاطر خود به این نویسنده حرف بزند.

با این حال فرهادی به هنگام حضور در خانه سینما وقتی پشت تریبون رفت بدون کمترین اشاره به نام ساعدی فقط از یکی از نمایشنامه‌های ساعدی با عنوان “گاو” یاد کرد.

اصغر فرهادی در نشست خبری “فروشنده” در جشنواره کن گفت: اساسا این فیلم ادای احترام به چیزهایی است که خیلی دوستشان داشتم. ادای احترام به نویسنده بزرگ ایرانی که اتفاقا در فرانسه هم به خاک سپرده شد؛ غلامحسین ساعدی که برای ما ایرانی‌ها، هم‌سبک آرتور میلر است و به همان اندازه آثار غنی دارد.

فرهادی بعد از بازگشت به ایران در نشست پرسش و پاسخ با اهالی رسانه در خانه همایش بار دیگر  بحث غلامحسین ساعدی را به میان آورد و گفت: در نوجوانی چند نویسنده بوده که شیفته آنها بوده ام؛ صادق چوبک، محمود دولت آبادی، صادق هدایت و غلامحسین ساعدی. ساعدی هم وزن آرتور میلر است در ادبیات نمایشی ایران و اگر او با همین قریحه به زبان انگلیسی کارهایش را می نوشت احتمالا از میلر هم بالاتر می رفت. با این حال در فیلم اشاره مستقیمی به ساعدی نمی‌شود ولی تاثیر او در فیلم مشهود است.

این کارگردان در مراسم تقدیرش در خانه سینما اما کمترین اشاره به ساعدی نکرد و فقط درباره “گاو” چنین گفت: آیا کسی شک دارد که فیلم سینمایی «گاو» اگر در آن زمان به جشنواره کن می‌رفت می‌توانست نخل بگیرد؟ در آن زمان شرایط این‌طور نبوده، اما امروز راه برای حضور در جشنواره‌ها باز شده است.

واهمه یا توصیه؟

به گزارش سینماژورنال اینکه فرهادی در کن تأکید دارد بر ادای دین فیلمش به غلامحسین ساعدی اما در خانه همایش از این می‌گوید که فیلمش اشاره مستقیمی به ساعدی ندارد و در خانه سینما هم ابدا از ساعدی نام نمی برد را چطور می توان توجیه کرد؟

آیا فرهادی واهمه این را داشته که به سبب نام بردن از این نویسنده در داخل گرفتار دردسر شود؟ یا نام بردن از او در جشنواره کن ژستی بوده برای تحت تأثیر قرار  دادن رسانه هایی که همواره عقبه سیاسی آدمیان را بیشتر از عقبه فرهنگی آنها مورد توجه قرار می‌دهند و برای آنها ساعدی سوژه‌ای به مراتب لذیذتر از “گاو” است؟

به دلیل عضويت ساعدي در شوراي ملي مقاومت مجاهدين خلق(منافقين) در واپسين سالهاي عمر خويش در فرانسه، تكريم اين نويسنده و نه آثار پيش از انقلاب او همواره با احتياط ها و اما و اگرهايي همراه بوده است.

آیا فرهادی هم به همین دلیل احتیاط کرده و قبل از حضور در خانه سینما کسی به او در این باره توصیه هایی داشته است؟ بخصوص که صحبتهای چندی قبلتر صادق زیباکلام در خانه سینما درباره برخی سینماگران و از جمله حاتمی کیا، ده نمکی و سلحشور برای این نهاد صنفی حاشیه هایی را به وجود آورده بود و باعث توضیح این نهاد در این باره شده بود.(اینجا را بخوانید)

برای اینکه دریابیم دلیل چرخش از ساعدی به “گاو” چه بوده است باید قدری صبر کرد و به مرور گفته های فرهادی در ماههای پیش رو و به خصوص زمان اکران اثرش پرداخت.




روایت جمشید مشایخی از چگونگی پذیرفتن نقشی کمرنگ در “گاو”+عکس

سینماژورنال: امسال تصویری از فیلم “گاو” داریوش مهرجویی بر پوستر بین الملل فجر نقش بسته و همین بهانه ای شده برای آن که جمشید مشایخی یکی از بازیگران مکمل فیلم درباره حضورش در این اثر صحبت کند.

به گزارش سینماژورنال جمشید مشایخی در مورد حضور در فیلم «گاو» گفت: فیلم «گاو» سال 1348 ساخته شد. به یاد دارم که آقای انتظامی به منزل من آمد، فیلمنامه را برایم آورد و گفت آقای داریوش مهرجویی قرار است این فیلم را بسازد و یک نقش برای تو در نظر گرفته شده است.

مشایخی ادامه داد: من فیلمنامه را خواندم و دیدم نقش مشهدی عباس که به من پیشنهاد شده، نقش کمرنگی است. به اداره تئاتر رفتم، آقای مهرجویی را دیدم و گفتم: «این نقش کمرنگ است.» گفت: «من این نقش را مخصوصا به تو دادم که تو به آن رنگ بدهی.» به هر تقدیر من قبول کردم و این همکاری اتفاق افتاد.

این بازیگر گفت: اغلب نقشهای فیلم «گاو» را بازیگرانی بازی کردند که سابقه طولانی در تئاتر داشتند. این یک ویژگی بسیار مهم برای «گاو» محسوب می‌شد. شادروان ساعدی فیلمنامه ای متفاوت، زیبا و برجسته‌ نوشته بود و همه گروه صددرصد توان خود را برای این فیلم به کار بردند.

او  با یادآوری خاطره‌ای از حضورش در «گاو» گفت: ما در این فیلم نقش افراد روستایی را بازی می‌کردیم، باید صورت‌هایمان آفتاب‌سوخته می‌بود. به همین دلیل گفتند بهتر است کنار دریا برویم تا آنجا نور آفتاب صورت‌ها را بسوزاند. بازیگرها چند روز کنار دریا آفتاب سوخته شدند، تا گریم روی صورتشان بنشیند و کاراکترهایی شوند که از دل فیلمنامه آمده بود و لباس واقعیت به تن داشت.

گاو

جمشید مشایخی و علی نصیریان در نمایی از “گاو”




دو فيلمی كه اين نامزد رياست جمهوري، قبل و بعد از انقلاب در سينما ديده است+عکس

سینماژورنال: در میان سیاستمداران ایرانی کمتر دیده ایم چهره هایی را که به سینما به عنوان تفریحی جدی بنگرند.

به گزارش سینماژورنال شاید برای همین باشد که در هنگامه انتخابات ریاست جمهوری و در روزهایی که کاندیداها برای معرفی خود و برنامه هایشان به رسانه ملی می آمدند مصداقهای سینمایی چندانی در سخنان آنها نمی دیدیم.

در یک مورد تازه محمد غرضی نامزد شکست خورده انتخابات یازدهم ریاست جمهوری با حضور در برنامه “دید در شب” رشیدپور گفته است: تنها فیلمی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دیده ام “کلاه قرمزی و پسرخاله” بوده که آن هم با اصرار بچه ها به سینما رفتم!

وی ادامه داده است: تنها فیلمی که قبل از انقلاب دیده ام هم “گاو” بوده است.

یادمان نمی رود که سعید جلیلی دیگر نامزد شکست خورده انتخابات یازدهم هم در کوران رقابتهای انتخاباتی از “تنهای تنهای تنها” که داستانی مفرح درباره انرژی هسته ای داشت، به عنوان اثری شاخص نام برده بود.

کلاه قرمزی و پسرخاله
کلاه قرمزی و پسرخاله

 

گاوگاو



عذر خواهي تهيه كننده "كيميا" از مدير مسئول "كيهان" بخاطر تقديم نشريه اش به نويسنده "گاو" و "آرامش در حضور ديگران"

سینماژورنال: دوشنبه دوم آذرماه روزنامه “صبا” که مدیرمسئول آن محمدرضا شفیعی تهیه کننده تلویزیون و سینما است به روال هر روزه که روزنامه اش را به یکی از هنرمندان تقدیم می‌کند، روزنامه را به غلامحسین ساعدی نویسنده سرشناس ایرانی تقدیم کرد.

به گزارش سینماژورنال تقدیم این روزنامه به ساعدی که یکی از مهمترین آثار سینمای ایران یعنی “گاو” داریوش مهرجویی اقتباسی از یکی از داستانهای اوست اما به مذاق برخی رسانه های اصولگرا و از جمله روزنامه “کیهان” خوش نیامد و آنها همین تقدیر را بهانه ای کردند برای انتقاد از شفیعی که این شبها سریال “کیمیا” را هم روی آنتن دارد.

دامنه انتقادات که رسانه های مختلف اصولگرا و اغلب طیف تندروی آنها را دربرگرفت باعث شد تا محمدرضا شفیعی طی نامه ای به  مدیرمسئول روزنامه “کیهان” از درج نام ساعدی و تقدیم روزنامه اش به وی عذرخواهی کند؛ آن هم در شرایطی که ساعدی به غیر از “گاو” در نگارش فیلمنامه آثاری چون “دایره مینا”ی مهرجویی و “آرامش در حضور دیگران” ناصر تقوایی نقش داشته است.

متن کامل نامه شفیعی که نسخه ای از آن در اختیار سینماژورنال قرار گرفته را در ادامه می خوانید:

مدیر مسئول محترم روزنامه کیهان
جناب آقای حسین شریعتمداری

سلام علیکم
احتراماً، پیرو درج مطلبی در خصوص تقدیمی روز دوم آذر ماه روزنامه صبا در شماره 31317 آن روزنامه وزین توضیحاتی به عرض می رسد:
درج نام غلامحسین ساعدی در آن شماره یک خطای رسانه ای و بدون تعمد و مورد تایید اینجانب نبوده است. اما اینکه همکاران شما از آثار و مواضع بنده بی اطلاع باشند قابل درک نیست.
تنظیم چنین مطلبی با بی انصافی و کم توجهی به سوابق جای تاسف دارد. نیازی به توضیح عملکرد خود نمی بینم اما این نکته برایم جالب است در زمانی که یک فیلم سینمایی با موضوع انقلاب اسلامی در حال اکران “ماهی سیاه کوچولو” و یک سریال پربیننده تلویزیونی با همین موضوع روی آنتن “کیمیا” دارم با چنین برخوردهایی مواجه می شوم. خداوند به قلم ما و شما تعهد و باور بدون غرض عنایت فرماید.
همیشه موفق باشید.

   بعون الله تعالی
                                                                                                      مدیر مسئول محمدرضا شفیعی




داریوش مهرجویی: نظارت سینمایی تبديل به رد كردن شده است/فقط مي‌شود نشست و دعا كرد كه مشكلي پيش نيايد

سینماژورنال: داريوش مهرجويي قرار است «غرب واقعي» را روي صحنه ببرد. اين كارگردان برجسته كه آثار سينمايي درخشاني چون «گاو»، «هامون» و «اجاره‌نشين‌ها» را در كارنامه‌اش دارد براي دومين بار در مقام كارگردان تئاتر اثري از سام شپارد را اجرا خواهد كرد.

به گزارش سینماژورنال او كه پيش‌تر نمايش «درس» اثر يونسكو را با بازيگران مطرحي چون امير جعفري و طناز طباطبايي در مجموعه تماشاخانه ايرانشهر به صحنه برده بود، اين بار مسير متفاوتي را در پيش گرفته است که درباره آن به “اعتماد” می گوید: « دوستان كرج برنامه‌اي گذاشته بودند. متني نوشته بودند و مرا دعوت كردند. خب به نظر من بچه‌هاي با استعداد و حرفه‌اي آمدند و قرار شد با هم همكاري كنيم. من قبلا دوتا از كارهاي سام شپارد را يكي كودك مدفون و ديگري غرب واقعي را از مجموعه آثار اين نمايشنامه‌نويس انتخاب و ترجمه كردم كه توسط نشر هرمس چاپ شد. هميشه دوست داشتم آنها را به صحنه ببرم. خوشبختانه فرصتي پيش آمد كه توانستم غرب واقعي را با مجموعه‌اي از بچه‌هاي كرج كار كنيم و اميدوارم كه بتوانيم بعد از اينجا، اين كار را در سالن‌هاي ديگر هم به صحنه ببريم.»

کرج فرقی با تهران ندارد
در سال‌هاي اخير كه مركزگرايي بدل به يكي از مشخصه‌هاي هنر در ايران شده است، اين رفتار مي‌تواند بسيار معنادار و البته قابل تحسين باشد. مركزگرايان غالبا عدم امكانات و عدم استقبال را علت مركزگرايي‌شان مي‌دانند. واقعيت هم اين است كه در اين نگرش هر جايي حتي كرج مي‌تواند به عنوان يك مكان حاشيه‌اي تلقي شود. داريوش مهرجويي اما نگاهي كاملا متفاوت دارد. «كرج يكي از شهرهايي است كه خيلي پيشرفت كرده و فرقي با تهران ندارد. نه تنها فرقي ندارد بلكه مشكلاتي مثل آلودگي هوا هم در اينجا وجود ندارد. به هيچ‌وجه حس نمي‌كنم كه جاي حاشيه‌اي و بدون امكاناتي دارم كار مي‌كنم. يك شهر خيلي مدرن و امروزي است كه برج‌هاي بلند، فروشگاه‌هاي بزرگ و خوب و همه آنچه يك شهر مدرن امروزي بايد داشته باشد را دارد.»

در فرانسه در تئاتر بازی هم میکردم
سينما و تئاتر خويشاوندي ديرسالي با هم دارند. سينماگراني كه در حوزه تئاتر فعال بوده‌اند، بسيارند. اما مهرجويي در ايران بيش از هر چيز به عنوان يك سينماگر شناخته شده است. مهرجويي با اشاره به اينكه به عنوان بازيگر تئاتر هم فعاليت كرده است، گفت كه تئاتر دلمشغولي و علاقه‌مندي هميشگي او بوده است. « رشته اصلي تحصيلي من فلسفه بود ولي رشته فرعي من هنرهاي تئاترال بود كه شامل تئاتر، سينما و تلويزيون مي‌شود. بنابراين از همان قديم پيگير آثار درام‌نويسان برجسته‌اي مثل يونسكو، آلبي، ويليامز و ميلر، اونيل، بكت و غيره بودم. حتي در دانشگاه UCLA  من نمايشنامه مادمازل ژولي را كه از معروف‌ترين آثار استرينبرگ است، به صحنه بردم كه خودم هم در آن بازي كردم. به همين دليل من هميشه تئاتر را هم دوست داشتم هم پيگير بودم و دوست داشتم كه كار كنم.»

دی.وی.دی “درس” به زودی منتشر می شود
كارگردان فيلم ماندگار «اجاره‌نشين‌ها» در گفت‌وگويش يك خبر هم دارد و آن هم اینکه «قرار است فايل تصويري تئاتر «درس» به زودي منتشر شود. در اين كار نظر تماشاچي‌ها، پشت صحنه، تمرين‌ها و خود اجرا هم هست.»

سینما هم وارد کار شده
از فضاي اين اثر پرسيدم و او گفت: « در اين كار يعني غرب واقعي من سينما را هم وارد كار كرده‌ام. در واقع تكه‌هايي از فيلم را با كار قاطي كرده‌ام كه فكر مي‌كنم خوب از آب درآمده.»

در تئاتر کارگردان هنگام اجرا کاری از دستش برنمی آید
بي‌ترديد وقتي كارگرداني برجسته از سينما پا به عرصه كارگرداني تئاتر مي‌گذارد، مي‌تواند پاسخي قابل تامل درباره شباهت و تفاوت‌هاي اين دو حوزه داشته باشد. پرسشي كه همواره كم‌و‌بيش وجود داشته و حتي گاهي در ارزش‌بخشي به يكي در مقابل ديگري نيز به كار رفته است. «به نظر من هر كدام خصوصيت خودشان را دارند و وجوه خاص خودشان را. هم تئاتر و هم سينما ولي خب از طرفي هم شبيه به هم هستند. اما در تئاتر كارگردان بعد از انجام تمرينات و وقتي تئاتر روي صحنه مي‌رود كاري از دستش برنمي‌آيد و كاملا دست بازيگرهاست. فقط مي‌تواند اميدوار باشد كه همه‌چيزهايي كه در تمرينات انجام شده روي صحنه هم اجرا شود چون به هر حال گاهي بازيگران تحت تاثير فضا و مواجهه بي‌واسطه‌اي كه با تماشاچي دارند، ممكن است اكت‌هاي متفاوتي بروز دهند يا چيزي را اضافه و كم كنند. عدم كنترل لحظه‌اي يكي از مسائل تئاتر است كه كارگردان نمي‌تواند اثري در لحظه اجرا بگذارد».

موقع اجرا فقط مي‌شود نشست و دعا كرد كه مشكلي پيش نيايد

اما تاكيد مي‌كند كه «شما در سينما مي‌توانيد پلاني را بارها تكرار كنيد تا به آنچه مي‌خواهيد برسيد. ولي اين اتفاق در تئاتر تنها در تمرين ممكن است. موقع اجرا فقط مي‌شود نشست و دعا كرد كه مشكلي پيش نيايد. البته وقتي بچه‌ها حرفه‌اي باشند و خوب تمرين شده باشد اين امكان خيلي كمتر است.» هرچند وي معتقد است اساسا فضاي تئاتر نسبت‌به‌قبل تفاوت چشمگيري پيدا كرده است. «خب فضا وامكانات تئاتر هم مثل سابق نيست كه مثلا لازم باشد بازيگر داد بزند تا صدايش به همه جاي سالن برسد. مي‌توانند ميكروفن‌هاي مخصوص داشته باشند و صداي خوبي را به مخاطب منتقل كنند. تئاتر مديوم جالبي است و براي من خيلي جذاب است. هر چند در نهايت كم و بيش مثل فيلم است. برايم فرقي ندارد. هر دو هوش و ذكاوت و حس و بقيه موارد لازم براي خلق يك اثر خوب را لازم دارند.»

نظارت تبديل به رد كردن شده است
مهرجويي فيلمساز اما دل خوشي از حال‌و‌روز سينماي ايران ندارد. «سيستم كنوني نظارت اصلا مناسب نيست. نظارت تبديل به رد كردن شده است. تمام موهبت‌هايي كه دولت در اختيار اين نهادها گذاشته مثل هزينه‌هايي كه بايد صرف سينما شود، صرف جوان‌هاي تازه‌كاري شود كه قرار است باعث تعالي سينما شوند، الان به عده خاصي مي‌رسد. برخي از اين مديران فقط به فكر خودشان هستند. فقط مي‌گويند خودي خودي خودي! و ما هم اين وسط شده‌ايم نخودي!»

يك سيستم انحصارگراي زشت كه بر سينماي ما حاكم شده
مترجم «جهان هولوگرافيك» كه دل ‌پري از برخي مديران و دست‌اندركاران اين روزهاي سينما دارد، مي‌گويد: «اين يك سيستم انحصارگراي زشت است كه بر وضع سينماي ما حاكم شده. امتيازات فقط به عده خاصي تعلق مي‌گيرد. خودشان اكران دارند، خودشان سالن‌هاي خوب سينما را دارند، خودشان بهترين سرگروه‌هاي سينمايي را دارند و ما نخودي و بيخودي هستيم و بايد كنار برويم. اين زشت و وقيح است. اميدوارم هرگز سينماي جهان نفهمد ما چه وضعي داريم. در بقيه جهان، جاهايي مثل مركز سيناتوگرافيك فرانسه اين‌طور نيست. آنها توجه مي‌كنند، هزينه مي‌كنند، ميدان مي‌دهند به جوان‌هايي كه مي‌خواهند وارد اين حوزه شود تا هنر سينما تعالي پيدا كند.»

اجرای “غرب واقعی” در شبهای مهرجویی
نمايش «غرب واقعي» قرار است در «شب‌هايي مهرجويي» از عوامل و بازيگران خود رونمايي كند. هادي خوانساري، مدير اجرايي اين نمايش گفت كه قرار است فيلم‌هاي «گاو»، «هامون» و«سنتوري» از پنجم تا هفتم خردادماه در برنامه‌اي با عنوان «شب‌هاي مهرجويي» با حضور خود آقاي مهرجويي و چهره‌هاي مطرح سينما اكران شوند.

اين برنامه در سال «سيروس صابر» در اداره فرهنگ و ارشاد استان البرز اجرا خواهد شد. وي همچنين از آغاز اجراي اين اثر از ٢٧ تيرماه مصادف با عيد فطر خبر داد كه قرار است به مدت يك ماه روي صحنه باشد. خوانساري تاكيد كرد كه پس از اجراي كرج، اين اثر در مجموعه «كوروش» تهران و پس از آن احتمالا در شهرهاي ديگر و در نهايت هم خارج از كشور اجرا خواهد شد.




روایت شهرام حقیقت‌دوست از متانت گاوی که در “جاده قدیم” با او همبازی بود!

سینماژورنال: شهرام حقیقت دوست بازیگر سینما و تلویزیون این شبها با سریال “جاده قدیم” روی آنتن است.
به گزارش سینماژورنال “جاده قدیم” تازه ترین ساخته بهرام بهرامیان کارگردانی است که چه در سینما چه در تلویزیون تواناییهای تکنیکی بالای خود را نشان داده است.
نکته جالب درباره “جاده قدیم” استفاده از یک گاو به عنوان یکی از کاراکترهای اصلی آن است؛ کاراکتری که بخش عمده بار داستانی اثر را شکل می دهد.

این گاو آن قدر متین و آرام بود که بهش عادت کردیم
حقیقت دوست درباره سختیهای کار با یک گاو در “جاده قدیم” به موضوع جالبی اشاره کرده است و آن هم متانت گاو است!
حقیقت دوست به “همشهری جوان” می گوید: بهرامیان چون در فیلم “آینه شمعدون” با حیوانات سروکار داشت بلد بود با خر، اسب و گاو چطور برخورد کند.

وی ادامه می دهد: البته روزهای اول کار با یک گاو واقعا سخت بود اما این گاو آن قدر متین و آرام بود که بعد از چند روز بهش عادت کردیم.

سختی کار به حواشی بازمیگردد و نه حضور گاو!!!
حقیقت دوست می افزاید: کار کردن با حیوان و در شرایط سخت واقعا مشکل نیست. سختی کار اتفاقا به حواشی و اتفاقاتی بازمی گردد که در کنار کار شکل می گیرد.




خسرو سینایی: هویدا با “گاو” مخالف بود و شدیدا از “قیصر” دفاع کرد!

سینماژورنال: خسرو سینایی کارگردان بااخلاق و محجوب وطنی که یک فیلم به شدت رنگارنگ و سرخوشانه به نام “جزیره رنگین” را آماده اکران دارد کمتر پیش آمده که درباره ناشناخته های زندگیش حرف بزند.

 به گزارش سینماژورنال سینایی به سبب حجب و حیایی ذاتی کمتر از خود می گوید و اغلب سعی می کند شنونده خوبی برای پیشنهادات و انتقادات باشد.

 با این حال گپ صمیمانه ای که عسل عباسیان در “شرق” با او زده سبب ساز آن شده است که وی واضحتر از همیشه درباره خواسته هایش حرف بزند.

 سینایی در این گپ از آرزویش برای ناهار خوردن با آنتونی هاپکینز گفته و البته بزرگترین اتفاق زندگیش را داوری در نخستین جشنواره فیلم تهران دانسته است؛ جشنواره ای که در آن هم “قیصر” حضور داشته و هم “گاو” و این طور که سینایی روایت میکند فریدون هویدا برادر نخست وزیر وقت با “گاو” مشکل داشته است.

 سینماژورنال متن کامل گفته های سینایی را ارائه می دهد:

“سالامی علیکم”؛ فیلمی که بیشترین تاثیر را روی من گذاشت

-فیلمی که به‌تازگی بیشترین تأثیر را بر من گذاشت یا برایم جالب بود: متأسفانه در ایران هم شناخته‌شده نیست اما نمونه یک فیلم مفرح و خوش‌ساخت است که در نهایت خیلی از حرف‌ها را در ارتباطات بین‌فرهنگی بیان می‌کند. فیلمی از علی احدی‌صمدی، جوان خوش‌فکر ساکن آلمان به نام «سالامی علیکم.» همه فکر می‌کنند من دنبال فیلم‌های خیلی خاص هستم. در حالی که درباره «سالامی علیکم» صرفا چون فیلم توسط کسی ساخته شده که معلوم است سینما را بلد است و خیلی حرف‌ها برای زدن دارد، آن را دوست دارم.

فیلم بعدی ام یک اثر کلاسیک است
-فیلم بعدی سینمایی‌ام: قطعا یک فیلم داستانی کلاسیک است با بازیگرانی که برای مردم شناخته‌شده‌اند. من انواع ژانر فیلم را امتحان کرده‌ام و برایم مهم است فیلم تازه‌ام متفاوت با جزیره رنگین باشد. برای من وقتی یک فیلم ساخته شد، تمام می‌شود و هر فیلمی با فیلم قبلی اگر متفاوت نباشد حوصله‌ام را سر می‌برد.

برای الهام گرفتن به درون خودم می روم
– برای الهام‌گرفتن در فعالیت هنری‌ام می‌روم به: درون خودم. جوشش خلاقه با قرارگرفتن در فضایی مؤثر است. من نمی‌توانم بگویم آن فضا چه چیز می‌تواند باشد. ممکن است شما در بیغوله قرار بگیرید و تکانتان بدهد و به ایده برسید و ممکن است گاهی هم در فضای زیبا ایده بگیرید. مهم سفر درونی است. هرروز موسیقی گوش می‌دهم و کتاب می‌خوانم و به درون خودم می‌روم تا به ایده‌های تازه برسم.

هنر عاملیست برای زیباتر زندگی کردن
– اگر بخواهم هنر را در یک واژه خلاصه کنم باید بگویم هنر عبارت است از: عاملی برای زیباترزندگی‌کردن.

شاهکار هنری باید در موزه باشد
– اگر روزی به ثروتی هنگفت دست پیدا کنم کدام شاهکار هنری را برای خود خریداری می‌کنم؟
شاهکارهای هنری باید در موزه‌ها باشند و در جاهایی که خوب حفاظت می‌شوند. قصد تملک ندارم و فکر می‌کنم باید از یک شاهکار هنری فقط لذت برد. اثر باارزش باید جایی باشد که همه از آن لذت ببرند. هنر برایم ابزار تجارت نیست. البته بماند که امیدی ندارم دیگر ثروتی هنگفت به دست بیاورم و علاقه‌ای هم البته به آن ندارم.

دوست دارم با آنتونی هاپکینز ناهار بخورم
– کارگردان یا بازیگری که تمایل دارم با او ناهار بخورم؟
اگر زنده بودند فلینی و برگمان و البته در میان زندگان آنتونی هاپکینز. اما به‌طورکلی از کسی برای خودم بت نمی‌سازم.

زندگی بزرگترین معلم است
– بزرگ‌ترین معلمم: خود زندگی.

با ستاره ها مشکل دارم؟!
– بزرگ‌ترین سوءتفاهم درباره من این است که گفته شود:
با ستاره‌ها مشکل دارم. اگر ستاره‌ای به نقشی بخورد و امکانات هنری‌اش را نشان دهد، خیلی هم استقبال می‌کنم.

به لذت بردن از زندگی فکر می کنم
– اصل مهم برای اینکه در دنیای هنر ماندگار باشید؟

من بیشتر به لذت‌بردن از فعالیت هنری فکر می‌کنم. ماندگاری دست ما نیست. عوامل مختلفی می‌خواهد که در زمانه‌های مختلف این عوامل متفاوتند. اگر اثری از ارزش‌های واقعی برخوردار باشد، شانس ماندگاری دارد.

فیلمهایی که نساخته ام…
– اگر در رشته هنری‌ام به عقب برگردم، آرزو می‌کنم:
فیلم‌هایی را که نساخته‌ام بسازم؛ فیلم‌هایی مثل پانته‌آ، یک راه یک شهر یک عمر، صورتگران عصر خون، سپید جامه و دادگاه تلویزیونی.

پزشک می شدم
– چه‌کاره بودم اگر کسی نمی‌شدم که حالا هستم؟
می‌توانستم پزشک باشم چون شغل سنتی خانوادگی‌مان بود. یادم هست وقتی دنبال سینما رفتم، همه به‌نوعی شوکه بودند، نمی‌دانستند عاقبتم چه خواهد بود. گاهی که پیش می‌آید فیلمی تکه‌تکه می‌شود یا اتفاقی در کارم مرا ناراحت می‌کند؛ اعضای خانواده و فامیل به من مشاوره می‌دهند. یک‌بار در این مشاوره‌ها از من پرسیدند دوست داشتی چه‌کاره می‌شدی؟ بازهم رسیدم به اینکه باز هم می‌خواستم کارگردان شوم. آنها هم گفتند پس مشکلاتش را هم بپذیر.

جهان به سمت فاجعه می رود
– آرزوی زندگی‌ام: این است که دنیای ما به جهت مثبت‌تر و بهتری حرکت کند. جهان در شرایطی قرار گرفته که به سمت فاجعه می‌رود به‌خصوص در زمینه محیط‌زیست. نباید یادمان برود ساکنان زمینی هستیم که نسبت به آن مسئولیم و ارتباطات انسانی با ظهور تکنولوژی کمرنگ می‌شود اما باید تلاش کنیم فراموش نشوند؛ آرزویی که به آسانی تحقق نمی‌یابد.

هویدا از “قیصر” دفاع کرد و من از “گاو”
– جالب‌ترین اتفاقی که طی این سال‌ها در سینما برایم افتاده؛
این بود که در اولین جشنواره فیلم تهران عضو هیأت‌داوران بودم؛ همان جشنواره‌ای که «گاو» و «قیصر»، رقیب هم بودند. در آن هیأت‌داوران، جوان‌ترین فرد بودم و ناشناخته. شدیدا از گاو حمایت کردم چون فکر می‌کردم یک سینمای فرهنگی را در سطح کشور مطرح می‌کند. متأسفانه فریدون هویدا، برادر نخست‌وزیر وقت با من مخالف بود و شدیدا از قیصر دفاع کرد.
به‌خاطر سابقه همکاری‌اش با نشریه «کایه‌دو سینما»ی فرانسه، همه به حرف او گوش دادند. تمام بحث ما تا یک شب طول کشید و نهایتا مدیر جشنواره، مهندس محسن فروغی گفت: بحث کافیست و رأی بگیریم. در آن رأی‌گیری من و فرخ غفاری که به گاو رأی دادیم، بازنده شدیم ولی اشتباهی که من کردم این بود که وقتی گفتند حالا قیصر برگزیده شده، برای اینکه تشتت آرا در رأی داوران احساس نشود، به‌جای اکثریت آرا بگوییم اتفاق آرا. اینجا به‌دلیل بی‌تجربگی پذیرفتم. دو روز بعد مرحوم هژیر داریوش و هوشنگ بهارلو مرا دیدند و گفتند تو چرا به گاو رأی ندادی؟ گفتم من دادم. آنها هم گفتند ولی اعلام شد به اتفاق آرا قیصر انتخاب شده. گفتم من اشتباه کردم و این تجربه را نداشتم که این موضوع هم می‌تواند ایجاد سوءتفاهم کند. امروز خوشحالم که «گاو» جای خودش را در تاریخ سینما به‌عنوان فیلم فرهنگی موفق تثبیت کرد




داریوش مهرجویی: از وزارت اطلاعات تماس گرفتند و گفتند با “سنتوری” مشکلی نداریم/ آن اتفاق{توصیف منتقدان با یک واژه دوحرفی!} ظلم تام و تمام بود

سینماژورنال: داریوش مهرجویی کارگردان مطرح ایرانی هرچند در ساخته های اخیرش چنان که باید نتوانسته توجه مخاطبان را جلب کند اما همچنان سرپاست و تلاش دارد باز هم فیلم بسازد.

به گزارش سینماژورنال مهرجویی در تازه ترین گفتگویی که داشته ضمن حرف زدن از اینکه چند پروژه سینمایی را به طور همزمان پیگیری میکند بلکه یکی از آنها به نتیجه برسد درباره برخی از اتفاقات مهم زندگیش هم صحبت کرده است.

یکی از نکات جالب گفتگو جایی است که مهرجویی درباره بزرگترین سوء تفاهم زندگیش از مصاحبه ای گفته که دو سال قبل با یکی از رسانه های مجازی داشت؛ گفتگویی که در آن مهرجویی منتقدان را با یک واژه دوحرفی توصیف کرده بود!!! این واژه دوحرفی که معادلش در مجموعه “کلاه قرمزی” همان “جیگر” معروف است حرف و حدیثهای فراوانی را درباره مهرجویی به وجود آورد.

مهرجویی حالا تازه ترین گفتگویش با عسل عباسیان در “شرق” را بهانه ای کرده برای اینکه بگوید هیچ گاه چنان واژه ای را به منتقدان نسبت نداده بود و آن مصاحبه را حاصل یک سوءتفاهم دانسته است.

مهرجویی در جایی از گفتگو هم به غم انگیزترین حادثه زندگیش اشاره کرده که توقیف “سنتوری” بوده است؛ فیلمی که به دلیل ورود نسخه قاچاقش به شبکه زیرزمینی باعث ورشکستگی تهیه کننده اش شد.

سینماژورنال متن کامل گفته های مهرجویی را ارائه می دهد:

حسودان دست به کار میشوند تا جلوی کار را بگیرند

 – این‌روزها درباره مشغولیت‌ام: ترجیح می‌دهم چیزی نگویم، چون حسودان و بخیلان فورا دست‌به‌کار می‌شوند تا جلو کار را بگیرند.

“بردمن” تاثیر عمیقی رویم گذاشت
– فیلمی که به‌تازگی بیشترین تأثیر را بر من گذاشت و برایم جالب بود: «بردمن» (Birdman) الخاندرو گونزالس ایناریتو بود. کارگردان این فیلم همیشه سینمای مدرن امروزی و جدیدی ارائه می‌دهد که محتوای غنی انسانی و اجتماعی روز دارد.

دو سه پروژه در دست دارم
-فیلم بعدی سینمایی‌ام: هنوز معلوم نیست. دو، سه پروژه در دست دارم که نمی‌دانم کدامش به سرانجام خواهد رسید.

ایران را بیشتر از هر جا دوست دارم
-برای الهام‌گرفتن در فعالیت هنری‌ام: به هیچ‌کجا نمی‌روم! سال‌هاست در ایران کار می‌کنم و کارکردن در ایران را بیشتر از همه‌جا دوست دارم، چون اینجا زاده شدم و با آدم‌های اینجا آشنا هستم، بنابراین ترجیح می‌دهم همین‌جا کار کنم. اگر کار در سینما شد، که شد؛ اگر هم نشد، می‌روم سراغ تئاتر یا رمان. بالأخره یک کاری می‌کنم و بیکار نمی‌نشینم.

هنر زندگیست
-اگر بخواهم هنر را در یک واژه خلاصه کنم باید بگویم هنر عبارت است از: زندگی.

شاهکار هنری را نمیشود با پول خرید
-اگر روزی به ثروتی هنگفت دست پیدا کنم؛ شاهکار هنری برای خود خریداری نمی‌کنم چون: شاهکار هنری را نمی‌شود با پول خرید کرد. خریداری اثر هنری هم یک کار ابزورد است که به بازار و شرایط روز بستگی دارد و مثل کار آژانسی‌ها و شرخرهاست.

اصلا ناهار نمی خورم
-کارگردان یا بازیگری که تمایل دارم با او نهار بخورم؟ با هیچ‌کس حوصله نهارخوردن ندارم، چون اصلا هیچ‌وقت ناهار نمی‌خورم.

بهترین نقدی که خواندم نقد “کایه دو سینما” بر “گاو” بود
-بهترین نقدی که در سال‌های گذشته خوانده‌ام؟ معمولا نقد سینمایی نمی‌خوانم. تنها نقدی که در این سال‌ها خوانده‌ام نقد «کایه دو سینما» بود بر فیلم گاو و البته نقدهای چند مجله فرانسوی دیگر درباره این فیلم، که همه متفق‌القول بودند گاو شاهکار تاریخ سینمای جهان است. فکر می‌کنم این نقدها را منتقدان ایرانی باید بخوانند تا ببینند نویسندگان سینمایی آن مجلات، برای هنر چطور ارزش قائلند.

بزرگترین معلمم مجسمه اش در دانشگاه یو.سی.ال.ای نصب است
-بزرگ‌ترین معلم‌ام؟ تاکنون معلم‌های بزرگ زیادی داشته‌ام، اما هیچ‌وقت فکر نکردم کدام‌شان بهترند. در دانشگاه یو‌سی‌ال‌ای، معلم فلسفه‌ای داشتم که بسیار خوب درس می‌داد و خیلی دوستش داشتم، به نام پروفسور هانس مایرهاف که مجسمه‌اش را هم در همان دانشگاه نصب کرده‌اند.

بزرگترین سوء تفاهم زندگی؛ “…” خطاب کردن منتقدان!
– بزرگ‌ترین سوءتفاهم درباره من این است که گفته شود: من برای منتقدان ارزش قائل نیستم. یک‌بار خبرنگاری به من زنگ زد و با او به شرطی مصاحبه کردم که متن نهایی گفت‌وگو را برایم بفرستد تا بخوانم و پس از تأیید و تصحیح من آن را منتشر کند. او قول داد که چنین کند، اما نکرد و یکی، دو روز بعد دیدم آن مصاحبه در رسانه‌ای، با تیتری خیلی بد منتشر شد؛ تیتری حاوی این معنی که مهرجویی به منتقدان فیلمش توهین کرده است و آن توهین را با فونت درشت نوشته بود. این اتفاق، ظلم تام و تمام بود. بعد هم با حمله منتقدان مواجه شدم. عدم رعایت اخلاق حرفه‌ای آن خبرنگار برای من وضعیت ناهنجار ابتدایی درست کرد و آبروریزی بدی ساخت. درحالی‌که من همیشه از منتقدان تعریف کرده‌ام و تأکید داشته‌ام آنها پلی هستند بین فیلم‌ساز و مخاطب.

داریوش مهرجویی
داریوش مهرجویی

برای ماندگار بودن نباید دنبال یک فرمول مشخص بود
– اصل مهم برای اینکه در دنیای هنر ماندگار شوید؟ چیزی نیست که کسی بتواند تعیین کند و آن را اندازه بگیرد. انسان باید بنشیند و هنر خودش را بپروراند و کار نداشته باشد به اینکه اثر او ماندگار می‌شود یا نمی‌شود. اگر کسی بخواهد برای ماندگارشدن دنبال یک فرمول مشخص باشد، تبدیل به هنرمندی قلابی می‌شود، چون هنرمند واقعی به دلایل دیگری کار می‌کند، نه ماندگارشدن. بعضی هنرمندها هم مثل ونگوگ پس از حیات‌شان شناخته و قدر دانسته می‌شوند. جهان، نسبت به هنر، رویکرد بی‌رحمانه و سختی دارد. بعضی آثار هنرمندان درحالی مطرح می‌شوند که فاقد ارزش هنری هستند و بعضی آثار ارزشمند هم در زمان خود شناخته نمی‌شوند و بعدها توسط چند نسل بعد، از آنها قدردانی می‌شود.

آرزویم آزادی است
-اگر در رشته هنری‌ام به عقب برگردم آنچه آرزو می‌کنم؛ آزادی است. آرزویم این است که وقتی کاری می‌کنم، در بند این نباشم خودم را سانسور کنم و به قضاوت دیگران فکر کنم، بلکه دلم می‌خواهد در کمال خونسردی بنشینم و آنچه در درونم هست را بیرون بریزم؛ چیزی که در همه این سال‌ها از آن محروم بودم، چون از همان ابتدای کارم، دائم با سانسور درگیر شدم. “گاو” که یک‌و‌نیم‌سال توقیف بود و “دایره مینا” هم که سه سال توقیف بود و دیگر فیلم‌ها هم هرکدام مدتی در تنگنا بوده‌اند. اینکه فیلمی اول توقیف می‌شود و بعد از آن استقبال می‌شود و شاهکار قلمداد می‌شود، نشانگر عمق روانشناسی شیزوفرنیک است که چطور یک جامعه در سه سال زیر و رو می‌شود و اثری که بد تلقی شده، تبدیل به اثری خوب و محبوب می‌شود.

سانسور نمیتواند جلوی موسیقی را بگیرد
-چکاره بودم، اگر کسی نمی‌شدم که حالا هستم؟ اتفاقا دوست داشتم موسیقی بخوانم. اگر کارگردان نمی‌شدم حتما به‌سمت موسیقی می‌رفتم، چون خالص‌ترین نوع هنر است و سانسور هم نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد. موسیقی هنری متعالی است. همه هنرها می‌کوشند تا از نظر خلوص به موسیقی نزدیک شوند.

مهرجویی اسلام و جامعه اش را به خوبی می شناسد
-مهم‌ترین آرزوی زندگی‌ام: این است که یک روز از خواب بیدار شوم و بشنوم، دیگر فیلم‌هایی که ساخته می‌شوند، توقیف نمی‌شوند. منِ مهرجوییِ فلسفه‌خوانده که اسلام و جامعه و کشورم را به‌خوبی می‌شناسم و تشخیص می‌دهم چه‌چیزی برای جامعه خوب است و چه‌چیزی خوب نیست چرا باید توسط اظهارنظر فردی که پایه سوادش معلوم نیست، از کار بیکار بشوم و نهایتا کسانی که هیچ‌چیزی، نه نوشته‌اند و نه ترجمه کرده‌اند و نه‌سواد هنری‌شان معلوم است، بشوند داور کار ما و تصمیم بگیرند فیلم‌های ما اکران بشود یا نشود. کسی هم نیست بگوید شما چه‌کسی هستید و اصلا پایه سوادتان چیست؟

از وزارت اطلاعات تماس گرفتند و گفتند با “سنتوری” مشکلی نداریم
-جالب‌ترین اتفاقی که طی این سال‌ها در سینما برایم افتاده؛ غم‌انگیزترین حادثه زندگی‌ام بوده: توقیف فیلم «سنتوری» که سبب شد این فیلم بی‌دلیل سقوط کند. تا آمدیم بجنبیم، سی‌دی قاچاق فیلم بیرون آمد و امکانات تجارتی فیلم از بین رفت. برای من از همه‌جای دنیا نامه نوشتند که این فیلم، فیلمی مؤثر بوده و خانواده‌ای حتی به من پیغام دادند که پسرشان با تماشای این فیلم آن‌چنان متأثر شده که دیگر حتی سیگار هم نمی‌کشد. در فستیوال فجر همان سال هم «سنتوری» بهترین فیلم توسط مردم شناخته شد. اما درست شب عید، بعد از کلی سرمایه‌گذاری، فیلم بی‌دلیل توقیف شد. حتی از وزارت اطلاعات با من تماس گرفتند و گفتند ما با این فیلم مشکلی نداریم و هیچ‌وقت معلوم نشد اصلا چرا جلو این فیلم گرفته شده و نهایتا سرنوشت «سنتوری» بر سر ظلم عده‌ای نابود شد. من از این فیلم به‌عنوان نویسنده و تهیه‌کننده و کارگردان هیچ درآمدی نداشتم، حتی مبلغی هم از جیب گذاشتم. البته بعدا نسخه ویدئویی این فیلم، مجوز انتشار گرفت اما سیستمی غیرمطلوب و شلخته، سرنوشت اکران این فیلم را نابود کرد و جالب‌ترین اتفاق عمر هنری مرا رقم زد!




داریوش مهرجویی: وزیر فرهنگ پهلوی فکر می‌کرد “گاو” فیلم مستند است!/دعوای وزارت فرهنگ با تلویزیون باعث اکران “گاو” شد

سینماژورنال: اینکه گروه سینمایی تازه تاسیس “هنروتجربه” کمک می کند به بازسازی نسخه های قدیمی آثار کلاسیک سینمای ایران و تبدیل آنها به نسخه دیجیتال، نمی‌تواند تصمیم بدی باشد اما اینکه زمان مفیدی که می تواند به اکران فیلمهای پشت خط اکران مانده تعلق گیرد در اختیار اکران چنین آثاری که بارها و بارها دیده شده اند قرار می گیرد جای بحث دارد.

در تازه ترین تصمیم مدیر این گروه بنا شده نسخه دیجیتال شده فیلم “گاو” مهرجویی نیز در سینماها اکران شود.

به گزارش سینماژورنال به همین بهانه سجاد فیروزی متن کامل گفتگوی اخیر داریوش مهرجویی با “ژان میشل فرودون” سردبیر اسبق “کایه دو سینما” را که در آن به تفصیل درباره “گاو” صحبت شده ترجمه کرده و به “شرق” ارائه داده است.

در این گفتگو در کنار نکات جالب و کمتر شنیده شده ای که درباره دور زدن وزارت فرهنگ قبل از انقلاب برای ساخت “گاو” توسط مهرجویی بیان شده گلایه هایی کم و بیش غیرواقعی را هم از مهرجویی می شنویم.

گلایه هایی با این مضمون که در سالهای اخیر آنها که امکانات را در اختیار داشته اند سینماهای خوب را در اختیار گرفته اند و او را به حاشیه رانده اند. این گلایه ها در شرایطی رخ می دهد که فیلمهای آخر مهرجویی یعنی “اشباح” و “چه خوبه برگشتی” اتفاقا بلحاظ اکران گسترده و در بهترین سینماهای کشور وضعیتی مطلوب را تجربه کردند اما کیفیت پایین آثار بود که باعث شد مخاطبان چنان که باید از آثار استقبال نکنند.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی مهرجویی با ژان میشل فرودون را ارائه کرده است.

شما در دهه ٦٠ میلادی در کالیفرنیا درس خواندید؟
من مدرک فلسفه را در «یو‌سی‌ال‌‌ای» گرفتم ولی همان‌موقع هم عشق من سینما بود. انگلیسی یادگرفتم تا بتوانم تاریخ سینما بخوانم. دقیقا این دلیلی بود که باعث شد به آمریکا بروم. آنجا البته آغازی برای تضاد فرهنگی بود؛ موسیقی، فیلم‌های آن زمان و موج نو… در مجتمع دانشگاهی ما گدار، برگمان، آنتونیونی و… دیده می‌شدند… آنها می‌آمدند. بونوئل هم همین‌طور. وقتی به ایران برگشتم، می‌خواستم فیلمی با همان حال و هوا بسازم؛ فیلمی که واقعیت روزمره کشور را به تصویر بکشد ولی می‌خواستم فیلمم فرم نوینی داشته باشد.
با این حال وقتی سال ١٩٦٦به ایران برگشتید فیلمی متفاوت با آنچه می‌گویید به نام «الماس٣٣» ساختید.
ایده‌ام این بود که با آن فیلم تجاری آهسته‌آهسته جایگاه محکمی در سینما پیدا کنم. آن فیلم تقلید کمیکی از «جیمز باند» بود و سعی کردم از آن کاریکاتوری آبزورد بسازم. از این گذشته آن فیلم به من کمک می‌کرد تمرین کنم، چون قبل از آن مطلقا فیلمی نساخته بودم. حتی یک فیلم کوتاه هم نساخته بودم. برای آن فیلم عوامل عریض و طویلی با یک هنرپیشه زن آمریکایی و البته صدها نفر سیاهی لشکر داشتم. به هر حال از برخی جهات آن فیلم سوء‌برداشت بود. هرچند جنبه‌های سرگرم‌کننده هم داشت. آن فیلم، سینمایی نبود که من می‌خواستم.
پس «گاو» اولین فیلم واقعی شماست؟ ‌
دقیقا.
عادت کرده‌ایم فیلم‌های «موج نو» یا «موج‌های نو» را که یکباره در سراسر دنیا ساخته شدند با هم مقایسه کنیم. با این حال «گاو» به اندازه کافی متفاوت بود. فکر می‌کنم به این دلیل لوکیشن اغلب فیلم‌های موج نو در شهر‌ها واقع شده و درباره دنیای مدرن صحبت می‌شود.
من به مناطق مختلفی در ایران سفر کرده و دیده‌ام که روستایی‌ها چطور زندگی می‌کنند. روستایی‌ها جمعیت زیادی هستند که هرگز در سینما، رسانه‌ها و البته سخنرانی‌های سیاسی جایی ندارند. رویای من این بود به آنها تصویری بدهم. پیش‌تر غلامحسین ساعدی‌ نویسنده را می‌شناختم که مجموعه داستانی- که اتفاقاتش در روستای کوچک دورافتاده‌ای می‌افتد- منتشر کرده بود. در میان این داستان‌ها، ‌«گاو» هم قرار داشت که ما را به این فکر انداخت تا از روی آن فیلمی بسازیم. فیلمنامه فیلم را دونفری با هم نوشتیم، مثل کاری که غالبا قبل از تبعید او به پاریس انجام می‌دادیم. البته در فیلم از پرسوناژها و شرایط کلی آن مجموعه داستان استفاده کردیم و این‌طور نبود که فقط داستان «گاو» را مدنظر قرار بدهیم. ما شب‌ها مدت سه‌هفته در دفتر او کار می‌کردیم. آقای ساعدی روانپزشک بودند؛ او روزها کار می‌کرد و شب‌ها هم از کلینیک او استفاده می‌کردیم.
فیلم چطور به مرحله تولید رسید؟
توسط وزیر فرهنگ و هنر. در آن زمان آنها نمی‌دانستند که ما قرار است چه کاری انجام دهیم و فکر می‌کردند که کارمان مستند است. به همین دلیل به من ابزار لازم برای این فیلم دادند و از لحاظ مالی آن را تامین کردند. وقتی فیلم به پایان رسید آنها عصبانی شدند و جلوی پخش آن را گرفتند. در آن زمان تبلیغات شاه تاکید زیادی بر «مدرنیزاسیون» روستاها داشت و طبیعتا این موضوع با چیزهایی که در فیلم وجود داشت، همخوانی نداشت. ما بعد از بررسی تقریبی چندین مکان، «گاو» را در قزوین فیلمبرداری کردیم. چون معماری آن روستا و محیط اطرافش به نظرم مناسب آمد، ‌ولی داستان این فیلم می‌توانست هرجای کشور رقم بخورد.
هنرپیشه‌ها چه کسانی بودند؟
هنرپیشه‌های اصلی هم وابسته به وزارت فرهنگ و هنر بودند. بازیگران تئاتر بودند. من هنرپیشه‌های اصلی را با بازیگران غیرحرفه‌ای که اهالی همان روستا بودند و کم و بیش در نقش خودشان ظاهر شدند، ادغام کردم. صحبت‌های زیادی با آنها کردم تا بتوانم بازی متفاوتی از روستایی‌ها بگیرم. همه هنرپیشه‌ها در سینمای ایران به چهره‌های سرشناسی تبدیل شدند که اولین آنها عزت‌الله انتظامی، بازیگر صاحب گاو بود که بیش از صدنمایشنامه بازی کرده بود، ولی فیلم «گاو» اولین نقش سینمایی‌اش بود. او بعد از آن به ستاره‌ای بزرگ تبدیل شد و ما در هفت‌فیلم دیگر با هم همکاری کردیم.

گاو
گاو

غالبا این فیلم را میراثی از نئورئالیسم ایتالیایی می‌دانند، ولی سبک بسیار اصیلی دارد که به نظر می‌رسد به خوبی از اکسپرسیونیسم آلمان و سینمای بزرگ و صامت آن زمان شوروی برگرفته شده.
من از قبل تعریف مشخصی برایش نداشتم. فکر می‌کنم این فیلم را تحت تاثیر ترکیبی از آثار کارگردانان بزرگ اروپایی ساختم که در آمریکا با آنها آشنا شدم. «مهر هفتم» تاثیر زیادی روی من گذاشت، همان قدر فیلم‌های دسیکا و آیزنشتاین تاثیرگذار بودند. من البته تلاش زیادی هم کردم و به فیلمبردارم که مستندهای زیادی در شرایط سخت گرفته بود، اعتماد کردم. هرچند آن فیلم اولین فیلم داستانی بود که داشت فیلمبرداری می‌کرد. ما فیلمبرداری صحنه‌هایی در سیاهی مطلق را تجربه کردیم و در کنارش با استفاده از صفحات بزرگ، ‌استفاده غیرمعمول از نور را هم تجربه کردیم. با این حال، در کل همه چیز در لحظه اتفاق می‌افتاد، بدون اینکه از قبل درباره‌اش تصمیمی گرفته باشیم.
داستان مردی که گاوش ناپدید می‌شود و خودش را به جای گاو می‌پندارد، از نظر شما داستان کمیکی است؟
کمیک نه. یک وجه سورئالیست در این قصه وجود دارد، ولی منابع و مباحث بسیار عمیق‌تری در آن نهفته است.
ابن‌عربی، فیلسوف بزرگ می‌گوید یکی از مراحل مسیر عشق عرفانی رسیدن به لحظه‌ای است که بین عاشق و چیزی که به آن عشق می‌ورزد، ادغام به وجود بیاید. این اتفاقی است که برای روستایی فیلم که دیوانه‌وار گاوش را دوست دارد، می‌افتد. می‌توان این مورد را کمیک یافت ولی در کل هرگز حالتی خنده‌دار و مسخره‌کننده ندارد. اگر بعدی کمیک داشته باشد به این خاطر است که او بقیه روستایی‌ها را متهم به این می‌کند که گاوش را دزدیده‌اند. در حالی که روستایی‌ها در درد او شریک می‌شوند تا کمکش کرده و از او مراقبت کنند. با این حال این مورد فقط یکی از ابعاد این داستان است.
پخش فیلم ابتدا ممنوع شد و سرانجام با برچسبی مبنی بر اینکه اتفاقات این فیلم مربوط به ده‌ها سال قبل است، اجازه اکران یافت…  .
فیلم سه سال توقیف بود و بعد جشن هنر شیراز تصمیم گرفت آن را اکران کند. فیلم از دعوای بین وزارت فرهنگ و هنر و تلویزیون ملی که توسط فردی روشنفکر و مترقی، رضا قطبی، اداره می‌شد، بهره برد. به لطف آن اکران فیلم خیلی سریع با موفقیت روبه‌رو شد و واکنش‌ها و نقدهایی که درباره آن شد خصومت دربار را نرم‌تر کرد. در آن زمان، یک دوست فرانسوی، کارگردانی به نام رنو والتر، کپی آن را به صورت پنهانی از ایران خارج کرد و به جشنواره فیلم ونیز در سال١٩٧١ رساند. آنجا بود که از فیلم استقبال گسترده‌ای شد. البته فیلم زیرنویس نداشت و من به‌طورزنده در حین اکران فیلم، آن را ترجمه می‌کردم. بعد از آن «گاو» به ده‌ها جشنواره دیگر هم دعوت شد. وزیر فرهنگ و هنر گفت که این فیلم مایه افتخار ایران است و اجازه پخشش را با همان برچسبی که به آن اشاره کردید، داد؛ برچسبی که البته کسی را گول نزد.
آیا «گاو» در ایران فیلم مهمی ماند؟
بله. «گاو» اولین فیلمی است که که در ایران بازسازی دیجیتال شده است و دوباره در سینماهای ایران اکران می‌شود.
زمانی که «گاو» توقیف بود، شما به فیلمسازی‌تان ادامه می‌دادید؟
من ابتدا فیلمی کمدی به اسم «آقای هالو» ساختم و بعد هم «پستچی» را کارگردانی کردم که از «ویتسک» گرفته شد. در انتها هم نوبت به «دایره مینا» رسید که در ایران ممنوع شد. ولی در جشنواره‌های بین‌المللی موفقیت زیادی به دست آورد.
فیلمسازی‌تان تا بعداز انقلاب ایران هم ادامه پیدا کرد. شما فیلم «مدرسه‌ای که می‌رفتیم » را ساختید… فیلمی که در ایران اجازه اکران پیدا نکرد.
شرایط کاملا آبزورد بود. به خواست دولتی که نتیجه انقلاب بود، ‌من فیلمی ساختم که داستانش در یک مدرسه رخ می‌داد و در حمایت از انقلاب بود. مدیر آن مدرسه شخصیت دیکتاتوری بود اما اکران فیلم را ممنوع کردند و فیلم به مدت ٩سال دیده نشد. آن فیلم به فرانسه دعوت شد و در جمع کارگردانان به نمایش درآمد ولی اجازه ندادند که پخش شود.
در همان زمان بود که به طور غیرمنتظره‌ای فیلم «گاو» توسط امام خمینی به‌عنوان فیلمی نمونه معرفی شد.
«گاو» در دو نوبت نقش مهمی در سینمای ایران بازی کرد. اولین بار به مثابه نشانه‌ای بود که پرداختن و گذر به سینمایی دیگر را ممکن می‌کرد. ما به همراه کارگردانان دیگر راه را باز کردیم. سپس بعد از انقلاب در سال ١٩٨١سینما در شرایط بسیارحساسی قرار گرفته بود؛ سالن‌ها را آتش می‌زدند و سینما به عنوان محلی از فساد تلقی می‌شد، ولی خوشبختانه یک شب «گاو» از تلویزیون پخش شد و فردای آن روز آیت‌الله خمینی اعلام کرد که باید فیلمی مثل این ساخته شود. او گفت: «ما در کل مخالف سینما نیستیم. ما مخالف فحشا هستیم.» این جمله تیتر درشت همه روزنامه‌ها شد. هرچند نتوانست به شرایط شخصی من سروسامان بدهد. همان زمان بود که باید تبعید می‌شدم. من با ویزای «کن» به فرانسه رفتم؛ جایی که فیلم «مدرسه‌ای که می‌رفتیم» نمی‌توانست برود… .
شما در فرانسه طولانی‌مدت نماندید…  .
من به درخواست INA فیلمی ساختم و به همراه ساعدی که قبل از من کشور را ترک کرده بود فیلمنامه‌های زیادی نوشتیم، ولی سرانجام هیچ‌کدام‌شان به نتیجه نرسید و من برگشتم. در آن‌زمان جنگ ایران و عراق بود و همه‌چیز تاریک بود. ناگهان فیلم کمدی ساختم که در واقع فیلم سیاهی بود ولی آدم را به خنده می‌انداخت: «اجاره‌نشین‌ها» و بعد هم «هامون» را ساختم که ماجرای افسردگی یک روشنفکر بود. بعد هم «بانو» را ساختم که دوباره اکرانش ممنوع شد. چون فقر را نشان داده بودم. این بار هم ٩ سال ممنوعیت پخش داشت. بعد هم نوبت به «سارا» رسید که برگرفته از «خانه عروسک» ایبسن بود… آن فیلم اقتباسی نبود، ترجیح می‌دهم از کلمه اقتباس آزاد برای آن فیلم استفاده کنم. فیلم بعدی‌ام «پری» برگرفته از اثری از «سالینجر» بود… هر بار برای فیلم‌هایم داستانی درست می‌کردند تا مفهومی در زمان حال داشته باشد و با بافت خاصی در ایران آن را تشبیه کنند.
ولی با وجود همه این مشکلاتی که می‌گویید به فیلمسازی‌تان ادامه دادید.
بله. سال٢٠٠٢ «بمانی» را ساختم که درباره زن‌هایی بود که در جوامع قدیمی و بدوی زندگی می‌کردند. جایی که آنها را به سمتی می‌برد که با آتش خودشان را بسوزانند. دردناک و ناراحت‌کننده است. به من گفتند این فیلم به انجام این کارها کمک می‌کند. این‌طور نیست که من مشکلی با سانسور نداشته باشم، «سنتوری» که به یک آهنگساز اختصاص داشت هم دوباره ممنوع شد، ولی به محض اینکه پروژه‌ای رد می‌شد فیلمنامه دیگری می‌نوشتم. من هرگز متوقف نمی‌شوم. بعد «نارنجی‌پوش» را ساختم که فیلمی زیست‌محیطی بود. رفتاری که بسیاری از تهرانی‌ها دارند و مکان عمومی را مثل سطل زباله می‌بینند و هرچیزی در آن پرت می‌کنند. فیلم تازه‌تری هم به نام «اشباح» ساختم. با این حال آنهایی که امکانات را در دست دارند بقیه را به حاشیه می‌رانند؛ آنها چیزهای خوب را به خود اختصاص می‌دهند، فیلم‌هایشان در بهترین سینماها اکران و بعد هم در جشنواره‌های ایرانی برگزیده می‌شوند و جایزه می‌گیرند. فیلم‌های رسمی تقریبا همه‌جا را تسخیر کرده‌اند.