1

ادعاهای محمدرضا داوودنژاد بازیگر سینما و تلویزیون: در سه عملیات فتح علیه اسرائیل حضور داشتم!/ دو بار از #عرفات، جایزه گرفتم/بادیگارد سفیر فلسطین بودم!/هیچ پولی از فتح نگرفتم و هر وقت بی‌پول می‌شدم سلاح‌های نیروهای سازمان ملل را می‌فروختم!!/بنی‌صدر حتی یک فشنگ به ما نداد ولی کاری کردیم که تانک‌های عراقی تا کمر در گل فرو رفت!/حاج احمد متوسلیان فکر می‌کرد اسرائیلی‌ها مثل گشتی‌های ایران هستند!/تا آخر جنگ در جبهه بودم!/وارد سینمای جنگ نشدم چون نخواستم به خاطر کاری که برای دلم کردم باج بگیرم!/ماجرای فیلم #چ که درباره دکتر چمران ساختند اصلا این نبود!/در تمام مدت حضور شهید چمران در پاوه، کنارش بودم ولی سازندگان #چ حتی یک بار از ما نپرسیدند ماجرا چه بوده؟/همچنان در محله فلاح زندگی می‌کنم و تاکنون یک ریال وام هم نگرفته‌ام!!

سینماروزان/امیر دهقانی: حین تحصیل در انگلستان با یک چریک فلسطینی رفیق شدم که ایشان بانی رفتن من به لبنان و همراهی با گروه فتح شد!

محمدرضا داوودنژاد بازیگر سینما و تلویزیون با بیان مطلب فوق به روزنامه جام جم گفت: در فتح ملیت و دین مهم نبود. با تو صحبت می‌کردند وقتی می‌فهمیدند مبارز هستی، می‌گفتند برو و دوره ببین. دوبار از عرفات جایزه گرفتم. یک بار به‌خاطر نهر لیتانی و یک بار هم عملیاتی رفتیم که برای‌شان خیلی مهم بود. یک کلت کالیبر ۴۵ از او جایزه گرفتم.

این بازیگر ادامه داد: سی سال پیش برای مدتی بادیگارد سفیر فلسطین در لبنان بودم. همان موقع که از لبنان به ایران آمدم. قبل از خیابان فلسطین سفارت در بلوار کشاورز بود. الان هم قدرت حرکتی فلسطینی‌ها فتح است. در ایران خیلی راجع به حماس صحبت می‌شود اما همه چیز دست فتح است. آنجا چیزی که مرا جذب کرد، خانه‌هایی بود که در ابعاد بزرگ‌تر مثل مسکن مهر داده بودند به فلسطینی‌ها. اینها در ماه کوپن داشتند و مایحتاج‌شان را می‌گرفتند. هر فلسطینی که فرزندانش درس‌خوان‌تر بودند، امکانات و کوپن بیشتری می‌گرفت.

بازیگر #نیاز اظهار داشت: در سه عملیات فتح علیه اسرائیل حضور داشتم ولی ادعایی ندارم و چون فی سبیل‌ا… بودیم، حذف شدیم. تا حالا نه یک ریال حقوق یا یک ریال وام نگرفتم. برای همین بی‌پولی می‌کشم اما اصلا برایم مهم نیست. در محله فلاح زندگی می‌کنم. همه می‌گویند اینجا چه‌کار می‌کنی؟ ولی برایم مهم نیست. تا حالا از جایی کمک نگرفتم. تمام زندگی‌ام فی سبیل‌ا… است. پرونده‌ام را ببینید، متوجه می‌شوید.

بازیگر #هوو درباره گرفتاری های مالی حین همراهی با فتح گفت: برای همراهی با فتح پولی نمی گرفتیم و هر وقت گرفتاری مالی داشتیم به سراغ نیروهای سازمان ملل در بیروت میرفتیم، ما اینها را می‌گرفتیم. دست‌هایشان را با بند پوتین می‌بستیم، اسلحه‌ها را جمع می‌کردیم و می‌بردیم بیروت می‌فروختیم و کلی پول گیرمان می‌آمد. سلاح‌ها هم آمریکایی بود برای همین وضع‌مان خوب بود.

داوودنژاد پیرامون حضور در جنگ گفت: شهیدمحمد منتظری دو ماه بعد از شروع جنگ تحمیلی به من گفت ایران جنگ شده و باید بیایی ایران. گفتم کجا باید بیایم؟ اینجا این‌همه دوره دیدیم. بیایم چه کار؟ گفت بقیه چه کار می‌کنند؟ همین شد که برگشتم ایران. ما را بردند اهواز وسط یک بیابان پر از تانک. آن‌قدر زیاد بود که نمی‌شد شمرد. گفتم با این همه تانک چه کار باید بکنیم؟ گفتند شماها که از لبنان آمدید باید بگویید چه کار کنیم! گفتیم: سلاح چه دارید؟ گفتند: هیچ! گفتیم یعنی چه؟ گفتند بنی‌صدر اجازه نمی‌دهد. ارتش یک فشنگ به کسی نمی‌دهد. به ما گفتند فکر کنید که چکار کنیم. طرحی که آب بیفتد در بیابان و تانک‌ها تا کمر در گل می‌رفتند برای دوره ما بود.

بازیگر #عاشقانه افزود: من کردستان هم رفتم. سنندج، مریوان، دزلی. سال ۶۰ بود. حاج احمد متوسلیان فکر می‌کرد اسرائیلی‌ها مثل گشتی‌های ایران هستند. در صورتی‌که اسرائیلی‌ها رفتار بدی با ایرانی‌ها داشتند. کافی بود بفهمند ایرانی هستی. اصلا درست رفتار نمی‌کردند. حاج‌احمد هم گویا با آنها تند صحبت کرده بوده و بعد

بازیگر کلاس هنرپیشگی و خانه عنکبوت درباره همراهی با شهید چمران و ماجرای فیلم #چ گفت: ماجرای فیلم «چ» که درباره دکتر ساختند اصلا این نبود. آنهایی که در پاسگاه گیر می‌کنند اصلا ماجرا این نبود. اصل ماجرا چیز دیگری بود. آن دو نفری که در فیلم و در پاوه کنار دکتر بودند، یکی لاغر و یکی هیکلی هر جا دکتر می‌رفتند کنارش بودند. در فیلم اصلا حرف نمی‌زدند که بدانیم کی هستند؟ آن دو نفر من و آرگا(همرزمم در فتح) بودیم اما یک‌بار هم از ما در این‌باره سؤال نکردند. آرگا خیلی حافظ و مولانا دوست داشت. با دکتر مشاعره می‌کردند آن هم مداوم. بعضی اوقات اعصاب من را خرد می‌کردند. می‌خندیدند. چطور ممکن است دکتر در خاطراتش از ما ننویسد. دکتر چمران عارف‌مسلک بود. چریکی را کنار بگذارید. هر‌جا دکتر بود سادگی بود. اسم من حسون بود و اسم آرگا هم عیسی بود. اسمی که آنجا روی ما گذاشته بودند. حسون اسم پرنده و نماد آزادی فلسطینی‌هاست. خود فلسطینی‌ها این اسم را روی من گذاشتند که روی من ماند. آن‌وقت من بروم به این آدم‌ها بگویم تو این را ساختی بدون این‌که با آدم‌هایی که آنجا بودند مشورت کنی؟ دکتر را چطور نشان دادی؟ این چه فیلمی است!

محمدرضا داوودنژاد تاکید کرد: تا آخر جنگ در جبهه بودیم. وقتی امام (ره) گفت جام زهر را نوشیدیم برگشتم. به رئیس ستاد کربلا آقای حاجی مرادی گفتم حاجی امضا کنی می‌رم. امضا نکنی می‌مانم. یک چیزهایی در کت بچه‌های تهران قدیم نمی‌رود. الان اگر جنگ بشود امثال قدیمی‌ها نداریم که همه‌جا بروند؛ الان تا بگویند برویم، می‌گویند چقدر می‌رسد؟

این بازیگر در چرایی عدم فعالیت در سينماي جنگ گفت:  به‌خاطر دلم یکسری کارها کردم و به جبهه رفتم حالا بیایم به خاطر کاری که برای دلم کردم باج بگیرم؟

محمدرضا داوودنژاد: دو بار از عرفات جایزه گرفتم
محمدرضا داوودنژاد: دو بار از عرفات جایزه گرفتم